انسان قادر بر قانونگذاری دقیق نیست
در واقع بعثت انبیاء رابطه بسیار نزدیک و روشنی با مساله هدف آفرینش انسان دارد، هیچ کس نمی تواند ایمان به خدا داشته باشد و حکمت او را در کل جهان هستی و به ویژه خلقت انسان را انکار کند، بنابراین آفرینش انسان باید هدف داشته باشد، و این هدف چیزی جز پرورش یک مخلوق کامل که پرتویی از صفات جمال و جلال حق در او باشد و لایق قرب او گردد نخواهد بود. مسلما تربیت چنین موجودی بدون یک برنامه ریزی دقیق و حساب شده در تمام جنبه های زندگی امکان پذیر نیست. از سوی دیگر این برنامه ها چیزی نیست که انسان با عقل کوتاه خود بتواند تمام جوانب آن را در یابد، و از طرفی همه انسانها نمی توانند مستقیما با وحی الهی سروکار داشته باشند.
نتیجه این مقدمات، که به هر کدام اشاره کوتاهی شد، چیزی جز این نیست که خداوند نمایندگانی از سوی خود برگزیند که با چراغ هدایت الهی به سوی جامعه بشریت آیند، و آنها را از ظلمات به نور، و از نقص به سوی کمال، و از جهل به سوی علم، و از بی تقوایی به سوی تقوی و مکارم اخلاق رهنمون گردند. و مسلما اگر چنین بعثتی صورت نگیرد آفرینش انسان بیهوده خواهد بود. از طرف دیگر زندگی بشر یک زندگی اجتماعی است، و جامعه ای می تواند مسیر تکامل را بپماید که وظایف افراد در آن مشخص شده باشد، و مسئولیت هر کس همچون حقوق او در جامعه مشخص گردد. و از اینجا نیاز به تشریع قوانین اجتماعی و تنظیم حقوق برای افراد جامعه، روشن می شود. ولی مطلب اینجا است که این قوانین را چه کسی باید تصویب کند؟ بشر یا آفریدگار بشر؟ یک تحلیل کوتاه می تواند به این سئوال پاسخ دهد: یک قانونگذار کامل باید شرائط زیر را داشته باشد تا بتواند شایسته ترین قانون را وضع کند:
1- باید قبل از هر چیز یک انسان شناس کامل باشد و تمام اسرار جسم و جان بشر عواطف، غرائز، امیال، هوسها، آرزوها، فطریات و ادراکات عقلی او را بداند، و نیز به تمام اصولی که حاکم بر روابط انسانها با یکدیگر است احاطه داشته باشد، تا بتواند قوانینی هماهنگ با تمام اینها وضع کند.
2- باید از گذشته و آینده، تا زمانهای دور، اطلاع کامل داشته باشد، تا ریشه مسائل پیچیده امروز را در گذشته ببیند، و آثار قوانین امروز را در آینده زندگی بشر نیز ارزیابی کند، چرا که حل مشکلات امروز بدون آگاهی از ریشه های آن در دیروز ممکن نیست، همان گونه که مفید بودن یک قانون در امروز بدون توجه به واکنشهای آن فرد کافی به نظر نمی رسد.
3- قانونگذار شایسته باید دارای « علم کامل » باشد تا بتواند با قوانین خود تمام استعدادها و شایستگی هایی را که در فرد فرد انسانها و اجتماع نهفته است به مرحله بروز برساند، و آنچه بالامکان و بالقوه در نهاد آدمی وجود دارد جنبه فعلیت به آن بخشد، و با حداقل ضایعات که طبیعی زندگی دسته جمعی است حداکثر بهره را به جامعه برساند.
4- قوانین باید جنبه عملی داشته باشد نه خیالی، و از ضمانت اجرای کافی برخوردار باشد نه بدون پشتوانه، و درک آن برای همگان ممکن بوده باشد نه پیچیده و دور از فهم و درک افراد.
5- قانونگذار حقیقی کسی است که مرتکب لغزش و گناه و خطا و اشتباهی نشود، و از این گذشته نسبت به افرادی که می خواهد قانون را برای آنها وضع کند مهربان و دلسوز، و در عین حال قوی الاراده باشد، و از هیچ قدرتی نهراسد.
6- قانونگذار شایسته کسی است که خودش منافعی در آن جامعه نداشته باشد، چرا که منافع شخصی و خصوصی به هر حال فکر قانونگذار را به سوی خود می کشاند، زیرا اگر بتواند از تاثیرات آگاهانه آن خود را برکنار کند از آثار ناخودآگاه آن ممکن نیست برکنار بوده باشد.
آیا این جهات ششگانه که در بالا گفته شد در کسی جز ذات پاک خدا پیدا می شود؟ کسی که خالق بشر است و از تمام اسرار وجود او آگاه است. کسی که خطا و لغزش و اشتباه در ذات پاکش راه ندارد. و از اینجا نتیجه می گیریم که هر قانونی غیر از قانون خدا ناقص و بی فرجام است و هر حکمی غیر از حکم الهی غیر قابل اعتماد و بی سرانجام است، و این یکی از دلایل عقلی لزوم بعثت انبیاء است.