سایت اصول دین


فلسفه¬ جوكي


دکتر رحمت الله قاضیان

فلسفه¬ جوكي.

در قرن هفتم قبل از ميلاد شخصي به نام «كاپيلا»‌ فلسفه¬اي به نام «سانكهيا» يا «شانكهيا» بر اساس ثنويّت وضع كرد؛ و بر آن شد كه در عالم دو حقيقت ازلي وجود دارد: يكي مادّه يا صورت و ديگر روح يا معنا؛ و قائل شد كه سبب گرفتاري اشخاص «ناداني» است كه با تولّدهاي پياپي بايد معرفت كامل حاصل كنند، تا به سكون و استقرار ابدي برسند.

در حدود قرن دوّم پيش از ميلاد فيلسوفي به نام «پاتانچلي» اين فلسفه را به نام «فلسفة يوگا» احيا كرد. يوگا به معني يوغ است كه سالكِ طريق حقيقت، آن يوغ را بر گردن نفس امّاره مي¬نهد تا روح خود را با رياضت¬هاي شاقّه از قيود مادّي پاك كند. در فلسفة جوكي از الوهيّت باكلمة¬ رمزي «امّ» تعبير شده كه تقريباً مرادف لفظ «هو» در اسلام است.

شخص جوكي براي مهار افكارش بي¬حركت حتّي با حبس تنفّس به طرز خاصّي در گوشه¬اي مي¬نشيند، با طرد همة افكار و انديشه¬ها، حواس خود را كاملاً جمع مي¬كند و با فرو رفتن در خلسه¬ی محض، دائماً در «امّ» مي¬انديشد كه در نتيجه¬ی¬ اين كار، جوكي از جميع تمايلات و خواست¬ها تهي گشته؛ و چون به حالت بي¬خواهشي رسيد، به مرز كشف و شهود مي¬رسد، آن¬گاه با اراده¬ی قوي¬ای كه پيدا مي¬كند، صاحب قواي معجزآسا گشته، اعمال عجيب و غريب انجام ¬مي¬دهد. مثلاً‌ در آنِ واحد در چند جا حضور مي¬يابد، در هوا طيران مي¬نمايد يا طيّ الارض مي¬كند و به اسرار گذشته و آينده دست مي¬يابد.

هر پيرو فلسفه¬ی جوكي وقتي كه موهايش سفيد شد و بچّه¬هايش بزرگ شدند، وظيفه دارد خانه و زندگي و زن و فرزند را ترك گويد، به جنگل رود و به عبادت و بندگي ذات لايزالي احديّت بپردازد.

اندرزهايي از كتاب¬هاي ديني جوكيان

1 ـ ميوه¬ی شهوت، درد است و رنج.

2 ـ‌ دوستان تجربه شده را از دست مده.

3 ـ‌ زهد فروشي خودپسندي و غرور است.

4 ـ ناداني روح را به كاهلي و سستي مي¬كشاند.

5 ـ‌ عمل درست از فكر درست بسي كمتر است.

6 ـ سعادت، روحي سالم در بدني سالم است.

7 ـ‌ از نان فردا مينديش،‌ بچّه با شير مادر به دنيا مي¬آيد.

8 ـ تخيّل، خود عملي است كه در تصوّر واقع مي¬شود.

9 ـ اگر وظيفة خود را بداني و بدان عمل نكني، گناهكاري.

10 ـ فرزانه كسي است كه همواره بر وجود خويش حكم¬فرماست.

11 ـ دين واقعي محبّت است؛ چنان¬كه خداوند همه را دوست دارد.

12 ـ‌ بهترين ثروت عقل است كه چون به دست آمد از دست نمي¬رود.

13 ـ دروغ اگر به خطّ طلا هم نوشته شده باشد، همچنان دروغ است.

14 ـ آن¬كه در ترديد است، از آرامش و اميد و خوشبختي بهره ندارد.

15 ـ‌ دنيا در اين نشئه مغلوب آن كس است كه به توحيد ايمان دارد.

16 ـ گرچه خانه ويران مي¬شود، روح را تولّد و مرگ و دگرگوني نيست.

17 ـ‌ اگر بدانيد كه مردن زنده شدن است، آيا بر مرده خواهيد گريست؟

18 ـ‌ پيش از آن¬كه دشمن را خوار بشماري، ببين با چه مردمي دوست است.

19 ـ كار زميني را بي¬طمع انجام بده، تا بتواني به تكاليف آسماني بپردازي.

20 ـ جوكي كامل بي¬شهوت و خواهش عمل مي¬كند و انتظار نتيجه¬اي ندارد.

21 ـ عاقل هر روز چنان زندگي مي¬كند كه گويي دست مرگ در حلقوم اوست.

22 ـ كسي كه به دنبال هواي نفس است چون كشتي در درياي طوفاني غرق خواهد شد.

23 ـ هستي بالاتر و ژرف¬تري وجود دارد كه به چشم درنمي¬آيد و دگرگون نمي-گردد.

24 ـ همّتي كه به جاي اجراي وظيفه، به خاطر نفع شخصي به كار رود، ناستوده است.

25 ـ براي آن¬كه بدانيم عملي مُوجب نجات است، سه حال را بايد در نظر گرفت: انجام دادن، انجام ندادن، يا آنچه را انجام شده باطل كردن. (به نقل از خلاصه ی اديان دکتر مشکور، ص 68 )

دين كبير

يكي از متفكّران هندو موسوم به «راماننده» فرقه¬اي در داخل مذهب ويشنوييزم به منظور تصفية دين ويشنو از اعتقادات نامعقول به وجود آورد. از جمله از رعايت امتياز صنفي «سيستم كاست» سر باز زد و خوردن گوشت را كه از محرّمات دين هندوست،‌ حلال شمرد.

در ميان شاگردان راماننده شخصي به نام «كبير» بود كه بعدها از استاد بزرگ¬تر شد. كبير (1518 ـ 1440 ميلادي) كه پدرش مسلمان و مادرش هندو بود، با آميختن عقايدي از اين دو دين، دين جديدي به نام «دين كبير» ابداع كرد. كبير معابد مسلمانان و هندوان و مسيحيان را مقدّس شمرد و «رام»‌ هندي را با «الله» مسلمانان يكي دانست.

كبير بعضي از اعتقادات هندوان نظير «كارما»‌ و «تناسخ» يا حلول مجدّد را حفظ كرد؛ امّا نظام طبقاتي هندوان و شرك را ملامت كرد و به جاي آن اعتقاد به خداي واحد را ترويج كرد و گفت: خدا شأنش اجلّ از آن است كه در پيكري از سنگ يا فلز جاي گزيند.

كبير به تناسخ عقيده داشت؛ ولي مي¬گفت:‌ براي رهايي از دولاب توالد پياپي و تناسخ مكرّر، روح شخص بايد از عشق معبود مطلق حقّ تعالي پر و مالامال گردد.

از سروده¬هاي كبير: كبير فرزند رام و الله است و سرسپرده¬ی¬ همه گوروها و پيران... خدايا، خواه الله باشي و خواه رام، من به نام تو زنده¬ام... بت¬ها همه خدايان بي¬جان¬اند و سخن نمي¬يارند گفت؛ من اين را می¬دانم؛ ازاين¬رو، آنان را با بانگ بلند خوانده¬ام... برادرا، جهاني هست بي¬كرانه و وجودي هست بي¬نام كه از او هيچ نتوان گفت. تنها كسي اين را مي¬داند كه بدان مقام رسيده، نه آن¬كه شنيده¬.» ( ويل دورانت، تاريخ تمدّن 1/657)

گفته¬اند: هنگامي كه كبير مُرد، مسلمانان خواستند او را به خاك بسپارند و هندوها خواستند جسدش را بسوزانند. چون شخصي پوشش از جسد وي برداشت، جز دسته گلي نيافت؛ ازاين¬رو، آن را نصف كردند، نصفش را مسلمانان به خاك سپردند و نصف ديگرش را هندوان به بنارس بردند و سوزاندند.

آيين سيك

آيين سيك يا سيخ به وسيله¬ی شخصي به نام «باباگورو نانك» (469 ـ 538 ميلادي) بنا نهاده شد. نانك كه در روستايي در حوالي لاهور از طايفة¬ جنگجوي سيك متولّد شد و از مريدان كبير بود، با الهام از سروده¬هاي او، ديني بر اساس توحيد و اختلاطي از آداب و رسوم اسلامي و هندويي و مسيحي بناكرد و با نواي موسيقي دوست مسلمان و ايرانيش «مردانا» كه نوازنده¬ی چيره¬دستي بود، به تبليغ آن پرداخت.

نانك نيز هم¬چون كبير بعضي از تعاليم هندوييسم نظير «كارما» و «تناسخ» را مسلّم فرض كرد؛ امّا نظام طبقاتي هندوان يا ختنه كردن مسلمانان را طرد كرد؛ و نيز بابك هم-چون كبير تنها معتقد به يك خداي واحد بود و با پرستش تمثال¬ها و بت¬ها مخالف مي-ورزيد.

نانك خود را «گورو» (معلّم) خواند و پس از او نُه گوروي ديگر به نام¬هاي: آگاد، آمارداس، رامداس، آرجان، هرگوبند، هرراي، هركيشان، تق بهادر، گوويندسينك، مذهب سيك را پرداختند؛ آن¬گاه سيكی پارسا و دانشمند به نام «باي¬گورداس» آن را تبيين كرد.

فلسفه¬ی¬ سيك يك فلسفه¬ی اشراقي است نه استدلالي.چنان¬چه نانك تكرار مي¬كرد: «من سخن خدا (حقّ) را كه بر من نازل مي¬شود، گزارش مي¬كنم.»

نانك گفت: حقّ به طُرُق و صور گوناگون در افكار و اعتقادات مختلف در اماكن و سرزمين¬هاي مختلف جلوه¬گر گرديده است؛ ولي هر جا كه باشد و هر وقت كه باشد و به هر اسم كه خوانده شود، تنها خداي قادر و متعال است؛ تنها لقبي كه او را بدان نام بايد نهاد، «مهربان» است؛ زيرا اين لقب برجسته و صفت بارز مختصّ طبيعت اوست و حق سرنوشت همه¬ی مخلوقات را مقدّر مي¬فرمايد. او مقرّر فرموده كه اشرف مخلوقات يعني انسان مخدوم ساير خلايق قرار گيرد؛ و ازاين¬رو، برخلاف عقيدة هندوان خوردن گوشت حيوانات را براي انسان مباح دانست. همين امر به طور وضوح پيروان او را از مبادي هندوان دور و به عقايد اسلاميان نزديك ساخت. (جان بی ناس، تاريخ جامع اديان، ص 308)

سيك¬ها داراي 33 معبد هستند كه معروف¬ترين آن¬ها «معبد طلايي» است. اين معبد كه به وسيله¬ی صد و ده كيلو گرم طلا مزّين شده، توسّط گوروي پنجم «گورو ارجان» در سال 1589 در ميان استخري عظيم در شهر «آمرتيار» پنجاب هند ساخته شده است.

گوروهاي سيك با شرك و بت¬پرستي به شدّت مخالفت مي¬ورزيدند، به طوري كه گفته¬اند: «گوروها نمايندگان كمربسته¬ی توحيد بودند.»

از نظر سيك¬ها خدا موجودي است ازلي، ابدي، قائم به ذات و مبرّا از هر گونه نقص و بدي و از طريق فيض گورو مي¬توان او را درك كرد.

بنا بر فلسفه و مذهب نانك، اوّلاً، هر كه خود را فراموش كند خدا را مي¬يابد، و هر كه هم خدا را بيابد داناترين و بهترين مردم است. ثانياً، فلسفه، مذهب و اخلاق از هم جدا نيستند؛ چون دانش، حقيقت، نيكي و خدا يكي هستند.

از نظر آيين سيك، انسان تنها وقتي به حقيقت و رستگاري مطلق مي¬رسد كه به هيچ وجه از وضع و حالت خودش و نظام موجود نارضايي نداشته باشد و با ايمان به خدا و ياد مداوم او حواسش متمرکز و داراي آرامش باشد.

شعار سيك¬ها پنج چيز است كه با حرف «كاف»‌ شروع مي¬شود: «كيس» يعني نبريدن موي سر و ريش، «كانگا» يعني شانه، «كاچك» يعني شلوار كوتاه، «كارا» يعني دست¬بند (النگوي) آهنين و «كاندا» يعني خنجر فولادين.

سيك¬ها ابتدا مردمي آرام و عارف مسلك بودند‌ كه هدف آنان تأسيس نظامي بود كه تمام پيروان خداي واحد را متّحد سازد؛ ولي چون اورنگ¬زيب بر آنان سخت گرفت، به صورت گروهي جنگجو و سياسي درآمدند؛ با اين عزم كه بر هر كسي كه بر آن¬ها ضربه¬اي وارد سازد،‌ ضربه¬ی سهمگين¬تري وارد كنند.

چون انگليسي¬ها به شبه قارّه¬ی هند وارد شدند، سيك¬ها با آن¬ها عليه مسلمانان همكاري كردند؛ و امير آن¬ها قطعه الماس كوه نور را كه نادرشاه همراه قطعه الماس درياي نور از هندوستان به ايران آورده بود و بعد ربوده شده و به دست وي افتاده بود، به ملكه¬ی¬ انگليس تقديم كرد. سيك¬ها بيشتر در ايالت پنجاب هند سكونت دارند.

آيين اكبرشاهي

اكبرشاه كه نامش محمّد بود، در قرن شانزدهم در هند مي¬زيست. وي در سيزده سالگي به جانشيني پدرش به سلطنت هند رسيد و تا ده سال زير نظر بيرام¬خان كه نايب السّلطنه بود، كشور را اداره مي¬كرد؛ و از آن به بعد خود رسماً زمام امور مملكت را به دست گرفت.

اكبر شاه براي رفع اختلافات مذهبي در هند تلفيقي از اديان ـ‌ جز اسلام ـ‌ فراهم آورد. بدين معني كه با علامت هندوها بر پيشاني در ميان مردم ظاهر مي¬شد، پيراهن مقدّس زردشتيان را به تن مي¬كرد، هم¬چون جاين¬ها از شكار حيوانات خودداري مي¬كرد، به مسيحيان اجازه¬ی¬ تبليغ مسيحيّت داد و از هر يك از اين¬ها زني اختيار كرد. آن¬گاه آيين مشتركي براساس توحيد و وحدت وجود و سنّت¬هاي مذاهب هندويي و زردشتي و جايني كه عبارت از پرهيز از خوردن گوشت حيوانات، صد روز گياه¬خواري و غيره بود، فراهم آورد؛ و تنها مسلمانان را از انجام هر گونه مراسم مذهبي از جمله ساختن مسجد، روزه¬¬ی¬ ماه رمضان و زيارت حجّ، ممنوع كرد؛ ازاين¬رو، مسلمانان هم عليه او شوريدند و او نيز بسياري از آن¬ها را تبعيد نمود.

وقتي كه اكبرشاه درگذشت، ثروت هنگفتي از خود به جا گذاشت و امپراتوريش نيرومندترين امپراتوري آن عصر بود. پيروان هيچ¬يك از اديان در تشييع جنازه¬اش شركت نكردند. خانواده¬اش هم صبح روز مرگش لباس عزا پوشيدند؛ ولي عصر همان روز آن¬ها را از تن درآوردند؛ و از اين¬كه وارث امپراتوري او شده¬اند، به شادماني پرداختند.


کتاب تاریخ ادیان

دکتر رحمت الله قاضیان