لذّات معنوی.
لذّات حسّی، عضوی¬¬اند، مثل صدايی که گوش می¬شنود. ولی بعضي لذّت¬ها مربوط به جسم نيستند؛ مثل لذّت احساس قهرمانی برای قهرمان و لذّت عالم از کشف يک حقيقت علمی.
در کتاب آداب¬المتعلّمين آمده است: وقتي مسئله¬ی مشكلي براي خواجه نصيرالدّين طوسی پيش مي¬آمد، تا ديرگاهی از شب می¬نشست و چون آن مسأله برايش حلّ می¬گشت، چنان وجد و نشاط به او دست می¬داد كه با خود می¬گفت: «اَينَ المُلوکُ وَ اَبناءُ المُلوکِ مِن هَذِهِ الَّذَّةِ: شاهان و شاهزادگان کی می¬توانند اين لذّت مرا درک کنند؟»
«سيّد محمّد باقر حجّة¬الإسلام» شب زفافش چون ديد تا موقعی که پيش عروس برود، مدّتی وقت هست، مشغول مطالعه شد. چون اذان صبح براي تجديد وضو از اتاق مطالعه¬اش بيرون آمد، متوجّه شد که شب زفافش بوده است. عروس بيچاره ناراحت شده بود و با خود فکر کرده بود که لابدّ آقا ديده و نپسنديده است؛ ولی مرحوم سيّد نزد او رفت و سوگند ياد کرد که من چنان غرق در مطالعه شده بودم که اصلاً يادم رفت امشب عروسی ماست.
مسائل اخلاقی و جهان¬بينی اسلامی
بسياری از مسائل اخلاقی هم¬چون ايثار، گذشت، فداکاری و ... هستند، که تنها مکتب الهی از عهده¬ی تبيين آن¬ها برمی¬آيد و فقط برای الهيّون بامعنی هستند؛ زيرا کسی که به خدا و حساب و کتاب و پاداش و کيفر بعد از مرگ اعتقاد دارد، می¬داند اگر کار نيکی کند و حتّی ايثار و گذشت و فداکاری¬ نمايد و در اين دنيا هم پاداش آن¬ها را نبيند، در دنياي ديگر پاداش آن¬ها را بسيار بيشتر خواهد ديد.
ولی اين مسائل يعنی ايثار و گذشت و فداکاری برای مادّيّون، که جهان و هستی را در مادّه و مادّيّات خلاصه می¬دانند و نيز نه برای انسان و جهان هدفی و غايتی قائل¬اند و نه به خدا و جهان ديگر و حساب و کتابی اعتقاد دارند، تا قائل شوند اگر نيکی کنند و دراين دنيا هم به پاداش اعمال نيکشان نرسند، در دنيای ديگر پاداش نيک آن¬ها را خواهند ديد، اين مسائل اصلاً معنی و مفهوم ندارند؛ زيرا براي کسی که به پاداش و کيفر بعد از مرگ معتقد نيست، چه معنی دارد که جان يا مال خود را بذل کند، تا ديگران بهره ببرند.
و اين بدان خاطر است، که زندگی و حبّ ذات برای انسان با ارزش¬ترين چيزهاست؛ ازاين¬رو، تا انسان مطمئن نباشد، که در برابر آنچه از دست می¬دهد، چيز بهتری دريافت خواهد داشت، حاضر نخواهد شد، که از جان و مال خود بگذرد.
بنابراين، انسان تا به خدايی که با علم و قدرت نامتناهيش همه جا حاضر و ناظر است و به کسی که سنگينی ذرّه¬ای کار نيک يا بد انجام دهد، پاداش و کيفر آن را خواهد داد، ايمان و اعتقاد قطعی نداشته باشد، حاضر نيست که از جان و مال خود بگذرد و با طيب خاطر به استقبال مرگ رود و طلب شهادت نمايد.
هرگاه انسان¬های مادّی و بی¬اعتقادی هم پيدا شوند که ايثار و فداكاري کنند، معمولاً يا ناآگاهانه است و يا تحت تأثير ديگران قرار گرفته¬اند و يا بر اثر ناراحتي¬هايي که بر اثر ديدن ظلم¬ها و تبعيض¬ها ديده¬اند، عُقده¬هايی در وجودشان نهفته شده و برای خالی کردن عقده¬هايشان دست به بذل مال و جانشان برای آسايش ديگران می-زنند.
قداست داشتن افعال اخلاقي
هر چند اخلاق نوعي تربيت است؛ ولي با تربيت فرق دارد. تربيت تنها مفهوم پرورش را مي¬رساند؛ ولي مفهوم قداست در آن نيست؛ زيرا تربيت يعني آن طور كسي را پرورش دهند كه خصايص علاوه¬اي پيدا كند؛ حتّی گاهي با آموزش¬ها تروريست تربيت مي¬كنند.
امروزه حيوانات را هم تربيت مي¬كنند؛ چنان¬كه مثلاً بعضي سگ¬ها را براي محافظت گلّه، بعضي را براي شكار كردن و پليس سگ¬ها را براي گرفتن اشخاص يا پيدا كردن كشته¬اي كه دفن شده و غيره تربيت مي¬كنند. يک اسب را برای سواری، مسابقه، باربری و... تربيت می¬کنند؛ در صورتي كه در اخلاق چنين نيست كه هر جوري كسي را تربيت كنند، مثلاً براي جنايت هم او را تربيت كنند، باز هم اخلاقي باشد.
ازاين¬رو، معلوم مي¬شود، كه تربيت غير از فعل اخلاقي است؛ اخلاق اختصاص به انسان دارد و در مفهومش نوعي قداست وجود دارد كه در تربيت نيست.
فرق علم و اخلاق
علم به توصيف واقعيّت¬ها و بيان چگونگي امور و حوادث مي¬پردازد؛ ولي اخلاق به ارزيابي و سنجش اعمال و رفتار و كردار انسان مي¬پردازد و براي انسان تكليف معيّن مي¬كند و به او دستور مي¬دهد که چه بايد بكند و چه نبايد بكند. مثلاً علم برای ما اتم را كشف مي¬كند؛ امّا اين¬که اتم را براي چه نتيجه¬اي بايد به كار برد، براي استفاده¬هاي صلح¬آميز هم¬چون آب و برق و مصارف صنعتي بايد از آن استفاده كرد، يا براي استعمار و استثمار ديگران، ديگر علم در مورد آن نظری نمی¬دهد؛ بلکه اين¬گونه مسائل مربوط به اخلاق است.
فرق اخلاق و فقه
در علم اخلاق، عمل از آن جهت که ارزش آفرين است و کاشف يک خصيصه¬ی خُلقی است، مورد بررسی قرار می¬گيرد؛ ولی در فقه عملی از آن جهت که تکليف است، مورد بحث قرار می¬گيرد. مثلاً اگر عملی به ندرت و اتّفاقی از شخصی صادر شود، از محدوده¬ی علم اخلاق بيرون است، ولی از نظر فقهی محکوم به يکی از احکام پنج¬گانه يعنی وجوب، حرمت، استحباب، کراهت و اباحه می¬باشد.
نتيجه آن¬که آن¬چه به فعلی جنبه¬ی اخلاقی می¬دهد، بار ارزشی آن است نه حقيقت عينی و علمی آن؛ ازاين¬رو، ممکن است کسی داری فضايل اخلاقی فراوانی باشد، بی آن¬که بتواند از نظر عملی تعريفی منطقی از فضيلت و کرامت ارائه نمايد؛ و برعکس، ممکن است کسی اصطلاحات علمی را خوب بداند؛ ولی از فضيلت و نورانيّت بی¬بهره باشد.
اميرمؤمنان (ع) فرمود: «رُبَّ عالِمٍ قَد قَتَلَهُ جَهلُهُ وَ عِلمُهُ مَعَهُ لايَنفَعُهُ: چه بسا عالمی جهلش او را از پای درآورد و دانش او سودی به حالش نداشته باشد.» ( نهج البلاغه، حکمت 197)
رابطه¬ی اخلاق و رفتار
اخلاق و رفتار در يكديگر تأثير متقابل دارند. بدين معني، از آنجا كه اعمال ما از صفات دروني ما نشأت مي-گيرند؛ ازاين¬رو، مثلاً كسي كه متكبّر يا متواضع است، اين تكبّر يا تواضع در رفتار و كردار و راه رفتن و سخن گفتن وي نمودار مي¬باشد.
از سوي ديگر، هر عمل نيك يا بد هم كه انسان انجام مي¬دهد و حتّی هر حرف خوب يا بدي كه مي¬زند و حتّی هر فكر خوب يا بدي كه مي¬كند، خواه ناخواه در روح او و شكل¬گيري اخلاقش تأثير دارد؛ و تكرار آن عمل هم، آن اثر را پررنگ¬تر مي¬كند، تا آن¬كه تدريجاً براي وي تبديل به عادت و خو شده؛ و با تكرار بيشتر آن سبب مي¬شود كه كه براي وي به صورت ملكه درآيد و به صورت يك ويژگي اخلاقي در او ظاهر شود.
چنان¬كه قرآن كريم مي¬فرمايد: «ثُمَّ كانَ عاقِبَةُ الَّذينَ اَساءُوا السُّوءی اَن كَذَّبوا بِآياتِ اللهِ وَ كانوا بِها يَستَهزِئونَ: آن¬گاه فرجام كساني كه بدي كردند، به جايي رسيد كه آيات خدا را تكذيب كردند و آن¬ها را به سخريه گرفتند.» ( روم 30/10 )
حتّی در آيه¬اي مي¬فرمايد: تكرار گناه و اعمال زشت، حسّ تشخيص نيك و بد را از انسان سلب مي¬كند؛ به طوري كه كارهاي زشتشان در نظرشان نيك جلوه مي¬كند: «هَل نُنَبِّئُكُم بِالاَخسَرينَ اَعمالاً؛ اَلَّذينَ ضَلَّ سَعيُهُم في الحَياةِ الدُّنيا، وَ هُم يَحسَبونَ اَنَّهُم يُحسِنونَ صُنعاً: بگو: آيا شما را به زيانكارترين مردم آگاه گردانم؟ آنان¬كه تلاششان در زندگي دنيا هدر رفته و با اين حال مي¬پندارند كه كار نيك انجام مي¬دهند.» (کهف 18/103)
امام باقر (ع) فرمود: «ما مِن عَبدٍ اِلَّا وَ فی قَلبِهِ نُکتَةٌ بَيضاءٌ؛ فَاِذا اَذنَبَ ذَنباً خَرَجَ فی النُّکتَةِ نُکتَةٌ سَوداءٌ؛ فَاِن تابَ ذَهَب ذالِکَ السَّوادُ، وَ اِن تَمادی فی¬الذُّنوبِ زاد ذالِکَ السَّوادُ حَتّی يُغَطِّیَ البَياضَ؛ فَاِذا غَطَّی البَياضَ لَم يَرجِع صاحِبُهُ اِلی خَيرٍ اَبَداً، وَ هُوَ قَولِ اللهِ عَزَّ وَ جَلَّ: «کَلَّا بَل رانَ عَلی قُلوبِهِم ماکانوا يَکسِبونَ» (کافی، باب ذنوب، حديث 20 ): هر بنده-ای در دلش نقطه¬ای سفيد است وقتی گناهی انجام دهد؛ خال سياهی در آن پيدا می¬شود. اگر توبه کند، آن سياهی می¬رود؛ و اگر گناه را ادامه دهد، آن سياهی اضافه شود، تا روی سفيدی را بپوشاند. چون سفيدی پوشيده شد، ديگر صاحب آن دل هرگز به خوبی رو نمی¬آورد و اين است سخن خدای تعالی: «چنين نيست، بلکه اعمالشان چون زنگاری بر دل¬هاشان نشسته است.» (کافی، باب ذنوب، حديث 20 )
فقر روحي و فكري
در اوّل سوره¬ی بقره مي¬خوانيم: «ذالِكَ الكِتابُ لارَيبَ فيهِ هُدًي لِلمُتَّقينَ الَّذينَ يُؤمِنونَ بِالغَيبِ وَ يُقيمونَ الصَّلاةَ وَ مِمّا رَزَقناهُم يُنفِقونَ: اين كتاب هدايت است براي مردمان باتقوا كه به جهان غيب ايمان دارند و نماز به پا مي-دارند و از آنچه به آن¬ها روزي كرده¬ايم به ديگران انفاق مي¬كنند.» در حديث است كه مقصود از «مِمّا رَزَقناهُم يُنفِقون» يعني از علوم خود به ديگران بهره مي¬دهند و آن¬ها را ارشاد و هدايت مي¬كنند. (تفسير عياشی )
وقتی رسول خدا (ص) علي (ع) را با عدّه¬اي براي تعليم احكام دين به يمن فرستاد به وي فرمود: «اگر خدا يك نفر را به وسيله¬ی تو هدايت كند و از گمراهي نجات دهد، براي تو بهتر است از اين¬كه ثروت تمام دنيا را داشته باشي و آن را در راه خدا انفاق كني».
فقر روحي واخلاقي از فقر مالي بدتر است. چون با داشتن ثروت روحي واخلاقي مي¬توان فقر مالي را علاج كرد؛ ولي با وجود فقر روحي بي¬نيازي مالي سودي ندارد و حتّی ممكن است بر شقاوت انسان بيفزايد؛ ازاين¬رو، پيامبران بيشتر به رفع نواقص روحي و معنوی مردم می¬پرداختند؛ چون مي¬دانستند فقر مادّي را مردم خوب درك مي¬كنند و به رفع آن مي¬پردازند.
خداوند در سوره¬ی انشراح كه نعمت¬هاي مادّي و معنوي خود را بر پيامبر اسلام (ص) برمی¬شمارد، مي¬فرمايد: «آيا سينه¬ی تو را گشاده نساختيم و بار سنگين تو را از تو برنداشتيم؟ همان باري كه سخت بر پشت تو سنگيني مي-كرد و آوازه¬ی تو را بلند ساختيم. به يقين با هر سختي آساني است. آري، مسلّماً با هر سختي آساني است. پس هنگامي كه از كار مهمّي فارغ مي¬شوي به مهمّ ديگري بپرداز و به سوي پروردگارت توجّه كن.
در روزنامه¬ها زياد مي¬خوانيم كه جوان¬هايي خودكشي كرده¬اند و چون تحقيق كرده¬اند، ديده¬اند كتاب¬هايي كه مطالعه كرده¬اند، مبني بر بدبيني از حيات و خلقت بوده است..
ازاين¬روست، كه در اسلام نشر و خريد و فروش و خواندن كتب ضالّه حرام است، مگر براي افرادي كه با خواندن آن¬ها گمراه نمی¬شوند؛ زيرا هر فرد از آن نظر كه مسئول سلامت جسمش است، موظّف است از افكاري هم كه به مغزش وارد می¬شود، مراقبت کند. مسئولين نيز از آن نظر كه مدير جامعه¬اند، وظيفه دارند، كه مراقب اغذيه-ی روحي اجتماع باشند. از طرفی ما چون مسلمانيم و هر مسلماني مسئول سعادت برادران ديني خود هم هست، همه بايد از لحاظ افكار و انديشه¬هايي كه به مغز ما وارد مي¬شوند، مراقب يكديگر باشيم.
راه درمان انحرافات اخلاقى
مقدّمتاً بايد دانست که کسانی که انحرافات اخلاقی دارند، در واقع بيماران روانی هستند و به قول قرآن کريم «فی قُلوبِهِم مَرَضٌ» اند؛ ازاين¬رو، اين افراد برای درمان بايد به روان¬پزشک مراجعه کنند. امّا بايد متوجّه بود که برای درمان بيماری روانی سابقه¬ی زندگی شخص منحرف از کودکی را مطالعه نمود، و هم¬چنين محيط خانوادگی و اجتماعی و شغل او را كاملاً بررسی كرد، حتّی وراثت را نيز نبايد از نظر دور داشت؛ چون همه¬ی اين¬ها در ساختن روح و روان انسان سهم دارند؛ ازاين¬روست که فرموده¬اند: اصلاح مفاسد اخلاقی جوانان و كودكان به مراتب آسان¬تر از اصلاح بزرگسالان است.
چنان¬که امام صادق (ع) فرمود: «عَلَيكَ بِالاَحداثِ؛ فَاِنَّهُم اَسرَعُ اِلی كُلِّ خَيرٍ: به جوانان توجّه كن كه برای پذيرش سريع هر نيكی آمادهاند.» ( وسايل الشّيعه 11/447 )
امّا پيش¬گيری آسان¬تر از درمان است؛ ازاين¬رو، بايد تا آن¬جا که ممکن است کوشيد که انحرافات اخلاقی پيش نيايد و برای انجام اين هدف بايد امور زير رعايت شود:
1 ـ ترك معاشرت با افراد فاسد. پيامبر اكرم (ص) می¬فرمايد: «اَلمَرءُ عَلی دينِ خَليلِهِ وَ قَرينِهِ: انسان بر دين دوست و همنشين خويش است.» (کافی، باب مجالست اهل معاصی، حديث 3 )
اميرمؤمنان (ع) می¬فرمايد: «مُجالَسَةُ الاَشرارِ تورِثُ سوءَ الظَّنِّ بِالاَخيارِ: هم¬نشينی با بدان موجب بدبينی به نيكان است.» (بحارالانوار 71/191)
و می¬فرمايد: «مَنِ اشتَبَهَ عَلَيكُم اَمرُهُ وَ لَم تَعرِفوا دِينَهُ فَانظُروا اِلی خُلَطائِهِ: كسی كه وضع او بر شما مبهم است و دين او را ندانستيد، به دوستانش نگاه كنيد.» (بحارالانوار 74/ 197 )
ولی معاشرت با نيكان يكی از مهم¬ترين وسايل تربيت، تهذيب و پرورش فضائل اخلاقی و زنده كردن دل است.قرآن مجيد می¬فرمايد: «وَاصبِر نَفسَكَ مَعَ الَّذينَ يَدعونَ رَبَّهُم بِالغَدوةِ وَالعَشِيِّ؛ يُريدونَ وَجهَهُ وَ لاتَعدُ عَيناكَ عَنهُم تُريدُ زينَةَ الحَيوةِ الدُّنيا وَ لاتُطِع مَن اَغفَلنا قَلبَهُ عَن ذِكرِنا وَاتَّبَعَ هَويهُ وَكانَ اَمرُهُ فُرُطاً: خويشتن را به پايداری با آنان که هر صبح و شام پروردگارشان را مىخوانند و رضای او را می¬خواهند وادار، و به هوای تجمّل زندگی دنيا، چشمانت از آن¬ها (بدين سو و آن سو) برنگردد و از آن کس که ما او را از ياد خويش غافل کرده¬ايم و از هوای نفسش پيروی کرده و کارش از حد گذشته، اطاعت مكن.» (کهف م 18/28)
2 ـ اصلاح محيط: زندگی در محيط¬های آلوده ـ مخصوصاً محيطی كه در آن تظاهر به گناه و فساد اخلاق زياد است ـ خطر ابتلا به مفاسد اخلاقی زياد است؛ ازاين¬رو، اسلام برای اهمّيّت گناه در نظرها، دستور داده مجازات در در ملأ عام انجام گردد: «وَليَشهَد عَذابَهُما طائِفَةٌ مِنَ المُؤمِنِينَ: مجازات زن و مرد زناكار را بايد جمعی از مؤمنان مشاهده كنند. (نور 24/2 )
اسلام برای تجاهر به گناه مجازات¬های سختی قائل شده است.
امام صادق (ع) می¬فرمايد: «اِذا جاهَرَ الفاسِقُ بِفِسقِهِ فَلاحُرمَةَ لَهُ: چون گنه¬كار تجاهر به گناه كند، احترامش از بين می¬رود.» (وسائل الشّيعه 8/604 )
امام باقر (ع) می¬فرمايد: «ثَلاثَةٌ لَيسَ لَهُم حُرمَةٌ: صاحِبُ هَویً مُبتَدِعٍ وَالامامُ الجائِرُ والفاسِقُ المُعلِنُ بِالفِسقِ: سهكس احترام ندارند: بدعتگزار، پيشوای ظالم و گنه¬كار متظاهر به گناه.» (همان 8/605 )
3 ـ مهاجرت از محيط¬های آلوده: برای اصلاح محيط¬های آلوده حدّ اكثر كوشش بايد نمود؛ ولی اگر اصلاح محيط امكان نداشته باشد، بايد به محيط سالم¬تری مهاجرت کرد.
مهاجرت پيغمبر اسلام (ص) و مسلمين از مكّه به مدينه و نيز مهاجرت گروهی از مسلمانان به حبشه طبق فرمان پيامبر اکرم (ص) جز فرار از يك محيط آلوده و نامساعد به يك محيط مساعدتر برای نشر ايمان و فضيلت، نبود.
در تفسير «مجمعالبيان» در ذيل آيه¬ی: «وَ مَن يُهاجِر فِي سَبيلِ اللهِ يَجِدْ في الاَرضِ مُراغَماً كَثيراً وَ سَعَةً: هر كه در راه خدا هجرت كند، جاهای امن فراوان در زمين مى يابد. (نساء 4/100 ) از پيغمبر اسلام (ص) نقل شده: «مَن فَرَّ بِدينِهِ مِن اَرضٍ اِلی اَرضٍ وَ اِن كانَ شِبراً مِنَ الاَرضِ استَوجَبَ الجَنَّةَ وَ كانَ رَفيقَ اِبراهيمَ وَ مُحَمَّدٍ: كسی كه برای آيين خود از سرزمينی به سرزمين ديگر- اگرچه به اندازه¬ی يك وجب از زمين باشد- مهاجرت كند، مستحقّ بهشت می-گردد و هم¬نشين ابراهيم و محمّد خواهد بود.» (بحارالانوار 19/31)
محاسبه¬ نفس
امام عَلی بن موسی الرّضا (ع) می¬فرمايد: «مَن حَاسَبَ نَفسَهُ رَبِحَ وَ مَن غَفَلَ عَنها خَسِرَ وَ مَن خافَ اَمِنَ: كسی كه نفس خود را محاسبه كند سود می¬برد و كسی كه از محاسبه¬ی نفسش غافل بماند زيان می¬بيند و كسی كه از خطرات بترسد ايمن می¬ماند.» ( سفينةالبحار، مادّه وعظ )
در قيامت هم حسابگر انسان خود اوست.
خدوند در يک آيه می¬فرمايد: «كَفی بِنَفسِكَ اليَومَ عَلَيكَ حَسيباً: كافی است كه امروز خود حسابگر خويش باشی.» (اسراء 17/14 )
اصولاً همه¬ی اعمال ما در نامه¬ای ثبت است: «لايُغادِرُ صَغيرَةً وَ لاكَبيرَةً اِلَّا اَحصاها وَ وَجَدُوا ما عَمِلُوا حاضِراً: هيچ عمل كوچك و بزرگی را فرو نگذاشته و همه را برشمرده است؟! و همه¬ی اعمال خود را حاضر می¬بينند.» (کهف 18/49 )
و در آيه¬ی ديگر می¬فرمايد: «فَمَن يَعمَل مِثقالَ ذَرَّةٍ خَيراً يَرَهُ؛ وَ مَن يَعمَل مِثقالَ ذَرَّةٍ شَرّاً يَرَهُ: هر كس هم¬وزن ذرّهای كار خير انجام داده آن را خواهد ديد؛ و هر کس هم وزن ذرّه¬ای کار بد کرده، آن را خواهد ديد.» (زلزال 99/7 )
خداوند و معصومين (ع) به ما فرمود¬اند: همان¬گونه كه در امور مالی حسابگر خويش هستيد، در امور دينی هم حسابگر خود باشيد.
سه چيز را بايد محاسبه کرد: اعمال، اخلاق و ايمان. ولی در حساب اعمال سه مشكل مهمّ وجود دارد كه در حسابهای مادّی وجود ندارد.
مشكل اوّل: حبّ ذات مانع است از اين¬که عيبهای خود را ببينيم. حتّی گاهی عيوب خود را محاسن و يا گناهان خويش را عبادت و تنبلی خود را زهد می¬پنداريم.
قرآن مجيد آيات متعدّدی در مورد تزيين اعمال دارد؛ و اين هم مانع می¬شود از اين¬که انسان اعمالش را آن-چنان كه هست، بنگرد.
از جمله در يک آيه می¬فرمايد: «اَفَمَن زُيِّنَ لَهُ سوءُ عَمَلِهِ فَرَآهُ حَسَناً: آيا کسی که زشتی کردارش در نظرش زيبا آمده و آن را نيکو می¬بيند؟» ( ـ فاطر 35/8)
و در آيه¬ی ديگر می¬فرمايد: «زُيِّنَ لِلَّذِينَ كَفَرُوا الْحَيَاةُ الدُّنْيَا: زندگی دنيا در چشم کافران آراسته شده است.» (بقره 2/212 )
و در آيه¬ی ديگر می¬فرمايد: «كَذالِكَ زُيِّنَ لِلمُسرِفينَ ماكانوا يَعمَلونَ: آری، کارهای مسرفان اين¬چنين به نظرشان زيبا می¬آيد.» (يونس 10/12 )
و می¬فرمايد: «كَذالِكَ زُيِّنَ لِلكَافِرينَ ماكانوا يَعمَلونَ: آری، اعمال کافران در چشم آن¬ها اين چنين زيبا جلوه داده شده است.» (انعام 6/122 )
مشكل دوّم اين است که گاهی ما خطاهايمان اصلاً به نظرمان خطا به حساب نمىآيند. مثلاً در روايت داريم كه: «شرك در عمل گاهی از حركت مورچه در شب تاريك بر سنگ سخت، مخفی¬تر است.» حال چگونه ما می¬توانيم چنين گناهانی را بنويسيم؟
ما می¬دانيم اگر در امور مادّی حسابگر باشيم، سود می¬بريم و اگر محاسبه نكنيم ضرر می¬كنيم، چون عوامل سود و زيان با محاسبه روشن شده و نقاط ضعف اصلاح می¬شود و به نقاط قوّت هم بيشتر اهمّيّت می¬دهيم؛ در امور معنوی هم با محاسبه، نقاط ضعف و قوّت روشن می¬شود؛ بايد حساب كنيم و ببينيم عوامل عدم موفّقيّت چه بوده است.
مؤمنين محاسبه را جزء برنامههايشان قرار می¬دهند و اوّلين قدم سير و سلوك را «مراقبه» و سپس «محاسبه» و بعد از آن «مشارطه» و در آخر «معاقبه» می¬دانند.