روان شناسي و روش تحقيق آن.
روان¬شناسي علمي است، كه به بررسي اعمال و رفتار افراد مي¬پردازد. چون در روان¬شناسي ثابت شده، كه هيچ¬يك از دوستي¬ها وكينه¬ها، موفّقيّت¬ها و شكست¬ها و... در رفتار و گفتار آدمي بي¬تأثير نيستند؛ ازاين¬رو، هر حالت نابه¬هنجار آدمي ¬چون كم¬رويي، پررويي، خودبزرگ¬بيني، خودكم¬بيني، وسواس، اضطراب، عدم سازگاري با محيط، پرخاشگري و... همه علّت دارند، و با پي بردن به علل آن¬ها در روان بيمار، مي¬توان همه¬ی اين رفتارهاي نا¬به¬هنجار او را تبديل به رفتارهاي به هنجار نمود.
حيات دروني مانند حيات مادّي و جهاني امري است واقعي و حتّيٰ ايده-آليست¬ها و شكّاكان هم كه وجود عالم خارج را انكار كرده و يا در آن ترديد دارند، در واقعيّت داشتن عالَم دروني يعني افكار و تصوّرات و اميال خودشان ترديد هم ندارند.
وجوه اختلاف حوادث نفساني با حوادث مادّي
اوّلاً، حوادث نفساني برخلاف مادّيات مكان ندارند، بلكه فقط زمان دارند.
ثانياً، حوادث نفساني چون مكان ندارند، با حواس ظاهر هم شناخته نمي-شوند؛ ازاين¬رو، از غم و شادي و افكار و احساسات و تصميماتي كه هر كس دارد، تنها خودش مطّلع است و اطّلاعات ما از حالات نفساني ديگران تنها به وسيله¬¬ جلوه¬هاي خارجي آن¬ها يعني گفتار و كردار آن¬هاست، كه گزارش ناقصي از آن حالات¬اند و به قول مولوي:
مرد را صد سال عمّ و خال او مي¬نداند ذرّه¬اي از حال او
ثالثاً، حوادث نفساني يعني غم¬ها و شادي¬ها و احساسات و عواطف مثل امور مادّي به طور دقيق قابل اندازه¬گيري نيستند؛ ازاين¬رو، تعبيراتي را كه در مورد مادّيّات به كار مي¬بريم، مسامحتاً براي حوادث نفساني هم به كار مي¬بريم، مثلاً مي¬گوييم: غم امروز من دو برابر غم ديروزم است.
تاريخچه¬ی روان¬شناسی
روان¬شناسی تكويني سابقه¬اي با پيدايش بشر بر روي زمين دارد، ولي روان-شناسی تدوينی هرچند همراه ساير علوم در يونان باستان به وجود آمد، امّا تاريخ بالصّراحه نشان می¬دهد که قرن¬ها پيش از پيدايش فلسفه و علم و تمدّن در يونان باستان، در هند، ايران و چين، انديشه¬های فلسفی و روان¬شناسی عميقی وجود داشته است. بعد از اسلام هم که فلسفه و شُعَب آن از جمله روان¬شناسی وارد سرزمين¬های اسلامی گرديد، اين علم با مطالب و معارف بلندی، که قرآن كريم و احاديث معصومين (ع) در زمينه¬ی روح و روان اظهار داشته بودند به وسيله¬ی فلاسفه¬¬ی بزرگی چون فارابی، ابن¬سينا، خواجه نصيرالدّين طوسی و غيره، بسيار پيشرفت نمود.
امّا اين «ويلهلم وونت» آلمانی بود، كه با تأسيس يك آزمايشگاه روان-شناسی در سال 1875 در شهر لايپزيک آلمان، روان¬شناسی را به ¬صورت علم مستقلی درآورد.
مکاتب مختلف روان¬شناسی
1 ـ مکتب درون¬نگری، که توسّط خود «وونت» پايه¬گذاری شد و در آن عناصر تشکيل ¬دهنده¬ی شعور يا آگاهی (احساس، هيجان و ادراک) را هنگامی که فرد تحت تأثير محرّکی قرار می¬گيرد، تحليل مي¬کنند.
2 ـ مکتب کُنِشی، که رهبرش «جان¬ديويی» آمريکايی بود به اندازه¬گيری و مطالعه¬ی¬ فعّاليّت¬های ذهنی مي¬پردازد.
3 ـ مکتب رفتار¬گرايی، که به وسيله¬ی داتسون آمريکايی پايه¬گذاری شد، بر آن است كه مهمّ رفتار انسان است نه هوشياری او و بدون توجّه به هوشياری، بايد استعدادهای او را سنجيد.
4 ـ مکتب¬گشتالت، بر طبق مکتب گشتالت، که به وسيله¬ی ماکس¬ورتهايمر آلمانی و كافكا و کهلر به وجود آمد، نمي¬توان هوشياری يا شعور انسان را مجزّا در نظر گرفت، بلکه بايد رفتار انسان را در رابطه¬ با کلّ او در نظر گرفت.
شعبه¬هاي روان¬شناسي
1 ـ روان¬شناسي رشد، با توجّه به نقش وراثت، محيط و ويژگي¬هاي رواني، انسان را در مراحل مختلف رشد مورد مطالعه قرار مي¬دهد.
2 ـ روان¬شناسي يادگيري، به مطالعه و تحقيق پيرامون يادگيري و روش¬هاي مناسب يادگيري مي¬پردازد.
3 ـ روان¬شناسي تربيتي، كاربرد اصول و قوانين روان¬شناسي در تعليم و تربيت، با توجّه به سنين مختلف عمر را مورد بررسي قرار مي¬دهد.
4 ـ روان¬شناسي باليني، كه در آن به علل به وجودآمدن بيماري¬ها و روش-هاي درماني آن¬ها در اشخاص مي¬پردازند.
روش¬هاي پي بردن به حالات و افكار ديگران
هرگاه روان¬شناس حالات دروني خود را مورد مطالعه قرار ¬دهد «روش ذهني» نام دارد و هرگاه حالات دروني ديگران را كه علمي¬تر است مورد مطالعه قرار دهد «روش عيني» نام دارد. براي پي بردن به افكار و حالات ديگران روش¬هاي مختلفي هست، بدين شرح:
1 ـ روش ذهني ـ عيني، كه روان¬شناس بامقايسه¬ي حالات نفساني يعني غم¬ها و شادي¬ها و احساسات و افكار خودش، و با ضعيف¬تر يا قوي¬تر ساختن آن-ها به غم¬ها و شادي¬ها و احساسات و افكار ديگران پي مي¬برد. مثلاً شخص مي¬تواند اندوهي را كه در غم مريضي فرزندش داشته، در نظر آورد، و با چند برابر ساختن آن پي به اندوه شخصي بَرَد كه فرزندش را از دست داده است. چنان¬كه در اين مورد گفته¬اند: «غم برادر مرده را، برادر مرده مي-داند».
2 ـ پرسش¬هاي شفاهي و كتبي، براي پي بردن به مسائل مختلف. چنان¬كه براي پي بردن به درجه¬¬ی حافظه¬ اشخاص، سؤالات مشابهي براي سنين مختلف تهيه شده، كه معروف¬ترين آن¬ها تست¬هاي «آلفرد بينه» براي آزمايش هوش كودكان است.
3 ـ روان¬شناسي تاريخي، يعني مطالعه در زندگي مردمان گذشته براي پي بردن به افكار و احساسات آن¬ها، چون با مطالعه¬¬ی وضع خانه، لباس، وسائل شخصي، جنگ و صلح و برخورد هر كس با ديگران، مي¬توان به روحيّات و افكار او پي برد.
4 ـ شناخت روان افراد، که با استفاده از چگونگي تأثير جامعه در فرد انجام می¬گردد.
5 ـ¬ روان¬شناسي مَرَضي، که مطالعه¬ی امراض نفساني¬ مانند حسد، حقارت، تكبّر و نيز شناخت ابلهان، كودنان، جنايتكاران و نوابغ می¬باشد.
6 ـ شناخت روان جماعات، كه درآن روابط ميان وجدان جوامع مورد مطالعه قرار مي¬گيرد. چون هر ملّت و جماعتي هم مانند افراد، داراي حالات و خصوصيّات مخصوص خود اوست. يكي از كتاب¬هاي معروف در اين زمينه كتاب «روح ملّت¬ها» تأليف «آندره زيگفريد» مي¬باشد، كه در آن از خصوصيّات ملل مختلف اروپا بحث شده است.
7 ـ روان¬شناسي تطبيقي، عبارت است از روان¬شناسي انواع مختلف حيوانات، روان¬شناسي سنين مختلف انسان، روان¬شناسي جنسي (تفاوت فكر وعواطف زن با مرد)، روان¬شناسي نژادهاي مختلف سفيد، سياه، زرد، سرخ، روان¬شناسي¬نواحي مختلف جغرافيايي، روان¬شناسي طبقات مختلف غني و فقير، عالم و جاهل، مذهبي و غيرمذهبي، شهري و روستايي و غيره.
8 ـ روان¬شناسي اندامي، كه در آن روابط حيات نفساني با بدن مورد مطالعه واقع مي¬شود، چون آثار هيجانات در رفتار و گفتار و كردار شخص و برعكس. چنان¬كه گفته¬اند: اگر كسي خطوط نوشته¬اش رو به پايين باشند، ميل به پستي دارد، و اگر به طرف بالا بروند، جاه طلب است، و خط نوشتن مستقيم، نشانه¬ی اعتدال مزاج و استقامت نفس است.
9 ـ روان¬شناسي آزمايشي، كه با آلات دقيق، روابط عوامل خارجي و تحريكات عضوي را اندازه مي¬گيرند. مثلاً با وارد كردن شوك به اشخاص مختلف و آن¬گاه اندازه گرفتن ضربان قلب آنان، مي¬توان به درجه¬ی ترس و شجاعت آنان پي برد.
اصولي كه در تحقيقات روان¬شناسي بايد رعايت كرد
در تحقيقات روان¬شناسي مثلاً براي تعيين ميزان هوش يا سرعت انتقال يا دقّت نظر يا تعيين قوه¬¬ی حافظه¬¬ی كسي، دو اصل مهمّ بايد رعايت كرد:
1 ـ بی¬طرفی آزماينده: آزماينده براي تعيين ميزان هر يك از امور نامبرده در فردي بايد آزمايشات خود را طبق برنامه و دستورهايي كه براي تعيين اين امور گفته شده، شروع كند و ملاحظات خود را بدون نظر شخصي به دقّت يادداشت و ثبت نمايد، آن¬گاه به مطالعه، مقابله و محاسبه¬¬ی آن¬ها بپردازد، و سپس نتيجه¬ كلّي را از آن¬ها استنتاج نمايد.
2 ـ لزوم تكرار: چون كيفيّات نفساني با يكديگر آميختگي بسيار دارند و عوامل مختلفي در پيدايش آن¬ها مؤثّرند؛ ازاين¬رو، آزماينده نمي¬تواند تنها با يكي دو تجربه، در مورد شخص معيّنی نتيجه¬ی قطعي را اعلام كند، كه مثلاً اين شخص كم¬هوش است يا تيزهوش، بلكه بايد با تغيير اوضاع و احوال در ساعات و اوقات مختلف، چندين بار آزمايش را تكرار كند و آن¬گاه معدّل نتايج را به طور قطع اعلام دارد.
فوائد روان¬شناسي
1 ـ با آزمايشات روان¬شناسي معلوم مي¬شود، كه نه تنها زن و مرد، بلكه هر يك از زنان و مردان نيز با يكديگر متفاوت¬اند.
2 ـ روان¬شناسي بيان مي¬دارد هر انسان استعداد خاصّي دارد، مثلاً بعضي استعداد علمی دارند، بعضی هنری، بعضی ورزشی و بعضی...، و نيز بعضی به خوب خوردن اهمّيّت مي¬دهند، بعضي خوب پوشيدن، بعضي تفريح، بعضي مطالعه و بعضي عبادت.
3 ـ روان¬شناسي روش درست مطالعه كردن و به خاطر آوردن را ياد مي¬دهد.
4 ـ روان¬شناسي براي ما بيان مي¬دارد، كه هوش، استعداد، شخصيّت و ساير توانايي¬هاي انسان، هر يك چه معني دارند؟
5 ـ در روان¬شناسي معني بيماري¬هاي رواني بسياري همچون افسردگي، ساديسم، استرس، هيستري، هنجار و نابه¬هنجار، پارانويا، پسيكور، دودلي يا عدم توانايي در تصميم¬گيري و غيره و نيز راه علاج و مداواي آن¬ها دانسته مي¬شود.
6 ـ در روان¬شناسي به قدرت خلّاقه¬ی ذهن انسان پي مي¬بريم. چنان¬كه محقّقين گفته¬اند: دانشمندان بزرگ از يك چهاردهم مغز خود استفاده كرده¬اند و اشخاص عادّي مي¬توانند با تعليم و تربيت صحيح هزار برابر معمول از مغز خود استفاده نمايند.
روش¬هاي تحقيق در روانشناسي
براي تحقيق در روان و رفتار آدمي راه¬هاي فراواني وجود دارد، از جمله:
1 ـ مشاهده¬ طبيعي، كه در آن روان¬شناس بدون دخل و تصرّف، افراد مختلف را در حالات مختلف در نظر مي¬گيرد، تا به استعداد¬ها و نقص¬هاي آن¬ها پي ببرد.
2 ـ روش آزمايشي، كه براي پي بردن به رفتار افراد، آن¬ها را با ايجاد عواملي مانند ترس، تنبيه، تشويق، خبرهای خوش يا ناخوش مورد آزمايش قرار مي¬دهيم.
3 ـ روش باليني، كه در آن روان¬شناس با استفاده از همه¬ی اطّلاعاتي كه از اطرافيان بيمار و اجراي آزمون¬هاي رواني، مصاحبه و رفتارهاي نا به هنجار او پي مي¬برد و آن¬گاه به مداواي او مي¬پردازد.
4 ـ روان¬شناسي روانكاوي، كه به وسيله¬¬ی فُرُويد پايه¬گذاري شد و عبارت است از كاوش عميق در ويژگي¬هاي شخصي افراد براي پي بردن به علل رفتارهاي مختلف آنان، زيرا بسياري از رفتارهاي نا به هنجار آدميان تحت تأثير ناكامي¬ها و شكست¬هاي دوران گذشته¬¬ زندگي است، كه فعلاً در قسمت ناخودآگاه ذهن مخفي هستند و گاهي به هنگام خواب و يا بيماري¬هاي سخت براي اشخاص ظاهر مي¬شوند.
روان¬شناسی از طريق برون افکنی
در مواردی ممکن است نتوان از طريق مطالعه به وسيله¬ پرسش¬های کتبی يا شفاهی روشن، به ضماير و اسرار کسی پی برد، از جمله:
1 ـ کسی نمی¬خواهد بالصّراحه بگويد حسود يا بخيل است.
2 ـ کسی که در پنهان کردن عقيده¬اش تعمّدی دارد.
3 ـ وقتی که شخص به عواطف و احساسات خود آن¬چنان آگاهی بارز و مشخّصی ندارد که بتواند آن¬ها را بيان کند، در اين موارد برای پی بردن به ضماير و اسرار او از طريق برون افکنی استفاده می¬کنند. يعني محرّک و انگيزه¬ای را انتخاب يا طرح می¬کنيم و شخص مورد نظر را در جريان آن قرارمی¬دهيم. تعبير و تفسيری که از آن انگيزه به وسيله¬¬ی شخص مورد مطالعه به عمل می¬آيد، حالات روحيش را بيان مي¬کند. مثلاً ليوانی که نيميش آب است به شخصی می¬دهند و از او می¬پرسند، که چه می¬بينی؟ اگر گفت: «ليوانی است نيمه¬پر» خوش¬بين است، و اگر گفت: «نيميش خالی است» بدبين است.
رايج¬ترين روش¬ها در مورد برون افكني عبارتند از:
1 ـ روش رورشاخ: ده کارت، که در هر يک از آن¬ها لکّه¬ی¬ مرکّب به هنگام تا کردن کارت پخش شده، به شخص می¬دهند و از او می¬خواهندکه بگويد چه می¬بيند و يا چه تفسيری از اين اَشکال دارد؟ از پاسخی که او در مورد اين لکّه می¬دهد، می¬توان به روحيّاتش پی برد.
2 ـ صحنه¬های مختلفي به اشخاص می¬دهند و از آن¬ها می¬خواهند آن¬ها را توضيح دهند. تعابير مختلفي كه اشخاص از صحنه¬های يکسان دارند، نشانگر شخصيّت، عواطف، عقايد، تصوّرات و ارزش¬هاي آن¬هاست.
3 ـ در روش ديگر، 25 کارت را که سه صحنه¬های مختلف از يک واقعه است، در اختيار شخص مورد مطالعه قرار می¬دهند و از او می¬خواهند که اين¬ها را به بهترين نحوی تنظيم کند، تا واقعه نمايش داده شود. نحوه¬ی ترکيب و توالی اين کارت¬ها يکی از دقيق¬ترين روش¬های پی¬بردن به عوامل درونی روحی افراد است.
4 ـ عروسک¬بازی: عروسک¬های مختلفی را به شکل مرد، زن، دختر، پسر و... در فرم¬ها و رنگ¬های مختلف در اختيار کودکی قرارمی¬دهند و از دور مراقب وی هستند، تا ببينند با هريک از آن¬ها چه رفتاری دارد؟ اين رفتار گويای وضع زندگی، طرز تربيت و روابط خانوادگی و عواطف و احساسات او را با ساير اعضای خانواده نشان می¬دهد.
5 ـ کشيدن اَشکال: از کودک مورد مطالعه می¬خواهند، که اَشکالی از زن، مرد، کودک، خويشتن و... بکشد. و اگر بتواند چنين کاری بکند، به تضادها، عواطف و احساسات کودک مورد مطالعه نسبت به اعضای خانواده و فاميل پی می¬برند.
6 ـ روابط بين لغات: در اين روش تعدادی از لغات را برای شخصی می-نويسيم يا می¬خوانيم و از او می¬خواهيم، که به مجرّد ديدن يا شنيدن هر لغت، لغت ديگری که به ذهنش متبادر می¬شود، بيان کند. با توجّه به اين¬که شخص با ديدن يا شنيدن هر کلمه¬ای چه کلمه¬ای برايش تداعی می¬شود، می¬توان به حالات درونی او پی برد.
7 ـ تکميل جملات: جملات نيمه¬تمامی، به اشخاص مختلف می¬دهند و از آنان می¬خواهند که آن¬ها را تکميل کنند. با تکميل جملات، محقّق می¬تواند به حالات روحی و فکری اشخاص پی ببرد.
8 ـ تکميل داستان: داستان¬های نيمه¬تمامی را در اختيار اشخاص قرار می-دهند و از آنان می¬خواهند که آن¬ها را تمام کنند. از نحوه¬ی¬ تکميل هر يک می¬توان پی به صبر و حوصله، خوش¬بينی، بدبينی و ساير روحيّات اشخاص پی برد. چنان¬که بعضی داستان را در دو سه خط به پايان می¬رسانند و بعضی با ده¬ها صفحه آن را تمام می¬كنند، بعضی قهرمان داستان را به اوج عزّت می¬رسانند و بعضی به خاک مذلّت.
تيپ¬های مختلف شخصيّتی
شخصيّت عبارت است از مجموعه¬ی رفتارها، عادات، تمايلات، حالات و افکاري که در فرد به صورت صفات نسبتاً پايدار درآمده و به صورت يک کلّ عمل می¬کند.
بقراط معتقد شد، که در انسان چهار خلط وجود دارد: دَم (خون)، صفرا، سودا و بلغم. اگر اين اخلاط در اشخاص به نسبت معيّنی با هم ترکيب شوند فردی متعالی خواهد بود؛ ولی اگر هر کدام غالب باشند، شخصيّت حاصل بر اساس آن مايع غالب خواهد بود. مثلاً آناني كه دَم(خون) بر آن¬ها غالب است دموي مزاج¬اند و با نشاط، فعّال، خوش¬بين و اميدوارند، صفراوي¬ها عصبی مزاج¬اند. سودايي¬ها غمگين و گرفته و بلغمی¬ها سست و بی¬حال.
بعضی از دانشمندان جديد، اشخاص را اين چنين تقسيم می¬کنند:
1 ـ اشخاص بَطنی يا برونگرا، اشخاص چاق با شکم بزرگ و صورت پهن وگردن کوتاه وکلفت از نظر خُلق¬وخو خوش¬خوراك، خوش اخلاق، و خوش-بين¬اند، ظاهر و باطنشان يکی است و پشت¬کارشان کم است.
2 ـ اشخاص عضلانی، که عضلات نيرومند و استخوان¬بندی محکم دارند، و از نظر خُلق و خو، فعّال، ورزشکار، با اراده و زورگو هستند.
3 ـ اشخاص استخوانی يا درونگرا، بلندبالا، لاغر و قفسه¬ سينه¬¬ی باريک¬. از نظر روانی عصبی، تندخو، گوشه¬گير و خيالباف¬، چون صادق هدايت.
4 ـ اشخاص بينابين: بيشتر افراد در بينابين اين سه دسته می¬باشند.
عوامل مؤثّر در شکل¬گيری شخصيّت
شخصيّت هر فرد تحت تأثير عوامل زيستی واجتماعی می¬باشد. عوامل زيستی ارثی¬اند و عوامل اجتماعی محصول محيط زندگی اجتماعی مثل خانواده، همسالان، محيط تحصيلی و.... هر چند خود انسان می¬تواند با اراده¬ آزاد خدادادی، از هر تيپ و دسته¬ای که باشد، اخلاق و کردار خود را کاملاً متعادل و اسلامی و انسانی نمايد.
شخصيّت به هنجار و نابه¬هنجار
شخص به¬هنجار اخلاق و رفتارش متعادل و زندگی برايش لذّت¬بخش است و شخص نابه¬هنجار اخلاق و رفتارش غيرمعمولی واز زندگی گريزان است. شخصيّت نيز حاصل وراثت، محيط و خود است. هرچند خود انسان می¬تواند با اراده¬اش و استفاده از دستورات حيات¬بخش اسلام، وراثت و محيط را پشت¬سر گذاشته و فردي عادّی وبه هنجار باشد و از زندگي کمال استفاده در جهت تکامل خود و همنوعانش ببرد.
عوامل مؤثّر در جسم و اخلاق و رفتار
انسان¬ها علاوه بر اشتراک در جسم و جان از نظر بدنی، رفتاری وکرداری با هم متفاوت¬اند. از نظر جسمی يکی قوی است و ديگری ضعيف و سوّمی متوسّط. از نظر اخلاق و رفتار هم بعضی متين، ملايم، درستکار، و بعضی تندخو، بدکار و دروغگو هستند، پس معلوم می¬شود، که عواملی در انسان¬ها سبب اين اختلافات در آن¬ها می¬باشد. اين عوامل عبارتند از:
1 ـ وراثت: انسان¬ها بسياری از خصوصيّات خود را همچون قد، وزن، شکل، رنگ پوست و...، و نيز هوش و استعداد و حتّي صبر وحوصله از والدين و حتّيٰ اجداد خود به ارث می¬برند. ازاين¬رو، در مآخذ اسلامی برای بهتر شدن نسل به مؤمن اجازه داده نشده، که با هر خانواده¬ای و با هر کسی ازدواج کند. ازدواج با محارم و کفّار ممنوع شده و ازدواج با فاميل¬های نزديک و اشخاص بی¬تقوا مکروه است، امروزه هم ثابت شده است، که فرزندان محارم و فاميل¬های نزديک، داراي نقص جسمی و روحی می¬شوند.
خصوصيّات روحی افراد بی¬تقوا هم به فرزندان آن¬ها منتقل می¬شود و برعکس، خوبی و پاکی عقيده و اعمال اشخاص در خوبی فرزندان و نسل-های آن¬ها تأثير مثبت دارد. چنان¬که همه¬¬ انبيای ابراهيمی از جمله پيامبر اسلام (ص) و ائمّه¬¬ی معصومين (ع) از نسل پاک ابراهيم (ع) هستند.
2 ـ محيط: عامل مؤثّر ديگر در ساختمان جسمی و روحی اشخاص محيط است. محيط رَحِم يعني غذاهايی که مادر می¬خورد و افکار و اعتقاد و آرامي و ناآراميش در بچّه مؤثّر است. محيط خانواده، فاميل، همسايه، همشهريان و افرادی که شخص با آن¬ها در کودکستان، دبستان، دبيرستان، دانشگاه، محيط، حتّي بقّال، آرايشگر، رفتگر کوچه، که شخص با آن¬ها سر و کار دارد، رفتار و کردارشان در انسان مؤثّر است.
و با توجّه به عامل وراثت و محيط است، که می¬گويند: «هرکسی بَهر کاری ساخته شده است». يکی استعداد رياضي در او بيشتر است، ديگری استعداد ادبي، سوّمی استعداد علوم تجربي و چهارمی استعداد هنري.
وجود استعدادهای مختلف سبب می¬شود، که هر کسی در زمينه¬ای که استعداد دارد کوشش کند و سبب پيشرفت علم و فرهنگ گردد.
و از طرفی، پدر و مادر و معلّم و جامعه نبايد از هر کسی آن انتظاری را نداشته باشند، که از ديگری دارند، زيرا همان طوری که اتومبيل¬ها از نظر قدرت، سرعت و ظرفيّت، با هم تفاوت دارند، انسان¬ها نيز همين طورند.
حتّي دخترها و پسرها با هم متفاوت¬اند. رشد¬ هوشی دخترها در صحبت-کردن و آموختن زبان بيشتر از پسرهاست و رشد هوشی پسرها و مهارت¬های حرکتيشان بيشتر است. از نظر رياضی و کارهای مکانيکی پسرها برترند، ولی از نظر چالاکی انگشتان، دختران برتری دارند، و ازاين¬رو، دختران بيشتر به بافندگی، دوزندگی و ماشين¬نويسی رو می¬آورند. دخترها بيشتر متوسّطند، ولی باهوش¬ترين و کم هوش¬ترين بچّه¬ها معمولاً از پسرهاست و حتّيٰ در مشاغلی که مخصوص زن¬هاست، مانند آشپزی، خيّاطی و آرايشگری، باز بهترينشان از مردها هستند.
3 ـ خود: اشخاصی که در محيط يک¬سان و حتّيٰ از يک پدر و مادراند، باز خصوصيّات جسمی و روحی يکسان ندارند، و اين نشان می¬دهد، که غير از وراثت و محيط، خود اشخاص و اراده¬¬ی آنان در رفتار و کردارشان مؤثّرند.
يکی با اراده و اختيار خود ورزش می¬کند و تحرّک زياد دارد و در غذا خوردن اعتدال به خرج می¬دهد و ديگری برعکس. يکی با اراده¬ی خود در تحصيل علم و فراگرفتن فنون سعی و تلاش می¬کند و ديگری در اين امور کمتر تلاش می¬نمايد. يکی از رفتار و کردار خود مواظبت می-نمايد و ديگری لاابالی است. يکی طوری رفتار می¬کند، که سعادت دنيا و آخرت نصيبش شود و ديگری فقط به دنبال لذّات آنی است.
آسيه با داشتن آن همسر کافر و در اختيار داشتن آن همه وسايل عيش و نوش جزء مؤمنات است و طرفدار عدل و انصاف، و از طرفی، می¬بينيم همسران نوح و لوط پيامبر (ص) با بدان و کفّار هستند. معاوية بن يزيد اصلاً با يزيد و خاندان بنی¬اميّه زمين تا آسمان فرق دارد.
اين¬ها هم نشان می¬دهند، که انسان با اراده و اختيارش عوامل محيطی و وراثتی را تحت¬الشّعاع قرار می¬دهد. کسانی که وضعيّت جسمی متوسّط يا حتّي ضعيفی دارند، می¬توانند با ورزش و غذای مناسب، بدنی سالم و عمری طولانی داشته باشند، برعکس، اشخاصی که قوی به دنيا آمده-اند، اگر کم تحرّک باشند و طرز تغذيه¬شان بد باشد و اعتياد پيدا کنند، نه بدنی سالم خواهند داشت و نه عمری طولانی.
هرچند اراده تا حدودی عوامل وراثتی و محيطی را خنثي مي¬کند، امّا آن دو عامل نيز همواره اثر خود را دارند. ازاين¬رو، هرچند هر کس با ورزش و غذای سالم می¬تواند جسمی سالم و قوی داشته باشد، ولی كسی که از پدر و مادر ضعيف به دنيا آمده و در ابتداي عمر هم غذاهايش نامناسب بوده، هر قدر که با ورزش خود را قوی کند، جهان¬پهلوان نخواهد شد. و انسانی هم که از پدر و مادر بدعقيده و بدعملی متولّد شده و در محيط فاسد پرورش يافته، هر چند با اراده¬¬اش می¬تواند شخص ديندار و خوش¬کرداری شود، ولی نمی-تواند پيامبر يا امام شود؛ ازاين¬رو، از نظر اسلامی بعضی همچون زنازاده، نبايد رهبر امّت اسلامی يا قاضی شود.
معني شاكله: قرآن ¬فرموده: «كُلٌّ يَعمَلُ عَليٰ شاكِلَتِهِ(إسراء¬84) برخلاف پندار جبريّون، شاكله به هر گونه عادت و مذهب و روش و اخلاقي كه به انسان جهت مي¬دهد، اطلاق مي¬شود.
خداوند به پيامبرش فرموده: بگو: هر كس طبق روش و خلق و خوي خود عمل مي¬كند، مؤمناني كه با عمل به قرآن از آن شفا و رحمت مي¬طلبند و ستمگراني كه با اِعراض از قرآن جز خسارت و زيان از آن نمي¬بينند، هر يك طبق اخلاق و روحيّاتشان عمل مي¬كنند، اخلاق و روحيّاتي كه به وسيله¬ی¬ اعتقادات و اعمال هر كسي شكل مي¬گيرد.
انگيزش
انگيزه عبارت است از حالت¬های درونی موجود، که او را در جهت خاصّی به فعّاليّت وامی¬دارند. انگيزه¬ها دو قسم¬اند: طبيعی و اکتسابی.
1 ـ انگيزه¬های طبيعی، كه خود دو قسم¬اند: فيزيولوژی و روانی.
انگيزه¬های فيزيولوژی، که بر اساس نيازهای زيستی موجود زنده می-باشند، همچون گرسنگی، تشنگی، نياز جنسی و انگيزه¬ی¬ مادری.
انگيزه¬های روانی، که تنها در انسان وجود دارند و نه در حيوانات و اهمّ آن¬ها عبارتند از: احساس آرامش نسبی، انگيزه¬ی¬ پذيرفته ¬شدن در خانواده، با دوستان، با مردم محلّه، شهر و کشور. احساس ارزشمندی در جامعه و بالاخره نيازهای فطری يا تمايلات عالی انسانی مانند خداپرستی، حقيقت¬خواهی، زيبايی¬دوستی و دوست داشتن فضايل اخلاقی.
2 ـ ¬انگيزه¬های اکتسابی، كه آن¬ها نيز دو قسم¬اند: فردی و اجتماعی.
انگيزه¬های اکتسابی فردی، که تنها به بعضی افراد اختصاص دارند، مانند رغبت¬ها، عادت¬ها، اميال طرز تلقّی و نگرش¬ها و انگيزه¬های ناخودآگاه.
انگيزه¬های اجتماعی، که در اجتماع کسب می¬شوند، و ازاين¬رو، در جوامع مختلف¬اند. مثلاً در جامعه¬های غربی انگيزه¬های جمع ثروت، شهرت، سُلطه¬جويی و رقابت زياد وجود دارد، ولی در بين افراد مؤمن انگيزه¬هايی مانند همکاری، تعاون، ايثار، گذشت و غيره وجود دارد.
هيجان
هيجان واکنش شديد موجود زنده در مقابل يک حالت غيرمنتظره مانند: غم، شادی، خشم، ترس، محبّت، تنفّر و... است. خداوند اين هيجان¬ها را برای ماندن يا بهتر ماندن موجود زنده در او قرار داده است. مثلاً وقتی انسان چيز ناخوش¬آيندی می¬بيند، از او تنفّر پيدا می¬کند، و جنبه¬ی دوری از آن به خود می¬گيرد، و وقتی چيز خوش¬آيندی می¬بيند شاد می¬شود و برای تصاحب يا نزديکی به آن به جانبش مي¬رود. هيجان¬هاي معتدل باعث سلامت شخص¬اند و هيجان¬هاي شديد رفتار آدمی را مختل می¬سازند.
ازاين¬رو، هرگاه بخواهيم كسي يک انگيزه¬ی اکتسابی را بپذيرد، بايد آن را به صورت يک انگيزه¬ی خوش¬آيند بدو عرضه كنيم. و اگر بخواهيم انگيزه¬ی ناخوش¬آيندی را از کسی دور کنيم، بايد او را دچار حالات هيجانی ناخوش¬آيندی چون نفرت، ترس، وحشت، دلهره و بدبينی از آن انگيزه نماييم.
مانيه¬تيزم و هيپنوتيزم
مانيه¬تيز به معنی جذب و تسخير اعجاب¬انگيز انديشه¬هاست. اين استعداد کم و بيش در همه¬ی¬ موجودات هست و با تمرين می¬توان آن را تقويت کرد.
هيپنوتيزم يک نوع مانيه¬تيز است، که در آن معمول در اثر تلقيناتي به خواب هيپنوتيزمي می¬رود و می¬تواند با کسی که خوابش کرده حرف بزند، صدايش را بشنود، چشم بسته اطرافش را ببيند، به کارهايی که خواب کننده-اش به او دستور می¬دهد عمل کند و از دور و نزديک خبر دهد.
عقده و عقده¬گشايی
تلقين عبارت است از: تکرار و بيان سخنانی برای متأثّر و متغيّر ساختن فرد. با تلقين می¬توان شفا بخشيد يا بيمار نمود و حتّي به هلاکت رساند، شاد نمود، مغموم و منفور نمود. عقده هم عبارت است از: ناراحتی روانی و فشار غم حاصل از سرکوفتگی اميال، شکست¬های سخت، تحقيرها و بيکاری.
هرگاه بيمار روانی مربوط به سرکوفتگی اميال باشد، اگر ميلی مشروع و ممكن باشد، بايد آن را برايش برآورده کرد و در غير اين صورت به او فهماند که آن امور فاقد ارزش¬اند، يا خوشبختی منحصر به داشتن آن¬ها نيست، بايد او را از استعدادهايی که در وجودش هست، آگاه ساخت و تماس او را از اشخاص منفی¬باف، مأيوس¬کننده و ترساننده، قطع نمود.
برای عقده¬گشايی می¬توان از راه¬های زيراستفاده کرد: برآوردنش، ناچيز دانستنش، اطمينان دادن به برآورده شدنش با ايمان به خدا و دعا و تلقين، برآوردن ميل مشابهی، رازدل گفتن، مشغول شدن به کارهای مفيد چون مطالعه و نويسندگی، اختراع و بالاخره گفتن آن، گريه کردن و داد زدن.
برای دچار عقده نشدن بچّه، بايد در مقابل خلاف¬کاري¬هايش به جای کتک زدن و مسخره¬اش او را راهنمايی کرد و حدّ اکثر به او اخم نمود و از او قهر کرد، از او خواست اشتباهاتش را کم کند، در بعضی موارد از او نظرخواهی کرد، او را از همنشينی با منحرفين دور کرد، خود سرمشق خيرات و الگوی کمالات او باشيم.
پيش¬گيری از بيماري¬های روانی
برای پيش¬گيری از بيماري¬های روانی بايد بدن را سالم نگه¬ داشت، از بيکاری پرهيز کرد، گردش و ورزش جزء برنامه¬¬ روزانه باشد، نه سختگير بود ونه خونسرد،خوش¬بين بود، در مشكلات به خدا توکّل کرد، در کار و استراحت و ارضای تمايلات اعتدال را رعايت نمود، چند کار و مسئوليّت را با هم نگرفت و زياد پای¬بند مادّيّات نبود.
عوامل مؤثّر دريادگيری
1 ـ سنّ : هرچند در هر سن و دوره¬ای می¬توان ياد گرفت؛ ولی دوره¬ی جوانی برای يادگيری مناسب¬ترين دوره است.
2- هوش: بعضی مطالب را زودتر ياد می¬گيرند و بعضی ديرتر، هرچند که کمبود هوشی را می¬توان با پشتکار جبران کرد.
3 ـ انگيزه: امور مورد علاقه به آسانی فراگرفته مي¬شوند.
4 ـ تجربه ی¬قبلی: هر چه بيشتر آموخته شود، قوّه¬ی¬ يادگيری بيشتر می¬شود.
5 ـ توجّه و دقّت: توجّه و دقّت در مسأله¬ای باعث می¬شود، که بهتر فراگرفته شود.
6 ـ پيوند آموخته¬ها: بر قرار کردن رابطه¬ی¬ معقول بين آموخته¬ها باعث می¬شود، که بهتر ياد گرفته شوند.
7 ـ خوب يادگرفتن: آن¬چه به خوبی آموخته شود،. فراموش نخواهد شد.
8 ـ تجربه: چيزی که تجربه شود، هرگز به فراموشی سپرده نمی¬شود.
9 ـ فاصله¬ی بين يادگيري¬ها: مطلبي در دو نيم ساعت با فاصله، بهتر آموخته مي¬شود، تا در يک ساعت پشت سر هم.
10 ـ استراحت: برای اين¬که مطلبی خوب در حافظه جا بيفتد، بهتر است بعد از يادگيری آن، مدّتی استراحت کرد يا خوابيد.
11 ـ آموختن به صورت کلّ: مطالب موضوع را بايد به صورت کلّ ياد گرفت، نه مطلب مطلب و پاراگراف پاراگراف.
12 ـ تخصّص: بايد وقت و حافظه¬ی خود را تنها صرف يادگيری چند موضوع و چند درس کرد، نه موضوعات و دروس بسياری.
عوامل مؤثّر درحافظه
1 ـ قصد و نيّت: اگر قصد و نيّت و تصميم بر فراگرفتن موضوعی داشته باشيم، آن مطلب بهتر در حافظه می¬ماند.
2 ـ موزون و هماهنگی مواد آموخته شده: تجربه نشان داده است در درجه¬¬ی اوّل مطالبی بيشتر در حافظه می¬مانند، که آهنگ موزون و خوش داشته باشند، بعد مطالبی که آهنگ ناخوش داشته باشند، ازاين¬رو است، که در تبليغات از شعر و آهنگ¬های خوش استفاده می¬کنند.
ج ـ عوامل مؤثّر در فراموشی
1 ـ تداخل: قاطي شدن مطالب آموخته شده با مطالب ديگر باعث فراموشي آن¬ها مي¬شود.
2 ـ عدم کاربرد: مطلبی را که ياد گرفته شده، اگر مدّتی به کار گرفته نشود، فراموش خواهد شد.
3 ـ عوامل عاطفی: مطالبی که ناخوش¬آيند هستند و يادآوری آن¬ها اضطراب¬آورند، به حوزه¬¬ی ناخودآگاه ذهن، عقب رانده می¬شوند.
4 ـ سرکوبی: برای فراموش كردن خاطرات بد، بايد خاطرات خوب را جانشين آن¬ها کرد، ازاين¬رو، به اشخاصی که دچار ناراحتی روانی می¬شوند، توصيه می¬شود، که به مسافرت بروند و با دوستان رفت و آمد نمايند، تا خاطرات خوش جايگزين خاطرات بد آن¬ها شود.