سایت اصول دین


نظم و حکمت در بدن انسان


دکتر رحمت الله قاضیان

نظم و حکمت در بدن انسان

1ـ دستگاه گوارش

يکی از مهم¬ترين دستگاه¬های بدن که مأمور تأمين نيازمندي¬های غذايی بدن می¬باشد «دستگاه گوارش» است. دستگاه گوارش که به شکل لولة دراز نه متری پرپيچ و خمی است که از دهان شروع می¬شود و تا مخرج ادامه دارد، خود از چند عضو و کارگاه اصلی و فرعی تشکيل يافته است، بدين بيان:

1 ـ دهان و گلو: غذا برای بلع ابتدا در دهان گذاشته می¬شود و به کمک 32 دندان که به سه صورت: هشت عدد دندان پيشين که به صورت تيشه هستند برای بريدن؛ چهار عدد نيش در اطراف آن¬ها برای پاره کردن و هشت عدد آسيای کوچک و دوازده عدد آسيای بزرگ برای ساييدن غذا و بدين ترتيب، غذا خوب جويده و خُرد می¬شود.

زبان علاوه بر چشيدن غذا براي بررسی صالح از ناصالح، كارهاي مهمّ ديگري انجام مي¬دهد،‌ از جمله:‌ راندن غذا به زير دندان¬ها‌، مخلوط كردن غذا با بزاق دهان، كمك به بلع غذا و آب، تميز كردن دندان¬ها و بالاخره از همه مهم¬تر سخن¬گفتن.

وقتي كه غذا وارد دهان مي¬شود، زبان آن را به زير دندان¬ها هدايت مي¬كند. دندان¬ها به كار مي¬افتند و غذا را مي¬جوند و خرد مي¬كنند. در اين وقت چشمه¬هاي شش¬گانة دهان به فوران مي¬آيند و هر يك مايع مخصوصي از خود بيرون داده،‌ بزاق را تشكيل مي¬دهند، تا جويدن غذا را تكميل كند. آن¬گاه زبان غذاهاي جويده شده را به عقب رانده و غذاهاي جويده نشده را دوباره بدان¬ها تحويل مي¬دهد و همان عمل تكرار مي¬شود. زبان در كار خود آن قدر ماهر است‌ كه با آن¬كه پيوسته در جست¬وخيز است بايستي همراه غذا پي¬درپي جويده شود؛ ولي خود را از نيش دندان¬ها نگهداري مي¬كند.

آيا دستگاه به اين عظمت و به اين دقت که هرگز اشتباه نمی¬کند نشانة سازنده¬ای عظیم در دانش، عظیم در قدرت، عظیم در حکمت و عظیم در رحمت نمی¬باشد؟

به هنگام بلع غذا، ماهيچه¬هايی در اطراف گلو وجود دارند که به هنگام فرو بردن غذا دريچه¬های مجرای تنفّس و مجرای بينی و مجرای گوش را می¬بندند، تا غذايی وارد اين مجاری نشود؛ چون اگر ذرّه¬ای غذا وارد يکی از اين مجاری شود، مشکلات فراوانی برای انسان فراهم می¬شود. بدين ترتيب، وقتی که غذا آمادة فرو بردن شد، با فشار به طرف گلو رانده می¬شود و با چسبيدن زبان به سقف دهان، راه بازگشتش مسدود می¬گردد، زبان کوچک هم راه بينی را مسدود می¬کند و زائدة ديگری که در بالای نای قرار دارد، مسير نای را مسدود می-نمايد. تنها دريچه¬ای که به روی غذا باز می¬ماند، دريچة مری است و ازاين¬رو، به راحتی وارد آن می¬شود. لقمة غذا پس از وارد شدن به مری با حرکات دودی شکل مری و نيروی جاذبه حرکت می¬کند و به معده می¬رسد.

2 ـ معده و روده¬ها: وقتی که غذا از لولة مری عبور کرد، وارد معده می¬شود. معده که کيسه¬ای عضلانی است و هم چون آشپزخانة بدن است، ابتدا با حرکات مخصوصی به صورت امواج دودی¬شکل غذا را درهم آميخته و آن را با شيره¬ای که از خود براي هضم غذا ترشح می¬نمايد، مخلوط می¬کند. و چون غذا به صورت مادّه¬ای خميری به نام «کيموس» درآمد «باب¬المعده» که در پايين معده است، باز شده و آن را در چند نوبت تحويل اوّلين قسمت روده¬ها (اثنی¬ٰعشر: دوازدهه) می¬دهد.

وقتی که غذای هضم¬شده وارد اثنی¬ٰعشر شد، لوزالمعده شيرة مخصوصی و کبد مايعی به نام صفرا به درون اثنیٰ¬عشر می¬ريزند، تا غذا کاملاً برای جذب آماده شود و وارد رودة باريک گردد. رودة باريک كه مکان اصلی گوارش و جذب غذا می¬باشد، با قطر تقريبی 5 /2 سانتی¬متر و طول بيش از شش متر است.

در رودة کوچک، قسمت زيادی از اين مواد که هضم نشده¬اند، وارد رودة بزرگ می¬شود که به قطر 5/6 سانتي¬متر و درازای حدود 8/1 متر است و از بدن دفع می¬گردد؛ ولی آن مقدار از مواد غذايی که کاملاً هضم شده¬اند، به وسيلة برآمدگي¬های مخصوصی که در جدار درونی رودة کوچک وجود دارد، جذب شده و به وسيلة موي¬رگ¬هايی تحويل شبکه¬های خون می¬شوند.

آيا مي¬توان احتمال داد‌ كه دستگاه هاضمه‌ كه در بارة آن صدها كتاب نوشته شده و هنوز هم اندكي از بسيار آن گفته نشده است‌ و در طول عمر انسان به صورت يك آزمايشگاه دقيق كار مي¬كند،‌ از روي تصادف درست شده باشد؟

«كرسي موريسن» مي¬گويد:

«ما معمولاً مقداري غذاي متنوّع به صورت مواد خام به اين آزمايشگاه مي¬ريزيم و اصلاً‌ به فكر آن نيستيم كه اين دستگاه چگونه مي-چرخد و فعل و انفعالات شيميايي در جهاز هاضمه با اين مواد خام چه معامله¬اي مي¬كند؟ ما كباب گوشت و گل كلم و بقولات و ماهي سرخ كرده را مي¬خوريم و مقداري نان و سبزيجات برآن مي¬افزاييم و همه را با چند ليوان آب فرو مي¬بريم. گاهي نيز به عنوان دوا مواد گوگردي و عصاره¬هاي نباتي را بلع مي¬كنيم. آن وقت معدة ما از ميان همة اين مواد و اغذيّه آن¬چه را كه مفيد تشخيص بدهد، انتخاب مي-كند و آن را با مواد شيميايي كه خود توليد كرده است، خمير و آسياب مي¬كند و سپس فضولات آن را دفع مي¬نمايد و بقيّه را تبديل به پروتئين كرده به مصرف تغذيّة سلّول¬هاي بدن مي¬رساند. دستگاه گوارش از بين اين اغذيه آهك و گوگرد و يد و آهن و موادّ ديگري را كه مفيد و لازم تشخيص داده، جدا مي¬كند و مراقب كامل به عمل مي¬آورد كه ذرّات اصلي و مفيد آن از بين نرود و به مصرف تهيّة‌ هورمون¬ها برسد و مواد حياتي لازم هميشه به مقدار كافي در دسترس باشد كه تا حاجتي پيدا شد، به كار رود. معده چربي و مواد ضروري ديگر را ذخيره مي¬كند، تا در مواقع تنگي و بي¬غذايي بدن از گرسنگي تلف نشود و همة اين اعمال انجام مي¬شود، بدون آن¬كه خود انسان كوچك¬ترين توجّهي را به آن داشته باشد، يا راجع به آن فكر كند. ما همة اين مواد گوناگون را بدون رعايت خوبي و بدي آن¬ها را براي معده به داخل اين آزمايشگاه مي¬ريزيم و تنها توجّه ما اين است كه به وسيلة‌ خوردن زنده بمانيم. پس از آن¬كه غذا به معده مي¬رسد، دوباره پخته و آماده مي¬شود و سلّول¬هاي بدن را تغذيه مي¬كند.» (ـ راز آفرينش انسان، ص 44 )

اختلاف زبان¬ها و رنگ¬ها: قرآن¬ كريم مي¬فرمايد: «وَ مِنْ آياتِهِ خَلْقُ السَّماواتِ وَالْاَرْضِ وَٱخْتِلافُ اَلْسِنَتِكُمْ وَ اَلْوانِكُمْ؛ اِنَّ فِي ذالِكَ لآيَاتٍ لِلْعالِمِينَ: از نشانه‏هاي خدا آفرينش آسمان¬ها و زمين و اختلاف زبان¬ها و رنگ¬هاي شماست، قطعاً در اين امور، نشانه‏هايي است براي دانشمندان. ( روم 22)

بي¬ترديد يكي از نشانه¬هاي لطف و رحمت خداوند بر آدميان، همين اختلاف زبان¬ها و رنگ¬هاي آن¬هاست. چه اگر چنين نبود، نه هيچ¬يك از پدر و مادر و فرزندان و ساير فاميل و همسايگان يكديگر را مي¬شناختند و نه مجرم از بي¬گناه و فرمانده از فرمانبر و رئيس از مرئوس و دوست از دشمن،‌ شناخته مي¬شد؛ و معلوم است كه در آن صورت زندگي چه دشوار بود. اختلاف زبان و رنگ مي¬تواند اشاره به-زبان¬هاي مختلف عربي، فارسي، انگليسي وحتّيٰ اختلاف لهجه¬ها وگويش¬ها در يك زبان باشد‌ و اختلاف در رنگ مي¬تواند اشاره به نژادهاي مختلف و اختلاف رنگ افراد در هر نژادي باشد.

پس متفكّرين در خلقت آسمان و زمين و نيز در زبان¬ها و رنگ¬هاي انسان¬ها، در نظام خلقت، آياتي دقيق و پيچيده¬اي مي¬بينند‌ كه به طور وضوح دلالت مي¬كنند بر اين¬كه عالم صنع و ايجاد به طور قطع مصنوع و ساخته و پرداختة خالقي توانا و دانا و حكيم است كه همان «خداي تبارك و تعالي» است.

2 ـ دستگاه گردش خون

دستگاه گردش خون که از قلب و شاهرگ¬ها و رگ¬ها و مويرگ¬ها تشکيل شده، پس از دريافت مواد غذايی از روده¬ها و گرفتن مواد قندی از کبد، اين مواد را به ده ميليون ميليارد سلّول بدن می-رساند.

1 ـ قلب: قلب که به شکل يک گلابی و به اندازة يک مشت بسته می-باشد، شامل دو دهليز در بالا و دو بطن در پايين است. قلب توسّط سرخرگ¬ها و سياهرگ¬ها در محفوظ¬ترين جای بدن يعنی قفسة سينه آويزان شده است و با حرکت موزون و منظّم خود پيوسته و در خواب و بيداری، تغذية اعضای بدن را به وسيلة خون انجام می¬دهد.

پس از آن¬که خون تصفيه شده توسّط چهار سياهرگ از شش¬ها به دهليز چپ قلب وارد شد، قلب اين خون را که حامل مواد غذايی است، به وسيلة «سرخرگ آئورت» با فشار به داخل شريان¬ها ومويرگ¬ها وارد می¬کند، تا به هرعضوی به اندازة نيازش برساند. آن گاه گاز کربنيک آن¬ها را گرفته و به وسيلة «سياهرگ¬ها» به قلب برمی¬گرداند و قلب هم اين خون تيرة حاوی مواد سمّی را از راه بطن راست به ريه¬ها تحويل می¬دهد.ريه¬ها، گاز کربنيک خون را كه سمّي است گرفته و با تحويل اکسيژن بدان که برای تنفّس سلّول¬ها حياتی است، دوباره آن را به قلب وارد می¬كند و قلب فعّاليّتش را ازسر می¬گيرد.

تعداد ضربان قلب در اشخاص مختلف متفاوت است؛ چنان¬که در اطفال حدود 130 بار در دقيقه است و با افزايش سنّ به تدريج اين تعداد کم شده و در ده سالگی تا پنجاه سالگی به هفتاد تا هفتاد و پنج بار تقليل می¬يابد و بعد با ازدياد سنّ دوباره تعداد ضربان قلب بيشتر می¬شود و تا هشتاد بار در دقيقه می¬رسد. سرّ اين اختلاف ضربان¬های قلب در سنين مختلف اين است که در دوران کودکی و پيری نياز غذايی سلّول¬های بدن بيشتر است و در دوران جوانی که شخص قوّت و قدرت دارد، کمتر می¬باشد.

تعداد ضربان قلب در هنگام اضطراب، خشم، تب، فعّاليّت¬های شديد زيادتر می¬گردد و به هنگام خواب و استراحت کاهش می¬يابد. مجموع خونی که در بدن يک انسان معمولی است، حدود پنج ليتر است که قلب با سی مرتبه ضربان يعنی باز و بسته شدن در حدود نيم دقيقه تمام آن را به داخل خود پذيرفته و خارج می¬کند. بدين ترتيب، قلب يک انسان بالغ در شبانروز حدود صد هزار مرتبه باز و بسته می¬شود و قلب يک انسان که هشتاد سال عمر کرده است، سی ميليارد بار باز و بسته شده و ميليون¬ها ليتر خون از آن عبور کرده است. قلب از لحاظ سرعت نيز. جريان خون نيز كه از قلب شروع مي¬شود حيرت¬انگيز است، زيرا 7500 كيلومتر در ساعت راه يعني مسافت ميان تهران و نيويورك را طي مي¬كند، تا خون را به همة سلّول¬هاي بدن برساند.

شمارة گويچه¬هاي قرمز خون يك انسان حدود 25 ترليون است، به طوري كه اگر آن¬ها را پهلوي هم قرار دهيم، رشته¬اي به طول 164 هزار كيلومتر پيدا مي¬شود، يعني بيش از نصف فاصلة زمين با ماه. بودن 25 ترليون موجود زندة مستقل در يك انسان كه هريك تغذّي مي¬كنند و توليد مثل مي¬نمايند، خود نشانة قطعي بر وجود سازنده¬اي در منتهاي علم و حكمت و قدرت نيست؟

انقباض و انبساط دهليزها و بطن¬ها و رفت و آمد خون در كودك يك ساله در هر دقيقه 13 بار مي¬باشد‌ و در انسان 20 ساله تا 50 ساله به هفتاد بار در دقيقه تقريباً مي¬رسد. آيا همة افراد بشر امروز اگر دست به دست هم دهند،‌ قدرت آن را دارند كه در ظرف يك دقيقه هفتاد بار به ده ميليون ميليارد سرباز غذا دهند؟ هرگز. پس چگونه مادّة ابتدايي و تكامل نيافته مي¬تواند اين كار را انجام دهد؟ آري، قدرتي بسيار بسيار بالاتر از قدرت بشري، داراي دانشي بسيار بسيار برتر از دانش بشري،‌ اين كار را در ميليون¬ها انسان در هر دقيقه¬اي انجام داده و مي¬دهد.

آيا مي¬توان باور كرد كه گوشت از آهن محكم تر باشد؟ هيچ اتومبيل،‌ هواپيما،‌ كارخانه¬اي نيست‌ كه بتواند سي سال هم مدام كار كند. آن¬گاه به قلب توجّه كنيد‌ كه هشتاد،‌ صد‌ و صد و بيست سال و بيشتر كار مي¬كند و به طور معمول در هر دقيقه هفتاد بار و در هر ساعت چهار هزار و دويست بار و در شبانروز 100800 بار و در يك سال 000/792/36 بار باز و بسته مي¬شود. در هر بار قلب خون را با فشار بيرون مي¬دهد و سپس آن را مي¬مكد و به سوي خود بازمي¬گرداند. شب و روز كار مي¬كند و دمي آسايش ندارد. كدام آهن و فولاد است كه در يك سال سي و شش ميليون بار اصطكاك داشته باشد و ساييده نشود؟ دانشمندان حساب كرده¬اند انرژي و نيرويي كه در 12 ساعت از قلب به دست مي¬آيد، يك وزنة 65 تني را از زمين بلند مي¬كند.

جريان خون نيز كه از قلب شروع مي¬شود7500 كيلومتر يعني مسافت ميان تهران و نيويورك را در ساعت طي مي¬كند. راهي كه صدها پيچ و خم دارد، تا خون به همه جا برسد. مقدار حجم خوني كه به وسيلة تلمبة قلب در ظرف يك سال زده مي¬شود،‌ در حدود دو ميليون و ششصد هزار ليتر مي¬باشد كه براي حمل آن دست كم 81 تانكر عظيم لازم است. اگر به ماهيچة قلب بنگريد، آن را جسمي ضعيف و سست مي¬بينيد.

نتيجه:‌ اين قدرت عظيم و اين نيروي خستگي¬ناپذير را كي به اين ماهيچة كوچك داده است؟ چه¬كسي قلب را به وظايف سنگينش راهنمايي مي¬كند؟‌ چرا قلب استراحت نمي¬كند؟ آيا طبيعت بی¬شعور که قادر نيست يک خودکار و يک مداد درست کند، چگونه می¬تواند دستگاهی با چنين ظرافت و در عين حال باعظمت درست کند که خردمندان از شگفتی کار عجيب آن در شگفتند!

2 ـ خون: حدود وزن بدن را خون تشکيل می¬دهد. ازاين¬رو، کسی که 65 کيلوگرم وزن دارد، حدود پنج ليتر خون دارد. در خون دو دسته موجود زنده به نام¬های «گلبول¬های قرمز» و «گلبول¬های سفيد» وجود دارد. تعداد گلبول¬های قرمز شخصی که 65 کيلوگرم وزن دارد، حدود بيست و پنج هزار ميليارد است و تعداد گلبول¬های سفيد او حدود ده ميليارد است. گلبول¬های قرمز اکسيژن را به تمام سلّول¬های بدن می¬رسانند و سموم حاصل از سلّول¬ها را جمع¬آوری کرده، به قلب برمی¬گردانند.

خون از مواد مختلفی چون آب، نمک، قند، چربی، فسفات، سديم، پتاسيم، کلسيم، آهن و گازهای مختلف تشکيل يافته که با همکاری و کنترل دستگاه¬هايی هم¬چون کبد مقدارشان در خون تقريباً ثابت است؛ چون کم يا زياد شدن هريک از آن¬ها عوارضي برای شخص بار می¬آورد. تعداد تقريبی گلبول¬های قرمز در هر ميلی¬متر مکعب خون پنج ميليون است. عمر گلبول¬های قرمز پس از ورود به خون در حدود چهار ماه است.

گلبول¬های سفيد که نقش سربازان بدن را دارند، هنگامی که تعداد ميکرب¬ها از راه خراشيدگی بدن يا آب و غذا وارد بدن می¬شوند، بلافاصله گلبول¬های سفيد آن¬ها را محاصره کرده، آن¬گاه شروع به خوردن آن¬ها می¬کنند. بدين ترتيب که هر گلبول سفيد بدنش را حلقه¬وار به دور يک ميکرب در می¬آورد، و سپس آن را تحليل می¬برد.

ميکرب¬ها نيز برای از بين بردن گلبول¬های سفيد سمّی ترشّح می-کنند که در مقابل آن گلبول¬ها نيز برای دفع سمّ ميکرب¬ها سمّی ترشّح می¬کنند. تهيّة واکسن و سرم برای دفع امراض در واقع از همين خاصيّت ضدّ سم¬سازی گلبول¬های سفيد می¬باشد که آن¬ها را قبلاً تهيّه کرده و در بدن اشخاص برای پيشگيری يا بهبود تزريق می¬کنند.

در اين نبرد خونين، هرگاه قدرت و زيادی ميکرب¬ها سبب شکست گلبول¬های سفيد شود، در زير بغل يا کشاله¬های ران به تعداد زيادی به صورت غدّه¬های محسوسی جمع مي¬شوند، تا سر راه بر دشمن بگيرند واز ورود آن¬ها به سايراعضای بدن جلوگيری کنند.

طحال که به منزلة قبرستان بدن است، گلبول¬های ضعيف و هم¬چنين لاشة ميكرب¬ها و عوامل مولّد امراض داخلی خون را در خود جذب کرده و از بين می¬برد.

در هر ميلي¬متر مکعب خون حدود هفت هزار گلبول سفيد هست که بجز بعضی از آن¬ها به نام «مونوسيت» که در بافت¬¬ها به «ماکروفاژ» تبديل می¬شوند و می¬توانند تا بيش از يک سال زنده بمانند، عمر بقيّة گلبول¬های سفيد از چند ساعت تا چند هفته است.

آيا عقل اجازه می¬دهد که اين همه ريزه¬کاري¬های شگفت¬انگيز را که هزاران بار پيچيده¬تر از پيشرفته¬ترين مصنوعات بشری است، معلول تصادف و اتّفاق بدانيم؟

نظم و حکمت در بدن انسان.

3 ـ مغز يا دستگاه فرماندهی بدن

مغز که مهم¬ترين عضو بدن است، مادّه¬ای است خاکستری که در وسط قلعة محکم جمجمه قرار گرفته است. وزن مغز در مردها حدود 1160 گرم و در زن¬ها حدود هزار گرم است. هرچند هنوز پرده از روی بسياری از اسرار و پيچيدگي¬ها و کارها و وظايف مغز برداشته نشده است؛ ولی همين مقدار هم که شناخته شده است، بسيار مهمّ است.

تمام حرکات مختلف بدن، به وسيلة مغز انجام می¬گيرد. مرکز تمام حواس همچون چشم، گوش، بينی و... که وسيلة ارتباط انسان با خارج هستند، مغز می¬باشد. محلّ حافظه نيز مغز است که در آن هزاران صورت فکری وجود دارد و هر وقت شخص بخواهد، صورت دلخواه را از بين آن¬ها بيرون می¬کشد. و بالاخره مغز محلّ تفکّر و تخيّل است که به وسيلة آن¬ها انسان می¬تواند هزاران صورت را بدون الگو و سابقة ذهنی ابداع کند.

سلسلة اعصاب که مانند دستگاه مخابراتی كاملي به وسيلة خطوط و رشته¬های بسيار دقيق و منظّمی در تمام نقاط بدن کشيده شده¬اند، تمام تأثيراتی که از جهان خارج در آن¬ها منعکس می¬شود، به سرعت به مغز مخابره می¬کنند؛ و مغز پس از تأمّل و تفکّر و تدبّر بر روی آن¬ها، دستورات لازم را به اعضای مربوطه صادر می¬کند.

مغز دو قسمت است. مخ که مرکز حواس و هوش و اراده و شعور و حافظه است. و مخچه که در پشت سر قرار دارد و در¬حفظ تعادل بدن نقش اساسی برعهده دارد. بصل¬النّخاع نيزکارش تنظيم ضربان قلب و بعضی اعمال ديگر است. ولي مغز غير از خود انسان يعنی روح است؛ يعني چنان¬که دست وسيلة گرفتن اشياء، پا وسيلة راه رفتن، چشم وسيلة ديدن، گوش وسيلة شنيدن و... است، مغز هم وسيلة تفکّر و تخيّل و غيره است.

نخاع شوکی يا مغز حرام که درون ستون مهره¬های پشت قرار دارد، کارش اعمال انعکاسی يعنی بدون تفکّر است. مثلاً هرگاه دست به چيز داغی بخورد، اعصاب که شبکه¬های مخابراتی آنند و در سرتاسر بدن پراکنده¬اند اين واقعه را به سرعت برق مخابره کرده و با همان سرعت فرمان کشيدن دست صادر شده و دست عقب کشيده می¬شود.

يک ماشين حساب پيشرفته عددهای بسيار بزرگ و پيچيدة جمع و تفريق و ضرب و تقسيم را به خوبی انجام مي¬دهد؛ امّا نمي¬تواند يک قاعدة رياضی را ابداع نمايد. يک دستگاه ترجمه می¬تواند دقيقاً سخنان يا نوشتة يک نفر را ترجمه کند؛ ولی هرگز قادر به تصحيح اشتباه گوينده يا نوشته¬ای نيست. بلکه اين¬ها تنها کار مغز است.

زبان داراي 3000 جوانة چشايي است‌ كه هر كدام به وسيلة عصبي با مغز مربوط است. گوش¬ها داراي يك ميليون سلّول شنوايي هستند. انتهاي سلّول¬هاي عصبي در گوش داخلي،‌ فركانس¬هاي صوتي را گرفته و به ارتعاش درمي¬آيند. هر چشمي داراي صد و سي ميليون گيرنده نوراني است‌ كه احساس¬هاي نوراني گرفته شده را به مغز مي¬رساند؛ پوست شبكة گيرندة بسيار وسيع دارد. اگر جسمي گرم به پوست نزديك شود، يكي از 30 هزار گيرنده حرارتي آن زنگ اعلام خطر را به صدا درمي¬آورد. به علاوه، پوست داراي 250 هزار سلّول احساس سرما و گرما و500 هزار سلّول لمسي است. جريان¬هاي عصبي در هر ساعت بيش از 3000 كيلومتر طيّ طريق مي¬كنند.

مطالعة دستگاه مغز که کار بزرگ¬ترين کامپيوترها در مقابل آن ناچيز است، بلکه تفکّرش وسيلة ساختن پيچيده¬ترين کامپيوترها و هر وسيلة ديگر است، بی¬شک هر انسان بی¬تعصّبی را به اعتراف وامی¬دارد که آن را ساخته و پرداختة خالقی دانا و توانا بداند.

«كلودم هاثاواي» مخترع مغز الكتروني مي¬گويد:

«بر آن شدم كه مغز الكتروني به بشر تقديم دارم، تا بتواند معادلات پيچيدة رياضي را به سهولت و سريع حلّ كند، تا اين¬كه سرانجام در صندوقي كه حجمش سه برابر يك پيانو است وسايل و ادوات مغناطيسي و ميكانيكي و رسم و خطّ رسم و ديگر ابزار لازم را به طرز مطلوب و اندازه¬گيري و حساب¬شده و منظّم در آن قرار دادم و مغز الكتروني را ساختم و هم¬اكنون از آن استفاده مي¬كنم. البتّه مشكلات فراواني كه در راه تهيّة مغز الكتروني ديدم رنجم داد؛‌ ولي سرانجام در پرتو فكر و عقل و حساب توانستم اين كار را به خوبي انجام دهم؛‌ ولي يك استفاده¬اي كه خودم نمودم اين بود‌ كه ممكن نيست تنها يك مغز الكتروني بدون نيروي فكري و هوش سرشار و تصميم به دست بشر رسد؛ پس اين جهان كه مجموعه و منظومه¬اي از نظم و ابتكار مي¬باشد، بدون خالق باشد؟ با اين تفاوت كه مغز الكتروني تمام اجزايي كه دارد جداگانه كار مي¬كنند؛‌ ولي جهان هستي چنان در يكديگر فرورفته¬اند‌ كه گويا يك سمفوني است كه با يكديگر مي¬خوانند؛ آن¬چنان آفرينش به يكديگر مرتبط است، چنان¬كه تمامي مولكول¬هاي يك ذرّه در همديگر فرورفته¬اند. آري،‌ اين مغز اكتروني من دستگاهي است‌ كه نياز به تصميم قبلي دارد، آيا دستگاه¬هاي فيزيولوژي،‌ شيميايي، بيولوژي،‌ نياز به تصميم قبلي ندارد؟ من هرگزنمي¬توانم قبول كنم اين دستگاه آفرينش نياز به مبدع و مبتكر قبلي نداشته باشد. (نشانه¬هايي از او، ص 133 )

4 ـ پوست بدن

پوست كه تمام بدن را پوشانده سوراخ¬هاي بسيار ريز ذرّه¬بيني داردكه مقداري از تنفّس انسان به وسيلة آن¬ها انجام مي¬شود و اگر اين سوراخ-ها بسته شوند، انسان زنده نمي¬ماند.

پوست داراي غدّه¬هايي است كه ايجاد عروق مي¬كنند وآن را از بدن بيرون مي¬دهند، تا حرارت بدن هميشه منظّم باشد و بالا نرود. پوست با غدّه¬هاي روغني خود، موها را تازه و نرم نگه مي¬دارند. پوست خطّ دفاعي كشور بدن در برابر حملة ميكرب¬هاست. پوست سم¬هايي را كه در بدن پيدا مي¬شود، به وسيلة عرق دفع مي¬كند و در اين كار به كليه¬ها كمك مي¬كند. پوست از بيرون آمدن مايع¬هاي سودمند بدن جلوگيري مي¬كند. پوست مركز حسّ لامسه مي¬باشد، همان حسّي كه سردي و گرمي، زبري و صافي، شلي و سفتي، كلفتي و نازكي اجسام را به ما گزارش مي¬دهد. هر يك از اين وظايفي كه پوست انجام مي دهد، نياز به كارخانه¬اي شيميايي و دقيق دارد. آيا آفريدن پوست با اين همه ويژگي¬هاي گران¬بها، نشانة آفريننده¬اي دانا،‌ حكيم و مهربان نمي¬باشد؟

5 ـ آب چشم، دهان و بينی

درون چشم و دهان دو چشمة جوشان پيوسته در جريان است و ازآن¬ها دو آب کاملاً مختلف ترشح می¬شود که اگر آن¬ها نبودند، نه انسان می-توانست پلک خود را تکان دهد و نه می¬توانست زبان خود را در دهانش بچرخاند و حرف بزند يا حتّیٰ غذا را ببلعد.

درون بينی نيز بايد دائماً مرطوب باشد، تا استنشاق هوا به راحتی صورت گيرد و اين آب از فاضلاب آب چشم تأمين می¬شود؛ و اگر احياناً اين روزنه مسدود شود، مرتّب سيلابی از چشم¬شان به صورتشان روان خواهد بود. کم يا زياد شدن آب دهان نيز چنين مخاطراتی را برای شخص فراهم می¬آورد؛ يعنی کم شدن آب دهان باعث خشکی آن و فزونيش سبب مزاحمت و جاری شدن آب از دهان می¬شود.

ضمناً از چشم، آب شوری جاری می¬شود که سبب می¬گردد چشم مدام گندزدايی شود؛ ولی آب دهان کاملاً بی¬طعم است، تا مزة‌ غذاها معلوم باشد. علاوه بر اين¬که آب دهان شامل املاحی است که برای هضم غذا بسيار مفيدند.

هرگاه شئ خارجی وارد چشم شود، چشمة چشم با شدّت بيشتری آن-قدر آب ترشّح می¬کند که جسم خارجی را بيرون راند. و نيز هرگاه انسان می¬خواهد غذا بخورد، آب دهانش بيشتر ترشّح می¬شود، تا بلع و هضم غذا آسان¬تر صورت گيرد.

در بارة هريك از اعضاي بدن انسان هم¬چون مغز،‌ قلب، اعصاب، چشم، گوش، كبد، ريه و غيره هزارها كتاب نوشه¬اند و تازه بسياري از اسرار آن¬ها هنوز بر ما مخفي است؛ ازاين¬رو، بهتر است به قصور خود اكتفا كرده و با شاعر هم¬صدا شده بگوييم:

عجب¬تر از تو ندارد جهان تماشاگاه چرا به چشم تعجّب به خود نظر نكني؟

6 ـ نطفه

هر انسانی با ده ميليون ميليارد سلّول از يک نطفه يا تخم به وجود آمده است و نطفه خود از ترکيب و آميزش دو سلّول جنسی به وجود آمده است: يکی نر به نام «اسپرماتوزئيد» که از مرد است و ديگری ماده به نام «اوول» که از زن است.

در هر انزال چهار صد ميليون اسپرم از مرد خارج می¬شود که تنها اوّلين آن¬ها كه زودتر خود را به اُوول در رحم زن می¬رساند با آن ترکيب می¬شود و بقيّه از بين می¬روند. تعداد اوول¬ها در هنگام تولّد زن در حدود سيصد هزار است؛ ولی تنها پانصد عدد از آن¬ها می¬رسند و بين هر قاعدگی چند تا از آن¬ها می¬رسند و آمادة باروری می¬شوند. هر اوول بعد از 24 ساعت به تدريج قدرت باروریش را از دست می¬دهد و اوول جديد آمادة باروری می¬شود. اگر بيش از يک اوول همزمان برسند، چند قلو می¬شوند.

بدين معني كه نطفة مرد از شش ميليون حيوان شبيه زالو تشكيل شده است. هنگامي كه نطفة مرد داخل تخمدان زن گرديد، اسپرم¬ها با يكديگر به جنگ مي¬پردازند و غالب مغلوب را مي¬خورد، تا يكي يا چند تا بماند. آن¬گاه زالويي كه همة زالوها را خورده، سر خود را بر تخمك زن مي¬گذارد و فشار آورده تا خود را درون تخمك جاي دهد. پس از جا گرفتن در تخمك زن،‌ خطّ دفاعي محكمي بر گرد تخمك درست مي¬شود، مبادا اسپرم ديگري به درون تخمك راه پيدا كند. ازاين¬رو، شش ميليون اسپرم در هر انزال هست كه اگر مقداري از آن¬ها از بين رفتند، مقداري ديگر براي انسان شدن باقي بمانند.

بدين ترتيب، معلوم می¬شود يک سلّول با آن همه کوچکی که اين همه نکات و دقايق بديع و شگفت¬انگيز که در آن وجود دارد، هرگز نمی¬تواند معلول تصادف و طبيعت کر و کور باشد و نه فقط هر انسانی و حيوانی آيت و نشانة آفريدگاری دانا و تواناست، بلکه هر انسانی ده ميليون ميليارد دليل بر وجود خداست.

7 ـ سيستم حفاظتي بدن

خداوند حكيمي كه انسان را آفريده، براي وي در برابر دشمنان مهاجم و بيماري¬ها، پنج خطّ دفاعي براي وي قرار داده است، بدين بيان:

1 ـ پوست كه سرتاسر بدن را مانند حصاري فراگرفته است.

2 ـ بافت¬هاي لنفاوي كه به صورت بافت¬هاي پنبه مانند كِرِم رنگي زير پوست قرار دارند، تا اگر دشمن از پوست گذشت، با مقاومت نسج-هاي لنفاوي رو به رو مي¬شود.

3 ـ پرده¬هاي مخاط كه بعضي از اعضاء بدن را احاطه كرده است و رنگش متناسب با خود عضو مي¬باشد. بعضي اعضاء مانند قلب داراي دو پرده مخاط مي¬باشند: يكي پرده¬اي كه بيرون قلب را احاطه كرده و آن را مخاط خارجي نامند؛ ديگر آن¬كه درون قلب مي¬باشد و آن را مخاط داخلي نامند. پردة مخاط وظيفه¬اش دفاع از عضو است.

4 ـ گويچه¬هاي سپيد كه موجوداتي كروي شكل¬اند‌ كه با ميكرب-هاي جنبشي كه از خطوط دفاعي بدن گذشته¬اند و داخل خون شده-اند، به جنگ مي¬پردازند، تا همگي را به هلاكت رسانند.

5 ـ ترشي معده: اگر دشمن از خطوط مقدّم دفاعي بدن گذشت و به درون معده راه يافت،‌ در خطر ترشي معده قرار مي¬گيرد و نابودش مي¬سازد.

كيفّيت جنگ گويچه¬هاي سپيد با ميكرب¬هاي مهاجم عقل را مات مي¬كند. اگر دشمن در اين جنگ پيروز شد و بيماري بر كشور تن مسلّط گرديد، دانا و توانايي و مهرباني خداوند اقتضا دارد كه انسان را تنها نگذارد و در برابر دشمن نيرومند او را ياري كند. او در اين هنگام كمك¬هاي خارجي مي¬كند. او دارو را آفريده است. او دانش پزشكي به بشر ياد داده است و پزشك را آمادة درمان ساخته است، تا به قدر امكان بشر را از خطر بيماري و مرگ نجات دهد. و حتّي در مواردي كه بدن دچار اختلال و بيماري مي¬شود، باز تابع نظم و قانون خاصّي است و به همين سبب با شناخت علل بيماري¬ها در صدد دفع و علاج آن¬ها برمي¬آيند.

نكتة قابل توجّه آن¬كه گويچه¬هاي سپيد با ميكرب¬هاي طبيعي كه وارد كشور تن مي¬شوند،‌ همه گونه مساعدت مي¬كنند. معلوم نيست كه اين موجودات ذرّه بيني به چه وسيله ميان خبيث و طيّب فرق مي-گذارند‌ و چگونه سودمند را از زيان بخش تميز مي¬دهند؟ چه كسي آن¬ها را راهنمايي مي¬كند‌ كه اين وظيفه را به خوبي انجام دهند؟

نظم در بدن انسان نشان ناظمي دانا و آگاه

حال با توجّه به اين¬كه هر پديده¬اي علّت و پديدآورنده¬اي دارد، گوييم: اين همه نظم و پيچيدگي در بدن انسان چگونه حاصل شده‌ و معلول چيست؟ و از آن¬جا كه بين علّت و معلول سنخيّت است، وقتي فعلي از نظم و هماهنگي حكيمانه برخوردار بود، فاعل آن حتماً برخوردار از علم و دانش حكيمانه است؛ بنابراين، معلوم مي¬شود نظم حاكم بر ساختمان بدن ما بر وجود علّت و مدبّري دانا و آگاه «خدا»‌ نام دلالت دارد.

چنان¬كه «امام علي (ع) » مي¬فرمايد: اِعْجَبُواْ لِهَذا الْاِنْسانِ، يَنْظُرُ بِشَحْمٍ، وَ يَتَكَلَّمُ بِلَحْمٍ، وَ يَسْمَعُ بِعَظْمٍ،‌ وَ يَتَنَّفَّسُ مِنْ خَرْمٍ: از ويژگي¬هاي انسان در شگفتي مانيد كه با پاره¬اي پي (چشم)‌ مي¬نگرد و با گوشتي (زبان) سخن مي¬گويد و با استخواني (گوش) مي¬شنود و از شكافي (بيني) نفس مي¬كشد!!» (نهج البلاغه، حكمت شمارة 8 )

و «امام رضا (ع) » مي¬فرمايد: اِنّي لَمّا نَظَرْتُ اِليٰ جَسَدِي وَ لَمْ يُمَكِنِّي فِيهِ زِيادَةٌ وَ لانُقْصانٌ فِي الْعَرْضِ وَالطُّولِ وَدَفْعِ الْمَكارِهِ عَنْهُ وَ جَرِّ الْمَنْفَعَةِ‌ اِلَيْهِ، عَلِمْتُ اَنَّ لِهذَا الْبُنْيانِ بانِياً، اَقرَرْتُ بِهِ: من چون به بدن خود نگريستم كه نمي¬توانم در طول و عرض آن زياد و كم كنم، و زيان و بدي¬ها را از او دور و سود و خوبي را به آن برسانم، دانستم كه اين ساختمان را سازنده¬اي است و به آن اقرار نمودم. (كافي، 1/102)

خلاصه دقّت در ساختمان بدن و اعضا و اجزاي آن و نظم دقيق و پيچيده¬اي كه در آن است، به وضوح بر وجود مبدأ و خالق آگاه و باشعور و توانا و دانا دلالت دارد.

چنان كه رسول گرامي اسلام (ص) فرموده: «مَنْ عَرَفَ نَفْسَهُ، فَقَدْ عَرَفَ رَبَّهُ: هر كس خودش را بشناسد، مسلّماً پروردگارش را شناخته است.» (بحارالانوار 1/32 )

همه چيز آيت و مظهر حقّ تعالي

از آن¬چه در بارة آيات و نشانه¬¬هاي حقّ تعالي از جماد و نبات و انسان بيان شد، معلوم مي¬شود‌ كه يار با صد هزار جلوه بيرون آمده تا با صد هزار ديده تماشايش كنيم.

يار بي¬پرده از در و ديوار در تجلّي است يا اُولي¬الابصار

و بديع¬تر از آن سخن حقّ تعالي است كه مي¬فرمايد: «سَنُرِيهِمْ آيَاتِنا فِي الْآفاقِ وَ فِي اَنْفُسِهِمْ، حَتّيٰ يَتَبَيَّنَ لَهُمْ اَنَّهُ الْحَقُّ: آيات خود را در اطراف جهان و در درون جانشان به آنها نشان مي¬دهيم،‌ تا برايشان آشكار شود او حقّ است.» (فصّلت 53 )

كوه و دريا و درختـان همه در تسبيح¬اند نه همه مستمعي فهم كنــــــــد اين اَسرار

كه تواند كه دهد ميوة رنگين از چوب؟ يا كه داند كه برآرد گل صدبرگ از خار؟

از نيوتون پرسيدند: «چرا به خدا ايمان دارد؟ گفت: من از گوش و چشم به خدا پي برده¬ام. آفريدگاري كه در گوشم جميع خواص فيزيكي صوت‌ و در چشمم همة قوانين نور را مراعات كرده است. قوانيني كه در گوش و چشم مراعات شده،‌ داراي مصاديق متناقض مي¬باشند. نزديكي و دوري، سازش با سرما و گرما، سازش با محيط روشن و تاريك و.... و اين¬ها نمي¬توانند ساختة مادّة فاقد علم و شعور باشند و عقل نمي¬پذيرد كه اين سازش¬ها با جميع احوال متناقض خود به خود پيدا شده باشد.

آري،‌ هريك از موجودات جهان از ريز و درشت،‌ از كاه تا كوه،‌ از زميني تا آسماني، از ذرّه تا كهكشان،‌ از فيل تا مورچه، همه با زبان فصيح دليل بر وجود خدايي همه¬دان و همه¬توان براي جهان آفرينش هستند.

خــدايي كافرينش در سجودش گواه مطـــــــــلق آمد بر وجودش

وجودش بر همه موجود قــــاهر نشانش بر همه بيننده ظـــــــــــاهر

غم و شادي نگار و بيم و اميــــد شب و روزآفرين و ماه و خورشيد

كواكب را به قدرت كـــارفرماي صنــــايع را به حكمت گوهرآراي

جواهربخش فكرت¬هـاي باريك به روز آرندة شب¬هــــاي تاريك

سواد ديدة باريك ¬بينـــــــــان انيس خاطر خلوت نشينــــــــــــان

نگــــــــه دارندة بالا و پستي گواه بر هستي او جمــــــــله هستي

هر چند نشانه¬هاي خداوند بي¬نهايت است‌ و به فرمودة قرآن مجيد: «اِنْ تَعُدُّوا نِعْمَةَ اللهِ لاتُحْصُوهَا: اگر نعمت¬هاي خدا را بشمريد،‌ آن¬ها را شمار نتوانيد كرد. (نحل 18)


کتاب برهان نظم

دکتر رحمت الله قاضیان