مذهب بهترين پشتوانه ی اخلاق

مذهب بهترين پشتوانه ی اخلاق.
پشتوانه¬هايي كه فلاسفه و علماي اخلاق براي اخلاق قائل¬اند، متفاوت¬اند؛ از جمله:
1 ـ سود شخصي يا جمعي: بعضي منافع شخصي يا جمعي را پشتوانه¬ی اخلاق مي¬دانند؛ ولي بايد گفت: هر چند اخلاق منافع مادّي فراواني براي شخص و اجتماع دارد، امّا اعتقاد به اخلاقي كه بر اساس منفعت استوار است، از يك سو، اصالت اخلاق را خدشه¬دار مي¬كند و از سوي ديگر، هرگاه شخصي چنين اعتقادي داشته باشد، هرگاه سود را با اخلاق در تضاد بيابد، اخلاق را كنار گذاشته و به سراغ پشتوانه¬ی آن يعني سود مي¬رود.
2 ـ پشتوانه¬ عقلي: بعضي مي¬گويند: عقل نظري و نيز عقل عملي ما (وجدان) بالصّراحه به خوبي راستي، درستي، امانت و به بدي دروغ، نادرستي و خيانت حكم مي¬كنند.
پاسخ: هرچند عقل و وجدان پشتوانه¬هاي خوبي براي اخلاق¬اند؛ ولي از آن¬جا كه عقل نظري خطاپذير است و وجدان هم از يك¬ سو فريب مي¬خورد و از سوي ديگر، با تكرار بدي¬ها بدان¬ها خو مي¬كند؛ معلوم مي¬شود، كه پشتوانه¬ی قوي¬تري براي اخلاق لازم است.
آری، وجدان اخلاقی بدون ايمان، حريف نفس سركش انسانی نيست و انسان به خاطر حبّ ذات در هرجا كه با ضرر سنگين جانی و مالی رو به رو شود، وجدان اخلاقی¬اش را سركوب کرده و به فراموشی می¬سپرد.
3 ـ پشتوانه¬¬¬ی الهی يا ايمان: با توجّه به نقص¬ها و كاستي¬هاي پشتوانه¬هاي مذكور، معلوم مي¬شود، كه پشتوانه-ی نيرومند و خطاناپذير اخلاق، پشتوانه¬ی الٰهی است؛ زيرا كسي كه معتقد به خدايي باشد، كه داراي همه¬ صفات كمال و مبرّا از همه¬ نقص¬هاست، می¬کوشد هر لحظه با كسب صفات كمال خدا در حدّ توانش، خود را به او نزديك سازد.
در سوره¬ی اعلی هم كه مي¬فرمايد: «قَد اَفلَحَ مَن تَزَكّي وَ ذَكَرَ اسمَ رَبِّهِ فَصَلّي: رستگار شود هركه پاكي پيشه كند و نام پروردگارش را ياد كند و نماز گزارد.» بيان مي¬شود، كه اگر تزكيه با نام پرورگار و نماز و نيايش به درگاه او انجام گيرد، بادوام خواهد بود؛ ولي اگر بنا بر اصول ديگري انجام يابد، سطحي و سست خواهد بود.
به همين دليل هم برجسته¬ترين چهره¬هاي اخلاق همواره از مؤمنين و اوليا بوده¬اند؛ ولی در جوامع مادّي، كه همه چيز از ديد لذّت و سود سنجيده مي¬شود، حُسن خلق، امانت، راستي و درستي تا آن¬جا به كار مي¬روند، كه سود مادّي بيشتري داشته باشند. تا جايي كه فرزندان همين¬كه بزرگ شوند از خانه بيرون فرستاده مي¬شوند؛ و پدران و مادران به مراكز نگهداري سالمندان برده مي¬شوند، تا در انتظار مرگ روزشماري كنند؛ و همسران تا آن¬جا مورد علاقه¬اند، كه سود و لذّت مادّي داشته باشند؛ و به همين دليل طلاق در اين كشورها يك امر عادّي و عفّت و پاكدامني دليل بر ساده¬لوحي است. قدرت¬هاي برخاسته از اين كشورهاي غربي هم براي رسيدن به سود بيشتر تا آنجا كه توانسته¬اند ملّت¬هاي ديگر را به استعمار و استثمار كشانده¬اند. چنان¬كه انگليسي¬ها براي استعمار هر چه بيشتر چين، تصميم گرفتند ترياك را بر آن كشور مسلّط كنند، و چون چيني¬ها قيام كردند، انگليسي¬ها آن¬ها را به توپ بستند و با غلبه بر آن¬ها ترياك را ميانشان رواج دادند.
آری، هر چند بدون مذهب هم می¬توان به اصول اخلاقی چون عدالت، امانت، گذشت، فداکاری، کمک به نيازمندان و ديگر صفات عالی انسانی رسيد؛ ولی بدون اعتقاد دينی اين مفاهيم به صورت يک تذکّرات غير لازم الاجرا درمی¬آيند؛ و در حقيقت اين اصول اخلاقی منهای مذهب مانند نصايح يک دوست صميمی خواهند بود، که در عمل بدان¬ها ما کاملاً مختاريم؛ در صورتی که ايمان به خدای دانا و توانايی که همواره از ما و اعمال وحتّی افکار ما کاملاً آگاه است و بر آن¬ها نظارت دارد، می¬تواند مفاهيم اخلاقی را کاملاً در ما پرورش دهد و افراد را به طور خودکار به درستی و انجام وظايف اخلاق وادارد.
آری، فقط دين است، كه انسان را تا سرحد از دست دادن جان و مال و تمام خواستههای نفسانی و اميال شخصی ثابت و پايدار نگاه می¬دارد. افراد بی¬دين با اندك سختی همهی خوبی¬ها را فراموش، و وجدان اخلاقی را زير پا گذاشته، از ارتكاب هيچ گناهی باك ندارند؛ برخلاف افراد متديّن، كه در تمام سختی¬ها و كشاكش دهر، مثل كوه پابرجايند و حاضر به انجام كوچكترين خلافی نيستند.
لذا اميرمؤمنان (ع) می¬فرمايد: «وَاللهِ لَو اُعطيتُ الاقاليمُ السَّبعَةِ بِما تَحتَ اَفلاكِها عَلی اَن اُعصِیَ اللهَ فی نَملَةٍ اَسلُبُها جَلبَ شَعيرَةٍ ما فَعَلتُ: به خدا سوگند، اگر هفت اقليم عالم را به من بدهند، كه نافرمانی خدا كنم، به اندازهی اينكه پوست جوی را به ناحق از دهان مورچهای بگيرم،چنين نخواهم كرد. (امالی صدوق، مجلس هفتاد )
و در نقطه مقابل عمرسعد در آن اشعارش می¬گويد: «گرچه می¬دانم كشتن حسين بن علی پسر دختر پيغمبر، بسيار بد است، ولی چشم من به حكومت ری روشن می¬گردد و شانس، يك مرتبه در خانه را می¬زند.
وجدان اخلاقی همانند آينهای است، كه اگر زنگ و غبار آن را نگرفته باشد، خوبی¬ها و بدی¬ها را نشان می¬دهد؛ ولی اگر آلوده به غبار معصيت و شهوت باشد، چيزی را نشان نمی¬دهد. پس تنها دين می¬تواند نقش کامل رهبری و هدايت داشته باشد.
نيت در ارزشهاى اخلاقى
نيّت دو معنی داد: يكی قصد و اراده و ديگری انگيزه و هدف. بنابر معنای اوّل، امور اخلاقى جزء امور ارادیاند يعنی جزء امورى است، كه انسان بايد با انتخاب و قصد انجام دهد يا انجام ندهد. اما بنا بر معنای دوّم (هدف و انگيزه) همهی كارهای بشر تابع انگيزه است؛ يعنی انگيزه و هدف و غرض باعث انجام هر كار و مشخصكنندهی چهره و جهت عمل است؛ لذا ممكن است يك كار و عمل واحد با دو نيّت، دو چهره پيدا كند. در حقيقت، نيّت روح عمل است؛ چنان¬كه در روايات اسلامی اين واقعيّت به خوبی بيان شده است.
رسول خدا (ص) می¬فرمايد: «اِنَّمَا الاَعمالُ بِالنِّيّاتِ وَ لِكُلِّ امرِءٍ مانَوی، فَمَن غَزَی ابتِغاءَ ما عِندَ الله، فَقَد وَقَع اَجرُهُ عَلی اللهِ عَزَّ وَ جَلَّ، وَ مَن غَزی يُريدُ عَرضَ الدُّنيا، اَو نَوی عِقالاً، لَم¬يَكُن اِلّا مانَوی: همانا كارها تابع نيّات¬اند و برای هركسی آنچه قصد كرده، خواهد بود؛ پس كسی كه به خاطر جلب رضای خدا بجنگد، مسلماً به اجر و پاداش الهی خواهد رسيد و هركس به خاطر مال ناپايدار دنيا يا به قصد رسيدن به غنايم جنگی بجنگد، چيزی برای او نخواهد بود جز آن¬چه قصد نموده است.» ( وسايل الشّيعه 1/25)
رسول خدا (ص) می¬فرمايد: «لاحَسَبَ اِلّا بِالتَّواضُعِ وَ لاكَرَمَ اِلّا بِالتَّقوی وَ لاعَمَلَ الِّا بِالنِيَّةِ: شخصيّت انسان فقط به فروتنی است و بزرگی در گرو تقوی است و هيچ عملى نيست جز آن¬كه بستگی به نيّت دارد.» (وسايل الشّيعه 1/24)
و رسول خدا (ص) می¬فرمايد: «اِنَّ اللهَ لايَنظُرُ اِلی صُوَرِكُم وَ اَموالِكُم، وَ اِنَّما يَنظُرُ اِلی قُلوبِكُم وَ اَعمالِكُم؛ وَ اِنَّما يَنظُرُ اِلَی القُلوبِ، لِاَنَّها مَظِنَّةُ النِّيَّةِ: خداوند به صورتها و مالهای شما توجّه ندارد، بلكه به دلهای شما توجّه ندارد و توجّهش به دلها به خاطر آن است، كه دل، ظرف و جايگاه نيّت است.» (مجموعه ورّام 2/228)
نتيجه اينكه ارزش تمام كارها و از جمله امور اخلاقی بستگی كامل به قصد و انگيزه¬ی انسان دارد، و لذا پاسخ اين¬که می¬گويند: «مثلا اديسن، مخترع برق و يا پاستور كاشف ميكرب به جهنّم می¬روند يا بهشت؟ در پاسخ می¬گوييم: بايد ديد هدف و غرض ايشان از اين كارها چه بوده است؟ اگر هدفشان خدمت به خلق و رضای خدا بوده، پاداش اخروی دارند؛ ولی اگر برای شهرت و پول بوده، پاداش آن¬ها همان¬هاست که بدان رسيده¬اند.
مىگويند شخصی براى قليان كشيدن به مجلس روضهی امام حسين (ع) می¬رفت. شب خواب ديد، كه صحرای قيامت برپا شده و امام حسين (ع) كسانی را كه برای خدا و شنيدن احكام دينی و روضه و گريه به مجلس روضهی او رفته بودند برائت آزادی از آتش داد، ولی وقتی نوبت به او رسيد، حضرت يك پاكت تنباكو به دستش داد. عرض كرد: «چرا به من برائت از آتش نداديد؟» فرمود: «تو برای قليان كشيدن به مجلس من آمده بودی.»
اخلاق فردي و اجتماعي
بعضی معتقدند اصولاً اخلاق در جامعه معنی پيدا می¬کند؛ به طوری كه اگر هر انسانی كاملاً جدا از ديگران می-زيست، «اخلاق» هم معنا نداشت؛ زيرا غبطه و حسد، تواضع و تكبّر، عدالت و جور، سخاوت و بخل و... تنها در اجتماع و برخورد انسان با ديگران مفهوم دارند.
ولی بايد گفت: هر چند اکثر فضائل و رذائل اخلاقی با زندگی اجتماعی انسان بستگی دارند، مسائل اخلاقی بسياری نيز جنبه¬ی فردی دارند. مثلاً صبر يا جزع بر مصائب، شجاعت يا ترس در برابر پيشامدها، كوشش يا تنبلی در راه رسيدن به هدف، غفلت يا توجّه نسبت به آفريدگار جهان، شكر يا كفران در برابر نعمت¬های بی¬پايان او و... هر چند از جمله¬ی مسائل اخلاقی هستند و در کتب اخلاقی از آن¬ها بحث می¬شود، ولی جنبه¬ی فردی دارند و در باره¬ی انسانی هم که كاملاً جدا از اجتماع زندگی کند صدق می¬كنند. و از اين¬جا هم است که تقسيم اخلاق به «اخلاق فردی» و «اخلاق اجتماعی» روشن می¬گردد؛ هر چند شخصيّت انسان بيشتر بر محور اخلاق اجتماعی دور می¬زند.
امّا كسانی كه برای آلوده نشدن به مفاسد اخلاقی از اجتماع كناره می¬گيرند سخت در اشتباه¬اند؛ زيرا اوّلاً، آن¬ها موضوع اخلاق اجتماعی را از بين می¬برند. ثانياً، هر چند انزوا آن¬ها را از مفاسدی بركنار می¬دارد، ولی اين کار برای آنان فضيلتی نيست، بلكه به اين می¬ماند، كه كسی برای ترك فحشا آلت جنسی خود را قطع كند. ثالثاً، تجربه نشان داده است، كه انزوا از اجتماع سبب مفاسد اخلاقی بسياری مانند كج خُلقی، بدبينی به مردم، عُجب و غرور در انسان می¬شود؛ لذا اسلام مسلمانان را به زندگی اجتماعی و حتی «سواد اعظم: شهرهای بزرگ» تشويق كرده و رعايت اخلاق را در اجتماع توصيه می¬كند.
ريشه¬ی بايدها و نبايدهاي همگاني
بعضی از بايدها فردی و جزيی هستند؛ مثل اين¬که اين شخص نياز به زبان معيّنی دارد و می¬گويد: «من بايد اين زبان را فراگيرم». ولی يک سلسله بايدها و نبايدهای کلّی هستند، كه همه¬ی انسان¬ها مانند يکديگر در آن¬ها حکم می¬کنند و به قول قرآن كريم: «فَاَلهَمَها فُجورَها وَ تَقواها: پليدی و پرهيزکاريش را به او الهام کرده است.» ( شمس 91/8)
يعني خداوند يک علوّ و کمال روحی در انسان قرار داده است؛ ازاين¬رو، وقتی كسي که مي¬گويد: «من بايد چنين كمكي به اين درمانده انجام دهم و از خوردن مال مردم بايد بپرهيزم» يعنی با اين كارهاي اختياريم مي¬خواهم خود را به آن اعتلاها برسانم.
اخلاق و آزادي
بعضي گفته¬اند: «اخلاق انسان را محدود كرده و مانع پرورش استعدادهايش مي¬شود.» بعضي ديگر گفته¬اند: «اخلاق غرايز انسان را سركوب مي¬كند، در حالي كه اگر غرايز بد بودند، خدا آن¬ها را نمي¬آفريد.» و بعضي ديگر گفته¬اند: «اخلاق ديني كه براي اطاعت خدا يا به خاطر ترس از جهنّم يا طمع بهشت است، خود جنبه¬ی ضدّ اخلاقي دارد.»
پاسخ: هرچند يك درخت بايد در فضاي آزاد باشد، تا شاخه¬هايش بتوانند از نور آفتاب استفاده كنند و ميوه-هاي خوشگوار ارائه دهند؛ امّا اين به هيچ وجه بدان معنا نيست كه اگر شاخه¬های اضافی درختي برای خودش و درختان ديگر هم مضرّ بود آن¬ها را آزاد بگذاريم.
انسان نيز داراي استعدادهاي فراواني است، كه بايد درست هدايت شوند، تا آزادانه بتواند با پرورش و شكوفا كردن آن¬ها خود را به بالاترين درجات تكامل مادّي و معنوي برساند؛ ولي آزاد نيست، كه آن¬ها را به هدر دهد و در مسيرهاي ضدّ تكاملش بكشاند. مثلاً نمي¬توان گفت: افراد را بايد آزاد گذاشت، تا اگر خواستند از موادّ مخدّر استفاده كنند.
و در پاسخ كساني كه مي¬گويند: اخلاق غرايز خدادادي را سركوب مي¬كند» گوييم: درست است، كه قطرات باران رحمت¬هاي الهی هستند؛ ولي اين به هيچ¬وجه دليل بر آن نيست، كه ما اجازه دهيم، قطرات باران جمع شده و سيلابي ويرانگر به راه اندازند؛ بلكه عقل حكم مي¬كند، كه در مقابل آن سدّي كشيده شود و با ايجاد دريچه¬ها و كانال¬ها و نهرهايي آب آن را براي آشاميدن در شهرها و استفاده¬ در مزارع هدايت نمود. غرايز انسان نيز هم¬چون نهرهای حياتبخش آب هستند، كه بايد در مسيرهاي صحيح هدايت شوند، تا انسان را براي رسيدن به كمال مطلوبش ياري دهند.
پيوند مسائل اخلاقي با يكديگر
فضايل اخلاقي غالباً با يكديگر پيوند دارند؛ چنان¬كه رذايل اخلاقي نيز با هم ارتباط دارند. اين پيوند گاهي به خاطر ريشه¬هاي مشترك آن¬هاست و گاه به خاطر پيوند نتايجشان. مثلاً غيبت كردن در بسياري موارد معلول حسد است؛ چه شخص حسود مي¬خواهد با غيبت كردن كسي كه مورد حسد اوست، آبرويش را ببرد. همين¬طور تهمت، تكبّر، خود برتر بيني و تحقير ديگران نيز غالباً از همان رذيله¬ی حسد در آدمي نشأت مي¬گيرند. به عكس، علوّ طبع سبب مي¬شود، كه انسان از حسد و كبر و تملّق خودداري كند.
در مورد پيوند نتايج و ثمرات مسائل اخلاقي هم گوييم: مثلاً يك دروغ ممكن است سرچشمه¬ی دروغ¬هاي ديگر شود و گاه براي توجيه آن به گناهان ديگر دست زند؛ به عكس، يك عمل اخلاقي همچون امانت ممكن است منجر به محبّت و دوستي شود.
امام صادق (ع) مي¬فرمايد: «صفات نيک با هم مربوط¬اند... چنان¬كه راستگويي، مقاومت در ميدان جنگ، بخشش به سائل، پاداش نيكي به نيكي، اداي امانت، صله¬ی رحم، محبّت نسبت به همسايه و دوست و پذيرايي شايسته از مهمان به يكديگر مربوط¬اند و در رأس همه¬ی آن¬ها حيا قرار دارد.» ( بحارالانوار 66/375 )
مردي به پيامبر (ص) عرض کرد: من به چهارگناه آلوده¬ام: زنا، سرقت، شرب خمر و دروغ، هر کدام را بفرمايي ترك مي¬كنم. حضرت فرمود: «دروغ نگو». آن مرد از خدمت پيامبر (ص) برخاست و چون خواست زنا کند، با خودش گفت: اگر اين كار را انجام دهم، ممكن است پيامبر (ص) از من سؤال كند، اگر راست بگويم، حدّ بر من جاري مي¬كند و اگر دروغ بگويم، خلاف پيمانم عمل كرده¬ام. چون تصميم به دزدي و شرب خمر گرفت، باز همين فكر برايش آمد، به خدمت پيامبر (ص) برگشت و عرض كرد: «شما تمام راه¬ها را بر من بستي، ازاين¬رو، من تمام گناهان را ترك نمودم.» (شرح نهج البلاغه ابن ابی الحديد 6/357 )
در حديثي هم امام باقر (ص) مي¬فرمايد: «اِنَّ اللهَ عزّ وَ جَلَّ جَعَلَ لِلشَّرِّ اَقفالاً وَ جَعَل مَفاتيحَ تِلکَ الاَقفالِ الشَّرابَ، وَالکِذبُ شَرٌّ مِنَ الشَّرابِ: خدای عزّ و جلّ براي بدي¬ها قفل¬هايي قرار داده و كليد آن قفل¬ها را شراب قرار داده است و دروغ از شراب بدتر است.» (کافی، باب دروغ، حديث 3)
لزوم علم اخلاق
انسان به طور طبيعی ميل به سودجويی دارد، که البتّه اين سودجويی برای بقای شخص و نسل او لازم است. از طرفی از آن¬جا که در اجتماع منافع افراد با يکديگر تزاحم پيدا می¬کنند، علاوه بر قانون که از بيرون وی را کنترل می¬کند، به مذهب و اخلاق نيز نياز دارد، تا از درون خود شخص، او را تحت کنترل داشته باشند.
علاوه بر اين، اگر به فرض محال، قانون هم بتواند انسان را کاملاً از بيرون کنترل کند، که به حقوق ديگران تجاوز نکند، انسان آن¬گاه به تعالی و تکامل مي¬رسد، که مقيّد به اخلاق و فرامين اخلاقی، همچون راستی، درستی، وفای به عهد و ادای امانت باشد؛ يعنی با بهره¬برداری از نيروهای درونيش، خود بر خويشتن نظارت داشته باشد.
از طرفی، همان¬طوری که جسم انسان گاهی سالم است و گاهی مريض، روح انسان نيز گاهی سالم است وگاهی مريض. و همان¬طوری که بهداشت جسم متوقّف بر علم «پزشکی» است، روح انسان نيز نيازمند علمی است، که امراض روحی را شناسايی و راه¬های بهبود آن¬ها را بيان کند و اين همان «علم اخلاق» است. پس علم اخلاق علمی است، که فضايل و رذايل اخلاقی را بيان می¬کند و راه¬های کسب فضايل و دفع رذايل را به انسان می¬آموزد.
اديان و مکاتبی چون مذاهب هندی و مسيحيّت رسيدن به کمال و سعادت در سرکوب غرايز می¬دانند؛ درصورتی که اگر غرايز بد بودند، خداوند حکيم آن¬ها را نمی¬آفريد.
قرآن¬کريم ¬فرموده: اَفَحَسِبتُم اَنَّماخَلَقناکُم عَبَثاً: آيا می¬پنداريد شما را بيهوده آفريده¬ايم؟( مؤمنون 23/115)
و می¬فرمايد: «اَلَّذی اَحسَنَ کُلَّ شَیءٍ خَلَقَهُ: خدايی¬که هرچه را نيکوآفريده است.» (سجده 32/7)
درين پرده يک رشته بيکار نيست سر رشته بر ما پديدار نيست
نه زين رشته سر می¬توان تافتن نه سررشته را می¬توان يافتن
تمام غرايزی که خدا به انسان عنايت فرموده است، بالذّات خوب¬اند؛ امّا انسان بايد کاری کند که زمينه¬ی مساعد برای پرورش هر يک از آن¬ها فراهم آيد؛ و از طرف ديگر، بايد از طغيانشان جلوگيری کرد؛ و علم اخلاق راه کنترل غرايز را به ما می¬آموزد.
آرزو بد نيست، طغيانش بد است هست دريا خوب، طوفانش بد است
گر چه هر ميلی همايون مرکبی است خارج از اندازه جولانش بد است
مايه¬ی آبادی و هستی است آب سهمگين سيل خروشانش بد است
سردی و گرمی جهان را لازم است شــــدّت بي¬جا و بحرانش بد است
تا بود اندازه هر چيز است خوب چون که شد خارج ز ميزانش بد است