سایت اصول دین


ايدئولوژی اسلام


دکتر رحمت الله قاضیان

ايدئولوژی اسلام.

هرچند بيان کلّی ايدئولوژی اسلام به علّت گستردگی کاری دشوار است؛ ولی به حکم «ما لايُدرَک کُلُّهُ لايُترَک کُلُّهُ» برخی از مشخّصات اسلام از نظر ايدئولوژي را بيان می-کنيم:

1 ـ همه¬جانبگی: از جمله¬ امتيازات اسلام بر ساير اديان اين است که هيچ دينی مثل اسلام به بيان دقيق و جامع عقايد و احکام و قوانين دينی نپرداخته است.

2 ـ اجتهادپذيری: احکام و قوانين اسلام چنان جامع و کلّی بيان شده¬اند، که مجتهد با کمک عقل می¬تواند از آن¬ها موارد بسياری اشتقاق و استخراج نمايد.

3 ـ سهولت و سادگی: برخلاف مسيحيّت و اديان هندی چون برهمايی و بودايی که عمل کردن کامل به بسياری از دستورات آن¬ها هم¬چون رهبانيّت و گوشه¬گيری از اجتماع بسيار مشکل است؛ به طوری¬که تعداد بسيار اندکی در هر زمان می¬توانند بدانها عمل کنند، اسلام به تعبير پيامبر اسلام(ص) دين سهله و سمحه است، حتّي لذّاتی چون ازدواج و تفريح و غذا مستحسن و ممدوح است؛ و ازاين¬رو، عمل به دستورات اسلام بسيار آسان است.

4 ـ اجتماعی بودن: از جملة امتيازات اسلام نسبت به اديان ديگر اين است که فردی¬ترين احکام و عبادات آن به صورت اجتماعی در نظر گرفته شده است. مثلاً اگر مسلمان به تنهايی هم نماز می¬خواند، بايد بگويد: «اِهدِنَا الصِّراطَ المُستَقيمَ: خدايا ما را به راه راست هدايت فرما» نه من را. همة¬ مسلمين بايد با هم در ماه رمضان روزه بگيرند، همه بايد در ماه ذی¬حجّه با هم به حجّ بروند. مسلمان نه فقط بايد به احکام و دستورات اسلام عمل کند، بلکه ديگران را هم بايد امر به معروف و نهی از منکر نمايد.

5 ـ تقدّم حقّ جامعه بر فرد: هر جا که ميان حقِّ جامعه و فرد در اسلام تعارض افتد، از نظر اسلام حقّ جامعه بر فرد مقدّم است و حاکم شرع در اين مورد تصميم می¬گيرد.

6 ـ اصالت فايده: در اسلام در هر کاری فايدة¬ آن بايد در نظر گرفته شود و کاری که هيچ¬گونه فايده¬ای ندارد و لغو است، ممنوع می¬باشد. چنان¬که قرآن ¬فرموده: «اَلَّذينَ هُم عَنِ اللَّغوِ مُعرِضونَ: مؤمنين از کار لغو و بيهوده اعراض می¬کنند.» ¬(مؤمنون 2)

7 ـ حقوق و آزادی فرد: اسلام در عين اين¬که دينی است اجتماعی، حقوق فرد را هم از نظر سياسی و اقتصادی و حقّ مسکن و انتخاب شغل و همسر و محترم شمرده شده است.

8 ـ حرام بودن کارهای مضرّ به حال فرد و اجتماع: خداوند بر اساس حكمتش در هر زمانی احکامي به نام «دین» برای تأمین سعادت مردم در دنیا وآخرت فرستاده است و اسلام کامل¬ترین و آخرین دینی است که در آن تمام برنامه¬های سعادت بشر از اوّلین روز قدم گذاشتن او به دنیا تا روزی که به سوی پروردگارش رجوع می¬کند، ارسال فرموده است.

بنابراین، هر عملی که اسلام واجب کرده است مانند انجام عبادات، تقوا، صداقت، امانت، عدالت، کمک به دیگران و...، در انجام آن¬ها مصالحی وجود دارد که لازم است برای تأمین سعادت فرد و اجتماع آن¬ها را انجام دهیم؛ و هر عملی را حرام فرموده است همچون اسراف و تبذير و رشوه و احتکار ارزاق و مايحتاج عمومی و ربا و کسب درآمد از طريق برپا کردن ميخانه و عشرتکده و قمارخانه و غيره دارای مفاسد و مضرّاتی به حال فرد و اجتماع است و برای تأمین سعادت فرد و اجتماع باید از انجام آنها اجتناب کنیم.

تعادل ميان مادّيّت و معنويّت در اسلام

در اسلام روش زندگی طوری تنظيم شده که زندگی مادّی و اجتماعی انسان به منزلة¬ وسيله¬ای برای زندگی معنوی و اخروی او می¬باشد. انسان مؤمنِ مسلمان در عين حالی که با جمع است، با خدای خود در خلوتگه راز است؛ در حالی که برای زندگی مادّی در تلاش است، در جهاني آرام به سر می¬برد و به هر سو رو می¬آورد، جز روی خدا را نمی-بيند.

آري،‌ اسلام دين اعتدال است؛‌ يعني نه ديني است كه نسبت به مادّيات و مسائل مربوط به زندگي دنيا بي¬اعتنا باشد؛ نه آييني است كه همه چيز را از دريچة مادّيّات بنگرد. در عبادات نه مانند برخي از اديان‌ چون برهمايي و مسيحيّت،‌ رياضت-هاي مشكل و طاقت¬فرسا دارد،‌ و نه مانند برخي اديان ديگر قليل¬العباده است. در معاملات نه مانند كاپيتاليسم، به دست آوردن سرمايه¬ را به هر شكل و از هر راه كه باشد مجاز شمرده و نه مانند كمونيسم مالكيّت و سرمايه¬داري را ممنوع ساخته است. و به همين ترتيب، در همة مسائل راه وسط و ميانه را كه مطابق با فطرت انساني است،‌ به پيروانش پيشنهاد مي¬كند.

امر به كسب مواهب دنيوي و مادّي

1 ـ خداوند در يك آيه مي¬فرمايد: «اِبتَغِ فيما آتاكَ اللهُ الدّارَ الآخِرَةَ وَ لاتَنسَ نَصيبَكَ مِنَ الدُّنيا: در آنچه خدا به تو داده، سراي آخرت را بطلب؛ و بهره¬ات را از دنيا فراموش مكن.» (قصص 77) كه در ضمن اين¬كه هدف اصلي انسان را كسب ثواب و ره¬توشه براي آخرت دانسته، امر مي¬كند كه بهرة خود را از دنيا هم فراموش نكن.

2 ـ در سورة¬ جمعه مي¬فرمايد: «فَاِذا قُضِيَتِ الصَّلاةُ فَانتَشِروا في الاَرضِ وَابتَغوا مِن فَضلِ اللهِ: وقتي نماز پايان گرفت، در زمين پراكنده شويد و از فضل خدا بطلبيد.» (جمعه 10)

3 ـ در آيات زيادي از مال دنيا به عنوان خير ياد شده است، مانند آية: «مَاتُنفِقوا مِن خَيرٍ فَلِاَنفُسِكُم، وَ ماتُنفِقونَ اِلَّا ابتِغاءَ وَجهِ اللهِ؛ وَ مَاتُنفِقوا مِن خَيرٍ يُوَفَّ اِلَيكُم: آنچه را از خير انفاق مي¬كنيد،‌ براي خودتان است، ولي جز براي رضا انفاق نكنيد و آنچه از خير انفاق كنيد، پاداشش به طور كامل به شما داده مي¬شود. (بقره 272)

اسلام و كار

اسلام براي ريشه¬كن كردن فقر در جامعه از يك طرف افراد را به كارهاي توليدي تشويق مي¬كند، تا آنجا كه كار را يك نوع عبادت معرّفي مي¬كند و كارگر را در نزد خدا از يك عابد بي¬كار برتر مي¬داند؛ و از طرفي، آن¬چه را كه سبب بروز بحران¬هاي اقتصادي مي¬گردد حرام نموده و براي تحقّق¬يافتن اين اهداف قوانيني وضع كرده، كه بعضي ازآن¬ها عبارتند از:

1 ـ اسلام مي¬گويد: هركس زمين بايري را آباد كند، مالك آن خواهد بود.

2 ـ اسلام اجازه نمي¬دهد‌ كه بعضي منافع طبيعي را در اختيار و تيول خود درآورند.

3 ـ اسلام با تحريم احتكار مايحتاج عمومي جامعه چون مواد غذايي و دارويي، مانع از به وجود آمدن بازار سياه در جامعه و ضربه وارد شدن به توازن اقتصادي جامعه شده است.

4 ـ اسلام تعطيل و مهمل¬گذاردن اراضي را اجازه نمي¬دهد‌ و اگر كسي كه زميني را در اختيار داشته و به آبادي آن مي¬پرداخته‌ و اكنون قادر به چنين كاري نيست، بايد آن را به ديگري واگذار كند كه مي¬تواند او را آباد كند و از آن استفاده برد.

5 ـ اسلام با تحريم ربا،‌ افراد را براي سرمايه¬گذاري دركارهاي توليدي تشويق مي-نمايد.

6 ـ اسلام با تشويق به تحصيل علوم و فنون و صنايع و وسايل دفاعي، هم وسايل پيشرفت جامعة اسلامي را فراهم آورده‌ و هم بهترين راه براي زدودن فقر را از جامعه¬ اسلام پيشنهاد داده و هم راه سلطه¬ كفّار و بيگانگان را بر جامعه¬ اسلامي بسته است.

برده در اسلام

فلسفة¬ بردگي در اسلام بيشتر اين است كه برده¬اي كه از بلاد كفر آمده،‌ مدّتي در خانوادة يك نفر مسلمان زندگي ¬كند، از غذايي كه خود مسلمان مي¬خورد به او بخورانند و از لباسي كه خود مي¬پوشد به او بپوشانند.‌ بعد از اين¬كه مدّتي حقيقت اسلام و عدالت اسلامي و معالم ديني، اصول دين، فروع دين و اخلاق دين را ياد گرفت آزاد شود.‌ ائمّة¬ اطهار(ع) غلام¬ها و كنيزها مي¬خريدند‌ و به آن¬ها يك نوع تعليم و تربيت اجباري اسلامي مي¬دادند، و بعد آنها را آزاد مي¬كردند؛‌ به طوري كه بعد از يك سال كه آزاد مي¬شدند، نسبت به قبل از زمين تا آسمان تفاوت كرده بودند و كسي شده بودند.

سيرة¬ پيامبر اسلام (ص)

به نقل «امام حسن (ع) » «رسول خدا (ص) چون راه می¬رفت، قدم¬هايش را از زمين بلند کرد و به آرامی و باوقار راه می¬رفت. هنگام راه¬ رفتن همچون کسی بود، که در سراشيبی راه می¬رود. بيشتر به زمين نگاه می¬کرد تا به آسمان. به کسی خيره نمی¬شد و به هرکسی برخورد می¬کرد ابتدای به سلام می¬کرد. رسول خدا (ص) پيوسته محزون و دائماً در تفکّر بود و آنی راحتی نداشت. بسيار ساکت بود و جز در موقع ضرورت حرف نمی¬زد. از اوّل تا آخر کلامش به آرامی حرف می¬زد. کلامش کوتاه و جامع بود بدون زيادی و کمی. اخلاقش نرم بود و به کسی تندی نمی¬کرد. نعمت هر چند ناچيز بود در نظرش بزرگ بود و هيچ نعمتی را مذمّت نمی¬کرد. دنيا و ناملايماتش او را به خشم نمی¬آورد؛ و چون حقّی پامال می¬شد، خشمش فرو نمی¬نشست، تا آن¬که حق را ياری کند. (معاني الاخبار، باب صفت نبي)

و علي (ع) فرموده: رسول خدا (ص) زبانش را از غير سخنان لازم باز می¬داشت، با مردم مأنوس بود و آنها را از خود نمی¬راند. بزرگ هر قوم را گرامی می¬داشت و او را بر آنها حاکم می¬نمود. از اصحاب خود تفقّد می¬فرمود و از مردم احوال ديگران را می¬پرسيد. كار نيكو را تحسين وکار زشت را تقبيح می¬کرد. ميانه¬رو بود، نه افراط می¬کرد و نه تفريط. از مردم غافل نمی¬شد، مبادا غافل شوند يا منحرف گردند. از حق کوتاهی نمی¬نمود و از آن هم تجاوز نمی¬کرد. در هيچ مجلسی نمی¬نشست يا برنمی-خاست، مگر با ذکر خدا؛ چون در مجلسی وارد می¬شد، هرجا که خالی بود می¬نشست. حق هر يک از همنشينانش را چنان ادا می¬کرد که کسي احساس نمی¬کرد ديگری پيشش از او محترم¬تر است. با هرکه می¬نشست، آن¬قدر صبر می¬كرد تا برخيزد. هر کس از او چيزی می¬خواست يا حاجتش را بر مي¬آورد يا او را با سخن خوش راضی می-نمود. مردم از خُلقش در راحت بودند و برای¬آنان چون پدری بود و همه در حق نزد او مساوی بودند. مجلسش مجلس حلم وحيا بود و در آن نه صداها بلند می-شد و نه حرمت¬ها شکسته می¬شد. به بزرگ¬ترها احترام می¬شد و به کوچک¬ترها مهربان بودند؛ نيازمندان را بر خود مقدّم می¬داشتند و غريبان را نگهداری می¬کردند. (معاني الاخبار، باب صفه النّبي)

مذاهب اسلامي

مسلمين به سه فرقة¬ اصلي:‌ شيعه، سنّي‌ و غلّات تقسيم شده¬اند.

شيعه به كساني اطلاق مي¬شود كه معتقدند بنا بر نصوص فراواني چون حديث دار، حديث منزلت، حديث ثقلين، مخصوصاً‌ حديث غدير كه به طور متواتر در كتاب¬هاي اهل سنّت آمده¬اند، پيامبر (ص)، علي (ع) را بارها به جانشيني خودش انتخاب فرموده است. مهم¬ترين فرقه¬هاي شيعه عبارتند از: زيديّه، باطنيّه و اماميّة اثني عشريّه.

اهل سنّت كساني هستند، كه با ناديده گرفتن اين همه احاديث در انتخاب علي (ع) توسطّ پيامبر (ص) به عنوان جانشين خودش در كتاب¬هاي خودشان،‌ معتقدند پيامبر (ص) از دنيا رفت‌ و جانشيني براي خودش انتخاب نكرد؛ ازاين¬رو، مسلمين ابوبكر و آن¬گاه عمر،‌ بعد عثمان‌ و بالاخره علي (ع) را به خلافت و جانشيني پيامبر (ص) انتخاب كردند. مهم¬ترين گروه-هاي كلامي اهل سنّت عبارتند از: خوارج، مرجئه، معتزله، اشاعره و اهل حديث‌ كه اكنون وهّابيّه و سلفيّه نام دارند. اهل سنّت از نظر فروع دين و مسائل فقهي نيز به فرقه¬هاي مختلفي چون: حنفي، مالكي، شافعي، حنبلي و غيره تقسيم شدند.

و غلّات كساني هستند،‌ كه در باره¬ بعضي اشخاص ـ‌ مخصوصاً‌ حضرت علي (ع) و احياناً ائمّة ديگر (ع) غلوّ كرده و براي آن¬ها مقام نبوّت يا خدايي قائل شده¬اند.

کثرت¬گرايی دينی (پلوراليسم)

هر دين و مذهبی تنها تبعيّت از قوانين خود را مُوجب رستگاری کامل می¬داند؛ ولی متکلّمين مسيحی که مي¬بينند در دنيای خردگرای حاضر که مردم حرف نامعقول نمی¬پذيرند، و در تورات و انجيل مطالب مخالف عقل بسياری وجود دارد، که با هيچ معياری قابل توجيه نيستند، برای باقی ماندن عوام النّاس بر مسيحيّت، به دست و پا زدن-های مذبوحانه¬ای متوسّل شده¬اند. از جمله اخيراً يک متکلّم مسيحی به نام «جان هيک» با طرح مطلبی به نام «گوهر و صدف دين»، ادّعا کرد، که حقيقت دين عبارت از متحوّل کردن شخصيّت و حيات خودمحورانة¬ انسان به شخصيّت و حياتی خدامحورانه و گزاره-های دينی يعنی اعتقادات اديان مختلف هم¬چون تجسّد خدا و تثليث در مسيحيّت يا تنزيه خدا از جسم و توحيد در اسلام و نيز عبادات و اخلاقيّات در اديان و مذاهب مختلف حکم صدف دين دارند که در واقع برداشت¬های ذهنيّت شرقی و غربی از دين برای حفظ گوهر دين می¬باشند؛ ازاين¬رو، مادامی که اين گزاره¬ها برای حفظ گوهر دين در تحوّل شخصيّت ما مؤثّرند، از احترام برخوردارند، ولی تأثير چندانی در اصل مطلب ندارند. پس هر يک از اديان آسمانی بزرگ در واقع صراط مستقيم هستند؛ و ازاين¬رو، اعتقاد به هريک از اديان آسمانی نظير يهوديّت و مسيحيّت و اسلام و عمل به دستورات آنها بلامانع است. و اين مطلب را پلوراليسم يعني كثرت گرايي در مقابل حصرگرايي مي¬نامند.

اشکال

1 ـ پلوراليسم دينی بدون توجّه به سخنان خود پيامبران و بدون آوردن سخنی از آن¬ها دالّ بر ادّعای خودش از آن¬ها ارائه شده است؛ در حالی که اين پيام¬آوران قائل¬اند آنچه ما عرضه می¬داريم ارتباطی با خود ما ندارد، بلكه ما تنها ناقل و حامل فرمان¬های الهی هستيم.

چنان¬که «قرآن کريم» در اين زمينه می¬فرمايد: «اِن اَتَّبِعُ اِلَّا مايوحى اِلَيَّ وَ مااَنَا اِلَّا نَذيرٌ مُبينٌ: جز از آنچه به من وحی می¬شود پيروی نمی¬کنم.» (احقاف 9)

2 ـ اگر اديان مختلف تفسيرهای هر دينی از حقيقت است، هيچ¬يک از اديان حقيقت ندارند و در آن صورت نه فقط ميان اسلام و مسيحيّت ويهوديّت؛ بلکه ميان اينها و اديان بودايی و برهمائی و حتّي مکاتب الحادی و ماترياليسم نيز فرقی نخواهد بود؛ زيرا همگی در اين¬که گزاره¬ای از هستی را ترسيم می¬کنند كه با واقع مطابقت ندارند، سهيم می¬باشند.

3 ـ چگونه مي¬توان گفت: سخن پيامبران که مدّعی هستند پيام¬های خود را با ارتباط با خدا و از او دريافت داشته¬اند، متفاوت بلکه متناقض است، چون يکی به توحيد دعوت می¬کند و ديگری به تثليث. و اگر معنی ارتباط با خدا اين است، چه فرقی بين پيامبران و غيرپيامبران است که دعوی ارتباط با خدا ندارند؟

4 ـ پلوراليسم قائل است که خداوند وحي¬های خود را به يک گونه بر همة پيامبرانش عرضه می¬کند؛ ولی آنها هرکدام بسته به فرهنگ و بينش حاکم بر جامعه¬شان پيام را به گونه¬ای تعبير می¬کنند. و اين خلاف واقع است؛ زيرا اوّلاً، پيامبر اسلام (ص) از محيط شرک-آلود عربستان برخاست و ندای توحيد سرداد؛ ولي عيسي (ع) که در بين يهوديان موحّد برخاست، به عقيدة مسيحيان به تثليث و سه¬گانه بودن خدا دعوت کرده است.

ثانياً، اسلام مثلاً گزاره¬هايی دارد، هم¬چون وجود خدا، توحيد او، صفات جمال و جلالش، زندگی پس از مرگ، دعوت مردم برای مبارزه با ظلم و ستم، دعوت به داشتن اخلاق نيک و دوری از منکرات و... آيا صحيح است بگوييم: اين آموزه¬ها بازتاب خود پيامبر اسلام (ص) و تلقّی وی از وحی¬های الهی است، نه آن¬که گزاره¬هايی از حقايقی که در واقع هستند. در حالی که قرآنی که پيامبر اسلام (ص) از طرف خدا آورده است، در اين زمينه می¬فرمايد: «قُل نَزَّلَهُ رُوحُ القُدُسِ مِن رَبِّكَ بِالحَقِّ، لِيُثَبِّتَ الَّذينَ آمَنوا وَ هُدًى وَ بُشرىٰ لِلمُسلِمينَ: بگو آن را روح¬القدس از طرف پروردگارت به حق فرود آورده، تا کسانی را که ايمان آورده¬اند ثابت و استوار گرداند و برای مسلمانان هدايت و بشارتی است.» (نحل 102)

ولي بايد گفت: كه غربي¬ها اين حرف¬ها را فقط براي مردم اديان ديگر مي¬زنند، تا در دينشان سست شوند، نه براي مردم خودشان.


کتاب تاریخ ادیان

دکتر رحمت الله قاضیان