سایت اصول دین

راه¬هاي خداشناسي

دکتر رحمت الله قاضیان

راه¬هاي خداشناسي.

بشر از پنج راه مي¬تواند به شناخت خدا و صفاتش نائل آيد: راه فطرت، راه وحی و شرع، راه علم و طبيعت، راه عقل و فلسفه و راه قلب و شهود.

1 ـ راه فطرت: بنا بر راه فطرت، خلقت و سرشت انسان بر خداشناسی و دينداری آفريده شده است.

2 ـ راه وحی و شرع: بنا بر راه وحی و شرع، خداوند از باب لطف و رحمانيّت و رحيميّتش در هر زمان و مکانی بسته به استعداد و نياز مردم، برنامه¬هايی خالی از خطا و اشتباه توسّط پيامبرانش برای آن¬ها فرستاده است، تا هم خدای واقعی و نحوة عبادتش را بدان¬ها معرّفی نمايند و هم قوانين و دستوراتی برای تأمين سعادت دنيا و آخرتشان به آن¬ها ارائه نمايند.

3 ـ راه عقل: راه عقل يا فلسفه در طريق خداشناسي چنان است كه فيلسوف بدون تعبّد از شرع و يا تقليد از بزرگان و بدون استفاده از حسّ و تجربه، با تکيه بر عقل و استدلال و با پايه قرار دادن واقعيّت بديهی هستی و امکان و حدوث و حرکت موجودات، به حقيقت واجب و قديم و محرّک جهان هستی پي می¬برد.

4 ـ راه قلب و شهود: راه قلب و شهود يا راه عرفان برای خداشناسی چنان است که هرگاه انسان دل خود را از هواها و هوس¬ها و کينه¬ها و محبّت¬هاي دنيا پاک کند و آن را به فضايل انسانی آراسته گرداند و آن¬گاه طبق دستور شرع با اخلاص و حضور قلب به انجام عبادات و رياضات شرعی بپردازد و پيوسته خود را به ياد خدا مشغول دارد، دلش چنان صاف و صيقلی می¬گردد که همة حقايق از جمله خدا که بالاترين حقايق و بلکه تنها حقّ واقعی است، در آن جلوه¬گر می¬شود و ديدة دلش چنان بينا می¬گردد که خدا را با چشم دلش مشاهده می¬کند و به لقای او نائل می¬گردد.

چنان¬که «اميرمؤمنان (ع)» در پاسخ ذعلب يمانی که از وی پرسيد: ای اميرمؤمنان، آيا پروردگارت را ديده¬ای؟ فرمود: آيا من چيزی راکه نبينم می¬پرستم؟ عرض كرد: چگونه او را می¬بينی؟ فرمود: ديده¬ها با مشاهدة آشکار او را نتوانند ديد، بلکه دل¬ها او را با حقيقت ايمان ادراک می¬کنند. ( )

5 ـ راه علم و طبيعت يا نظم: يکی از راه¬های شناخت خدا ـ چنان¬که در اين كتاب مفصّلاً توضيح داده خواهد شد ـ برهان نظم يعني شناخت او از راه آثار و علائمش در طبيعت و جهان برون و درون انسان است. راه علم و طبيعت ساده¬ترين و روشن¬ترين و عمومی¬ترين راه برای خداشناسی است. بدين معنی که هر کس با اندکی دقّت در خودش و ساير موجودات جهان، از نظم و ترتيب حيرت¬انگيزي كه در آن¬هاست، به خوبي درمی¬يابد که خالق و آفريدگاری دارند، و از وحدت و هماهنگی کامل موجودات جهان درمی¬يابد که خالق و آفريدگار آن¬ها يگانه است، و از نظم و پيچيدگی محيّرالعقولشان درمي¬يابد که خالق و آفريدگار يگانة آن¬ها دارای علم و حکمت و قدرت و ساير کمالات بی¬پايان است و از هر عيب و نقصی منزّه و مبرّاست.

قرآن کريم هم با توجّه به امتيازات و ويژگي¬های اين راه، بيش از همة راه¬های ديگر خداشناسی بدان پرداخته و در آيات بسيار زيادی انسان¬ها را به تدبّر در پديده¬های جهان به مثابه آيات و نشانه¬های تکوينی خداوند فراخوانده است.

ولي بايد دانست‌ كه راه¬های خداشناسی با هم قابل جمع¬اند و انسان کامل آن است که برای شناخت خدا و آشنا شدن با صفات جمال و جلالش از همة راه¬های فطری، عقلي، قلبی و علمي، آن¬هم بر طبق موازين وحی و شرع استفاده کند.

نظم در همه چيز و همه جا

در برهان نظم، از نظم و نظام و تدبير و همكاري و هماهنگي شگفت¬انگيز موجودات جهان، به ناظمي حكيم و دانا و توانا برای آن¬ها، استدلال مي¬شود.

يكي از اموري كه همواره بشر را فوق¬العادّه به سوي خودش جلب كرده است، نظم و تشكيلات بسيار دقيق و پيچيدة موجودات جهان بوده است. جهان طبيعت مجموعة شگفت¬انگيزي از موجودات مختلف است كه هرچه بيشتر با آن آشنا مي¬شويم، بيشتر به نظم و تدبير و حساب و كتاب و حكمت در آن پي مي¬بريم؛ به طوري كه هر يك از رشته¬هاي علوم طبيعي، دريچه¬اي را به روي ما باز مي¬كنند، تا با كمك آن به ريزه¬كاري¬ها و نظم و تدبير و حكمت در موجودات عالم بيشتر پي بريم.

دانشمندان زيادي تمام عمرشان را صرف شناختن يك ويروس، يك حشره و يا يك جلبك و سرخس كرده¬اند و كتاب¬هايي هم در بارة آن¬ها نوشته¬اند؛ ولي در آخر سر اعتراف نموده¬اند كه هنوز اَسرار زيادي در مورد اين موجودات وجود دارد.

انسان از مطالعة نظم و پيچيدگي و تدبيري كه در موجودات جهان وجود دارد ـ از موجودات بسيار ريز هم¬چون اتم و سلول و مولكول و ويروس گرفته، تا حشرات و پرندگان و پستانداران، تا كرات بسيار عظيم و كهكشان¬ها و بالاتر از همه از شگفتي¬هاي جسمي و روحي خودش ـ غرق در حيرت و شگفتي مي¬شود.

به طوري¬ كه اندكي دقّت نشان مي¬دهد كه پيچيده¬ترين مصنوعات بشري هم¬چون هواپيماها و رايانه¬هاي پيشرفته با ساده¬ترين موجودات زنده هم¬چون مورچه و پشه و حتّي نباتات قابل مقايسه نيست، تا چه رسد به موجودي مثل انسان؛ زيرا ماشين¬هاي ساخت بشر فقط مي¬توانند طوري عمل كنند كه بشر آن¬ها را تنظيم كرده است؛ درحالي¬كه موجود زنده مي¬تواند در هر زمان براي ادامة حيات، عكس¬العمل خاصّي داشته باشد.

مطالعة احوال موجودات نشان مي¬دهد كه تشكيلات جهان و هر يك از موجودات آن «حساب¬شده»‌ است، يعني هر يك از موجودات جهان در بهترين جاي¬ ممكن قرار دارد و اين هم خود نشان مي¬دهد كه از آفرينش آن¬ها منظور و هدفي در كار بوده است.

به عبارت ديگر، جهان هم¬چون كتابي است كه از طرف مؤلّف دانشمندي نگاشته شده، به ¬طوري كه هرجمله و پاراگراف و فصلي حاوي يك سلسله معاني ومطالب است كه به منظورهاي خاصّي نگاشته شده و در جاي خاصّ خودش قرار داده شده است.

نظم در جهان و موجودات آن¬، چنان گسترده است كه هر كس در هر حدّي از علم و دانش حتّيٰ اگر بي¬سواد باشد، مي¬تواند خطوط و سطور كتاب خلقت را بخواند و به نظم دقيق و شگرفي كه در هر موجود از موجودات جهان وجود دارد، پي برد و به نظامات حكيمانه¬اي كه در تدبير جهان وجود دارد، به روشني آگاه گردد.

جهان مادّه و طبيعت به عنوان يك واحد مصنوع براي شناسايي آفريدگار يكتاي جهان،‌ روشن¬ترين برهان خداشناسي است؛ زيرا در جريان سير در آفاق و موجودات طبيعت، هر انسان منصفي به وضوح درمي¬يابد كه نه فقط اين اشعّة جاوداني اوست كه موجودات را آفريده، بلكه در اثر هدايت¬هاي اوست كه به وجودشان ادامه مي¬دهند.

قرآن¬ كريم انسان را به هماهنگي و نظم و تدبير واحدي كه در سراسر عالم هستي وجود دارد، دعوت كرده، مي¬فرمايد: «اَلَّذِي خَلَقَ سَبْعَ سَماوَاتٍ طِباقًا مَاتَرىٰ فِي خَلْقِ الرَّحْمانِ مِنْ تَفاوُتٍ؛ فَارْجِعِ الْبَصَرَ هَلْ تَرىٰ مِنْ فُطُورٍ؛ ثُمَّ ارْجِعِ الْبَصَرَكَرَّتَيْنِ يَنْقَلِبْ اِلَيْكَ الْبَصَرُ خاسِئًا وَ هُوَ حَسِيرٌ: خدا كسي است كه هفت آسمان را برفراز يكديگر آفريد؛ در آفرينش خداوند رحمان ناهم¬گوني نمي‏بيني. چشم بگردان، آيا خلل ونقصان وناموزوني مشاهده مي‏كني؟» بلكه همة موجودات درعين نظم شگرفشان به هم مرتبط و به يكديگر وابسته¬اند و يك تدبير واحد بر همة اجزاء مختلف جهان حاكم است. آن¬گاه براي تأكيد بر نظم و هماهنگي موجودات مي‏فرمايد: «سپس مكرّر چشم بگردان و بنگر، تا چشمانت ناكام و خسته از يافتن عيب و ناسازگاري در عالم به سوي تو باز مي-گردد.» ( ملك 3 و 4 )

آذر بيگدلي گويد:

بلي،‌ زافرينش تـــــــــــــــوان برد پي به آن آفريننـــــــــــــدة داناي حيّ

ز مصنوع،‌ صــــــــــانع توان فاش ديد كه هر چشم از نقش نقّـــــــاش ديد

كشيد آسمــــــــــــــان بر فراز زمين هم آن شاهد قدرت است و هم اين

گُل تر برآورد از چـــــــوب خشك به ني شهــــد پرورد، از ناف مشك

رطب زستخوان كرد وچشمه زخاك زآب سيه قطرة تابنــــــــــــــــاك

پديــــدار كرد آب و آتش ز سنگ يكي سيم¬گون و يكي لعـــل رنگ

دانشمند بزرگ روحی «لئون دنی» می¬گويد:

«هرگاه جهان طبيعت را با دقّت بررسی کنيم و به زيبايی¬های خلقت و اسرار نهفتة آن توجّه نماييم، در مظاهر آن به وجود صانعي توانا که آن¬همه جمال و زيبايی¬های حيرت¬بخش را به قدرت و حکمت کاملة خود پديد آورده، پی خواهيم برد. جهان تحت نظام وقانوني عالی ومدبّرانه¬ای اداره می¬شود¬ که نظم وترتيب و هماهنگی آن، دهاء، فطانت و مهارتی که در خلق زيبايی¬ها و هنرهای آن به کار رفته، دلالت بر قدرت و مهارت شگرف گرداننده وآفرينندة آن دستگاه¬های عظيم دارد که در همة اشياء و موجودات، نبوغ و قدرت کامل صانع ازلی ديده و شناخته می¬شود. بديهی است، آن ذکاء و هنرنمايی که باعث خلق مظاهر طبيعت و جهان هستی گرديده، به خودی خود و به طور تصادف به وجود نيامده، خالق و پروردگاری برای تکوين آن¬ها ضرورت داشته است؛ زيرا تصادف و پيش¬آمد و هرج و مرج، مُوجد نظم و ترتيب و هماهنگی نمی¬تواند باشد. مخلوق هم که وجودش موقّت و ناپايدار است و محدود به زمان ومکان است، هرگز چنان قدرتی نخواهد داشت که نظام و قانوني وضع نمايد که بر تمام ممکنات و هستی¬ها حکم¬فرما و مُجری باشد.» (عالم پس از مرگ،‌ ص 17 )

امام صادق (ع) هم مي¬فرمايد: اِنَّ ٱلاِهْمالَ لايَاْتِي بِالصَّوابِ وَٱلتَّضادُ لايَاْتِي بِالنِّظامِ: مهمل و بيهوده نتيجة درست نمي¬دهد و تضاد سبب نظام نمي-شود. (بحارالانوار 3/63)

«شاعري» گويد:

خدايا تو آن کردگـــــــــار بزرگی که يکتايی و هرگزت نيست همتــــــا

تو آنی¬ که در عرصة تنگ¬¬چشمی کنی عرصه¬گاه جهـــــــــــانی هويدا

تو آنی که بخشـودی از روی رأفت به روی گِل تيره تصوير زيبـــــــــــا

تو آنی که با دست قـدرت گرفتي گُل از خاک و لعل از دل سنگ خارا

تو آنی که گسترده¬ای خان رنگين به دامـــــــان صحرا به آغوش دريا

تو آنی که در سبزه و گُـــل نهفتی شميم معطّـــــــــــــر، نسيم فرح¬زا

تو آنی که از آب و گِـل آفريدی بس اندام نيکو، بس اندام زيبـــــــا

تو آنی¬که در جسم خاکی دميدی ز روی مشيّت روان مصفّــــــــــــــا

تو آنی که زيباتر از هر چه گويی زدی نقش انجم براين چرخ خضـرا

همی در نمــــــــايشگه آفرينش رود پرده¬هـــــــا از تو هر لحظه بالا

«نيوتون»‌ گفته است:

«در بارة‌ آفريدگار جهان و خداوند هرگز شكّ‌ نكنيد؛ زيرا معقول نيست، ضرورت وعلّت و معلول فاقد شعور به تنهايي رهبر وجود باشد؛ چون ضرورت كور و يكسان در هر مكان و هر زمان، متصوّر نيست كه اين همه كائنات متنوّع و موجودات رنگارنگ از او صادر گردد؛ و ممكن نيست كه وجود با نظام و ترتيب اجزائش و تناسب¬هاي لازم و هماهنگ با تغييرات زمان ومكان ظاهر گردد؛ بلكه همة اين امور حتماً‌ بايد از مبدئي سرچشمه گرفته باشد كه داراي علم وحكمت و اراده است. (دائرة المعارف فريد وجدي، 1/496 مادّة اله )

كتاب¬هاي علوم طبيعي و انسان¬شناسي درحقيقت كتاب توحيد و معرفت خداوندند.

هر ذرّه‌ كه بيني بيهوده نيست در دهر چون نيست كار يزدان بيهوده آفريدن

«شيخ محمود شبستري» در «گلشن¬راز» نظم و ترتيب جهان را چنين به نظم كشيده:

به نزد آن¬كه جــــــانش در تجلّيٰ است همه عالم كتاب حقّ تعـــــاليٰ است

عرض اِعراب،‌ جوهرچون حروف است مراتب هم¬چـــو آيات وقوف است

از او هر عـالَمي، چون سوره¬اي خاصّ يكي زان فاتحه، ديگر چو اخلاص

نخستين آيتش عقـــــــــــل كلّ آمد كه در وي هم¬چو باي بسمـــل آمد

دوم نفس كل آمـــــــــد آيت نور كه چون مصبـاح شد در غايت نور

سوم آيت درو شد عرش رحمـــان چهـــارم آية¬الكرسي همي-خوان

پس از وي، جِرم¬هاي آسماني است كه در وي سورة سبع¬ المثاني¬است

نظر كن باز، در جرم عنـــــــــاصر كه هر يك آيتي هستنـــــــد باهر

پس از عنصــر بود جرم سه مولود كه نتوان كرد اين آيات معــــدود

به آخر گشت نازل نفس انســـان كه بر ناس آمد آخر ختم قـــرآن

و «سعدی» در اين مورد گويد:

اين همه نقش عجب بر در و ديوار وجود هرکه فکرت نکنــــد نقش بود بر ديوار

کوه و دريا و درختــان همه در تسبيح¬اند نه همه مستمعی فهم کنـــــــد اين اسرار

خبرت هست که مرغان سحر می¬گويند آخر ای غافل، سر از خواب جهالت بردار

هرکه امروز نبينـــــــــــــد اثر قدرت او غالب آنست که فرداش نبينــــــد ديدار

تا کی آخر چو بنفشه سرِ غفلت در پيش حيف باشد¬که تو درخواب ونرگس¬ بيدار

کِی تواند که دهــــد ميوة الوان از چوب يا که داندکه برآرد گل صدبرگ ازخار

عقـل حيران شود از خوشة زرّين عِنَب فهم عــــاجز شود از حُقّة ياقوت انار

پاک و بی¬عيب خدايی که به تقدير عزيز ماه و خورشيد مسخّر کند و ليل و نهـار

چشمه از سنگ برون آرد و باران از ميغ انگبين از مگس نحـــل و دُر از دريا بار

تا قيـــامت سخن اندر کرم و رحمت او همه گويند و يکی گفته نيــــايد ز هزار

نظم جهان هستي

بشر از روز پيدايشش بر روی زمين با مشاهدة جهان هستي، نظامات حيرت¬آورِ وجود خود و هر يك از موجودات پيرامونش را مشاهده می¬کرده است؛ او طلوع و غروب خورشيد در صبح و عصر با آن نظم و ترتيب دقيقش در ايّام سال را مشاهده مي¬كرده است. او هر ساله بهار و خزان نباتات و فصول منظّم چهارگانة سال را كه موجب حيات در روي زمين مي¬باشند، مشاهده می¬کرده است. او مي¬ديده كه چگونه هر سال با رويش نباتات مختلف،‌ هزاران نوع دانه¬ و ميوه¬هاي گوناگون از زمين مرده بار مي¬آيند و خوراك مناسب و گوارايي براي او و ساير حيوانات مي¬باشند. و نيز وي اعضاي بدن خودش و حيوانات هم-چون چشم و گوش و زبان و دست و پا را مشاهده مي¬كرده است و مي-ديده است كه هركدام با چه ظرافت وكارايي ساخته شده¬اند و چگونه هر يك با بهترين نظم و ترتيب در بهترين جاي ممكن قرار گرفته¬اند.

بشر هر قدر اطّلاعاتش از جهان و ساختمان پيچيدة نباتات و حيوانات و خودش كم باشد، از نظم و کمال پيچيده¬ای که در سراسر عالم وجود دارد، به حيرت و شگفتي فرو می¬رود و براي او اين فکر به وجود مي¬آيد که اين تشکيلات منظّم و نظم و ترتيب محيّرالعقول را چه كسي در سراسر گيتي به وجود آورده است؟ آن¬گاه عقلش به طور قطع و يقين حكم مي¬كند كه اين نظم پيچيده و حيرت¬انگيز از وجود صانع وخالقي است كه در منتهاي دانايي و حكمت و توانايي است و بايد در مقابلش کرنش و تعظيم نمايد.

«دكتر شريعتي» مي¬گويد:

جهان طبيعت شئ بي¬روح و بي¬شعور و توده¬اي بي¬معني و بي¬هدف نيست كه حاصل عناصري باطل و عبث باشد؛ بلكه پيكره¬اي است زنده و خودآگاه كه بر سنّت¬هاي خدا مي¬گردد و مي¬رويد و مي-پرورد و مي¬ميرد و مي¬زايد؛ ‌و هر ذرّة خاك تيره¬اش و هر برگ درختش،‌ هر قطرة باران و هر زوزة بادش و هر برگ و بانگ مرغش سخن عشق ساري و جاري است و شعر خدا بر لب. ( مجموعة‌ آثار 2/5)

امروزه هم، اطّلاعات انسان، ميليون¬ها برابر اطّلاعات انسان¬هاي ابتدايی در مورد اَسرار پيچيدة خودش، حيوانات، نباتات، جمادات، اتم¬ها، مولکول¬ها، سيّارات، کهکشان¬ها و غيره شده است. موجوداتي که هر چه انسان بيشتر بدان¬ها آگاه می¬گردد، از نظم و کمال حيرت¬آوری که در آن¬ها به کار رفته است، بيشتر شگفت¬زده می¬شود.

«ويل دورانت» مورّخ معروف آمريکايی نيز می¬گويد:

انسان برای توجيه ناشناختة جهان به دو مبدأ: يکی طبيعی و ديگری فوق طبيعی، توسّل می¬جويد و به مقتضای حال و زمان به يکی از آن دو روی می¬آورد. تنها اقليّت بسيار ناچيزی از افراد می¬توانند، با وجود دليل مخالف، مشکوک و مردّد بمانند و به هيچ عقيده¬ای رو نکنند؛ امّا اکثريّت عظيم افراد بشر خود را ناگزير می¬بينند که پديده¬ها و رويدادها را به عوامل فوق طبيعی که برتر از نواميس طبيعت¬اند، نسبت دهند. دين ¬پرستش فوق¬طبيعی، تسکين خشم و جلب حمايت آن¬ها يا عشق ورزيدن به آن¬هاست... [انسان به طور فطري باور دارد] خداوند قادری ناظر اعمال ماست که نيکوکاران را بهشت و سعادت ابدی وعده می¬دهد و بدکاران را به عذاب و لعنت جاويد می¬رساند. احکامش چون احکام انسانی دارای سنديّت و اعتبار سپنجی و ناپايدار نيست، بلکه حتمی¬الإجرا و ابدی است.» ( تاريخ تمدّن 6/3 )

سعدي گويد:

آفرينش همه تنبيه خداوند دل است دل ندارد كه ندارد به خـــــــداوند اقرار

كوه و دريا و درختان همه در تسبيحند نه همه مستمعي فهم كنـــــــد اين اَسرار

عقل حيران شود از خوشة زرّين عنب فهم عـــــــــاجز شود از حقّة ياقوت انار

بنـــــــــدهاي رطب از نُقل فروآويزند نخل بندان قضـــــــــا و قدر شيرين كار

تا نه تاريك بود ساية انبوه درخت زير هر برگ چراغي بنهــــــد از گل نار

ژاله بر لاله فرود آمده نزديك سحر راست چون عارض¬گل بوي-عرق¬كرده يار

گو نظر باز كن و خلقت نارنج ببين اي كه باور نكني «فِي الشَّجَرِ الْاَخَضَرِ نار»

پاك و بي¬عيب خدايي¬كه به تقدير عزيز ماه و خورشيد مسخّر كنــد و ليل و نهار

همكاري و هماهنگي موجودات با يكديگر

علاوه بر نظمي كه در هر موجودی هست؛ بدين معني كه اجزاء و اعضاي هر موجودي كمال همكاري و هماهنگي را با يكديگر مي¬نمايند، تا آن موجود به كمال و هدف مطلوبش برسد؛ يك همكاري و هماهنگي و رابطة بسيار مستحكم در بين كليّة موجودات يعني اجزاء عالم نيز حكم¬فرماست؛ به طوري كه همة موجودات به صورت حلقه¬هاي زنجيري به هم پيوند داده شده¬اند و بدون اين¬كه موجودي در جهت خلاف موجودات ديگر حركت كند، هر كدام در جهت تكامل يكديگر طيّ مسير مي¬نمايند.

جهان نه فقط چون انباركالايي نيست كه اشياء بدون ارتباط باهم در گوشه و كنارش چيده شده¬اند؛ بلكه موجودات جهان چنان با يكديگر ارتباط و همكاري دارند كه گويي نه فقط هم¬چون اجزاء و قطعات يك كارخانه؛ بلكه گويي جهان يك موجود بسيار عظيم زنده¬اي است و موجودات جهان اعضاء و جوارح اين موجود زنده هستند.

چنان¬كه همكاري وسيعي بين خورشيد و ماه و جوّ زمين و اقيانوس¬ها و ابر و باد و كوه و دشت از يك طرف و آن¬گاه بين باكتري¬ها، نباتات، حيوانات و انسان¬ها از طرف ديگر، وجود دارد؛ به طوري كه براي زنده ماندن انسان يا هر موجود زندة ديگر، هزاران شرايط و روابط مساعد و حركات و تحوّلات موزون و متناسب وجود دارد.

به عبارت ديگر، جهان بازاري نيست كه در هر گوشة آن بساطي پهن شده باشد؛ بلكه در حكم كتابي است كه هر بخش¬ و فصل¬ و حتّي هر جمله و كلمة آن در ارتباط با يكديگر نوشته شده¬اند و در جهت تأمين يك مقصود است؛ نه آن¬كه مثل کتاب¬های کشکول هر بخشي از آن تأليف يك مؤلّف باشد و يا در مورد موضوعي خاصّ.

يكي¬از شگفتي¬هاي آفرينش هماهنگي دوجانبه ميان دوپديدة هم-زمان است؛ چنان¬كه در پستانداران همراه با رشد جنين، دستگاه توليدكنندة شير در پستان مادر به¬كار مي¬افتد و با تولّد نوزاد، شير يعني غذاي مورد نياز طفل در اختيارش قرار مي¬گيرد.

«اتين ژيلسون» فيلسوف فرانسوي مي¬گويد:

«جهان معلولي است¬كه علّتش خداست و به همين جهت هم آن را يك¬كلّ مي¬نامند كه به نام جهان ناميده مي¬شود؛ زيرا اين¬كلّ صِرف كثرت ياتوده¬اي ازاشياء بي¬سامان و از هم گسيخته نيست، بلكه مجموعه¬اي است از اشيايي كه با يكديگر نِسَب و روابط گوناگون دارند. در واقع، روابط اشياء با يكديگر نه تنها چند جانبه و گوناگون است، بلكه رابطه¬اي است عامّ‌ و جهاني. سنخيّت جهان ـ‌ به عنوان يك كلّ ـ‌ با خدا درست مانند سنخيّت معلول باعلّت خود است. و چون صور علمي خدا با يكديگر همبستگي دارند،‌ مابإزاء‌ خارجي آن¬ها نيز بايد با يكديگر همبستگي و ارتباط داشته باشند. به¬ علاوه، چون هريك از اين صور علمي، ظهور و جلوة خاصّي است از همة‌ ذات،‌ هر يك از اشياء‌ بايد ظهور و جلوة‌ همة‌ عالم به شمار رود... به همان طريق كه علّت در معلول هست، خدا هم در جهان هست و همان¬طور كه معلول در علّت هست، عالم نيز در خدا هست؛ بلكه به همين دليل همة‌ عالم در هر يك از اجزائش نيز هست؛ زيرا هر يك از اجزاء جهان،‌ خود همة‌ جهان است؛ يعني هر جزء جهان،‌ خود عالم فشرده¬اي است كه همة اجزاء ديگر را نيز دربر دارد.» ( نقد تفكّر فلسفي غرب، ص 115)

تمام اجزاء و موجودات هستي در روابطشان با يكديگر تابع نظمي دقيق و استوارند،‌ به طوري كه هر يك ديگري را در هدف و خطّ سيري كه در پيش دارد، ياري مي¬دهد؛ و هر موجودي با استفاده از رابطه¬اي كه با ساير موجودات دارد‌ و با بهره¬مند شدن از تأثير و تأثّري كه در اين تركيب صورت مي¬گيرد،‌ به سوي هدف خود سير مي¬كند.

«علّامة طباطبايي» در مورد نظم و ترتيبي كه در جهان هستي است مي-گويد:

هر يك از اين عوالم كوچك و بزرگ را انسان بررسي كند، مي¬بيند داراي نظام شگفتي است كه در عين تحوّل و تغيير، اصول عالم خود را حفظ مي¬كند و يك سنّت ثابت الهي به وجود مي¬آورد كه اَسرار و شگفتي¬هاي آن پايان نمي¬پذيرد و هيچ¬گونه استثنايي در نظم كلّي آن مشاهده نمي¬شود و سر سوزني برخلاف نظام اصلي خود گردش نمي¬كند. آري، هر¬كدام درياي بيكراني از اسرار و عجايب است كه كرانه¬ها و ژرفاي آن از دسترس عقل بشري خارج است.

هرقدر عوالم بيشتري را تركيب و به¬هم ضميمه¬كنيم وتحت مطالعه قرار دهيم، باز ملاحظه مي¬كنيم مجموع آن¬ها درست مانند يك عالَم كوچك، از نظام واحدي پيروي مي¬كند، تا آن¬جا كه اگر تمام اين جهان پهناور يعني آن مقدار¬¬كه علوم بشري به¬كمك وسايل مختلف علمي از قبيل تلسكوب¬هاي عظيم نجومي و رصدخانه¬هاي دقيق،‌ پرده از روي آن برداشته، بررسي كنيم، همان نظم و قوانين منظّمي كه در يك جهان كوچك ديده مي¬شود، در آن مشاهده خواهد شد. و از طرف ديگر، هرقدر اين عوالم را از هم جدا كرده و تجزيه نماييم، تا به جزء بسيار كوچكي مانند «مولكول» برسيم، باز مي¬بينيم چيزي از آن نظام جهان بزرگ كم ندارد، با اين¬كه هريك از اين موجودات با ديگري، از نظر ذات و حكم و شخص، مغايرت دارد.

خلاصه اين¬كه مجموع عالم يك موجود است و يك تدبير و نظم دائم بر آن حكومت دارد؛ و تمامي اجزاء و ذرّات آن، با آن همه¬ اختلافاتي كه با يكديگر دارند، مسخّر اين نظام واحدند، «وَعَنَتِ الْوُجُوهُ لِلْحَيِّ الْقَيُّومِ: همگي خاضع و سر بر فرمان خداوند قيّوم¬اند». از اين بيان نتيجه گرفته مي¬شود كه خداوند عالم و به وجود¬آورنده و اداره¬ كنندة اين دستگاه عظيم و حيرت¬آور نيز يكي است.

از طرفي، انسان كه يك موجود زميني است و در زمين به وجود مي¬آيد و در آن زندگي مي¬كند و از بين مي¬رود و به زمين بازمي-گردد، براي وجود و ادامة حيات خود احتياجي به غير از اين نظام كلّي ثابت و هماهنگ و يك نواخت كه بر مجموع اين عالَم حكومت مي¬كند، ندارد. اجرام و كواكب آسماني جايگاه او را گرم و روشن مي¬كنند. زمين با گردش شب و روز و وزش باد و ريزش باران و گياهاني كه از خود مي¬روياند و موجوداتي كه تربيت مي¬كند، مواد غذايي و احتياجات حياتي او را فراهم مي¬سازند. «وَاللهُ مِنْ وَرَائِهِمْ مُحِيطٌ». بنابراين، خداوندي كه اين جهان را به وجود آورده،‌ آفريدگار انسان و اِله اوست.

ازطرف ديگر، همان خدايي¬كه انسان وجهان را به وجود آورده، آن¬چه را ماية سعادت وي در دنيا وآخرت باشد در اختيارش قرار داده. امّا وسايل سعادت اين دنيا از بيانات¬گذشته روشن شد و امّا وسائل سعادت آخرت چون آن جهان نتيجة اين جهان است، چگونه ممكن است مدبّر آخر كار غير از مدبّر اصل ¬كار باشد؟ (الميزان، ذيل آية 164 بقره )

«سعدی» گويد:

فضل خـــدای را که تواند شمار کرد يا کيست آن¬که شـکر يکی از هزارکرد

آن صانع لطيف که بر فرش کائنــات چنــــدين هزار صورت الوان نگار کرد

ترکيب آسمان و طلوع ستـــــــارگان از بهر عبرت نظر هوشيـــــــــــار کرد

بحر آفريد و برّ و درختـــان و آدمی خورشيد و ماه و انجم و ليل و نهارکرد

الوان نعمتی که نشـــايد سپاس گفت اسباب راحتی که ندانی شمــــار کرد

آثار رحمتی که جهان سربه سرگرفت احمـــــال منّتی که فلک زير بار کرد

مسمـار کوهسار به نطع زمين بدوخت تا فرش خـاک بر سر آب استوار کرد

اجزای خـاک مرده به تشريف آفتاب بُستـــــان ميوه و چمن و لاله¬زار کرد

ابر آب داد بيخ درختـــــــان تشنه را شاخ برهنه پيرهنش نوبهـــــــار کرد

چندين هزار منظر زيبــــــــــا بيافريد تا کيست گاه نظر ز سرِ اعتبـــار کرد

توحيــــد گوی او نه بنی¬آدمند و بس هر بلبلی که زمزمه بر شاخســار کرد

شکر کدام فضل به جـــا آورد کسی حيران بماند هرکه در اين افتکارکرد

لال است در دهان بلاغت زبان فضل از غايت کرم که نهان آشکــار کرد

سرچيست تا به¬طاعت او بر زمين نهيم جان در رهش دريغ نباشد نثـار کرد

ای قطرة منی سرِ بيچـــــــــارگی بنه کابليس را غرور منی خاکسـار کرد

بخشندگی و سابقة لطف و رحمتش ما را به حسن عاقبت اميــدوار کرد

پرهيزکار باش که دادار روزگـــــار فردوس جای مردم پرهيزکار کرد


کتاب برهان نظم

دکتر رحمت الله قاضیان