فصل دوّم
مسئوليّت و تكليف.
معنای مسئوليّت و انواع آن
مسئوليّت به معنای مورد سؤال يا بازخواست قرار گرفتن وظايف و اعمال و افعالی است که بر عهده¬ی انسان است. مثلاً اگر گربه شاخه¬ی گلی را بشکند، ما او را مسئول نمی-دانيم؛ ولی اگر انسانی اين کار را بکند، او را مسئول می¬دانيم.
انسان سه نوع مسئوليّت دارد: در برابر خود، در برابر جامعه و در برابر خدا.
1 ـ مسئوليّت در برابر خود: از آن¬جا كه خداوند حكيم و مهربان استعدادهاي بسياري به صورت بالقوّه در انسان به وديعت نهاده است؛ و از طرف ديگر، انسان موجودي است عاقل و مختار که سرنوشت و سعادت و شقاوتش به دست خودش سپرده شده است، وظيفه دارد كه با تلاش بي¬وقفه استعدادهاي خود را از مرحله¬ی¬ قوّه به مرحله¬ی¬ فعل درآورد؛ و هر انساني هم كه بيشتر اين استعدادهاي خود را به فعليّت برساند، از انسانيّت بيشتري برخوردار است و ارزش بيشتري دارد. ازاين¬رو، انسان در برابر خودش مسئول است كه چقدر در اين راه تلاش نموده و چقدر از استعدادهايش را به فعليّت رسانده است؟
2 ـ مسئوليّت در برابر جامعه: از آن¬جا كه انسان بدون همياري و همكاري ديگران حتّي قادر نيست كه به خوبي در رفع حوايج مادّي خود برآيد؛ تا چه رسد به اين¬كه استعدادها و قواي روحي خود را به شكوفايي برساند؛ ازاين¬رو، چون انسان از دستاوردهاي جامعه استفاده كرده، تا به اين درجه از رشد جسمي و روحي رسيده است؛ در برابر جامعه يعني خانواده، روستا، شهر، کشور و حتّي اجتماع بشری هم كه در به كمال رسانيدن او سهيم بوده اند، مسئوليّت دارد كه تا آن¬جا كه مي¬تواند در جهت بهبود وضع آن¬ها بكوشد.
3 ـ مسئوليّت در برابر آفريدگار: خداوند نه فقط انسان را آفريده و به او نعمت¬هايي عنايت فرموده است؛ بلكه نعمت¬هايي كه ديگران يعني پدر و مادر و اجتماع هم به او داده¬اند، باز به خدا برمي¬گردد؛ ازاين¬رو، يك مسلمان مرتّب در نمازهايش تكرار می¬كند: «اَلحَمدُ لِلَّهِ رَبِّ العالَمينَ». «اَل» در «اَلحَمدُ لِلَّهِ» به معني استغراق است، يعني تمام سپاس¬ها و ستايش¬ها براي خداوند پروردگار جهانيان است.
و حال كه چنين است، انسان در برابر چنين پروردگاري مسئوليّت دارد، يعني بايد از مواهب و امكاناتي كه خداوند در اختيار او قرار داده است، به نحو احسن يعني همان طوري كه خداوند از او خواسته است، استفاده نمايد.
آري، انسان مؤمن خود و همه¬ی مواهبش را آفريده¬ی خداوند رحمان و رحيم و حكيمي مي¬داند كه او را براي هدفي و غايتي آفريده و در او استعدادهايي به وديعت نهاده است، تا با سعي و تلاش آن استعدادهايش را به فعليّت برساند و خليفة الله بودن خود را به اثبات برساند.
مسئوليّت اخلاقی
يكي از مسائلي كه در فلسفه¬ی اخلاق مطرح است، مساله¬ی «مسئوليّت اخلاقي» است. مسئوليّت اخلاقی يعني اين¬كه شخص در مقابل يك نيرويي چون عقل يا وجدان و يا در مقابل شخص و اشخاص ديگري، وظيفه¬ای دارد که بايد آن را انجام دهد و در باره¬ی آن مورد بازخواست قرار مي¬گيرد، يعنی از او سؤال مي¬شود كه چرا اين كار را كردي و چرا اين كار را نكردي؟؛ چون هر جا وظيفه و مسئوليّتي باشد، سؤال كننده¬اي هم هست. و جايي هم كه وظيفه و مسئوليّتي باشد، بايد امر و الزام و تكليفي وجود داشته باشد؛ و اگر تكليفي نباشد، وظيفه و مسئوليت هم معني ندارد.
تقريباً همه¬ی مكاتب و مذاهبي كه احكام اخلاقي را انشائي و از سوي آمري دانسته-اند، در نظريّه¬شان مسأله¬ی مسئوليّت مطرح مي¬شود؛ زيرا تا آمر و الزام كننده¬اي در كار نباشد، جايي براي مسئوليّت هم نيست. و حتّي بعضي مسئوليّت انسان در مقابل اعمالش را بديهي دانسته و گفته¬اند: وجدان انسان درك مي¬كند كه مسئول است. حال بعضي انسان را در مقابل اجتماع مسئول دانسته¬اند؛ بعضي چون كانت انسان را در مقابل عقل مسئول دانسته¬اند؛ و بعضي چون روسو انسان در مقابل وجدان خودش مسئول دانسته¬اند.
ولي مسئوليّت در صورتي است كه قضاياي اخلاقي را انشايي بدانيم كه آمري مي¬خواهد كه كار را آن چنان¬كه او دستور داده است انجام دهيم يا ندهيم. امّا چنان¬كه بيان داشتيم، قضاياي اخلاقي انشايي نيستند، بلكه اِخباري هستند، يعني از واقعيّاتي كه در خارج هستند، حكايت مي¬كنند؛ زيرا وقتي دانستيم كه براي انسان يك كمال نهايي هست كه آن قرب به خداست، هر فعلي هم كه انسان را به خدا نزديك كند «فضيلت اخلاقي» خواهد بود و هر فعلي كه انسان را از خداوند دور كند «رذيلت اخلاقی» خواهد بود؛ ازاين¬رو، اگر فرض شود كه آمري هم نباشد، باز مفهوم اخلاقي جاي خودش را دارد و خير اخلاقي متوقّف بر آمر و انشاكننده¬اي نيست.
بي¬ترديد ما در مقابل خدا مسئوليم؛ زيرا همه چيز مال اوست، حتّي خود ما و استعدادها و قوا و اعضا و جوارحمان از خدا مي¬باشد.
چنان¬كه ¬قرآن کريم فرموده است: «اَلَم¬ تَعلَم اَنَّ اللهَ ¬لَهُ مُلكُ السَّماواتِ وَالاَرضِ: آيا نمي¬داني كه ملك آسمان¬ها و زمين از آنِ خداست؟» ( بقره 2/107 )
پس خدا مي¬تواند در برابر هر كاري كه خلاف رضايت او در مورد اموالش انجام دهيم، ما را مؤاخذه كند. چرا فلان مال را آن¬گونه مصرف¬كردي؟ چرا با آن بنده¬ام چنان رفتار كردي؟ حتّي چرا چشم و گوش و عقل و فكرت را اين¬گونه به كار وا داشتي؟
چنان¬كه در قرآن كريم هم فرموده است: «ثُمَّ لَتُساَلُنَّ يَومَئِذٍ عَنِ النَّعيمِ: در آن روز از نعمت پرسيده خواهيد شد.» (تکاثر 102/3 )
و فرموده است: «وَقِفوهُم اِنَّهُم مَسئولونَ: بازداشتشان نماييد که آن¬ها مسئول¬اند.» (صافات 37/24)
و امّا مسئوليّتي كه ما نسبت به پيامبر (ص) و ائمّه¬ی¬ معصومين (ع) و پدر و مادر و فرزندان و خويشان و همسايگان و فقرا و حتّي همه¬ی¬ مردم داريم، ازآن¬روست، كه خدا براي اين اشخاص بر ما حقوقي قرار داده است و در پرتو مسئوليّت الهي است، كه ما در مقابل اين اشخاص مسئوليّتي داريم.
چنان¬كه امام صادق (ع) در تفسير «ثُمَّ لَتُساَلُنَّ يَومَئِذٍ عَنِ النَّعيمِ» فرموده است: «اين امّت از نعمت پيامبر (ص) و سپس از نعمت ائمّه¬ی اهل بيتش (ع) سؤال مي¬شوند.» ( تفسير قمی)
ولي اگر ما در مورد هر يك از اين نعمت¬ها و از جمله جامعه هم مورد سؤال واقع شويم، اين خداست كه ما را مورد سؤال قرار داده و از ما باز خواست مي¬كند كه چرا نسبت به ديگران و جامعه اين¬گونه رفتار كردي؟
پس اين¬كه بعضي گفته¬اند: ما در مقابل جامعه مسئوليم، معني ندارد؛ زيرا جامعه اعتباري است و كسي نيست كه از ما سؤال كند. و امّا ازآن¬رو، پس از انجام هر فعلي در مقابل وجدان كه تعبير ديگري از عقل است مورد باز خواست واقع می¬شويم كه اگر ما كمالی را براي خود تشخيص داديم، اگر كاري كرديم كه آن كمال به ما رسد، ما خوش¬حال مي¬شويم؛ ولي اگر ما كاري كرديم كه آن كمال به ما نرسد، ما ناراحت مي¬شويم كه چرا اين سود را از دست داده¬ايم. همان¬گونه كه با از دست دادن سود مادّي، ناراحت مي¬شويم.
پس ما يك مسئوليّت واقعي بيشتر نداريم و آن هم مسئوليت در مقابل خداست؛ ولي اين مسئوليّت از عقيده و جهان بيني ما نشأت مي¬گيرد، نه اين¬كه يك مفهوم اخلاقي باشد، و به مسأله¬ی اخلاق ربطي ندارد. و اصولاً مفاهيم امر و تكليف و مسئوليّت هم مفاهيمي اعتباري يعني وضعي و قراردادي و تشريعي هستند و نياز به واضع و شارع و مقنّني دارند؛ ولي از آن¬جا كه واضع و شارع خداوند حكيم است و حكيم هم همه¬ی کارهايش از روي حكمت است؛ اين احكام و امر و نهي¬هايش نيز همه از روي حكمت است؛ يعني بر اساس واقعيّت¬هايي است كه وجود دارند؛ و چنان¬كه گفتيم حتّي عقل ما هم بدون دستور شرع مي¬تواند خوبي و بدي آن¬ها را درك می¬كند.
ازاين¬رو، است كه گفته¬اند: «كُلَّما حَكَمَ بِهِ العَقلُ حَكَمَ بِهِ الشَّرعُ، وَ كُلَّما حَكَمَ بِهِ الشَّرعُ حَكَمَ بِهِ العَقلُ: هر چه عقل بدان حکم کند، شرع هم بدان حکم می¬کند؛ و هر چه شرع بدان حکم کند، عقل هم بدان حکم می¬کند.»
شرايط مسئوليّت اخلاقی
1 ـ آگاهی: بديهی است که انسان وقتی نسبت به انجام امری مسئوليّت دارد که بدان آگاهی داشته باشد. مثلاً انسان وقتی مسئول است که به همسايه¬ی¬ گرسنه¬اش کمک کند که به نياز او آگاهی داشته باشد. البتّه افراد يا گروه¬هايی که با اهمال¬کاری يا غفلت، خود را از آگاهی محروم ساخته¬اند، از مسئوليّت آن¬ها کاسته نمی¬شود.
2 ـ توانايی انجام کار: و نيز انسان در صورتی مسئول انجام کاری است که به انجام آن توانا باشد. مثلاً در مثال بالا اگر انسان توان کمک به همسايه¬ی¬ نيازمندش ندارد، در قبال او وظيفه و مسئوليّتی هم نخواهد داشت. قرآن کريم هم فرموده است: «لايُكَلِّفُ اللهُ نَفساً اِلَّا وُسعَها: خدا کسی را جز به اندازه¬ی¬ توانش تکليف نمی¬كند.» ( بقره 2/286)
3 ـ داشتن اختيار: و نيز انسان در صورتی مسئول است که در انجام دادن يا انجام ندادن آن اختيار و آزادی داشته باشد؛ ولي اگر كسي مجبور به جبر دروني يا بيروني باشد، مسئوليّت براي او معني ندارد.
اقسام جبر: جبر اقسامي دارد و مشهورترين جبرها عبارتند از:
1 ـ جبر فلسفی: عدّه¬ای گفته¬اند: ازآن¬جا که در فلسفه به اثبات رسيده است که تا علّت تامّه¬ی¬ چيزی حاصل نشود، به انجام نمی¬رسد؛ افعال انسان نيز که موجود می¬شوند، به مرحله¬ی¬ وجوب رسيده¬اند؛ بنابراين، اراده و اختيار انسان در اين مورد تأثيری ندارد.
پاسخ: ازآن¬جا كه اراده و اختيار، جزء اخير علّت تامّه¬ی افعال اختياری انسان است؛ تا اراده و اختيار در انجام فعلی به تحقّق نرسد، به مرحله¬ی وجوب نرسيده و در نتيجه انجام نخواهد شد.
2 ـ جبر اجتماعی: بعضی چون مارکس و اميل دورکهيم، با تأکيد بر اصالت جامعه گفته¬اند: همه¬ی¬ رفتارهای انسان بر اساس جامعه و روابط حاکم بر آن شکل می¬گيرد.
پاسخ: هر چند هر جامعه¬ای رفتار ويژه¬ای از انسان طلب می¬کند؛ ولی اين عامل موجب سلب اختيار از انسان نيست. چنان¬که در هر اجتماعی افراد مختلفی با گرايش¬های مختلف وجود دارند.
3 ـ جبر زيستی: بعضی ديگر گفته¬اند: قوانين طبيعت، عوامل محيطی و وراثت، انجام افعال خاصّی را از انسان موجب می¬شوند.
پاسخ: هر چند نقش محيط و اجتماع و وراثت را نمی¬توان ناديده گرفت؛ ولی اين عوامل، اراده و اختيار و آزادي را از انسان سلب نمي¬کنند. چنان¬که محيط کفر دربار فرعون سبب نشد که آسيه هم کافر شود؛ و با فراهم بودن شرايط محيطی و سنّی برای يوسف به خواسته¬ی¬ زليخا تن در نداد؛ و برعکس، همسر نوح و لوط و نيز فرزند نوح با وجود محيط و خانواده¬ی مناسب برای ايمان داشتن، ايمان نياوردند و کافر ماندند.
4 ـ جبر کلامی: بعضی از مذاهب اسلامی چون حنابله و اشاعره از ظاهر بعضی از آيات و روايات پيرامون اراده، مشيّت و علم ازلی خداوند، قدرت بی¬پايان او و نيز قضا و قدر الهي ، چنين برداشت کرده¬اند که انسان در انجام افعالش مجبور است.
پاسخ: اين آيات و احاديث در مقام نفی اختيار از انسان نيستند؛ بلکه در صدد آگاه نمودن او از مقام ربوبی خداوند و يادآوری ناتوانی اراده¬ی¬ انسان در برابر اراده¬ی¬ الهی¬اند. از طرفی، اعتقاد به جبر و نفی اراده و اختيار از انسان سبب می¬شود، که نظام¬های تربيتی، اخلاقی، حقوقی، حتّي بعثت انبيا و امر و نهی¬های الهي، همه پوچ و بيهوده شوند.
قضا و قدر الهي
شكّي نيست كه در اديان و از جمله اسلام مسأله¬اي به نام «قضا و قدر» هست؛ ولي بحث در معنا و تفسير از قضا و قدر است. اگر گفته شود: طبق قضا و قدر الهي سرنوشت هر كس از روز ازل توسّط خدا تعيين شده است؛ به طوري كه هر نوع تلاشي هم كه شخص براي تغيير سرنوشتش انجام دهد بيهوده است؛ بي¬ترديد چنين تفسيري از قضا و قدر صد در صد مخدّر و به قول ماركسيست¬ها افيون توده¬ها خواهد بود.
در صورتي كه قضا به معناي حكم و فرمان است و قدر به ¬معناي اندازه¬گيري؛ و قضا و قدر گاه در زمينه¬ی¬ احكام تكويني است و گاه در زمينه¬ی¬ احكام تشريعي و تكليفي.
منظور از قضا و قدر تكويني اين است كه هر پديده¬اي از موجودات به وسيله¬ی¬ علّت يا علّت¬هايي به وجود مي¬آيد و اندازه¬اي هم دارد؛ نه چيزي بدون علّت به وجود مي¬آيد و نه بدون اندازه¬گيري معيّن؛ ازاين¬رو، قضاي الهي تمام كارهايي است كه در جهان خلقت به فرمان خداوند انجام مي¬گيرد، خواه بدون واسطه باشد يا با استفاده از نظام علّت و معلول؛ و قدر الهي به معني اندازه¬گيري و اندازه داشتن اين حوادث در عالم تكوين مي¬باشد.
قضا و قدر تشريعي هم به معني مقدار و حدود وظايف ديني است. چنان¬كه واجب بودن نماز، روزه، خمس، زكات، حجّ، جهاد و غيره به قضا و حكم و فرمان خداوند است؛ امّا همين نماز و روزه و غيره هم هر يك مقدار و اندازه¬اي دارند. مثلاً نماز هفده ركعت در شبانروز است و هر وعده از صبح و ظهر و عصر و مغرب و عشا هم چند ركعت بايد انجام داد. همين¬طور روزه، خمس، زكات، حجّ و... هركدام اندازه¬اي دارند كه بايد همان¬گونه كه در شرع آمده است، انجام شوند.
بديهي است كه ايمان به چنين قضا و قدري نه فقط جنبه¬ی¬ تخديري ندارد و افيون توده¬ها نيست؛ بلكه برعكس، اعتقاد بدان، سبب تلاش و پي¬گيري و پي¬جويي در راه مسائل مختلف زندگي و كوشش براي دست يافتن به علل واقعي حوادث و آشنايي هرچه بيشتر به نظام واقعي علّت و معلول و پرهيز از هر گونه خرافه مانند اعتقاد به جبر و شانس و بخت و طالع و اتّفاق خواهد شد.