ديبـاچه کتاب رستاخیز و معاد
بسم الله الرّحمن الرّحيم. هو الفتّاح العليم. سپاس و ستايش مخصوص خدايي است، که وجود جهانيان سراپا نياز، نشانه¬ی وجود واجب و بي¬نياز اوست و کمالات ناقص آن¬ها، نشانه¬ی کمالات نامتناهيش و منزّه بودنش از هر عيب و نقص مي¬باشد.
و درود نامحدود بر تمامي رسولان خداوند، که واسطه¬ی هدايت وي بر خلقش هستند؛ خصوصاً اشرف و خاتم آن¬ها محمّد مصطفيٰ و دوازده جانشين او از عترت و اهل بيتش، که طبق آيه¬ی تطهير، از هر آلودگي و لغزشي مصون و معصوم¬اند.
حيوانات مي¬خورند و مي¬خوابند و بي¬هيچ نگراني راضي هستند؛ زيرا جز ارضاي اميال و علايق خود نيازي ندارند و به مرگ هم نمي¬انديشند. امّا انسان موجودي است که نه تنها خواسته¬هايش با خوردن وخوابيدن برطرف نمي¬شود؛ بلکه هر خواسته¬اش هم که برآورده ¬شود، خواسته¬هاي بيشتري پيدا مي¬کند؛ به¬طوري که هرگز سير نمي¬شود.
از طرفي، هر انساني قدم به عرصه¬ حيات مي¬گذارد، مدّتي در اين جهان همچون مهماني مي¬زيد و سرانجام با مرگ طومار حياتش پيچيده مي¬شود و از زندگي دنيا رخت برمي¬بندد. چه، نه فقط انسان، بلکه جهان مادّي يکسره در حرکت و تغيير و تبديل است و هر موجود مادّي که موجود شود ـ چه انسان باشد چه حيوان يا نبات يا جماد ـ بالاخره روزي زوال مي¬پذيرد و به صورت ديگري تغيير و تبديل مي¬يابد.
هيچ آدم عاقلي هم نيست که در مرگ ترديد کند؛ زيرا هر چند انسان از بدو پيدايش تا کنون در صدد فرار از مرگ بوده است و پيوسته بر آن بوده، كه بر طول عمر خود بيفزايد؛ ولي هرگز هم ترديد نکرده است، که بالاخره روزي مرگ به سراغ هر کسي و از جمله خودِ او مي¬آيد؛ ازاين¬رو، در آياتي از قرآن ¬كريم هم از مرگ به يقين تعبير شده است يعني هر کس بدان يقين دارد.
چنان¬که در يک آيه مي¬فرمايد: وَاعبُد رَبَّكَ حَتّیٰ يَأتِيَكَ اليَقينُ: و پروردگارت را عبادت کن، تا اين¬که مرگ تو را فرا رسد. (حجر 15/99)
و در جاي ديگر مي¬فرمايد: وَكُنّا نُكَذِّبُ بِيَومِ الدّينِ؛ حَتّيٰ اَتانَا اليَقينُ: و روز جزا را دروغ مي¬شمرديم، تا مرگ به سراغمان آمد. (مدّثر 74/46)
اين دو خصوصيّت، يعني محدود نبودن خواسته¬هاي بشر و يقين وي به مرگ، در وجودش کشمکشي ايجاد مي¬کنند و موجب مي¬شوند، که وي به صورت معمّايي غم¬انگيز نمايان گردد؛ چه در اين صورت به نظر مي¬رسد، انسان براي چيزي وجود يافته است، که هرگز بدان نخواهد رسيد. ازاين-رو، در پاسخ اين¬که انسان و زندگي او چيست؟ سه نظر عمده اظهار شده است:
عدّه¬اي همچون نيهليست¬ها (پوچگرايان) و بعضي اگزيستانسياليست¬ها گفته¬اند: وجود انسان فاقد هرگونه معنايي است و هيچ گونه هدف و مقصودي در خلقت انسان نيست. چنان¬که «سارتر» بزرگ¬ترين اگزيستانسياليست مي¬گويد: «انسان يک خطاي طبيعت است، موجودي است که اشتباه از آب درآمده است، جوش و خروشي بي¬حاصل است.»
بعضي ديگر گفته¬اند: اگر انسان خود را جزيي از کلّ بزرگ¬تر يعنی جامعه¬ بشري بداند؛ آرزويش در طلب ابديت برآورده مي¬شود؛ زيرا هرچند فرد رنج مي¬کشد وبالاخره با مردن به آرزوهايش نمي¬رسد؛ امّا جامعه¬ بشري وجهان ادامه خواهد يافت.
ولي بايد گفت که اين توجيه به هيچ¬وجه درست نيست؛ زيرا هر فرد انسان طالب ابديّت براي خودش است، نه براي چيز ديگر و کسان ديگر.
چنان¬که «فلاماريون» دانشمند بزرگ فلکي و روحي ايتاليا نيز در اين زمينه گويد:
اين¬که گفته¬اند جاوداني روح ما در اَخلاف ما، درکارهاي ما و در مساعي¬اي که براي پيشرفت انسانيّت به عمل آورده¬ايم، باقي خواهد ماند؛ جز ياوه¬سرايي چيز ديگري نيست. اگر واقعاً به کلّي مي¬ميريم، چيزي از خدمات خود را درک نخواهيم کرد؛ و چون انسان و حتّيٰ کره¬ی زمين دستخوش فنا خواهد بود؛ پس اثري از کسي بر جاي نخواهد ماند.» (اسرار مرگ و زندگي، ص 38)
و بالاخره نظر الهيّون که همواره اکثريّت قريب به اتّفاق انسان¬ها را تشکيل می¬دهند اين است که هرچند انسان در اين جهان نمي¬تواند به ابديّت برسد؛ ولي روح او که حقيقتش است؛ چون مجرّد است، فنا و زوال نخواهد پذيرفت؛ و ازاين¬رو، در جهان ديگر هم باقي است و به زندگي ادامه خواهد داد. زيرا نه فقط همه¬ی جهان و جهانيان از خدا هستند؛ بلکه همه¬ی امور هم به سوي خدا برگشت مي¬کنند.
چنان¬که «قرآن مجيد» در اين زمينه مي¬فرمايد: «اَلا اِلَي اللهِ تَصيرُ الاُمورُ: هشدارکه همه¬ی امور به سوي خدا با ز مي¬گردند.» (شوري 42/53)
و سرنوشت محتوم همه¬ی انسان¬ها هم بازگشت به سوي مبدأ خود يعني خداي زنده¬ی جاويد است. چنان¬که «قرآن كريم» مي¬فرمايد: «اِنّا لِلَّهِ وَ اِنّا اِلَيهِ راجِعونَ: ما از خداييم و به سوي او بازگشت مي¬کنيم.» (بقره 2/156)؛ و مي¬فرمايد: وَ اَنَّ اِلي رَبِّكَ المُنتَهيٰ: و اين¬که فرجام کارها به پروردگار تو ختم خواهد شد. (نجم 53/42)
بدين معني که هر چند ما نبوديم و خداوند ما را از عدم آفريده است. چنان¬که قرآن مجيد مي-فرمايد: «قَد خَلَقتُكَ مِن قَبلُ وَ لَم¬تَكُ شَيئاً: تو را آفريدم؛ در حالي که چيزي نبودي. (مريم 19/9)
و هنگامي هم به اين دنيا مي¬آييم، با دست خالي و بدون دانشي هستيم. چنان¬که «قرآن کريم» مي¬فرمايد: وَاللهُ اَخرَجَكُمْ مِن بُطونِ اُمَّهاتِكُمْ لاتَعلَمونَ شَيئاً: و خدا شما را از شکم¬هاي مادرهايتان بيرون آورد؛ درحالي که چيزي نمي¬دانستيد. (نحل 78)
ولي «قرآن مجيد» در دنباله¬ همين آيه مي¬فرمايد: «وَجَعَلَ لَكُمُ السَّمعَ وَالاَبصارَ وَالاَفئِدَةَ، لَعَلَّكُم تَشكُرونَ: و براي شما گوش و چشم¬ها و دل¬ها قرار داد، باشد که سپاسگزاري کنيد. (نحل 16/79)
آري، ما به وسيله¬ چشم و گوش و عقل و فکري که خداوند به ما عنايت فرموده است، به تدريج با مسائل جهان علم و اطلاع پيدا مي¬کنيم و با کسب فضايل و اعتقادات درست و اعمال نيکو، خود را براي زندگي جاويد در دنياي ديگر، آماده مي¬نماييم.
انساني كه در تصادفي مي¬افتد و بيهوش مي¬شود، بعد از مدّتي كه به هوش مي¬آيد و زبانش باز مي¬شود، اوّلين سؤالي كه خواهد نمود اين است كه اينجا كجاست؟ كجا بودم؟ مرا كجا مي¬برند؟ براي چه مي¬برند؟ و.... به عينه تمام اين سؤالات هم ما در عالم هستي داريم و پاسخ آن¬ها برايمان ضروري و لازم است، به قول مولوي:
روزها فكر من اين است و همه شب سخنم كه چرا غافل از احوال دل خويشتنم
ز كــــــــجا آمده¬ام؟ آمدنم بهر چه بود؟ به كجا مي¬روم؟ آخر ننمايي وطنم؟
آري، يکي از نيازهاي فطري و روحي بشر اين است که مي¬خواهد بداند، از کجا آمده، در کجاست، به کجا مي¬رود، براي چه آمده و چه بايد بکند؟ و اگر اين مسائل را حلّ کند، خطّ مشي زندگي خود را کاملاً مشخّص کرده و با برنامه¬ی روشن و قدم¬هاي استوار به سوي سعادت خويش قدم برمي¬دارد.
امام علي (ع) هم ¬فرموده: «رَحِمَ اللهُ امرَءً، اَعَدَّ لِنَفسِهِ وَاستَعَدَّ لِرَمسِهِ وَ عَلِمَ مِن اَينَ وَ في اَينَ وَ اِلي اَينَ: رحمت خدا برکسي که خود را آماده کرد و براي عالم بعد از مرگ آمادگي پيدا نمود و دانست از کجا آمده و در کجاست و به کجا مي¬رود.؟ (ملّا صدرا، اسفار 1/21)
ولي انسان به وسيله¬ی علم هرگز نمي¬تواند کوچک¬ترين پاسخي به اين مسائل بدهد؛ چون علم کهنه کتابي است، که اوّل و آخرش افتاده است؛ ازاين¬رو، به وسيله¬ی آن، نه مي¬توان فهميد، که ابتداي جهان چگونه بوده است و نه سرانجام جهان چگونه مي¬شود؟ بلکه تنها چيزي که مي¬تواند با قاطعيّت به اين مسئله پاسخ دهد «دين» است.
بنابراين، بزرگ¬ترين خدمت دين به بشريّت اين است که:
اوّلاً، او را از پوچي و سرگرداني نجات مي¬دهد؛ زيرا چنان¬که گفتيم ـ دين با قاطعيّت به بشر پاسخ مي¬دهد، که ما از خداييم و به سوي او هم بازگشت مي¬کنيم.
ثانياً، دين بيان مي¬دارد، که خداوند كسي است، كه هر چيزي را نيكو آفريده است: «اَلَّذي اَحسَنَ كُلَّ شَيءٍ خَلقَهُ» (سجده 32/7)
تنها چيزي که مي¬ماند اين است که انسان با اراده¬ی آزاد، به وظيفه¬اش که باز دين آن را به نحو اَحسن برايش ترسيم نموده است، عمل کند، تا در دنيا و آخرت به سعادت برسد.
از طرف ديگر، هدفي که انسان¬ها براي خود تعيين کرده و مي¬کنند، نقش بسيار اساسي در انجام فعّاليّت¬هاي زندگي آن¬ها دارد. کساني که زندگي را منحصر به همين چند روزه¬ی دنيايي مي¬دانند، طبعاً رفتارهاي خود را به گونه¬اي تنظيم مي¬کنند که آن¬ها را تنها به منافع و لذّات دنيايي برساند. امّا کساني که معتقدند در پس اين جهان، جهاني است وسيع¬تر و بهتر؛ و اين کارهاي انسان است که رفاه و عيش و نعمت يا عذاب و نقمت ابدي را در آن دنيا براي وي فراهم مي¬کنند؛ رفتارهاي خود را به گونه¬اي تنظيم مي¬کنند که هرچه بهتر و بيشتر براي زندگي ابديشان سودمند افتد. و نيز مي¬دانند که اگر از لذّات غيرمشروعي همچون خوردن مال ديگران صرف¬نظر کنند يا سختي¬هايي همچون کمک به ديگران، کوشش براي تحصيل علم، تحمّل نمايند، بي¬پاداش نخواهند ماند؛ بلکه در دنياي ديگر، صدها و هزارها برابر بيشتر، موجب رفاه و عيش آن¬ها خواهند شد.
ازاين¬رو، پيامبران (س) براي معتقد ساختن مردم به مبدأ و معاد، بيش از هرچيز ديگر تأکيد ورزيده¬اند؛ به طوري که حدود يک پنجم آيات قرآن مجيد مربوط به معاد است.
بلي، اعتقاد به دين و مبدأ و معاد و عمل به دستورات ديني ـ آن هم دين آسماني و تحريف نشده-اي همچون اسلام ـ تنها ضامن سعادت انسان است؛ زيرا اگر انسان معتقد باشد که تمام جهان از جمله خود او از خدا هستند و بعد از مردن هم، براي حساب و كتاب و آن¬گاه پاداش و عقاب اعمالش، در پيشگاه او حاضر مي¬شود، احساس مسئوليّت مي¬کند و از هر نوع کار زشت و تعدّي و تجاوزي به حقوق ديگران خودداري مي¬نمايد.
و از طرفي، اميد به آينده¬اي سعادتمندانه، به انسان تسکين خاطر و آرامش داده و او را از هر نوع خودخوري، دغدغه، نگراني، پوچي افکار و خودکشي باز مي¬دارد.
اگر دولت¬ها نيمي از بودجه¬اي که صرف دادگاه¬ها و نيروهاي انتظامي مي¬کنند، صرف دينداري مردم بنمايند؛ بسيار بيشتر نتيجه مي¬گيرند و مردم سعادتمندتر مي¬گردند.
چنان¬که «قرآن کريم» در اين زمينه مي¬فرمايد: «ذالِكَ الكِتابُ لارَيبَ فيهِ هُدًی لِلمُتَّقينَ: اين کتاب (قرآن مجيد) بي¬ترديد هدايت براي متقين است. (بقره 2/2)
و «دکتر الکسيس¬کارل» مي¬گويد:
«نزديک دو هزار سال است، صدها ميليون نفر در آرامش جان داده¬اند، با اين عقيده که پس از مرگ مصاحب عزيزان خود و پاکان و فرشتگان خداوند خواهند بود. بنابراين، پاسخ مذهب به اضطراب بشريّت در برابر مرگ خيلي بيشتر از جواب علم، ارضاء کننده است. مذهب به انسان پاسخي مي¬دهد، که قلبش مي¬خواهد.» (راه و رسم زندگي، ص 142)
پس هر فردي بايد بكوشد كه اسباب سعادت خود را در عالم ديگر كه جاودان است، فراهم نمايد و با ايمان و عمل صالح خود را براي حيات پاكيزه¬اي در آن عالم آمده كند.
سراي آخرت آباد كن به حُسن عمل كه اعتماد بقا را نشايد اين بستان
برخلاف غيرمؤمن كه هدفي براي زندگي خود نمي¬يابد، زندگي مؤمن هدفدار است و در نتيجه رفتار و كردارش همه جهت دارند. زندگي براي غيرمؤمن منحصر به همين چند روزه¬ی زندگي دنيا با همه¬ی رنج¬ها، سختي¬ها و مشكلاتش است؛ ازاين¬رو، افسردگي، نااميدي، اضطراب، بلاتكليفي، احساس پوچي و بي¬هدفي بر زندگيش سايه افكنده است و اگر هم به لذّتي رومي¬آورد، براي آن است كه در ميان اين همه ناكامي¬هاي زندگي دنيا، دمي لذّت را هم غنيمت شمارد و در واقع دمي از غم¬ها و رنج¬هاي دنيا رهايي يايد. در صورتي كه مؤمن به مبدأ و معاد دنيا را مزرعه و مقدّمه¬ی آخرت مي¬داند، كه در اين مزرعه بذري مي¬افشاند و تاكي مي¬نشاند، تا در دنياي ابدي ديگر از ثمره¬ی آن¬ها بهره¬مند شود و در اين صورت هم، همه چيز در دنيا براي مؤمن وسيله¬ كمال و ترقّي است و زندگي پرنشاط واميدآفرين.
پس اعتماد مكن بر دوام دولت عمر كه دولتي ديگر در پي است جاويدان
اميد است اين کتاب که در اثبات معاد يعني حيات پس از مرگ ـ که دوّمين رکن اصول اعتقادات همه¬ی اديان آسماني است ـ نگاشته شده؛ و در آن سعي گرديده، که ضمن جامع بودن، پرحجم هم نشود، قدم مؤثّري براي تقويت مباني اعتقاد مذهبي خوانندگانش باشد؛ همان طوري که در تقويت ايمان خود اين جانب، بسيار مؤثّر بوده است.
رحمت الله قاضيان