مقدمه
علی رغم این که ماتریالیست ها و مخالفین دین، همواره الهیون را به داشتن تعصب در اعتقاد به دین و خدا متهم می کنند، و می گویند: مذهبی ها بدون دلیل و از روی تعصب به دین و خدا معتقدند؛ ولی تعصب خودشان در بی دینی و مخالفت با دین و خدا، به مراتب بیشتر از الهیون است؛ چون بدون هیچ دلیل و برهانی عزم جزم کرده اند، که جز ماده و مادیات چیزی را نپذیرند. چنانکه در قرون جدید، در غرب علمی به نام « جامعه شناسی مذهب » به وجود آمده است، و در آن بدون این که احتمال داده شود، که شاید مذهب یک ریشه الهی و فطری در بشر داشته باشد، و بدون توجه به ادله قاطع الهیون بر وجود خدا و ماوراء الطبیعه، اولین چیزی که به عنوان اصل موضوع در آن پذیرفته شد، این است که دین و خدا نه هیچ حقیقتی دارند، و نه هیچ ریشه فطری و عقلی در بشر دارند، بلکه دین و خدا پدیده های اجتماعی هستند، که در اثر عوامل روانی و اجتماعی هم چون ترس، جهل، و غیره، برای انسان پیدا شده اند، و هم چون نحوست عدد سیزده یا اعتقاد به بخت و غول جزء موهومات هستند.
ویژگی مهم این جامعه شناسان و روان شناسان، که دین را پدیده ای اجتماعی می دانند، یکی این استکه تکامل گرا هستند؛ یعنی برای دین حالت ساده ای هم چون توتمیسم در نظر می گیرند، که به تدریج پیچیده شده، تا به ادیانی نظیر یهودیت، مسیحیت و اسلام رسیده است. ویژگی دیگر این جامعه شناسان و روان شناسان این است که خود ملحد و غیر مومن به خدا و ماوراء الطبیعه هستند، آن گاه به حکم « کافر همه را به کیش خود پندارد » کوشیده اند تا برای گرایش بشر به دین و خدا عواملی چون ترس، جهل و غیره پیدا کنند، تازه در این زمینه نتوانسته اند نظر قاطعی در این مورد ابراز دارند.
نظریات الحادی راجع به منشاء پیدایش دین در میان بشر بسیار است؛ ولی با توجه به آن که بعضی از آن ها آن قدر ضعیف هستند، که قابل طرح و بررسی نیستند، و بعضی دیگر چندان تفاوت فاحشی با نظریات دیگر ندارند؛ از این رو، بحث و بررسی درباره همه آن ها چندان فایده ای ندارد، و ما در این کتاب تنها به بررسی نظریات عمده ای، که در این زمینه اظهار شده است، می پردازیم.
عناوین مورد بحث
1- ترس، عامل اعتقاد به خدا!
2- جهل، عامل اعتقاد به خدا!
3- بهره کشی ظالمان، عامل اعتقاد به خدا!
4- خدا، مخلوق تکامل فکر انسان!
5- سپری شدن مرحله ربانی!
6- اعتقاد به روح، عامل اعتقاد به خدا!
7- اعتقاد به مانا، عامل اعتقاد به خدا!
8- اعتقاد به جادو، عامل اعتقاد به خدا!
9- طبیعت پرستی، منشاء دینداری!
10- اعتقاد به بخت، عامل اعتقاد به خدا!
11- ارتجاعی بودن بازگشت به خدا پرستی!
12- سرکوب میل جنسی، عامل اعتقاد به خدا!
13- بازگشت به از خود بیگانگی!
14- اومانیسم، یا برگشت از خدا پرستی به انسان پرستی!
15- از خود بیگانگی، عامل اعتقاد به خدا!
نقد « ترس، عامل اعتقاد به خدا »
1- هر گاه چیزی دلایل کافی برای اثباتش باشد، انسان باید بپذیرد، و لو این که هر چیزی عامل و انگیزه پیدایش فکر آن برایش بوده باشد. خداشناسی علاوه بر اینکه فطری بشر است، ده ها و صدها دلیل دارد؛ به طوری که اگر کسی دارای عقل سلیم باشد و غرض و مرضی هم نداشته باشد، با مطالعه آنها وجود خدا برایش مسلم خواهد گشت.
2- اگر ترس عامل اعتقاد بشر به دین و خدا بود، می بایستی تنها ترسوها مومن باشند یا ترسوها از همه مومن تر باشند؛ در حالی که امر برعکس است؛ زیرا اتکا به قدرت نامتناهی خداوند، سبب می شود که انسان از هیچ خطری حتی مرگ نهراسد، و هیچ حادثه ناگواری حتی اندیشه مرگ، او را مضطرب و پریشان نسازد؛ و حتی ایمان به معاد و زندگی عالی تر پس از مرگ، انسان را به یک موجود شکست ناپذیر در مقابل تمامی حوادث، تبدیل می کند.
3- اگر ترس عامل اعتقاد بشر به دین و خدا بود، می بایستی اکنون که بر اثر آگاهی بشر و رشد فرهنگی جامعه، با ساختن ساختمان های ضد زلزله و سدها و سیل بندها، و کشف درمان بسیاری از بیماریها، ترس از عوامل طبیعی از بین اکثر مردم رخت بر بسته است، باید دیگر زمینه ای برای خداپرستی باقی نمانده باشد؛ در حالی که می بینیم، گرایش به دین و خدا در بین مردم نه فقط کم نشده، بلکه بیشتر هم شده است، و حتی گرایش به خدا و دینداری در شهرها، که علم و دانش بیشتری دارند، قوی تر از روستاهاست.
4- گرایش به خدا در ذات و فطرت آدمی هست، اما غرق شدن در لذات و شهوات چنان انسان را به خود مشغول می کنند، که خدا را از یاد می برند. ولی وقتی که بشر در مواجهه با خطرات درمانده می گردد، به یاد خدا می افتد، و از او برای نجاتش کمک می طلبد. اگر اعتقاد به خدا به عنوان یک امر فطری در روح و دل بشر نبود و خدا مورد قبول عقل او نبود، معنی نداشت، که ترس و درماندگی او را به یاد خدا بیندازند. بنابراین، آرامش خاطر از برکات ایمان به خدا و دین است، نه عامل و انگیزه پیدایش اعتقاد بشر به آن ها. قرآن کریم در سوره لقمان، آیه 32 می فرماید: « هنگامی که کشتی نشینان را موجی مانند سایبان ها فرا گیرد، خدا را از روی اخلاص در دین و بندگی بخوانند، ولی چون آن ها را نجات دهد و به خشکی رساند، برخی از آنان راه مستقیم را می روند، و آیات ما را جز دغل کاران ناسپاس انکار نمی کنند ».
5- آیا درست است که گفته شود: هزاران دانشمند خداشناس، همچون سقراط، افلاطون، ارسطو، ابن سینا، فارابی، رازی، خواجه نصیرالدین طوسی، ملاصدرا، نیوتن، انیشتین، گالیله، دکارت و پاستور که عمر خود را با ترس و جهل به سر برده اند، همه به این خاطر مذهبی بوده اند، که ترسو بوده اند، و این تنها بی دینها هستند، که شجاع و نترسند؟
6- هرگاه به فرض هم ترس از حوادث، انگیزه اعتقاد به خدا باشد، دلیل بر موهوم بودن خدا نیست؛ چون در آن صورت ترس تنها انگیزه ای بوده، که انسان برای رهایی از خطرات به واقعیتی پناه برد، که سر رشته همه امور در دست اوست. زیرا راه غلط و خطا در جست و جوی چیزی، به هیچ وجه دلیل بر نادرست بودن و غیر واقعی بودن آن چیز نیست. چنانکه بشر از کیمیا گری به شیمی رسیده است؛ برای نجات از تاریکی، چراغ و برق را اختراع کرده است؛ برای ترس از مرگ به پزشکی رو آورد و ....
7- بر خلاف گفته مادیون، در گذشته بشر چون جاهل بود، کم تر خداشناس و خداپرست بود؛ ولی هر چه عالم تر شده، بیشتر خداپرست و دیندار شده است؛ و این خود نوید می دهد، که بشر به سوی دین و دینداری می رود، تا برسد به روزی، که قریب به اتفاق مردم دیندار باشند، و جز آدم های احمق بی دینی نباشد. چنانکه خداوند در سوره نور آیه 55 می فرماید: « خدا به کسانی از شما که ایمان آورده و کارهای شایسته کرده اند وعده داده است، که حتما آنان را حکمران روی زمین خواهد کرد ».
8- قران کریم در دعوت های خود به مبدا و معاد همواره مردم را به تعقل و تفکر و تدبر در خلقت آسمان ها و زمین و موجودات و مخلوقات و نظم بدیع آن ها فرا می خواند و نه ترس از عواملی که موجب ترس می شوند؛ چنانکه در سوره طور، آیه 35 می فرماید: « آیا بدون علت آفریده شده اند یا خودشان خود را به وجود آورده اند؟ ». و از آنجا که این هر دو فرض به طور بدیهی باطل است، معلوم می شود، که قدرتی آن ها را به وجود آورده است، و آن « خدای تبارک و تعالی » است.