سایت اصول دین

آيين مسيحيّت

دکتر رحمت الله قاضیان

4 ـ آيين مسيحيّت.

تولّد و زندگي عيسي (ع)

هرچند از نظر ما مسلمانان به حكم قرآن كريم و احاديث، عيسي بن مريم (ع) از پيامبران بزرگ اولواالعزم است؛ ولي از نظر تاريخي ـ جز پيامبر اسلام (ص) كه هيچ¬ كس در مورد وجود و زندگي و اعمال آن حضرت كوچك¬ترين ترديدي نمي¬تواند داشته باشد، در مورد وجود حضرت عيسي (ع) و اصولاً همه¬ی انبياي ديگر ترديد است.

گويند عيسي لغتي عبراني يا سرياني و مقلوب يسوع يا تحريفي از عيسو مي¬باشد. عيسي به معني نجات و مسيح به معناي نجات¬دهنده و نيز مسح شده با روغن مقدّس است.

از نظر ما مسلمانان بنا بر تعاليم قرآن كريم و فرموده¬هاي پيامبر اسلام (ص) و نيز آن¬چه از اخبار و تواريخ برمي¬آيد، در زمان حكومت «اگوست» قيصر روم و «هيروديس تيترارخ» پادشاه يهوديّه كه والي روم بود،‌ در شهر بيت¬اللّحم كه يكي از قراء‌ اورشليم بود،‌ از مادري باكره به نام «مريم» كه دست هيچ مردي به او نرسيده بود‌ و عمري به عبادت پروردگار و خدمت به معبد صرف نموده بود،‌ به امر و خواست خداوند، كودكي متولّد شد‌ كه به امر خدا و اشاره¬ی‌ روح¬القدس او را «عيسي» نام نهادند.

در جمله¬ی¬ هيجدهم باب اوّل انجيل متي نيز آمده است: چون مريم به يوسف نامزد شده بود، قبل از عروسی از روح¬القدس حامله شد.

«هيروديس» والي يهودي روم، مردي شرير بود، به طوري كه دو تن از فرزندان خود را از ترس اين¬كه نكند جايش را بگيرند، به قتل رسانده بود. چون هيروديس خبر تولّد استثنائي عيسي (ع) را كه توجّه همگان را به خود جلب كرده بود شنيد، هراسان گرديد و عزم بر قتل وي نمود. و چون خانوادة¬ حضرت عيسي (ع)، وي را ‌مورد تهديد ديدند، او را به مصر بردند و تا مرگ هيروديس آن¬جا بود. پس از هيروديس،‌ عيسي (ع) از مصر بازگشت و در «ناصره» مستقر گرديد و جواني خود را در آنجا در نزد يوسف نجّار به كار مشغول بود؛ و ازاين¬رو، به عيسي ناصری ملقّب شد و دين او را «نصراني» نامند.

حضرت عيسي (ع) در نوجواني به تورات و كتب ساير پيامبران عالم بود و داراي نيروي رهبري و اخلاق نيك انبيا بود. بنی¬اسرائيل همواره هر اذيّت و آزاری را به اميد آمدن يک منجی به اسم «مسيح» تحمّل می¬کردند؛ ولي چون حضرت عيسي (ع) ظهوركرد، جز اندکی بقيّه با وي به مخالفت برخاستند و او را «دجّال» و دروغگو خواندند.

در اين ايّام يحيي بن زكريا (ع)، پيامبر جوان يهود و پسرخاله¬ی¬ حضرت عيسي (ع) به موعظه¬ی قوم خود يعني يهود پرداخت و به آنان كه در گناه و جمع ثروت غرق شده بودند، وعده داد كه اگر توبه كنند و به سوي خداي بزرگ بازگشت كنند،‌ درهاي ملكوت آسمان به رويشان باز است. كساني كه موعظه¬ی يحيي (ع) در آنان اثر مي¬گذاشت و نزد او براي توبه مي¬رفتند، آن¬ها را غسل تعميد مي¬داد كه به منزله¬ی¬ پاك شدن آن¬ها از گناهان بود.

حضرت عيسي (ع) خود را به يحياي پيغمبر (ص) رساند و از وي غسل تعميد يافت. آن¬گاه به ميان مردم رفت و مدّت سه سال به راهنمايي آنان مشغول شد. و چون گروه بسياري بر يحيي (ع) گرد آمدند، «هيروديس تيترارخ» پادشاه ستمگر زمان پس از چندي كه او را زنداني كرد، دستور داد سرش را از تنش جدا كردند.

حضرت عيسي (ع) چون خبر قتل يحيي (ع) را شنيد، از ناصره به شهر «كفرناحوم» در كنار درياچه¬ی جليل رفت؛ و چون يحيي (ع) مردم را براي پذيرش دينداري آماده نموده بود، عيسي (ع) هم دنباله¬ی كار او را در موعظه¬ و دعوت مردم به توبه و دينداري گرفت.

حضرت عيسي (ع) چون حضرت موسي (ع)، شريعتي نياورده؛ بلكه رسالتش آن بود که روح مردم را كه كاملاً در قيد مال و جاه و لذّت و شهوات شده بود، آزاد كند. وي به سادگي تكلّم مي¬كرد و با نقل داستان¬هايي از زندگي انسان¬ها و مثال¬هايي از مظاهر طبيعت، مردم را به اخلاق حسنه و دينداري و تقوا و خداشناسي دعوت مي¬كرد و از ظاهرسازی و ريا برحذر می¬داشت. عيسي (ع) خدا را پدري مهربان براي مردم مي-دانست و مي¬گفت: انسان هم¬چون فرزند ناخلفي است كه با آن¬كه پدر تمام وسايل رفاه را در اختيار او نهاده است؛ آن¬ها را به عيش و نوش تباه مي¬سازد و هر وقت هم كه به نزد او بازگردند، با آغوش باز از آن¬ها استقبال مي¬كند و مشمول الطاف پدري خود قرار مي¬دهد.

برخلاف آنچه سيره¬ی¬‌ بزرگان مسيحيّت است، حضرت عيسي (ع) به هيچ¬وجه عزلت و گوشه¬نشيني و ديرنشيني نگزيد،‌ بلكه در شهرها و روستاها مي¬گشت و براي اين¬كه الگوي صد در صد عملي براي بني¬اسرائيل باشد و آنان را از مال¬دوستي و دنياپرستي باز دارد، خود نه ازدواج كرد و نه هيچ¬گونه مال و ثروتي اندوخت، بلكه مردم را هم موعظه مي¬كرد كه از جمع مال و ثروت بپرهيزند و بيشتر به آخرت و زندگي آن جهان بينديشند.

حضرت عيسي (ع) هر جا مي¬رفت و به هرگروهي كه برخورد مي¬كرد، با محبّت آن¬ها را موعظه مي¬كرد و بدانان دينداري و اخلاق تعليم مي¬فرمود. معجزه¬ی¬ حضرت عيسي (ع) اين بود که به¬اذن خدا بيماران و نابينايان را شفا می¬داد. عمر حضرت عيسي (ع) را 33 سال گفته¬اند و روز تولّدش مبدأ تاريخ ميلادي، 621 سال قبل از تاريخ هجري مسلمانان است.

حضرت عيسي (ع) در سنّ سي سالگي در «الخليل» و آن¬گاه در اورشليم شروع به تبليغ عقيدة خود و موعظه و هدايت مردم نمود و بسياري هم به وي گرويدند. احبار و بزرگان قوم يهود چون ديدند كه با گرويدن مردم به عيسي (ع) دكّان و بازارشان بسته خواهد شد و مخصوصاً عيسي (ع) بالصّراحه آن¬ها را مورد حمله قرار مي¬داد كه رياكاري مي¬كنند و به جمع مال و ثروت مي¬پردازند، كينه¬ی¬ او را به دل گرفتند و به قتلش كمر بستند.

بدين معنی که يهوداي اسخريوطي را كه يكي از آن دوازده تن حوّاري وي بود، با رشوه فريفتند و او در مقابل گرفتن سي سكّة¬ نقره پناهگاه عيسي (ع) را به آن¬ها نشان داد و آن¬ها هم او را گرفتند و به زندان افكندند. آن¬گاه رئيس كاهنان يهود نزد حاكم رومي «پيطلاس»‌ سعايت عيسي (ع) را كرد كه دعوي سلطنت دارد؛ از¬اين¬رو، او هم حكم قتلش را صادر كرد كه او را با دو دزد به دار آويزند. ولي گفته¬اند: همين يهوداي استخريوطي را اشتباهاً به جاي حضرت عيسي (ع) گرفته و به دار كشيدند.

در «قرآن¬ كريم» هم آمده: «قَولِهِم اِنّا قَتَلنَا المَسيحَ عيسَى ابنَ مَريَمَ رَسولَ اللهِ؛ وَ ماقَتَلوهُ وَ ماصَلَبوهُ؛ وَلَكِن شُبِّهَ لَهُم: و گفتارشان كه ما مسيح عيسي بن مريم،‌ پيامبر خدا را كشتيم؛ حال آن¬كه نه او را كشتند و نه به دار آويختند؛ ليكن امر بر آنها مشتبه شد.» (نساء 157)

پس از حضرت عيسي (ع)، شاگردانش با شدّت تمام به تبليغ آيينش پرداختند. آنان بدون اين¬كه روش جديد ديني خود را دين تازه¬اي بنامند، خود را مفسّرين تورات و كتاب¬هاي ديني يهود خواندند. ولي كم كم مطالبي كه از عيسي (ع) شنيده بودند، جمع كردند و به صورت انجيل¬هاي متعدّد درآوردند و مسيحيّت هم به صورت يك دين مستقل درآمد.

مسيحيان معتقدند روز به دار آويخته شدن حضرت عيسي (ع) چند تن از شاگردانش جسد وي را از صليب فروكشيدند و در قبری سنگي مدفون ساختند؛ ولي وي در اوّلين روز يكشنبه بعد از به دارآويختنش از قبر برخاست و خود را به مادرش و جمعي از حوّاريّون رساند و آنها را از زنده بودنش اطمينان داد؛ و بعد از آن¬كه چهل روز در اين جهان زيست، به آسمان صعود كرد. از آن به بعد در نزد مسيحيان يكشنبه مقدّس شمرده مي¬شود.

«قرآن كريم» در مورد تولّد عيسي (ع) مي¬فرمايد: «روح¬القدّس به صورت بشري بر مريم ظاهر گشت و او را به پسري مژده داد. مريم گفت: اين چگونه ممكن است؛ در حالی که بشری مرا لمس نكرده است؟ روح به وي گفت: اين خواست خداست. پس روح در او دميد و آبستن شد؛ ولي مريم اين واقعه را از مردم مخفي مي¬داشت. و چون عيسيٰ (ع) را بر زمين نهاد، قومش به او گفتند: اي مريم، پدر و مادر تو از نيكان بودند، چگونه اين خلاف از تو سرزد؟ او به فرزندش اشاره كرد و نوزاد زبان گشود و گفت: من بنده¬ی خدا هستم و خداوند به من كتاب داده و مرا پيامبر قرار داده است.» (مريم 19/30 ـ‌ 17)

به راستي اگر تعريف و تمجيد قرآن مجيد از حضرت مريم (ع) و حضرت عيسي (ع) نبود،‌ آنان فاقد آن عظمت و قداستي بودند كه هم¬اكنون در جهان دارند؛ زيرا اناجيل چهارگانه¬ی¬ مورد اعتماد مسيحيان، نه فقط چهره¬ی¬ درخشاني از آن دو بزگوار ترسيم نمي¬كنند؛ بلكه حتّي مطالبي به آن¬ها نسبت مي¬دهند كه قلم از ذكر آن¬ها شرم مي¬كند.

ولي قرآن مجيد در مقابل اتّهامات بي¬اساس قوم يهود به طور دقيق و مستند از قداست و طهارت حضرت مريم (ع) دفاع مي¬كند؛‌ و از طرف ديگر، كارهاي فوق بشري حضرت عيسي (ع) را چون ناشي از اذن و قدرت خداوند است، صحيح و معتبر مي¬داند.

از انجيل¬هاي سه¬گانة¬ (متي، مرقس، لوقا) برمي¬آيد كه حضرت عيسي (ع) خود را مانند ديگران فرزند انساني مي¬دانست كه از طرف خدا مانند ديگر پيغمبران نهضت نموده، تا خرافات و افكار بت¬پرستان را كه در ديانت حضرت موسي (ع) وارد شده، بيرون كشد.

حضرت عيسي (ع) مي¬كوشيد با مثال¬هاي ساده و بياني روشن و همه فهم، مردم را با حقايق جهان و آفريدگار هستي آشنا نموده وآن¬ها را به سوي سعادت جاودان سوق دهد.

زندگي عادّي، ولادت و كيفيّت دعا و نيايش حضرت عيسيٰ (ع) به درگاه خدا و رفتار انسان منشي او، خصوصاً حادثه¬ی¬ دار آويخته شدنش كه مسيحيان معتقدند و انجيل¬ها با آن خصوصيّت رقّت¬بار نقل مي¬كنند، همه شواهدي قطعي بر انساني بودن آن حضرت¬اند.

مطالب بغرنج و غيرقابل درك هم¬چون تجسّد خدا، فرزند خدا، تثليث، سرّ فدا و... هم كه امروزه در مسيحيّت به نام مباني ديانت حضرت عيسي (ع) ثبت شده، هيچ¬يك در سخنان و تعاليم حضرت عيسي (ع) كه در انجيل¬ها آمده به روشني ديده نمي¬شود.

با ظهور شاول يهودي= پولس كه اطّلاعات و سيعي از فلسفه¬ی¬‌ بت¬پرستان و افكار فيلون و ساير يهوديان داشت، اصل فلسفي تجسّم خدا در پيكر انسان و نيز تثليث بت¬پرستان و بوداييان و اعتقاد به واسطه¬ی بين خدا و بشر «لگوس» و فداي انسان جهت بخشش گناه آدم‌ و نجات انسان¬ها و ... در مسيحيّت قدم گذاشت و كم كم رشد و نموّ كرده،‌ تا آن¬كه در انجيل چهارم «يوحنّا» و نامه¬هاي عهد جديد به صورت اصلي ثابت گنجانيده شد.

نويسندگان مسيحيان نيز از قرن دوّم به بعد، نوشته¬هاي خود را طوري با فلسفه آميخته و تفسير كردند كه خوش¬آيند بت¬پرستان باشد، تا به مسيحيّت جلب شوند.

كتاب مقدّس

كتاب ديني مسيحيان «کتاب مقدّس» نام دارد كه شامل 66 کتاب، 1189 باب و بيش از سي و يك هزار جمله است و شامل دو قسمت عهد قديم و عهد جديد می¬باشد.

عهد قديم: عهد قديم، شامل 39 كتاب يعني تورات و كتاب¬هاي انبياي سلف است.

عهد جديد: عهد جديد، شامل 27 كتاب است و مشتمل بر چهار انجيل (متيٰ، مرقس، لوقا و يوحنّا) و كتاب اعمال رسولان و بيست و سه نامه به قلم رسولان صدر مسيحيّت، كه نُه تاي آن¬ها از آنِ پولس است و به نام رساله¬ها معروف¬اند و يک کتاب به نام «مكاشفه¬ی¬ يوحنّای رسول» مي¬باشد. از نظر مسيحيان، اين كتاب¬ها مجموعاً نوشته¬هاي مسيحيّت¬اند و الهام خداوندي تلقّي مي¬شوند.

تأمّلات و گفته¬هاي عيسي (ع) در باره¬ی¬ زندگي، مرگ،‌ رستاخيز و گفته¬¬هاي او و نيز زندگي¬نامه¬ی¬ بزرگان اوّليّه¬ی مسيحيّت، پرسش¬ها و مشاجرات جامعه¬ی¬ اوّليّه¬ مسيحي بعد از حضرت عيسي (ع) در كتاب¬هايي به اسم «انجيل» كه به معني بشارت است، نگاشته شد.

اناجيل نوشته شده حدود 114 تا و اعمال رسولان و رساله¬ها به بيش از صد رساله رسيد كه بسيار با هم متناقض نيز بودند. ازاين¬رو، «جلاسيوس» پاپ در سال 492 ميلادي، شورايي از روحانيون مسيحي تشكيل داد كه از ميان آن¬ها چهار انجيل و تعدادي از اعمال رسولان و رساله¬ها به رسميّت شناخته شد و بقيّه حذف گرديدند.

همه¬ی¬ مسيحيان، همواره معتقد بوده و هستند كه اناجيل زندگي¬نامه و سخنان حضرت عيسي (ع) است كه شاگردانش آن¬ها را نوشته¬اند. اناجيل هم هرگز چيزي از معارف و كلمات حكمت¬آميز خود را به وحي نسبت نمي¬دهند، بلكه آن¬ها تنها كتاب¬هايي تاريخي هستند؛ ولي طبق نصّ قرآن مجيد، انجيل حقيقي بر حضرت عيسي (ع) نازل شده است.

و نيز از بيان قرآن كريم كه انجيل را در رديف تورات و قرآن مجيد ذكر كرده، معلوم مي¬شود كه انجيل هم كتابي در عرض تورات و قرآن مجيد است. و از طرفي قرآن مجيد هميشه از كتاب عيسي (ع) به لفظ انجيل تعبير مي¬كند نه اناجيل و آن يك انجيل را هم نازل از طرف خدا مي¬داند؛ از¬اين¬رو، همه¬ی¬ اين اناجيل دست¬خورده و تحريف¬شده¬اند.

انجيل متي: قديمی¬ترين اناجيل است كه تاريخ تصنيفش را بين سال¬هاي 38 تا 60 ميلادي دانسته¬اند؛ پس قطعاً بعد از زمان حضرت عيسي (ع) تأليف يافته است. اصل انجيل به زبان عبری بوده كه در دسترس نيست و بعد به يونانی و ساير زبان¬ها ترجمه شده است.

انجيل مرقس: محقّقين تاريخ نوشتن انجيل مرقس را بين سال 61 تا70 ميلادي نوشته-اند. در انجيل مرقس به تجسّم الهي در پيكر عيسي (ع) و از اصل ازليّت او و الوهيّت عيسيٰ (ع) اشاره¬ای نشده است، بلكه تنها پسر خدا شناخته شده است.

انجيل لوقا: لوقا که يکی ديگر از نويسندگان انجيل است نه از حوّاريّون حضرت عيسي (ع) است و نه او را ملاقات کرده است، بلکه تنها مسيحيّت را از پولس فراگرفته است. انجيل لوقا حدود سال¬هاي 90 تا 95 ميلادي نگاشته شده است.

انجيل يوحنّا: تاريخ نگارش انجيل يوحنّا را در سال 96 تا 100 ميلادی ذکر کرده¬اند. در انجيل يوحنّا طبيعت الوهي حضرت عيسي (ع) به وضوح بيان شده و نويسنده¬ی¬ آن سعي نموده انجيلي بنويسد كه مسأله¬ی¬ تجسّم الوهيّت را، همان طوري كه معاصرش پولس وضع كرده بود، با شخص عيساي مذكور در ديگر اناجيل منطبق سازد. اساس انجيل يوحنّا روي مبحث «كلمه» قرار دارد و سخن او با اين جملات آغاز مي¬شود: «در ابتدا كلمه بود و كلمه نزد خدا بود و كلمه خدا بود... هر كه به اسم او ايمان آورد، نه از خون و نه از خواهش جسد و نه از خواهش مردم، بلكه از خدا تولّد يافتند. و كلمه و جسم گرديد و ميان ما ساكن شد، پر از فيض و راستي و جلال او را ديديم، جلالي شايسته¬ی يگانه¬ی پدر.

بدين ترتيب، طريق انجيل¬های چهارگانه به هفت نفر می¬رسد: متيٰ، مرقس، لوقا، يوحنّا، پطرس، پولس و يهودا، و اعتماد نهايی اين¬ها بر انجيل¬های چهارگانه است كه آن هم به خبر واحدي يعني انجيل متيٰ مي¬رسد‌ كه نه اصل عبرانی آن موجود است و نه مترجمش معلوم است، و همين هم سبب شده‌ كه محقّقين غربي بگويند: اساساً مسيح يك موجود خيالي است كه دست انقلابات ديني به نفع يا عليه حكومت¬هاي وقت او را به وجود آورده است.

چنان¬كه «ويل¬دورانت» مي¬¬گويد: «آيا عيسي (ع) وجود داشته است؟ آيا زندگي بنيانگذار مسيحيّت حاصل غم و اندوه، تخيّل و اميد مردم بوده؟ ـ اسطوره¬اي مانند افسانه¬ی كريشنا، اوزيرس، آتيس، آدونيس، ديونوس و ميترا؟ در اوايل قرن هيجدهم، در محفل بالينگبروك بحثي محرمانه در باره¬ی امكان عدم وجود عيسي (ع) انجام گرفت.» (تاريخ تمدّن، قيصر و مسيح، ص 651 )

در اناجيل، احكام و شريعت ديني نيامده و شريعت و احكام ديني مسيحيان همان احكام و دستورات تورات است؛ ازاين¬رو، از نظر مسيحيان تورات مقدّس و واجب الاجراء است، و انجيل براي تكميل تورات است. بنا بر گفته¬هاي بالا اناجيل کاملاً تحريف شده¬اند.

انجيل برنابا: يكي از اناجيل غير رسمي كليسا، انجيل قدّيس «يوسف برنابا» متوفّاي سال 61 ميلادي يكي از حوّاريّون حضرت عيسي (ع) است و نامش در اعمال رسولان آمده است. انجيل برنابا هماهنگي زيادي با قرآن ¬مجيد و روايات اسلامي دارد و حلقه¬ی¬ مفقوده بين اسلام و مسيحيّت است و در آن صراحتاً به ظهور حضرت محمّد (ص) بشارت داده شده است.

انجيل برنابا كه قرن¬ها مفقود بود، «اسقف فرامرينو» در قرن شانزدهم ميلادي، يك نسخه از آن را به زبان رومي از كتابخانه¬ی¬ «پاپ اسكوتيس پنجم» به دست آورد كه با مطالعه¬ی¬ آن وي خودش به اسلام ايمان آورد.

انجيل برنا توسّط محقّق مسيحي خليل سعادت از انگليسي به عربي ترجمه شد و محقّق گران¬مايه مرحوم حيدرقلي خان معروف به «سردار كابلي» آن را از عربي به فارسي ترجمه كرد و در سال 1350 هجري قمري در كرمانشاهان به چاپ رساند.

در انجيل برنابا؛ عيسي (ع) پسر خدا نيست و جنبه¬ی الهي ندارد؛ و برخلاف تورات، پسري كه حضرت ابراهيم (ع) قرباني كرد اسماعيل است نه اسحاق. مسيحي كه در انتظار او هستند، نيز يشوع يا عيسي (ع) نيست، بلكه آن «فارقليط» است كه به معناي احمد (بسيار ستوده) يعني محمّد پيامبر اسلام (ص) است.

ولی فارقليط در انجيل يونانی به لفظ «پريکليطوس» آمده و بعداً که آن را به سريانی ترجمه کرده¬اند، مقيّد بوده¬اند که معنی آن از بين نرود و به زبان سريانی آن را «پارقليطا» که هردوي آن¬ها در عربی به معنی «احمد» و در فارسی بسيار ستوده است، مي¬باشد

انحراف¬هاي مسيحيّت

از آن¬جا كه مسيحيّت در ناحيّه¬اي گسترش يافت كه افكار فلاسفه¬ی يونان و نوافلاطونيان و نيز افكار ديني شرك¬آلود مصريان قديم و حتّي اديان برهمايي و بودايي رواج داشت، و نويسندگان اوّليّه¬ی مسيحيّت تحصيل كرده¬ی¬ اين مكتب¬ها و اين افكار بودند؛ ازاين¬رو، بسياري از افكار انحرافي خلاف عقلي كه فعلاً در مسيحيّت است، از اين مكتب¬ها برگرفته شده¬اند. از طرف ديگر، مي¬بينيم كه تمام مراسم كليسا، از غسل تعميد گرفته تا عشاء ربّاني تا لباس كشيش¬ها و... همه و همه در مذاهب بودايي و هندويي وجود دارد.

چنان¬كه «ويل دورانت» گويد:

«مسيحيّت شرك را درخود پذيرفت. روح يوناني كه رو به احتضار بود، دوباره از الاهيّات ورسوم كليسا جان گرفت. زبان يوناني كه قرن¬ها بر فلسفه فرمانروا بود، مظروف ادبيّات مسيحي و شعاير كيش نوين شد. ديگر فرهنگ¬هاي مشركان نيز در به وجود آمدن آييني كه همه¬ی¬ آيين¬ها را در خود جذب كرده بود، سهم داشتند. از مصر افكار مربوط به تثليث خدا، روز واپسين داوري‌ و بقاي فردي براي پاداش و كيفر آمد؛‌ و باز هم از مصر پرستش مادر و كودك و مذهب تئوزوفي كه مذاهب نوافلاطوني و گنوستي¬سيسم را به وجود آورده بود و مايه¬ی ابهام مسيح گشت، هم¬چنين رهبانيّت مسيحي نيز از الگوها و سرچشمه¬ی خود را در اين كشور يافت، از فريگيا، پرستش مهين مام؛‌ از سوريّه داستان رستاخيز آدونيس؛‌ و از تراكيا شايد پرستش ديونوسوس خداي ميرنده و نجات دهنده به مسيحيّت انتقال يافتند. اعتقاد به «هزار سال» يعني به «اعصار جهان»،‌ «اشتغال نهايي دنيا» ثنويّت شيطان و خدا و ظلمت ونور از ايران آمد. ( تاريخ تمدّن، قيصر و مسيح 2/698)

پرستش مريم

اعتقاد به خدابودن حضرت عيسي (ع) در تشخيص هويّت حضرت مريم، مسيحيان را دچار اشكال كرده است. بعضي از مسيحيان او را هم خدا دانسته¬اند؛ ولي بعضي ديگر چون ديده¬اند مريم پدر و مادر داشته و وضع حمل هم كرده و اينها هم با خدابودن سازگاري ندارد؛ گفته¬اند: او مادرخدا بوده است. و اين عقيده هم از ده¬ها و صدها دين مشركان ـ‌ مخصوصاً اديان هندي ـ گرفته¬اند؛ چه قريب به اتّفاق اديان شرك¬آلود قبل از مسيحيّت، زني را به عنوان الهة¬‌ عفّت يا عشق يا مادرخدا تقديس و پرستش مي¬كردند.

شوراي نيقيه

در خلال ايّام قرن دوّم ميلادي، مسيحيّت به سرعت در سرتاسر محروسه¬ی¬ روميان توسعه يافت، به طوري كه هرآن بيم آن مي¬رفت كه اين مسيحيان كشور را مورد تهديد قراردهند. ازاين¬رو، امپراطوران روم در صدد قلع و قمع مسيحيان برآمدند كه در خلال اين مدّت بسياري از بزرگان مسيحيان كشته شدند و كليساهاي بسياري ويران گرديد.

و چون بعد از ديوكلتيانوس چهار قيصر با هم به سلطنت رسيدند، به زد و خورد پرداختند كه در نتيجه فرزند يكي از ايشان ملقّب به قسطنطين امپراتور روم شد. قسطنطين فرمان آزادي مذهب به تمام اتباع روم را صادر كرد؛ آن¬گاه خود هم به مسيحيّت گرويد.

در زمان قسطنطين بين كشيشي در اسكندريّه به نام «آريوس» با اسقف آن شهر بر سر ازليّت و مخلوقيّت مسيح اختلاف شد؛‌ آريوس برآن بود با اين¬كه عيسي مسيح «كلمه» حقّ است، مخلوق است و مانند ساير موجودات عالم خلقت، وجودي حادث است و از «نيست» به «هست» آمده و عنصر او با عنصر الوهيّت فرق دارد؛ ولي اسقف قويّاً‌ عقيده¬ی¬‌ او را رد كرد.

و چون اين بحث به خارج از اسكندريّه كشيده شد، قسطنطين قيصر روم، همة اسقف-ها را در سال 235 به نيقيّه (نيكايا) [در كنار تنگه¬ی بسفر] دعوت كرد،‌ تا بيايند در اين مسأله بحث كرده و به آن خاتمه دهند.

در اين شورا 318 اسقف و دستيارانشان آريوس را مجبور كردند بپذيرد كه اگر مسيح مخلوق بوده، ممكن بوده تغيير كند واگر تغييركند، ممكن بوده از فضيلت به نقص گرايد.

آتاناسيوس، سركشيش ديگر نيز گفت: اگر مسيح و روح¬القدس با پدر هم¬ذات نبودند، شرك و اعتقاد به تعدّد خدايان لازم مي¬آيد؛ هرچند وي اذعان كرد در نظريّة سه شخص متمايز در وجود يك خدا اشكال هست؛‌ ولي گفت: عقل بايستي در برابر راز تثليث سر تعظيم فرو آورد. همه¬ی¬‌ اسقف¬ها، جز هفده تن با او موافقت نمودند و بيانيّه¬اي را در توضيح اين نظر امضا كردند. هواداران آريوس به امضاي آن تن در دادند، مشروط بر اين¬كه «هم¬ذاتي» به «همانندي» تبديل گردد. شورا امتناع ورزيد و بيانيّه¬ی ذيل را منتشر ساخت:

«ما به خدايي يگانه معتقديم، به پدر قادر مطلق، آفريننده¬ی چيزهاي آشكار و نهان و به يك خداوندگار،‌ به عيسي پسر خدا به وجود آمده... نه آفريده، هم¬ذات با پدر... كه به خاطر نجات ما فرود آمده، مجسّم شده،‌ بشر گشته‌،‌ رنج ديده، روز سوّم از ميان مردگان برخاسته، به آسمان صعود كرده است و براي داوري زندگان و مردگان خواهد آمد.»

فقط پنج اسقف و سرانجام فقط دو تن، از امضاي اين بيانيّه خودداري كردند. اين دو با آريوس تكفير و توسّط امپراطور تبعيد شدند و آن¬گاه اعلاميه¬اي اين چنين صادر كردند:

«لعنت بر كساني باد كه گويند: زماني بود كه عيسي (ع) نبود و يا اين¬كه پيش از آن¬كه وجود يابد، نبود، يا آن¬كه از نيستي به هستي آمد و بر كساني كه اقرار مي¬كنند پسر خدا از ذات يا جنس ديگري است و يا آن¬كه پسر خدا مخلوق و يا قابل تغيير و تبديل است.»

بدين ترتيب، از قرن سوّم به بعد، كليساها از يك طرف هم¬چون بتكده¬هاي هند و يونان از تصاوير مسيح و مريم و بزرگان كليسا و مقدّسين انباشته شد و براي نيايش به درگاه هر يك از صاحبان تصوير، ادعيّه و ستايش¬ها و مناسك خاصّي مقرّر گرديد؛ و از طرف ديگر، رؤساي كليساها و كشيشان و اسقف¬ها و بالاتر از همه پاپ¬ها كم كم بر عظمت مقام خود افزودند و در كارهاي الهي مانند مغفرت و آمرزش گناه شركت -كردند؛ چنان¬كه يكي از كارهاي اصلي كشيش¬ها اعتراف به گناه در مقابل آنان از ناحيّة¬ مردم و گناه¬بخشي و مغفرت¬نامه از طرف آنان شد. مغفرت¬نامه هم عبارت بود از يك قطعه پوست يا چيز ديگر كه در ازاء مبلغي به مسيحيان معصيت¬كار داده مي¬شود، تا از عذاب قيامت برهد؛ يا نزد موكلّين بهشت واسطه شود، تا زودتر وارد بهشت گردد.

عيسي (ع) براي اصلاح دين يهود: از مندرجات اناجيل و نيز از آيات قرآن كريم به دست مي¬آيد، که حضرت عيسي (ع) براي اصلاح انحرافات دين يهوديّت و تورات مفاسدي كه دامنگير روحانيّون يهودي شده بود،‌ آمده، نه به عنوان ديني مستقل و نه براي همه¬ی مردم.

پولس

پولس «شاول» در شهر طرسوس فنيقيّه متولّد شد. والدين پولس از سبط بنيامين بودند و او تحصيلاتش را در اورشليم انجام داد. پولس يهودي ابتدا بسيار با مسيحيّت مبارزه مي-كرد؛‌ ولي بعد به مسيحيّت گرويد و از مبلّغان درجه اوّل مسيحي شد. پولس كذّاب، اين يهودي نفوذي و مكّار، تالي تلو كعب¬الاحبار يهودي در اسلام است كه روحاني و مفسّر و مورّخ و محدّث دربار عثمان شد. پولس هم كه ابتدا يهودي و از دستة فريسيان يعني از مخالفين سرسخت مسيحيان در آن عصر بود، وقتي كه ديد نمي¬تواند دين الهي مسيحيّت را از بين برد، در صدد تحريف آن برآمد. بدين معني كه ابتدا وانمود كرد كه حقّانيّت نبوّت عيسي (ع) بر وي الهام شده است؛ و ازاين¬رو، خود را مسيحي با ايماني نشان داد.

و وقتي كه از طرف عامّه به ايمان پولس اعتماد شد، شروع به بدعت¬گذاري¬هايي در مسيحيّت هم¬چون رهبانيّت و تثليث نمود و اساس تعليم خود را بر اين نهاد که تنها ايمان به مسيح بدون انجام هيچ کار نيکی برای نجات بشر کافی است و خوردن مردار و گوشت خوک را مباح شمرد و ختنه و بسياری از دستورات تورات را ممنوع دانست.

پولس در مسيحيّت به مقام رهبري رسيد‌ و تا به امروز پس از حضرت عيسي (ع) بزرگ¬ترين شخصيّت ديني مسيحيان مي¬باشد؛ به طوري كه نامه¬ها و مطالبي كه از وي به جا مانده، همچون اناجيل و گفته¬هاي حضرت عيسي (ع) مقدّس و لازم¬الاجراء‌ است. حتّي در بسياري از موارد كه گفته¬هاي پولس با مطالب اناجيل مخالفت دارد، مسيحيان دستورات اناجيل را كنار گذاشته و از افكار پولس پيروي مي¬كنند.

رهبانيّت: اين پولس يهودي¬الاصل بود كه براي اوّلين بار در مسيحيّت لباس پاپي به تن كرد و اين پولس بود كه براي اوّلين بار گفت: پيروان عيسي (ع) از زن و مرد شايسته است كه مجرّد زندگي كنند و ازدواج ننمايند و از اجتماع قطع علاقه كنند و خود نيز اين روش را اختيار كرد؛ و به دنبال او در طول اين بيست قرن، ميليون¬ها نفر از مردم مؤمن مسيحيّت، رهبانيّتي اختيار كردند كه خلاف هر عقل سليمي است. مردم مؤمني كه اگر به انزوا كشيده نمي¬شدند، در پيشرفت دين و دنيا و اخلاق و معنويّات اجتماع بسيار موثّر بودند.

تاريخ مسيحيّت هم نشان مي¬دهد كه‌ در قرون نخستين پيدايش مسحيّت،‌ رهبانيّت به شكل امروزي در ميان آن¬ها نبوده است؛ بلكه آغاز پيدايش رهبانيّت را بعد از قرن سوّم ميلادي نوشته¬اند. يعني وقتي «ديسيوس» امپراتور روم شد و دست به مبارزه عليه مسيحيان زد،‌ بسياري از آن¬ها به كوه¬ها و بيابان¬ها پناه بردند و بدين طريق رهبانيّت پيدا شد.

دير: در آغاز رهبانيّت اختصاص به مردان داشت و اين بعد از گذشت يك قرن از راهب شدن مردان يعني در قرن چهارم بود كه راهبه¬ها يعني زنان تارك دنيا هم به مردان پيوستند و كم كم كار رهبانيّت بالا گرفت و مراكزي به نام «دير»‌ يا «صومعه»‌ براي راهبان ساخته شد. دير از هزينه¬ی نذورات و موقوفات در خارج از شهر ساخته مي¬شود، تا هم متناسب با زندگي زاهدانه و تجرّد باشد؛ و هم اگر درمانده¬اي بدان پناه برد، از او پذيرايي شود.

مسيحيّت تحريف شده اصولاً شهوت جنسي را ذاتاً پليد مي¬داند‌ و براي مرد و زني كه بتوانند جنس مخالف را لمس نكنند، ارزش فوق¬العادّه قائل است. پاپ از ميان كاردينال-ها انتخاب مي¬شود و شرط كاردينال شدن اين است كه در تمام عمر زني را لمس نكرده باشد، حال در عمل چنين كسي وجود دارد يا ندارد؟ چنان¬كه در ميان روحانيانشان چقدر فحشاء وجود داشته،‌ همين امروز كه اين سطور نگاشته مي¬شود، يعني سال 1389 هجري شمسي مصادف با2010 ميلادي اعلام شد كه پاپ از واتيكان به لندن رفت و هزاران انگليسي عليه وي شعار دادند كه كشيش¬هايي را منسوب كرده است كه با هزاران پسربچّه رابطه¬ی جنسي داشته¬اند و «پاپ اينوسيان سوّم» يكي از ديرها را «فاحشه¬خانه» خواند. (تاريخ تمدّن ويل دورانت، 13/443 )

زنّار:‌ رهبان¬ها معمولاً كمربند خاصّي به نام «زنّار» كه داراي سه گره است به كمر مي¬بندند و آن رمزي است از سه صفت: فقر، عفّت و اطاعت.

تثليث

به اعتقاد يهود، روح¬القدس نفحه¬اي از يهوه بوده و پولس اين عقيده را وارد مسيحيّت نمود و گفت: خدا تنزّل يافته و به صورت انساني كه عيسي (ع) باشد درآمده، تا مردم را هدايت كند و بار ديگر قيام مي¬كند و در دست راست پدر آسماني خويش مي¬نشيند و قدرت مطلقه¬ سلطه بر مرگ و حيات را در دست مي¬گيرد.

مسيحيان طبق اين عقيده برآنند كه سه اقنوم به نام «اقانيم ثلاثه» وجود دارد: اقنوم اوّل «الوهيّت پدر» است، كه نه مخلوق است و نه زاده شده و خداي توانا و خالق آسمان و زمين و موجودات است؛ اقنوم دوّم «الوهيّت پسر» است كه از خدا كه پدر است زاده شده؛ و اقنوم سوّم «روح¬القدس» است، كه از پدر و پسر حاصل گرديده و اين هر سه در يك وجود مجرّد، كه در ازليّت مساوي و برابرند و يك جوهر، در سه اقنوم، متحقّق است.

و بدين ترتيب، مشركين اروپايي، اقانيم ثلاثه: (پدر، پسر، روح¬القدس) را به جاي تثليث قبلي(ژوپيتر، ژونون، مي¬نرو) گذاشتند. و اين¬كه چگونه يكي مساوي سه تاست مسيحيان مي¬گويند: اين يك راز است، كه عقل ما بدان راهي ندارد و تنها بايد بدان ايمان داشت.

و نيز هر چند در آغاز مسيحيّت سخني از آيين جديدي به نام مسيحيّت نبود، بلکه عيسي (ع) تفسيركننده¬ی¬ آيين يهوديّت تلقّي مي¬شد و پيروان اوّليّه¬ی¬ آن حضرت هم وي را همان مسيحي مي¬دانستند، كه در تورات براي نجات قوم يهود بدان اشاره شده است و حضرت عيسي (ع) هم مردم را به خداي يگانه دعوت مي¬كرد؛ ولي بعد از حضرت عيسي (ع) با انحراف پولس، آن حضرت پسر خدا تلقّي گرديد، كه از آسمان و كنار پدر به زمين آمده، تا انسان¬ها را از لوث گناه پدرشان آدم پاك كند.

در انجيل¬ها هم لغتي كه بر تثليث دلالت كند، وجود ندارد و عباراتي نظير: پدر، پسر و روح¬القدس هم مفهوم تثليث را نمي¬سازد و نمي¬تواند هزاران شاهد ديگر عهد عتيق و عهد جديد را در تأكيد بر توحيد مخدوش سازد؛ همان طور كه در كنار هم قرار گرفتن خدا و رسول و ملائكه در آيات قرآن مجيد نشانة¬ تثليث نيست.

دو ديدگاه در عهد جديد

عهد جديد مشتمل بر دو نظام الهيّاتی است: در نظام الهيّاتی که اناجيل هم¬نوا يعنی متا، مرقس و لوقا، کتاب اعمال رسولان و رساله های پطرس، يعقوب و يهودا و مکاشفه¬ی يوحنّا عرضه می¬کنند، مسيح مخلوقی از مخلوقات خدا، بنده¬ای از بندگان او، پسر انسان و پيامبری از پيامبران خداست که بر شريعت موسوی مهر تأييد می¬زند، او نه فقط الوهيّت ندارد، بلکه از اين که صفات خدا را به او نسبت دهند، خشمگين می¬گردد؛ ولی در انجيل و رساله های يوحنّا و رساله¬های پولس، مسيح پسر خداست، پسری که با پدر از يک ذات است و خدايی است که جسم گرفته تا به صليب کشيده شود و گناه آدم را که دامنگير فرزندانش شده فديه دهد. ازاين¬رو، به قول جان بی¬ناس «پولس» را مؤسّس دوّم مسيحيّت می¬باشد. ( تاريخ جامع اديان، ص 613)

ديدگاه قرآن در باره¬ی مسيح

قرآن كريم با وجود پذيرفتن برخي القاب تشريفي مانند «يدالله» و «بيت¬الله»، استعمال «ابن¬الله» را از آن جهت تحريم كرده كه موجب انحراف نصارا و ديگران مي¬شود؛ ولی بعضي از مسيحيان جاهل «پسرخدا» را در مورد عيسي (ع) به معنای حقيقی آن گرفتند.

قرآن¬ كريم مريم مادر عيسي (ع) را معصومه و پاک از گناه و بی¬شوهر معرّفی مي¬كند؛ ولی انجيل او را زن شوهرداری مي¬داند که مورد تهمت شوهرش يوسف قرار گرفته و می¬خواسته او را طلاق دهد، امّا در خواب فرشته¬ای او را از طلاق دادنش نهی نمود. ( انجيل متا، باب اوّل، آيات 19 و 20 )

قرآن كريم تولّد عيسي (ع) را امر غريب فوق¬العادّه اعجازآميز که بدون پدر از مادرش مريم متولّد شده می¬داند؛ ولي انجيل گاهی او را فرزند يوسف نجّار، گاهی پسر داود و گاهی فرزند خدا می¬شمارد. (انجيل لوقا، باب سوّم، آيه 23)

مسيحيّت در پنج قرن اوّليّه¬اش عناصر فلسفي ومذهبي بسياري از يوناني، مصري و ايراني جذب كرد؛ به طوري كه اغلب مراسم و آداب و اعمال مسيحيّت و اعتقاد به نزاع خير و شرّ مربوط به آيين مهرپرستي ايران بوده كه قبل از مسيحيّت در اروپا گسترش يافته بود.

دلايل انسان بودن عيسي (ع) در اناجيل

در اناجيل دلايل زيادي بر انسان بودن حضرت عيسي (ع) وجود دارد، از جمله:

1 ـ‌ اي اسرائيل، بشنو، خداوندي كه خداي ماست، خداوندي يگانه است. (انجيل مرقس 29 ـ 12)

2 ـ‌ شما سامريان، آن¬چه را نمي¬شناسيد،‌ مي¬پرستيد؛ امّا ما آن¬چه را كه مي¬شناسيم، عبادت مي¬كنيم. (انجيل يوحنّا،‌ 13 ـ 3)

3 ـ خداي ابراهيم و اسحاق و يعقوب،‌ خداي اجداد ما،‌ بندة¬ خود عيسي را به جلال رسانيده است. (اعمال رسولان 13 ـ 3 )

4 ـ دور شو،‌ اي شيطان، بايد خدا را بپرستي و فقط او را خدمت نمايي. (انجيل متي، 11 )

5 ـ يكي از روحانيّون بزرگ سامريّان به عيسي گفت: اي استاد،‌ ما روحانيّان اين شهر مي¬دانيم، كه شما از طرف خدا براي هدايت ما آمده¬ايد. (يوحنّا 3 ـ 1)

6 ـ‌ يك زن سامري به عيسي مي¬گويد:‌ اي آقا، مي¬بينم تو نبي هستي. (يوحنّا 19 ـ 14)

7 ـ در آغاز رسالت مسيح،‌ تمام حوّاريّون و شاگردان او، مسيح را به عنوان يكي از انبياي يهود مي¬شناختند. (يوحنّا 5: 36)

8 ـ‌ اناجيل براي عيسي (ع) چند دوره قائل¬اند: تولّد، كودكي، رسالت او، مبارزه با امپراتوري روم، جاسوسي شاگردان و گرفتاري وي، دار رفتن و دفن و رستاخيز وي.

9 ـ عيسي به ايشان فرمود: آن¬چه به شما مي¬گويم،‌ نظر خودم نيست؛ بلكه ازخدايي است كه مرا فرستاده. اگر كسي خواست مطابق خواست خدا زندگي كند، مي¬فهمد كه آن¬چه من مي¬گويم از زبان خداست. كسي¬كه نظر خودش را بگويد، مي¬خواهد، مورد توجّه مردم قرار گيرد؛ ولي آن¬كه بخواهد خدا را تمجيد كند، شخصي درستكار و بي-رياست. (مرقس¬9: 37)

قرآن كريم نيز مي¬فرمايد: «اِنَّ مَثَلَ عيسى عِندَ اللهِ كَمَثَلِ آدَمَ خَلَقَهُ مِن تُرابٍ ثُمَّ قالَ لَهُ كُن فَيَكونُ: مَثَل عيسي نزد خدا، هم¬چون مَثَل آدم است كه او را از خاك آفريد، آن¬گاه به او فرمود: موجود باش، او هم موجود شد.» (آل عمران 59 )

يعنی همان طوري كه خدا كه قادر علي الإطلاق است آدم را بدون پدر و مادر بلكه از خاك آفريد؛ عجيب نيست كه عيسي (ع) را از مادر بدون پدر، بيافريند. و اگر بي¬پدر بودن عيسي (ع) دليل بر الوهيّت او باشد، بي¬پدر و مادر بودن آدم بيشتر دليل بر الوهيّت او خواهد بود؛ در حالي كه خود مسيحيان به الوهيّت آدم قائل نيستند.

محال بودن فرزند براي خدا

حقيقت فرزند اين است¬كه جانداري جزيي چون نطفه در انسان و حيوان يا تخم در نبات را از خود جدا مي¬¬كند و آن جزء نيز به تدريج با تغذيه و رشد حيواني ديگر مثل او مي-شود. ولي اين گفته بر خدا محال است؛ زيرا اين مطلب مستلزم جسميّت و مادّي بودن است و خداوند از مادّه و لوازم مادّه چون حركت و زمان و مكان و غيره منزّه است.

ثانياً، خداوند به خاطر الوهيّت و ربوبيّتش بر تمام موجودات ديگر قيّوميّت دارد؛ ازاين¬رو، هر موجودي به او نيازمند است؛‌ بنابراين، چگونه ممكن است چيزي فرض شود كه در نوعيّت مثل او باشد و به خودش مستقل باشد؟

عبادت دليل بر عبوديّت

در مجلس مباحثه¬اي كه بين امام رضا (ع) و عالمي مسيحي در باره¬ی¬ الوهيّت يا عبوديّت عيسي (ع) بحث درگرفت. عالم مسيحي معتقد بود كه حضرت عيسي (ع) داراي مقام الوهيّت و فوق بشري است. حضرت رضا (ع) براي اثبات باطل بودن عقيده¬ آن عالم مسيحي فرمود: عيسي (ع) همه چيزش خوب بود جز يك چيز و آن اين¬كه بر خلاف ساير انبيا به عبادت علاقه¬اي نداشت. عالم مسيحي گفت: از شما چنين سخني عجيب است، عيسي (ع) از همه¬ی مردم عابدتر بود. همين¬كه امام رضا (ع) اعتراف عبادت حضرت عيسي (ع) را از خود آن عالم مسيحي گرفت، فرمود: عيسي (ع) چه كسي را عبادت مي¬كرد؟ آيا عبادت دليل عبوديت و عدم الوهيّت نيست؟ و آن عالم مسيحي مبهوت شد و جوابي نداشت.

اشكالات پسر خدا بودن مسيح

1 ـ اگر گناه پدر در فرزندان به واسطة ژن¬ها موروثي مي¬شود، چرا از نظر مسيحيان تنها گناه اوّلين پدر (آدم) در فرزندانش موروثي شده و گناه پدران ديگر موروثي نمي-شود؟

2 ـ‌ اگر به فرض پدر آلوده به گناه شده، چرا فرزندان بايد گناه او را به دوش بكشند؟

3 ـ‌ مسيحيّان در عيد كريسمس، شب تولّد حضرت عيسي (ع) را جشن مي¬گيرند، اگر عيسي (ع) واقعاً خدا و پسر خداست و گوهر خدايي دارد،‌ تولّد خدا را جشن مي¬گيرند!؟

فرقه¬هاي مسيحي

مهم¬ترين فرقه¬ی مسيحيّت «كاتوليك» است و بعد فرقه¬هاي «ارتودوكس»‌ و «پروتستان»؛ ولي فرقه¬هاي زياد ديگري در مسيحيّت هست كه تعداد آن¬ها به صد وپنجاه فرقه مي¬رسد.

1 ـ كاتوليك: كاتوليك، به شاخه¬ی بزرگ مسيحّييت اطلاق مي¬شود، كه تحت رياست عالية¬ پاپ (پدر) در «واتيكان» مي¬باشد. كليساي¬كاتوليك براي خود تقدّس و ولايت قائل است. سلطه¬ی كاتوليك¬ها در طيّ هزار ساله¬ی¬ قرون وسطا خفقان¬ترين ديكتاتوري¬ها بود و با به اختيار درآوردن همه چيز ازجمله علم و دانش، باعث عقب افتادن هزار سال دانش وفرهنگ و تمدّن گرديد. چه تا مطلبي را كليسا اجازه نمي¬داد نمي¬بايستي ابراز شود ¬كه نمونه¬اش محاكمه¬ی¬ گاليله و محكوم نمودن او به اعدام يا توبه بر اثر ابراز گردش زمين مي¬باشد.

پاپ كه به نظر كاتوليك¬ها معصوم و غير قابل لغزش است، در چارديواري واتيكان حكومت مي¬كند و به وسيله¬ی¬ دستگاه عوام فريبانه¬اش در سراسر دنيا فعّال است.

2 ـ ارتدكس: ارتدكس به معناي سنّّتي است. مسيحيان ارتدكس بيشتر در يونان و روسيه و روماني هستند كه در قرن يازدهم از كاتوليك¬ها جدا شدند

ارتدكس¬ها معتقدند روح¬القدس منبعث از پدر است؛ ولي مسيحيان غربي معتقدند ناشي از پسر هم مي¬باشد. ارتدكس¬ها انتخاب همسر براي كشيش¬ها را جايز مي¬دانند و عبادت به زبان خودشان انجام مي¬دهند. ارتدكس¬ها معصوم بودن مقامات بزرگ كليسايي را از اشتباه رد مي¬كنند. مسيحيان ارمني نيز از نظر عقيدتي ارتدكس¬اند. ابتدا مركز ارتدكس¬ها در قسطنطنيّه بود، با سقوط اين شهر به دست عثماني¬ها، مركز اين فرقه به روسيّه انتقال يافت و زماني كه روسيه كمونيستي شد، مركزآنان به يونان منتقل گرديد.

3 ـ پروتستان: فشار زياد كليساي كاتوليك بر مردم سبب شد كه روشنفكران بسياري از جمله لوتر از كليساي كاتوليك رُم فاصله بگيرند و گروه پروتستان را به وجود آورند.

«مارتين لوتر» (1546 ـ 1483) كه از خانواده¬ی فقيري بود، فرد نيكوكاري مخارج تحصيل او را تأمين کرد. وي پس از تحصيل فلسفه و حقوق و ادبيّات در 22 سالگي در يك مسافرت دريايي دچار طوفان شد و نذركرد كه اگر جان سالم به در برد، راهب شود و پس از نجات همين كار را كرد. وي با مطالعه¬ی كتاب مقدّس فهميد كه مسيحيّيت اوليّه با دستگاه پاپ بسيار فاصله دارد؛ ازاين¬رو، عليه دستگاه پاپ قيام كرد و يك اعلاميه¬ی¬ رسمي كه تمام موارد آن مستند بر كتب عهد قديم و جديد بود، عليه فروش بهشت و ساير بدعت¬هاي كليسا صادر كرد. پاپ به وحشت افتاد و او را فراخواند، ولي لوتر دعوتش را نپذيرفت. امپراتور آلمان هم از ترس پاپ از لوتر خواست كه توبه كند؛ ولي او باز قبول نكرد. پيروان لوتر هم با جان و مال از وي حمايت كردند و روز بروز بر تعداد پيروانش افزوده شد و در عرض سي سال فعّاليّت مداوم، كليساي پروتستان را در اروپا بنياد نهاد. پيروان اين فرقه بيشتر در آلمان و كشورهاي اسكانديناوي و آمريكا سكونت دارند.

روح¬القدس

روح¬القدس در مسيحيّت با مفهوم آن در اسلام تفاوت دارد. از ديدگاه اسلام، روح القدس همان جبرئيل فرشته¬ی خداست كه يکی از آفريدگان خداست؛ ولي به عقيده¬ی¬ مسيحيان روح¬القدس خود خداست كه در قلوب مردم جهان زيست مي¬كند و به عمل اشتغال دارد؛ و حضرت عيسي (ع) به وسيله¬ی¬ همين روح¬القدس در شكم حضرت مريم (س) قرار گرفت.

اعياد مسيحي

مسيحيان اعياد مذهبي بسياري دارند كه مهم¬ترين آن¬ها عبارتند از:

1 ـ عيد كريسمس: عيد كريسمس، يادآور پيدايش حضرت عيسي (ع) است و در روز 25 دسامبر برگزار مي¬شود.

2 ـ عيد پاك: عيد پاك يادآور رستاخيز عيسي (ع) است و در اوّلين يكشنبه بعد از قرص كامل ماه پس از اعتدال ربيعي برگزار مي¬شود.

3 ـ جشن هفتة¬ مقدّس، يا «پنج¬شنبه¬ی¬ شست¬وشوي پاي بينوايان» يادآور آخرين وعده¬ی¬ غذاي حضرت عيسي (ع) با حوّاريّون و تأسيس آئين مقدّس عشاء ربّاني است.

شعائر مسيحيّت

1 ـ غسل تعميد: شرط ورود به مسيحيّت غسل تعميد است كه شخص در حضور كشيش و خواندن دعاهاي خاصّي با فروبردن تمام بدنش در آب از تمام گناهان پاك مي¬شود. در طيّ مراسم غسل، فرد اعتقاد دينيش را مورد تأكيد قرار مي¬دهد و در موقعي كه بچّه را غسل تعميد مي¬دهند، پدر يا مادر تعميدي بچّه، به جاي او، به ايمان مذهبيش اقرار مي-كنند.

2 ـ آيين تأييد و تنفيذ: اين آيين كه تقريباً به هنگام بلوغ انجام مي¬شود، براي تأييد عهدي است كه پدر يا ولي كودك در كودكي در مراسم غسل تعميد بسته است.

3 ـ آيين توبه و طلب بخشايش: بنا بركليساي كاتوليك شخص گناهكار براي آمرزيده شدن گناهش، بايد نزد كشيش رفته و به گناه خود اعتراف نمايد.

4 ـ آيين عشاء ربّاني: مسيحيان معتقدند عيسي (ع) در آخرين شامي كه با حوّاريّون خود خورد، نان را گرفته و بركت داد و پاره كرد و گفت: بخوريد اين بدن من است و پيالة¬ شراب را گرفته شكر نمود و به ايشان داد و گفت:‌ بنوشيد كه اين خون من است‌ كه جهت آمرزش گناهان ريخته مي¬شود.

به عقيدة¬ كاتوليك¬ها به هنگام صرف عشاء ربّاني، نان و شرابي كه در آيين عشاء ربّاني به كار گرفته مي¬شود، به طرز معجزآسايي به جسم و خون حضرت عيسي (ع) تغيير ماهيّت داده و تجسّم خداوند در پيكر حضرت عيسي (ع) واقعاً اتّفاق مي¬افتد. اين نظر كاتوليك¬ها مورد حمله¬ی¬ لوتر واقع شد و اظهار داشت، خدا همه جا حضور دارد؛ ازاين-رو، از همان اوّل در اجزاي نان و شراب حضور داشته است كه نظر او را «هم¬ذات شدن» مي¬نامند.

«زونيگلي» نيز اظهار داشت: حضور مسيح در آيين مقدّس صرفاً سمبليك است.

5 ـ آيين تدهين مقدّس: مسيحيان تمام بدن مريض محتضر را با روغن زيتون روغن مالي مي¬كنند، تا در صورت مردن براي ورود به عالم ديگر آماده باشد.

6 ـ ازدواج مادام¬العمر: در مسيحيّت زن و مرد در خطبه¬ی¬ ازدواج مي¬خوانند: ما تا دم مرگ با هميم؛ ولي در همه¬ی¬ كشورهاي مسيحي، تحت فشار اسلام و عوامل ديگر، طلاق پذيرفته شد.

نماز و روزه ی مسيحيان

از آن¬جا كه در باور مسيحيان خدا در جاي مخصوصي نيست و قبله¬ی¬ معيّني ندارند، بعد از تطهير زانو زده، اين چنين نماز و عبادت خدا مي¬كنند: «اي پدر ما كه در آسمان هستي، نام تو مقدّس باد و ملكوت تو پايدار. اراده¬ی¬ تو چنان¬كه در آسمان است در زمين هم حكم¬فرما باشد. امروز نان كفاف ما را بده. قصور و گناهانمان را ببخش، هم-چنان كه ما قصور ديگران را در بارة¬ خود مي¬بخشيم. ما را هرگز به كارهاي ناروا مكشان و ما را از تبهكاران رهايي بخش؛ زيرا فرمانروايي و قدرت و پيروزي براي ابد از آن توست. آمّين.»

ازآن¬جا كه در اناجيل در مورد روزه سخني به ميان نيامده؛‌ مسيحيان روزه¬ی واجبي ندارند، ولي براي اجابت دعاهايشان معمولاً هفت شبانروز روزه مي¬گيرند كه عبارت از اين است كه جسم و جان خود را در راه دستگيري به ديگران به ويژه مستمندان به كار برند.

حوّاريّون

مردم بسياري به حضرت عيسي (ع) گرويدند و او از ميان آنان دوازده تن را كه از همه مخلص¬تر بودند برگزيد. اين برگزيدگان كه «رسولان»‌ يا به قول قرآن کريم «حوّاريّون» نام گرفته¬اند، شبانروز با وي بودند.

حوّاريون حضرت عيسيٰ (ع) به قول اناجيل دوازده نفر بودند: شمعون صفا (پطرس). آندرياس (برادر پطرس)، شمعون قناتي (غيّور)، يعقوب پسر زبدي، يعقوب پسرحلفي، يهودا برادر يعقوب، اندرياس، فيليفوس = فيليپس، متي، برتولما و يهودای اسخريوطی.

در دوران¬ قرون وسطي،‌ کشيشان به کثافت و عدم بهداشت افتخار می¬کردند. به طوری که شپش را مرواريدهای خدا می¬دانستند و بزرگان دينيشان به خود می¬باليدند که در تمام عمرشان بدنشان به آب نخورده، مگر مواقعی که مجبور بوده¬اند از رودخانه¬ای بگذرند.

دانشمندان مسيحی قرن¬ها بر سر اين مسأله بحث می¬کردند که چند هزار فرشته بر سر سوزنی جا می¬گيرند؛ و مسألة¬ مهمّ ديگرشان اين بود که بين چشم راست خدا با چشم چپش چقدر فاصله است؟ که بالاخره در يک نشستی که به وسيلة¬ دانشمندان مسيحی صورت گرفت، اين فاصله شش هزار فرسنگ تعيين شد.


کتاب تاریخ ادیان

دکتر رحمت الله قاضیان