سایت اصول دین


سير تفكّر فلسفي


دکتر رحمت الله قاضیان

سير تفكّر فلسفي ( کتاب تاریخ فلسفه )

اهمّيّت و جايگاه فلسفه.

همه¬ي مردم در همه¬ي زمان¬ها همواره دانش را محترم دانسته و به رفعت و عظمت آن پرداخته¬اند. و حتّا نبايد پنداشت، كه اهمّيّت و محبوبيّت دانش در بين افراد بشر بدان خاطر است، كه وي را در مبارزه با طبيعت و زندگي بهتر ياري مي¬كند، زيرا اگر چنين بود، هزاران نفر در طول تاريخ زندگي خود را در كنج كتابخانه¬ها و لابراتوارها نمي¬گذراندند و براي كسب دانش، آن همه محروميّت¬ها به خود راه نمي¬دادند. آري، به قول رودكي:

مردمان بخرد اندر هر زمــان راه دانش را به هر گونه زبــان

گرد كردند و گرامي داشتند تا به سنگ اندر همي بنگاشتند

امّا دانش¬ها هم در يك سطح از اهمّيّت براي بشر نيستند و از ميان دانش¬هاي بشري مسائلي كه مربوط به نظام كلّي عالم و رمز و راز هستي باشد، از اهمّيّت بيشتري برخوردارند و اين علم هم «فلسفه»‌ است؛‌ چه موضوع فلسفه تمام وجود و هستي است، و در باره¬ي آغاز و انجام هستي و جايگاه بشر در عالم بحث مي¬كند،‌ و نيز راه سعادت را به انسان مي¬آموزد.

چرا دانستن تاريخ فلسفه لازم است

هرکس که بخواهد در علمی تبحّر حاصل نمايد، بايد در تاريخ آن علم هم شناخت و آگاهی کافی داشته باشد، به طوری که محقّقان معمولاً کسی را که به تاريخ علمی آگاهی کافی نداشته باشد، در آن علم دانشمند نمی¬دانند، مخصوصًا اين مطلب در فلسفه بيش از بسياری از علوم ديگر ضروری است. از¬اين¬رو، يک دانشجوی فلسفه، که می¬خواهد به تمام مسائل فلسفی آگاه شود، بايد از تاريخ فلسفه يعنی سرگذشت تفکّرات مردان بزرگی که با افکار و نظريّات خود درباره¬ي هستی، فلسفه را ساخته¬اند نيز آگاه باشد؛ تا از يک طرف، در افکار و استدلالات خود به آن بن بست¬های فکری که پيشينيان بدان رسيده¬اند گرفتار نشود و اشتباهات آنان را تکرار نکند؛ و از طرف ديگر، گرچه اکنون فلسفه ـ چه در غرب و چه در عالم اسلام ـ بسيار پيشرفت کرده است؛ ولی هنوز بسياری از مطالب و استدلالات فلسفی همان¬هاست، که از افلاطون، ارسطو، فارابی، ابن سينا، خواجه نصيرالدّين طوسی، ملّاصدرا و غيره به¬جا مانده است. و اين بدان علّت است، که مطالب فلسفی همچون حكايات و داستان¬ها با يکديگر بی¬ارتباط نيستند، بلکه فلسفه جست¬وجوی حقيقت واحد از سوی انسان¬ها از طريق برهان و استدلال است؛ و هريک از فلاسفه هم تاحدودی در ساختن آن سهيم بوده¬اند.

خواندن افکار و آراء فلاسفه و تاريخ فلسفه هم به معنی پذيرش آراء ديگران نيست؛ بلکه مطالعه¬ي تاريخ هر علمی و بزرگان آن علم از شرايط مهيّا شدن برای تفکّر و عالم شدن است. و بی¬توجّهی به تفکّرات و انديشه¬های ديگران در هر زمينه¬ای باعث می¬شود که انسان در تار عنکبوت افکار خود غوطه¬ور گردد؛ و پس از مدّت¬ها تفکّر به همان چيزی برسد، که هزار و دو هزار سال پيشتر ديگران بدان رسيده¬اند؛ ولی مطالعه¬ي افکار ديگران باعث می¬شود، که شخص افکار آنان را وسيله¬ي پيشرفت، بلکه پرشی به مراحل بالاتر علم و کشف مجهولات بيشتر قرار دهد. چنان¬که «فرانسيس بيکن» می¬گويد: «ما بر دوش گذشتگان ايستاده¬ايم و افق¬های دورتر را می¬بينيم».

با توجّه به اين مطلب و اهمّيّت تاريخ فلسفه گوييم: از آنجا که فلسفه محصول تفکّر و تعقّل است، بايد گفت که تاريخ تکوينی فلسفه با پيدايش انسان همراه می¬باشد؛ و از آن پس هم هرگاه انساني مي¬زيسته، فكر و انديشه را به عنوان يك ويژگي جدايي ناپذير همراه خود داشته است،‌ و هرجا انساني رفته،‌ تعقّل و تفكّر را با خود همراه برده است. ولي ازآنجا كه خطّ و کتابت بسيار بعد از پيدايش انسان پديد آمده؛ ازاين¬رو، از افکار و انديشه¬هائی كه انسان¬ها قبل از پيدايش خطّ و كتابت در سر می¬پرورانده¬اند، اطّلاع دقيقی در دست نيست.

ولي بايد در نظر داشت، كه آن¬چه از انديشه هاي بشري كه مربوط به شناخت هستي علّت و آغاز و غايت و فرجام آن مي¬باشد؛ و از طرفي، مذهب فطري بشر است، در آغاز اين¬گونه انديشه ها توأم با اعتقادات مذهبي بوده است. چنان¬كه در كشورهايي مانند چين و هند و ايران باستان براي مطالعة افكار فلسفي آن¬ها بايد به مطالعه¬ی افكار و اديان اين سرزمين ها پرداخت.

علم و فلسفه متعلّق به همه¬ی بشريّت است

از آنجا که تعقّل و تفکّر فصل مميّز و ويژگی انفکاک ناپذير انسان است، که او را از جمادات و نباتات و حيوانات متمايز می سازد؛ ازاين¬رو، در مورد تاريخ فلسفه هم، که همان تاريخ تعقّل و تفکّر است، بايد گفت: تاريخ فلسفه با پيدايش نخستين انسان همراه می باشد، و از آن به بعد هم هرگاه انسانی می زيسته، و هرجا انسانی بوده است، تعقّل و تفکّر و فلسفه را هم با خود همراه داشته است. پس:

اوّلاً، گرچه ما بشريّت را بر اساس مرزهای جغرافيايی به گروه هائی مانند آسيائی، اروپايی، آفريقايی، آمريکايی، چينی، هندی، ايرانی، آلمانی، فرانسوی و ... تقسيم کرده¬ايم، و در نقشة جهان به رنگ¬های مختلف نشان می دهيم؛ ولی نقشة دانش بشر را نمی¬توان به مناطقی تقسيم کرد و با رنگ¬هائی نشان داد؛ زيرا دانش متعلّق به همه¬ی بشريّت است و ميراث مشترک همه¬ نژادها و ملل است.

ثانياً، نمی¬توان يک زمان يا يک مکان معيّن را مبدأ و منشأ پيدايش فلسفه در روی زمين دانست، بلکه تنها می¬توان گفت، که کدام ملّت¬ها در پيدايش فلسفه سهم بيشتری داشته¬اند.

ثالثاً، بايد اين مطلب را در نظر داشت، که اين درست نيست، که ما تاريخ سياسی يعنی تاريخ طواغيت و لشكرکشان را، که در واقع ويرانگران فرهنگ و تمدّن و نابودکنندگان حرث و نسل بوده¬اند، بخوانيم، امّا از تاريخ فلسفه يعنی تاريخ بزرگ-ترين متفکّران و انديشمندان جهان که آفرينندگان فکر و فلسفه و عرفان و فرهنگ و تمدّن برای ما بوده اند غافل باشيم. امرسون می گويد: «در هر انسانی چيزی هست، که می توان آن را ياد گرفت»، وقتی در هر انسانی چنين است، پس در فلاسفه و حکما چيزها است، که می¬توان آموخت.

و در مورد آغاز تاريخ تدوينی فلسفه هم بايد گفت : هرچند که تاريخ فلسفه را معمولاً از يونان و با طالس (متوفای 456 ق.م) آغاز می¬کنند؛ ولی کليّه محقّقان برآنند، از اين مطلب، که تاريخ فلسفه را معمولاً از يونان آغاز می کنند، نبايد پنداشته شود که قبل از يونان و يونانيان هيچ متفکّری و هيچ فيلسوفی در هيچ جای عالم نبوده است؛ بلكه يونانيان هم به نوبة خود علم و تمدّن و فلسفه را از مصر، بين النّهرين، ايران، هند و خلاصه مشرق زمين گرفته¬اند، و خطّ و تمدّن هم از حدود پنج هزار سال پيش در مصر و بين النّهرين تقريباً همزمان آغاز شده است؛ درحالی که از شروع تمدّن و فلسفه در يونان بيش از دو هزار و هفتصد سال نمی¬گذرد.


کتاب تاریخ فلسفه

دکتر رحمت الله قاضیان