مذاهب اسلامي ( کتاب مذاهب اسلامی).
در مورد مذاهب و فِرَقِ اسلامی، کتاب¬های زيادی نوشته شده است ؛ ولی نويسندگان اين کتاب¬ها صرف¬نظر از داشتن تعصّب، غالباً به جای مراجعه به کتاب¬های خود صاحب¬نظران مذاهب ديگر، از کتاب¬های خودشان و کتاب¬های دشمنان و مخالفينشان استفاده کرده¬اند.
مثلاً مأخذ نوشته¬های اکثر کتب مذاهب اسلامی، «ملل و نحل» شهرستانی و «اَلفَرقُ بَينَ الفِرَق» عبدالقاهر بغدادی و «مقالات¬الاسلاميّين» ابوالحسن اشعری است؛ در حالی که همة ¬ اينها از اشاعره هستند که مخالف شيعه و معتزله بوده¬اند؛ و ازاين¬رو، دانسته يا نادانسته عقايد اين دو گروه را چنان نوشته¬اند که در بسياري از موارد با واقعيّت مطابقت ندارد.
چنان¬که شهرستانی در مورد شيعه مي¬گويد: شيعه به تناسخ و حلول و تشبيه معتقدند. امام دهم شيعيان در قم مدفون است. هشام بن حکم خدا را جسم می-دانست و براي او هفت وجب از وجب¬هاي خود قائل بود و مي¬گفت: خدا در جا و جهت خاصّی قرار گرفته و علی (ع) را خدای لازم الاطاعه می¬دانست.» (ملل و نحل شهرستاني 1/ 166)
هفتاد و سه مذهب
در حديثي که شيعه و سنّی از پيامبر اسلام(ص) نقل نموده¬اند، فرموده است: «يهود به 71 فرقه تقسيم شدند، نصارا بر 72 فرقه تقسيم شدند و امّت من بر 73 فرقه تقسيم می¬شوند، 72 فرقة¬ آنها در آتش¬اند و يک فرقه اهل نجات. (خصال صدوق، باب 72) (الفرق بين الفرق، ص 3)
بسياری از نويسندگان مذاهب اسلامي کوشيده¬اند كه 73 مذهب اسلامی برشمرند، تا با حديث مذکور جور درآيد؛ ازاين¬رو، گاهی مذاهبی را برشمرده¬اند که هرگز وجود خارجی نداشته¬اند و گاهی يک نفر از بزرگان مذهبی را که نظرات خاصّی داشته، يک مذهب خاصّ به شمار آورده¬اند؛ در حالی که تعداد فرقه¬های واقعی بسيار کمتر از هفتاد و سه فرقه است. ازاين¬رو، حديث هفتاد و سه مذهب را بايد حمل بر تعداد زياد دانست، نه تعداد واقعی؛ و يا اين¬که بگوييم: اين حديث اختصاص به يک دو قرن اوّليّه¬ اسلام ندارد؛ چنان¬که وهابيّه، شيخيّه، بابيّه و بهائيّه، از فرقه¬های نوظهور در عالم اسلام¬اند.
متكلّمين و علماي مذاهب مختلف اسلامي كه ساخته و پرداختة¬ خلفاي غاصب و ظالم بودند، خود مي¬دانستند حقّ با ائمّة¬ معصومين (ع) و شيعيان آنهاست، كه خواهان پياده شدن تمام احكام اسلامي هستند و كوچك¬ترين انحرافي از دستورات اسلامي را نمي¬پذيرند. با اين وجود اختلاف فرقه¬هاي اهل سنّت با يكديگر، هم در اصول دين و هم در فروع دين، آن¬قدر زياد است كه شيعه با هيچ¬يك از آنها اين¬قدر اختلاف ندارد.
زيرا اهل سنّت از نظر اصول به چند فرقه: خوارج، مرجئه، معتزله، حنابله و اشاعره تقسيم شدند كه هركدام از اين فرقه¬ها، آسمان تا زمين با يكديگر اختلاف دارند. و از طرف ديگر، مذاهب چهارگانة¬ فقهي اهل تسنّن: حنفي، مالكي، اشعري و حنبلي نيز از آسمان تا زمين با هم فرق دارند.
چه، مثلاً ابوحنيفه گفت: چون در اين صد سالي كه نگارش حديث ممنوع بوده، بسياري از احاديث از بين رفته¬اند و احاديث بسياري جعل شده¬اند، ازاين¬رو، من تنها هفده حديث را صد در صد صحيح مي¬دانم؛ ازاين¬رو، فقه خود را بر اساس قياس (من درآري) بنا نهاد.
از آن طرف مالك بن انس و احمد بن حنبل گفتند: ما چاره¬اي جز استفاده از اين احاديث نداريم و فقه خود را بر اساس همان احاديث، كه به قول ابوحنيفه تعداد بسيار كمي از آنها به طور قطع از پيامبر (ص) رسيده بود بنا نهادند.
شافع براي نوشتن فقهش مقداري از احاديث استفاده كرد و مقداري به قياس پرداخت؛ ازاين¬رو، تمام اشكالاتي كه بر همة¬ آنها وارد است، بر او وارد است.
حال اين مسئله مطرح است كه كدام¬يك از اينها اسلام هستند؟
از طرفي، اهل سنّت هم تمام صحابة پيامبر (ص) را مؤمن و عادل مي¬دانند و هم حديث معروفي به نام «عشرة مبشّره» دارند، كه كار را بر آن¬ها مشكل كرده است؛ زيرا از يك طرف، اين ده نفر را اهل بهشت مي¬دانند؛ و از طرف ديگر، دو نفر از اين ده نفر يعني طلحه و زبير عليه حضرت علي (ص) كه از يك طرف جزء اين ده نفر است، و از طرف ديگر، جزء خلفايي است كه اهل سنّت آنها را خلفاي راشدين يعني خلافت او را كاملاً شرعي مي¬دانند، قيام كرده¬اند و سبب قتل هزاران نفر شده-اند.
با توجّه به اين همه اشكالات در مذاهب اهل سنّت، چون حقّانيّتي در مذهب خودشان نيافتند، كه آن را عرضه بدارند، در صدد افتادند تشيّع را لكّه¬دار كنند. و براي اين منظور گروه¬هايي تراشيدند و افكار سخيف و كفرآميزي بدانان نسبت دادند، تا تودة مردم بپندارند تشيّع اين است و از آن زده شوند و به مذهب پوشالي ساخته پرداختة خودشان بگروند.
از جمله¬ی اين اتّهامات براي خنثي كردن آن همه آيات و احاديث بر امامت و خلافت علي (ع) و فرزندان معصوم از نسلش (ع) اين بود كه گفتند: تشيّع از شخصي به نام عبدالله بن سباي يهودي¬الاصل مي¬باشد؛ در صورتي كه تحقيقات دانشمندان اخير از جمله طه حسين مصري ثابت كرده است، كه چنين شخصي اصلاً وجود خارجي نداشته است.
فرقة ناجيه: ولی مسألة¬ عمده در حديث «افتراق امّت به 73 ملّت» شناخت گروه رستگار است؛ زيرا پيامبر (ص) در آن فرموده: همة¬ فرقه¬ها در آتش¬اند جز يک گروه.
اهل سنّّت بنا بر روايات «ما اَنَا عَلَيهِ وَ اَصحابي» و «اَلجَماعَه» تمسّك جسته و فرقة¬ ناجيه را جماعتي از مسلمانان دانستند، كه در صدر اسلام خلافت ابوبكر را پذيرفتند. ولي اين تفسير از گروه ناجيه به هيچ¬وجه درست نيست؛ زيرا اصحاب پيامبر (ص) بعد از آن حضرت بر يك رأي نبودند؛ بلكه دچار اختلاف¬هاي فراوان شدند؛ از جمله:
1 ـ در هنگام بيعت با ابوبكر، بسياري با خلافت او مخالف بودند.
2 ـ بسياري از بزرگان صحابه همچون عايشه، طلحه، زبير، در رأس كساني بودند كه عليه عثمان قيام كردند و مردم را تشويق به كشتن وي نمودند.
3 ـ تعدادي از اصحاب با خلافت علي (ع) مخالفت داشتند و با وي بيعت نكردند.
بنابراين، بايد راهي جست كه به تناقض نينجامد و مورد توافق شيعه و سنّي باشد.
الف: مقام اهل بيت
1 ـ خداوند فرموده: «اِنَّما يُريدُ اللهُ لِيُذهِبَ عَنكُمُ الرِّجسَ اَهلَ البَيتِ وَ يُطَهِّرَكُم تَطهيراً: خدا اراده كرده تا پليدي را از شما اهل بيت بزدايد و به كلّي پاكتان گرداند.» (احزاب 33)
2 ـ خداوند فرموده: «قُل لااَساَلُكُم عَلَيهِ اَجراً؛ اِلَّا المَوَدَّةَ في¬¬القُربى: بگو: من پاداشي از شما بر رسالتم درخواست نمي¬كنم، جز دوست داشتن خويشاوندانم.» (شوري 23)
در احاديثی هم پيامبر اسلام (ص) فرقة ناجيه را معرفی کرده است، از جمله:
1 ـ صلوات بر محمّد و آل محمّد: خداوند مي¬فرمايد: «اِنَّ اللهَ وَ مَلائِكَتَهُ يُصَلّونَ عَلَي النَّبيِّ؛ يَااَيُّهَاالَّذينَ آمَنوا، صَلّوا عَلَيهِ وَسَلِّمواتَسليماً: خدا وفرشتگانش برپيامبر درود مي¬فرستند. شما كه ايمان آورده¬ايد، بر او درود فرستيد و سلام كنيد، سلامي شايسته.» (احزاب 56)
از رسول خدا (ص) سؤال شد، خداوند به ما دستور فرموده كه بر تو صلوات بفرستيم؛ چگونه بايد بر تو صلوات فرستاد؟ پيامبر (ص) فرمود: بگوييد: «اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلي مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ، كَما صَلَّيتَ عَلي آلِ اِبراهيمَ؛ وَ بارِك عَلي مُحَمَّدٍ وَ عَلي آلِ مُحَمَّدٍ، كَما بارَكتَ عَلي آلِ اِبراهيمَ في العالَمينَ. اِنَّكَ حَميدٌ مَجيدٌ.» و در سلام نيز همان گونه كه آموختيد بگوييد.» (صحيح بخاري،كتاب الدّعوات، باب¬الصّلاة علي-النّبي) (صحيح مسلم، كتاب¬الصّلاة، باب الصّلاة علي¬النّبيّ) هم¬اكنون نيز اهل سنّت در تشهد بر محمّد و آل محمّد صلوات مي¬فرستند.
2 ـ حديث ثقلين: بنا بر حديث متواتری پيامبر اكرم (ص) ئدر زمان¬هاي مختلف و به مناسبت¬های مختلفی فرموده: اِنّي تَرَكتُ فيكُمُ الثِّقلَينِ، مااِن اَخَذتُم بِهِ، لَن تَضِلّوا، كِتابَ اللهِ وَ عِترَتي اَهلِ بَيتي: من در ميان شما دو چيز گذاردم كه اگر به آنها چنگ زنيد، هرگز گمراه نخواهيد شد، كتاب خدا و عترتم اهل بيتم. (صحيح ترمذي 5/662)
اين حديث گروه رستگار را از گروه گمراه جدا می¬سازد؛ زيرا پيروی از کتاب و عترت را وسيلة هدايت وجدايی از آن دو را ماية¬ گمراهی شمرده و از مذاهب اسلامی هم تنها گروهی که به هر دوی اينها معتقدند و ازآنها پيروی می¬کنند «شيعه اماميّه» است.
«امام علي (ع) » مي¬فرمايد: «لَتَفرِقَنَّ هَذِه الاُمَّةِ عَلي ثَلاثَةَ وَ سَبعينَ فِرقَةٌ، وَالَّذي نَفسي بِيَدِهِ، اِنَّ الفِرَق كُلُّها ضالَّةٌ اِلَّا مَنِ اتّبَعَني وَ كانَ مِن شيعَتي: اين امّت حتماً به 73 فرقه منقسم خواهند شد؛ و سوگند به آن¬كه جان من در دست اوست، همة¬ اين فرقه¬ها گمراه¬اند، مگر آن¬كه از من پيروي كند و شيعة¬ من باشد.» (امالي شيخ مفيد، ص 124)
3 ـ حديث سفينه: پيامبر (ص) فرموده: اِنَّ مَثَلَ اَهلِ بَيتی فيکُم مَثَلُ سَفينَةِ¬النّوحِ، مَن رَکبَهَا نَجی¬ وَ مَن تَخَلَّفَ عَنها غَرَقَ: اهل¬بيت من بسان¬ کشتی نوح است، هرکه بر آن سوار شود نجات خواهد يافت و هرکه از آن تخلّف ورزد، غرق خواهد شد.» (مستدرك حاكم 3/151)
فِرَق مختلف كلامي
مسلمين از نظر اصول و مسائل اعتقادي به فرقه¬هاي مختلفي تقسيم شدند كه اهمّ آنها از اهل سنّت عبارتند از: خوارج، مرجئه، معتزله و اشاعره؛ و فرقه¬هاي مهمّ شيعه عبارتند از: زيديّه، باطنيّه و اماميّة اثنيٰ¬عشريّه؛ همان طور كه مسلمين از نظر فروع دين و مسائل فقهي به فرقه¬هاي مختلفي چون: حنفي، مالكي، شافعي، حنبلي، جعفري و غيره تقسيم شدند.
ولي اوّلاً، اختلاف مسلمين به آن اندازه زياد نيست، كه پاية وحدت اعتقادي و روش علمي آنها را به كلّي متزلزل كند. ثانياً، اختلاف فكري و نظري لابدّمنه است و اختلاف هم هميشه مضر نيست. در صورتي كه اختلاف فكري توأم با غرض نباشد، بلكه ناشي از طرز استنباط¬ها باشد، نه فقط بد نيست، مفيد هم هست؛ چون موجب تحرّك و تجسّس و بحث و كاوش و پيشرفت مي¬باشد، چنان¬كه مثلاً اختلاف نظر علماي شيعه در مسائل فقهي سبب زنده بودن و پيشرفت فقه هم شده است. آري، اختلاف در صورتي مضرّ و موجب بدبختي است كه ناشي از سوء نيّت و همراه با تعصّبات وجانبداري وگرايش¬هاي بي¬منطق احساساتي باشد و به جاي اين¬كه افراد سعي در كشف حقيقت كنند، وقت خود را صرف تحقير و تهمت و افترا به طرف مقابل بنمايند.
علل پيدايش مذاهب اسلامی
در زمان پيامبر (ص) عظمت مقام رسالت و مرجعيّت مسلّم آن حضرت براي مسلمين تا حدود زيادي مانع از بروز دو دستگي¬هاي حادّ مي¬شد. پيدايش مذاهب مختلف در هر دينی می¬تواند موضوعات مختلفی چون سياسی، فقهی، اخلاقی و اعتقادی باشد؛ ولی در اينجا ما تنها به ذکر مذاهبی از اسلام می¬پردازيم که منشأ پيدايش آنها اعتقادی وفکری بوده است. آنچه که موجب پيدايش مذاهب و فِرَق فکری مختلف در اسلام شد، مختلف¬اند، از جمله:
1 ـ جلوگيری از نگارش احاديث پيامبر (ص) توسّط دو خليفة¬ اوّل.
2 ـ عمل نکردن به وصايای پيامبر (ص) در مورد جانشيني علي (ع) که بارها ـ مخصوصاً در غدير خم ـ در حضور هزاران نفر او را به جانشينی خودش انتخاب فرموده بود.
3 ـ جمود فکری عدّه¬ای در فهم کتاب و سنّت.
4 ـ جعل احاديث بسياری توسّط روحانيون درباری بني¬اميّه.
سنّي، شيعه و غلّات
مسلمين بعد از پيامبر اكرم (ص) به سه فرقة¬ اصلي: سنّي شيعه و غلّات تقسيم شدند.
اهل سنّت: اهل سنّت كساني هستند، كه با ناديده گرفتن اين همه احاديث در انتخاب علي (ع) توسطّ پيامبر (ص) به عنوان جانشين خودش در كتاب¬هاي خودشان، معتقدند پيامبر (ص) از دنيا رفت و جانشيني براي خودش انتخاب نكرد؛ اين مكتب حكومت ابوبكر، عمر، عثمان، علي (ع) و امام حسن (ع) و نيز حكومت كلّيّة¬ خلفاي بني¬اميّه، بني¬عبّاس، سلجوقيان، عثمانيان، آل سعود و ... را درست و شرعي و آنها را اولوالامر مي¬دانند.
شيعه: شيعه به كساني اطلاق مي¬شود كه معتقدند بنا بر نصوص فراواني چون حديث دار، حديث منزلت، حديث ثقلين، مخصوصاً حديث غدير كه به طور متواتر در كتاب¬هاي اهل سنّت آمده¬اند، پيامبر اكرم (ص) ، علی (ع) و آن¬گاه يازده فرزند معصوم از نسل آن حضرت را با نصّ صريح براي جانشيني خود معرّفي فرموده است. از نظر اين مكتب، سند و مدرك براي عمل بعد از قرآن مجيد، سنّت پيامبر (ص) است كه بايد از آن دوازده وصيّ او دريافت كرد؛ و اگر حديثي هم از صحابة¬ مؤمن پيامبر (ص) روايت شده باشد، مي¬پذيرند.
غلّات: غلّات كساني هستند، كه در باره¬ی بعضي اشخاص ـ مخصوصاً حضرت علي (ع) واحياناً ائمّة¬ ديگر (ع) غلوّ كرده وبراي آنها مقام نبوّت يا خدايي قائل شده¬اند.
در واقع غلّات مقام علي (ع) را از آنچه كه دارد بالاتر برده¬اند، اهل سنّت كساني را كه از دانشمندان اسلامي هم به مراتب دانش كمتري داشته¬اند بر علي (ع) و ائمّه¬ معصومين (ع) كه دانش هزاران دانشمند هم به آنها نمي¬رسد برتري داده¬اند؛ و شيعه مقام علي (ع) و ائمّة¬ معصومين (ع) را به عنوان امام يعني كساني كه نه فقط از طرف خدا توسّط پيامبر (ص) به جانشيني آن حضرت انتخاب شده¬اند؛ از طرف خدا و با علم لدنّي هم به تمام علوم ومعارف اسلامي همچون پيامبر (ص) آشنا هستند وهمچون پيامبر (ص) نه گناه مي¬كنند و نه اشتباه؛ زيرا اگر پيامبر (ص) و جانشين او مسأله¬اي را نداند، يا در آن اشتباه كند، مردم گمراه خواهند شد.