سایت اصول دین

نظم حكيمانه، ناظمي حكيم دارد

دکتر رحمت الله قاضیان

نظم حكيمانه، ناظمي حكيم دارد.

ويژگي هر يك از مصنوعات بشري از راديو و تلويزيون و ساعت و كامپيوتر و هواپيما گرفته، تا يك خودكار و مداد، چنان است كه هر بينندة عاقلي را معترف مي¬سازد كه بي¬هيچ ترديدي آن¬ها را ساختة موجودي عاقلي يعني انسان بداند.

حال ببينيم چرا ما اين قبيل چيزها را ساختة موجودي عاقل به نام انسان مي¬دانيم، نه معلول تصادفات طبيعي؟ آيا ما خود شاهد ساختن آن¬ها توسّط انسان¬هايي بوده¬ايم، يا اشخاص مورد اعتمادي به ما چنين خبري داده¬اند؟ مسلّماً هيچ¬كدام؛ بلكه يك ويژگي در تمام مصنوعات بشري كه باعث مي¬شود ما آن¬ها را مصنوع انسان يعني موجودي عاقل بدانيم و نه معلول تصادف و اتّفاق، اين است كه داراي نظم هستند.

حتيٰ در مصنوعات بشري، ما با ديدن يک صنعتگر هم¬چون يک هواپيما¬ساز، اتومبيل¬ساز و... نمی¬توانيم مهارت آن¬ها را در ساختن اين امور دريابيم، بلکه به مهارت و صنعتگري آن¬ها، از مشاهدة مصنوعاتشان پي مي¬بريم، نه به مشاهدة آن صنعتگران.

راستی چرا ما ملّاصدرا را حکيمی بی¬نظير، شيخ مرتضي انصاری را فقيهی عالی¬قدر، علّامة طباطبايی را مفسّری والامقام، نيوتون را منجّمی بزرگ و انيشتين را رياضی فيزيکدانی برجسته می¬دانيم؟ آيا جز اين است که ما از آثار و نوشته¬هاي فلسفي و فقهي و تفسيري و نجومي و رياضي آن¬ها كه داراي نظم و انسجام هستند، حكم به مهارتشان در امور ياد شده مي-كنيم؟

ما از هماهنگی¬ای که در بين اجزاء يک خانه يا يک کارخانه يا يک اتومبيل و يا راديو يا تلويزيون وجود دارد، تعبير به نظم می¬کنيم و حکم می¬کنيم که ناظم آن¬ها موجودی عاقل و با شعور به نام «انسان» است؛ و ما هرگز نمی¬پذيريم کسی ادّعا کند که اين¬ها محصول تصادف و اتّفاق است. حال که چنين است، پس چگونه کسی مي¬تواند احتمال عقلايی دهد که موجودات دارای نظم اين جهان كه به مراتب منظّم¬تر از مصنوعات بشريند، بدون ناظمی آگاه و باشعور باشند؟

«امام علي(ع)» مي¬فرمايد:‌ «خداوند ‌براي هرچيزي كه آفريده، اندازه و مقداري تعيين كرده و آن را نيك استوار نموده و به لطف خويش منظّم ساخته است و آن را به سوي كمالش رهنمون ساخته، تا از حدّ خويش تجاوز ننمايد.»‌ ( نهج البلاغه، خطبه 90)

زنديقي از «امام صادق(ع)»‌ پرسيد: دليل بر وجود صانع عالم چيست؟ آن حضرت فرمود: وجود كارهايي كه دلالت دارند بر اين¬كه صانعشان آن¬ها را ساخته است. آيا نمي-بيني تو وقتي كه به ساختماني محكم نگاه مي¬كني، مي¬داني كه يك سازنده¬اي دارد، هرچند كه تو بنّا را نديده و مشاهده نكرده¬اي.»‌ (بحارالانوار 3/29)

هرچند نظمی که در مصنوعات بشری است، با نظمی که در موجودات طبيعی است، قابل مقايسه نيست؛ بلکه می¬توان گفت: تشبيه اين دو به يکديگر مثل اين است که يک ماشين پلاستيکی بچّه¬گانه را با ماشين¬های واقعی مقايسه کنيم؛ و بلکه بايد گفت: نظمی که در موجودات طبيعی است، آن¬چنان عالی و دقيق است که نظم موجود در مصنوعات بشری در برابرش صفر است. بنابراين، ما که به هيچ¬وجه نمی¬پذيريم، ساده¬ترين مصنوعات بشری هم¬چون يک ساعت و حتّي يک خودکار و مداد، معلول تصادف و اتّفاق باشد؛ چگونه می¬توانيم بپذيريم، مصنوعات طبيعت که ساده¬ترين آن¬ها هزاران بار پيچيده¬تر از پيچيده¬ترين مصنوعات بشری است، معلول تصادف باشد؟

اصولاً اين¬که نظم معلول ناظمی آگاه و داناست، حکمی کلّی است که عقل ما صادر کرده است؛ پس اين حکم در بارة موجودات طبيعی که در منتهای نظم و تدبير ساخته شده¬اند، به طريق اَولیٰ صادق است.

بنابراين، هم¬چنان که ما با مشاهدة مصنوعات بشری تصديق می¬کنيم که توسّط ناظمی دانا به نام «انسان» ساخته شده¬اند. همين¬طور عقل ما از نظم دقيق طبيعت که گفتيم به مراتب دقيق¬تر و پيچيده¬تر از مصنوعات بشری است، پی می¬برد که جهان و موجودات آن ساخته و پرداختة ناظمی است با حکمت و دانايی و توانايی بی¬نهايت و چنين ناظمی هم همان «خدا» است که ما در صدد اثبات آن هستيم.

به عبارت ديگر، صرف¬نظر از آن¬که موجودات عالم که از سرتا پايشان امکان، حدوث و نقص هويداست و اين خود می¬رساند، موجودی که از هر نظر واجب¬الوجود و غنیّ و کامل است، آن¬ها را به وجود آورده است؛ نظم و ترتيب موجودات جهان هم که به احسن وجوه است، دليلی قاطع بر وجود ناظمی حکيم ودانا و توانا برای آن¬هاست.

انسان نه می¬تواند بپذيرد چيزی که نبوده بدون علّت پديد آمده و نه مي¬تواند بپذيرد اين همه نظم عجيب و حيرت¬انگيز که در موجودات است، بی¬حساب و به طور تصادف پديد آمده باشند؛ بلکه فطرت واقع¬بين انسان به طور جزم حکم می¬کند که حدوث و بقا و نظم جهان هستی به وسيلة مبديی دانا و حکيم و تواناست «خدا» نام.

آری، اندکی دقّت در جهان و موجودات آن نشان می¬دهد که در کار پيدايش جهان دست صانعی حکيم و دانا در کار بوده است که با سرپنجة توانای خود هم هر چيزی را نيکو پرداخته است و هم هر چيزی را در سر جای خود قرار داده است.

به قول قرآن¬كريم: «رَبُّنَا الَّذِي اَعْطي كُلَّ شَيْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدي: پروردگار ما کسی است که هر چيزی را خلق کرده، آن¬گاه هدايت نموده است.» (طه 50 )

«امام علي(ع)» فرموده:‌ «آثار حكمت خدا در آفريده¬هاي بديعش آشكار است و آن-چه آفريده، دليلي بر و جود اوست و همه بدو منتسب¬اند.» (توحيد صدوق، ص 52)

«امام¬صادق(ع)» فرموده: شگفت است از آفريده¬ای که پندارد خدا از بندگانش پنهان است؛ در حالی¬که اثر صنع او را در خودش می¬بيند، با ترکيبی¬که عقلش را مبهوت و انکارش را باطل می¬سازد. به جان خودم، اگر منکرين خدا در اين امور بزرگ فکر کنند، در ترکيب روشن و تدبير دقيق آشکار موجودات و پيدايش اشياء بعد از نيستی، آن¬گاه تحوّلشان از طبيعتی به طبيعت ديگر و از صنعتی به صنعت ديگر، چيزهايی را می¬ديدندکه آن¬ها را به صانع جهان راهنمايی می¬نمود؛ زيرا در هريک از موجودات آثار تدبير و ترکيبی هست که دلالت می¬کند بر اين¬که آفريدگار مدبّری دارد و هر موجودی به¬گونه¬ای تاليف يافته که انسان را به خدای واحد حکيم راهنمايی می¬کند.» (بحارالانوار، 4/153)

انسانی که نمی¬تواند باور کند مجسّمة يک انسانی که فاقد خون، رگ، مغز، قلب، استخوان، درک و شعور و تعقّل و تفکّر است، خود به خود و به طور تصادفی و بدون سازنده¬ای عاقل به نام «انسان» پديد آمده باشد؛ چگونه می¬تواند باور کند که انسانی با تمام خصوصيّات فوق، خود به خود و در اثر تصادف به وجود آمده باشد؟

آيا معقول است بپذيريم، پيوند قلب و كليه و ساير اعضاء، محصول دانش هزاران سالة بشريّت در پزشكي است؛ امّا خود اين اعضاء تجلّي عقل و انديشه نيستند؛ بلکه محصول طبيعت کر و کور و بی¬شعورند و در اثر تصادف و اتّفاق به وجودآمده¬اند؟

هرگاه انسانی وارد اتاقی شود و ببيند که در روی يک ميز غذا خوری، ديس¬ها و بشقاب¬های غذا با پارچ¬های آب و ليوان¬ها و ظرف¬های سبزی در آن مرتّب چيده شده، نمکدان¬ها و قاشق¬ها وچنگال¬ها همه به طور مرتّب ومنظّم در سر ميز چيده شده¬اند، هيچ ترديدی نمی¬کند که چنين نظم و ترتيبی به طور تصادفی به وجود نيامده است، بلكه شخص عاقل و ماهری به اسم انسان آن¬ها را مرتّب و منظّم کرده است.

اگر نظم و ترتيب غذاهای روی يک ميز غذا ممکن نيست که بدون ناظمی عاقل ترتيب يافته باشد، پيدايش اين همه موجودات در جهان، هرکدام در سر جای خودشان که بهتر از آن ممکن نيست، چگونه می¬تواند معلول تصادف و طبيعت کر و کور و بی¬شعور باشد؟ آن¬ هم نظم و ترتيبی که هر آدم عاقلی را به شگفتی وامی¬دارد و هيچ نقص و نقصان و بی¬نظمی و هرج و مرجی در هيچ گوشة آن به چشم نمی¬خورد. و به قول حکما: «لَيْسَ فِی الْاِمْکانِ اَبْدَعُ مِمّا کانَ: از آن¬چه هست، بهتر و بديع¬تر ممکن نيست».

و به قول «حافظ»: «پير ما گفت خطا بر قلم صنع نرفت».

و به قول «حکيم نظامی»

ترکيب جهان چنان كه بايست كردي به مِثــالي كه شايست

حرفي به غلط رهـــــا نكردي يك نكته در او خطا نكردي

در عالَمِ، عالَم¬آفـــــــــريدن به زين نتوان رقم كشـــيدن

اصولاً بين نظم و عقل رابطة منطقي است؛ زيرا براي اين¬كه مجموعه¬اي منظّم باشد، حتماً بايد دست موجودي آگاه و باشعور در كار باشد. چنان¬كه هرگاه انسان كتابي ببيند كه بخش¬ها و فصل¬ها و پاراگراف¬ها و جملات و كلمات آن در بارة موضوعات مختلفي، به ترتيب خاصّي براي بيان مطالب و مقاصدي نگاشته شده¬اند، فوراً يقين مي¬كند كه به وسيلة انسان دانشمندی نوشته شده است و هرگز احتمال نمي¬دهد كه يك شيشة جوهر روي اوراقي پاشيده باشند و يا يك كودك بي¬سواد كه مدّتي به طور تصادفي انگشتانش را روي دكمه¬هاي يك ماشين تحرير به حركت درآورده است، آن كتاب نوشته شده باشد.

و هر قدر هم كه يك مجموعة منظم پيچيده¬تر باشد، بيشتر نشانگر آن است كه ناظم آن از علم و آگاهي برخوردار بوده است. چنان¬كه از مطالب عالي تفسير الميزان درمي¬يابيم كه مؤلّف آن يعني علّامة طباطبايي مفسّري عالم¬مقام بوده است و از مطالعة كتاب¬هاي استاد مطهّري درمي¬يابيم كه ايشان عالمي اسلام¬شناس بوده است و خلاصه هر يک از مصنوعات بشری نشانگر عقل و شعوری است که در سازندة آن هست.

هر فردي از عارف تا عامي و از دانشمند تا بي¬سواد هم، با اندكي دقّت در پديده¬ها و موجودات جهان به فراخور دانش و بينش خويش، مي¬تواند از نظم و هماهنگي و حساب و كتابي كه در ساختار وجودي آن¬ها مشاهده مي¬كند، به پديد¬آورنده و علّت و خالقي دانا و توانا براي آن¬ها پي برد. هر چند هر چه معلومات بشر در اين قسمت بيشتر مي¬شود و ريزه¬كاري¬هاي موجودات و نظم و ترتيب و هماهنگي اعضا و اجزاء يك موجود در كلّ جهان بيشتر پي برد، بهتر مي¬تواند به خدا راهنمايي شود.

زيرا آن¬چه كه يك دانشمند فيزيولوژيست از سازمان پيچيدة بدن يك قورباغه و يك كبوتر و بالاتر يك انسان درك مي¬كند، هرگز همان چيزي نيست كه يك فرد عامی از ديدن اين موجودات برايش حاصل مي¬شود.

و آن¬چه يك نفر معمولي از ظاهر بدن خودش مي¬بيند، با آن¬چه که يك فيزيولوژيست كه به كار هر يك از مغز و كبد و قلب و معده و رگ¬ها و ماهيچه¬ها و پَي¬ها و سلول¬های بدن خودش آگاه است، به هيچ¬وجه نمي¬تواند برابري كند.

قرآن کريم در مورد نظم و ترتيب و پيچيدگی¬های موجودات مختلف و آن¬گاه دلالت آن¬ها بر خالق دانا و حکيم آن¬ها چنين می¬فرمايد: «اَفَلايَنْظُرُونَ اِلَى الْاِبِلِ كَيْفَ خُلِقَتْ؟ وَ اِلَي السَّماءِ كَيْفَ رُفِعَتْ؟ وَ اِلَي الْجِبالِ كَيْفَ نُصِبَتْ؟ وَ اِلَي الْاَرْضِ كَيْفَ سُطِحَتْ؟ فَذَكِّرْ اِنَّما اَنْتَ مُذَكِّرٌ؛ لَسْتَ عَلَيْهِمْ بِمُصَيْطِرٍ: آيا به شتر نمی¬نگرند که چگونه آفريده شده است و به کوه¬ها که چگونه در جای خود نصب گرديده¬اند و به زمين که چگونه گسترده و هموار گشته است؟ پس تذکّر ده که تو تنها تذکّر دهنده هستی، تو بر آن¬ها سُلطه نداری که بر ايمان مجبورشان کنی.» ( غاشيه، 22 ـ ‌17 )

يعنی اگر مردم به نظم و تدبير و هماهنگی¬ای که در هر موجود هست، دقّت کنند، بی¬درنگ تصديق می¬کنند که طبيعت و موجودات بسيار منظّم آن، ساخته و پرداختة موجودی غيرمادّی و ماورای¬طبيعی و همه¬دان و همه¬توان به نام «خدا» است و طبيعت کر وکور و بی-شعور از ايجاد چنين نظم و هماهنگی عاجز است و به قول «سعدی»:

آفرينش همه تنبيه خـــــــداوند دل است دل ندارد که ندارد به خـداوند اقرار

اين همه نقش عجب بر در و ديوار وجود هركه فكرت نكند نقش بود بر ديوار

آری، همان¬طوری که ما از يک دستگاه منظّم ساخت بشر هم¬چون اتومبيل و راديو با ويژگی¬هايشان يقين می¬کنيم که سازندة آن¬ها موجودی آگاه و با شعور به نام «انسان» است، هر انسان سليم¬العقلی هم که از مطالعة يک موجود طبيعی هم¬چون انسان و حيوان و نبات که به مراتب پيچيده¬تر از مصنوعات بشری هستند، به طور قطع يقين پيدا می¬کند که سازنده و خالق آن¬ها موجودی است در نهايت علم و آگاهی و توانايی.

زيرا از مسلّمات عقلی است که نظم¬هايی مختلف در موجودات طبيعت، حادث و ممکن¬الوجودند؛ و نيز از مسلّمات است که هر پديده و ممکن الوجودی معلول است؛ بنابراين، به طور قطع معلوم می¬شود که نظم فوق¬العادّه عالی و پيچيدة جهان، ناظمی در منتهای علم و حکمت دارد و آن خدای تبارک و تعالی است.

به عبارت ديگر ـ همان¬طوری که گفتيم ـ تا آن¬جا که علم بشر پيشرفت کرده، دريافته است که نه فقط تمام موجودات پيرامونش، بلکه موجودات ريزی که با ذرّه¬بين و ميکرسکوب و وسايل دقيق¬تر مشاهده کرده، تا اجرام آسمانی بسيار بزرگی كه چندين هزار سال نوری با ما فاصله دارند، همه و همه دارای نظم هستند.

حال اين سؤال پيش می¬آيد که مگر نه اين است که از جملة بديهيّات است كه قبل از هر نظمی، موجود عاقل و با شعوری وجود داشته است که طبق حساب و کتاب و اندازه¬گيری دقيق آن نظم را در اجزاء و اعضای موجودی به وجود آورده است، تا آن موجود منظّم برای هدفی که مورد نظرش است، سازگاری داشته باشد؟

مثلاً هر کتابی از تأليف حروف و کلماتی حاصل شده است و قبل از پيدايش آن کتاب حتماً مؤلّفی دانا و آگاه به اسم انسان باسواد وجود داشته است که از نوشتن آن کتاب هدفی داشته است؛ و ازاين¬رو، کلمات و حروف آن کتاب را طوری کنار هم چيده است که به هدف دلخواه خود برسد.

آيا در مورد موجودات جهان که نظم و ترتيبشان هزارها برابر يک کتاب و هر مصنوع ديگر بشری است، اين سؤال پيش نمی¬آيد که ناظم دانا و آگاه آن کيست؟ جوابش به طور بديهی روشن است، موجودی که علم و قدرت و حکمت و همة کمالاتش نامتناهی است و «خدا» نام دارد.

«امام صادق(ع)» به شخصي ¬فرمود:‌ «اين¬كه گوييم خدا لطيف است، به جهت آفريدن چيز لطيف و داناييش به چيز لطيف است. مگر نمي¬بيني اثر ساخت و هنر او را در گياه لطيف و غيرلطيف و در آفرينش لطيف مثل جاندار كوچك هم¬چون پشّه و كوچك¬تر از آن¬كه به چشم درنيايد، بلكه به واسطة كوچكي نر و ماده و نوزادش تشخيص داده نشود و ما اين حيوان را مي¬بينيم‌ كه چگونه با كوچكي و لطافتش به نزد ماده¬اش رهبري مي¬شود و از مرگ مي¬گريزد و منافع خودش را فراهم مي¬كند. و نيز مي¬بينيم جانداراني كه در گرداب¬هاي دريا و پوست¬هاي درختان و كويرها و بيابان¬ها هستند كه برخي از آن¬ها اندكي از سخنشان را به بچّه¬هاي خود مي¬فهمانند و خوراك برايشان مي¬برند. و نيز موضوع رنگ¬¬آميزي حيوانات مي¬بينيم‌ كه به صورت¬هاي سرخ يا زرد يا سفيد يا قرمز مي¬باشند و اين¬كه اين حيوانات از خُردي اندام به چشم ما نيايند، نه چشم¬هاي ما آنها را بيند و نه دست¬هاي ما آن¬ها را لمس نمايد. از ملاحظة تمام اين¬ها مي¬دانيم‌ كه خالق اين موجودات لطيف در خلقت آن¬چه نام برديم لطافت به كار برده، بدون رنج بردن و استعمال ابزار و آلت. (كافي، كتاب توحيد، باب معاني اسماء، بابي جزء‌ باب اوّل، حديث 1 )

و «مايكل پترسون و ساير نويسندگان»‌ مي¬نويسند:

«ويليام پيلي» استدلال كرد كه طبيعت همانند يك ساعت است. در تجزيه و تحليل يك ساعت، تناسب پيچيدة اجزاء آن با غاياتش ما را تحت تأثير قرار مي¬دهد. تمام چرخ¬ها،‌ دنده¬ها و فنرها به نحوي ساخته و تنظيم شده¬اند كه با حركتشان ساعت، زمان صحيح را نشان مي¬دهد. با ملاحظة اين پديده، ما ناگزير به اين نتيجه مي¬رسيم كه اين ساعت سازنده¬اي مدبّر داشته كه آن را مطابق طرحي و براي تأمين غايتي درست كرده است. اگر به طبيعت نظر كنيم، بي¬درنگ همان تناسب پيچيدة¬ اجزاء با غايات را درمي¬يابيم. تمام نشانه¬هاي طرح و تدبيري‌ كه در ساعت وجود دارد، در جهان طبيعت هم موجود است، با اين تفاوت‌ كه طرح و تدبير موجود در طبيعت چنان وسيع و عظيم است كه قابل احصاء نيست. براي مثال فقط كافي است كه نظم شگفت¬انگيز ميان اجزاء و غايات را ميان مجموعة‌ اجزاء چشم و غايت ديدن مورد ملاحظه قرار دهيد. تك تك اجزاء‌ به خوبي نظم و سامان يافته¬اند و در خدمت كلّ قرار دارند. به طوري كه اگر يك جزء آن مجموعه بد كار كند، امر ديدن مختل مي¬شود. چون در عالم طبيعت و آن ساعت معلول¬ها مشابه¬اند، لذا معقول است كه نتيجه بگيريم علّت¬ها هم مشابه يكديگرند، عالم طبيعت هم سازنده¬اي مدبّر و غايتمند دارد. ( عقل و اعتقاد ديني، ص 152)


کتاب برهان نظم

دکتر رحمت الله قاضیان