مى گويند خدا شناسى فطرى هر آدمى است يعنى هر آدمى بمقتضاى خلقت و ساختمان اصلى روحى خود خدا را مى شناسد بدون اينكه نيازى به اكتساب و تحصيل علوم مقدماتى داشته باشد . لازم است در اينجا توضيحى داده شود: برخى از مدعيان فطرى بودن خدا شناسى مقصودشان از اين مطلب فطرت عقل است مى گويند انسان بحكم عقل فطرى بدون اينكه نيازى به تحصيل مقدمات استدلالى داشته باشد به وجود خداوند پى مى برد توجه به نظام هستى و مقهوريت و مربوبيت موجودات خود بخود و بدون اينكه انسان بخواهداستدلال كند اعتقاد بوجود مدبر و قاهر را در انسان به وجود مى آورد همچنانكه در همه فطرياتى كه در اصطلاح منطق فطريات ناميده مىشوند مطلب از اين قرار است . ولى مقصود ما از عنوان بالا فطرت عقل نيست مقصود ما فطرت دلاست فطرت دل يعنى انسان بحسب ساختمان خاص روحى خود متمايل و خواهان خدا آفريده شده است در انسان خداجوئى و خداخواهى و خداپرستى بصورت يك غريزه نهاده شده است همچنانكه غريزه جستجوى مادر در طبيعت كودك نهاده شده است .
اين غريزه به صورت غير مستشعر در كودك وجود دارد او مادر را مى خواهد و جستجو مى كند بدون آنكه خود بداند و بفهمد كه چنين خواهش و ميلى در او وجود دارد و بدون آنكه در سطح شعور ظاهرش انعكاسى از اين ميل و خواهش وجود داشته باشد مولوى عينا همين تشبيه را آورده است آنجاكه مى گويد: همچو ميل كودكان با مادران - سر ميل خود نداند در لبان - همچو ميل مفرط هر نو مريد - سوى آن پير جوان بخت مجيد - جزء عقل اين از آن عقل كل است - جنبش اين سايه زان شاخ گل است - سايه اش فانى شود آخر در او - پس بداند سر ميل و جستجو - ديگرى مى گويد: چندين هزار ذره سراسيمه مى دوند در آفتاب و غافل از آن كافتاب چيست غريزه خداخواهى و خداجوئى نوعى جاذبه معنوى است ميان كانوندل و احساسات انسان از يك طرف و كانون هستى يعنى مبدا اعلى و كمالمطلق از طرف ديگر نظير جذب و انجذابى كه ميان اجرام و اجسام موجوداست انسان بدون آنكه خود بداند تحت تاثير اين نيروى مرموز هست .
گوئى غير اين من يك من ديگر نيز در وجود او مستتر است و او از خودنوايى و آوازى دارد به قول نظيرى نيشابورى: غير من در پس اين پرده سخن سازى هست - راز در دل نتوان داشت كه غمازى هست - بلبلان گل ز گلستان به شبستان آريد - كه در اين كنج قفس زمزمهپردازى هست - تو مپندار كه اين قصه بخود مى گويم - گوش نزديك لبم آر كه آوازى هست - حافظ مىگويد: در اندرون من خسته دل ندانم كيست - كه من خموشم و او در فغان و در غوغا است.
دانشمندان روانشناس و روانكاو در قرن اخير به اين حقيقت پى بردهاندكه انسان در ماوراء شعور ظاهر خويش شعورى مخفى دارد گوئى در پس اينمن ظاهر من پشت پردهاى وجود دارد چيزى كه هست برخى ازاين دانشمندان چنين فرض كردهاند كه عناصر من پنهان همه از شعورظاهر به باطن گريخته و تغيير شكل دادهاند ولى برخى ديگر به اصالتشعورباطن ايمان و اعتراف دارند شعور اخلاقى شعور هنرى شعور علمىهمچنين شعور مذهبى روان انسان را اصيل و ناشى از سرشت او مىدانند .
آن نقطه اصلى كه راه اهل عرفان را از راه فلاسفه جدا مىكند همين جااست عرفا از آنجا كه به نيروى عشق فطرى ايمان و اعتقاد دارند در تقويتاين نيرو مىكوشند معتقدند كه كانون احساسات عالى الهى قلبى را بايدتقويت كرد و موانع رشد و توسعه آنرا بايد از ميان برد و به اصطلاح بايد قلبرا تصفيه كرد و آنگاه با مركب نيرومند و راهوار و سبك بال عشق بسوى خداپرواز نمود اما فلاسفه و متكلمين از راه عقل و فكر و استدلال مىخواهند شاهد مقصود و گمشده و مطلوب خود را كشف كنند عارف مىخواهد پرواز كند وبرسد فيلسوف مىخواهد سر به جيب تفكر فرو برد و حضور او را درانديشه خود احساس مىكند عارف مىخواهد ببيند و فيلسوف مىخواهدبداند عبادات در شرع مقدس براى پرورش اين حس است و لا اقل يكى ازفلسفههاى عبادات اين است .
امروز دانشمندان زيادى هستند كه به وجود چنين احساس و شور و عشقو جنبشى در عمق روح آدمى كه او را به خداى لا يزال پيوند مىدهد ايمان دارند . ما اگر بخواهيم بدانيم آيا چنين احساسى در آدمى هست دو راه در پيشداريم يكى آنكه خودمان شخصا و عملا دست به آزمايش در وجود خودمان وديگران بزنيم ديگر اينكه ببينيم دانشمندانى كه سالهاى دراز در زمينهروان آدميان از جنبه مسائل معنوى مطالعاتى داشتهاند چه نظر دادهاندقدماى ما از طرق استدلالى و اشراقى وجود چنين عشقى را در سراسر موجوداتو از آن جمله انسان اثبات مىكردند و علماى امروز تجربيات روانى رادليل بر اين مطلب مىگيرند .
از جمله اين دانشمندان دانشمند معروف الكسيس كارل صاحب كتابانسان موجود ناشناخته است وى در باره دعا مىگويد: دعا پرواز روح است بسوى خدا و هم او مىگويد: گفتهاند كه در عمق وجدان شعلهاى فروزان است انسان خود راآنچنانكه هست مىبيند از خودخواهىاش حرصش گمراهىاش ازغرور و نخوتش پرده بر مىدارد براى انجام تكاليف اخلاقى راممىشود براى كسب خضوع فكرى اقدام مىكند در همين هنگام سلطنتپر جلال آمرزش در برابر او پديدار مىگردد .
از جمله اين دانشمندان ويليام جیمز است وى مىگويد: هر قدر انگيزه و محرك ميلهاى ما از عالم طبيعتسرچشمه گرفتهباشد غالب ميلهاى ما و آرزوهاى ما از عالم ماوراء طبيعت سرچشمه گرفته چرا كه غالب آنها با حسابهاى مادى و عقلانى جور در نمى آيد هم او مىگويد: من بخوبى مى پذيرم كه سرچشمه زندگى مذهبى دل است و قبولهم دارم كه فرمولها و دستور العملهاى فلسفى مانند مطلب ترجمهشدهاى است كه اصل آن بزبان ديگرى باشد . هم او مىگويد: عموما معتقدند كه ايمان خود را بر پايههاى فلسفى محكم ساختهاندو حال آنكه مبناى فلسفى بر روى ايمان قرار دارد .
پاسكال كه بقول مرحوم فروغى محبت را برتر از عقل مىداند وبنياد علم و اعتقاد را بر اشراق قلبى قرار مىدهد مىگويدبه وجود خدا دل گواهى مىدهد نه عقل و ايمان از اين راه به دست مىآيد و هم او مىگويد: دل دلائلى دارد كه عقل را به آن دسترس نيست .
برگسون نيز به نقل مرحوم فروغى معتقد است به دو نوع ديانت و دونوع اخلاق و براى هر يك از دو نوع مبدا و سرچشمه خاص قائل استسافلو عالى مبدا سافل صلاح هيئت اجتماعيه است و مبدا عالى فيضى است كه ازعالم بالا مىرسد در باره آن نوع ديانت كه از مبدا عالى سرچشمه مى گيرد مى گويد: آن همان مايه دانشى است كه در جانوران غريزه و در انسان عقلرا به وجود مىآورد از آن مايه دانش در انسان قوه اشراقى بهوديعه گذاشته شده كه در عموم به حال ضعف و ابهام و محو است ولىممكن است كه قوت و كمال يابد تا آنجا كه شخص متوجه شدهكه آن اصل اصيل در او نفوذ دارد مانند آتشى كه در آهن نفوذ و آنراسرخ مىكند به عبارت ديگر اتصال خود را به مبدا در مىيابد وآتش عشق در او افروخته مىشود هم تزلزل خاطرى كه از عقلدر انسان رخ كرده مبدل به اطمينان مىگردد هم علاقهاش ازجزئيات سلب شده به طور كلى به حيات تعلق مىگيرد عاشقم بر همه عالم كه همه عالم از او است .
يكى از دانشمندان روانشناس معاصر كه به اصالت حس دينى در عمق وجدان بشر معتقد است يونگ شاگرد معروف و مبرز فرويد است وى نظريه استاد خويش را مبنى بر اينكه احساس مذهبى يك احساس مادى عقب رانده شده تغيير شكل دادهاى است رد كرد و معتقد باصالت اين حس گرديده ميان او و استاد در اين زمينه نامه ها مبادله شده است كه در برخى كتب مسطور است .
اينشتاين دانشمند معروف عصر ما بيان جالبى در اين زمينه دارد وى در مقالهاى كه از او تحت عنوان مذهب و علوم نقل شده بحثى در اين زمينه مى كند و پس از اينكه مدعى مىشود محرك مذهبى در همه مردم يكسان نيست و از بعضى كتب مذهبى مانند توراه و انجيل از لحاظ طرز معرفى خدا انتقاد مى كند مى گويد: يك عقيده و مذهب ثالث بدون استثناء در بين همه وجود دارد گر چه با شكل خالص يكدست در هيچكدام يافت نمىشود من آن را احساس مذهبى آفرينش يا وجود مى دانم بسيار مشكل است اين احساس را براى كسى كه كاملا فاقد آن است توضيح دهم به خصوص كه دراينجا ديگر بحثى از آن خدا كه به اشكال مختلف تظاهر مى كند نيست در اين مذهب فرد كوچكى آمال و هدفهاى بشر و عظمت و جلالى كه در ماوراى امور و پديده ها در طبيعت و افكار تظاهر مى نمايد حس مى كند او وجود خود را يك نوع زندان مى پندارد چنانكه مى خواهداز قفس تن پرواز كند و تمام هستى را يك باره بعنوان حقيقت واحد دريابد .
در قرآن مجيد و آثار قطعى پيشوايان بزرگ اسلام دلايل زيادى هست بر اينكه مسئله فطرى بودن دين و توجه به خدا سخت مورد توجه بوده است ظاهرا قرآن كريم اولين كتابى است كه اين مسئله را طرح كرده است و اكنون پس از چهارده قرن مى بينيم دانش بشرى آنرا تاييد مىكند . نظر به اينكه توضيح و تفسير اين آيات خصوصا با توجه به كلماتى كه از رسول اكرم و خاندان پاكش در توضيح و شرح آن آيات رسيده دامنه سخن را زياد بسط مىدهد و از حوصله اين كتاب خارج است ما در اينجا تنها به نقل برخى آيات و دو سه جمله از پيشوايان دين اكتفا مىكنيم و مى گذريم:
1- (فاقم وجهك للدين حنيفا فطره الله التى فطر الناس عليها)
2- (ا فغير دين الله يبغون و له اسلم من فى السموات و الارض)
3- (الذين آمنوا و تطمئن قلوبهم بذكر الله الا بذكر الله تطمئن القلوب)رعد آيه 28.
4- (و من اعرض عن ذكرى فان له معيشه ضنكا) طه آيه 124
5- (فذكر انما انت مذكر) غاشيه آيه 21
6- (سبح لله ما فى السموات و الارض) حديد حشر صف آيه اول .
7- (و اذ اخذ ربك من بنى آدم من ظهورهم ذريتهم و اشهدهم على انفسهما لست بربكم قالوا بلى) اعراف 172.
8- (و الذين آمنوا اشد حبا لله) .
9- (فبعث فيهم رسله و واتر اليهم انبيائه ليستادوهم ميثاق فطرته ويذكروهم منسى نعمته و يحتجوا عليهم بالتبليغ و يثيروا لهم دفائن العقول. نهج البلاغه خطبه اول .
10- (ابتدع بقدرته الخلق ابتداعا و اخترعهم على مشيته اختراعا ثمسلك بهم فى طريق ارادته و بعثهم فى سبيل محبته صحيفه سجاديه دعاوى اول.
بحث در دلالت هر يك از اين آيات و كلمات بر مدعاى ما طولانى استاز مطالعه تفاسير اين آيات و شروح اين كلمات مطلب روشن میشود