فصل هفتم - تكامل نمي تواند ذاتي مادّه باشد.
ماترياليست ها ـ مخصوصاً ماترياليست¬ديالكتيك ها ـ گفته اند: مادّه با حركت ذاتيش به جانب صورت¬های كامل¬تر مي¬رود؛ ازاين¬رو، نياز به ناظم و مدير و مدبّري به اسم خدا ندارد.
پاسخ: اگر نيروي عاقلي مادّه را چنان ساخته كه به طور ذاتي و طبيعي به طرف تكامل مي¬رود، آن نيروي عاقل همان خداي حكيم و دانايي است كه الهيّون قائل¬اند؛ و اگر نيروي عاقلي مادّه را نساخته؛ پس چرا به طرف¬ كمال مي¬رود؟ چرا گاهي به جاي تكامل عقب¬گرد نمي¬كند يا به حالت خودش باقي نمي¬ماند؟ بلكه همواره چنان به طرف كمال پيش مي¬رود كه هرگاه تمام دانشمندان جهان هم جمع شوند، بهتر از آن را حتّي در طرح و تئوري هم نمي¬توانند فكر كنند؛ به طوري كه تمام در بخردمندان رابر قوانين منظّم و پيچيدة جهان و موجودات آن با خضوع سر تسليم فرومي¬آورند و به تجليل و عظمت آن می¬پردازند؟
ما الهيّون می¬گوييم: جهان هستی با اين نظم و ترتيب شگرف ساخته و پرداختة¬ موجودی است که از نظر علم و قدرت و ساير کمالات نامتناهی است؛ امّا ماترياليست¬ها می¬گويند: جهان ساخته و پرداختة طبيعت است؛ ازاين¬رو، به علّتي به نام خدا نياز نيست.
حال ما از ماترياليست¬ها می¬پرسيم: اين طبيعت که شما آن را خالق جهان و موجودات آن مي¬دانيد، آيا همين جهان هستی و موجودات آن است يا موجودی غير از اينهاست؟
اگر طبيعت همين جهان و موجودات آن است، چگونه چيزی می¬تواند علّت خودش باشد؟ زيرا تا چيزي وجود نداشته باشد، نمي¬تواند چيز ديگري را به وجود آورد.
و اگر طبيعت موجودی غير از جهان و موجودات آن است، یا فاقد عقل و شعور است یا دارای عقل و شعور؟ اگر موجودی فاقد عقل و شعور است، چگونه موجودی فاقد عقل و شعور می¬تواند جهانی که دارای اين همه نظم و ترتيب حيرت¬انگيز است، بيافريند؟ و اگر موجودی است عاقل و با شعور، پس مطلوب ما ثابت است؛ زيرا موجود عاقل و با شعوری که با حكمت و دانايي و توانايي خودش جهان را با اين نظم و ترتيب شگفت-انگيز ساخته است، همان موجودی است که ما الهيّون آن را «خدا» می-ناميم.
چنان¬که «امام صادق(ع)» در آن حديث مفصّل که به اسم «توحيد مُفَضَّل» معروف است و آن را برای يکی از شاگردان برجسته¬اش به نام «مُفَضَّل» بيان فرموده است، بعد از آن¬که پاره¬ای از علم و قدرت و حکمت خدا را در موجودات برای او بيان می¬فرمايد، مفضّل به او عرض می¬کند: ای مولای من، گروهی می¬پندارند که اينها کار طبيعت است. امام صادق(ع) به او می¬فرمايد: از آنها از اين طبيعت بپرس که آيا علم و قدرت بر اين افعال دارد يا ندارد؟ اگر بگويند علم و قدرت بر اين افعال دارد، پس چرا اثبات خالق را نمی¬پذيرند؟ چون اين افعال صنعت اوست؛ و اگر بپندارند که طبيعت اين افعال را بدون علم و عمد انجام می¬دهد؛ در حالی که می¬بينیم در کارهايش صواب و حکمت است؛ معلوم می¬شود که اين آفرينش از خالقی حکيم است و آنچه را که آن¬ها طبيعت می¬نامند، سنّتی است که در آفرينش و خلقش بدينسان جاری است. ( بحارالانوار 3/67 )
عدم شناخت كامل خدا مستلزم انكارش نيست: اگر گفته شود: هر چند عقل و استدلال و نيز فطرت انساني گواهي مي¬دهند كه جهان را جهان¬آفريني است؛ امّا از آن طرف هم براي انسان مشكل است بپذيرد، موجودي باشد كه پديده نبوده، بلكه ازلي و ابدي باشد؛ گوييم: وقتي ثابت شد كه جهان نمي¬تواند بدون جهان¬آفريني باشد، ديگر عدم شناخت كامل ما راجع به ذاتش، خدشه به اعتقاد ما نسبت به وجودش وارد نمي¬كند.
همان¬طوري كه ما مي¬دانيم تلويزيون تصوير و صوت را از مناطق بسيار دور مي¬گيرد و می¬دانيم که هواپيما چندين تن بار و مسافر را از زمين بلند می¬کند؛ امّا نمي¬دانيم كه تلويزيون چگونه تصوير و صدا را از مسافت¬هاي دور مي¬گيرد و نمی¬دانيم هواپيما چگونه می¬تواند اين همه بار و مسافر را بلند کند؟ اين عدم شناخت ما در بارة¬ كيفيّت عمل¬كِرد تلويزيون و هواپيما، سبب نمي¬شود كه ما در وجودشان هم ترديد كنيم.