ملّاصدرا.
محمّد بن ابراهيم بن يحييٰ قوامي شيرازي معروف به صدرالدّين و صدرا و ملّاصدرا و آخوند، يكي از بزرگ¬ترين فلاسفه است. وي در حدود سال 979 هجري قمري در شيراز متولّد شد و پدرش او را صدرا نام نهاد. پدرش يكي از اشراف شيراز بوده و گويا سمت وزارتي نيز پيش سلطان وقت در شيراز داشته است. صدرا تنها فرزند خانواده¬اش بود، كه پس از دعا و نذر و نياز بسيار به وجود آمده بود، ازاين¬رو، پدرش او را به كسب دانش واداشت.
صدرا پس از تحصيل مقدّمات و مراحل ابتدايي علم در شيراز، بعد از فوت پدر براي تكميل معلومات خود به قزوين و سپس به دارالسّلطنة اصفهان، كه در آن زمان دارالعلم هم شده بود، رفت و علوم نقلي را پيش شيخ بهائي و علوم عقلي را نزد ميرداماد فراگرفت و در فلسفه، حديث و تفسير جايگاهي بلند يافت. آن¬گاه به شيراز برگشت. ولي چون وي در شيراز محسود عالمان زمان خود واقع شد و آنان بناي اذيّت و آزار وي را گذاشتند، به ناچار شيراز را ترك كرد و در قريه¬اي به نام «كهك» از توابع قم منزل گزيد و سال¬ها در كنج عُزلت سرگرم رياضات شرعيّه و اداء نوافل و مستحبّات بود، تا آن¬كه پس از سال¬ها دريچه¬اي از عالم قدس به رويش باز شد و توانست حقايق را از راه مكاشفات نوري مشاهده نمايد. و آن¬گاه فلسفه¬ی خويش «فلسفه¬ی متعاليه» را پايه¬گذاري كرد و دانش¬پژوهان از هر جا به حضورش شرفياب شدند؛ ولي چون الله وردي خان حاكم فارس مدرسه¬ی خود را در شيراز ساخت، از وي تقاضا نمود، كه براي تدريس در آن¬جا به وطن خود باز گردد، ملّاصدرا به اشارت شاه عبّاس دوّم به شيراز رفت و در آن مدرسه بساط تدريس و تصنيف خود را گسترد. ملّاصدرا بسيار متعبّد بوده و بارها به زيارت اعتاب مقدّسة ائمة معصومين (ع) رفته، و هفت مرتبه پاي پياده همراه قافله به حجّ مشرف گرديده و در برگشت از سفر هفتم در بصره در گذشت.
ملّاصدرا شاگردان بسياري پرورش داد، كه از ميان آنها «ملّامحسن فيض كاشاني (1007 ـ 1091 قمري) و «ملّا عبدالرّزّاق فيّاض لاهيجي» (متوفّاي 1072 قمري) كه هر دو افتخار دامادي استاد را نيز داشتند، پرآوازه ترند.
تأليفات ملّاصدرا بسيارند و مهم¬ترين آن¬ها عبارتند از: ألحكمة المتعاليّة في الأسفار الأربعة العقليّه، مبدأ و معاد، مشاعر، شواهد الرّبوبيه، تعليقات بر الهيّات شفا، تعليقات بر حكمة الإشراق، الحكمة العرشيّه، شرح هدايه اثيريه، شرح و تفسير حدود نيمي از قرآن كريم، شرح اصول كافي، مفاتيح الغيب، رسالة سه اصل، الواردات القلبيه، ألمظاهرالإلهيّه، إكسيرالعارفين، طرح¬الكونين، اللّمعات¬المشرقيّه، كسرالأصنام-الجاهليّه، اجوبة المسائل النّصيريّه، و أسرارالآيات.
توفيق ميان عقل و كشف و شرع: ملّاصدرا چنان¬كه خودش مي¬گويد، در اواخر دوره¬ی تحصيلش دريافت، كه همان طوري كه مي¬توان به وسيله¬ی استدلال و برهان به كشف حقيقت نائل آمد، به وسيله كشف و شهود هم، كه در سايه تهذيب و تزكيه¬ی نفس براي انسان حاصل مي¬شود، مي¬توان به كشف حقيقت نائل آمد. همين طور پس از آن¬كه صحّت واقعيّت نبوّت و وحي به وسيله¬ی برهان قطعي تأييد شد، مواد ديني هم صد در صد درست تلقّي مي¬شوند. بدين ترتيب ملّاصدرا پايه¬ی بحث-هاي علمي و فلسفي خود را روي توفيق ميان عقل و كشف و شرع نهاد، يعني در راه كشف حقيقت هم از برهان استفاده كرد هم از مطالب كشفي و هم از مواد قطعي ديني. بدين ترتيب، هرچند اشخاصي مانند فارابي، ابن¬سينا، شيخ اشراق، شمس¬الدّين تركه و خواجه نصيرالدّين قبلاً تا حدودي اين طريقه را تأييد كرده و تا حدودي پيموده بودند، ولي آن كس كه توفيق كامل انجام اين روش را يافت ملّاصدرا بود.
و در واقع فلسفه ملّاصدرا به منزله چهار راهي است، كه چهار جريان فكري اسلامي يعني حكمت مشائي ارسطوئي و سينوي، حكمت اشراقي سهروردي، عرفان نظري محي¬الدّيني و معاني و مفاهيم شرعي با يكديگر تلاقي كرده و مانند چهار نهر به هم رسيده¬اند و به صورت رودخانه عظيمي در آمده¬اند؛ و ازاين¬رو، بايد گفت كه فلسفه ملّاصدرا يك جهش است، كه به تدريج در معارف عقلي اسلامي پديد آمده است.
صدرا از يك طرف، ميراث و گنجينه¬ی حكمت يونان و فلسفه¬ی مشّاء و فلسفه¬ی اشراق و عرفان اسلامي است، بدين معني كه گوهرهاي سره¬ی آن¬ها را از ناسره¬ها جدا نموده، و آن¬گاه معارف ژرف آيات و روايات معصومين (ع) را در چارچوب براهين عقلي روشن ساخته؛ و سپس همه¬ی اين¬ها را با هم تلفيق داده و به صورت يك مكتب و يك فلسفه¬ بديع «حكمت متعاليه» ارائه نموده است. مسائل فلسفي در حكمت متعالية صدرا از چنان استواري و هم¬گوني برخوردارند، كه بزرگان فلسفه و عرفان بعد از وي را برآن داشته، تا از طريق آن راه سپرند و بنيادي را كه وي پايه نهاده، استحكام بخشند.
به عبارت ديگر، هر يك از صاحب¬نظران فلسفي و صاحب¬بصران عرفاني به مطلبي پرداخته بودند و از مطلب ديگر غفلت ورزيده بودند. بدين ترتيب، كه حكما از راه شهود در متن واقع كه با تهذيب و تزكيه و كشف حاصل مي¬شود غفلت ورزيده بودند و عرفا هم از رعايت منطق و برهان عقلي كه راه عادّي كشف حقايق است كه خدا در اختيار بشر نهاده است غفلت ورزيده بودند؛ آن¬گاه اين هر دو دسته يعني حكما و عرفا از آنجا كه مسلمان بودند و خود را مقيّد به دين و دستورات اسلامي مي¬دانستند هرچند سعي داشتند آن¬چه بيان مي¬كنند، مطابق شرع انور اسلام باشد، ولي در كتاب¬ها و بيانانشان چندان به آيات و احاديث استناد نكرده بودند؛ ولي از آن¬جا كه ملّا صدرا ساليان متمادي به تفكّر منطقي و عقلي پرداخته بود؛ و از يك طرف، با رياضت و تهذيب نفس در طيّ ساليان دراز به كشف و شهود در مرتبه¬ی بالايي رسيده بود، آن¬چه را كه عارفان واصل «امور يدرك و لايوصف» مي-ناميدند به وصف درآورد و از طرف ديگر، آن¬چه براي حكيمان متوغّل در حجاب بود به مشاهده كشاند؛ و از طرف سوّم، در جاي جاي كتاب¬هايش از آيات و احاديث استفاده نمود و بلكه در اكثر موارد بيان داشت كه من اين مطلب را از اين آيات و احاديث استفاده كردم؛ چنان¬كه مثلاً بعد از اثبات يكي از مهم¬ترين ابداعاتش يعني حركت جوهري بالصّراحه بيان داشت، كه من اين مطلب را از آيات قرآني استفاده كردم، آن¬جا كه مي¬فرمايد: «وَ تَرَى الْجِبَالَ تَحْسَبُهَا جَامِدَةً وَ هِيَ تَمُرُّ مَرَّ السَّحَابِ: و كوه¬ها را مي¬بيني و آن¬ها را ساكن مي¬پنداري؛ در حالي كه مانند ابر در حركت¬اند. (نمل 27/٨٨)
البتّه اين¬كه مي¬گوييم در «حكمت متعاليه» از روش اشراقيّون و كشف و شهود عرفا هم به كار گرفته مي¬¬شود، نه بدان معناست، كه گاه ادّعاهاي بي¬دليلي به مانند ادّعاها و شطحيّات عرفا يافت مي¬شود؛ چون عارف وقتي مطلبي را با شهود كرد، ديگر در قيد اين نيست كه حرفش را حتماً با برهان عقلي به كرسي بنشاند، بلكه مي¬گويد: «من خود اين مطلب را شهود كرده¬ام، حالا مي¬خواهد با عقل جور در بيايد يا جور در نيايد». هنر ملّاصدرا در فلسفه¬ی خود (حكمت متعاليه) اين است كه هرجا حرفي از عرفا را انتخاب مي¬كند، يك مبناي عقلاني محكم و استدلالي براي آن حرف درست مي¬كند، كه خود عارف هم آن را قبول دارد. چون هرچند وقتي كاوش شود، معلوم مي¬شود كه اكثر قريب به اتّفاق مطالبي كه عرفا در اثر كشف و شهود مدّعي هستند درست است؛ ولي در فلسفه تا مسأله¬اي مبرهن و مستدلّ نشود، مورد پذيرش نيست.
چنان¬كه خود در مقدّمه¬ی مشاعرگويد: اين دانش ما نه از مجادلات كلامي مايه مي¬گيرد و نه از تقليدات عاميانه، و نه از نظرات فلسفة بحثي و نه از تخيّلات صوفيانه؛ بلكه نشأت گرفته از برهان¬هاي كشفي مي¬باشد، كه به صحّت آن¬ها كتاب و سنّت پيامبرش و احاديث اهل بيت نبوّت و ولايت و حكمت سلام الله عليهم اجمعين گواهي مي¬دهند.
و حتیٰ برخلاف آن¬چه مخالفان صدرا مي¬گويند، كه گفته¬هاي ديگران را به خود نسبت داده است، برعكس وي مي¬كوشد، كه گفته¬هاي خود را به پيشينيان نسبت دهد، تا بهتر مورد قبول آنان كه سخن را به مقياس عظمتي كه از گويندة سخن در ذهن دارند مي¬پذيرند، واقع شود.
ملّاصدرا در حكمت متعاليه از يك طرف مسائل فلسفه را پس از آنكه قرن¬ها در اسلام سير و نشو و نما كرده بود، ولي به صورت استدلال¬هاي پراكنده و بي ارتباط به هم بوده، به صورت قواعد رياضي درآورد، كه هر يك از ديگري استخراج مي-شود؛ و از طرف ديگر، بين مكاتب مختلف اسلامي يعني عرفا و فلاسفه و متشرّعين نيز در عالم اسلام پيوسته اختلاف و مشاجره بوده، كه ملّاصدرا با اساس جديدي كه از نو پي¬ريزي كرد، به اين مشاجرات پايان بخشيد؛ به طوري كه هركس بعد از وي با فلسفه او آشنائي پيدا كرده، اين مشاجره¬ها را پايان يافته ديده است؛ و از طرف سوم، مسائل جديد مانند اصالت وجود، تشكيك وجود، حركت جوهري، اثبات معاد جسماني، و غيره به اثبات رسانده، كه فلسفه را دگرگون كرد.
و بدين ترتيب، حكمت متعاليه¬اي، كه صدرا عرضه كرد، حاصل تمام افكار افلاطون وارسطو و نوافلاطونيان و رواقيان و عرفاي مشرق زمين، مخصوصاً ابداعات محي الدّين، و نيز حاصل افكار حكماي اسلامي نظير فارابي، ابن سينا، سهروردي، خواجه نصيرالدّين طوسي، ميرداماد و غيره مي¬باشد، كه با تلاش پي¬گير صدرا به صورت مرتّب و مدوّن درآمده است؛ و پيدا است، كه هيچ¬يك از اين نحله ها با حكمت متعالية صدرا قابل قياس نيستند؛ زيرا در حكمت متعاليه¬ی صدرايي، همه¬ اين¬ها با افكار ژرف و آراء ذي¬قيمت خودش، در پرتو وحي و حديث، به صورت يك مكتب منسجم فكري و فلسفي و عرفاني و ديني درآمده¬اند.
سفرهای چهارگانه : از جملة کارهای ملّا صدرا اين بود که به مباحث فلسفی که از نوع سلوک فکری و عقلی است، نظام و ترتيبی داد شبيه آنچه عرفا در سلوک قلبی و روحی بيان کرده اند.
عرفا معتقدند که سالک با به کار بستن روش عارفانه چهار سفر انجام می دهد:
1 ـ سفر من الخلق الی الحق. در اين مرحله کوشش سالک اين است که از طبيعت عبور کند و پاره¬ای عوالم ماوراء الطّبيعی را نيز پشت سر بگذارد، تا به ذات حق واصل شود و ميان او و حق حجابی نباشد.
2 ـ سفر بالحقّ فی الحقّ. پس از آنکه سالک ذات حق را از نزديک شناخت، به کمک خود او سير در شئون وکمالات و اسماء و صفات او می¬پردازد.
3 ـ سير من الحق الی الخلق بالحق. در اين سير سالک به خلق و به ميان مردم بازگشت می¬کند؛ امّا بازگشتش به معنی جدا شدن و دور شدن از ذات حقّ نيست، بلکه ذات حقّ را با همه چيز و در همه چيز می¬بيند.
4 ـ سير فی الخلق بالحق. در اين سير سالک به ارشاد و هدايت و دستگيری مردم و رساندن آنها به حق می¬پردازد. تا انسان از خدا که مبدأ و اصل و حقيقت هستی است جداست، انسان واقعی نيست. ولی وقتی که، به قرب خدا رسيد، و خدا را با خودش احساس کرد، انسانی می¬شود ربّانی که، ديگر از خدا غافل نيست؛ بلکه با خدا و همراه خدا به سوی خلق خدا باز می¬گردد، تا آن¬ها را هم به حرکت در آورد و برای نزديک کردن به سوی خدا سوق دهد.
ملّا صدرا، مسائل فلسفه را به چهار دسته تقسيم کرد:
1 ـ مسائلی که پايه و مقدّمة مبحث توحيدند و در حقيقت سير فکر ماست از خلق به حق (امور عامّة فلسفه).
2 ـ مباحث توحيد و خدا شناسی و صفات الاهی (سير بالحق فی الحق).
3 ـ مباحث افعال باری. عوالم کلّی وجود (سير من الحق الی الخلق بالحق).
4 ـ مباحث نفس و معاد (سير فی الخلق بالحق).
کتاب اسفار اربعه که به معنی سفرهای چهارگانه است بر اساس همين نظام و ترتيب است.
ابداعات صدرا: مسائلي كه اركان حكمت متعاليّه¬ی صدرا و مشخّص اين سيستم فلسفي است، عبارتند از:
1 ـ اصالت وجود. 2 ـ وحدت وجود. 3 ـ حلّ اشكال از وجود ذهني. 4 ـ اثبات نوعي امكان به نام «امكان فقري». 5 ـ نحوه¬ی ارتباط و اضافه¬ی معلول به علّت است، ارتباط و اضافه¬ی اشراقي و تجلّي است. 6 ـ اثبات حركت جوهري. 7 ـ تحقيق در رابطه¬ی ميان متغيّر و ثابت و حادث و قديم. 8 ـ اثبات اتّحاد عاقل و معقول. 9 ـ اثبات حدوث زماني عالم.10 ـ اثبات «وحدت حقّة حقيقيّه» براي حقّ تعاليٰ . 11 ـ اثبات اين¬كه تركيب بين مادّه وصورت تركيب اتّحادي است. 12ـ «برهان صدّيقين» بر اثبات واجب تعاليٰ. 13ـ اثبات اين¬كه علم واجب تعاليٰ به اشياء، علم بسيط اجمالي درعين¬ كشف تحصيلي است. 14 ـ تحقيق در قاعدة بسيط الحقيقة كلّ الاشياء. 15 ـ اثبات جسمانيّة الحدوث و روحانيّة البقاء است.16 ـ اثبات اين¬كه «النّفس في وحدتها كلّ القويٰ».
17 ـ تبيين قاعده¬ «الواحد» به روش عرفاني: تا زمان ملّاصدرا صادر واحد از مبدأ واحد يعني خدا را موجود مشخّصي يعني عقل اوّل بود، آن¬گاه عقل اوّل واسطه در صدور عقل دوّم از خدا بود و همين طور عقل دوّم واسطه براي صدور عقل سوّم، تا برسد به معلول اخير؛ كه هرچند همه¬ موجودات مخلوق واجب بودند، ولي عقل اوّل بدون واسطه مخلوق خداوند بود و بقيّه با واسطه. ولي ملّاصدرا بيان داشت كه صادر اوّل همان فيض منبسط است، كه از صدر تا ذيل عالم امكان را تحت پوشش دارد و غير از واجب تعاليٰ هيچ موجودي سهمي در صدور اشياء ندارد، مگر به عنوان مجراي فيض، نظير سيم برق كه خود برقي ندارد، ولي رساناي برق است. (اسفار 7/204)
18 ـ اثبات معاد جسماني: «ملّاصدرا» در مورد معاد جسماني معتقد است هر انساني با تمام ويژگي¬هاي ظاهري و باطني خود محشور مي¬شود، ولي مادّه دنيايي آن را همراهي نمي¬كند، يعني جسم اخروي در عين صورت داشتن، مادّة دنيايي را كه ماية كون و فساد، و تغيّر و زوال است، ندارد؛ وي براي اثبات معاد جسماني مي¬فرمايد: با توجّه به اين¬که اصل در موجوديّت هرچيزي «وجود» است و ماهيّتش تابع وجودش است و تشخّص و امتياز هرکسي به وجود خاصّش است، و وجود جوهري اشياء در حال حرکت اشتدادي به نحو اتّصال است، و شيئيّت هر چيزي به صورت آنست نه به مادّه¬اش. چنانکه با آن که بدن هرکسي در طول حياتش بارها تبديل و تغيير يافته است؛ ولي خودش همان آدم اوّلي است و تغيير نيافته است؛ ازاين¬رو، بعد از مرگ هم، که روح انسان تکامل جوهري مي¬نمايد، هرچند جسمش به جسم مثالي يا برزخي يا آخرتي تبديل شود، باز همان آدمي است، که بوده است، و روح هرکسي چه در اين دنيا و چه در برزخ و چه در قيامت با هر جسمي که باشد، با آن جسم لذّت يا اَلَم مي¬بيند و پاداش يا کيفر مي¬يابد.» (تلخيص از اسفار 9/185). از اشعار ملّاصدرا:
آنان كه ره دوست گزيدند همــــــه در كوي شهادت آرميدند همه
در معركه دو كون فتح از عشق است هرچنــــد سپاه او شهيدند همه
ملّاعلي نوري
علي بن جمشيد نوري مازندراني معروف به ملّاعلي نوري از بزرگ¬ترين حكماي اسلامي در سه ـ چهار قرن اخير است، كه در فلسفه و كلام و فقه صاحب نظر بوده است. وي مقدّمات را در مازندران و قزوين تحصيل كرد، آن¬گاه به اصفهان آمد و معلومات خود را نزد آقا محمّد بيدآبادي و سيّد ابوالقاسم مدرّس اصفهاني تكميل نمود، و سپس خود در اصفهان به تدريس و تربيت شاگردان مشغول شد. گفته اند ملّاعلي نوري قريب هفتاد سال مشغول تدريس و ترويج علوم عقلي بوده و از اين جهت او را كم نظير و حتّی بي¬نظير دانسته¬اند. ملّاعلي نوري تأليفات چندي هم دارد، كه مهم¬ترين آن¬ها يكي تفسير بزرگي بر سورة توحيد است، و ديگر حواشي وي بر اسفار و شواهد الرّبوبية صدرا. ملّا علي در سال 1246 هجري قمري درگذشته است.
ملّا رجبعلي تبريزي
ملّا رجبعلي تبريزي اصفهاني، يكي از حكما و متكلّمين مشهور عهد صفوي بوده است. و به علم و فضل و دقّت او را ستوده¬اند. وي در حكمت و فلسفه و كلام و منطق شهرتي به سزا داشت و شاه عبّاس و وزيرانش مكرّر به ديدارش مي¬رفتند. وي در تدريس شفا و اشارات بوعلي سينا بسيار چيره دست بود و شاگرداني در حكمت و فلسفه مانند: ملّا محمّد سراب، قاضي سعيد قمي و برادرش حكيم محمّدحسين قمي، امير قوام الدّين رازي، ملّامحمّد شفيع اصفهاني و ملّا محمّدرفيع زاهدي پيرزاده را پرورش داد. او به معاد روحاني اعتقاد داشت.
تأليفات ملّا رجبعلي عبارتند از: ألأصول العاصفيّه، تطبيق ماورد في الشّرع من أمر المعاد علي صفات النّفس و ملكاتها و علومها، تحقيق القول بالإشتراك في وجود الواجب و صفاته و إثبات الواجب.
حكيم سبزواري
حاج ملّا هادي بن مهدي سبزواري متخلّص به «اسرار» بعد از ملّاصدرا مشهورترين حكماي اسلامي است. وي در سال 1212 هجري قمري در سبزوار متولّد گرديد، در هفت سالگي پدرش را از دست داد و در ده سالگي براي تحصيل به مشهد رفت و پس از ده سال تحصيل در آنجا براي ادامه تحصيل به اصفهان رفت و در آنجا از محضر درس فقه و اصول شيخ محمّدتقي اصفهاني و حاجي كلباسي (متوفّاي 1262 قمري) و از محضر ملّااسماعيل دربكوشكي اصفهاني (متوفّاي 1271) و آخوند ملّاعلي نوري (متوفّاي 1246 قمري) كه استاد فلسفه بودند استفاده كرد. آن¬گاه به مشهد برگشت و چند سال در آن¬جا مشغول تدريس بود. سپس عازم بيت الله الحرام شد و در مراجعت به مناسبت درگذشت محمد شاه قاجار كه راه¬ها ناامن شده بود، الزاماً دو سه سال در كرمان اقامت كرد و براي رياضت و تزكيه¬ی نفس سعي كرد در اين مدّت ناشناخته بماند و ازاين¬رو، براي خدمت به طلّاب خدمتكار خادم مسجد شد، بعد دختر همان خادم را گرفت و به سبزوار موطنش برگشت و تا آخر عمر يعني چهل سال بدون اين¬كه حتّیٰ يك نوبت از آن شهر خارج شود، در آنجا اقامت كرد و به مطالعه وتحقيق وتدريس و تأليف و عبادت و رياضت و تزكيه¬ نفس وتربيت شاگردان پرداخت. حكيم سبزواري به زودي معروف شد و طلّاب و دانشجويان علم حكمت از اطراف و اكناف حتّی از هند، تركيه وعربستان به محضرش شتافتند و از درس او استفاده كردند. حكيم سبزواري در سال 1289 در سن 78 سالگي جهان را بدرود گفته است.
تأليفات و شاگردان: حكيم سبزواري كتاب¬هاي زيادي تأليف كرده¬، كه مهم¬ترين آنها شرح منظومه، اسرار الحكم، حاشيه بر اسفار ملّاصدرا، حاشيه بر مبدأ و معاد ملّاصدرا، حاشيه بر شواهدالرّبوبيّة ملّاصدرا، شرح اسماءالحسني يا شرح دعاي جوشن كبير، شرح دعاي صباح امام علي(ع)، اسرارالحكم، شرح مثنوي مولوي و ديوان اشعار .
مهم¬ترين و معروف¬ترين كتاب حكيم سبزواري منظومه و شرح منظومه است، كه در آن منطق و فلسفه را به نظم درآورده است و آن¬گاه خود شرح كرده است. شرح منظومه يكي از مهم¬ترين كتب رايج درسي حوزه¬هاي علميّه است و بارها از طرف اشخاص مختلف شرح شده كه مهم¬ترين آنها شرح منظومه و شرح مبسوط منظومه توسط علّامة شهيد مطهّري و شرح منظومة امام خميني است. اسرار الحكم نيز شامل يك دوره حكمت و معارف اسلامي است، كه به فارسي نگاشته شده و آن را به ناصرالدّين شاه، اهدا نموده است.
از ميان شاگردان حكيم سبزواري ـ كه برخي قريب به هزار نفر دانسته¬اند ـ چند تن از آن¬ها مشهورترند: شيخ مرتضيٰ انصاري (1214 ـ1281 قمري)، ملّا حسينقلي همداني (متوفّاي 1311 قمري)، ملّا محمّد كاظم خراساني (1255 ـ 1329 قمري).
سبزواري علاوه بر آن¬كه حكيم عالي مقامي است، مردي متديّن و اهل سير و سلوك و مجاهده¬ی با نفس بوده است. اهمّيّت ديگر حكيم سبزواري اين است، كه با نوشتن منظومه و شرح منظومه، كه خلاصه¬اي از حكمت متعاليه¬ی ملّاصدرا است، بهترين مروّج آراء و نظريات وي بوده است.
آقا علي زنوزي
آقا علي زنوزي فرزند ملّا عبدالله زنوزي در سال 1234 هجري قمري در اصفهان متولد شد. مقدمات را از پدرش فراگرفت و براي تكميل معلومات به عتبات رفت و بعد به اصفهان برگشت و از محضر درس ميرزا حسن نوري فرزند ملاعلي نوري بهره مند شد، و از آنجا به قزوين رفت و از درس ملّاآقاي قزويني استفاده كرد. باز به اصفهان برگشت و در خدمت ميرزا حسن نوري به تكميل معلومات خود پرداخت، سپس به تهران آمد و سال ها در مدرسة سپهسالار قديم مدرّس رسمي بود، و در سال 1307 هجري قمري درگذشت.
آقا علي زنوزي در معقول و منقول هر دو استاد ممتاز زمان خود بوده است، و چندين كتاب و رساله تاليف كرده است، كه از جملة آنها «سبيل الرشاد في اثبات المعاد» و كتاب «بدايع الحكم» به فارسي است.
حكيم جلوه
در زمان قاجاريّه شهر تهران به همّت سه فيلسوف متألّه موقعيّت بهتري نسبت به ساير شهرهاي ديگر ايران داشته است، اين سه حكيم عبارتند از: آقا محمّدرضا حكيم قمشه¬اي، آقا علي حكيم مدرّس زنوزي و ميرزا ابوالحسن جلوه. خاندان جلوه از مردم نائين بوده¬اند و دانشمندان معروفي از ميان آن¬ها برخاسته است. ميرزا ابوالحسن جلوه در سال 1238 در احمدآباد گجرات هند متولّد شد و آن¬گاه به اتّفاق پدرش به ايران مي¬آيد و پس از سال¬ها شاگردي اساتيدي چون ميرزا حسن نوري و ميرزا حسن كرمانشاهي به تهران مي¬آيد و به خاطر تنگ¬دستي حجره¬اي در مدرسه¬ی دارالشّفاء گرفته و تا آخر عمر يعني حدود 41 سال به تدريس فلسفه و كتاب¬هاي ابن سينا و ملّاصدرا پرداخت. حكيم جلوه در شب جمعه ذي¬قعده سال 1314 در سنّ 76 سالگي به درود حيات گفت و در جوار شيخ صدوق (ابن بابويه) به خاک سپرده شد.
حكيم جلوه آثار ارزشمندي از خود به جاي گذاشته است، از جمله: اثبات الحركة الجوهريّه، ربط الحادث بالقديم، حواشي بر اسفار و ديوان اشعار.
شاگردان جلوه بسيار بوده¬اند، از جمله: ميرزا هاشم اشكوري، ميرزا شهاب الدّين نيريزي شيرازي، آقا ميرزا محمّد باقر اصطهباناتي، ميرزا علي اكبر حكمي يزدي قمي، حاج سيّد عبّاس شاهرودي، آقا سيّد حسين بادكوبه¬اي (استاد علّامه طباطبايي)، آقا ميرزا محمّدعلي شاه آبادي (استاد امام خميني ره)، حكيم هيدجي، شيخ يحييٰ دولت آبادي، سيّد محمّدرضا مساوات.
ميرزا جهانگير خان قشقائي
جهانگير خان در سال 1243 در دهاقان اصفهان متولّد شد و در بزرگي شوق تحصيل در سرش افتاد و به دنبال علم رفت و از محضر درس ميرزا عبدالجواد حكيم خراساني و ملّا اسماعيل اصفهاني دربكوشكي استفاده كرد، تا آن¬كه خود در فلسفه استاد مسلّم گشت. خان علاوه بر مقام علمي بسيار متّقي، متين و داراي انضباط اخلاقي بوده؛ ازاين¬رو شاگردانش بسيار به او ارادت داشته¬اند. بسياري از بزرگان همچون آيت الله بروجردي از شاگردانش بوده¬اند. ميرزا جهانگير خان در سال 1328 در اصفهان درگذشت.
آخوند ملا محمّد كاشي
آخوند ملّا محمّد كاشي معاصر ميرزا جهانگير خان و شاگرد آقا محمّدرضا قمشه¬اي بوده است. وي در مدرسه¬ی صدر اصفهان مي¬زيسته و هم¬چون ميرزا جهانگير خان با تجرّد به سر برده است. آخوند كاشي مردي مرتاض بوده و حالات عجيب از او نقل شده است، بسياري از بزرگان هم¬چون آيت الله بروجردي و حاج آقارحيم ارباب از شاگردان وي بوده¬اند. آخوند كاشي در سال 1332 در اصفهان درگذشت.
ميرزا مهدي آشتياني
آقا ميرزا مهدي آشتياني از اساتيد مسلّم حكمت در قرن اخير است. وي از محضر درس ميرزا حسن كرمانشاهي و ميرزا هاشم اشكوري استفاده كرد و سال¬ها در مدرسه سپهسالار قديم تهران مدرّس فلسفه و عرفان بوده است. استاد مطهّري هم مدّت قليلي در قم توفيق حضور درس ايشان را داشته ¬است. ميرزا مهدي آشتياني داراي تأليفات چندي است، كه از جمله¬ آن¬ها شرح وي بر منظومه حكيم سبزواري است كه چاپ شده است. وي هم¬چنين كتابي به نام «اساس التوحيد» در باره قاعده-ی «الواحد» و وحدت وجود دارد، كه آن هم چاپ شده است.
ميرزا ابوالحسن رفيعي قزويني
آقا سيّد ابوالحسن رفيعي قزويني از مشاهير و معاريف اساتيد در نيم قرن اخير است، كه جامع معقول و منقول بوده است. وي فلسفه را نزد ميرزا حسن كرمانشاهي و حكيم اشكوري فرا گرفت، و پس از تشكيل حوزه¬ی علميه¬ی قم در سال 1340 هجري قهري به وسيله¬ی مرحوم حاج شيخ عبدالكريم حائري يزدي، ايشان هم به قم مهاجرت كرد و ضمن استفاده از محضر آقاي حائري خود به تدريس شرح منظومه سبزواري و اسفار ملّاصدرا پرداخت. امام خميني شرح منظومه و قسمتي از اسفار را نزد ايشان خوانده¬اند. وي در سال 1393 هجري قمري جهان را وداع گفت.
آيت الله كمپاني
آيت الله حاج شيخ محمّدحسين غروي اصفهاني ـ مشهور به كمپاني ـ در زمان خودش از اعاظم فقها و حكما و جامع معقول و منقول بوده، و در فقه و اصول و تاريخ و فلسفه و كلام و حديث و تفسير و اخلاق و عرفان و شعر، بوده است. وي علوم نقليّه را از آيات عظام: سيّد محمّد فشاركي، آخوند خراساني، و حاج آقا رضا همداني؛ و دانش عقلي را از شيخ محمّد باقر اصطهباتاتي آموخت، و مرجع تقليد بسياري از شيعيان گرديد، و شاگردان فراواني تربيت كرد، كه برخي از آنان خود مرجع تقليد شدند.
از تأليفات آيت الله كمپاني كتاب هاي زير است: نهاية الدّرايه في شرح الكفايه، تحفة الحكيم، ألأنوارالقدسيّه، و ديوان اشعار. وي در پنجم ذيحجّة الحرام 1361 قمري در نجف اشرف درگذشت.