سایت اصول دین


كفو و همسر


دکتر رحمت الله قاضیان

كفو و همسر

حسين بن بشّار گويد: به امام باقر (ع) نوشتم: مردى دخترى را از خانواده‏ام خواستگارى كرده، حضرت جواب نوشت: اگر خواستگارى‏كننده از دين وامانتش راضى هستيد هركه باشد به او زن دهید. (مكارم¬الاخلاق، ص 388)

پيامبر اکرم 6 فرمود: من بشرى چون شما هستم به ميل خود با شماها ازدواج مي¬كنم، جز فاطمه كه تزويج او به اشاره الهى و آسمانى است و پيغمبر 6 به فرزندان على (ع) فرمود: دختران ما از آن پسران ما و پسران ما مال دختران ما هستند. (مكارم الاخلاق، ص 389)

امام صادق (ع) فرمود: مؤمنين كفو و همسر يكديگرند و همسر كفو و هم¬شأن آن است، كه با عفّت باشد. (مكارم الاخلاق، ص 389)

و امام صادق (ع) فرمود: با مرد و زنى كه آشكارا زنا مي¬کنند ازدواج نكنيد، مگر آن¬كه بدانيد توبه كرده‏اند. (مكارم الاخلاق، ص 389)

و امام صادق (ع) در باره گفته خداوند که فرموده: «مرد زناكار جز با زن زناكار يا مشرك ازدواج نكند و زن زناكار را نيز جز مرد مشرك و زناكار نگيرد» (سوره نور، آیه 3) سؤال كردم. امام (ع) فرمود: منظور مردان و زنان مشهور به زنا هستند و مردم امروز به همان منزلت مى‏باشند. هر كه بر او حدّ زنا جارى شود يا به زنا مشهور گردد، نبايد كسى با او ازدواج كند تا توبه‏اش مسلّم شود. (مكارم الاخلاق، ص 389)

پيامبر اکرم6 فرموده: «هر كس دخترش را به فاسقى دهد قطع رحم كرده است». (مكارم الاخلاق، ص 390)

و پيامبر اکرم6 فرموده: هر كه شراب بنوشد اگر خواستگارى كرد شايسته ازدواج نيست. (مكارم الاخلاق، ص 390)

مردى براى مشورت ازدواج دخترش خدمت امام حسن (ع) آمد، امام (ع) به او فرمود: او را به مردى پاكدامن ده، كه اگر دوستش داشته باشد گراميش مي¬دارد و اگر دوستش نداشته باشد به او ستم نكند. (مكارم الاخلاق، ص 389)

على بن اسباط در باره دخترانش به امام باقر (ع) نامه نوشت، كه هيچ كس مثل (هم¬شأن) من پيدا نمي¬شود، كه به او دختر دهم: حضرت جواب نوشت: مقصود تو را راجع به دخترانت دانستم، خدايت رحمت كند، اين چنين مينديش و انتظار مبر، كه پيغمبر 6 فرمود: اگر خواستگارى آمد، كه اخلاقش مورد رضايت است با او ازدواج كنيد «و اگر نكنيد فتنه و فسادى در زمين شده است» (انفال ¬8/¬74). (مكارم الاخلاق، ص¬390)

حضرت صادق (ع) از ابوبصير پرسيد: اگر يكى از شما ¬بخواهد ازدواج نمايد چه مي¬كند؟ گفت: نمي¬دانم. امام (ع) فرمود: چون به اين كار تصميم گرفت دو ركعت نماز گزارد و خدا را حمد كند و بگويد: «خداوندا من قصد ازدواج دارم، زيباترين و خوشخوترين و عفيف¬ترين زنان را نصيب من كن، كه مال من و ناموس خود را بهتر حفظ كند و رزق و بركت او از همه وسيع¬تر باشد و از او فرزندى پاك كه در حيات و مرگ من يادگارى صالح باشند به من عنايت كن». (مكارم الاخلاق، ص 390)

حضرت ابوطالب (ع) هنگام ازدواج پيامبر اكرم¬6 با خديجه در حالى كه دست¬ها را به دو طرف در گرفته بود و بزرگان قريش حضور داشتند، چنين خطبه خواند: «سپاس خدايى را كه ما را از نسل ابراهيم و ذرّيّه اسماعيل قرار داد و برايمان خانه‏اى محجوب و حرمى امن (مكّه و كعبه) قرار داد و مرا در شهر و ديار خود حاكم بر مردم ساخت. بعد، پسر برادرم محمّد بن عبدالله با هيچ مردى سنجيده نشود، جز آن¬كه بر او رجحان يابد و هيچ¬كس را با وى قياس نتوان كرد، گر چه ثروت او ناچيز است كه ثروت روزى انسان است كه مى‏آيد و مانند سايه دير يا زود رونده است، وى به خدا مايل است و خديجه به وى علاقه‏مند و مهر آنچه بگويد نقد يا به ذمّه از مال من خواهد بود و محمّد مقامى بس بزرگ و شأنى بسيار والا و زبانى شفاعتجو و گويا دارد»، پس خديجه را به ازدواج وى درآورد و فردا به خانه‏اش فرستاد. (مكارم¬الاخلاق، ص 391)

و چون حضرت جواد (ع) با دختر مأمون ازدواج كرد براى خود چنين خطبه خواند: «سپاس خداوندى كه نعمت¬هايش را از رحمت و لطف بر ما كامل كند و با منّت و احسان ما را به تشكّر آن¬ها رهبرى مى‏نمايد و درود بر محمد6 برترين آفريده‏ها، كه همه فضايل پيامبران پيشين در او جمع بود و ميراث خود را براى كسى كه او را به خلافت برگزيد و مخصوص گردانيد (على (ع) ) قرار داد. و اين اميرالمؤمنين دخترش را به آنچه كه براى زنان مسلمان به گردن مردان ثابت كرده به من تزويج فرمود؛ يعنى (به خوبى نگهداشتن يا به نيكى رها ساختن) و مهر او را به اندازه آن مهرى كه رسول خدا 6 به زنانش داد يعنى پانصد درم بدل نمودم و من صدهزار درهم از مال خود به وى بخشيدم، يا اميرالمؤمنين تزويج كردي؟ مأمون گفت: آرى، قبول كردم و راضيم. (مكارم الاخلاق، ص 392)

و مستحب است در موقع عقد نكاح خطبه حضرت رضا (ع) كه داراى معناى جامعى است براى تبرّك خوانده شود و خطبه اين است: «سپاس خدايى را كه خويشتن را در كتابش حمد نموده و قرآنش را به حمد خود آغاز كرده و حمد و سپاس خويش را اوّلين جايگاه نعمت و آخرين پاداش اهل طاعت قرار داد و درود خداوندى بر محمّد بهترين انسان¬ها و بر آل او پيشوايان رحمت و معدن¬هاى حكمت، و سپاس خداوندى ‏را كه در خبر راستين و كتاب گويايش آورده، كه شايسته‏ترين اسباب براى صله كردن و زيبنده‏ترين امور در جلو افتادن سببى است، كه نسب را پديد آرد» و فرمود: «براى جوانان و دختران و پسران صالح خود ازدواج كنيد، كه اگر فقير باشند خداوند به فضل خود بى‏نيازشان گرداند، كه خداوند وسعت بخش و دانا است». (مكارم الاخلاق، ص 393)

اجازه پدر در ازدواج دختر

پسر اگر بالغ و عاقل باشد در امر ازدواج خودش مختار است و پدر حق ندارد بدون رضايتش برای او زن بگيرد. زن بيوه هم خود بدون اجازه¬ی پدر حق ازدواج دارد؛ ولی در دختر بعضی از فقها علاوه بر رضايت دختر، رضايت پدر را هم شرط می¬دانند؛ گرچه اکثر فقها موافقت پدر دختر را هم شرط نمی¬دانند. ولی در اين¬که پدر بدون رضايت دختر بالغ می¬تواند او را شوهر دهد اختلافی نيست؛ چنان¬که گفته¬اند: هنگامی¬که¬ حضرت امير (ع) برای خواستگاری حضرت فاطمه (س) نزد پيامبر اکرم6 رفت، پيامبر6 فرمود : تاکنون چند شخص ديگر به خواستگاری زهرا آمده¬اند و من شخصاً با زهرا در ميان گذاشته¬ام؛ امّا او به علامت نارضايتی رو برگردانده است، اکنون خواستگاری تو را به اطلاع او می¬رسانم، چون پيامبر6 خواستگاری علی (ع) را به اطّلاع حضرت زهرا (س) رساند، حضرت زهرا (س) برخلاف نوبت¬های ديگر چهره¬ی خود را برنگرداند و بدين ترتيب با سکوت رضايت خود را فهماند و پيامبر اکرم6 تکبيرگويان از نزد زهرا (س) بيرون آمد.

فلسفه موافقت دوشيزگان در ازدواج موافقت پدر اين است که زن اگر نغمه محبّت و عشق از مردی بشنود از پا درمی¬آيد واسير می¬شود، و مردان عيّاش از اين نکته ضعف زن استفاده می¬کنند و با جمله «عزيزم، از عشق تو می¬ميرم» دختران معصوم را که در باره مردان تجربه¬ای ندارند به دام می¬اندازند. اينجاست که لازم است دختر با پدرش که از احساسات مردان بهتر آگاه است مشورت کند و رضايت او را جلب نمايد.

محرم و نامحرم

محرم يعنی کسی که نمی¬توان با او ازدواج کرد. محارم اين¬ها هستند.

1 ـ فرزندان انسان، چه دختر باشند يا پسر و هرچه پايين¬تر روند، با هم محرمند.

2 ـ خواهر و برادر، چه تني باشند يا ناتني يا رضاعي، با يكديگر محرمند.

3 ـ عمو و عمّه و دايي و خاله به برادرزادگان و خواهرزادگانشان و هرچه پايين¬تر روند، محرم مي¬باشند.

4 ـ ‌ اگر مردي پسر و دختر داشته باشد، سپس با زني ديگر ازدواج كند،‌ که او هم پسر و دختر داشته باشد، دختران و پسران آن مرد و زن با يکديگر نامحرمند و مي¬توانند با يكديگر ازدواج كنند.

5 ـ اگر مردي با زني ازدواج كند، مادر و مادر بزرگ¬هاي آن زن همه به او محرمند.

6 ـ اگر مرد با زني ازدواج كند، دختر آن زن از همسر قبليش، به مرد محرم است.

7 ـ عروس حتّیٰ بعد از طلاق يا مُردن پسر هم با پدر شوهر محرم است.

8 ـ داماد به مادرزنش محرم است، هرچند داماد زنش را طلاق دهد.

9 ـ اولاد زن و نوه¬هاي پسري و دختريش، به شوهرش محرم هستند.

10 ـ اولاد شوهر و نوه¬هاي پسري و دختري شوهر، به زن محرمند.

11 ـ زن پدرزن به انسان محرم نيست؛ زيرا انسان داماد او نيست.

12 ـ خواهرزن به انسان محرم نيست، ولي تا وقتي زنش در قيد ازدواج اوست، نمي¬تواند با خواهر دوّم ازدواج كند.

13ـ داماد شوهر زن به او محرم نيست.

14 ـ انسان در صورتي مي¬تواند با برادرزاده يا خواهرزاده¬ی زنش ازدواج كند، كه زنش اجازه دهد.

15 ـ هرچند زن¬پدر به انسان محرم است، ولي مادر زن¬پدر به انسان محرم نيست.

16 ـ هرگاه انسان زنش را طلاق دهد، بر او نامحرم مي¬شود، ولي دختر قبلي آن زن و مادرش به مرد محرم است، پسري هم كه آن مرد از زن سابق داشته با آن زن محرم است.

17 ـ اگر مردي با مرد ديگري لواط كند، فاعل نمي¬تواند با خواهر و مادر و دختر مفعول ازدواج كند و اگر ندانسته ازدواج كنند، هر وقت بفهمند، بايد از هم جدا شوند.

18 ـ دو برادر مي¬توانند با دو خواهر ازدواج كنند.

19 ـ دو برادر مي¬توانند با مادر و دختري ازدواج كنند.

20 ـ پدر و پسري مي¬توانند با مادر و دختري ازداج كنند.

21 ـ اگر زني كودكي را كه دو سالش تمام نشده، يك شبانروز يا پانزده مرتبه¬ی متوالي شير دهد، آن كودك فرزند رضاعي او مي¬شود و محرم او؛ و فرزندان ديگري كه از پستان آن زن شير خورده¬اند، خواهر و برادر آن كودك خواهند بود. و فرزندان اين برادر و خواهر، برادرزاده و خواهرزاده آن كودك هستند. و نيز شوهر زن شيردهنده، پدر كودك است و برادر آن شوهر عموي كودك‌ و خواهرش عمّه¬ی او و مادرش جدّه او و برادر شيردهنده دايي او و خواهرش خاله او مي¬شود. ولي اين نسبت¬ها بين شيرخوار با شيردهنده و شوهرش حاصل مي¬شود، نه بين خواهر و برادر و عمو و عمّه و خاله و دايي شيرخوار با شيردهنده و شوهر و اولادش.

22 ـ هرگاه زني پسري از يك خانواده شير دهد و دختري از خانواده¬ ديگر،‌ آن پسر و دختر با يكديگر برادر و خواهر رضاعي خواهند بود؛ ولي خواهران و برادران آن پسر و دختر، كه از اين زن شير نخورده¬اند، با يكديگر محرم نيستند.

23 ـ زني كه دو شوهر كرده و از هر دو شوهر داراي فرزند گشته و از شير فرزند شوهر اوّل دختري را از يك خانواده شير داده و از شير فرزند شوهر دوّم پسري را از خانواده ديگر، آن دو كودك، خواهر و برادر رضاعي نيستند و محرم نمي¬باشند.

24 ـ هرگاه كودك شيرخوار بزرگ شود و داراي اولادي گردد، فرزندان او هم نوه¬هاي شيردهنده و نوه¬هاي شوهرش محسوب مي¬گردند.

25 ـ در نسبت رضاعي، فقط محرم شدن ثابت مي¬گردد، نه ارث بردن.

26 ـ مادر رضاعي زن به انسان محرم است.

27 ـ پدر كودك شيرخوار نمي¬تواند با دختر نسبي يا رضاعي شوهر شيردهنده كودكش ازدواج كند؛ ولي فرزندان اين پدر، كه از آن زن شير نخورده¬اند، مي¬توانند با اولاد زن شيردهنده و شوهرش ازدواج كنند.

28 ـ هرگاه زني نوه دختري خود را شير دهد، دخترش به دامادش حرام مي¬شود.

29 ـ اگر مردي بخواهد با دختري غير از دختر خود را كه بزرگ مي¬كند محرم شود، بايد او را به خواهرش دهد، تا او را شير كامل دهد.

30 ـ اگر زني بخواهد پسري كه بزرگ مي¬كند به او محرم شود، بايد آن پسر را به خواهر خود يا زن برادرش بدهد، تا او را شير كامل دهند.

31 ـ انسان مي¬تواند با زني كه برادر يا خواهرش را شير داده،‌ ازدواج كند.

32 ـ اشكال ندارد، كه زني برادر يا خواهر شوهرش را شير دهد.

33 ـ دو برادر براي اين¬كه زنانشان با هم محرم شوند، بايد هركدام دختر شيرخواري را عقد كنند و آن¬گاه او را به زن برادرش دهد، تا او را شير كامل دهد، تا زن برادرش، مادر زنش ¬شود و به او محرم ¬گردد.

فلسفه تحریم ازدواج با محارم

در اسلام و اکثر اديان و ملل ازدواج با مادر و خواهر و دختر و عمّه و خاله ممنوع و حرام می¬باشد. حرمت ازدواج با محارم اين است که :

اوّلاً، افراد آدمی طبيعتًا از اين¬گونه ازدواج تنفّر دارند و ازاين¬رو در طول تاريخ همه اقوام و ملل ـ جز افراد نادری ـ ازدواج با محارم را ممنوع دانسته¬اند.

ثانياً، امروزه مسلّم شده است، که ازدواج افراد همخون با يکديگر بيماري¬های نهفته و ارثی را آشکار و تشديد می¬کند، حتّیٰ آمار نشان می¬دهد، که ازدواج خويشان دورتر مانند فرزندان عمو و خاله و دائی با هم نيز احتمال بروز بيماري¬های ارثی را تشديد می¬کند، به طوری که اکثر کر و لال¬ها در اثر ازدواج¬های فاميلی است، تا چه رسد به خويشان نزديک مانند مادر و خواهر و دختر و عمّه و خاله.

ثالثاً، از آنجا که محارم معمولاً با هم بزرگ شده¬اند برای هم بسيار عادّی و معمولی هستند؛ ازاين¬رو، جاذبه و کششی که معمولاً ميان دو بيگانه و حتّیٰ فاميل¬های دور هست در ميان محارم نيست، بنابراين، اگر ازدواجی ميان آن¬ها صورت گيرد معمولاً سست خواهد بود.

فلسفه¬ی تحريم ازدواج با محارم رضاعی هم اين است که با خوردن مقدار معتنابهی از شير کسی همخون می¬شوند و همانند فرزند و برادر و خواهر نسبی می¬شوند.

فلسفه محرم بودن نامادری هم غالباً به حَرَج (سختی) برمی¬گردد؛ زيرا اگر کسی زنی گرفت و پسر آن مرد با آن زن نامحرم باشد، زندگی آن¬ها مشکل خواهد بود.


کتاب خانواده اسلامی

دکتر رحمت الله قاضیان