سایت اصول دین


اهل حديث و حنابله


دکتر رحمت الله قاضیان

5 ـ اهل حديث و حنابله.

ابوحنيفه گفت: چون در طول يك قرن احاديث نوشته نشده، احاديث بسياري كه در مورد عقايد و احكام بوده از بين رفته و احاديث زيادي هم جعل شده؛ ازاين¬رو، به اين احاديث نمي¬توان اطمينان كرد. از طرفي جهميّه ومعتزله احاديثي را كه در آنها براي خدا اعضا و جوارح و انتقال خدا از جايي به جايي تصريح شده، نمي-پذيرفتند.

در مقابل اين دو دسته،‌ «اهل¬حديث» قائل شدند كه به همة¬ احاديث نقل شده، از جمله احاديثي كه براي خدا قائل به اعضا و جوارح و انتقال¬¬اند، بايد مؤمن بود.

برخلاف فقهای اهل سنّت عراق و در رأس آنها ابوحنيفه که برای دريافت احکام فقهی افزون بر قرآن¬ وسنّت از قياس هم استفاده می¬کردند، به «اصحاب-رأی» معروف بودند؛ اهل سنّت حجاز که در رأس آنها «مالک بن انس» متوفّای 179 و «احمد بن حنبل» متوفّای 303 قرار داشتند؛ فقه خود را تنها بر اساس احاديث بنا نهادند.

و برخلاف معتزله و شيعه، اهل حديث هرگونه بحث فكري و استدلالي، خواه به صورت منطق يا فلسفه يا كلام، در مورد مسائل خداشناسي بدعت و حرام مي¬دانستند و اساساً منكر معرفت در اين زمينه بودند. چنان¬كه جلال¬الدّين سيوطي كه از اهل حديث است، كتابي دارد به نام «صَونُ المَنطِقِ وَالكَلامِ عَنِ المَنطِقِ وَالكَلامِ».

مشهورترين فرد اهل حديث «احمد بن حنبل» مي¬باشد كه كتاب مهمّش «مسند» است. معتصم خليفة عبّاسي احمد را به خاطر اعتقاد به مخلوق بودن قرآن زنداني كرد؛ ولي خلافت كه به متوكّل رسيد، خود به قديم بودن قرآن¬كريم قائل شد‌ واحمد بن حنبل را گرامي داشت و همين هم سبب شد كه گروه بسياري پيرو او

بعدها، اهل حديث دو دسته شدند، اكثريت پيرو ابوالحسن اشعري شدند و به اشاعره موسوم گشتند؛ و بقيّة «اهل حديث» كه به «ظاهريّه» هم موسوم شدند، ابوالحسن اشعري را تكفير كرده و پيرو احمد بن حنبل باقي ماندند.

مهم¬ترين نظرات وعقايد حنابله طبق نظر اشعري در الإبانه، ص¬29ـ 18

1 ـ ايمان به خدا و فرشتگان و كتاب¬ها و رسولان او و آنچه كه از جانب او آمده؛ و نيز ايمان به همة¬‌ احاديثي كه راويان مورد اعتماد از پيامبر (ص) نقل كرده¬اند.

2 ـ‌ خدا يگانه است، بزرگوار و بي¬نياز است، نه همسري دارد و نه فرزندي.

3 ـ محمّد (ص) بنده و رسول اوست كه او را با هدايت وآيين استوار فرستاده است.

4 ـ بهشت و دوزخ بر حق هستند.

5 ـ‌ رستاخيز مي¬آيد و در آن شكّي نيست و خدا مردگان قبور را برمي¬انگيزد.

6 ـ‌ به¬حكم «اَلرَّحمنُ عَلَى العَرشِ استَويٰ». (طه 5) خدا بر عرش خود استقرار دارد.

7 ـ‌ خدا چهره¬اي دارد؛ ولي بدون كيف. چنان¬كه فرموده: «وَ يَبقىٰ وَجهُ رَبِّكَ ذُوالجَلالِ وَالاِكرامِ: روي پروردگارت باقي مي¬ماند كه صاحب جلال و احترام است.» (رحمان 27)

8 ـ خدا دو دست دارد بدون¬ كيفيّت؛ چنان¬كه ¬فرموده:‌ «خَلَقتُ بِيَدَيَّ: آدم را با دو دست خود آفريدم.» (ص 75) و ¬فرموده: «بَل يَداهُ مَبسوطَتانِ: بلكه دو دستش بازند. (مائده 64)

9 ـ خدا چشم دارد، امّا بدون¬كيفيّت. چنان¬كه قرآن فرموده: «تَجري بِاَعيُنِنا: (كشتي نوح) زير نظر ما روان بود.» (قمر 14)

10 ـ همچون معتزله و جهميّه و خوارج براي خدا گوش و چشم نفي نمي¬كنيم.

11 ـ خدا داراي علم است (علم او غير ذات اوست). چنان¬كه قرآن ¬كريم فرموده است: «اَنزَلَهُ بِعِلمِهِ: كتاب خود را با علم خويش فرو فرستاد.» (نساء 166)

12 ـ هر چيزي در جهان، با خواست خدا پديد مي¬آيد؛ و كسي نمي¬تواند كاري انجام دهد، قبل از آن¬كه خدا انجام آن كار را بخواهد.

13 ـ ما از خدا بي¬نياز نمي¬شويم و نمي¬توانيم از قلمرو او بيرون بياييم.

14 ـ آفريدگاري جز خدا نيست و اعمال بندگان هم مخلوق خدا هستند. چنان-كه قرآن فرموده: «اَللهُ¬خَلَقَكُم وَ ماتَعمَلونَ: خدا هم شما را آفريده و هم آنچه مي-سازيد.» (صافّات 96)

15 ـ بندگان خدا كه مخلوق خدا هستند، توانايي آفريدن چيزي ندارند. چنان-كه خداوند مي¬فرمايد: «هَل مِن خالِقٍ غَيرُ اللهِ: آيا آفريدگاري جز خدا هست؟»‌ (فاطر 3)

16 ـ خداوند به مؤمنان توفيق اطاعت داده، آنان را مشمول لطف خود فرموده و اصلاح و هدايت كرده است؛ و نيز او،‌ كافران را گمراه كرده و آنان را از هدايت خود محروم ساخته و نعمت ايمان را به آنان عطا نفرموده است؛‌ و اگر چنين لطف و اصلاحي در حقّ‌ آنان انجام مي¬داد،‌ آنان نيز از صالحان بودند و اگر هدايتشان مي¬كرد، هدايت يافته بودند. چنان¬كه ¬فرموده: «مَن يَهدِ اللهُ فَهُوَ المُهتَدي وَ مَن يُضلِل فَاُولَئِكَ هُمُ الخاسِرونَ: هركه را خدا هدايت كند،‌ او هدايت يافته؛ و هر كس را گمراه كند، زيانكار است.» (اعراف 178)

17 ـ خير و شرّ و قضا و قدر،‌ همه از خداست، آنچه به ما نرسيده، مقدّر نبوده و آنچه به ما رسيده، ممكن نبوده، كه خطا رود؛ و بندگان خدا براي خود زيان و سودي جز آنچه او بخواهد مالك نيستند؛ چنان¬كه فرموده: «قُل ¬لااَملِكُ لِنَفسي نَفعاً وَ لاضَرّاً اِلّا ماشاءَ¬اللهُ: بگو: من جز آنچه خدا خواهد مالك سود و زيان خود نيستم.» (اعراف 188)

18 ـ قرآن كلام خداست و آفريده نشده و قائل به مخلوق بودن آن كافر است.

19 ـ‌ چنان¬كه در روايات رسول خدا (ص) آمده: مؤمنان در آخرت خدا را با چشم¬هاي خود همچون ماه در شب چهارده مي¬بينند؛ ولي كافران از رؤيت خدا ممنوع¬ هستند؛ چنان¬كه قرآن كريم فرموده:‌ «كَلَّا، اِنَّهُم عَن رَبِّهِم يَومَئِذٍ لَمَحجوبونَ: چنين نيست،‌ آنان در روز رستاخيز از (ديدن) پروردگار خود مستورند.»‌ (مطفّفين 15)

20 ـ در كارها به خدا پناه مي¬بريم‌ و نياز براي خود در هر زمان ثابت مي¬دانيم.

21 ـ اسلام وسيع¬تر از ايمان است و هر اسلامي ايمان نيست.

22 ـ ¬خدا دل¬ها را دگرگون مي¬كند ودل¬هاي بندگان ميان دو انگشت ازانگشتان خداست

23 ـ خداوند آسمان¬ها و زمين را روي يك انگشت خود برمي¬دارد؛ چنان¬كه در روايت رسول خدا(ص) آمده است (البتّه بدون اعتقاد به كيفيّت).

24 ـ‌ برخلاف خوارج كه مرتكب كبيره را كافر مي¬دانند، نبايد يك نفر از اهل قبله را به گناهي مانند ميگساري و دزدي تكفير كرد.

25 ـ خدا گروهي را پس از آن¬كه مدّتي در آتش سوختند،‌ به شفاعت پيامبر(ص)‌ از آتش بيرون مي¬آورد.

26 ـ هيچ¬كس از اهل توحيد و ايمان را نبايد به بهشت و دوزخ محكوم كرد، مگر كسي را كه رسول خدا (ص) ‌ به بهشتي بودن او گواهي داده است‌ و نيز براي گنهكاران بهشت را اميدواريم‌ و در عين حال مي¬ترسيم آنان در آتش معذّب باشند.

27 ـ ما به عذاب قبر، حوض، ميزان،‌ حساب، صراط‌ و برانگيخته شدن ايمان داريم.

28 ـ به موجب روايات،‌ ايمان، گفتار و كردار، افزايش و كاهش مي¬پذيرند.

29 ـ‌ اصحاب پيامبر (ص) را مي¬ستاييم، چنان¬كه خدا آنان را ستوده و خيرخواه مسلمانانيم.

30 ـ همة¬ رواياتي را كه مي¬گويند: خدا به آسمان نخست فرود مي¬آيد، تصديق داريم و نيز اين¬كه او پس از فرود آمدن مي¬گويد:‌ «آيا سؤال¬كننده و يا استغفار كننده¬اي هست؟»

31 ـ معتقديم، پيشواي برتر پس از پيامبر (ص) ،‌ ابوبكر صدّيق است كه خدا به وسيلة¬ او به اسلام عزّت بخشيد و بر مرتدان پيروز كرد؛ چنان¬كه پيامبر (ص) ‌ او را براي نماز مقدّم داشت و همگي او را خليفه¬ پيامبر ناميدند. پس از او عمر بن خطّاب و از آن پس عثمان بن عفّان خليفه¬اند و كساني كه او را كشتند،‌ او را به ظلم و عداوت كشتند؛ سپس علي (ع) خليفة¬ رسول خدا (ص) است و معتقديم اينان خليفه¬هاي راشد (هدايت¬يافته) و برتر بودند.‌

32 ـ ما معتقديم‌ كه خدا روز رستاخيز مي¬آيد. چنان¬كه قرآن مي¬فرمايد: «وَ جاءَ‌ رَبُّكَ وَالمَلَكُ صَفّاً صَفّاً: پروردگارت با فرشتگان صف¬كشان مي¬آيند.» (فجر 22)

33 ـ گواهي مي¬دهيم به بهشتي بودن ده نفري كه رسول خدا (ص) بر بهشتي بودن آنان‌ گواهي داده است و ديگر ياران رسول خدا را دوست داريم و زبان را از بازگويي اختلافاتي كه در ميان آنان رخ داده است، بازمي¬داريم،‌

34 ـ‌ ما معتقديم‌ كه خدا به بندگانش نزديك است، هرگونه كه بخواهد. چنان¬كه فرموده: «نَحنُ اَقرَبُ اِلَيهِ مِن حَبلِ الوَريدِ: ما از رگ گردن به او نزديك-تريم.»‌ (ق 16)

و فرموده: «ثُمَّ دَنا فَتَدَلّى؛ فَكانَ قابَ قَوسَينِ اَو اَدنى: سپس نزديك و نزديك¬تر شد، تا آن¬كه فاصلة او با پيامبر (ص) به اندازة فاصلة¬‌ دو كمان يا كمتر بود.»‌ (نجم 8)

35 ـ مسح بر چكمه و جوراب در حضر و سفر جايز است.

36 ـ همان طوري كه در روايات آمده است،‌ روزي دجّال خروج خواهد كرد.

37 ـ نماز جمعه و نماز ديگر اعياد و ديگر نمازها،‌ از آيين ماست. چنان¬كه نماز خواندن پشت سر هر نيكوكار و يا بدكاري جزء آيين ماست؛ زيرا روايت شده، كه عبدالرّحمان بن عمر، پشت سر حجّاج بن يوسف نماز مي-خواند.

38 ـ‌ دعا براي رستگاري پيشوايان اسلام و اقرار به پيشوايي آنان لازم است. كساني كه هنگام انحراف رهبران، شورش بر ضدّ آنان را لازم مي¬دانند،‌ گمراه¬اند. ما همواره خروج بر رهبران را با شدّت انكار مي¬كنيم و ترك قتال و نبرد در فتنه¬ها را لازم مي¬دانيم.

39 ـ‌ به عذاب قبر و سؤال منكر و نكير بعد از به خاك سپردن مردگان ايمان داريم.

40 ـ‌ حديث معراج را مي¬پذيريم.

41 ـ بسياري از رؤياها را صحيح مي¬دانيم‌ و معتقديم كه آنها تعبيري دارند.

42 ـ تأثير سحر و ساحر در اين دنيا را مي¬پذيريم و مي¬گوييم: سحر واقعيّت دارد.

43 ـ دادن صدقه از طرف مردگان و دعا براي آنان را صحيح مي¬دانيم و معتقديم كه عمل ما به آنان سود مي¬رساند.

44 ـ‌ معتقديم، هر كس از اهل قبله مُرد، بايد بر او نماز گزارد، خواه نيكوكار باشد يا بدكار؛‌ چنانچه به قانون ارث ايمان داريم.

45 ـ‌ اين خداوند است كه به بندگان خود روزي مي¬دهد، حلال باشد يا حرام.

46 ـ ما معتقديم كه بهشت و دوزخ آفريده شده¬اند.

47 ـ‌ خدا صالحان را به آياتي كه براي آنان آشكار مي¬سازد، اختصاص مي-دهد.

48 ـ خدا در سراي ديگر آتشي براي كودكان مشركان برمي¬افروزد، سپس به آنان مي¬گويد: داخل آتش شويد؛ پس هركس از آنان داخل شود، آتش براي او سرد و سلامت مي گردد و هركس ابا ورزد، معذّب مي¬شود.

49 ـ‌ خدا به آنچه بندگان انجام داده و مي¬دهند و سرانجامشان عالم است.

50 ـ لازم است از بدعت¬گزاران و هواپرستان جدا شويم.


کتاب مذاهب اسلامی

دکتر رحمت الله قاضیان