سایت اصول دین


فرقه هاي جعلي شيعه


دکتر رحمت الله قاضیان

5 ـ فرقه هاي جعلي شيعه.

خلفاي غاصب و ستمگر اموي و عبّاسي و طرفداران آنها براي مخدوش ساختن مذهب حقّة¬ اهل بيت (ع) اشخاص و فرقه¬هاي ساختگي چندي براي شيعه درست كرده¬اند كه‌ از جملة آنها سبائيّه، كيسانيّه و غرابيّه است كه محقّقيني همچون دكتر طهٰ حسين مصري و عبّاس محمود عقّاد و علّامة عسكري بعد از تحقيق و كنكاش در تاريخ به اثبات رسانده¬اند كه اصولاً نه چنين اشخاصي وجود داشته¬اند و نه چنين مذاهب و نحله¬هايي.

1 ـ سبائيّه

نام عبدالله بن سبا در كتب تاريخ براي اوّلين بار در «تاريخ طبري» ديده مي¬شود؛ و او هم تاريخ خود را در اوائل قرن چهارم نگاشته است و تا آن زمان كه تاريخ-هاي اصلي و مادر نگاشته شده¬ بود، هيچ نامي از عبدالله بن سبا ديده نمي¬شود. بلكه تنها در اواخر نيمة¬ نخست قرن دوّم هجري بود، كه داستان عبدالله بن سبا توسّط سيف بن عمر،‌ كه به حيله¬گري و دروغ¬پردازي و چاپلوسي مشهور است‌ و نزد حكّام عبّاسي كه در همة¬ موارد با علويان و پيروان آنها سخت دشمني مي-ورزيده، بيان گرديد و بر سر زبان¬ها افتاد.

باري، در تاريخ طبري از قول «سيف بن عمر» آمده است:‌ «عبدالله سبا» مردي يهودي از اهل صنعا بود كه از مادري سياه متولّد شده بود. وي در زمان عثمان به قصد فساد مسلمان شد و براي اين منظور با مطرح¬ كردن وصايت علي (ع) از پيامبر (ص) و غصب خلافتش توسّط خلفا، افرادي را به مكّه و مدينه‌ و كوفه و بصره و شام و مصر گسيل داشت، تا مردم را بر ضدّ عثمان بشورانند. در پي اعتراض عدّه¬اي از ناراضيان در مدينه، عثمان براي پي¬گيري شكاياتشان افرادي به شهرها فرستاد. پس از مدّتي همة¬ نمايندگان برگشتند و خبر از عدالت فرمانداران آوردند، بجز عمّار ياسر كه خبر آورد «عبدالله بن ابي¬سرح» فرماندار مصر با عبدالله بن سبا و گروهش مردم را عليه عثمان مي¬شورانند. در نتيجة¬ تحريكات آنان، سرانجام عدّة زيادي از همة¬‌ شهرها عليه عثمان به مدينه آمدند و او را به قتل رساندند.

ديگر از عبدالله بن سبا اسمي ديده نمي¬شود، تا جنگ جمل كه باز از قول سيف بن عمر نقل شده كه دو سپاه براي صلح توافق نمودند؛ ولي گروه سبائيّه و قاتلان عثمان كه صلح را به ضرر خود مي¬ديدند، شبانه به هر دو سپاه حمله كردند و دو سپاه به پندار اين¬كه طرف مقابل جنگ را آغاز كرده، شروع به جنگ كردند و افراد بسياري كشته شدند.

بسياري از مورّخان فعلي اهل تسنّن همچون طه¬ حسين و مستشرقين بسياري مثل كايتاني، برناريوس، ولهاوزن و فريد ليندر، نيز داستان عبدالله بن سبا را ساخته¬ی متأخّران مي¬دانند.

دكتر طه حسين مصري در كتاب خود «علي و فرزندانش» گويد: ماية¬ شگفتي است كه چگونه مي¬شود تمام مورّخاني كه جنگ جمل را نگاشته¬اند، نامي از عبدالله بن سبا نبرده¬¬اند؛ بلكه اين داستان را دشمنان شيعه ساخته¬اند،‌ تا با وارد كردن عنصري يهودي در اصول اين مذهب، منتهاي مكر و نيرنگشان را عليه شيعه به كار برند و آنان را بدنام سازند.

محقّقين از جمله دكتر علي وردي برآنند كه عبدالله بن سبا كه به ابن¬سوداء معروف بوده،‌ همان عمّار ياسر بوده است. چه عمّار از كساني بود‌ كه مردم را عليه عثمان مي¬شوراند. و نيز گفتند: عبدالله بن سبا به شهر فسطاط مصر رفت و در آنجا مي¬گفت: عثمان به ناحقّ به خلافت رسيده‌ و صاحب شرعي آن علي بن ابيطالب (ع) است؛ و در واقع اين همان سخن عمّار ياسر است كه مرتّب آن را تكرار مي¬كرد. همچنين گفتند: وقتي در جنگ جمل با كوشش بعضي قرار شد ميان علي (ع) و عايشه صلح برقرار شود، عبدالله بن سبا به كارشكني پرداخت؛ و از طرفي مي¬بينيم كه عمّار ياسر در جنگ جمل نقش فعّالي به نفع علي(ع) داشت؛ چه او بود كه همراه امام حسن(ع) و مالك اشتر به كوفه رفت و مردم را به ياري علي(ع) تشويق كرد. و نيز قرار داشتن عمّار در كنار علي (ع) از عواملي بود كه موجب پشيماني زبير و خروج او از معركه گرديد؛ زيرا زبير و ده¬ها تن از صحابة پيامبر (ص) از آن حضرت شنيده بودند كه فرموده بود: «عمّار با حقّ است و گروهي سركش او را مي¬كشند». بدين ترتيب، معلوم مي¬شود، عبدالله بن سبا كه متأخرين جعل كرده-اند، در اصل همان عمّار بن ياسر بوده است كه قريش در زمان عثمان در بدگويي¬هايشان از عمّار‌ كه از بردن نام او در نزد ديگران پرهيز داشتند و او را «ابن¬سوداء» مي¬ناميدند، مي¬باشد.

2 ـ كيسانيّه

در كتب ملل و نحل پيروان مكتب خلفا آمده است، كه‌ محمّد حنفيّه در سال 81 هجري در سنّ‌ 65 سالگي وفات يافت و پس از مرگ وي، يارانش سه فرقه شدند:

فرقه¬اي به پيروي «ابن¬كرب»‌ محمّد حنفيّه را مهدي پنداشتند و گفتند او نمرده، بلكه پنهان شده و به زودي خواهد آمد و مالك زمين خواهد شد. از جمله حمزة بن عمّاره¬‌ بربري بر آن بود محمّد حنفيّه پيغمبر است و حتّي به الوهيّت وي قائل بود. امام باقر (ع)‌ و شيعيان هم از وي برائت جستند. گفته¬اند: حمزه به اين پندار كه هركس امام را شناخت، هركاري بر او مباح است، با دخترش ازدواج كرد و تمام حرام¬ها را حلال انگاشت.

فرقة¬ ديگر از پيروان محمّد حنفيّه گفتند: محمّد زنده است و در كوه رضوي ميان مكّه و مدينه اقامت دارد و بزهاي كوهي نزد او مي¬آيند و او از شير آنها تغذيه مي¬كند و شيراني در چپ و راستش از وي حراست مي¬كنند. اين فرقه مي¬پندارند امام منتظري كه يامبر (ص) بشارت آمدن او را داده و زمين را پر از عدل و داد مي¬كند، همان محمّدحنفيّه است. حتّيٰ گفته¬اند: سيّد حميري از اين طايفه است و اشعاري در مدح آنان سروده است.

فرقة¬ سوّم كيسانيّه، كساني هستند، كه بعد از محمّد حنفيّه پسرش ابوهاشم را امام مي¬دانند و هاشميّه خوانده مي¬شوند. گفته¬اند:‌ پس از وفات هاشم پيروان او چهار گروه شدند:‌

يكي مختاريّه يا كيسانيّه¬‌ خالص كه قائل شدند بعد از هاشم برادرش علي بن محمّد حنفيّه وصيّ اوست‌ و بعد از او پسرش حسن بن علي و از او به فرزندش علي بن حسن رسيده است و امامت از نسل محمّد حنفيّه بيرون نرفته و امام قائم هم از نسل اوست.

دوّم «حارثيّه» كه گويند: ابوهاشم به عبدالله بن معاويه از فرزندان جعفر طيّار كه در هنگام وفات ابوهاشم خردسال بوده، وصيّت كرده، تا پس از بلوغ جانشين وي شود. عبدالله بن معاويه همان صاحب اصفهان است، كه ابومسلم در زندان او را كشت‌ و گفته¬اند:‌ اينان غالي¬اند و معتقد بوده¬اند خداوند كه نور است در عبدالله حلول كرده است و آن¬كه امام را بشناسد، بر او باكي نيست كه هر گناهي انجام دهد.

سوّم «بيانيّه» كه معتقدند ابوهاشم همان مهدي موعود است و جانشين ندارد و برمي¬گردد و مالك زمين مي¬شود.

چهارم «راونديّه» كه گفته¬اند: محمّد حنفيّه پس از پدرش علي (ع) امام بوده و پس از او ابوهاشم پسرش امام گشته و ابوهاشم هم به هنگام درگذشتش به محمّد بن علي بن عبدالله بن عبّاس جدّ بني¬عبّاس وصيّت كرده است.‌ و محمّد بن علي هم، پسرش «ابراهيم»‌ موسوم به «ابراهيم امام» را جانشين خود كرد و او كسي است كه ابومسلم مردم را به امامت وي دعوت كرد و ابراهيم هم برادرش ابوالعبّاس سفّاح را جانشين خود كرد كه رسماً زمام حكومت را در دست گرفت. و پس از او ابوجعفر منصور و بعد پسرش مهدي خليفه شد. ولي مهدي عبّاسي امامت محمّد حنفيّه را به كلّي منكر شد و مدّعي گرديد كه خلافت پس از رسول خدا(ص)‌ به عمويش عبّاس رسيده و بالاخره به ايشان رسيده است.

اشكالات: 1 ـ دروغ بودن ادّعاي امامت از طرف محمّد حنفيّه:‌ يكي از اشكالات مهمّ اين افسانه¬تراشان اين است كه هيچ¬يك از محمّد حنفيّه و پسرش هاشم به هيچ¬وجه ادّعاي امامت نكرده¬اند،‌ تا پس از آنها امامت به فرزندانشان يا ديگران رسيده باشد.

محمّد حنفيّه در سال 17 هجري زاده شد‌ و به سال 80 درگذشت.‌ وي 23 سال از عمرش را در حيات پدرش سپري كرد و در تمام جنگ¬هايي كه منافقين در هنگام خلافت اميرمؤمنان (ع) با آن حضرت راه انداختند،‌ شركت داشت. و در جنگ جمل پرچم سپاه پدر را بر دوش داشت و همچون پدرش بي¬محابا بر صفوف دشمن مي¬زد.

اميرالمؤمنين (ع) محمّد را به جنگ مي¬فرستاد، ولي چون امام حسن و امام حسين عليهما السّلام مي¬خواستند به جنگ بروند، مانع مي¬شد؛‌ و چون علّت را پرسيدند، فرمود:‌ محمّد دست و بازوي من است و حسن (ع) و حسين (ع) دو ديدة¬ بيناي من هستند و من با دستم از دو چشمانم دفاع مي¬كنم.» (شرح نهج البلاغه ابن ابي¬الحديد 1/245)

خلاصه از مطالب بسياري‌ كه در تاريخ آمده است،‌ معلوم مي¬شود كه محمّد حنفيّه بسيار مؤمن بوده‌ و نه فقط در زمان امام حسن و امام حسين (ع) هرگز مدّعي امامت نبوده،‌ بلكه در زمان امام سجّاد (ع) هم چنين ادّعايي نداشته و حتّي جريان ادّعاي امامت بعد از امام حسين (ع) و به داوري خواستن حجرالاسود توسّط امام سجّاد (ع) هم جعلي مي¬باشد.

2 ـ كيسان كيست؟ در مورد اين¬كه كيسان كيست، نويسندگان ملل ونحل از مكتب خلفا قول يكساني ندارند. بعضي گفته¬اند: كيسان لقب غلام آزادشدة¬ علي (ع) بوده؛ بعضي ديگر گفته¬اند: كيسان لقب محمّد حنفيّه بوده؛‌ بعضي گفته¬اند:‌ كيسان غلام محمّد حنفيّه بوده. بعضي گفته¬اند: كيسان شاگرد محمّد حنفيّه يا شاگرد علي (ع) و محمّد حنفيّه هر دو بوده. بعضي ديگر گفته¬اند: كيسان لقب مختار بوده. بعضي گفته¬اند: محافظ مختار مردي به نام «ابوعمره¬ كيسان»‌ بوده. بعضي گفته¬اند: كيسان مردي كوفي بود كه قاتلين امام حسين (ع) و يارانش را به مختار معرّفي مي¬كرد تا آنها را از دم تيغ بگذراند؛ و بعضي گفته¬اند: كيسان يكي از مستشاران مختار بوده كه در تمام تصميم گيري¬هايش با وي مشورت مي¬كرده است.

اشكال:‌ اوّلاً، چنان¬كه بيان كرديم، براي خود پيروان مكتب‌ خلفا معلوم نبوده كه چه كسي كيسان بوده است؟ محمّد حنفيّه يا مختار يا غلام آزادشدة¬ حضرت علي (ع) يا غلام محمّد حنفيّه‌ يا شاگرد حضرت علي (ع) و محمّد حنفيّه هردو يا محافظ و پاسدار مختار يا مردي از اهالي كوفه و يا يكي از مستشاران مختار؟

ثانياً، غير از اين نويسندگان ملل و نحل كسي از مورّخين غلامي براي امام علي (ع) يا مختار يا كسي با اسم و رسم مشخّص با عناوين بالا، به اسم كيسان قائل نشده است.

ثالثاً، اين نويسندگان ملل و نحل معلوم نداشته¬اند كه اين غلام علي (ع) (كه لقبش كيسان بوده، اسمش چه بوده و پدرش كي بوده و از كدام قبيله بوده است؟

رابعاً، غير از اين نويسندگان ملل و نحل، هيچ كس نگفته است كه يكي از نام-هاي محمّد حنفيّه يا لقبش كيسان بوده است.

خامساً، به قول اين نويسندگانِ ملل و نحل مكتب خلفا، كيسانيّه يكي از فرقه-هاي شيعه بوده¬اند كه خلافت سنّي بني¬عبّاس را تأسيس كرده¬اند كه خلافتشان پانصد سال ادامه داشته و در طول اين مدّت بزرگترين دشمنان ائمّة¬ اهل بيت (ع) و شيعيان آنها بوده¬اند. بنابراين، معلوم مي¬شود كه چنين شخصي ساختگي و جعلي است.

سادساً، در نامه¬اي كه محمّد حنفيّه به مختار نوشته است كه عبدالله بن زبير او و گروهي از بني¬هاشم را زنداني كرده و از او براي آزادي از زندان استمداد شده است ابداً‌ ادّعاي امامت و وصايت و خلافت و مهدويّت نكرده است؛ و اگر چنين قصدي مي¬داشت، عدّه¬اي دور وي جمع مي¬شدند؛ در حالي كه نه فقط اين كار را نكرده،‌ بلكه حتّي از مختار خواسته است كه از قتل و خونريزي خود را بركنار دارد.

«آيت¬الله خويي» ضمن دفاع از مختار و ردّ نسبت كيسانيّه به او، مي¬نويسد: «برخي از علماي اهل سنّت، مختار را به مذهب كيسانيّه نسبت مي¬دهند و اين قطعاً سخن باطلي است؛ زيرا محمّد حنفيّه مدّعي امامت براي خود نبود، تا مختار مردم را به امامت او دعوت كند. مختار قبل از محمّد حنفيّه كشته شد و مذهب كيسانيّه بعد از مرگ محمّد حنفيّه به وجود آمد. امّا اين¬كه مختار را كيسان مي¬خوانند بر فرض درستي اين لقب براي او، پيدايش همان روايت كشي از اميرمؤمنان (ع) است،‌ كه دو بار به او فرمود: «يا كيس، يا كيس.»؛‌ سپس آن را به صيغة¬ تثنيه درآوردند و كيسان گفته شد.» (الخويي،‌ معجم رجال الحديث 18/102)

3 ـ غرابيّه

صاحبان ملل و نحل مكتب خلفا همين طور گفته¬اند: يكي از فِرَق شيعه «غرابيّه» است كه مي¬پندارند خدا جبرئيل را به سوي علي فرستاده، ولي جبرئيل در راه به خطا رفت و وحي را به محمّد داد؛ زيرا محمّد و علي از دو كلاغ و دو مگس به هم شبيه¬تر بودند؛ و همچنين پنداشته¬اند كه علي رسول خداست و فرزندان علي پيامبرانند. اين گروه مي¬گويند: «آن موجود پَردار را لعنت كنيد.» و مقصودشان از پَردار‌ «جبرئيل» است.»

اشكال:‌ مؤسّس غرابيّه كي بوده و دركدام شهر و چه عصري مي¬زيسته و چه كسي ادّعا كرده كه من از غرابيّه هستم؟ بنابراين،‌ معلوم مي¬شود، طرفداران مكتب خلفا براي ضربه زدن به مكتب حقّة اهل بيت (ع) و درست جلوه¬ دادن مكتب خلفا، اين فرقه¬اي كه جز در مخيّلة¬ سازندگان آنها وجود ندارد، ساخته¬اند. (سيّدابراهيم سيّد علوي،‌ مجلّه تخصّصي¬كلام اسلامي)


کتاب مذاهب اسلامی

دکتر رحمت الله قاضیان