سایت اصول دین


تصادف و حساب احتمالات


دکتر رحمت الله قاضیان

تصادف و حساب احتمالات

طبق معلومات فعلي بشر، در كهكشان ما (كهكشان شيري)، ميلياردها ستاره و سيّاره وجود دارد و تاكنون ميلياردها كهكشان كشف شده است. به دَور هر ستاره هم¬چون خورشيد، چندين سيّاره هم¬چون زمين، مريخ، مشتري و... مي¬چرخند و از آن كسب نور و گرما مي¬كنند. اين همه ستاره و سيّاره در جهان هست و هر كدام در مسير و مدار معيّني در گردش¬اند؛ و به قول قرآن كريم : «كُلٌّ فِي فَلَكٍ يَسْبَحُونَ »‌ ( يس 40)؛ ولي بسيار نادر است که دوتا از آن¬ها هم با يكديگر تصادف كنند .

شرايط زيادي هم¬چون آب، هوا، خاك، گرمای مناسب و غيره لازم است، تا موجود زنده¬اي از جمله انسان بر روي زمين پديد آيد. و از طرفي، چنان¬كه دانشمندان حدس زده¬اند، در هر کهکشانی حدّ اقل هزار ميليون سيّارة مسكوني وجود دارد.»

حال می¬پرسيم: چگونه اين¬همه ستاره وسيّاره با آن سرعت¬هاي سرسام¬آور در فضا در گردش¬اند، ولي با هم تصادف نمي¬كنند؟ و چگونه اين همه شرايط براي پيدايش حيات موجودات زنده از جمله انسان، برروي زمين و كرات مسكوني ديگر فراهم شده است؟

از نظر الهيّون، نظم و حساب فوق¬العادّه دقيق و پيچيده¬اي كه برجهان حاکم است، به طور قطع بر ناظمي حكيم و دانا و توانا براي جهان دلالت مي¬كند؛ ولي مادّيّون در مورد پيدايش نظم و كمال غيرقابل انكاري كه در جهان و موجودات آن است، به طرح فرضيّة اپيكوري متشبّث شده و گفته¬اند: اين نظم و كمال در جهان در طيّ بي-نهايت زمان در اثر تصادف و اتّفاق پديد آمده است.

بدين معني كه مادّيّون گفته¬اند:‌ عالم مركّب از تعداد بي¬شماري ذرّات صغار به نام اتم است كه به طور ذاتي در حركت¬اند. اين ذرّات صغار در زمان نامتناهي تركيبات متعدّدي پيدا كرده¬اند و به انواع صورت¬هاي گوناگون درآمده¬اند. از ميان آن صورت¬ها و تركيبات بي-شمار، صورت¬ها و تركيباتي كه با هم سازگاري داشته¬اند، باقي مانده¬اند و مواد مركّب وكامل از آب و هوا گرفته، تا نبات وحيوان و انسان را به وجود آورده¬اند.

وقتي كه سخن بدين¬جا كشد، نياز به برهان حساب احتمالات پيش مي¬آيد و طبق برهان حساب احتمالات، براي هيچ آدم سليم¬العقلي ترديدي باقي نمي¬ماند كه پيدايش اين همه نظم و كمال بر اثر تصادف و اتّفاق، طرحي است كه به هيچ¬وجه مورد قبول عقل سليم نيست؛ در حالي كه پيدايش نظم جهان توسّط طرّاحي آگاه و مدير و مدبّري حكيم و دانا، طرحي است كاملاً خردپسند و قابل اعتماد.

و اينك حساب احتمالات را بيان مي¬كنيم، تا ببينيم آيا مي¬شود پيدايش اين همه نظم و كمال در جهان را، بر طبق حساب احتمالات معلول اتّفاق و تصادف بدانيم؟

حساب احتمالات

اگر كتابي که داراي صد برگ است، برگ¬هاي آن را پس و پيش قرار دهيم و در اختيار يك انسان نابينا يا بي¬سواد بگذاريم كه آن¬ها را بر طبق شماره از يك تا صد رديف كند، احتمال اين¬كه ابتدا برگ اوّل را بر دارد، يك در صد است و احتمال اين¬كه ابتدا برگ اوّل و بعد برگ دوّم را بردارد، يك در ده هزار است؛ و احتمال اين¬كه ابتدا برگ اوّل، بعد برگ دوّم و سپس برگ سوّم را بردارد، يك در ميليون است؛ و احتمال اين¬كه تا برگ چهارم را پشت سر هم بردارد، يك در صد ميليون است؛ و بالاخره احتمال اين¬كه شخص مذكور، اين صد برگ كاغذ را از روي تصادف و اتّفاق به صورت منظّم از يك تا صد پشت سر هم قرار دهد، يك احتمال از عددي است كه يك عدد يك گذاشته شود و دويست صفر در جلو آن باشد؛ و اين عددي است كه اگر كسي بخواهد آن را شمارش كند و در هر ثانيه يكي از آن¬ها را بشمارد، ميلياردها سال وقت براي اين كار لازم دارد.

تازه باز اين حساب يك كتاب صد برگي است؛ اگر حساب جهان با اين عظمت باشد كه داراي بي¬نهايت برگ است، هيچ عقل سليمي كوچك¬ترين احتمالی نمي¬دهد كه تمام اجزاء غيرقابل شمارش آن با نظم و ترتيب در سر جاي خود قرار گيرند و طوري با هم هماهنگي كنند كه گويي اجزاء موجود زنده¬اي به عظمت جهان هستند.

چنان¬که «كرسي موريسن» دانشمند معروف آمريكايي در اين زمينه مي-گويد:

«ده عدد سکّه را از شمارة يک تا ده را علامت بگذاريد و آن¬ها را در جيب خود بريزيد و به هم بزنيد. پس از آن سعی کنيد آن¬ها را به ترتيب شمارش از يک تا ده درآيد و هرکدام را درآورديد، پيش از آن-که سکّة دومی را بيرون آوريد دوباره در جيب بيندازيد. به اين ترتيب، احتمال اين¬که شمارة يک بيرون بيايد، يک در ده است. احتمال آن¬که شمارة يک و دو بيرون آيد، يك در صد است. و احتمال اين¬كه يك و دو و سه مرتّب بيرون بيايد، يک در ده هزار است. و به همين منوال احتمال درآمدن شماره¬ها به ترتيب کم¬تر می¬شود، تا آن¬که احتمال بيرون آمدن شماره¬های از يک تا ده به رقم يک بر ده ميليارد می¬رسد. منظور از ذکر مثالی بدين سادگی آن است که نشان داده شود، ارقام در مقابل احتمالات چگونه قوس صعودی می¬پيمايند؟ برای به وجود آمدن حيات در روی کرة زمين آن¬قدر اوضاع و احوال مساعد لازم است که از حيث امکانات رياضی، محال است تصوّر نمود، اين اوضاع و احوال بر سبيل تصادف و اتّفاق با يکديگر جور آمده باشند و به همين جهت بايد ناگزير بود که در طبيعت قوّة مدرکة خارجی وجود دارد که در جريان اين امور نظارت دارد. وقتی به اين نکته اذعان آورديم، بايد ناچار معتقد شويم که مقصد و منظور خاصّی نيز از اين جمع و تفريق¬ها و از پيدايش حيات در روی زمين بوده است.» ( راز آفرينش انسان، ص 16)

و نيز «کرسی موريسن» در اين زمينه می¬گويد:

«اکسيژن و هيدرژن و اسيد کربنيک و کربن، چه به تنهايی و چه در حال ترکيب و اختلاط با همديگر، از ارکان اوّليّة حيات جانداران به شمار می¬روند و اساساً مبنای زندگانی بر روی زمين بر آن¬ها استوار است. از ميان ميليون¬ها احتمال حتّيٰ يک احتمال هم نمی¬رود که همة اين گازها در آن واحد در سيّاره¬ای جمع شوند و مقدار و کيفيّت آن¬ها هم به طوری متعادل باشد که برای حيات کافی باشد. از طريق علمی توضيحی در بارة اين راز طبيعت نمی¬توان داد و اگر هم بخواهيم بگوييم همة اين نظم و ترتيب تصادفی بوده، آن وقت برخلاف منطق رياضی استدلال کرده¬ايم.» (همان، ص 44)

جوّی¬که به ضخامت هزار كيلومتر اطراف زمين را فراگرفته، هم ماية حيات جانداران روی زمين است و هم مثل سپری مانع برخورد سنگ-های آسمانی به زمين است، چه به مجرّد برخورد با زمين مشتعل شده و تا به زمين می¬رسند، معمولاً از بين می¬روند و از طرف سوّم، لاية ازن در جوّ زمين طوری و به اندازه¬ای است که تنها به مقداری اشعّة سوزان ماورای بنفش اجازه می¬دهد به زمين برسد که حيات در سطح زمين ممکن باشد.

چنان¬که «جان هيک» دانشمند معروف در اين زمينه می¬گويد:

«لاية اُزن دليل محکمی است بر دورانديشی آفرينندة جهان، آيا ممکن است کسی بتواند اين طرح و تدبير را به روند تکامل تصادفی نسبت دهد؟ ديواری که مانع مرگ موجودات زنده گردد، ديواری با ضخامت کافی و دفاع مناسب که شاهد گويايی است بر طرح و تدبير.» ( فلسفة دين، ص 61)

بنابراين، نظم و حساب بسيار دقيق و پيچيده¬ای که در سراسر موجودات جهان هست و همکاری و هماهنگی بين موجودات و اجزاء آن¬ها، به طور قطع حکايت از ناظمی عاقل و باشعور می¬کند و حساب احتمالات فرضية نظم و کمال در موجودات را بر اثر حرکات تصادفی مواد و عناصر بی¬شعور، محال عادّی می¬باشد.

«ادموند كارل كورنفلد» دكتراي فلسفه و رئيس دايرة شيمي آلي مي-گويد:

براي كسي كه شگفتي¬ها در مورد نظم و ترتيب شيمي آلي را ـ مخصوصاً در اجسام زنده ديده است ـ تصوّر به وجود آمدن جهان در نتيجة تصادف بسيار دشوار و محال است. هر قدر ما ساختمان زنده را بيشتر مطالعه مي¬كنيم و واكنش¬هاي اين ذرّات را بيشتر زير نظر قرار مي¬دهيم، به همان اندازه روشن¬تر درمي¬يابيم كه يك عقل كلّ نقشة عالم طبيعت را طرح و با اراده و مشيّت خود آن را خلق كرده است.

اين فكر نتيجة تجربة شخصي من است و غالب اوقات كه در آزمايشگاه ميان اجسام بي¬نهايت كوچك و فعل و انفعالات پيچيده و عجيب آن¬ها كار مي¬كنم، فكر عظمت و حكمت عالية آفريدگار مرا متحيّر مي¬سازد. فعل و انفعالات سلّول حيواني به قدري عجيب و پيچيده است كه اگر كوچك¬ترين انحرافي در آن¬ها روي دهد، باعث بيماري حيوان مي¬شود، واقعاً تعجّب¬آور است كه سازماني به پيچيدگي يك سلّول حيواني بتواند خود به خود به حيات و فعّاليّت خويش ادامه دهد. براي اين كار حتماً وجود پروردگار فوق¬العادّه حكيمي ضرورت دارد.

من هر قدر بيشتر در آزمايشگاه¬ها به كار تجربي مي¬پردازم، ايمانم راسخ¬تر و محكم¬تر مي¬شود و نسبت به فكر و حال بعضي از همكاران بي¬دين خودم در هر نقطة جهان كه باشد، بيشتر مي¬انديشم،‌ وضع آن¬ها در نظر من معمّايي شده است كه چگونه با مشاهدة اين همه دليل بارز باز نمي¬¬خواهند به وجود صانع اقرار كنند؛ درحالي كه يك ماشين سادة ساخت بشري سازنده¬اي لازم دارد؛ چگونه ممكن است موجوداتي كه هزاران مرتبه پيچيده¬تر و عجيب¬تر از آنند صانعي نداشته باشد. (اثبات وجود خدا،‌ ص 229 )

دانشمندان با استفاده از معلومات برهم انباشتة چندين هزار سالة بشر تا كنون نتوانسته¬اند كوچك¬ترين و ساده¬ترين موجود زنده¬اي درست كنند و حتّي نتوانسته¬اند مواد و شرايط پديد آمدن موجود زنده را در آزمايشگاه فراهم نمايند؛ پس چگونه مواد و عناصر فاقد هرگونه فكر و هوشي مي¬توانند برحسب تصادف، عامل پيدايش اين همه عوامل و شرايط حياتي پيچيده و بسيار منظّم موجودات داراي فكر و شعور باشند؟

بنابراين، موجودات زنده كه به گونه¬هاي بسيار متنوّع و متفاوت در غايت نظم و ترتيب¬اند، به طور وضوح دلالت دارند بر اين¬كه آفريده و مخلوق آفريننده و خالقي هستند كه در نهايت عقل و شعور و دانايي و توانايي است و نه ساخته و پرداختة مواد و عناصر كر و كور و بي¬شعور.

«جان ويليام كلاتس» عالم وراثت و دكتراي فلسفه و استاد زيست¬شناسي گويد:

جهان ما به قدري پيچيده و تو در تو است كه امكان ندارد تصادفي و خود به خود به وجود آمده باشد. دستگاه بغرنج آفرينش عالم،‌ وجود خالق فوق¬العادّه عاقل و عالمي را ايجاب مي¬كند و تصادف كور نمي¬تواند اين جهان را به وجود آورده باشد. البتّه علوم در مشاهده و دريافت شگفتي¬هاي خلقت به ما كمك كرده‌ و ازاين¬رو،‌ در راسخ كردن ايمان ما به پروردگار عالم مؤثّر بوده است...

تلقيح در گل¬هاي زندان بسيار شگفت¬انگيز است. نوعي از اين گل¬ها موسوم به «آدمك در منبر» دو نوع خوشه دارد:‌ نر و ماده. تلقيح اين گل توسّط يك مگس كوچك انجام مي¬يابد كه از مدخل گل وارد اندرون آن مي¬شود و بعد خود را زنداني مي¬بيند. علاوه بر اين¬كه مدخل گل بسته مي¬شود و مگس نمي¬تواند از آن بيرون رود، جدارهاي منبري شكل داخلي نيز مومي و لزج است‌ و مگس امكان پيدا كردن جاي پا نمي¬بيند؛‌ لذا در داخل گل ديوانه¬وار تقلّا مي¬كند‌ و روي بدنش به گرده آغشته مي¬شود. اندكي بعد مدخل گل باز مي¬شود و مگس مي¬تواند بيرون برود. اگر بعداً داخل گل نر ديگر وارد شود،‌ عمل فوق تكرار مي¬شود و اگر وارد گل مادّه شود‌،‌ غالباً نمي¬تواند از آن بيرون رود‌ و با تقلّاي ديوانه¬وار خود گل مادّه را تلقيح مي¬كند... آيا اين شواهد بر وجود خدايي دلالت نمي¬كند؟ خيلي مشكل و نامعقول است كه روابط و كارهاي مزبور را تصادفي بپنداريم؟‌ همة اين¬ها نتيجة توجّه و قدرت و تدبير حكيم علي¬الاطلاق و قادر متعال است. (اثبات وجود خدا، ص 103 )

برتر بودن حیات از مادّه: اصولاً حيات واقعيّتي برتر از مادّه است و يكي از حيرت¬¬انگيزترين مسائل براي دانشمندان «مسئلة حيات» است. چه مادّه ذاتاً تاريك و مرده است و در آن حيات و شعور و عقل و ذوق و شوق و لذّت نيست؛ و حال آن¬كه در جانداران كه داراي حيات¬اند، همة اين¬ها هست. و اين خود نشان مي¬دهد كه حيات و زندگي نوري است كه از افقي عالي¬تر و فوق مادّه بر مادّة تاريك ظلماني مي¬تابد؛ يعني در شرايط خاصّي كه استعداد براي مادّه پيدا مي¬شود، از افقي بالاتر و عالي¬تر در آن حيات دميده مي¬شود. پس معلوم مي¬شود كه مرتبة عالي¬تر و برتري از وجود هست كه خود سراسر حيات و عقل و شعور و ثبات و بقاست، تجليّاتش را بر اين مادّة بي¬جان مي¬افكند كه از آن تعبير به «حيات» مي¬شود و آن¬گاه تجلّي خود را پس مي¬گيرد كه از آن تعبير به «مرگ» مي¬شود.

چنان¬كه «قرآن کريم» مي¬فرمايد: «هُوَ يُحْيِيْ وَ يُمِيتَ وَ اِلَيْهِ تُرْجَعُونَ: خداست كه زنده مي¬كند و مي¬ميراند و به او برگشت مي-كنند.» (يونس 56)

خلق را چون آب دان صاف و زلال اندرو تابان صفات ذوالجلال

حال با ذكر مثال¬هايي بررسي كنيم كه طبق حساب احتمالات، آيا مي¬توانيم احتمال عقلايي دهيم كه جهان با اين همه موجودات كه در غايت نظم و ترتيب و حساب و هدف هستند، معلول برخورد تصادفي مواد و عناصر فاقد هرگونه عقل و شعور باشد؟

1 ـ اگر بگويند تيرانداز ماهري صد تير پشت سرهم را به هدف زد، انسان مي¬پذيرد واگر بگويند يك نفر نابينا يك يا احياناً چند تير را به هدف زد، انسان مي¬پذيرد؛ امّا اگر بگويند آن شخص نابينا صد تير را تصادفاً به هدف زد، انسان به هيچ¬¬وجه نمي¬پذيرد.

حال اين حساب صد تير است؛ امّا اين¬كه ما فرض كنيم، جهان با اين همه عظمت و وسعت كه همه چيزش در سر جاي خودش است و نظم و ترتيب حيرت¬انگيزي كه در سراسر آن حكم¬فرماست، تصادفاً و از روی اتّفاق چنين شده باشد؛ احتمالي است كه سر از يك ميليونيم و يك ميلياردم هم بيشتر درمي¬آورد؛ ازاين¬رو، هيچ عقل سليمي احتمال تصادفي پيدا شدن نظم و ترتيب جهان را به هيچ¬وجه نمي¬دهد.

2 ـ باتوجّه به اين¬كه بعضي از حروف الفباء فارسي هم¬چون «ج» مثلاً به چند صورت جيم اوّل، جيم وسط و جيم آخر نوشته مي¬شود، حروف الفباء فارسي تقريباً صد صورت خواهد داشت. حال اگر كتابي داشته باشيم كه هر صفحة آن بيست سطر و در هر سطر پنجاه حرف وجود داشته باشد، در هر صفحة آن كتاب هزار حرف وجود خواهد داشت.

بنابراين، احتمال تصادفي نوشته¬شدن صفحه¬ا¬ي از آن كتاب با اين صد صورت الفباء كسري است كه صورت آن يك و مخرج آن يك عدد يك خواهد بود با دو هزار صفر در جلو آن؛ و اين عدد به قدري عظيم است كه از قدرت محاسبه بيرون است.

حال اگر كتابي هزار صفحه داشته باشد، احتمال تصادفي نوشته¬شدن آن كسري است كه صورت آن يك و مخرجش يك عدد يك با دو ميليون صفر در مقابلش. تازه اين براي احتمال تصادفي نوشته¬شدن يك-كتاب هزار صفحه¬اي است؛ احتمال تصادفي نوشته شدن كتاب آفرينش كه بي¬نهايت صفحه دارد، چه¬كسري خواهد بود؟ تنها خدا مي¬داند.

3 ـ پذيرفتن اين¬كه اين كتابي كه اكنون در دست شماست، معلول تصادف باشد؛ بدين معني كه گفته شود مثلاً چاپخانه¬اي منفجر شده و حروف چاپي آن تصادفاً چنان كنار هم چيده شدند كه كتاب حاضر را به وجود آوردند، هزار بار آسان¬تر از اين است كه بپذيريم جهان در اثر تصادف به وجود آمده است؛ زيرا نه وسعت جهان با اين كتاب قابل مقايسه است و نه نظم و پيچيدگي¬هاي آن.

حتّيٰ اگر كسي بگويد: اين بيت شعر فردوسي «به نام خداوند جان و خرد، كزين برتر انديشه بر نگذرد» در اثر تصادف پيدا شده است، يعني حرف «ب» با حرف «ه» به طور اتّفاقي در يك چاپخانه كنار هم قرارگرفت و به همين ترتيب حروف «ن» «ا» و «م» تا آخر، تا اين¬كه اين بيت شعر درست شد كسي نمي¬پذيرد؛ پس چگونه مي¬توان پذيرفت كتاب اين عالم وجود كه داراي صفحات بي¬شمار است، در اثر اتّفاق و تصادف به وجود آمده باشد؟ چون نظم در مجموعه هر چه بيشتر و پيچيده¬تر باشد، بيشتر دلالت بر ناظم آگاه می¬کند.

4 ـ اگر بگويند براي ايجاد يك مدرسة شش كلاسه با تشكيلاتش، هواپيمايي مصالح آن را از آجر و سيمان و گچ و آهك و سنگ و شيشه و كليد و پريز و سيم و در و پنجره و رنگ و غيره را به زمين ريخت و تصادفي هر يك از اين مواد و مصالح در سر جاي خود قرار گرفتند و اين ساختمان را به وجود آوردند، هيچ عقل سليمي آن را نمي¬پذيرد. حال چگونه مي¬توان احتمال بسيار ضعيف هم داد كه جهان با اين عظمت كه نظم و هماهنگي¬ها و ريزه¬كاري¬هاي هر برگ و پشه و مگس و مورچه¬اش، ميليون¬ها و ميلياردها برابر يك ساختمان است، از روي تصادف به وجود آمده باشد؟

5 ـ اگر بگويند از دريچة هواپيمايي پانصد سكّة بزرگ و دو هزار سكّة كوچك بيرون ريختند؛ آن¬گاه آن سكّه¬هاي كوچك براي مدّت يك ساعت به دَور سكّه¬هاي بزرگ هر كدام در مدار معيّني و بدون آن¬كه دو تا از آن¬ها هم با يكديگر برخورد كنند، به گردش درآمدند، طبق حساب احتمالات هيچ عقل سليمي آن را نمي¬پذيرد؛ حال چگونه مي¬توان پذيرفت كه اين به طور تصادف و اتّفاق است كه ميليارد¬ها سيّاره ميلياردها سال است، هر كدام در فلك و مدار معيّني به دور ستارگان مي¬چرخند و بسيار نادر است که بعضي از آن¬ها هم به يکديگر برخورد كنند؟

6 ـ هرگاه مُهره¬هاي مختلف شطرنج را در اختیار كودكي كه به هيچ¬وجه با بازي شطرنج آشنايي ندارد، قرار دهيم و او آن¬ها را روي صفحه شطرنج پرت كند، از مجموع آن¬ها شكلي درهم ¬ريخته حاصل مي¬شود، به طوری که در يك¬جا چندتاي آن¬ها روي هم قرار گرفته¬اند و در قسمت¬¬هايي هيچ مهره¬اي نيست؛ امّا اگر همين مهره¬ها به دست دو نفر شطرنج¬باز ماهر داده شود و آن¬ها مهره¬ها را با نظم و ترتيب خاصّي كه در بازي شطرنج هست بچينند و مهره¬ها را به مصاف همديگر پيش برند؛ معلوم است كه هر مهره¬اي سر جاي مناسب خودش است و هر كدام با ديگري ارتباط و هماهنگي دارد.

با توجّه به اين مثال گوييم: حال مي¬خواهيم ببينيم، قرارگرفتن موجودات مختلف، چون آب، هوا، خاک، خورشيد، ستارگان، منظومه-های شمسی، کهکشان¬ها در صحنة طبيعت، از قبيل مهره¬هاي شطرنجي است كه روي صفحة شطرنج پرت شده باشند، يا هم¬چون مهرهايي¬كه توسّط شطرنج¬بازان ماهر بر روي صفحة شطرنج چيده شده-اند؟

بی¬ترديد هر عاقلی تصديق می¬کند که قرار گرفتن موجودات مختلف در صحنة طبيعت با اين نظم و ترتيب شگفت¬انگيز از قبيل مهره-های شطرنجی است که توسّط شطرنج¬بازان ماهری بر روی صفحة شطرنج چيده شده¬اند نه هم¬چون مهره¬های شطرنجی که توسّط يک کودک نادان بر روی صفحة شطرنج پرت شده¬ باشند.

زيرا اندكي دقّت معلوم مي¬دارد كه هر موجودي در جهان، هم¬چون اعضاي يك موجود زنده درسر جاي خودش قرار گرفته است و با ديگر موجودات رابطة معقول و منطقي دارد؛ نه اين¬كه جهان هم-چون انباركالايي باشد كه اشياء درون آن بدون ارتباط با يكديگر در آن¬جا قرار گرفته باشند.

7 ـ هرگاه دو ماشين تحرير در اختيار دو نفر يكي باسواد و آشنا با كار ماشين تحرير باشد و ديگري بي¬سواد و يا نابينا قرار دهيم. آن¬گاه از هر يك از آن¬ها بخواهيم، يك سورة‌ قرآن كريم را براي ما تحرير كنند. نتيجة كار هر يك از آن¬ها معلوم است.

آدم باسواد تمام سوره را مي¬نويسد، به طوری که هركس آن را بخواند، از خواندنش لذّت مي¬برد؛ امّا آدم بي¬سواد يا نابينا كه انگشتانش را بدون هيچ نظمي، بلكه به صورت تصادفي و شانسي بر روي دكمه¬هاي حروف فشار داده است، تنها صفحه¬اي از مهملاتي بی¬معنی سياه كرده است و هرگاه هزاران بي¬سواد و نابينا هم اين كار را انجام دهند، هيچ¬كدام نمي¬توانند آن سوره را تايپ كنند. ازاين¬رو، ما در هر جايي ببينيم كه آن سورة قرآن كريم بر روي صفحه¬اي نوشته شده است، به طور قطع حكم مي¬كنيم كه اثر انسانی عاقل و عالم و باسواد است، نه معلول تصادفي حركت كردن انگشتان يك نفر بي¬سواد يا نابينا بر روي دكمه¬هاي يك ماشين تحرير.

با اين مثال¬ها، فرق كارهايي كه معلول علم و نقشه بوده و از موجودات عاقل و عالم صادر شده باشند، با كارهايي كه معلول تصادف و اتّفاق باشند و از عوامل فاقد علم و شعور و تدبير صادر شده باشند، روشن مي¬شود؛ و نيز معلوم مي¬شود، جهاني كه سراسر نظم و ترتيب است و هر موجودي از موجودات بي¬شمار آن در سرجايش قرار گرفته است و با موجودات ديگر همكاري و هماهنگي دارد، به هيچ¬وجه نمي¬تواند معلول تصادف و اتّفاق باشد؛ بلكه به طور قطع ساخته و پرداختة موجودي عاقل و دانا و تواناست «خدا» نام.

فرق نقشه و تصادف.

وجود نظم و محاسبه در هر چيزی نشانة اين است که موجودی عاقل سازندة آن است و تصادف نمی¬تواند جز مصنوعات بی¬نظم و ترتيب به وجود آورد. چند مثال:

1 ـ هرگاه به يک ساختمانی که به وسيلة مهندس و بنّا ساخته شده است، نظر افکنيم، می¬بينيم که هر چيزی در سر جای خودش است. آجرها در داخل ديوارها، سنگ¬های مرمر و گچ¬ها روی ديوارها، درها و پنجره¬ها هر کدام در جای مناسب خود قرار دارند. سيم¬های برق و تلفن از توی لوله¬های خرطومی گذرانده شده و به کليدها و پريزها و سرپيچ¬ها وصل گرديده¬اند. لوله¬های آب و گاز هر کدام از جای مناسب خود کشيده شده¬اند و خلاصه نظم و ترتيب و حساب و کتاب از در و ديوار آن پيداست.

امّا هرگاه اين مصالح را که برای ساخت خانه گرد آورده شده بودند، سيل ببرد و در ته درّه روي هم انباشته کند، هيچ نظم و ترتيبي در آن وجود ندارد. سنگ¬ها و آجرها و آهن¬ها در زير گِل¬ها مانده، سيم¬ها و کليدها در هم و برهم در لای مصالح فرو رفته¬اند و درها و پنجره¬ها سالم و شکسته، درون مصالح ديگر قرار گرفته-اند.

2 ـ هنرمند ماهري پس از مدّت¬ها يك تابلو نقّاشي عبارت از كوه و درّه و رود و دشت با آب و رنگ و نقش¬هاي بديع، چنان با چيره دستي بر روي تابلوي نقّاشي رسم مي¬كند كه تماشاكنندة آن احساس مي¬كند‌ آن¬ها را در دامن طبيعت مي¬بيند. هيچ كس احتمال نمي¬دهد كه شايد يك كودك خردسال تصادفاً قلم¬ها و فرچه¬ها را در رنگ فرو برده و بر روي صفحة كاغذ كشيده و در نتيجة چنين تابلو زيبايي درست شده است؛ بلكه نتيجة كار يك كودك در چنين فرضي جز يك مقداري رنگ¬هاي درهم و برهم كه بدون هيچ مفهومي بر روي كاغذ كشيده شده است،‌ نخواهد بود.

3 ـ آيا مي¬توان تنديس يك دانشمند را كه به وسيلة يك پيكرتراش ماهر با صرف سال¬ها وقت و فكر و زحمت به وسيلة آلات و ابزارهاي متفاوت، پيكرتراشي شده، معلول حركات دست يك شخص عادّي كه قصد مجسّمه¬سازي هم نداشته، بلكه ضربه¬هاي چكش را بدون هيچ¬گونه فكر و نقشه¬اي فرود آورده،‌ دانست؟ يا مي¬توان احتمال داد كه اين مجسّمه با فروافتادن آن سنگ از كوه و برخورد با سنگ¬هاي ديگر درست شده است؟ هيچ¬گاه هيچ عاقلي چنين احتمالاتي نمي¬دهد.

4 ـ همه مي¬دانيم كه تلويزيون، رايانه، اتومبيل، هواپيما و حتّي يك خودكار و مداد نتيجة علم و دانش چندين هزار سالة دانش برهم انباشتة بشري مي¬باشد و هرگز احتمال نمي¬دهيم كه اين¬گونه وسايل بر اثر تصادف ساخته شده باشند.

با توجّه به اين مثال¬ها گوييم: هرگاه آدم عاقلی اندکی در جهان آفرينش و مخلوقات آن بنگرد، درمی¬يابد که بر اساس نظم و حساب و اندازه¬گيری کامل به و جود آمده است و همة آن¬ها هم با يکديگر همکاری و هماهنگی دارند؛ و ازاين¬رو، معلول و مخلوق مدبّری دانا و حکيم و توانا هستند «خدا»‌ نام، نه معلول تصادف و اتّفاق.

حساب احتمالات و پيدايش پروتئين، نئوکلئوتيد و ايزمر

پروتئين که از مواد زنجيره¬ای موسوم به اسيدهای امينه ساخته شده است، جزء اصلی و لازم همة ياخته¬های موجودات زنده است و از پنج عنصر يعنی کربن، هيدرژن، ازت، اکسيژن و گوگرد درست شده است و آن طوری که متخصّصين مربوطه گفته¬اند: مولکول سنگين وزن پروتئين از چهل هزار اتم ساخته شده است.

حال با فرض اين¬که همة صد و چند عنصر طبيعت بدون نظم و از روی اتّفاق پراکنده شده باشند، احتمال کنار هم قرار گرفتن آن پنج عنصر به منظور ساخته شدن پروتئين و در نتيجه پيدايش موجود زنده و محاسبة طول مدّت لازم برای حالات مختلف برخورد آن¬ها به يکديگر به قدری دور از باور است که هيچ¬گاه يک انسان عاقل ـ تا چه رسد به يک دانشمند ـ نمی¬تواند آن را بپذيرد. يک دانشمند سوئيسی به نام «شارل اوژن¬گوی» اين احتمال را محاسبه کرده و آن را 10 به توان 16 دانسته است.

و برای اين¬که شرايط حادثه¬ای در سطح زمين فراهم گردد، ميلياردها سال وقت لازم است و با در نظرگرفتن اين¬که همين پنج عنصر اگر به صورت ديگری به هم می¬پيوستند به جای اين¬¬¬که مادّة حياتی درست شود، زهر کشنده¬ای به وجود می¬آمد. طبق محاسبه يکی از دانشمندان انگليسی به نام «ليتز» زنجير يک پروتئين ساده ممکن است به 10 به توان 48 شکل مختلف تشکيل شود که يکی از آن¬ها همين وضع موجود است. بنابراين، آيا ممکن است با احتمالی چنين ضعيف، تصادف سبب ايجاد مولکول پروتئين شود؟

تازه پروتئين يک مادّة بی¬جان است که برای پيدايش اين همه شرايط لازم دارد. آيا عقل سليم به طور قطع حکم نمی¬کند که فعّاليّت¬های حياتی در جهان حتماً با تدبيری حکيمانه و اراده¬ای عالی به وجود آمده باشد؟

پيوند يك عضو هم¬چون كليه، قلب، كبد و... محصول دانش چند هزار سالة گذشتگان است. با توجّه به اين مطلب گوييم: پيوند يك عضو بدن انسان محصول دانش و تجربة هزاران پزشك در طول تاريخ بشريّت است؛‌ امّا ساختمان خود اعضا مظهر تجلّي عقل و انديشه نيست، بلكه محصول طبيعت كر و كور و بي¬شعور است؟!‌

«ژان گيتون» دانشمند معروف مي¬گويد:

«برای اين¬که اجتماع چند «نئوکلوتيد» بر سبيل صُدفه منجر به فراهم آمدن A P N قابل استفاده شود، بايد طبيعت کورآسا در درازنای زمانی معادل 10 به توان 15 يعنی صد هزار بار بيشتر از عمر جهان ما ـ دست به تلاش بزند.

مثال ديگر: اگر اقيانوس اوّليّه تمام انواع «ايزمر»¬هايی را که ممکن بود از راه اتّفاق پديد آيد، فقط از يک مولکول ـ که چند اتم در بر داشت ـ به وجود می¬آورد، در نتيجه می¬توانستيم بگوييم که امکان داشت اين امر به ساخته شدن بيش از ده به توان هشتاد «ايزمر» منجر شود؛ ولی جهان بدون شک کمتر از ده به توان هشتاد اتم دارد...

در طول صفحات پيش ديديم رخدادة حيات ناشی از يک گرايش عمومی مادّه، به طور خودجوش به تشکّل به صورت سيستم¬های بيش از پيش متفرّع است. جنبش از وحدت به کثرت و از هرج و مرج به سوی نظم صورت می¬گيرد و همواره منشأ سامان يافتن ساختارهای هرچه پيچيده¬تر می¬شود؛ امّا چرا طبيعت منشأ برقراری نظم می¬گردد؟

به اين پرسش نمی¬توان پاسخی داد، مگر در نظر گيريم جهان به گونه¬ای با دقّت کوک و تنظيم شده که نتيجة قهری آن ظهور مادّه¬ای منظّم است كه متعاقب آن حيات و سرانجام خودآگاهی ظاهر می¬شود. اگر قوانين فيزيکی به طور دقيق، آن¬گونه که هست نبود؛ همان¬گونه که فيزيکدان اخترشناس «هوبرت ريوز» تصريحاً می¬گويد: «ما هرگز اينجا برای گپ زدن نبوديم».

بهتر بگوييم: اگر يکی از قوانين جهانی مثلاً قانون جاذبه يا سرعت نور يا قانون «پلانک» دستخوش جزيی¬ترين انحرافی می¬شد، جهان اين بخت خوش را نداشت که پناهگاه موجود زندة هوشمندی باشد و شايد اصلاً پديد نمی¬آمد.

آيا نظمی اين چنين با دقّتی چنين گيجش¬آور معلول صُدفه است يا نتيجة ارادة علّتی است اوّليّه و ادراکی نظام آفرين که متعالی کنندة واقعيّت است؟ ( ژان گيتون، خدا و دانش، صص 47 ـ 45 )

و در كتاب «عقل واعتقاد ديني» نوشتة «مايكل پترسون و همكارانش» مي-خوانيم:

«جهان غيرآلي مجموعة عظيم و پيچيده¬اي از شرايط ظاهراً نامرتبط است كه جملگي براي بقا و دوام موجودات عالم ضروري-اند. شرايطي از اين قبيل: تركيب فيزيكي ـ شيميايي جهان، ميزان انبساط عالم، مقدار بار الكتريكي الكترون، نسبت جرم پروتون و الكترون، فاصلة زمين از خورشيد، تركيب اتمسفر و زمين، وجود آب، اكسيژن و كربن و سرعت چرخش زمين با توجّه به اطّلاعاتي كه در بارة علل اوّليّه داريم. بسياري از اين شرايط احتمال پيشين بسيار اندكي دارند. به هر حال، اگر از منظر موقعيّت كنوني¬مان نظر كنيم، ملاحظه مي¬كنيم كه اين قبيل شرايط براي به وجود آمدن انسان هوشمند ضروري هستند. اگر جهان واجد اين شرايط خاصّ نبود، ما نمي¬توانستيم همين باشيم كه هستيم.» (عقل و اعتقاد ديني، ص 157)

اشکالاتی بر «برهان حساب احتمالات» و پاسخ آن¬ها

از نظر الهيّون از آن¬جا که خداوند از هر جهت کامل و بی¬نقص است و کمالاتش هم از هر جهت نامتناهی است؛ ازاين¬رو، کامل¬ترين آفريننده است و به قول قرآن كريم بايد گفت: «فَتَبارَكَ اللهُ اَحْسَنُ الْخالِقِينَ» (مؤمنون 14)؛ و فعل او که جهان است، در منتهای کمال است؛ به نحوی¬که بهتر از آن امکان ندارد. چنان¬که حکما در اين مورد گفته¬اند: «لَيْسَ فِی الْاِمْکانِ اَبْدَعُ مِمّا کانَ: بهتر از آن¬چه هست، امکان ندارد».

و چنان¬که «قرآن کريم» می¬فرمايد: «صِبْغَةَ اللهِ وَ مَنْ اَحْسَنُ مِنَ اللهِ صِبْغَةً: رنگ خدايی و چه رنگی از رنگ خدايی بهتر است؟» (بقره 138)

هيچ دانشمندی هم نتوانسته طرحي ولو برای گوشه¬ای از جهان، بهتر از آن¬چه هست، ارائه دهد.

ازاين¬رو، معلوم می¬شود جهان نه فقط ساخته و پرداختة موجودی دانا وآگاه است؛ بلکه علم و حکمت و توانايی و همة کمالات خالق جهان هم نامتناهی است.

بعضي بر كامل بودن جهان بنا بر «حساب احتمالات»،‌ اشكال¬هايي گرفته¬اند، از جمله:‌

اشکال 1 ـ به فرض که جهان کنونی احسن نظام باشد و به فرض که احتمال پيدايش اين جهان احسن مثلاً يک ميلياردم احتمال از ميان احتمالات حالت¬های ممکن جهان باشد؛ ولی به هر حال احتمال وقوع هر يک از اين يک ميليارد احتمال، از زشت¬ترين صورت متصوّرة آن گرفته، تا بهترين آن که نظام موجود است، يک¬سان است؛ ازاين¬رو، خلاف عقل نيست که نظام موجود که نظام احسن است، به طور تصادف، تحقّق يافته باشد.

پاسخ: هر چند احتمال وقوع نظام احسن از ميان يک ميليارد احتمال از حالت¬های ممکن جهان، از نظر فلسفه احتمالی است ممکن نه محال؛ ولی تحقّق نظام اَحسن از ميان يک ميليارد نظام ممکن و تحقّق نيافتن بقيّة صورت¬های ممکن نشان می¬دهد که در پيدايش جهان، عقل و تدبير دخالت داشته است، نه تصادف و اتّفاق.

چنان¬که اگر بگويند: قطعات يک تلويزيون را که به چند هزار قطعه می¬رسد، درون يک کيسه ريخته و يک ميليارد بار چرخانديم، سر بار ميلياردم بر حسب تصادف هر يک از آن قطعات چنان سر جای خود قرار گرفتند و حتّيٰ پيچ و مهره¬هايشان سفت و محکم گرديد که يک تلويزيون با تصوير و صوت کامل درست شد، هيچ عقل سليمی اين احتمال را نمی¬پذيرد، ولی اتّصال قطعات آن توسّط يک عاقل به نام «انسان» کاملاً پذيرفتنی است.

اشکال 2 ـ هرچند طبق حساب احتمالات، وقوع تصادفی موجودات جهان بسيار ضعيف است، ولی هرگز هم به صفر نمی¬رسد؛ ازاين¬رو، برهان حساب احتمالات برای اثبات اين مطلب که جهان نمی¬تواند با اين نظم و کمال شگفت¬انگيز معلول تصادف و اتّفاق باشد، صد در صد يقينی نيست، بلکه تنها برای اطمينان عرفی و يقين معمولی و متعارف است.

به عبارت ديگر، حساب احتمالات برای تنظيم رفتار فردی و اجتماعی مفيد است؛ ازاين¬رو، تنها در علوم طبيعی و تجربی که در آن¬ها استفادة در عمل مورد نظر است، کاربرد دارد، نه در مسائل فلسفی و الهی که در آن¬ها کشف حقيقت مورد نظر است.

پاسخ: اوّلاً، حساب احتمالات در حدّ توانش برای کشف واقع و خارج است، نه اين¬که صرفاً جنبة ذهنی داشته باشد.

ثانياً، مخاطبان برهان حساب احتمالات در برهان نظم فلاسفه نيستند که مسئله¬ای که حتّيٰ يک ميلياردم هم در آن احتمال خطا رود، برایشان مفيد يقين نيست؛ بلکه مخاطبان برهان حساب احتمالات در برهان نظم، دانشمندان علوم تجربی و کسانی هستند که از طريق حساب احتمالات وقوع امری بسيار ضعيف باشد، اصلاً بدان اعتنا نمی¬كنند.

ثالثاً، برهان حساب احتمالات، برهانی مستقل برای به حدّ صفر رساندن احتمال پيدايش جهان بر اثر تصادف نيست، بلکه اين برهان تنها برای داوری بين دو نظريّة مخالف است: يکی اين¬که پيدايش نظم و کمالاتی که در موجودات جهان است، از طرّاحی آگاه و مدبّری حکيم به نام «خدا» صورت گرفته باشد؛ و ديگر اين¬که پيدايش نظم و کمالاتی که در موجودات جهان است، بر اثر تصادف و اتّفاق باشد.

اشکال 3 ـ قائلين به نظريّة تصادف در مورد نظم و ترتيب جهان، برای صحّت مدّعای خود به بعضی از اموری که به زعم آنان به طور تصادف رخ می¬دهند، متوسّل می¬شوند. مانند مرگ تصادفی جوانان و نوجوانان، پيدايش گنج¬هايی برحسب تصادف، برخورد اتّفاقی با يک دوست يا دشمن، کشف تصادفی بعضی قوانين، جهش در ژن¬های يک حيوان که باعث پديد آمدن حيوانات جديد می¬شود و غيره.

پاسخ: تا آن¬جا که بشر دريافته، نظم و هماهنگی محيّرالعقولی بر موجودات جهان حاکم است و موارد مذکور اندک و جزيی هستند. و تازه اين از نظر ماست که عملمان محدود و ناقص و محدود است و الّا اين¬ها هم عللی دارند که برای ما مجهول¬اند.

چنان¬که «حکيم سبزواری» در اين زمينه ¬گويد: «وَ يَقُولُ الْاِتِّفاقِ جاهِلُ السَّبَبِ: کسی که به علّت¬ها جاهل است، پيدايش بعضی امور را اتّفاقی می¬داند.» ( شرح منظومه، ص 122)

و «فلسين شاله» دانشمند معروف آمريکايی می¬گويد:

«علم بنيان اعتقاد به تصادف و اتّفاق را متزلزل می¬سازد و نشان می¬دهد که تصادف امری اسرارآميز نيست؛ بلکه عبارت است از برخورد و تقاطع دو دسته علل و معلولات مختلف. مثلاً مردن مردی به واسطة خراب شدن دودکش کارخانه¬ای به سر او البتّه اتّفاقی است ناگوار و لکن می¬توان آن را تبيين کرد و علل آن را يافت، بدين قرار که از يک طرف علل نفسانی يا اجتماعی باعث گذر آن مرد در آن ساعت بخصوص از آن مکان شده است؛ و از طرف ديگر، علل مکانيکی و فيزيکی و شيميايی سبب خرابی آن دودکش در آن ساعت گشته است.» (فلسفة‌ علمي، ص 42)

نتيجه: با توجّه به مطالب بالا گوييم: برهان حساب احتمالات به طورقطع بيان می¬دارد احتمال پيدايش اين همه نظم و کمال حيرت-انگيز در موجودات جهان بر اثر تصادف، آن¬قدر دور از عقل و منطق است که قابل اعتنای هيچ عقل سليمی نيست و هيچ عاقلی به اين¬گونه احتمال وقعی نمی¬نهد و برايش ارزشی قائل نمی¬شود؛ در صورتی که پيدايش نظم وکمالات جهان توسّط ناظمی حکيم و دانا طرحی است کاملاً منطقی و خردپسند.

همان¬طوری که دانشمند گران¬مايه «کرسی موريسن» در اين زمينه می-گويد:

«برای به وجود آمدن حيات در روی کرة زمين آن¬قدر اوضاع و احوال مساعد لازم است که از حيث امکانات رياضی محال است تصوّر نمود، اين اوضاع و احوال بر سبيل تصادف و اتّفاق با يکديگر جور آمده باشند و به همين جهت، بايد ناگزير بود، در طبيعت قوّة مدرکة خارجی وجود دارد که در جريان اين امور نظارت دارد... از ميان ميليون¬ها احتمال حتّيٰ يک احتمال هم نمی¬رود که همة اين گازها در آن واحد در سيّاره¬ای جمع شوند و مقدار و کيفيّت آن¬ها هم به طوری متعادل باشد که برای حيات کافی باشد. ( راز آفرينش انسان، صص 42 و 15)


کتاب برهان نظم

دکتر رحمت الله قاضیان