سایت اصول دین


فصل چهارم - سعادت


دکتر رحمت الله قاضیان

فصل چهارم - سعادت.

سعادت نه فقط يكي از مسائل مهمّ فلسفي است؛ بلكه مسأله¬اي است، كه همواره براي هر انساني مطرح بوده است و هر كسي مي¬خواهد خود را به سعادت برساند. تنها اختلافات انسان¬ها در جسمي بودن سعادت يا معنوي و روحي بودن آن يا هر دو است.

البتّه بايد دانست‌ كه سعادت با لذّت، آسايش، موفّقيّت و رسيدن به آرزوها فرق دارد؛‌ زيرا بسياري از لذّات به دنبال خود رنج¬هاي بزرگ دارند و به جاي سعادت براي انسان شقاوت مي¬آورند؛ و چه بسيار رنج¬هايي¬كه مقدّمه¬ی¬ لذّات بزرگ و سعادت¬اند؛ ازاين¬رو، بايد گفت: لذّت به يكي از استعدادهاي انسان تعلّق دارد؛ در صورتي كه سعادت به همه¬ی¬ قوا و استعدادهاي انسان تعلّق دارد؛ و نيز لذّت مربوط به زمان حال است، ولي سعادت مربوط به زمان حال و آينده هر دو است.

ازاين¬رو، تشخيص لذّت و رنج آسان است، در صورتي كه تشخيص سعادت و شقاوت مشكل است؛ چه تشخيص سعادت مربوط به فيلسوف است، كه وظيفه¬اش شناخت جهان و انسان است و بستگي به نوع جهان¬بيني و انسان¬شناسي دارد،‌ و حال آن¬كه تا كنون دو فيلسوف در مورد سعادت بشر اظهار نظر يك¬ساني نكرده¬اند؛ و اين بدان خاطر است كه نوع اظهار نظر هر فيلسوف در باره¬ی سعادت و شقاوت بستگي به نوع جهان¬بيني و انسان¬شناسي او دارد. به همين لحاظ است كه برنامه¬اي كه هر فيلسوف براي رسيدن به سعادت ارائه مي¬دهد با فيلسوف ديگر فرق دارد؛‌ مثلاً‌ يكي سعادت را در كسب لذّت مي¬داند، ديگري در ترك لذّت؛‌ يكي به امور مادّي توجّه دارد و يكي به امور روحي؛ يكي دَم را مغتنم مي¬دارد و ديگري آخربيني را.

مطلب ديگري كه بايد در نظر گرفت، اين است كه همان طوري كه لذّت و اَلَم شدّت و ضعف دارند؛‌ افراد مردم نيز از نظر لذّت و اَلَم يك¬سان نيستند؛‌ يعني درجه¬ی لذّتي كه هر فرد از علم يا عبادت يا نيكوكاري و حتّي از خوردن و ميل جنسي مي¬برد با افراد ديگر فرق دارد؛ پس از اين نظر هم، درجه¬ی¬ سعادت افراد با هم متفاوت است.

سعادت بيروني است يا دروني ؟

فلاسفه و مكاتب هندي و مسيحيّت و صوفيّه¬ی¬‌ اسلامي برآنند كه انسان بايد سعادت را از درون خود بجويد و آلودگي به دنيا موجب رنج و اَلَم است و بر عکس آن¬ها مادّيّون برآنند كه سعادت را بايد از بيرون جُست و سعادت در استفاده¬ی هر چه بيشتر از لذّات مادّي است؛ ولي نظر درست و اسلامي و نيز نظر اكثر فلاسفه برآن است كه سعادت انسان هم وابسته به¬ عوامل دروني اوست و هم به عوامل بيروني. عوامل دروني روحي چون حكمت و عدالت، عوامل دروني جسماني مانند سلامت و زيبايي و عوامل خارجي مانند ثروت و مقام.

مطلب ديگري که در باب سعادت بايد دانست، اين است که اين سعی و تلاش خود انسان است که او را به اهدافش و بالاخره به سعادت می¬رساند؛ يعنی انسان بداند هر کاری که با اختيار خود انجام می¬دهد، نتيجه و نفع و ضررش به خودش برمی¬گردد.

قرآن¬كريم می¬فرمايد: «فَمَن يَعمَل مِثقالَ ذَرَّةٍ خَيراً يَرَهُ و مَن يَعمَل مِثقالَ ذَرَّةٍ شَرّاً‌ يَرَهُ : هر كس سنگيني ذرّه¬اي كار نيك انجام دهد، آن را خواهد ديد و هر كس سنگيني ذرّه¬اي كار بد كند آن را خواهد ديد.» ( زلزال 99/7 )

و در آيه¬ی¬ ديگر می¬فرمايد: «اِن اَحسَنتُم اَحسَنتُم لِاَنفُسِكُم وَ اِن اَسَأتُم فَلَها: اگر نيكي كنيد به خود كرده¬ايد و اگر بدي كنيد به خود نموده¬ايد. (إسراء 17/ 7 )

و در آيه¬اي ديگر می¬فرمايد: «مَن عَمِلَ صالِحاً فَلِنَفسِهِ وَ مَن اَساءَ فَعَلَيها : هر كه كار شايسته كند به سود خود اوست؛ و هر كه بدي كند به زيان اوست.» ( فصّلت 41/46)

و در آيه¬اي ديگر می¬فرمايد: «اَلا تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزرَ اُخري؛ وَ اَن لَيسَ لِلاِنسانِ اِلّا ماسَعي، وَ اَنَّ سَعيَهُ سَوفَ يُري؛ ثُمَّ يُجزاهُ الجَزاءَ الاَوفي: هيچ بردارنده¬اي بار گناه ديگري را برنمي¬دارد و براي انسان جز حاصل تلاش او نيست؛ و تلاش او به زودي ديده مي¬شود؛‌ سپس به او جزاي كافي داده خواهد شد.» (نجم 53/ 38 )

و در آيه¬اي ديگر می¬فرمايد: «وَ مَأواهُم جَهَنَّمُ، جَزاءً بِماكانوا يَكسِبونَ: و جايگاهشان به كيفر اعمالي كه انجام مي¬دادند،‌ جهنّم است.» (توبه 9/ 95)

سعادت انسان در كمال نفس

ولي به هرحال، بايد دانست كه تشخيص سعادت و شقاوت با غريزه و طبع نيست، بلكه با عقل است؛‌ خواه آن¬كه عقل خودش مستقيماً‌ سعادت را تشخيص دهد و يا اين¬كه انسان را به دين و مكتبي راهنمايي كند كه راهنماي انسان¬ها به سعادت باشد.

و نيز بايد دانست که برخلاف مشهور كه مي¬گويند: هركسي بالطّبع دنبال سعادت است، بايد گفت: انسان به دنبال لذّت است؛‌ زيرا در صورتي مي¬توان گفت: انساني دنبال سعادت است كه مدّت¬ها نشسته باشد و خوب حساب كرده باشد كه در طول زندگي چه كارهايي بايد بكند كه به سعادتش مي¬انجامد و چه كارهايي نبايد بكند، كه به شقاوت و ضررش مي¬انجامد؛‌ در حالي كه يك هزارم مردم هم چنين نيستند.

و چون انسان حقيقت خود را شناخت و دانست كه حقيقت او گوهري است بس والا به نام روح و نفس كه از عالم ماوراءالطّبيعه و از سنخ مجرّدات و عالم ملكوت است، و آن¬چه سبب امتياز آدمي بر ساير حيوانات است همين نفس يا روح مجرّد اوست كه خداوند آن را هم¬چون دُرّي در صدف تن قرار داده است،‌ تا به كمك جسم و اعضايش كه هم¬چون خدمتكاراني در خدمتش هستند، تا خود را به كمال رساند، درصدد برمی¬آيد تا بداند از كجا آمده؟ در كجاست؟ براي چه آمده؟ كجا خواهد رفت؟ و وظيفه¬اش چيست؟

چنان¬كه علي(ع) در اين مورد فرموده: «رَحِمَ اللهُ امرَءً اَعَدَّ لِنَفسِهِ، واستَعَدَّ لِرَمسِهِ وَ عَلِمَ مِن اَينَ وَ في اَينَ وَ اِليٰ اَينَ؟ رحمت خدا بركسي كه خويشتن را آماده و براي گورش توشه مهيّا نموده و بداند از كجا آمده و در كجاست و به كجا مي¬رود؟ (مقدّمه¬ی اسفار ) و مولوي گويد:

روزها فكر من اين است و همه شب سخنم كه چرا غافل از احوال دل خويشتنم؟

از كجـــــــا آمده¬ام؟ آمدنم بهر چه بود؟ به كجا مي¬روم؟ آخر ننمـايي وطنم؟

بعضي سعادت انسان را در لذّت مي¬دانند،‌ بعضي در منفعت مادّي،‌ بعضي در لذّات معنوي و ...؛ ولي انسان در صورتي سعادتمند خواهد شد كه از تمام قوا و استعدادهاي جسمي و روحي خود استفاده كند و حقّ هركدام هم به آن¬ها داده بدهد.

اين حقيقت در آيات مختلفي از قرآن كريم و بيانات پيشوايان ديني اسلام به چشم مي¬خورد. از جمله در يك آيه آمده است: «فَمِنَ النّاسِ مَن يَقولُ رَبَّنا آتِنا في الدُّنيا وَ ما لَهُ في الآخِرَةِ مِن خَلاقٍ؛ وَ مِنهُم مَن يَقولُ رَبَّنا آتِنا في الدُّنيا حَسَنَةً وَ في الآخِرَةِ حَسَنَةً وَقِنا عَذابَ النَّارِ؛ اُولَئِكَ لَهُم نَصيبٌ مِمّاكَسَبوا، وَاللهُ سَريعُ الحِسابِ: بعضي از مردم مي¬گويند: پروردگارا، در دنيا به ما نيكي عطا كن،‌ ولي در آخرت بهره¬اي ندارند. و بعضي مي¬گويند: پروردگارا، به ما در دنيا نيكي عطا كن و در آخرت نيز نيكي عطا فرما‌ و ما را از عذاب آتش نگاه دار. آنانند كه از دستاوردشان بهره¬اي دارند؛ و خداوند سريع¬الحساب است. (بقره 2/200 )

بنابراين: «سعادت كامل انسان در بهره¬برداري صحيح از تمام استعدادها و قواي مختلف جسمي و روحيش مي¬باشد كه در او وجود دارد.»

نكته¬ی مهمّ ديگری که در اين مورد است‌ اين است كه روح و جسم چنان با هم پيوستگي دارند كه هرگونه انحراف يا افراط و تفريط در يكي از آن¬ها سبب نقص و ضعف در ديگري مي¬شود؛ ازاين¬رو، همان¬گونه كه گفته شد، سعادت انسان تنها در گرو اين است كه حقّ‌ هر يک از جسم و روحش و قوا و استعداداهايشان را ادا نمايد.

اين حقيقت نيز در آيات و روايات اسلامي به نحو روشن بيان شده است؛ چنان كه در يك آيه فرموده: «قُل مَن حَرَّمَ زينَةَ اللهِ الَّتي اَخرَجَ لِعِبادِهِ وَالطَّيِّباتِ مِنَ الرِّزقِ؟ قُل هيَ لِلَّذينَ آمَنوا في الحَياةِ الدُّنيا خالِصَةً يَومَ القِيامَةِ:‌ بگو: چه كسي زينت¬هاي الهي و روزي¬هاي پاكيزه را كه براي بندگان خود به وجود آورده، حرام گردانيده است؟ بگو:‌ اين¬ها براي افراد با ايمان در زندگي دنياست‌ و روز قيامت نيز خالص براي آن¬هاست. (اعراف 7/32 )

در كلمات قصار اميرالمؤمنين (ع) نيز آمده است: «لِلمؤمِنِ ثَلاثُ ساعاتِ. فَساعَةٌ يُناجي فيها رَبَّهُ، وَ ساعَةٌ يَرُمُّ مَعاشَهُ،‌ وَ‌ ساعَةً يُخَلّي بَينَ نَفسِهِ وَ بَينَ لَذَّاتِها فيما يَحِلُّ وَ يَجمُلُ: برنامه¬ی شبانه روزي مؤمن سه قسمت است: مدّتي براي نيايش و عبادت پروردگار، مدّتي براي تأمين معاش ومدّتي براي واداشتن نفس به لذّت¬هايي كه حلال و مايه¬ زيبايي است.» (نهج البلاغه، حكمت 390)


کتاب فلسفه اخلاق

دکتر رحمت الله قاضیان