بحثمان در جلسه گذشته يكي از اساسي ترين شبهات وهابيت، بحث تحريف قرآن بود. عرض شد كه فردي به نام عثمان الخميس كه از ليدرهاي وهابيت است، در نماز جمعه كويت، نيم ساعت سخنراني كرده بود و حدود 40 شبهه بر عقائد شيعه وارد كرد و اين را در سايت هاي مختلف گذاشته بودند و به صورت جزوه در كشورهاي مختلف از جمله كانادا، آمريكا، آلمان و در خود كشورهاي حاشيه خليج فارس منتشر كردند؛ و ما، دو يا سه مورد را قبلا پاسخ داديم و بحث تحريف قرآن را شروع كرديم و گفتيم 7 جواب را به اين شبهات مي دهيم و 7 شبهه و سؤال را به آقايان وهابيت و أهل سنت مطرح مي كنيم.
قبلا هم گفتم كه يكي از اساسي ترين روش و اسلوب در فن مناظره، اين است كه اگر مخاطب شبهه اي وارد مي كند، پاسخ شبهه را كه داديم، فرصت اينكه مخاطب شبهه ديگري را مطرح كند ندهيم و شبهه را ما آغاز مي كنيم. اگر قرار باشد أهل سنت يا وهابيت تندرو، 10 يا 15 مورد شبهه به فرهنگ شيعه وارد كنند، بعضي از روايات جعلي يا دروغين را نقل كنند و به عنوان يك افتراء و تهمت و بهتان به شيعه بچسبانند و به دنبال او هم، جواز قتل و جهاد بر ضد او و كفر او را ثابت كنند، ما در برابرشان 1500 مورد شبهاتي كه توانائي پاسخ دادن به آنها را نداشته باشند داريم؛ ولي معمولا ما در مناظرات يا مباحثات، تلاش مي كنيم كه اين گفتگوها، حتي المقدور دوستانه باشد و به جلسه خصمانه مبدل نشود. ما نه اهانت مي كنيم و نه اجازه اهانت به آنها مي دهيم و اگر آنها اهانت كردند چيزي جز: إذا خاطبهم الجاهلون قالوا سلاما (سوره فرقان، آيه 63) نمي گوئيم و چيز ديگري بلد نيستيم؛ قرآن و مكتب أهل بيت (عليهم السلام) به ما اين را آموخته اند.
در بيانيه اي كه شيخ عبد الله بن جبرين كه از مفتيان شماره دو عربستان است و چند سال قبل هم ايشان اعلام كرد: به چهار دليل ثابت مي كنم كه شيعه كافر است نه مشرك؛ و الآن اگر هم روي سايتشان برويد، اين اطلاعيه روي سايت هست. دليل اولش اين است كه شيعه قائل به تحريف قرآن است. دليل دوم اينكه شيعه معتقد به سنت رسول اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) نيست؛ چون سنت رسول اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) منحصر در صحيح مسلم و بخاري است و شيعه هم به روايات آن عمل نمي كند. دليل سوم اينكه شيعيان، ما أهل سنت را نجس و كافر مي دانند و هر كس ما را كافر بداند، خودش كافر است. دليل چهارم اينكه شيعه متوسل به أهل بيت (عليهم السلام) مي شود و يا علي و يا حسين مي گويد و اينها از مظاهر شرك و كفر است.
اين نحوه سخن گفتن يك مفتي طراز اول يك كشوري است كه داعيه توحيد دارد. عزيزاني هم كه مكه مشرف شده اند و با آمرين بالمعروف يا همان آمرين بالمنكر كه برخورد مي كنند، يكي از اساسي ترين شبهه شان همين است كه شما قائل به تحريف قرآن هستيد. اين را ما در جلسه قبل 7 جواب داديم و تكرار نمي كنيم. خلاصه سخن اينكه اگر شيعه قائل به تحريف قرآن است، تاكنون در طول تاريخ، آيا قرآني غير از قرآن موجود نزد مسلمين، قرآني نزد شيعيان ديده شده است؟ يك عالم أهل سنت تاكنون همچنين چيزي شنيده است؟ خيلي جالب است ما سال گذشته كه در همايش مذاهب در زاهدان بوديم، يكي از مولوي هاي وهابي، مولوي دهداري، كه فارغ التحصيل دانشگاه مدينه و امام جمعه سراوان است و حوزه علميه اي دارد كه بر همان مبناي سلفي تدريس مي كند و ابائي هم ندارد از اينكه كسي به او سلفي يا وهابي بگويد؛ ولي از آن وهابي هاي معقول است، نه نا معقول؛ و خيلي آدم مؤدب و متين و خوش برخورد است. ايشان مي گويد من سال گذشته كه رفته بودم مكه و آنجا صحبت شد و همين بحث تحريف قرآن آمد، من از شيعيان دفاع كردم؛ گفتم ما الآن در بين شيعيان در ايران زندگي مي كنيم، اينكه شما مي گوئيد شيعه معتقد به تحريف است، ما يك شيعه نديديم كه معتقد به تحريف قرآن باشد؛ و قرآني غير از قرآني كه نزد ما أهل سنت است، نزد شيعيان نيست.
جناب آقاي دكتر زماني كه مدتي مسئول بعثه مقام معظم رهبري در امور أهل سنت بود و الآن نزديك يك سال است كه ايشان در مصر هستند به عنوان رايزن فرهنگي، مي گويد: ايام حج، ما رفتيم نزد مسئول امر به معروف و نهي از منكر مكه، آقاي غامدي و با ايشان صحبت داشتيم. ايشان شروع كرد كه شما معتقد به تحريف قرآن هستيد؛ گفتيم اين آراء علماء ما، گفت شما معتقد به سب صحابه هستيد، گفتم اين آراء علماء ما، مي گفت امسال كه رفته بوديم نزد او، ديديم آن مطالب سال گذشته كاملا يادش است و فردي معتدل با موقعيت ممتازي است، مصرانه گفت كه اين مطالب را بنويسيد كه شيعه معتقد به تحريف قرآن نيست و سب صحابه را واجب نمي داند؛ اين عقائدي را كه اينجا گفتيد و سه چهار نفر از مراجع تقليدتان امضاء كند، من ملتزم مي شوم در عربستان سعودي اين را چاپ و منتشر كنم.
اگر واقعا با اين منطق جلو برويم، نتيجه صحبت كردن و سخن گفتن اين است. 90 درصد از عوامل تهاجم وهابيت به سوي شيعه، كم تحركي ما است؛ عدم حضور ما در عرصه هاي بين المللي است؛ عدم دفاع صحيح ما در جوامع علمي أهل سنت است. بنده خودم با تجربه اي كه دارم در دانشگاه ام القراي مكه، كه مي گويند نزديك 110 هزار دانشجو دارد و دانشگاه وهابي پرور عربستان سعودي است، كه مركزش در خود مكه است و يك شعبه در مكه دارد و يك شعبه در رياض، با خيلي از اين دانشجويانشان صحبت مي كرديم و اينها خيلي مؤدبانه اين سخنان را از ما قبول مي كردند. حتي ما دو سه مورد از دانشجوياني كه فرزند شخصيت هاي برجسته عربستان بودند، در اثر همين گفتگوها مذهب شيعه را قبول كردند.
در سال 1384 بود كه ماه رمضان در مكه بوديم، منزل يكي از شيعيان و يك جلسه مولودي گرفته بوديم. جناب آقاي نواب مسئول بعثه مقام معظم رهبري درآنجا بود، جناب آقاي هادوي و بنده هم بوديم، همين دانشجوئي كه وهابي بود و شيعه شده بود، يك مولودي عربي در رابطه با آقا اميرالمؤمنين (عليه السلام) و امام مجتبي (عليه السلام) و امام حسين (عليه السلام) خواند؛ بقدري اين سرود و اشعارش زيبا و حماسي بود كه اشك همه را درآورد؛ يعني اين جلسه مولودي با اشعار ايشان، به جلسه عزا بيشتر شبيه بود.
يك جوان 20 يا 25 ساله وهابي كه تازه شيعه شده، آمده اين چنين شعر مي خواند. يكي ديگر از اينها كه خودش نقل مي كرد و مي گفت: من از برخورد تند وهابيت خسته شده بودم و اين خشونت و اين چنين فحش دادن و جسارت كردن و حكم تكفير دادن، با منطق اسلام نمي سازد؛ با كتاب و سنت مطابقت ندارد. مي گفت از جلسات وهابي ها بريدم و رفتم به جلسات صوفي ها، مكتب صوفي ها خيلي تشكيلات مفصلي دارند و هفت هشت هزار نفر در جلساتشان شركت مي كنند و در رأسشان سيد محمد بن علوي مالكي بود كه دو سه سال پيش از دنيا رفت و رهبر صوفي هاي مكه و مدينه بود؛ اين جوان مي گفت ما رفتيم يك مدتي به طرف صوفي ها كه اينها خيلي نرم و ملايم و لطيف و مباحثشان را خيلي با فطرت تطبيق مي كنند؛ دو سه سال رفتم، ديدم اينها يك سري خرافات دارند و اين خرافات با كتاب و سنت نمي سازد و با فطرت همخواني ندارد؛ از اينها هم بريدم.
مي گفت روي آوردم به سايت هاي اينترنتي و مقداري روي سايت هاي وهابيت و شيعه و سني چرخيدم و ديدم روي سايت هاي شيعه، نسبت به صحابه، عبارت هاي ركيك و عجيب دارند؛ خيلي ناراحت شدم. در ميان اين ارتباطي با اينترنت كه داشتم، با يك جواني از بيروت در اينترنت آشنا شدم؛ سؤال كردم كه چرا شما شيعيان اين چنين با خشونت برخورد مي كنيد؛ اسلام، اسلام نرم و ملايم است؛ حتي نسبت به فرعون كه مي گويد: أنا ربكم الأعلي (سوره نازعات، آيه 24) دستور داده بگوئيد: فقولا له قولا لينا (سوره طه، آيه 44)، نسبت به رسول اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) مي فرمايد: لو كنت فظا غليظ القلب، لأنفضوا من حولك (سوره آل عمران، آيه 159)، اگر نسبت به مردم خشن و تندرو بودي، اين عرب ها از اطراف تو پراكنده مي شدند؛ جوان شيعه گفت: كساني كه تند برخورد مي كنند، مورد تائيد علماي شيعه و ائمه (عليهم السلام) نيستند و منطق اميرالمؤمنين (عليه السلام) اين است كه نسبت به كساني كه حتي به معاويه ناسزا مي گفتند، مي گويد: إني أكره لكم أن تكونوا سبابين، من دوست ندارم كه شما جزو سب كنندگان باشيد.(نهج البلاغه، خطبه206)
مي گفت مقداري با آن جوان صحبت كرديم و من مقداري نرم و آرام شدم. شروع كرديم هر شب يك ساعت دو ساعت با هم چت كردن. مطالب را در سه چهار ماهي كه با ايشان اينترنتي مراوده داشتم بحث كرديم؛ تقريبا ديدم مباني اعتقادي شيعه هماني است كه من دنبالش بودم و به فطرت سالم و خالص بشر پاسخگو است و ادامه داديم تا اينكه ايام حج رسيد و جوان شيعه گفت من دارم مي آ يم به حج؛ بعد شماره تلفن دادم و وقتي كه ايشان به مكه رسيد، زنگ زد و رفتم در هتلش. صبح ساعت 8 رفتم آنجا، با همان اعتقاد سني و وهابي و شب بعد از نماز مغرب از اتاق ايشان بيرون آمدم با مذهب شيعه. مي گفت من افتخار مي كنم به اين و خدا را شاكرم كه آن گمشده فطري و نداي باطني را كه دنبالش بودم، پيدا كردم.
لذا از عزيزان تقاضا داريم يا وارد اين بحث ها نشوند واگر وارد شدند، تلاش كنند با زبان نرم و لين برخورد كنند؛ و نه تنها جملات خشن به زبان نياورند، بلكه در برابر خشونت ديگران هم جز: اذا خاطبهم الجاهلون قالوا سلاما (سوره فرقان، آيه 63) و إذا مروا باللغو مرو كراما (سوره فرقان، آيه 72) نگويند. من بارها اين جمله را به دوستان گفته ام كه وقتي كسي وارد اين بحث و مناظره مي شود، اگر اين توانائي را دارد كه اگر با يك وهابي بحث مي كند، وهابي وقتي به بن بست مي رسد، چشمش را مي بندد و دهانش را باز مي كند؛ حتي اگر فحش ناموسي به او داد، بخاطر اميرالمؤمنين (عليه السلام) پاسخ به او نمي دهد؛
اگر كسي همچنين روحيه اي دارد، بايد وارد بشود؛ وگرنه اگر بخواهيم كمي صدايمان را بلند كنيم و نتوانيم صحبت كنيم و در مناظره صدايمان بالا برود، آنها كه كنار نشسته اند، مي گويند اگر ايشان حق بود، صدايش را بالا نمي آورد. يكي از مباحثي كه اينها در هجمه گذاشته اند، بحث تحريف قرآن است. جواب داديم بر اينكه شيعه همچنين قرآني ندارد؛ بزرگان شيعه از سيد مرتضي و شيخ مفيد گرفته تا بزرگاني مثل آيت الله خوئي كه مي گويد: اعتقاد به تحريف قرآن، يك اعتقاد خرافي و حماقت است. امام خميني (رضوان الله تعالي عليه) مي گويد: اعتقاد به تحريف قرآن، يك اعتقاد غير معقولانه است؛ كسي كه عقل و فكر داشته باشد، معتقد به تحريف قرآن نمي شود. و رواياتي هم كه در اين زمينه بود، ضعيف يا جعلي هستند و يا بعضي رواياتي داريم كه ناظر به تحريف قرآن نيست؛ تأويل و تفسير قرآن است؛ همانطور كه آنها هم از اين روايات دارند.
اين خلاصه جواب ما بود از اين شبهه كه در 7 محور عرض كرديم. اما سؤال ما از وهابيت و أهل سنت: ما در اينجا 7 سؤال داريم. آقايان مي گويند شما و بزرگاني از شما، معتقد به تحريف قرآن هستيد؛ مثل مرحوم نوري كه كتابي دارد به نام فصل الخطاب و ايشان در آنجا ثابت كرده تحريف قرآن را. علامه مجلسي مي گويد ما روايات متواتري داريم، صاحب وسائل الشيعه چنين و سيد نعمت الله جزائري هم چنان مي گويد.
ما هم سؤال مي كنيم از علماي بزرگ شما مثل عبدالوهاب شعراني متوفاي 973، ايشان در كتاب الكبريت الأحمر در حاشيه اليواقيت و الجواهر آمده مي گويد: و لولا ما يسبق للقلوب الضعيفة و وضع الحكمة في غير أهلها، لبينت جميع ما سقط من مصحف عثمان. اگر واقعا من احساس مي كردم برخي از قلب هاي ضعيف مسلمان ها لغزش پيدا نمي كند و اينها در عقيده شان متزلزل نمي شوند، بيان مي كردم آن آياتي را كه از مصحف عثمان ساقط شده. الكبريت الأحمر، ص143 چون مستحضريد كه زمان عثمان، قرآن هاي متعددي بود و چون آن زمان دستگاه چاپ نبود، هر كس براي خودش قرآني نوشته بود و براي خود قرائت مي كرد و اينها با هم تفاوت داشت و كم و زياد داشت؛ مثل مصحف عايشه، حفصه، أنس، عبدالله مسعود، ابو هريره، أبي بن كعب و ... . عثمان دستور داد تمام قرآن ها را جمع كنند و همه را آتش زد، جز يك قرآن و گفت بايد اين يك قرآن در ميان مردم منتشر بشود؛ و عقيده أهل سنت است كه اين قرآني كه الآن داريم همان قرآني است كه عثمان بر روي آن تكيه كرد و در ميان مسلمانان منتشر كرد.
آقاي شعراني از علماي بزرگ أهل سنت مي گويد: آيات زيادي جزو قرآن بود، ولي در قرآن عثمان وجود ندارد. شما أهل سنت از اين چه جواب مي دهيد؟ ما هم همان جواب را در مورد كتاب هاي خودتان مي دهيم. جناب آلوسي، متوفاي1270، صاحب كتاب روح المعاني، از مفسران بنام أهل سنت كه عقيده وهابي دارد، صراحت دارد و مي گويد: والروايات في هذا الباب، أكثر من أن تحصي. روايات ما در كتب أهل سنت در باب تحريف قرآن، قابل شمارش نيست. روح المعاني، ج1، ص24 فقهاي أهل سنت! جناب عثمان الخميس! شما از اين شبهه چه جوابي مي دهيد؟ ما هم از شما ياد مي گيريم و در فرمايش سيد نعمت الله جزايري و مرحوم نوري، همان جواب را مي دهيم.
سؤال دوم: مي گويند از علماي شما كتابي مخصوص در رابطه با اثبات تحريف قرآن نوشته شده. البته اين را هم بدانيد كه كتاب فصل الخطاب مرحوم نوري، تقريبا دو قرن قبل نوشته شد و علماي شيعه، ردود متعددي بر اين كتاب نوشتند و حتي در سامرا و بعضي شهرهاي عراق، بعضي از بزرگان و شيعيان، اعلام عزاي عمومي كردند؛ كه چرا همچنين كتابي نوشته شد؛ يعني يك قيامتي عليه مرحوم نوري بپا شد. بعدا رديه بر كتاب او نوشته شد و مرحوم نوري گفت كه من راضي نيستم كه كسي كتاب مرا بدون اين كتاب رديه مطالعه كند. اين را براي ما يك نقطه ضعف مي گيرند. خوب ما از اينها شبهه مي كنيم كه جناب ابو داود سجستاني متوفاي 316 هجري، كتابي نوشته به نام المصاحف، درآن كتاب ثابت كرده تحريف قرآن را؛ شما هر جوابي در مورد كتاب ابو داود سجستاني داديد، ما هم همان جواب را از كتاب فصل الخطاب خواهيم داد.
در قرن حاضر فردي به نام محمد الخطيب از علماي دانشگاه الأزهر مصر، كتابي نوشت به نام الفرقان في تحريف القرآن ، در زماني كه آقاي شلتوت، مفتي أعظم مصر زنده بود، مانع شد از چاپ اين كتاب، و بعد از او اين كتاب چاپ شد. الآن در كتابخانه موسسه امام صادق (عليه السلام) آيت الله سبحاني، نمونه اي از اين كتاب موجود است. اگر شما بر علماي ما ايراد مي گيريد كه كتاب در مورد تحريف قرآن نوشتند و كفر و شرك و قتل شيعه را ثابت مي كنيد، در مورد اين كتاب ها چه مي گوئيد؟
همين عبدالمالك ريگي در سخنراني كه داشت و سي دي اش را پخش كرد، در آنجا مي گويد: ما شيعيان را كافر و حكومت ايران را كفر مي دانيم؛ چون معتقد به تحريف قرآن هستند و روي همين جهت، ما اعلام جنگ مسلحانه عليه جمهوري اسلامي ايران مي كنيم. اينها در قضيه تاسوكي، 22 نفر از عزيزان ما را به رگبار بستند و يكي از اينها را سر بريدند و سي دي اش را براي ايجاد ترس و وحشت، ميان مردم پخش كردند. اگر اين عرضه را دارند، براي بحث بيايند ميدان؛ اين عالم بزرگ سني و فراغ التحصيل دانشگاه الأزهر مصر كه اين كتاب الفرقان في تحريف القرآن را نوشته، چه جوابي در مورد اين دارند؟!
سؤال سوم: آقايان به ما مي گويند در كتب اربعه شما در كتاب اصول كافي و تهذيب روايات دال بر تحريف هست. اما ما شيعه معتقديم در كتاب كافي، فيه روايات صحيحة و روايات ضعيفة، هم روايات صحيح دارد و هم ضعيف؛ و فقهاي ما به تمام روايات كافي عمل نمي كنند و هر فقيهي كه مي خواهد از كافي يا تهذيبين استنباط كند حكمي را، بررسي سندي مي كند؛ اگر سند صحيح بود، عمل مي كند.
وهابي ها هم در سايت هاي مختلف كه مي گويند: امام زمان شيعيان به آنها گفته كه: الكافي كافٍ لشيعتنا. كتاب كافي، براي شيعيان ما كفايت مي كند. اين را ما رسما اعلام مي كنيم كه اساسا دروغ و جعلي و بي پايه است. مرحوم نوري در مستدرك صراحت دارد كه همچنين روايتي، حتي با سند ضعيف هم به ما نرسيده؛ و ساخته پرداخته بعضي از پيرزن هايي است كه كنار سفره نشسته و شعر و قصه مي بافند. مرحوم كليني اين كتاب را در ايران و در ري نوشته، به سمت بغداد مسافرتي نداشته و با هيچيك از نواب اربعه، يك ديدار هم نداشته؛ اگر ديداري داشت، به عنوان سند محكم براي اثبات اعتبار كتاب كافي، قطعا آن را در كافي مي آورد.
حتي شما ببينيد كه خيلي از افراد كتاب مي نوشتند و اينها را توسط نواب به محضر آقا ولي عصر (ارواحنا لتراب مقدمه الفداه) مي دادند و حضرت يا تائيد مي كرد و يا رد مي كرد. حتي حسين بن روح نوبختي كتابي مي نويسد و شايسته بود كه اين كتاب توسط حضرت ولي عصر (ارواحنا لتراب مقدمه الفداه) اظهار نظر بشود؛ ولي تمام بزرگان شيعه به اتفاق نقل كرده اند كه حسين بن روح اين كتاب را فرستاد به حوزه علميه قم، كه آن زمان بالاترين و قويترين حوزه علميه شيعه در روي زمين بود و در رأسش هم احمد بن محمد بن عيسي اشعري بود و شخصيت هاي برجسته ديگر مانند ابراهيم بن هاشم قمي كه بيش از 7 هزار روايت از او داريم، پسر بزرگوارش علي بن ابراهيم، احمد بن محمد بن خالد برقي و سهل بن زياد و ... در قم بودند؛ ايشان با كتابش از بغداد آمد به حوزه علميه قم و آنان نگاه كردند و ديدند به جز يك روايت كه نقلش صحيح نيست، كتاب را تائيد كردند؛ ولي مرحوم كليني حتي اين را هم نداشت؛ اگر بود، قطعا در مقدمه كتابش مي نوشت.
اين آقايان مي گويند شما روايات كافي را مثل صحيحين، همه را صحيح مي دانيد؛ اين دروغ است. نه خود كليني اين اعتقاد را داشت و نه فقهاي ما معتقد به اين هستند. اگر روايات كافي معتبر است، معنايش اين نيست كه همه اش صحيح است. يعني شأنيت براي استنباط احكام شرعي دارد. بعضي از كتاب ها هستند كه شأنيت ندارند؛ مثل فقه الرضا (عليه السلام) كه معلوم نيست اين كتاب براي چه كسي است؟ ولي كافي براي مرحوم كليني است و شأنيت دارد كه فقهاي ما مراجعه كنند و روايات صحيح و مرسل و ضعيف و ... را از هم جدا مي كنند براي استنباط حكم شرعي؛ ولي شما نسبت به صحيح مسلم و بخاري چه مي گوييد؟
آقايان مي فرمايند كتاب صحيحين بعد از قرآن كريم اصح الكتب است. مي گويند: من كان في بيته صحيح بخاري، كأن في بيته نبي يتكلم. هركس در منزلش صحيح بخاري داشته باشد، گويا يك پيامبري در خانه او سخن مي گويد. همين امسال چند ماه قبل در زاهدان ختم صحيح بخاري داشتند. مدعي بودند كه 150 هزار نفر شركت كننده داشته؛ رسما اعلام كردند كه صحيح بخاري از نظر اعتبار، در يك حدي است كه اگر كسي بگويد من مي خواهم در صحيح بخاري تحقيق كنم، سخن او بدعت است؛ يعني تحقيق كردن در صحيح بخاري را بدعت مي دانند. آقايان مي توانند اين مقاله شان را در سايت سني آنلاين، كه سايت رسمي حوزه علميه زاهدان است، در آنجا ببينند. شما كه مي گوئيد بعد از قرآن، صحيحين، أصح الكتب است، روايات صريح در تحريف قرآن، در صحيح بخاري و مسلم شما هست، در مورد اينها چه جوابي داريد؟
اين مورد از چيزهايي است كه از عزيزان تقاضا دارم كه خوب دقت كنند؛ بجاي اينكه تلاش كنيم ده بيست جواب آماده كنيم، يك جواب محكم و تحقيقي داشته باشيم. چند نمونه خدمت عزيزان نقل مي كنم، فقط عزيزان دقت داشته باشند كه اگر از اين دو كتاب مي خواهند آدرس بدهند، فقط به جلد و صفحه اكتفاء نكنند؛ چون چاپ هاي متعددي دارد؛ يك جلدي، دو جلدي، چهار جلدي، هشت جلدي؛ حتما نام باب و كتاب مورد بحث را هم بگويند؛ البته أخيرا آمده اند شماره گذاري كرده اند أحاديث را.
روايت از عمر بن الخطاب، خليفه دوم است كه جزء آخرين خطبه هاي اوست؛ بعد از برگشتن از حج به مدينه است و بعد از اين، ايشان ديگر خيلي در قيد حيات نبودند؛ مي گويد: إن الله بعث محمدا (صلي الله عليه و سلم) بالحق و أنزل عليه الكتاب فكان مما أنزل الله آية الرجم، فقرأناها و عقلناها و وعيناها؛ فلذا رجم رسول الله (صلي الله عليه و سلم) و رجمنا بعده؛ فأخشي أن طال بالناس زمان أن يقول قائل والله ما نجد آية الرجم في كتاب الله فيضلوا بترك فريضة أنزلها الله و الرجم في كتاب الله حق علي من زني إذا أحصن من الرجال و النساء، يكي از آياتي كه خداوند بر رسول اكرم (صلي الله عليه و سلم) نازل كرد، آيه رجم است؛
ما اين آيه را قرائت كرديم و درباره اش تفكر و درك كرديم و پذيرفتيم؛ رسول اكرم (صلي الله عليه و سلم) رجم كرد و ما هم رجم كرديم؛ مي گويد ما آيه رجم در قرآن داشتيم: الشيخ و الشيخة فارجموهما إذا زنيا. اگر پيرمرد و پيرزن زنا كردند، او را سنگسار كنيد. مراد از آيه رجم، اين است و جناب عمر مي گويد ما اين آيه را وقتي بر رسول اكرم (صلي الله عليه و سلم) نازل شد، تلاوت كرديم، تفكر كرديم و پذيرفتيم؛ رسول اكرم (صلي الله عليه و سلم) در زمان خودش رجم كرد اين پيرمردها و پيرزن هاي زناكار را؛ و ما هم بعد از او رجم كرديم و اضافه بر او، ما همچنين چيزي را در زمان رسول اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) قرائت مي كرديم كه: كنا نقرأ فيما نقرأ من كتاب الله: أن لا ترغبوا عن آبائكم فأنه كفر بكم أن ترغبوا عن آبائكم. مسلمانان از پدرانتان بيزاري نجوئيد و اين كفر است دوري از پدرانتان. حديث، طولاني است و تقريبا دو صفحه مي باشد؛ ولي خلاصه اينكه جناب عمر مي گويد ما اين آيه را كه در زمان پيامبر (صلي الله عليه و سلم) نازل شد، خوانديم و عمل كرديم، ولي الآن در كتاب خدا نيست. صحيح بخاري،ج8، ص26، ح6918، كتاب المحاربين، باب رجم الحبلي
شما كه مي فرمائيد هر كس قائل به تحريف كتاب قرآن شود، كافر است؛ منكر ما أنزل الله است؛ ولي جناب عمر مي گويد ما همچنين آيه اي داشتيم؛ ولي در اين قرآني كه الآن هست، چنين آيه اي وجود ندارد. در زمان پيامبر (صلي الله عليه و سلم) مي خوانديم و درك مي كرديم و مي پذيرفتيم؛ اين آيه كجا رفت؟ چه كسي اين آيات را از قرآن حذف كرد؟ چه جوابي داريد در مقابل اين حديث.
حديث دوم از صحيح مسلم كه آن هم از عايشه است؛ صراحت دارد كه: قالت كان في ما أنزل من القرآن عشر رضعات معلومات يحرمن ثم نسخن بخمس معلومات فتوفي رسول الله (صلي الله عليه و سلم) و هن فيما يقرأ من القرآن. چنين آيه اي در قرآن داشتيم كه اگر يك فرزندي ده مرتبه شير از يك خانمي بمكد و بخورد، اين باعث محرميت مي شود؛ بعد اين آيه نسخ شد و آيه ديگري آمد كه اگر پنج بار يك طفل نوزاد، از هر خانمي شير بخورد، اين طفل، فرزند رضاعي او مي شود؛ و روزي كه رسول اكرم (صلي الله عليه و سلم) از دنيا رفت، اين آيه را مردم قرائت مي كردند و در قرآن بود. جالب اين است كه ما نه عشر رضعات معلومات در قرآن داريم و نه خمس رضعات معلومات؛ نه منسوخه هست و نه ناسخه است. خوب جناب عثمان الخميس! اين آيه كجا رفته است؟ به ما نشان بدهيد. قول أم المؤمنين عايشه در صحيح مسلم شما هم هست كه مي فرمائيد اصح الكتب بعد القرآن است. صحيح مسلم،ج4،ص167، ح3487، كتاب الرضاع، باب تحريم بخمس رضعات حديث
سوم: جالب اينجاست كه ابو موسي اشعري كه از بزرگان شماست و به او هم افتخار مي كنيد، و به كسي هم اجازه نمي دهيد كه بگويد بالاي چشم ابو موسي اشعري ابرو هست، در صحيح مسلم مي گويد: اصلا دو سوره به تمامه از قرآن حذف شده است. و إنا كنا نقرأ سورة، كنا نشبهها في الطول و الشدة ببراءة؛ فأنسيتها غير أني قد حفظت منها لو كان لإبن آدم واديان من مال لايبتغي واديا ثالثا و لا يملأ جوف إبن آدم إلا التراب؛ و كنا نقرأ سورة نشبهها بإحدي المسبحات؛ فأنسيتها غير أني حفظت منا يا أيها الذين آمنوا لم تقولون ما لا تفعلون فتكتب شهادة في أعناقكم فتسألون عنها يوم القيامة. يك سوره اي بود كه ما تشبيه مي كرديم آن را از نظر طول و شدت، به سوره برائت و آن را فراموش كرديم؛ غير از اينكه فقط يك آيه اش را حفظم و آن هم اين است كه اگر فرزند آدم دو دره بزرگ مال داشته باشد، دنبال يك دره ديگري هم مي رود و پر نمي كند شكم فرزند آدم را غير از خاك؛ يك سوره ديگري هم حذف شده است كه ما آن را تشبيه مي كرديم به مسبحات، و فقط يك آيه از آن را حفظم و آن اين است كه اي كساني كه ايمان اورده ايد، چرا چيزي را مي گوئيد كه انجام نمي دهيد خودتان و ... . صحيح مسلم،ج3، ص100، ح2466، كتاب الزكاة، باب لو أن لإبن آدم واديين
اين عبارت ها را اگر كنار آيات قرآن بگذاريم، كاملا مشخص است كه من آيه قرآن نيستم. اگر در روايات كافي هست كه يك آيه يا دو آيه چنين است، در صحيح مسلم شما دارد كه يك سوره كامل به اندازه سوره برائت و يك سوره كامل شبيه مسبحات، از قرآن حذف شده است و نيست. شما به اينها چه جوابي مي دهيد؟
ما هم همان جواب را به شما مي دهيم. اينها يك جوابي دارند و توجيه مي كنند و مي گويند: نسخ قرائتها و بقيت حكمها. اينها يك آياتي بوده كه قرائتش نسخ شده و حكمش مانده. وهابيت اين جواب را از دوران مدارس ابتدائي و راهنمائي به فرزندانشان ياد مي دهند كه چگونه جواب بدهند. شما ببينيد در اتقان سيوطي و درالمنثور سيوطي و طبري، همه همين جمله را مي گويند. اين را ما دو جواب داريم كه يكي را آقاي خوئي (رضوان الله تعالي عليه) داده و مي گويد: اين آيات كه قرائتش نسخ شد، زمان رسول اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) نسخ شد يا بعد از ايشان؟ اگر زمان رسول اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) نسخ شده، ما از شما دليل مي خواهيم كه به چه دليل حذف شده؟
شما حتي يك روايت ضعيف هم نداريد كه بگويد در زمان رسول اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) اين آيات نسخ شده و فقط حدسيات آقايان علماء است. اگر زمان رسول اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) نسخ شده، بايد شما اقامه دليل كنيد؛ و اگر بعد از زمان رسول اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) نسخ شده، اين همان تحريف قرآن است؛ تحريف كه شاخ و دم ندارد. اين جوابي است كه آقاي خوئي (رضوان الله تعالي عليه) در البيان داده است.
يك جواب خيلي عوام فهم هم مي گوئيم و سؤال مي كنيم: عائشه كه مي گويد چند آيه از قرآن حذف شده، ابو موسي اشعري مي گويد چند سوره از قرآن حذف شده، حتي بعدا مي خوانيم كه مي گويند از سوره احزاب 200 آيه حذف شده، و شما هم مي گوئيد قرائت اينها نسخ شده، ولي حكمش مانده؛ شما چند نمونه از اين آياتي كه قرائتش نسخ شده، ولي حكمش مانده، براي ما قرائت كنيد؛ كداميك از احكام شرعيه در كتب شما أهل سنت هست كه در قرآن بوده و قرائتش نسخ شده، ولي حكمش باقي مانده است؟
جواب چهارم: اين را هم دقت كنيد. روايت از خود جناب عمر بن الخطاب است و سندش هم صحيح است؛ خود سيوطي مي گويد: بسند موثق عن عمر بن لخطاب، قالَ: القرآن ألف ألف و سبع و عشرون حرف. قرآني كه بر رسول اكرم (صلي الله عليه و سلم) نازل شد، يك ميليون و 27 هزار حرف داشته است. اين را در كتاب هاي زيادي آورده اند و بهترين آن الإتقان سيوطي است كه كتاب درسي دانشگاه هايشان است. الإتقان السيوطي، ج1، ص121 - مجمع الزوائد الهيثمي، ج7، ص163 - الدرالمنثور، ج6، ص422 - المعجم الأوسط للطبراني، ج 6 ، ص361 - الجامع الصغير للسيوطي، ج2، ص 264
ما سؤال از جناب عثمان الخميس، كه اين قرآني كه الان در دست شما است، چند حرف دارد؟ الآن عصر كامپيوتر هم هست كه با زدن يك دكمه، شما تمام حروف قرآن را مي توانيد آمار بگيريد. آخرين آمار حدود 340هزار و 200 حرف است. خود امام قرطبي، از مفسران بزرگ و بنامشان است كه تمام مذاهب چهارگانه او را قبول دارند، مي گويد در زمان حجاج بن يوسف ثقفي، ايشان تمام حفاظ و قراء و نويسندگان قرآن را جمع كرد، براي اينكه به او خبر بدهند كه اين قرآن چند حرف دارد؛ راوي سلام ابو محمد الحماني مي گويد، من خودم هم بودم و شمردم و اعلام كردم كه جناب آقاي حجاج، قرآن عثمان كه الآن ما داريم مي خوانيم،340 هزار و 740 حرف دارد. تفسير قرطبي، ج1، ص64
پس قرآني كه زمان جناب عمر بوده، 340 هزار و 740 حرف بيشتر نداشتهَ؛ ولي جناب عمر مي گويد يك ميليون و 27 هزار حرف داشته؛ دو سوم قرآن حذف شده، اينها كجا رفته؟ مي گوييد كه: نسخ قرائتها و بقيت حكمها، آياتش نسخ شده و احكامش باقي مانده، بر فرض شما، قبول، اين احكام كه آياتش حذف شده، كجاست؟ يك روايت ضعيف شما به ما نشان بدهيد كه اين حكم از آن آياتي است كه قرائتش حذف و حكمش باقي مانده؟ نداريد.
در همين زمينه، خود جناب خليفه دوم مي گويد، يك روزي سؤال كردم: كم تعدون سورة الأحزاب؟ قلت ثنتين أو ثلاثا و سبعين، قال إن كانت لتقارب سورة البقرة. سوره احزاب كه در قرآن است چند آيه دارد؟ گفتم 72 يا 73 آيه دارد؛ جناب عمر گفت كه سوره احزاب در زمان رسول اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) هم سطح سوره بقره آيه داشت. يعني حدود 286 آيه. پس اين حدود 200 آيه كجا رفت؟ جناب عمر هم كه شوخي نداشت با كسي در آن هنگام. در زمان رسول اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) حذف شده يا بعد از او؟ اگر نسخ شده، احكامش كجا رفته؟
البته اين حديث مصادر متعدد ديگري هم دارد حدود سي چهل مصدر. درالمنثور، ج5، ص180 عكرمه هم كه مي گويند شاگرد اين عباس بود و بر او قسم هم مي خورند، ايشان هم مي گويد: كانت سورة الأحزاب مثل سورة البقرة أو أطول و كان فيها آية الرجم. سوره احزاب مانند سوره بقره بود، شايد هم طولاني تر و آيه رجم هم (كه قبلا قرائت شد) در اين سوره احزاب بود. درالمنثور، ج5، ص180 أبي بن كعب هم همين روايت را دارد كه حاكم نيشابوري مي گويد با روايت صحيح از أبي بن كعب نقل مي كند كه: قال كانت سورة الأحزاب توازي سورة البقرة. سوره احزاب با سوره بقره موازي است. مستدرك، ج2، ص415 و همچنين احمد بن حنبل در مسند، ج5، ص132 باز أبي بن كعب و عايشه نقل مي كند. خوب اين 200 آيه كه از سوره احزاب حذف شده، كجا رفت؟
هر جوابي شما بگوييد، ما هم همان جواب را در سؤال شما مي دهيم. چرا اگر شيعه بگويد 10 روايت در رابطه با ولايت حذف شده يا روايتي داشته باشيم در تحريف قرآن، بايد ثابت كنيم؛ ولي اگر شما در صحيحين داشته باشيد، بايد توجيه كنيد؟ اگر توجيه خوب است، هم روايات خودتان را و هم روايات ما را توجيه كنيد؛ و اگر نه هجمه خوب است، شما هجمه كنيد، ما هم هجمه مي كنيم. ما اين را در رسانه هاي عمومي و جهاني اعلام مي كنيم، هر كدامشان كه آماده جواب دادن هستند، بيايند و جواب بدهند؛ ما آماده بحث و مناظره و گفت و گوي دوستانه هستيم.
غير از جوابي كه آقاي إبن حجر عسقلاني در فتح الباري داده، جواب ديگري دارند؟ غير از جوابي كه آقاي نووي در شرح صحيح مسلم داده، جواب ديگري دارند؟ و امام شافعي و غيره هم جواب هائي داده اند. من گمان مي كنم كه تحصيل كرده هاي شما، اين جواب را از شما هم نمي پذيرند.
اعتقاد ما شيعه اين است كه اين قرآن كنوني، در زمان رسول اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) و به دستور رسول اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) جمع آوري شده است. سوره اول قرآن سوره حمد و سوره آخر قرآن سوره ناس، به دستور رسول اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) بوده؛ بعضي از آيات مكي در سور مدني و بعضي از آيات مدني در سور مكي، به دستور رسول اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) بوده؛ ما اتفاق نظر داريم كه هر عالم شيعه كه غير از اين را بگويد، مي گوئيم او خلاف مي گويد و عقيده بزرگان ما اين است كه گفتيم.
اين قرآن جمع آوري شده زمان رسول اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) است و مردم اين را مي خواندند و رسول اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) كه فرمود: إني تارك فيكم الثقلين كتاب الله و عترتي. مستدرك حاكم، ج3، ص148 و 109- سنن بيهي،ج7، ص30 - مجمع الزوائد هيثمي،ج9، ص163 - سنن نسائي، ج5، ص45 - معجم اوسط طبراني، ج3، ص374 - تفسير ابن كثير،ج4، ص122 - تفسير آلوسي، ج3، ص156 و ... . يا به قول شما: كتاب الله و سنتي. مستدرك حاكم، ج1، ص93 - سنن بيهي،ج10، ص114 - سنن دارقطني، ج4، ص160 - جامع الصغير سيوطي، ج1، ص505 - ميزان الاعتدال ذهبي، ج2، ص302 و ... اگر اين كتاب در سينه هاي مردم بود و در ورق پاره ها و روي سفال ها نوشته بودند، در كدام عرف، به نوشته جات روي سفال ها يا پوست حيوانات يا تخته پاره ها، كتاب مي گويند؛ كتاب چيزي است جمع شده و اول و آخري دارد، جلد دارد.
وقتي رسول اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) مي گويد كتاب الله، پس معلوم است اين كتاب جمع آوري شده و موجود بوده و مردم اين را مي خواندند. اگر اين را يك مسيحي بشنود، به ريش ما مي خندد؛ مي گويد اين قرآني را كه شما داريد، جمع شده توسط صحابه است نه پيامبرتان؛ و شما بر ما ايراد مي گيريد كه انجيل و تورات بعد از حضريت عيسي (عليه السلام) و حضرت موسي (عليه السلام) جمع آوري شده است؛ شما هم كه همان حرف ما را مي زنيد.
جالب اينكه جناب عظيم آبادي عبارتي در عون المعبود خود دارد و اين قضيه را شايد حدود 50 كتاب أهل سنت نقل كرده اند، مي گويد كه: أول من جمع القرآن أبو بكر و كتبه زيد بن ثابت ، وكان الناس يأتون زيد بن ثابت فكان لا يكتب آية إلا بشاهدي عدل، و إن آخر سورة براءة لم توجد إلا مع خزيمة بن ثابت فقال اكتبوها فإن رسول الله صلى الله عليه و سلم جعل شهادته بشهادة رجلين فكتب، و إن عمر أتى بآية الرجم فلم يكتبها لأنه كان وحده. جناب عمر بن الخطاب مي گويد وقتي داشتند در زمان ابوبكر قرآن ها را جمع مي كردند، و زيد بن ثابت داشت اينها را مي نوشت؛ هركسي كه آيه اي مي آورد، بايد دو شاهد هم بياورد كه اين آيه و اين هم دو شاهد، كه اين آيه بر پيامبر (صلي الله عليه و سلم) نازل شده است؛ بله، ديدند كه جناب عمر بن الخطاب هم آمد و گفت من هم يك آيه اي را شاهد بودم كه بر پيامبر (صلي الله عليه و سلم) نازل شده، گفتند خوب دو شاهد داري؟ گفت نه، من يك شاهد بيشتر ندارم، گفتند از تو قبول نمي كنيم، شما تشريف ببريد و هر وقت دو شاهد آورديد، ما آن آيه را به قرآن اضافه مي كنيم، كه عمر آمد و آيه رجم را آورد و زيد بن ثابت قبول نكرد و ابوبكر از او قبول نكرد و هيئت تدوين قرآن نپذيرفتند و ايشان رفت بيرون و شاهد هم پيدا نكرد.
جناب عمر آمد و يك آيه اي در آخر سوره برائت بود و گفت اين را من دارم، گفتند كه شاهدت كيست؟ گفت آقاي خزيمة بن ثابت، گفتند اين يك نفر است، گفت اين آقا در زمان پيامبر (صلي الله عليه و سلم)، شهادتش به جاي دو شاهد قبول بود، گفتند نه نمي شود. عون المعبودالعظيم آبادي، ج10، ص20 – الإتقان في علوم القرآن سيوطي، ج1، ص163 صحيح ترمزي مي گويد روايت حسن است. جناب متقي هندي در كنزالعمال، ج5، ص430 حديث را آورده مي گويد هذا صحيح و همچنين جناب آقاي احمد ابن ادريس شافعي صراحت دارد بر اينكه جناب عمر گفت: والذي نفسي بيده لولا أن يقول الناس زاد عمر في كتاب الله، لكتبتها. قسم به كسي كه جانم در دست اوست، اگر نمي ترسيدم از اينكه مردم بگويند عمر يك آيه در قرآن اضافه كرده، اين آيه رجم را قطعا در قرآن اضافه مي كردم. اختلاف الحديث شافعي، ص533 - نيل الاوطار شوكاني، ج9، ص196 - صحيح بخاري، ج8، ص113 - سنن كبري بيهي، ج8، ص213 - فتح الباري إبن حجر، ج12، ص127
خود ام المؤمنين عايشه دارد كه: قد نزلت آية الرجم و رضاعة الكبيرة عشرا و لقد كان في صحيفة تحت سريرتي، فلما مات رسول الله (صلي الله عليه و سلم) تشاغلنا بموته، دخل داجن فأكلها. در زمان رسول اكرم (صلي الله عليه و سلم) نازل شد آيه رجم و رضاعه كبير، و اين را نوشته بوديم در برگه اي و من زير تختم گذاشته بودم، وقتي رسول اكرم (صلي الله عليه و سلم) از دنيا رفت، ما مشغول دفن او بوديم كه يك بزي آمد و آن آيه را خورد. سنن دار قطني، ج4، ص105، كتاب الرضاع - سنن ابن ماجه، ج1، ص626 - المحلي ابن حزم، ج11، ص236 – معجم أوسط طبراني، ج8، ص12 – درالمنثور سيوطي، ج2، ص135 – مسندأبي يعلي، ج4، ص323
البته يك داستاني دارد عايشه كه مي گويد اگر يك مرد ريش دار سي چهل ساله يا بيشتر، چنانچه ده بار يا پنج بار از يك خانمي شير بخورد، محرم مي شود؛ ما اين را نمي گوئيم و به همين اكتفاء مي كنيم؛ چون اين رشته سر دراز دارد. تمام لغت نويسان مثل إبن أثير، إبن فارس، تاج العروس و لسان العرب و ... در ماده دواجن اين حديث عايشه را نوشته اند. و ضرب المثلي عربي هست كه مي گويد: من كان بيته من زجاج، فلا يرم بيوت الناس الحجر. كسي كه خانه اش از شيشه است، به خانه ديگري سنگ نمي اندازد. آقايان اين ميخ بزرگ را در چشم خود نمي بينند، ولي يك ذره خار در چشم شيعه را، بزرگش مي كنند. البته مطالب زياد و زننده اي هست و گرنه: مصلحت نيست كه از پرده برون افتد راز ورنه در مجلس رندان خبري نيست كه نيست