ويژگي¬هاي يك مجموعة منظّم.
ما انسان¬ها بعضي از موجودات پيرامونمان را منظّم مي¬دانيم و بعضي را غيرمنظّم. مثلاً يك اتومبيل يا يك ساعت را كه كار و هدف معيّني انجام مي¬دهد، منظّم مي¬دانيم؛ امّا قطعات همين اتومبيل و ساعت را هرگاه در ميان مغازه به نحو مطلوب كنار هم قرار نگرفته باشند، غيرمنظّم هستند؛ و ازاين¬رو، نتيجة مطلوب هم كه جا به جا كردن اشخاص و نشان دادن وقت باشد، از آن قطعاتشان حاصل نمي¬شود. با توجّه به اين مطلب، معلوم مي¬شود كه: «نظم عبارت است از مجموعه¬اي از اجزاء با كمّيّت و كيفيّت مختلف، به نحوي كه هر جزيي با انجام وظيفة خاصّش چنان با اجزاء ديگر همكاري و هماهنگي مي-نمايد كه مجموعه داراي هدف معيّن و مشخّصي باشد.»
دقّت و بررسي يك دستگاه منظّم و داراي هدف و غايت هم¬چون راديو، تلويزيون، اتومبيل و غيره؛ معلوم مي¬دارد كه داراي ويژگي¬هاي زيراست:
اوّلاً، هر جزء و قطعة آن¬ها از جنس خاصّي هم¬چون آهن، آلومينيم، كائوچو، شيشه، لاستيك، پلاستيك و غيره ساخته شده است.
ثانياً، هر جزء و قطعة آن¬ها در محل خاصّي قرار گرفته است، تا بتواند وظيفة خود را ايفا كند. چنان¬كه در اتومبيل هر يك از چرخ¬ها، موتور، اتاق، صندلي¬ها، گاز، ترمز و غيره، در جاي مناسب خود قرار دارند.
ثالثاً، هر جزيي از آن¬ها در وقت و زمان معيّني كار خود را انجام مي¬دهد. هم¬چون روشن شدن چراغ قرمز عقب اتومبيل درست به موقع ترمزكردن.
رابعاً، در آن دستگاه پيش¬بيني¬هاي لازم براي اهداف برتر شده است؛ هم¬چون دريچة اطمينان براي دستگاه بخار و فيوز براي كنترل برق كه به محض اتّصال دو سيم برق بيرون مي¬پرد، و برق را قطع مي¬كند.
با توجّه به خصوصيّات فوق گوييم: هرگاه در يك موجود طبيعي هم-چون يك انسان يا حيوان دقّت كنيم، در مي¬يابيم كه:
اوّلاً، هر يك از اعضاي آن¬ها چون دست، پا، چشم، گوش، قلب، مغز، معده، روده، كليه، كبد، خون، مو، ناخن و غيره نيز داراي جنس، شكل، اندازه و محل خاصّ خود هستند و هر كدام كار و هدف معيّني انجام مي¬دهند.
ثانياً، اسكلت و استخوان¬بندي انسان و حيوان از جنس سخت است نه نرم؛ و برعكس، ماهيچه¬ها از جنس نرم¬اند نه سخت؛ و همين¬طور خون، مو، ناخن و غيره، هر كدام از جنس خاصّي ساخته شده¬اند كه براي كارآيي آن¬ها لازم است.
ثالثاً، اندازه و شكل هر يك از اعضاي بدن انسان و حيوان هم¬چون چشم، گوش، دست، پا و غيره، طوري است كه مناسب كارشان مي¬باشد و با ساير اجزاء همكاري و هماهنگي دارد.
رابعاً، هر يك از اعضاي بدن انسان و حيوان، درست در محلّ و جاي مناسب خودشان قرار دارند.
خامساً، هر عضو بدن انسان و حيوان كار خود را درست در موقعي انجام مي¬دهد كه بدان نياز است. مثلاً احساس تشنگي و گرسنگي درست وقتي به انسان دست مي¬دهد كه بدن به آب و مواد غذايي نياز داشته باشد.
سادساً، آينده¬نگري¬هاي حيرت¬انگيزي براي اهداف بسيار عالي در موجود زنده وجود دارد؛ هم¬چون دستگاه توليد ¬مثل در آن¬ها به منظور بقاء نسل كه در هنگام بلوغ شروع به فعّاليت مي¬كند؛ و احساس ناراحتي و درد به هنگام بروز بيماري؛ و از همه بالاتر ترشّح مناسب¬ترين مادّة غذايي براي نوزاد در پستان¬هاي مادر، درست در موقعي كه نوزاد انسان و حيوان متولّد مي¬شود.
برهان هدف
برهان نظم را به صورت برهانی ديگر يعنی برهان هدف مي¬توان چنين بيان داشت:
مقدّمة اوّل: هر موجودي كه هدف داشته باشد، نشان آن است كه سازندة آن از علم و حكمت و شعور برخوردار است و آن را براي هدف معيّني ساخته است. مثلاً يك خانه¬اي كه داراي اتاق¬هاي خواب، هال، پذيرايي، آشپزخانه، حمّام، دستشويي و...، به اندازه¬هاي مختلف و متناسب است؛ نشان مي¬دهد كه طرّاح آن، انسان عالم و ماهري در خانه¬سازي به اسم مهندس و بنّا بوده است كه هر يك از آن¬ها را براي هدف و مقصودي ساخته است. اتومبيلي هم كه داراي قطعات و اجزاء مختلفي هم¬چون موتور، چرخ، کلاج، دنده، فرمان، ترمز، بوق، صندلی و غيره است، گواه بر علم و مهارت سازندة آن است؛ چون هر كدام از آن¬ها براي هدف و مقصودي خاصّ ساخته شده¬اند.
مقدّمة دوّم: در هر يك از موجودات جهان كه با دقّت نظر افكنيم، درمي¬يابيم كه هيچ موجودي از موجودات جهان طبيعت بدون غايت و هدف نمي¬باشد. حتّي نه هر موجودي، بلكه اجزاء هر موجودي هم هدف و غايت خاصّي دارد. چنان¬كه مثلاً نه فقط انسان، اسب، گاو، گوسفند، نباتات مختلف، خاك، سنگ، آب، زمين، خورشيد، ماه و ستارگان، هر يك براي هدف و غايتي آفريده شده¬اند؛ بلكه چشم در انسان و حيوان برای ديدن، گوش برای شنيدن، دست برای گرفتن، پا برای راه رفتن. همين¬طور، بيني، دهان، دندان، گلو، معده، روده ، قلب، جگر، شش و حتّيٰ ابرو، مژه و غيره هم، هر كدام براي هدف و مقصودي، ساخته شده¬اند. و نيز ريشه، ساقه، شاخه، برگ، گل و ميوه در نباتات، هرکدام کاری انجام می¬دهند که در بقای نبات نقش¬حياتی دارد.
نتيجه: از اين دو مقدّمه، نتيجه مي¬شود كه جهان پهناور و موجودات گوناگون آن داراي سازنده و خالقي دانا و توانا و با شعور و حكمت است كه هر چيزي در آن را براي هدف و غايتي مشخّص و معيّن آفريده است.
هدايت و راه¬يابی
يکی از مسائلی که نشان¬دهندة نوعی قصد و تدبير در موجودات است و اثبات مي¬كند که در خلقت موجودات، دست خالقی حکيم و توانا در کار است «راهيابی و هدايتي» است که در موجودات مختلف در منتهای دقّت و حکمت وجود دارد. بدين معنی¬كه هر موجودي علاوه بر نظم داخلی يعنی همکاری و هماهنگی اجزاء و اعضايش با يکديگر برای بقايش، از يک نيروی مرموزی هم برخوردار است که او را در مسير کمالش هدايت می¬کند.
چنان¬که بذر يک نبات همين¬که در محلّ مناسبی برای رويش قرار گيرد، شروع به رشد نموده، تا تبديل به يک نبات کامل گردد و گل و ميوه دهد. و يک حيوان به طور غريزی می¬داند چه چيزهايی بخورد و چه چيزهايی نبايد بخورد، چگونه توليد¬مثل نمايد، کجا تخم بگذارد يا بچّه آورد و چگونه از بچّه¬های خود نگهداری کند. هم¬چنين هر حيواني می¬داند که دوست و دشمنش کيست و چگونه بايد از خودش دفاع کند؟
اين¬ها هم خود نشان می¬دهند که خالق و مدبّری حکيم و دانا و توانا علاوه بر اين¬که موجودات را می¬آفريند، برای بقای شخص و نسلشان، آن¬ها را هدايت هم می¬نمايد؛ يعنی برای بقای موجودات زنده، فهم و شعوری غريزی در وجودشان قرار داده است.
بدين ترتيب، معلوم می¬شود غير از خلق و غير از نظم موجودات، آن¬ها به بهترين وجهي هدايت هم مي¬شوند؛ يعني در هر موجودی نوری و جاذبه¬ای وجود دارد که او را در کار خودش برای رسيدن به غايت و کمال مطلوبش هدايت و رهبری می¬کند.
به عبارت ديگر، راه¬يابی اشياء دو نوع است؛ يک نوع راه¬يابی که مربوط به نظم در موجودات است و دليل بر وجود ناظمی آگاه و دانا برای آن¬هاست اين است که سازمان و تشکيلات هر موجودی به گونه-ای است که هر عضو و جزء آن، کار ويژه¬ای انجام می¬دهد، تا آن موجود به حيات خود ادامه دهد؛ نوع ديگر راه¬يابی که در اشياء وجود دارد، اين است که هر موجودی با علاقه و توجّه به سوی هدفش کشيده می¬شود.
يکی از شگفتي¬های عالم طبيعت اين است که تا آن¬جا که بشر تحقيق کرده، دريافته که اشياء همگی غايت و هدفی دارند. يعنی موجودات علاوه بر خلقت و نظم دقيق در وجودشان، با نوعی بينش به طرف هدف و غايت مطلوبشان رهسپارند. چنان¬که از يك موجود تک¬سلّولی گرفته، تا پشه و مگس و کرم و مورچه و گنجشک و تا حيوانات بزرگ¬تر، همه و همه، چنان به کار و وظيفة خود آشنا هستند که گويی انسان¬هايی هستند که سال¬ها برای رسيدن به هدف و مقصد خود تعليمات و دوره ديده¬اند.
هدايت همة موجودات
ممکن است کسی چيزی درست کند؛ ولی وسايل و ابزاری در اختيارش قرار ندهد، تا بتواند به وسيلة آن¬ها به هدفی که برای آن ساخته شده برسد، يا وسايل و ابزاری که با آن¬ها بتواند به کمال لايق خودش برسد، در اختيارش گذاشته باشد؛ امّا طرز استفاده از آن¬ها را به آن نياموخته باشد.
خداوند نه تنها موجودات را آفريده؛ بلکه هم وسايل لازم برای ادامة شخص و نسلشان را در اختيار آن¬ها گذاشته است و هم هر کدام به خوبی واقف¬اند که چگونه از ابزار و وسايلی که برای ادامة حيات در اختيارشان گذاشته شده است، استفاده کنند.
به عبارت ديگر، خداوند همة موجودات را اعمّ از انسان و حيوان و نبات و جماد علاوه بر خلق، هدايت هم نموده است.
چنان¬که «قرآن کريم» راجع به خلق و هدايت همة موجودات فرموده: «اَلَّذِي اَعْطىٰ كُلَّ شَيْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَديٰ: کسی که هر چيزی را خلق کرده، سپس هدايتش نموده.» ( طه 50)
و راجع به وحی به پيامبران می¬فرمايد: «مَاكَانَ لِبَشَرٍ اَنْ يُكَلِّمَهُ اللهُ اِلَّا وَحْيًا اَوْ مِنْ وَرَاءِ حِجَابٍ اَوْ يُرْسِلَ رَسُولاً، فَيُوحِيَ بِاِذْنِهِ مَا يَشَاءُ؛ اِنَّهُ عَلِيٌّ حَكِيمٌ: هيچ بشري را نرسد كه خدا با او سخن گويد، جز از راه وحي يا از پشت حجابي، يا رسولي بفرستد كه به اذن او هر چه بخواهد وحي كند؛ زيرا او والامقام حكيم است». (شورا 51)
و راجع به هدايت انسان¬ها می¬فرمايد: «وَ جَعَلْنَاهُمْ اَئِمَّةً يَهْدُونَ بِاَمْرِنَا، وَ اَوْحَيْنَا إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْرَاتِ وَ اِقَامَ الصَّلاةِ وَ اِيتَاءَ الزَّكَاةِ وَكَانُوا لَنَا عَابِدِينَ: وآن را پيشواياني قرار داديم كه به فرمان ما (مردم را) هدايت مي-كردند و انجام کارهای نيک و برپداشتن نماز و اداي زكات را به آن¬ها وحي كرديم و تنها ما را عبادت مي¬كردند.» (انبيا 73 )
و در بارة هدايت حيوانات می¬فرمايد: «اَوْحيٰ رَبُّكَ اِلَي النَّحْلِ، اَنِ ٱتَّخِذِي مِنَ الْجِبَالِ بُيُوتًا وَ مِنَ الشَّجَرِ وَ مِمَّا يَعْرِشُونَ: و پروردگارت به زنبور عسل وحي نمود كه از كوه¬ها و از درختان و داربست¬هايي كه مي¬سازند، خانه¬هايي برگزين.» (نحل 68 )
و راجع به هدايت جمادات می¬فرمايد: «اَوْحَيٰ فِي كُلِّ سَمَاءٍ اَمْرَهَا: و در هر آسمانی امرش را وحی فرمود». (ـ فصّلت 12 )
«توماس اکويناس» فيلسوف و متکلّم برجستة مسيحی در کتاب «کليّات کلام» در بارة هدفداری موجودات می¬گويد:
«ما مشاهده می¬کنيم اشيايی که فاقد علمند، هم¬چون اجسام طبيعی برای هدفی، عمل و فعّاليّت می¬کنند. اين مطلب، از اين امر روشن می¬شود که آن¬ها تقريباً هميشه به شيوة واحدی برای نيل ¬به بهترين نتيجه عمل می¬کنند. ازاين¬رو، روشن است¬که ¬آن¬ها غايت خود را نه به طور اتّفاقی بلکه از روی طرح و برنامه به دست می¬آورند. اکنون هر آن¬چه فاقد علم است نمی¬تواند به سوی غايتی حرکت کند، مگر اين¬که توسّط موجودی که برخوردار از علم وهوش است، هدايت شود؛ هم-چون تيری که توسّط تيرانداز هدايت می¬شود. بنابراين، موجود هوشمندی وجود دارد که همة موجودات طبيعی را به سمت غايتشان هدايت می¬کند و ما اين موجود را «خدا» می¬ناميم. (مجلّة كلام اسلامي، 24/48 محمّد محمّدرضايي )
هدايت در جمادات
از آية: «رَبُّنَا الَّذِي اَعْطي كُلَّ شَيْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدي: پروردگار ما کسی است که به هر چيز آفرينش آن را بخشيده وزآن پس آن را هدايت كرده است.» (طه 50)، برمی¬آيد که هدايت الهی شامل جمادات هم می¬شود.
و در آية ديگر می¬فرمايد: «اَلَّذِي خَلَقَ فَسَوّي: خداوندی که آفريد و نظام بخشيد.»(اعلي 2 )
سوّی از مادّة «تسويه» است، که به معنی نظام بخشيدن و مرتّب نمودن است، مفهوم گسترده¬ای دارد که شامل تمام نظامات جهان می¬شود؛ اعمّ از نظاماتی که بر موجودات زمينی از جمله انسان حاکم است و يا آن¬چه که بر ستارگان و سيّارگان و منظومه¬ها و کهکشان¬ها و سحابي¬های بزرگ حاکم است.
و در آية بعد نيز که خداوند می¬فرمايد: «وَالَّذِي قَدَّرَ فَهَدي: و همان کس که تقدير کرد و هدايت نمود.» (اعليٰ 3 )، منظور از تقدير و اندازه-گيری، تعيين برنامه¬هاي حركت موجودات به سوی اهدافی است که آن¬ها را به کمال می¬رساند؛ و منظور از هدايت، هدايت تکوينی است که بر همة موجودات حاکم است.
هدايت تکوينی که به معنی ايصال به مطلوب و رسانيدن به مقصود است و خداوند برای همة موجودات جهان ـ اعمّ از انسان و حيوان و نبات و جماد ـ قرار داده است، اين است که همة آن¬ها را زير پوشش نظام قانونمند و حساب¬شدة جهان آفرينش قرار داده و برای هر يک از آن¬ها يک سلسله عوامل پيشرفت و تکامل مقرّر فرموده است، تا به هدف و مقصودی که کمالش در آن است، برسد.
مثلاً يکی از هدايت¬های مهمّی که در زمين وجود دارد، اين است که زمين هم دور خودش می¬چرخد که شب و روز را به وجود می¬آورد و هم به دور خورشيد می¬گردد که چهار فصل را به وجود می¬آورد؛ و در ضمن اين دو گردش، ساکنان زمين هم از نور آفتاب به نحو مطلوبی استفاده می¬کنند.
و يکی از هدايت¬هايی که در کرات آسمانی هست، اين است که جاذبه¬ای که در آنها هست، باعث می¬شود که خودشان و ديگران را در مدار خودشان نگه دارند و از آن خارج نشوند که موجب تصادم و انهدامشان گردد.
چنان¬كه «قرآن كريم» هم بعد از ذكر خورشيد و ماه مي¬فرمايد: «و كُلٌّ فِي فَلَكٍ يَسْبَحُونَ: و هر کدام در مداری در حرکت¬اند.» (يس 40 )
نتيجه: با توجّه به اين¬كه در همه¬ جا و همه وقت پديده¬هايي را مي-بينيم كه همواره به سوي غايتي در حركت¬اند؛ و از طرفي، چيزي كه فاقد علم و شعور است، نمي¬تواند به سوي غايت و هدفي حركت كند، مگر اين¬كه توسّط موجودي كه از علم و هوش برخوردار است هدايت شود، و موجودات منظّمي هم¬چون شب و روز، و خورشيد و ماه و ستارگان و درياها و كوه¬ها نيز فاقد علم و آگاهي¬اند؛ بنابراين، موجودي آگاه و باتدبير آن¬ها را به سمت غايتشان هدايت مي¬كند و آن «خداي تبارك و تعاليٰ» است.
«جنين» انسان و حيوان نيز كه توده¬اي سلّول است و فاقد علم و شعور، در جهت كمال حركت مي¬كند؛ و از طرفي، چيزي كه فاقد علم و آگاهي است نمي¬تواند همواره در جهت خاصّي و به سوي هدف مشخّصي حركت كند، مگر توسّط موجود هوشمندي هدايت شود، هم-چون تيري كه توسّط تيرانداز هدايت ¬شود. بنابراين، موجود حكيمي آن را در جهت كمالش هدايت مي¬كند و آن «خداي تبارك و تعالي است.
«اميرمؤمنان (ع) » مي¬فرمايد: «قَدَّرَ ماخَلَقَ فَاَحْكَمَ تَقْدِيرَهُ، وَ دَبَّرَهُ فَاَلْطَفَ تَدْبِيرَهُ، وَ وَجَّهَهُ لِوِجْهَتِهِ فَلَمْ يَتَعَدَّ حُدُودَ مَنْزِلَتِهِ، وَ لَمْ¬يَقْصُرُ دُونَ الْاِنْتِهاءِ اِلي غايَتِهِ: آن¬چه را آفريد با اندازه¬گيري دقيقي استوار كرد و با لطف و مهرباني نظمشان داد، تا نه از حدّ خود تجاوز كنند و نه در رسيدن به مراحل رشد خود كوتاهي كنند.» ( نهج البلاغه، خطبة 91)
هدايت در حيوانات
هدايت¬هاي فوق¬العادّه عجيبی در حيوانات برای ادامة حياتشان هست که ازآن¬ به «غريزه» تعبير می¬کنند و محقّقين گفته¬اند: هرقدر حيوانی ضعيف¬تر باشد، غرايز قوي¬تری دارد؛ به طوری که حيوانات پست چون حشرات غرايزشان حيرت¬آور است؛ و برعکس، هرچه حيوان قوي¬تر می¬شود، غرايزش ضعيف¬تر می¬شوند، تا می¬رسد به انسان که در او عقل و فکر و شعور و زندگی اجتماعی، جانشين بسياری از غرايزش گرديده است.
دستگاه آفرينش، حسّ راه¬يابي را در وجود جانداران نهاده است؛ زيرا جانداران پس از تولّد، بدون كوچك¬ترين آموزش به راه زندگيشان آشنا هستند. جلوه¬هاي اين ادراك دروني را مي¬توان در همة جانداران مشاهده كرد؛ هر چند در بعضي از گونه¬هاي آن¬ها هم-چون زنبور عسل، مورچه، موريانه، به نحو روشن¬تري نمايان است.
زنبور عسل خانه¬های شش¬گوشی می¬سازد و دانشمندان هرچه فکر کرده¬اند، ديده¬اند نمی¬شود از آن بهتر ساخت. قرآن كريم ¬فرموده: «اَوْحي رَبُّكَ اِلَي النَّحْلِ، اَنِ ٱتَّخِذِي مِنَ الْجِبالِ بُيُوتاً وَ مِنَ الشَّجَرِ وَ مِمّا يَعْرِشُونَ: و پروردگار تو به زنبور عسل وحي نمود كه از كوه¬ها و از درختان و داربست¬هايي كه [مردم] مي¬سازند، خانه¬هايي برگزين.» ( نحل 68)
حشره¬ای است به اسم «آموفيل» که موقع مرگش کرم مخصوصی را پيدا می¬کند، بدنش را نيش می¬زند و مقداری سمّ وارد بدن او می¬کند، منتها نه آن¬قدر زياد که بميرد و بگندد؛ بلکه آن¬قدر که بدنش بی-حسّ شود و تکان نخورد؛ بعد در بدن او تخم¬گذاری می¬کند و بعد از تخم¬گذاری هم می¬ميرد. تخم¬های آموفيل بعد از چندی تبديل به موجودات ريزی می¬شوند و از بدن همين کرم تغذيه می¬کنند، تا بزرگ شوند و پر درآورند و آن¬گاه بيرون می¬آيند و زندگی معمولی خود را شروع می¬کنند.
«كرسي موريسن» دانشمند گران¬ماية آمريكايي در اين زمينه مي¬گويد:
انواع مارماهی¬ها در همة رودخانه¬ها وقتی که می¬خواهند بچّه بزايند، همه به دريای جنوب آمريکا می¬روند و در آنجا توليد نسل می¬کنند و همان¬جا می¬ميرند. بعد بچّه¬های آن¬ها که بزرگ شدند، به موطن والدين خودشان برمی¬گردند. عجيب اين است که هر دسته از مارماهي¬ها هزاران کيلومتر در ته درياها و اقيانوس¬ها راه-پيمايی می¬کنند و به همان رودخانه¬ای برمی¬گردند که والدينشان در آن¬جا می¬زيسته¬اند. در حالی که هرگز قبلاً اين راه را نپيموده¬اند. به طوری که هرگز ديده نشده که مارماهي¬های ناحيه¬ای در ناحية ديگر باشند. (راز آفرينش انسان، ص 100)
دانشمند غربي ديگري مي¬نويسد:
«رفتار بعضي از ماهي¬ها يكي از اسرار طبيعت است كه كسي قادر به بيان علّت آن نيست. ماهي قزل¬آلا، دريا را ترك مي¬كند و به آب شيرين نهرهايي كه در آن زندگي را آغاز كرده بود بازمي¬گردد. در جهت مخالف جريان آب با كوشش تمام شنا مي¬كند و از روي صخره¬ها مي¬جهد و حتّي از زير آبشار بالا مي¬پرد!، تعداد آن¬ها گاهي آنقدر زياد است كه نهرها را پر مي¬كنند. اين ماهي¬ها وقتي به آن محلّي كه در جست¬وجويش بودند، رسيدند، تخم¬گذاري مي¬كنند و مي¬ميرند. اين¬كه چگونه اين ماهي¬ها نهر يا رودخانة مناسب را مي¬يابند، از كار راديو وتلويزيون هم عجيب¬تر است؛ زيرا آن¬ها نقشه ندارند و زير آب ديد آن¬ها زياد نيست و كسي هم راه را به آن¬ها نشان نمي¬دهد. از اين عجيب¬تر رفتار «مارماهي» است. مارماهي¬هاي انگليس وقتي به هشت سالگي مي¬رسند، آبگير يا نهري را كه محلّ زندگي آن هاست رها مي¬كنند و مثل مار در شب روي علف¬هاي مرطوب مي¬خزند، تا به كنار دريا برسند؛ سپس تمام عرض اقيانوس را با شنا طي مي¬كنند و به آب-هاي نزديك «برمودا» مي¬روند و آن¬جا به زير آب رفته، تخم مي-گذارند و مي¬ميرند... بچّه¬هاي مارماهي به سطح آب مي¬آيند، سپس سفر خود را به سوي وطن آغاز مي¬كنند. اين مسافرت دو يا سه سال طول مي¬كشد، تا به وطن باز گردد. مارماهي چگونه مقصد خود را مي¬داند، با اين¬كه هرگز آن مسير را طي نكرده است؟ اين سؤالي است كه شما نيز مانند عاقل¬ترين دانشمندان مي¬توانيد به آن پاسخ دهيد» ( دريا ديار عجايب، ص 116)
و دانشمند ديگري به نام «ويتوس دروشر» مي¬گويد:
بسياري ازپرندگان مهاجر راه¬هاي بسيار طولاني طيّ مي¬كنند وگاه از اروپا تا جنوب آفريقا اين راه دراز را مي¬پيمايند و در مسيرخود دچار اشتباه نمي¬شوند، تا مدّتي اين موضوع كه چگونه اين پرندگان موفّق مي¬شوند راهي به اين دشواري را پيدا كنند معلوم نبود. بسياري از دانشمندان با آزمايش¬هاي پيچيده ثابت كردند كه گروهي از آن¬ها مسير خود را از وضع ستارگان آسمان تشخيص مي-دهند. آزمايش¬ها نشان داد كه آن¬ها به طور غريزي مجموعه¬هاي ستاره¬ها را مي¬شناسند و مي¬دانند آن¬ها چگونه در آسمان جابه¬جا مي-شوند و چگونه برحسب فصول سال محلّشان عوض مي¬گردد، حتّيٰ هنگامي كه چند ستاره تك تك از زير ابرهاي انبوه چشمك بزنند، اين گروه از پرندگان مي¬توانند راه خود را پيدا كنند! آزمايش¬هاي ديگر نشان داد كه شناخت آن¬ها از آسمان و صورت¬هاي فلكي و حركات ستاره¬ها از طريق ارث به آن¬ها منتقل شده، يعني اگر هرگز هم آسمان را نديده باشند، در اوّلين برخورد با وضع آسمان همه چيز براي آن¬ها معلوم است، هنوز هم دانشمندان نمي¬دانند چگونه تصويرهايي به اين مفصّلي از محيط¬هاي اطراف و آسمان ممكن است به حيوان به ارث برسد؟ به خصوص اين¬كه شكل آسمان با گذشت قرن¬ها عوض مي¬شود. وانگهي نسل¬هاي نخستين اين اطّلاعات را از كجا دريافته¬اند؟!» (ويتوس دروشر، ترجمة لاله¬زاري، ص 167 )
«آيت الله مكارم» مي¬نويسد:
دانشمندي ¬فرانسوي به نام «وارد» در بارة پرنده¬اي به نام «آكسيك لوپ» گويد: از خصايص اين پرنده اين است كه وقتي تخم¬گذاري او تمام شد مي¬ميرد؛ يعني هرگز روي نوزادان خود را نمي¬بيند. لذا بايد تا يك سال به همين حالت در يك مكان محفوظ بمانند و غذاي آن¬ها مرتّباً در كنار آن¬ها باشد. به همين جهت وقتي مادر احساس مي¬كند كه موقع تخم¬گذاري او فرارسيده است، قطعه چوبي پيدا كرده و سوراخ عميقي در آن احداث مي¬كند. سپس مشغول جمع¬آوري آذوقه مي¬شود و از برگ¬ها و شكوفه¬هايي كه قابل استفاده براي تغذية نوزادان اوست، به اندازة آذوقة يك سال به جهت يكي از آن¬ها تهيّه كرده و در انتهاي سوراخ مي¬ريزد. سپس يك تخم روي آن مي¬گذارد و سقف نسبتاً محكمي از خميره¬هاي چوب بر بالاي آن بنا مي¬كند. باز مشغول جمع¬آوري آذوقه مي¬شود و پس از تأمين احتياجات يك سال براي يك نوزاد ديگر و ريختن آن در روي طاق اتاق اوّل، تخم ديگر بالاي آن گذارده و طاق دوّم را روي آن مي¬سازد. به همين ترتيب چندين طبقه را ساخته و پرداخته و بعد از اتمام مي¬ميرد.» (فيلسوف نماها، ص 229)