سایت اصول دین


قطب الدّين رازي - علّامة حلّي - شيخ بهائي


دکتر رحمت الله قاضیان

قطب الدّين رازي.

ابوجعفر قطب الدّين محمّد بن محمّد بن ابي¬جعفر رازي بويهي، از اكابر علما و حكماي اسلامي است. وي جامع معقول و منقول بوده است. او در ورامين به دنيا آمد و در نسب به آل بويه قمي مي¬رسيد. معقول و منقول را از اساتيد فنّ ـ به ويژه علّامّة حلّي ـ‌ فراگرفت و به خطّ خويش «قواعد»‌ را نگاشت، و علّامة حلّي او را به «شيخ فقيه عالم فاضل محقّق مدقّق زبدة‌العلماء والافاضل قطب الملّة والدّين» ستوده و شهيد هم از اوكسب اجازه نموده است. وي از اعيان علماي اماميّه بوده و در 776 قمري در دمشق درگذشته است.

از تأليفات اوست: شرح شمسيّه، التّصوّر والتّصديق، شرح مطالع و المحاكمات كه محاكمه بين دو شرح اشارات فخر رازي و خواجه نصيرالدّين طوسي است.

دواني

جلال¬الدّين محمّد بن سعد دواني كازروني نسبتش به محمّد بن ابي¬بكر مي¬رسد. وي حكيمي فاضل، متكلّمي برجسته، محقّقي مدقّق و شاعري برجسته بوده و در تمام علوم متداوله ـ‌ خصوصاً معقول ـ چيره دست بوده و مرجع استفادة اكابر و علما و حكماي زمان خود بوده است. دواني در اوايل شافعي مذهب بود و پس از آن به تشيّع گرويد. وي در سال 907 يا 918 درگذشته است.

از تأليفات دواني است: افعال¬العباد، الزّوراء، شرح تهذيب¬المنطق، شرح العقائد-العضديّه، نورالهدايه، انموذج¬العلوم، شرح هياكل¬النّور سهروردي، حاشيه بر تجريد قوشچي، اخلاق جلالي و اثبات الواجب.

علّامة حلّي

يكي از بزرگ¬ترين متكلّمين و فقهاي شيعه، جمال¬الدّين حسن بن يوسف بن علي بن مطهّر الحلّي (648 ـ‌ 726) است. علّامه فقه و كلام و اصول و عربي را از فقيه اهل بيت محقّق اوّل كه دايي علّامه است و در نزد پدر بزرگوارش شيخ سديد¬الدّين يوسف بن مطهّر و مطالب حكميه را در خدمت خواجه نصير طوسي و علي بن عمر كاتبي قزويني شافعي و محمّد بن احمد كه خواهرزادة ملّاقطب علّامة شيرازي بوده و غير ايشان، تحصيل نموده است.

در زمان سلطنت يكي از خان¬هاي مغول بر ايران به نام اُلجايتو بيشتر مردم ايران بر مذهب حنفي و شافعي بودند و طرفداران اين دو مذهب هم مدام در زد و خورد با يكديگر بودند، و همين هم باعث خشم الجايتو شد، تا آنجا كه از اسلامي كه آورده بود، پشيمان شد و گفت: «اين چه كاري بود كه ما كرديم، ياساق و ييسون چنگيز خان را گذاشتيم و به دين كاهنان عرب درآمديم كه هفتاد و اند مذهب دارد‌ كه در يكي نكاح با دختر و در ديگري زنا با مادر و خواهر جايز است.» ولي از طرفي هم ترك اسلام براي وي مشكل بود. در اين وقت بعضي از علماي شيعي دربار الجايتو بعضي از علماي شيعه را فراخواندند و آنان هم وي را بر مذهب تشيّع كه هيچ¬يك از اين فضايح را ندارد، تشويق نمودند. پس از چندي وي به زيارت اميرالمؤمنين (ع) شرفياب شد، و در خواب بشارت به خلاص و نجات به او داده شد؛ و چون فردا شد، مذهب شيعه اختيار كرد، و پس از رها كردن تسنّن و گرويدن به تشيّع، از طرف شيعه به سلطان محمّد خدابنده و از طرف سنّي¬ها به «خربنده» ملقّب گرديد.

آن¬گاه در مجلس مباحثه و مناظره¬ای که سلطان محمّد خدابنده از علماي شيعه و علماي اهل تسنّن تشكيل داد و علّامة حلّی با دلائل قوی امامت و خلافت بلافصل امام علی(ع) را اثبات نمود، تا جايی که خواجه نظام¬الدّين عبدالملك مراغي قاضي¬القضات شافعي به وی گفت: «دلائل شما متين است؛ لکن چون گذشتگان ما راهی رفته¬اند، ما هم برای اسکات عوام و جلوگيری از تفرقة بين مردم بايد آن را برويم و پرده¬دری ننماييم.» و سلطان محمّد خدا¬بنده، بعد از اين پيروزي علّامة حلّي بر بزرگ¬ترين عالم سنّي آن روز، آزادی مذهب شيعه را اعلام کرد و دستور داد خطبه¬ها را به نام ائمّة دوازده¬گانة شيعه بخوانند‌ و به نام آنها سكّه زنند و نامشان را بر سردر مساجد و اماكن عمومي بنويسند. و چون تبليغ مذهب تشيّع آزاد گرديد، مردم حق¬طلب ايران به حقّانيّت تشيّع پی بردند و قريب به اتّفاق شيعه شدند.

معروف است شاه خدابنده زوجه¬اي داشت كه بدو نهايت تعلّق داشت، ولي به جهت امري او را سه طلاق در يك مجلس گفت. مفتيان و افنديان را خواست، ايشان گفتند كه محتاج به محلّل است و بي‏محلّل رجوع نتوان كرد. پس سلطان گفت: آيا مذهبي در اسلام است كه آن را جايز داند؟ گفتند نيست مگر شيعه و آنها فئة قليله¬اند؛ پس سلطان نشان ايشان را خواست، گفتند چند نفر از علماء در حلّه مي¬باشند كه رئيس ايشان علّامه است. پس سلطان به احضار علّامه با نهايت جلال امر كرد؛ چون حاضر شد در مجلسي كه علماء عامّه و سلطان حاضر بودند علّامه وارد شد و نعلين خود را زير بغل گرفت و به مجلس درآمد. سلطان و حاضران را اين معني پسند نيامد؛ پس بعضى از علماء عامّه به جهت اين¬كه او را در اوّل ورود در نظر سلطان شرمسار و بي¬‏اعتبار نمايند به او گفتند: چرا سجده براي سلطان نكردي و نعلين را به مجلس آوردي؟ علّامه گفت: اجماعي ما و شماست كه سجده جز براي خدا روا نيست و خدا فرموده: فَاِذا دَخَلتُم بُيوتاً فَسَلِّموا .. الخ؛ و من شنيدم كه رسول خدا(ص) در جايي ميهمان بود و مالكي مذهبان نعلين مبارك آن جناب را دزديدند و در اينجا چون مالكي مذهب هست، من ترسيدم كه نعلين مرا هم بدزدند. علماي سنّي گفتند: شما عجب بي‏خبر از مذاهب و رؤساي مذاهبي، مالك در زمان رسول خدا (ص) نبوده، بلكه قريب 150 سال بعد از پيغمبر (ص) بوده است. علّامه گفت: من سهو كردم، حنفي مذهبان اين سرقت را نمودند. علماء عامّه گفتند: ابوحنيفه هم بعد از مالك بوده؛ پس علّامه اين نسبت را به شافعي مذهب داد و از آن پس به حنبلي مذهب و همان جواب را شنيد. علّامه گفت: پس فقهاي اربعه در زمان‏ پيغمبر نبودند كه در باب سه طلاق در يك مجلس سخنشان مورد قبول باشد. و بدين ترتيب، علّامه همة ايشان را ملزم ساخت.

علّامه در آن ايّام مجلس درسي آراسته بود، علماء عامّه نيز به درس او حاضر مي¬شدند؛ و از لطايف كلماتي كه علّامه در جواب سيّد موصلي حنبلي كه اعظم علماي حنابله بود واقع شده اين¬كه روزي در مجلس سلطان به مناظره مخالفان اشتغال داشت و بعد از اتمام مطلب خود به رسم شكرگزاري خطبه مشتمل بر حمد الهي و صلوات حضرت رسالت پناهي و آل ولايت¬مآبي اداء نمود، چنانچه در مذهب اماميّه جايز است صلوات بر آل بر سبيل انفراد فرستاد، سيّد موصلي چون در ادلّه علّامه نتوانست دخلي نمايد، در اينجا بناي فضولي را گذاشت و عرض كرد: شما را چه دليلي است بر جواز صلوات بر غير جماعت انبياء؟ علّامه در جواب گفت: دليل اين آيه كريمه است: «اَلَّذينَ اِذا اَصابَتهُم مُصيبَةٌ قالوا اِنّا لِلَّهِ وَ اِنّا اِلَيهِ راجِعونَ اُولئِكَ عَلَيهِم صَلَواتٌ مِن رَبِّهِم وَ رَحمَةٌ». آن سيّد از غايت عناد گفت: علي ابن ابي¬طالب و اولاد او را چه مصيبت رسيده است؟ علّامه به جاي مصايب مشهورة اهل بيت (ع) به جهت زيادتي انفعال سيّد گفت: چه مصيبت بدتر از اين باشد كه مانند تو فرزندي از ايشان به هم رسيده كه بعضي از منافقان و جهّال را بر ايشان تفضيل و رجحان مي¬دهي؟ حاضران از قوّة بديهيّة جناب علّامه تعجّب نمودند و بر آن سيّد بخنديدند.

گويند: روزي بنّايي مشغول بنّايي بود و علّامه در خدمت پدرش ايستاده بود، ناگاه قدري از گِل به روي علّامه آمد. بنّا گفت: اي كاش من آن گِل بودم؛ پس علّامه بالبديهه به پدرش گفت: يَقولُ الكافِرُ يا لَيتَني كُنتُ تُراباً.

همچنين معروف است: علّامه در حال طفوليّت در خدمت دائيش محقّق درس مي¬خواند‏ و گاهي چون مي¬گريخت، محقّق از عقب او روان مي¬شد كه او را بگيرد؛ چون به نزديك وي مي¬رسيد، علّامه آية سجده را تلاوت مي¬نمود؛ و چون محقّق به سجده مي‏رفت، علّامه فرصت را غنيمت شمرده مي¬گريخت.

كرامات زيادي به علّامة حلّي منسوب است،‌ از جمله در كتاب مجالس قاضي نورالله مذكور است و در السنه و افواه مشهور است كه يكي از علماي اهل سنّت كه در بعضي از فنون علمي استاد علّامه بود كتابي در ردّ مذهب شيعة اماميه نوشته بود و در مجلس آن را براي مردمان مي¬خواند و ايشان را اضلال و گمراه مي¬كرد و از بيم اين¬كه مبادا كسي از علماي شيعه آن را رد نمايد، به كسي نمي¬داد كه آن را استنساخ كند؛ و علّامه هميشه در فكر بود كه آن را به دست آورد، تا در ردّ آن بنويسد. چون مؤلّف آن كتاب يكي از معاندين علّامه بود، علّامه به يكي از شاگردان خود فرمود كه در نزد آن عالم سنّي تلمّذ كند، تا اطمينان از او حاصل كرده و يك شب كتاب را به او عاريه داد. و چون كتاب به دست علّامه رسيد، شروع به استنساخ و يا رد آن نمود، تا وقت سحر شد كه بي‏اختيار او را خواب ربوده و قلم از دستش افتاد. چون صبح بيدار شد، افسوس خورد كه چرا خوابيد و كتابت را انجام نداد، و چون به كتاب نگاه كرد، ديد كه مجموع كتاب نوشته شده و در آخر آن نوشته است: «كتبه: م ح م د ابن الحسن العسكري صاحب الزّمان.»

شيخ فخرالدّين طريحي در كتاب مجمع البحرين در مادّة علم نوشته كه پانصد كتاب از تأليف به خطّ علّامه ديده شده به غير از آنچه از تأليف آن جناب به خطّ ديگري يافته شده كه زياده بر هزار كتاب است. از جمله كتاب¬هاي او عبارتند از:‌ شرح تجريد خواجه نصيرالدّين در كلام، جوهرالنّضيد در منطق، نهج¬الحقّ و كشف¬الصّدق، منهاج¬الكرامه، كشف¬اليقين و اَلفَين كه دو هزار دليل بر امامت بلافصل علي (ع) از پيامبر اسلام (ص) است.

شيخ بهائي

محمّد بن حسين بن عبدالصّمد عاملي معروف به بهاءالدّين عاملي و شيخ بهائي (953 ـ 1031 هجري) يكي از بزرگترين و پرآوازه¬ترين دانشمندان ذوفنون است كه در همة علوم زمان خود مانند فقه، اصول، رياضيّات، نجوم، فلسفه، كلام، ادبيّات، شاعري، معماري، عرفان، علوم عربيّه و حتّي در عجائب و طلسمات، مهارت تامّ داشته است.

پدر شيخ بهايي «شيخ حسين عبدالصّمد»‌ از رهبران جامعة شيعيان جبل عامل در جنوب لبنان و از شاگردان شهيد ثاني است و چون استادش «شهيد ثاني» را عثماني¬ها به شهادت رسانيدند، وي در سال 966 به همراه خانواده¬اش و از جمله شيخ بهائي كه در آن موقع سيزده ساله بود، براي ترويج مذهب اثنيٰ عشري به ايران آمد.

آمدن فقهاي لبنان از جمله شيخ بهائي و پدرش به ايران بسيار تأثير مثبت داشته است. علّامة مطهّري در كتاب «خدمات متقابل ايران در اسلام» مي¬گويد:

«فقهاء جبل عاملي نقش مهمّي در خط مشي ايران صفوي داشته¬اند. چنان¬كه مي-دانيم صفويّه درويش بودند، راهي كه ابتدا آنها بر اساس سنّت خاص درويشي خود طي مي¬كردند، اگر با روش عميق فقهي در ايران پايه¬گذاري نمي¬شد، به چيزي منتهي مي¬شد نظير آنچه در علوي¬هاي تركيه و شام هست».

شيعيان لبنان از نظر زماني هم بسيار بر شيعيان ايران تقدم دارند، چه آنها شيعياني هستند كه از بركت ابوذر صحابي بزرگ رسول الله به مذهب تشيّع گرويدند. بدين ترتيب كه ابوذر در زمان خلافت عثماني بر عليه او قيام كرد و همه جا كارهاي او را مخالف اسلام و قرآن ¬كريم دانست، ولي از آنجا كه پيامبر (ص) در بارة خوبي ابوذر سفارش كرده بود كه همه مي¬دانستند؛ كشتن او را به صلاح خود نمي¬دانست و به همين جهت او را به شامات و لبنان فعلي تبعيد كرد. ولي ابوذر در آنجا هم دست از مبارزه نكشيد و مردم را به اسلام راستين كه پيروي از علي (ع) باشد دعوت كرد، به زودي مردم زيادي دور او جمع آمدند كه شيعيان لبنان از فرزندان و بقاياي آنها هستند. معاويه كه از جانب خليفة دوّم و آن¬گاه خليفة سوّم در آنجا حكومت مي¬كرد، نامه¬اي به عثمان نوشت كه ابوذر دارد هم حكومت را از دست من به در مي¬برد و هم از دست تو؛ ازاين¬رو، عثمان او را به مدينه خواست و از آنچا او را به ربذه كه زادگاهش بود تبعيد كرد و او تا وفاتش در آنجا بود.

باري شيخ بهائي در سال 953 هجري در بعلبك لبنان به دنيا آمد و پس از تحصيلات مقدّمات و زبان فارسي وارد ايران شد و مدّت ده سال در قزوين كه پايتخت ايران بود، به تكميل تحصيلات خود پرداخت و در همة علوم زمان خود متبحّر گرديد. آن¬گاه به قصد سير و سفر در بلاد مسافرت آغاز كرد و بعد از زيارت حرمين شريفين مكّه و مدينه به شام و بيت¬المقدّس و مصر و آسياي صغير و آذربايجان سفر كرد و علاوه بر ديدن آن بلاد، نزد بزرگان علم تلمّذ نمود و نزد بزرگان اهل سير و سلوك آداب ترك و تجرّد آموخت.

شيخ بهائي علي رغم نزديكيش به دربار صفوي و داشتن شغل شيخ الإسلامي و به تبع آن به ضرورت اشتغال به امور دينوي، در سلك عرفا بوده است. وي معمار برجستة دورة صفويه بوده و مسجد شاه (امام خميني) اصفهان كه از شاهكارهاي معماري جهان است از آثار اوست. و آثار و معماري¬هاي خارق¬العادة ديگري همچون حمامي كه با يك شمع گرم مي¬شده به وي منسوب است.

شيخ بهايي به عربي و فارسي شعر مي¬سروده و از او آثار گرانبهاي فراواني به جا مانده كه از جملة‌ آنها دو مثنوي فارسي: «نان و حلوا» و «شير و شكر» و نيز «حبل المتين» در احاديث و شرح احاديث، «تفسير عروة الوثقي»، «زبده» در اصول فقه، «مفتاح الفلاح» در عبادات شبانروز، و «تعليقات بر الهيّات تجريدالإعتقاد خواجه نصير» مي باشد. از آثار مهم شيخ بهائي يكي «جامع عبّاسي» است كه به قول شهيد مطهّري در كتاب «خدمات متقابل اسلام و ايران» اوّلين كتابي است كه شامل يك دورة فقه غيراستدلالي به صورت رساله عمليّه به زبان فارسي است. «فوائدالصّمديه» كه در صرف و نحو عربي است و يكي از پانزده كتاب جامع المقدّمات است كه هنوز هم به عنوان كتاب رسمي درسي حوزه¬هاي علميه است از شيخ بهائي است. شيخ بهائي كتاب¬هايي در حساب و هيئت هم دارد. يكي از كتاب¬هاي معروف او «كشكول» است كه حاوي عرفان، نجوم، ادبيّات، فقه، تاريخ، فلسفه، كلام، لطيفه و... به زبان عربي و فارسي است؛ و ازاين¬رو هم، آن را كشكول ناميده است.

شيخ بهايي در سال 1030 يا 1031 در اصفهان از دنيا رفت، آن¬گاه جنازه¬اش به مشهد مقدّس منتقل شد و در پايين پاي مطهّر امام هشتم دفن گرديد.

شيخ بهايي يك شيعي باايمان و دانشمندي صوفي¬منش بوده است. وي در عصر خود وزير سلطان و شيخ الإسلام رسمي كشور بود.

برجستگي مهمّ شيخ بهائي در اين است كه بي¬اعتباري همة علوم را نسبت به عرفان و علم خداشناسي نشان مي¬دهد، آن هم در حالي كه در همة علوم تبحّر كامل داشته است و از نظر اجتماعي هم بالاترين مقام روحاني رسمي كشور (شيخ الاسلامي) داشته است.

از جملة اشعار شيخ بهايي اينها هستند:

چند زين فقه و كلام بي¬اصـــــــــــــول مغز را خـــــــالي كني اي بوالفضول

صرف شد عمرت به بحث صرف و نحو از اصول عشق هم خوان يك دو حرف

ايّها الاهـــــــــــل الّذي في المدرسه كلّمـــــــــــــا حصّلتموهم وسوسه

علم نبود غير علم عـــــــــــــاشقي مـــــــــــــــابقي تلبيس ابلـيس شقي

هر كرا در سر نبــــــاشد عشق يار بهر او پالان و افساري بيـــــــــــــــار

شيخ بهايي با آن¬كه در قصّة رمزي موش وگربه، صوفيّة‌ زمانش را مستحقّ ملامت مي¬داند و با آن¬كه منصب شيخ الاسلامي اصفهان را داشت، مكرّر به بهانة سياحت و سفر حجّ به كسوت درويشان درمي¬آمد؛ و چنان¬كه اسكندربيگ منشي و مورّخ آن عصر خاطر نشان مي¬كند در ايّام سياحت به صحبت اكابر صوفيّه و ارباب سلوك و اهل الله هم مي¬رسيد. (زرّين¬كوب، دنبالة‌ جست¬وجو در تصوّف ايران، ص 259)

شيخ علي اكبر نهاوندي مي¬نويسد: روزي شيخ بهايي به يكي از شاگردان خود كه تعداد آنها به چهارصد نفر مي¬رسيد گفت: امشب به منزل ما بيا. آن شاگرد مي¬گويد: من امتثال كردم و رفتم، كم¬كم اركان دولت صفوي آمدند و همه صوفي بودند. پس شيخ بهايي كسوت خرقة درويشي پوشيد و سرحلقة اهل ذكر شد‌ و آنها مشغول ذكر شدند‌ و به فاصلة يك ساعت آنها را جذبه گرفت و از دهانشان كف مي¬ريخت و روي زمين افتادند؛ جز شيخ كه در حال عادّي باقي ماند. پس شيخ بهايي فرمود: من تو را آوردم كه ببيني من بيچاره در اين زمان مبتلا شده¬ام‌ كه شاه و درباريان همه اهل تصوّف هستند، ناچار شدم از اين راه وارد شوم، شايد كم¬كم آنها را هدايت كنم. (جنّتان مدهامّتان، جنّت 1 ص 29)

فيض كاشاني

عالم، فاضل، حكيم، فقيه، محدّث، مفسّر، متكلّم، اديب و شاعر محمّد بن مرتضيٰ معروف به ملّا محسن فيض، يكي از نوادر دانشمندان شيعه مي¬باشد. وي در سال 1007 قمري در كاشان زاده شد، و پس از رشد و كمال، در محضر سيّد ماجد بحراني و ملّاصدرا در شيراز به تحصيل پرداخت و به دامادي ملّاصدرا مفتخر شد، و از طرف او به لقب «فيض» نامبردار شد. وي در 1091 درگذشت و در كاشان به خاك سپرده شد.

فيض كاشاني كتاب¬هاي زيادي تأليف نموده، از جمله:‌ تفسير صافي، تفسير اصفي، كتاب وافي و شافي و نوادر (در حديث)، معتصم الشّيعه، مفاتيح الشّرايع و النّخبه (در فقه)، علم¬اليقين في اصول الدّين، المحجّة البيضاء في إحياء الإحياء، الكلمات المكنونه، شافي، انوارالحكمه، شرح صحيفة سجّاديّه، ديوان اشعار و ضياءاللّقب. فيض كتب اربعه را نيز در يك مجموعه به نام «وافي» با حذف مكرّرات تدوين نمود.

ملّا عبدالرّزّاق لاهيجي

ملّا عبدالرّزاق لاهيجي متوفّاي 1072 هجري، متكلّم، منطقي، شاعر و صاحب كتاب هاي: شوارق الالهام، شرح بر تجريدالكلام، گوهر مراد، حدوث عالم، كلمات طيّبه، و ديوان شعر.


کتاب مذاهب اسلامی

دکتر رحمت الله قاضیان