كفو و همسر
حسين بن بشّار گويد: به امام باقر (ع) نوشتم: مردى دخترى را از خانوادهام خواستگارى كرده، حضرت جواب نوشت: اگر خواستگارىكننده از دين وامانتش راضى هستيد هركه باشد به او زن دهید. (مكارم¬الاخلاق، ص 388)
پيامبر اکرم 6 فرمود: من بشرى چون شما هستم به ميل خود با شماها ازدواج مي¬كنم، جز فاطمه كه تزويج او به اشاره الهى و آسمانى است و پيغمبر 6 به فرزندان على (ع) فرمود: دختران ما از آن پسران ما و پسران ما مال دختران ما هستند. (مكارم الاخلاق، ص 389)
امام صادق (ع) فرمود: مؤمنين كفو و همسر يكديگرند و همسر كفو و هم¬شأن آن است، كه با عفّت باشد. (مكارم الاخلاق، ص 389)
و امام صادق (ع) فرمود: با مرد و زنى كه آشكارا زنا مي¬کنند ازدواج نكنيد، مگر آن¬كه بدانيد توبه كردهاند. (مكارم الاخلاق، ص 389)
و امام صادق (ع) در باره گفته خداوند که فرموده: «مرد زناكار جز با زن زناكار يا مشرك ازدواج نكند و زن زناكار را نيز جز مرد مشرك و زناكار نگيرد» (سوره نور، آیه 3) سؤال كردم. امام (ع) فرمود: منظور مردان و زنان مشهور به زنا هستند و مردم امروز به همان منزلت مىباشند. هر كه بر او حدّ زنا جارى شود يا به زنا مشهور گردد، نبايد كسى با او ازدواج كند تا توبهاش مسلّم شود. (مكارم الاخلاق، ص 389)
پيامبر اکرم6 فرموده: «هر كس دخترش را به فاسقى دهد قطع رحم كرده است». (مكارم الاخلاق، ص 390)
و پيامبر اکرم6 فرموده: هر كه شراب بنوشد اگر خواستگارى كرد شايسته ازدواج نيست. (مكارم الاخلاق، ص 390)
مردى براى مشورت ازدواج دخترش خدمت امام حسن (ع) آمد، امام (ع) به او فرمود: او را به مردى پاكدامن ده، كه اگر دوستش داشته باشد گراميش مي¬دارد و اگر دوستش نداشته باشد به او ستم نكند. (مكارم الاخلاق، ص 389)
على بن اسباط در باره دخترانش به امام باقر (ع) نامه نوشت، كه هيچ كس مثل (هم¬شأن) من پيدا نمي¬شود، كه به او دختر دهم: حضرت جواب نوشت: مقصود تو را راجع به دخترانت دانستم، خدايت رحمت كند، اين چنين مينديش و انتظار مبر، كه پيغمبر 6 فرمود: اگر خواستگارى آمد، كه اخلاقش مورد رضايت است با او ازدواج كنيد «و اگر نكنيد فتنه و فسادى در زمين شده است» (انفال ¬8/¬74). (مكارم الاخلاق، ص¬390)
حضرت صادق (ع) از ابوبصير پرسيد: اگر يكى از شما ¬بخواهد ازدواج نمايد چه مي¬كند؟ گفت: نمي¬دانم. امام (ع) فرمود: چون به اين كار تصميم گرفت دو ركعت نماز گزارد و خدا را حمد كند و بگويد: «خداوندا من قصد ازدواج دارم، زيباترين و خوشخوترين و عفيف¬ترين زنان را نصيب من كن، كه مال من و ناموس خود را بهتر حفظ كند و رزق و بركت او از همه وسيع¬تر باشد و از او فرزندى پاك كه در حيات و مرگ من يادگارى صالح باشند به من عنايت كن». (مكارم الاخلاق، ص 390)
حضرت ابوطالب (ع) هنگام ازدواج پيامبر اكرم¬6 با خديجه در حالى كه دست¬ها را به دو طرف در گرفته بود و بزرگان قريش حضور داشتند، چنين خطبه خواند: «سپاس خدايى را كه ما را از نسل ابراهيم و ذرّيّه اسماعيل قرار داد و برايمان خانهاى محجوب و حرمى امن (مكّه و كعبه) قرار داد و مرا در شهر و ديار خود حاكم بر مردم ساخت. بعد، پسر برادرم محمّد بن عبدالله با هيچ مردى سنجيده نشود، جز آن¬كه بر او رجحان يابد و هيچ¬كس را با وى قياس نتوان كرد، گر چه ثروت او ناچيز است كه ثروت روزى انسان است كه مىآيد و مانند سايه دير يا زود رونده است، وى به خدا مايل است و خديجه به وى علاقهمند و مهر آنچه بگويد نقد يا به ذمّه از مال من خواهد بود و محمّد مقامى بس بزرگ و شأنى بسيار والا و زبانى شفاعتجو و گويا دارد»، پس خديجه را به ازدواج وى درآورد و فردا به خانهاش فرستاد. (مكارم¬الاخلاق، ص 391)
و چون حضرت جواد (ع) با دختر مأمون ازدواج كرد براى خود چنين خطبه خواند: «سپاس خداوندى كه نعمت¬هايش را از رحمت و لطف بر ما كامل كند و با منّت و احسان ما را به تشكّر آن¬ها رهبرى مىنمايد و درود بر محمد6 برترين آفريدهها، كه همه فضايل پيامبران پيشين در او جمع بود و ميراث خود را براى كسى كه او را به خلافت برگزيد و مخصوص گردانيد (على (ع) ) قرار داد. و اين اميرالمؤمنين دخترش را به آنچه كه براى زنان مسلمان به گردن مردان ثابت كرده به من تزويج فرمود؛ يعنى (به خوبى نگهداشتن يا به نيكى رها ساختن) و مهر او را به اندازه آن مهرى كه رسول خدا 6 به زنانش داد يعنى پانصد درم بدل نمودم و من صدهزار درهم از مال خود به وى بخشيدم، يا اميرالمؤمنين تزويج كردي؟ مأمون گفت: آرى، قبول كردم و راضيم. (مكارم الاخلاق، ص 392)
و مستحب است در موقع عقد نكاح خطبه حضرت رضا (ع) كه داراى معناى جامعى است براى تبرّك خوانده شود و خطبه اين است: «سپاس خدايى را كه خويشتن را در كتابش حمد نموده و قرآنش را به حمد خود آغاز كرده و حمد و سپاس خويش را اوّلين جايگاه نعمت و آخرين پاداش اهل طاعت قرار داد و درود خداوندى بر محمّد بهترين انسان¬ها و بر آل او پيشوايان رحمت و معدن¬هاى حكمت، و سپاس خداوندى را كه در خبر راستين و كتاب گويايش آورده، كه شايستهترين اسباب براى صله كردن و زيبندهترين امور در جلو افتادن سببى است، كه نسب را پديد آرد» و فرمود: «براى جوانان و دختران و پسران صالح خود ازدواج كنيد، كه اگر فقير باشند خداوند به فضل خود بىنيازشان گرداند، كه خداوند وسعت بخش و دانا است». (مكارم الاخلاق، ص 393)
اجازه پدر در ازدواج دختر
پسر اگر بالغ و عاقل باشد در امر ازدواج خودش مختار است و پدر حق ندارد بدون رضايتش برای او زن بگيرد. زن بيوه هم خود بدون اجازه¬ی پدر حق ازدواج دارد؛ ولی در دختر بعضی از فقها علاوه بر رضايت دختر، رضايت پدر را هم شرط می¬دانند؛ گرچه اکثر فقها موافقت پدر دختر را هم شرط نمی¬دانند. ولی در اين¬که پدر بدون رضايت دختر بالغ می¬تواند او را شوهر دهد اختلافی نيست؛ چنان¬که گفته¬اند: هنگامی¬که¬ حضرت امير (ع) برای خواستگاری حضرت فاطمه (س) نزد پيامبر اکرم6 رفت، پيامبر6 فرمود : تاکنون چند شخص ديگر به خواستگاری زهرا آمده¬اند و من شخصاً با زهرا در ميان گذاشته¬ام؛ امّا او به علامت نارضايتی رو برگردانده است، اکنون خواستگاری تو را به اطلاع او می¬رسانم، چون پيامبر6 خواستگاری علی (ع) را به اطّلاع حضرت زهرا (س) رساند، حضرت زهرا (س) برخلاف نوبت¬های ديگر چهره¬ی خود را برنگرداند و بدين ترتيب با سکوت رضايت خود را فهماند و پيامبر اکرم6 تکبيرگويان از نزد زهرا (س) بيرون آمد.
فلسفه موافقت دوشيزگان در ازدواج موافقت پدر اين است که زن اگر نغمه محبّت و عشق از مردی بشنود از پا درمی¬آيد واسير می¬شود، و مردان عيّاش از اين نکته ضعف زن استفاده می¬کنند و با جمله «عزيزم، از عشق تو می¬ميرم» دختران معصوم را که در باره مردان تجربه¬ای ندارند به دام می¬اندازند. اينجاست که لازم است دختر با پدرش که از احساسات مردان بهتر آگاه است مشورت کند و رضايت او را جلب نمايد.
محرم و نامحرم
محرم يعنی کسی که نمی¬توان با او ازدواج کرد. محارم اين¬ها هستند.
1 ـ فرزندان انسان، چه دختر باشند يا پسر و هرچه پايين¬تر روند، با هم محرمند.
2 ـ خواهر و برادر، چه تني باشند يا ناتني يا رضاعي، با يكديگر محرمند.
3 ـ عمو و عمّه و دايي و خاله به برادرزادگان و خواهرزادگانشان و هرچه پايين¬تر روند، محرم مي¬باشند.
4 ـ اگر مردي پسر و دختر داشته باشد، سپس با زني ديگر ازدواج كند، که او هم پسر و دختر داشته باشد، دختران و پسران آن مرد و زن با يکديگر نامحرمند و مي¬توانند با يكديگر ازدواج كنند.
5 ـ اگر مردي با زني ازدواج كند، مادر و مادر بزرگ¬هاي آن زن همه به او محرمند.
6 ـ اگر مرد با زني ازدواج كند، دختر آن زن از همسر قبليش، به مرد محرم است.
7 ـ عروس حتّیٰ بعد از طلاق يا مُردن پسر هم با پدر شوهر محرم است.
8 ـ داماد به مادرزنش محرم است، هرچند داماد زنش را طلاق دهد.
9 ـ اولاد زن و نوه¬هاي پسري و دختريش، به شوهرش محرم هستند.
10 ـ اولاد شوهر و نوه¬هاي پسري و دختري شوهر، به زن محرمند.
11 ـ زن پدرزن به انسان محرم نيست؛ زيرا انسان داماد او نيست.
12 ـ خواهرزن به انسان محرم نيست، ولي تا وقتي زنش در قيد ازدواج اوست، نمي¬تواند با خواهر دوّم ازدواج كند.
13ـ داماد شوهر زن به او محرم نيست.
14 ـ انسان در صورتي مي¬تواند با برادرزاده يا خواهرزاده¬ی زنش ازدواج كند، كه زنش اجازه دهد.
15 ـ هرچند زن¬پدر به انسان محرم است، ولي مادر زن¬پدر به انسان محرم نيست.
16 ـ هرگاه انسان زنش را طلاق دهد، بر او نامحرم مي¬شود، ولي دختر قبلي آن زن و مادرش به مرد محرم است، پسري هم كه آن مرد از زن سابق داشته با آن زن محرم است.
17 ـ اگر مردي با مرد ديگري لواط كند، فاعل نمي¬تواند با خواهر و مادر و دختر مفعول ازدواج كند و اگر ندانسته ازدواج كنند، هر وقت بفهمند، بايد از هم جدا شوند.
18 ـ دو برادر مي¬توانند با دو خواهر ازدواج كنند.
19 ـ دو برادر مي¬توانند با مادر و دختري ازدواج كنند.
20 ـ پدر و پسري مي¬توانند با مادر و دختري ازداج كنند.
21 ـ اگر زني كودكي را كه دو سالش تمام نشده، يك شبانروز يا پانزده مرتبه¬ی متوالي شير دهد، آن كودك فرزند رضاعي او مي¬شود و محرم او؛ و فرزندان ديگري كه از پستان آن زن شير خورده¬اند، خواهر و برادر آن كودك خواهند بود. و فرزندان اين برادر و خواهر، برادرزاده و خواهرزاده آن كودك هستند. و نيز شوهر زن شيردهنده، پدر كودك است و برادر آن شوهر عموي كودك و خواهرش عمّه¬ی او و مادرش جدّه او و برادر شيردهنده دايي او و خواهرش خاله او مي¬شود. ولي اين نسبت¬ها بين شيرخوار با شيردهنده و شوهرش حاصل مي¬شود، نه بين خواهر و برادر و عمو و عمّه و خاله و دايي شيرخوار با شيردهنده و شوهر و اولادش.
22 ـ هرگاه زني پسري از يك خانواده شير دهد و دختري از خانواده¬ ديگر، آن پسر و دختر با يكديگر برادر و خواهر رضاعي خواهند بود؛ ولي خواهران و برادران آن پسر و دختر، كه از اين زن شير نخورده¬اند، با يكديگر محرم نيستند.
23 ـ زني كه دو شوهر كرده و از هر دو شوهر داراي فرزند گشته و از شير فرزند شوهر اوّل دختري را از يك خانواده شير داده و از شير فرزند شوهر دوّم پسري را از خانواده ديگر، آن دو كودك، خواهر و برادر رضاعي نيستند و محرم نمي¬باشند.
24 ـ هرگاه كودك شيرخوار بزرگ شود و داراي اولادي گردد، فرزندان او هم نوه¬هاي شيردهنده و نوه¬هاي شوهرش محسوب مي¬گردند.
25 ـ در نسبت رضاعي، فقط محرم شدن ثابت مي¬گردد، نه ارث بردن.
26 ـ مادر رضاعي زن به انسان محرم است.
27 ـ پدر كودك شيرخوار نمي¬تواند با دختر نسبي يا رضاعي شوهر شيردهنده كودكش ازدواج كند؛ ولي فرزندان اين پدر، كه از آن زن شير نخورده¬اند، مي¬توانند با اولاد زن شيردهنده و شوهرش ازدواج كنند.
28 ـ هرگاه زني نوه دختري خود را شير دهد، دخترش به دامادش حرام مي¬شود.
29 ـ اگر مردي بخواهد با دختري غير از دختر خود را كه بزرگ مي¬كند محرم شود، بايد او را به خواهرش دهد، تا او را شير كامل دهد.
30 ـ اگر زني بخواهد پسري كه بزرگ مي¬كند به او محرم شود، بايد آن پسر را به خواهر خود يا زن برادرش بدهد، تا او را شير كامل دهند.
31 ـ انسان مي¬تواند با زني كه برادر يا خواهرش را شير داده، ازدواج كند.
32 ـ اشكال ندارد، كه زني برادر يا خواهر شوهرش را شير دهد.
33 ـ دو برادر براي اين¬كه زنانشان با هم محرم شوند، بايد هركدام دختر شيرخواري را عقد كنند و آن¬گاه او را به زن برادرش دهد، تا او را شير كامل دهد، تا زن برادرش، مادر زنش ¬شود و به او محرم ¬گردد.
فلسفه تحریم ازدواج با محارم
در اسلام و اکثر اديان و ملل ازدواج با مادر و خواهر و دختر و عمّه و خاله ممنوع و حرام می¬باشد. حرمت ازدواج با محارم اين است که :
اوّلاً، افراد آدمی طبيعتًا از اين¬گونه ازدواج تنفّر دارند و ازاين¬رو در طول تاريخ همه اقوام و ملل ـ جز افراد نادری ـ ازدواج با محارم را ممنوع دانسته¬اند.
ثانياً، امروزه مسلّم شده است، که ازدواج افراد همخون با يکديگر بيماري¬های نهفته و ارثی را آشکار و تشديد می¬کند، حتّیٰ آمار نشان می¬دهد، که ازدواج خويشان دورتر مانند فرزندان عمو و خاله و دائی با هم نيز احتمال بروز بيماري¬های ارثی را تشديد می¬کند، به طوری که اکثر کر و لال¬ها در اثر ازدواج¬های فاميلی است، تا چه رسد به خويشان نزديک مانند مادر و خواهر و دختر و عمّه و خاله.
ثالثاً، از آنجا که محارم معمولاً با هم بزرگ شده¬اند برای هم بسيار عادّی و معمولی هستند؛ ازاين¬رو، جاذبه و کششی که معمولاً ميان دو بيگانه و حتّیٰ فاميل¬های دور هست در ميان محارم نيست، بنابراين، اگر ازدواجی ميان آن¬ها صورت گيرد معمولاً سست خواهد بود.
فلسفه¬ی تحريم ازدواج با محارم رضاعی هم اين است که با خوردن مقدار معتنابهی از شير کسی همخون می¬شوند و همانند فرزند و برادر و خواهر نسبی می¬شوند.
فلسفه محرم بودن نامادری هم غالباً به حَرَج (سختی) برمی¬گردد؛ زيرا اگر کسی زنی گرفت و پسر آن مرد با آن زن نامحرم باشد، زندگی آن¬ها مشکل خواهد بود.