ملاك فعل اخلاقي در اسلام.
قبلاً گفتيم هر نظام اخلاقي ملاكي دارد. حال ببينيم ملاك فعل اخلاقي در اسلام چيست؟ ملاك عمل اخلاقي در اسلام سه چيز است: نيّت، عمل صالح و مطابقت با شرع.
1 ـ نيّت
اصولاً بايد دانست، که هيچ کار اختياری بدون يک نيّت و انگيزه انجام نمی¬گيرد؛ بلکه هر کار اختياری يک انگيزه و داعی دارد که انسان را بدان کار وامی¬دارد. بعضی از انگيزه¬های آدمی برای تأمين نيازهاي مادّيش است و بعضی از آن¬ها برای ارضای عواطف اجتماعيش؛ هم¬چون مادری که راحتی خود را فدای راحتی فرزندش می-کند، يا انساني كه به منظور ارضای عاطفه¬ی انسانيش يا حسّ کمال¬جوييش، به ايثار و فداکاری می¬پردازد.
با توجّه به اين مطلب گوييم: افعال اختياری انسان با تمرين و ممارست برای وی به صورت ملکات درمی¬آيند؛ و ازاين¬رو، برای هميشه و حتّی بعد از مرگ هم با او هستند.
ولی بايد دانست، که روحِ افعالی اختياری انسان «انگيزه» و «نيّت» است و اگر كاري به چند انگيزه و به چند جهت انجام گيرد، آن¬چه به آن كار از نظر اخلاقي ارزش مي¬دهد، همان انگيزه و نيّت اصلي است، كه از اوّل و اصالتاً مورد توجّه نفس است.
چنان¬كه اگر انسان به خاطر لذّت و زيستن غذا بخورد و بخوابد، اين كارها ارزش اخلاقي ندارند؛ ولي اگر انسان به خاطر توانايي بر عبادت غذا بخورد و بخوابد و حتّی ورزش و تفريح كند، عبادت محسوب مي¬شوند.
از آنجا كه نتايج افعال اختياري انسان هم ضرورتاً از افعال اختياري او برايش به صورت ملكات درمی آيند، براي هميشه و حتّی بعد از مرگ هم با انسان هستند؛ ولي افعال اخلاقي¬اي كه با اختيار و اراده¬ی شخص انجام مي¬گيرند، به وسيله¬ی اراده و نيّت خير است كه موجب كمال نفس مي¬شوند؛ يعني روح افعال اخلاقي انسان اراده¬ی خير و «نيّت» است.
با توجّه به اين مطلب گوييم: از نظر اسلام فعلی ارزش واقعي و اخلاقي دارد كه تنها براي رضاي خدا انجام گيرد.
چنان¬كه قرآن مجيد ¬فرمود: «اِنَّما نُطعِمُكُم لِوَجهِ اللهِ، لانُريدُ مِنكُم جَزاءً وَ لاشُكوراً: ما براي خشنودي خدا به شما مي¬خورانيم و پاداش و سپاسي از شما نمي¬خواهيم» (انسان 76/9 )
و قرآن مجيد می¬فرمايد: «ماآتَيتُم مِن زَكاةٍ تُريدونَ وَجهَ اللهِ؛ فَاُولَئِكَ هُمُ المُضعِفونَ: آنچه به قصد خشنودي خدا به زکات دهيد (افزايش يابد) و اينانندكه بهره¬ی خود را دوچندان مي¬سازند.» (روم 30/29)
و در روايتی «رسول خدا (ص) » می¬فرمايد: «اِنَّمَا الاَعمالُ بِالنِّيّاتِ، وَ لِکُلِّ امرِءٍ مانَویٰ: اعمال به نيّت¬ها بستگی دارند و آنچه برای آدمی می¬ماند نيّت اوست.» (بحارالانوار 27/212 )
و امام صادق (ع) فرموده: «اِنَّ اللهَ تعالی يَحشُرُ النّاسَ عَلی نِيّاتِهِم يَومَ القِيامَةِ: خداوند در روز قيامت مردم را بر طبق نيّت¬هايشان محشور خواهد نمود.» (کافی 5/20)
و ¬رسول اکرم (ص) فرموده: «نِيَّةُ المُؤمِنِ خَيرٌ مِن عَمَلِهِ، وَ نِيَّةُ الكافِرُ شَرٌّ مِن عَمَلِهِ، وَ کُلُّ عاملٍ يَعمَلُ عَلی نِيَتِهِ: نيّت مؤمن از عملش بهتر است و نيّت كافر بدتر از عملش است و هر کس طبق نيّتش عمل می¬کند.» (اصول کافی، باب نيّت، حديث 2)
و رسول اكرم (ص) در غزوه¬ای فرمود: «تَرَكنا في المَدينَةِ اَقواماً لانَقصُدُ وادياً وَ لانَصعَدُ صُعوداً ولانَهبِطُ هُبوطاً اِلّا كانوا مَعَنا، قالوا: كَيفَ يَكونونَ مَعَنا وَ لَم يَشهَدوا؟ قالَ: بِنِيّاتِهِم: در مدينه كساني را ترك كرديم، ولي اكنون هيچ وادي¬اي نمي¬پيماييم و از هيچ بلندي بالا نمي¬رويم و از هيچ پستي پايين نمي¬آييم، جز آن¬كه با ما هستند. عرض شد: چگونه با ما هستند، با آن¬كه حضور ندارند؟ فرمود: با نيّت¬هاشان ما را همراهي مي¬كنند.» (ميزان الحکمه 10/479)
گفتيم نيّت جان عمل است و صحّت عبادت مشروط به نيّت است و عمل بدون نيّيت باطل است؛ ولي نيّت بدين معنا نيست، كه مثلاً به هنگام اداي نماز شخص بگويد: نماز براي خدا مي¬خوانم يا به هنگام گرفتن روزه بگويد: روزه براي خدا مي¬گيرم؛ بلكه نيّت انبعاث و پرش روح است به جانب حيّ سبحان. اگر انسان از ماسوي الله به سوی الله پر كشيد، نيّت كرده است. چنان¬كه فرموده¬اند: از خداوند سبحان با نيّت¬هاي صادق مسئلت كنيد.
ازاين¬رو، هرگاه نيّت عبادت براي خدا نبود، نه فقط آن عبادت مستحقّ پاداش نيست، بلكه مستحقّ ويل خواهد بود.
چنان¬كه قرآن کريم فرموده است: «وَيلٌ لِلمُصَلّينَ الَّذينَ هُم عَن صَلاتِهِم ساهونَ الَّذينَ هُم يُراءونَ وَ يَمنَعونَ الماعونَ: واي بر نمازگزاراني كه نمازشان را سرسري مي¬گيرند، آنان كه ريا مي¬كنند و از برآوردن نياز زندگي به نيازمندان دريغ مي¬ورزند.» ( ماعون 107/4 )
البتّه نيّت هم درجات دارد. بعضی برای در امان ماندن از عذاب آخرت کار می¬کنند، بعضی برای تحصيل ثواب¬های اُخروی و بعضي برای رضايت خداوند تعالي.
چنان¬که حضرت علی (ع) در دعای خود به درگاه خداوند عرض می¬کند: «وَجَدتُکَ اَهلاً لِلعِبادَةِ فَعَبَدتُکَ: تو را شايسته¬ی عبادت يافتم پس تو را عبادت کردم.» (بحار 67/35)
ولي اين هم كه بعضي گفته¬اند: «عبادت به طمع وصول به بهشت يا ترس ازجهنّم ارزش ندارد.» درست نيست؛ زيرا اكثر مردم با اين¬كه واقعاً به مبدأ و معاد واسلام ايمان دارند، ولي از درك اين¬كه كار را تنها براي رضاي خدا انجام دهند، معذورند و بالاترين مرتبه¬ی فهم آنان اين است كه به خاطر ترس از آتش دوزخ و اميد به بهشت الهی عبادت كنند.
چنان¬كه در حديث معروفي امام صادق (ع) فرموده: «اِنَّ العُبّادَ ثَلاثَةٌ: قَومٌ عَبَدوا اللهَ عَزّ وَ جَلَّ خَوفاً فَتِلكَ عِبادَةُ العَبيدِ، وَ قَومٌ عَبَدوا اللهَ تَبارَكَ وَ تَعالی طَلَبَ الثَّوابِ فَتِلكَ عِبادَةُ الاُجَراءِ، وَ قَومٌ عَبَدوا اللهَ عَزّ وَ جَلَّ حُبّاً لَهُ، فَتِلكَ عِبادَةُ الاَحرارِ وَ هِيَ اَفضَلُ العِبادَة: عبادت¬كنندگان سه گروه¬اند: گروهي خداي عزّ و جلّ را از ترس عذاب عبادت مي¬كنند اين عبادت بردگان است؛ گروهي خداي عزّ و جلّ را به طمع پاداش عبادت مي¬كنند و اين عبادت مزدوران است، و گروهي خداي عزّ و جلّ را براي دوستيش عبادت كنند و اين عبادت آزادگان است و برترين نوع عبادت. (کافی، باب عبادت، حديث 5)
البتّه عمل برای خدا با انجام آن به قصد خدمت به بندگان خدا تعارض ندارد؛ زيرا وقتی عملی به قصد تقرّب الهی انجام گيرد، مسلّماً نتيجه¬اش عايد بندگان خدا خواهد شد؛ ولی از آن جهت کار را بايد برای تقرّب به خدا انجام داد که چه بسا عمل وقتی برای خلق باشد، با ريا توأم است و درآن صورت فاقد حُسن فاعلی است که شرط اساسی فعل اخلاقی است.
انجام کار برای رضا و قرب خدا اين امتياز را نيز دارد که انسانی که کار را برای قرب و رضايت خداوند انجام مي¬دهد، از آن¬جا که خدا را در کارهايش پشتيبان خود می¬داند، هر قدر هم که کار مشکل باشد، بدون ترس و واهمه برای انجامش گام برخواهد داشت.
و حتّی كسي كه كار براي رضاي خدا انجام مي¬دهد، اگر به نتيجه هم نرسد، می¬داند از يك طرف به خدا نزديک شده است و از طرف ديگر نتيجه و پاداش عملش را در زندگی بعد از اين زندگي دنيوي، چندين برابر دريافت خواهد کرد.
2 ـ عمل صالح
اين¬كه يك باور اعتقادي تا چه اندازه مورد قبول يك فرد و يك جامعه است، تنها در عمل معلوم مي¬شود؛ از¬اين-رو، مي¬توان گفت: شخص و جامعه در صورتي واقعاً داراي اخلاق نيك است، كه اخلاق نيك را در عمل پياده كنند، نه اين¬كه تنها دم از اخلاق نيك بزنند.
و به همين علل و علل ديگر است، كه علاوه بر نيّت، عملي از نظر اسلام اخلاقي است، كه صالح هم باشد؛ يعني عمل اخلاقی عملي است، كه هم داراي حُسن فاعلي باشد و هم حسن فعلي. به طوری که در بيش از پنجاه آيه از قرآن مجيد، ايمان و عمل صالح با هم آمده¬اند: «اَلَّذينَ آمَنوا وَ عَمِلوا الصّالِحاتِ.» ( بقره 2/25 )
و در يك آيه مي¬فرمايد: «اِلَيهِ يَصعَدُ الكَلِمُ الطَّيِّبُ وَالعَمَلُ الصّالِحُ يَرفَعُهُ: اعتقادات پاك به سوي او (خدا) بالا مي¬رود و عمل صالح است كه آن را بالا مي¬برد.» (فاطر 35/10)
يعني اگر كسي به زبان «لااِله اِلّا الله» يا هر سخن نيك و اندرز و امر به معروف و نهي از منكري بگويد؛ اين كلمات نيك، در صورتي به سوي حق تعالی بالا مي¬روند و مورد قبول ذات اقدس الاهی واقع مي¬شوند، كه با عمل گوينده منطبق باشند.
اميرمؤمنان (ع) فرموده: «لاتَكُن مِمَّن يَرجو الآخِرَةَ بِغَيرِ عَمَلٍ: از كساني مباش، كه بدون عمل صالح به آخرت اميدوارند.» (نهج البلاغه، حکمت 150 )
بدين ترتيب، معلوم می¬شود، که از نظر اسلام، انسان واقعی کسی است، که درد خدا را داشته باشد؛ و چون درد خدا را دارد، درد مخلوقات خدا را هم دارد.
چنان¬که قرآن راجع به پيامبر اکرم (ص) ¬فرموده: «فَلَعَلَّكَ باخِعٌ نَفسَكَ عَلی آثارِهِم اِن لَم يُؤمِنوا بِهَذَا الحَديثِ اَسَفاً: شايد اگر به اين سخن ايمان نياورند، تو جانت را از اندوه، بر سر كار آنان تباه کنی.» (نهج البلاغه، حکمت 150 )
برتری نيّت بر عمل: هرچند نيّت و عمل تفكيك ناپذيرند؛ زيرا عمل ثمره¬ی ايمان است؛ ولي اگر به فرض نيّت و عمل را از هم جدا كنيم، نيّت ارزش بيشتري از عمل دارد.
چنان که به نقل امام صادق (ع) رسول اکرم (ص) فرموده: «نِيَّةُ المُؤمِنِ خَيرٌ مِن عَمَلِهِ وَ نِيَّةُ الکافِرِ شَرٌّ مِن عَمَلِهِ؛ وَ کُلُّ عامِلٍ يَعمَلُ عَلی نِيَّتِهِ: نيّت مؤمن بهتر از عمل اوست و نيّت کافر بدتر از عملش است؛ و هر کس طبق نيّتش عمل می¬کند.» (کافی، باب نيّت، حديث 2 )
3 ـ مطابقت عمل با شرع
علاوه بر نيّت و عمل صالح سوّمين شرط كار نيك و اخلاقي آن است، ¬كه به دستور شرع انور اسلام هم باشد؛ ولي عمل صالح بدون مطابقت با شرع بدعت است و حرام.
چنان¬كه در حديثي رسول اكرم (ص) مي¬فرمايد: «لايُقبَلُ قَولٌ اِلَّا بِالعَمَلِ، وَ لايُقبَلُ قَولٌ وَ عَمَلٌ اِلَّا بِنِيَّةٍ، وَ لايُقبَلُ قَولٌ وَ عَمَلٌ وَ نِيَّةٌ اِلَّا بِاِصابَةِ السُّنَّةِ: سخني پذيرفته نمي¬شود، مگر با عمل؛ و سخن و عملي قبول نمي¬شود مگر با نيّت، و سخن و عمل و نيّتي مقبول نيست، مگر آن¬كه با سنّت منطبق باشد.» (مستدرک الوسايل 1/8)
و قرآن کريم فرموده است: «اَلَّذي خَلَقَ المَوتَ وَالحَياةَ، لِيَبلُوَكُم اَيُّكُم اَحسَنُ عَمَلاً: خداوند کسی است، که مرگ و زندگي را آفريده، تا شما را بيازمايد كه عمل كدام يک از شما نيكوتر است؟» (ملک 67/2)
عوامل مؤثّر در پرورش فضائل اخلاقي
عوامل بسياري در پرورش فضائل اخلاقي در انسان مؤثّرند، از جمله:
1 ـ عامل وراثت: نه تنها صفات جسماني، بلكه صفات اخلاقي و روحاني پدر و مادر از طريق وراثت و ژن¬ها هم به فرزندان منتقل مي¬شوند،. چنان¬كه بسيار ديده شده كه افراد پاك و شجاع داراي فرزتدان پاك و شجاع بوده¬اند و فرزندان افراد آلوده غالباً آلوده بوده¬اند. هرچند بعداً تاحدود زيادي مي¬توانند تغييريابند وموجب جبر وسلب مسئوليّت از فرزندان نشوند.
همان¬طوري ¬كه قرآن مجيد مي¬فرمايد: «قالَ نوحٌ رَبِّ لاتَذَر عَلَی الاَرضِ مِنَ الكافِرينَ دَيّاراً؛ اِنَّكَ اِن تَذَرهُم يُضِلّوا عِبادَكَ وَ لايَلِدوا اِلّا فاجِراً كَفّاراً: نوح گفت: پروردگارا، احدي از كافران را بر روي زمين باقي مگذار، كه اگر آن¬ها را باقي گذاري، بندگانت را گمراه كنند و جز پليدكار ناسپاس نزايند.» ( نوح 71/27 و 26)
و از طرفي، مي¬بينيم پيامبران بعد از حضرت ابراهيم (ع)، از جمله پيامبر اكرم اسلام (ص) و ائمّه¬ی اطهار (ع) همه از نسل ابراهيم (ع) بوده¬اند. چنان¬كه قرآن كريم مي¬فرمايد: «اِنَّ اللهَ اصطَفی آدَمَ وَ نوحاً وَ آلَ اِبراهيمَ وَ آلَ عِمرانَ عَلَی العالَمينَ، ذُرِّيَّةً بَعضُها مِن بَعضٍ؛ وَاللهُ سَميعٌ عَليمٌ: خدا آدم و نوح و خاندان ابراهيم و خاندان عمران را بر مردم جهان برتري داد، فرزنداني كه برخي از نسل برخي ديگرند و خدا شنواي داناست.» (آل عمران 3/23 و 24 )
و اميرمؤمنان (ع) مي¬فرمايد: «حُسنُ الخُلقِ بُرهانُ كَرَمِ الاَعراقِ: اخلاق نيك، دليل وراثت¬هاي پسنديده¬ی انسان از پدر و مادر هستند.» (غررالحکم، باب حسن خلق، حديث 26/77)
2 ـ تربيت خانوادگي: خانواده اوّلين مدرسه¬ی كودك است؛ ازاين¬رو، سالم يا ناسالم بودن محيط خانواده، بيش از همه¬ی محيط¬هاي ديگر در رشد فضايل يا رذايل اخلاقي مؤثّر است. و اين بدان خاطر است كه كودك در آن زمان از هر زماني ديگر تأثيرپذيرتر است و آثاري كه در آن سنّ و سال در روح او به وجود می¬آيند، ماندني¬تر و پابرجاترند.
چنان¬كه اميرمؤمنان علي (ع) در اين مورد مي¬فرمايد: «اَلعِلمُ في الصَّغَرِ كَالنَّقشِ في الحَجَرِ: تعليم در كودكي هم-چون نقشي است، كه روي سنگ كنده شود.» ( بحارالانوار 1/224 )
ازاين¬رو، قرآن كريم مي¬فرمايد: «يا اَيُّهَا الَّذينَ آمَنوا، قوا اَنفُسَكُم وَ اَهليكُم ناراً: اي كساني كه ايمان آورده¬ايد، خود و خانواده¬ی خود را از آتش حفظ كنيد.» (تحريم 6/66 )
در تفسير نورالثّقلين ذيل اين آيه آمده است: «چون اين آيه نازل شد، يكي از ياران پيامبر اکرم (ص) از آن حضرت پرسيد: چگونه خانواده¬ی خود را از آتش دوزخ حفظ كنم؟ فرمود: آن¬ها را امر معروف و نهي از منكر كن، اگر از تو پذيرا شوند، آن¬ها را از آتش حفظ كرده¬اي؛ و اگر نپذيرفتند، وظيفه¬ی خود را انجام داده¬اي.»
و در مجمع البيان ذيل آيه 30 روم به نقل از پيامبر اکرم (ص) آمده: «كُلُّ مَولودٍ يولَدُ عَلَي الفِطرَةِ، حَتّی يَكونَ اَبَواهُ يُهَوِّدانَهُ وَ يُنَصِّّرانَهُ: هر نوزادي بر فطرت توحيدي متولّد مي¬شود، آن¬گاه پدر و مادرش او را يهودي و نصراني مي¬كنند.»
3 ـ پاك محيط پاک: هر چند انسان در محيط ناپاك هم مي¬تواند پاك بماند؛ ولي انسان بسياري از صفات خود را از محيط كسب مي¬كند. محيط¬هاي پاك غالباً افراد پاك مي¬پرورند و محيط¬هاي ناپاك افراد آلوده.
چنان¬كه قرآن¬كريم مي¬فرمايد: «وَالبَلَدُ الطَّيِّبُ يَخرُجُ نَباتُهُ بِاِذنِ رَبِّهِ وَالَّذي خَبُثَ لايَخرُجُ اِلّا نَكِداً؛ كَذالِكَ نُصَرِّفُ الآياتِ لِقَومٍ يَشكُرونَ: سرزمين پاك گياه آن به اذن پروردگارش پربار برآيد و زميني كه ناپاك است، جز حاصلي ناچيز و بي¬فايده برنيارد.» (اعراف 7/56)
4 ـ دوستان و معاشران: نقش دوستان و معاشران در اخلاق و رفتار آدمي به تجربه ثابت شده است. دوستان ناباب غالباً باعث فاسد شدن افراد پاك شده¬اند؛ و بسياري از افراد پاك و برجسته هم¬چون انبيا توانسته¬اند افراد بلكه ملّت¬هايي را به تقوا و پاكي سوق دهند.
اميرمؤمنان (ع) مي¬فرمايد: «قارِن اَهلَ الخَيرِ، تَكُن مِنهُم وَ بايِن اَهلَ الشَّرِّ تَبِن عَنهُم: با نيكان بنشين تا از آن¬ها باشي و از بدان دور شو تا از آن¬ها جدا شوي.» (نهج البلاغه، نامه 31)
5 ـ علم و آگاهي: هم با دليل و هم با تجربه به اثبات رسيده كه هر قدر آگاهي انسان بيشتر باشد، فضايل اخلاقي بيشتر در او شكوفا مي¬شوند وكمتر گرد رذائل مي¬گردد. تا آن¬جا كه بعضي چون سقراط در اين باره مبالغه كرده و گفته¬اند: «علم مساوي است با عمل.»
در آياتي از جمله: «هُوَ الَّذي بَعَثَ في الاُمِّيّينَ رَسولاً مِنهُم يَتلوا عَلَيهِم آياتِهِ وَ يُزَكّيهِم وَ يُعَلِّمُهُمُ الكِتابَ وَالحِكمَةَ؛ وَ اِن كانوا مِن قَبلُ لَفي ضَلالٍ مُبينٍ: خدا كسي است كه در ميان درس ناخوانده¬ها پيامبري از خودشان برانگيخت كه آيات او را بر آن¬ها مي¬خواند و پاكشان مي¬سازد وكتاب وحكمتشان مي¬آموزد؛ هرچند پيش از آن در گمراهي آشكاري بودند.» (جمعه 62/2 ) نجات ازگمراهي و رذائل اخلاقي و گناهان نتيجه¬ی تعليم كتاب وحكمت دانسته شده است.
و در آيه¬ی: «اَئِنَّكُم لَتَأتونَ الرِّجالَ شَهوَةً مِن دونِ النِّساءِ بَل اَنتُم قَومٌ تَجهَلونَ: آيا از سر شهوت به¬جاي زنان با مردان آميزش مي¬كنيد؟ حقّاً كه شما مردمي نادانيد.» (نمل 27/55 ) حضرت لوط (ع) انحراف قومش را از روي ناداني مي¬داند.»
پيامبراکرم (ص) مي¬فرمايد: «بِالعِلمِ يُطاعُ اللهِ وَ يُعبَدُ، وَ بِالعِلمِ يُعرَفُ اللهُ وَ يوَحِّدُ، وَ بِهِ توصَلُ الاَرحامُ وَ يُعرَفُ الحَلالُ وَالحَرامُ، وَالعِلمُ اِمامُ العَمَلِ: با معرفت خدا اطاعت وعبادت مي¬شود؛ و به وسيله¬ی علم خدا شناخته و يكتا شمرده مي¬شود؛ و نيز به وسيله¬ی علم صله¬ی رحم و حلال و حرام شناخته مي¬شود و علم پيشواي عمل است.» (تحف¬العقول، ص 27)
اميرمؤمنان (ع) مي¬فرمايد: «اَلحِرصُ وَالشَّرَهُ وَالبُخلُ نَتيجَةُ الجَهلِ: حرص و طمع و بخل نتيجه¬ی جهل و ناداني است.» (غررالحکم، باب جهل، حديث 1486)
و ¬اميرمؤمنان (ع) فرموده: «اَلجَهلُ اَصلُ كُلِّ شَرٍََََََّ: ناداني ريشه¬ی هر بدي است.» (غررالحکم، باب جهل، حديث 1470)
و مي¬فرمايد: «لاتَرَي الجاهِلَ اِلّا مُفرِطاً اَو مُفَرِّطاً: نادان را يا تندرو يا کندرو می¬بينی.» (نهج البلاغه، حکمت 70)
البتّه منظور از علم و آگاهي يكي معارف الهی يعني علم به مبدأ و معاد است و ديگر علم اخلاق يعني علم به خوب بودن فضائل و بد بودن رذائل، نه علوم رياضي و تجربي.
اصول موضوعه در علم اخلاق
در علم اخلاق بايد اصول موضوعه¬ی زير مورد قبول باشد:
1 ـ اختيار و قابل تغيير بودن اخلاق
آيا اخلاق و روحيّات اشخاص با تعليم و تربيت قابل تغيير است؟ اگر قائل باشيم اخلاق و روحيات افراد تابع وضع روحی و جسمی آن¬هاست، علم اخلاق بيهوده خواهد بود؛ امّا اگر پذيرفتيم كه اخلاق قابل تغيير است، اهمّيّت و ارزش اين علم معلوم خواهد شد.
بعضی از دانشمندان معتقدند همان طوری که ميوه¬ی هر درختی تابع تخم و درخت آن است و همان¬طور كه درختانی که ميوه¬ی تلخ دارند، با تربيت باغبان تغيير ماهيّت نمی¬دهند، بدگوهران و ناپاكدلان نيز با «تربيت» تغيير روحيه نخواهند داد.
پرتو نيكان نگيرد هركه بنيادش بد است تربيت نااهل را چون كردگان بر گنبد است
در مقابل اين ديدگاه اكثر صاحب¬ نظران معتقدند كه اخلاق و روحيّات اشخاص با تعليم و تربيت كاملاً تغييرپذيرند. اينان برای اثبات نظر خود دلايل روشنی هم دارند، از جمله:
تزکيه و تهذيب اخلاقی، تنها هنگامی صحيح است در مور انسان به کار برده شود که او را در انتخاب فضيلت و رذيلت، مختار و آزاد بدانيم؛ ولی اگر قائل باشيم که اخلاق و رفتار و روحيّات هر کس تابع ساختمان روحی و جسمی اوست، نه فقط تعليم و تربيت بلکه تمام تعليمات انبيا و نيز پند و اندرز حكما و دانشمندان نيز لغو و بيهوده خواهند بود.
تأثير موعظه و پند بر انسان غيرقابل انكار است؛ زيرا همان طوري كه افراد ضعيف در اثر تغذيه و فعّاليّت مناسب، افراد نيرومندي گرديده¬اند؛ و برعكس، افراد قوي¬البنيه بر اثر آلوده شدن به مواد مخدّر و عدم رعايت بهداشت، ضعيف و ناتوان شده¬اند؛ در مورد اخلاق نيز تجربه نشان مي¬دهد، كه بسياري از افراد فاسد در اثر تربيت و معاشرت با افراد خوب به كلّي اخلاق زشت خود را كنار گذاشته و در صف عابدان و زاهدان درآمده¬اند و افراد پاكي هم بوده¬اند، كه در اثر مصاحبت و همنشيني با افراد فاسد، فاسد و آلوده گشته¬اند.
و با آن¬که می¬بينيم حيوانات وحشی هم درّنده¬خويی را کنار گذارده و رام شده¬اند؛ چگونه می¬توان قائل شد درّنده خويی افراد انسانی از درّنده خويی در حيوانات ريشه¬دارتر است؟
ولی همان طوری که اخلاق و رفتار بد به تدريج در انسان شکل می¬گيرند و به صورت عادت درمی¬آيند، به همان طريق هم قابل زوال¬اند؛ يعنی هر عملی چه خوب و چه بد در اثر تکرار به صورت خُلق و عادت در می¬آيد.
از طرفی، برخلاف همه¬ی موجودات زنده¬ی ديگر، انسان تنها موجود زنده¬ای است، که وجود او مرکّب از نيروهای متّضادی است. از يک سو در او يک سلسله غرايز و اميال حيوانی او را به طغيان و تعدّی به حقوق ديگران وامی¬دارند؛ و از سوی ديگر، نيروی عقل و وجدان و عواطف انسانی در او، وی را به عدالت، نوع¬دوستی و درستکاری می¬خوانند. پيروزی نسبی هر يک از اين دو دسته قوا سرنوشت انسان را عوض می¬کنند. اگر از عقل و وجدان و عواطف انسانی پيروی کند، از فرشتگان هم برتر می¬شود؛ و اگر از اميال و غرايزش پيروی کند، از هر حيوانی پست¬تر می¬شود.
اميرمؤمنان علی (ع) در اين مورد می¬فرمايد: «اِنَّ اللهَ خَصَّ الْمَلَكَ بِالعَقلِ دونَ الشَّهوَةِ وَالغَضَبِ، وَ خَصَّ الحَيواناتَ بِهِما دُونَهُ، وَ شَرَّفَ الاِنسانَ بِاِعطاءِ الجَميعِ؛ فَاِنِ انقادَت شَهوَتُهُ وَ غَضَبُهُ لِعَقلِهِ، صارَ اَفضَلَ مِنَ المَلائِكَةِ لِوُصولِهِ اِلی هذِهِ الرُّتبَةِ مَعَ وُجُودِ المُنازِعِ»: خداوند فرشته را تنها عقل داد، نه شهوت و غضب؛ و حيوانات را تنها شهوت و غضب داد، نه عقل؛ ولی انسان را به اعطای همه¬ی اين¬ها شرافت بخشيده است؛ لذا اگر شهوت و غضب او تحت فرمان عقلش قرار گيرد بالاتر از فرشتگان خواهد بود؛ زيرا به چنين مقامی با وجود نيروی مخالف رسيده است.» ( نراقی، جامع السّعادات 1/34)
آياتي در قرآن مجيد نيز هست، كه بالصّراحه مردم را به اخلاق نيك و فضايل تشويق مي¬كنند و از اخلاق بد و رذايل برحذر مي¬دارند؛ چنان¬كه در يك آيه مي¬فرمايد: «قَد اَفلَحَ مَن زَكّاها؛ وَ قَد خابَ مَن دَسّاها: هركس نفس خود را تزكيه كرد رستگار شد و كسي كه نفس خود را با معصيت آلوده سازد نوميد و محروم گردد.» (شمس 91/9)
ولی بايد توجّه داشت، كه غرايز و اميال و شهوات به صورت اصلی و طبيعی و متعادل نه تنها زيانبخش نيستند، بلكه وسايل ضروری ادامه¬ی حيات نيز هستند.
انسان بايد مواظب باشد، که مفاسد اخلاقی در مملکت ظاهر و باطنش وارد نشوند، که اين خيلی آسان¬تر است از آن¬که بعد از ورود بخواهد آن را اخراج کنی؛ همان طور که دشمن را اگر نگذاری وارد مملکت گردد دفع آن آسان¬تر است. و اگر وارد شد، هر چه ديرتر در صدد دفع او برآيی زحمتت زيادتر می¬شود. پس انسان عاقل بايد مواظب باشد، که مفاسد اخلاقی در او رخنه نکنند، و اگر خدای نخواسته وارد شدند، هر چه زودتر در صدد اصلاح آن¬ها برآيد و نگذارد ريشه کنند، و اگر خدای نخواسته ريشه کردند، با هر زحمتی شده بايد ريشه¬ی آن¬ها را بکند، که مبادا به ثمره¬ی برزخی و آخرتی برسند و ميوه¬ی آن¬ها بار آيد، که اگر با آن اخلاق فاسد از اين عالم منتقل شد، قلع آن¬ها از دست خود انسان خارج می¬شود، بلکه تنها با عذاب¬های برزخی و اخروی زايل خواهند شد.
2 ـ هدف داشتن
چون معلوم شد، که انسان می¬تواند کاری را بر کار ديگر ترجيح داده و آن را انتخاب کند، هدفدار بودن کارهای انسان هم از آن نتيجه می¬شود؛ زيرا انسانِ مختار هدفی را در نظر می¬گيرد و فعّاليّت¬های اختياری خود را برای رسيدن بدان انجام می¬دهد.
البتّه ممکن است هدف از يک فعل، خود مقدّمه¬ای برای رسيدن به هدف ديگر باشد، و آن هدف ديگر هم مقدّمه برای رسيدن به هدفی ديگر؛ و همين طور...؛ ولی به هيچ وجه به تسلسل نمی¬کشد، بلکه سرانجام به يک هدف نهايی می¬انجامد؛ و اين مطلوب غايی و نهايی داشتن افعال انسان، مشترک همه¬ی نظام¬های اخلاقی است، که «سعادت» نام دارد.
از نظر قرآن كريم در دنيا هر قدر بر انسان خوش بگذرد، نه از نظر زمان با آخرت، كه ابدي است قابل قياس است و نه از نظر لذّات؛ بلكه از نظر قرآن¬ كريم سعادت مؤمن تنها در آخرت است که لذّت¬هايش نه فقط بسيار برترند، بلکه دائمی هم هستند. چنان¬كه می¬فرمايد: «قَد اَفلَحَ مَن تَزَكّي: رستگار شد کسی که خود را تزکيه نمود.» ( اعلیٰ 87/14)
و قرآن كريم ¬فرموده است: «قَد اَفلَحَ المُؤمِنونَ: مؤمنين رستگارند.» ( مؤمنون 23/1)
و ¬ فرموده: «وَاذكُروا اللهَ كَثيراً؛ لَعَلَّكُم تُفلِحونَ: بسيار ياد خدا باشيد، شايد رستگار شويد.» ( انفال 8/45 )
3 ـ تلاش برای رسيدن به سعادت
نظام¬هاي اخلاقي عموماً و قرآن كريم خصوصاً، هدف نهايي آدمي را سعادت دانسته و آن را مطلوب ذاتي انسان مي¬دانند. سعادت، به معناي التذاذ پايدار است و سعيد كسي است، كه از لذّت¬ها به صورت پايداري بهره¬مند باشد. اسلام و قرآن¬ كريم هم نشان مي¬دهند، كه سعادت يا التذاذ پايدار آدمي تنها در حيات جاودان اخروي براي انسان حاصل مي¬شود.
از جمله¬ی اموری که در باب اخلاق بايد مورد قبول باشد، اين است که شخص بداند هر کاری که با اختيار خود انجام می¬دهد، نتيجه و نفع و ضررش به خودش برمی¬گردد.
قرآن کريم هم بر اين مطلب تأکيد می¬فرمايد. ازجمله می¬فرمايد: «فَمَن يَعمَل مِثقالَ ذَرَّةٍ خَيراً يَرَهُ؛ وَ مَن يَعمَل مِثقالَ ذَرَّةٍ شَرّاً يَرَهُ: هر كس سنگيني ذرّه¬اي كار نيك انجام دهد، آن را خواهد ديد؛ و هر که هم¬سنگ ذرّه¬ای بدی کند، آن را خواهد ديد.» (زلزال 99/7 )
و در جای ديگر می¬فرمايد: «اِن اَحسَنتُم اَحسَنتُم لِاَنفُسِكُم وَ اِن اَسَأتُم فَلَها: اگر نيكي كنيد به خود كرده¬ايد و اگر بدي كنيد به خود نموده¬ايد.» (اسراء 17/7)
و در جای ديگر می¬فرمايد: «مَن عَمِلَ صالِحاً فَلِنَفسِهِ وَ مَن اَساءَ فَعَلَيها: هركه كار شايسته كند به سود خود اوست و هر كه بدي كند به زيان اوست.» (فصّلت 41/46)
و در جای ديگر می¬فرمايد: «اَلّاتَزِرُ وازِرَةٌ وِزرَ اُخري؛ وَ اَن لَيسَ لِلاِنسانِ اِلَّا ما سَعيٰ، وَ اَنَّ سَعيَهُ سَوفَ يُري؛ ثُمَّ يُجزاهُ الجَزاءَ الاَوفي: كه هيچ بردارنده¬اي بار گناه ديگري را برنمي¬دارد و اين¬كه براي انسان جز حاصل تلاش او نيست. و اين¬كه تلاش او به زودي ديده مي¬شود؛ سپس به او جزاي كافي داده خواهد شد.» (نجم 53/38 )
و قرآن كريم می¬فرمايد: «جَزاءً بِماكانوا يَكسِبونَ: به كيفر اعمالي كه انجام مي¬دادند.» (توبه 9/95)