لزوم بعثت انبيا.
از مسلّمات فلسفه¬ي الهي و عرفان بلكه اسلام است، كه انسان مركّب از روح و جسم است؛ ولي ميان اين دو نه فقط كمال ارتباط و اتّصال است، بلكه اين دو با هم متّحدند. روح انسان كه حقيقت وجودي اوست و در واقع جسم براي خدمت به تكامل او آفريده شده؛ چون تعلّق به مادّه و جسم دارد؛ ازاين¬رو، حركت استكمالي به وسيله¬ي بدن برايش ميسّر است.
پيدايش انسان از نطفه شروع مي¬شود و همچون يك گياه از غذاي مادر استفاده مي-كند؛ و چون به مرحله¬اي از رشد رسيد، داراي حيات و روح حيواني مي¬شود؛ يعني داراي حسّ و حركت مي¬شود؛ و چون متولّد مي¬شود، به تدريج ديدن و شنيدن را مي¬آموزد و به تدريج داراي فهم و شعور انساني مي¬شود؛ و همين¬طور بر درك و فهم و معلوماتش افزوده مي¬شود، تا به صورت يك انسان كامل و يك دانشمند درمي¬آيد.
اگر حيات انسانی به همين حيات مادّی منحصر می بود، می¬شد گفت: عقل بشر خود در تدبير آن از دين و نبوّت بی¬نياز است؛ امّا چون زندگی انسان از حيات مادّی فراتر است، اوّلاً، در شناخت آن و جزئيّاتش به انبيا نياز دارد و ثانياً، برای پيمودن تکامل معنوی بايد شناخت جزئيّات آن و چگونگی وصول به آن به تبيين انبيا يعنی انسان¬هايی باشد، که علمشان از خداوندی است، که خالق بشر است و به تمام ريزه¬کاری¬های آن آشناست.
و از آنجا كه انسان به طور فطري به سوي كمال حقيقي مي¬رود، بر خداوند حكيم و رحيم كه هر نوع از انواع نبات و حيوان را به كمال و غايت مطلوبش مي¬رساند، از باب لطف فرض است، كه انسان را هم به كمال شايسته¬اش برساند؛ و نيز از آنجا كه بشر در اجتماع زندگي مي¬كند و در اجتماع اصطكاك و تزاحم هست؛ و ازاين¬رو، نيازمند قوانيني است، كه رفع اختلاف نمايد؛ و از طرف سوّم، انسان نيازمند قوانینی جامع است، كه تمام نيازهاي جسمي و روحيش را برآورد؛ و اين هم جز از خداوند حكيم و دانا برنمي¬آيد؛ خداوند حكيم پيامبراني از جنس خود انسان¬ها با قوانيني آسماني براي آن¬ها فرستاده است، تا هم در اختلافات بين افراد عادلانه داوري كنند و هم برنامه¬هايي براي سعادت كامل دنيا وآخرت در اختيارشان قراردهند.
چنان¬كه قرآن¬كريم مي¬فرمايد: «هُوَالَّذي بَعَثَ فِي الاُمِّيّينَ رَسولاً مِنهُم يَتلوا عَلَيهِم آياتِهِ وَ يُزَكّيهِم وَ يُعَلِّمُهُمُ الكِتابَ وَالحِكمَةَ؛ وَ اِن كانوا مِن قَبلُ لَفي ضَلالٍ مُبينٍ: او آن خدايي است، كه در ميان مردم درس¬ناخوانده پيامبري از خود آنان برانگيخت، تا آيات او را بر آنان فروخواند و به جان¬هاشان پاكيزگي بخشد؛ و بديشان كتاب و حكمت آموزد؛ و شك نيست، كه آن¬ها پيش از آن در گمراهي آشكار بودند. (جمعه 62/٢)
بنابراين، در بين افراد انساني همواره بايد افراد برجسته¬اي باشند، كه هم بتوانند از جهان بالا و خدا وحي دريافت كنند و هم بدون خطا و اشتباه در اختيار ديگران قرار دهند؛ و در ضمن خودشان هم به تمام آن دستوراتي¬كه از طرف خدا آورده¬اند، عامل باشند، تا بتوانند از هر جهت الگو و سرمشق براي ديگران باشند. اين فرد برجسته «پيامبر» است.
امام باقر (ع) فرموده: رسول كسي است، كه جبرئيل نزدش مي¬آيد و با او رو در رو سخن مي¬گويد و او جبرئيل را مي¬بيند، امّا نبيّ كسي است كه جبرئيل را در خواب مي¬بيند، مانند خوابي كه ابراهيم (ع) ديد، كه (فرزند خود را قربان مي¬كند) و رسول خدا (ص) بسيار مي¬شد چرت او را مي¬گرفت و در آن حالت جبرئيل نزدش مي¬آمد. و گاهي نبوّت و رسالت با هم جمع مي¬شوند، مانند رسول خدا (ص) كه هم رسول بود و جبرئيل را در بيداري رو در روي خود مي¬ديد و با او سخن مي¬گفت و هم نبيّ بود و جبرئيل را در خواب مي¬ديد. و امّا محدَّث كسي است كه كلام فرشته را مي¬شنود و با او سخن مي¬گويد، ولي او را نمي-بيند، نه در خواب و نه در بيداري. (الميزان ذيل آيه¬ي 51 شوري، به نقل از كتاب بصائر)
عقل انسان بالصّراحه گواهي مي¬دهد، كه اين جهان آفريننده¬اي دانا و توانا دارد، كه آن را از روي حكمت آفريده است. او هيچ¬گاه كار لغو و عبث انجام نمي¬دهد، و طبعاً آفرينش انسان و جهان نيز عبث و بيهوده نيست؛ يعني بشر به اين دنيا نيامده، تا چند صباحي بخورد و بياشامد و شهوتراني كند و با مردنش نيز همه چيز تمام شود؛ بلكه خداوند حكيم انسان را براي اين آفريده است، تا با ايمان و عمل صالح و اخلاق نيك، خود را به كمال و قرب خدا برساند و براي زندگي در جهان ديگر آماده كند و در آن جهان كساني كه نيكوكار بوده¬اند پاداش ¬ببينند و تا ابد در جوار رحمت الهي از نعمت¬هاي بي¬پايان بهشتي متنعّم گردند و كساني هم كه اعمال ناشايست انجام داده¬اند، به كيفر اعمالشان رسند. بنابراين، دنيا مزرعه¬ آخرت و محلّ خودسازي و پرورش نفس و برگرفتن توشه براي آخرت است. ولي از آنجا كه انسان در پيمودن راه سعادت و كمال نياز به برنامه¬ي كاملي دارد و اين هم جز به وسيله¬ خدايي كه خالق انسان است و به تمام نيازهاي او آگاه است، از كسي ديگر ساخته نيست؛ بنابراين، انسان براي اين¬كه به سعادت و كمال برسد، به وحي و انبيا نياز دارد.
در مبحث پيامبرشناسي نخستين كار آن است كه اثبات شود، براي شناختن حقايق هستي غير از حسّ و عقل، وسيله¬ي ديگري وجود دارد، كه خطا و اشتباه در آن راه ندارد؛ و آن «وحي» است، كه نوعي تعليم الهي مي¬باشد و به وسيله¬ي بعضي از برجستگان بشري به نام «انبيا» از خداوند متعال گرفته مي¬شود. و طبعاً وقتي كه نزول وحي بر كسي ثابت شد و پيام¬هاي خداوندي را گرفت، مبعوث مي-شود؛ يعني موظّف مي¬گردد، كه آن پيام¬هاي الهي را بپذيرد و بدان¬ها عمل كنند و به ديگران نيز ابلاغ نمايد.
از آنجا كه هدف از آفرينش انسان، تربيت مخلوقي است، كه پرتوي از صفات جمال و جلال حق باشد و لايق قرب او. و طبق آيه¬ي: «ماخَلَقتُ الجِنَّ وَالاِنسَ اِلَّا لِيَعبُدونِ: جنّ و انس را نيافريدم، مگر براي اين¬كه مرا عبادت كنند.» (ذاريات¬51/56) و طبق آيه¬: «يا اَيُّهَا الاِنسانُ، اِنَّكَ كادِحٌ اِلي رَبِّكَ كَدحاً فَمُلاقيهِ: اي انسان، تو با تلاش و رنج به سوي پروردگارت مي¬روي و او را ملاقات مي¬كني.» (انشقاق 84/6)، بايد انسان با عبادت به ملاقات پروردگارش برسد. ولي از آنجا كه انسان اين راه مشكل و طولاني عبادت براي ملاقات پروردگارش را نمي¬تواند بدون برنامه¬ي جامع و كاملي طيّ كند، اين برنامه-ي كامل هم همان وحي است، كه به بعضي از انسان¬هاي برجسته به نام پيامبر از طرف خدا نازل مي¬شود، تا به مردم ابلاغ نمايند.
بعثت انبيا در واقع لطف و نعمت و موهبت بزرگي از جانب خداوند بر بندگان است؛ زيرا خداوند شخصي از خود انسان¬ها را برمي¬انگيزد، كه مردم از سجاياي اخلاقي او كاملاً آشنا هستند و به صدق و پاكي و پاكدامني او كاملاً اطّلاع دارند، و هيچ¬گونه دروغ و دغل و حيله و مكر و خيانتي از او مشاهده نكرده¬اند. و اين پيامبر با خواندن آيات خداوند بر مردم، آن¬ها را تزكيه كرده و به آن¬ها كتاب خدا و حكمت مي¬آموزند.
چنان¬كه قرآن¬كريم مي¬فرمايد: «لَقَد مَنَّ اللهُ عَلَي المُؤمِنينَ اِذ بَعَثَ فيهِم رَسولاً مِن اَنفُسِهِم يَتلوا عَلَيهِم آياتِهِ وَ يُزَكّيهِم وَ يُعَلِّمُهُمُ الكِتابَ وَالحِكمَةَ وَ اِن كانوا مِن قَبلُ لَفي ضَلالٍ مُبينٍ: خداوند بر مؤمنان منّت نهاد كه در ميان آن¬ها پيامبري از خودشان برانگيخت، تا آيات او را بر آن¬ها فروخواند و پاكشان سازد و بدانان كتاب و حكمت آموزد. و بي-گمان پيش از آن در گمراهي آشكاري بودند. (آل عمران 3/ 164)
بشر طبق فطرت مذهبيش نيز می¬خواهد بداند آفريدگار و پروردگارش کيست؟ چگونه او را عبادت کند و از وی در مشکلاتش ياری بطلبد؟ و بالاخره چه اعمالی موجب رضای پروردگارش هستند و درنتيجه در دنيا وبيشتر در زندگی بعد از مرگ موجب سعادت اويند؟
و از آنجا که بشر با عقل و قوای ادراکيش قادر به تشخيص کامل اين امور نيست، نياز به انبيا لازم می¬آيد. يعنی لازم می¬آيد، خداوندی که انسان را آفريده، براي رساندن او به کمال لايقش اشخاصی به اسم «انبيا» از بين خود آدميان بر¬گزيند و بدان¬ها معارف مورد نياز بشر را به طور کامل بياموزد، که در اختيار همگان قرار دهند، تا آن¬هايی که طالب سعادت¬اند، با استفاده از دستورات و راهنمايی¬های آن¬ها، به کمال سعادت شايسته¬ي خود برسند.
امام صادق (ع) در پاسخ زنديقی که از آن حضرت پرسيد: به چه دليل بعثت پيامبران لازم است؟ فرمود: هنگامی که اثبات کرديم، که برای ما آفريدگاری است، که از ما و تمام مخلوقات برتر است؛ يعنی نه در حقيقت به ما شباهت دارد و نه در صفات؛ و اين آفريدگار حکيم برتر از آن است، که کار بيهوده از او صادر شود؛ و روا نباشد، که مردم با او تماس جسمی بگيرند و بی واسطه با وی برخورد و مصاحبه کنند، ثابت شد، که برای او سفيرانی در ميان خلقش هستند، که خواست او را برای بندگان بيان می¬کنند و آنان را به مصالح و منافعشان و موجبات بقا و نابوديشان رهبری می¬کنند و آنان را به مصالح و منفافعشان و موجبات بقا و نابوديشان رهبری می¬کنند؛ پس وجود امر و نهی کنندگان و تقرير نمايندگان از طرف خداوند حکيم در ميان خلقش ثابت شد و ايشان همان پيغمبران و برگزيدگان خلق اويند؛ حکيمانی¬که به حکمت تربيت شده و به حکمت مبعوث شده¬اند؛ با آن¬که در خلقت با مردم يکی هستند. پس آمدن پيامبران در هر عصر و زمانی به دلايلی و براهينی که آوردند اثبات می¬شود، تا زمين خداوند از حجّتی که بر صدق گفتار و جواز عدالتش نشانه¬ای داشته باشد، خالی نماند». (کافی، باب ناگزيری از حجّت، حديث 1)
و چون پيامبر پيام¬های خدا را به گوش مردم رساند، انسان¬های پاک که در جست-وجوی حقيقت بوده¬اند، ولی خودشان هم دقيقاً نمی¬دانسته¬اند چه می¬خواهند، وقتی می-بينند مطالبی که انبيا عرضه می¬دارند، همان¬هايی هستند، که می¬خواسته¬اند، فوراً بدان¬ها می¬گروند.
چون پيــــامبر از برون بانگي زند جــان امّت در درون سجده كند
زان¬كه جنس بانگ او اندر جهان از كسي نشنيده باشد گوش جان
و حتّيٰ اشخاصی هم که می¬پندارند به دنيا آمده¬اند، تا همچون چارپايان بچرند و کام برگيرند، با دعوت انبيا از خواب غفلت بيدار شده و پيرو انبيا می¬گردند.
و تنها کسانی سخنان حقّ و راست و درست انبيا در گوششان فرو نمی¬رود، که به پيروی از هوای نفسشان چنان در فساد و فحشا و تجاوز و تعدّی غرق شده¬اند، که ديده¬ي عقل و دلشان کور شده و فطرت دينی خود را از ياد برده¬اند؛ ازاين¬رو، ديگر قابل هدايت نيستند.
چنان¬که «قرآن کريم» می¬فرمايد: «اِنَّ الَّذينَ كَفَروا سَواءٌ عَلَيهِم ءَاَنذَرتَهُم اَم لَم تُنذِرهُم لايُؤمِنونَ، خَتَمَ اللهُ عَليٰ قُلوبِهِم وَ عَلىٰ سَمعِهِم وَ عَلىٰ اَبصارِهِم غِشاوَةٌ؛ وَ لَهُم عَذابٌ عَظيمٌ : کساني که کافرند، برايشان تفاوت نمی¬کند، که آنان را از عذاب الهی بترسانی يا نترسانی، ايمان نخواهند آورد. خدا بر گوش¬ها و دل¬هاشان مهر نهاده و بر چشم¬هايشان پرده¬ای افکنده شده و عذابی بزرگ در انتظار آن¬هاست. (بقره 2/7 و 6)
اهداف انبيا
خداوند از بعثت انبيا اهداف زيادي داشته است، از جمله:
1 ـ شناخت خدا
هر چند خداشناسی فطری بشر است و عقل وی هم به روشنی گواهی بر وجود خدا و يکتايی او می¬دهد؛ ولی به علل مختلف سبب می¬شود اشخاصی خدا را انکار کنند يا در شناسايی صفات وی دچار اشتباه شوند. عقل انسانی در موارد بسياری به دليل غبارهای معرفتی و نفسانی، از درک و شناسايی کامل خداوند عاجز است و ازاين¬رو، به انکار يا ترديد در آن می¬پردازد، يکی از مهم¬ترين وظايف انبيا غبارروبی از چهره¬ی عقل و امداد وی در شناخت خداوند است.
قرآن کريم می¬فرمايد: «لَم يَكُنِ الَّذينَ كَفَروا مِن اَهلِ الكِتابِ وَالمُشرِكينَ مُنفَكِينَ حَتّیٰ تَأتِيَهُمُ البَيِّنَةُ؛ رَسُولٌ مِنَ اللهِ يَتلو صُحُفًا مُطَهَّرَةً: کافران از اهل کتاب و مشرکان از آيين خود دست برنمی¬دارند، تا آن¬که دليل روشنی بديشان رسد؛ فرستاده¬ای از جانب خداوند، تا دفترهای پاک آسمانی را بر ايشان بخواند». (بيّنه 98/1و ٢)
امام صادق (ع) فرمود: «مابَعَثَ¬اللهُ اَنبِياءَهُ وَرُسُلَهُ اِلیعِبادِهِ اِلّا لِيَعقِلوا عَنِ اللهِ؛ فَاحسَنُهُم اِستِجابَةً اَحسَنُهُم مَعرِفَةَ اللهِ: خداوند پيامبران و رسولانش را به سوی بندگانش برنيانگيخته، جز برای شناخت خدا؛ پس بهترين بنده کسی است، که بهتر خدا را بشناسد». (کافی 1/101)
اميرمؤمنان (ع) فرموده: «فَبَعَثَ اللهُ مُحَمَّداً (ص) بِالحَقِّ لِيُخرِجَ عِبادَهُ ... لِيَعلَمَ العِبادُ رَبَّهُم اِذ جَهَلوه: خداوند حضرت محمّد (ص) را به حقّ برانگيخت، ... تا بندگان پس از آن¬که نسبت به خدا آشنايی نداشتند، به درستی بشناسند». (نهج البلاغه، خطبه 147)
2 ـ پرستش خدا و اجتناب از طاغوت
انبيا مردم را از عبادت بندگاني ¬چون خودشان، كه به خاطر ثروت و قدرتشان به اطاعت آن¬ها روي آورده¬اند، به بندگي خدا و اجراي فرمان او فرامي¬خوانند.
چنان¬كه قرآن¬ فرمود: «لَقَد بَعَثنا في كُلِّ اُمَّةٍ رَسولاً اَنِ اعبُدوااللهَ وَاجتَنِبوا الطّاغوتَ: در هر امّتي رسولي برانگيختيم، تا خدا را بپرستند و از طاغوت اجتناب كننند.» (نحل 16/36)
و ¬فرموده: «وَ مَا لَكُمْ لاتُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَالْمُسْتَضْعَفِينَ مِنَ الرِّجَالِ وَالنِّسَاءِ وَالْوِلْدَانِ الَّذِينَ يَقُولُونَ رَبَّنَا أَخْرِجْنَا مِنْ هَذِهِ الْقَرْيَةِ الظَّالِمِ أَهْلُهَا وَاجْعَل لَنَا مِنْ لَدُنْكَ وَلِيًّا وَاجْعَل لَنَا مِنْ لَدُنْكَ نَصِيرًا: چرا شما در راه خدا و برای نجات مردان و زنان و کودکان بيچاره پيکار نمی¬کنيد؛ همان¬ها که می¬گويند: خدايا ما را از اين شهر با اين مردم ستمکار رهايی بخش و از جانب خود بر ما ياوری بگمار و از جانب خود برای ما مددکاری معيّن فرما». (نساء 4/٧٥)
و اميرمؤمنان (ع) مي¬فرمايد: «اَمّا بَعدُ، فَاِنَّ اللهَ تَبارَكَ وَ تَعاليٰ بَعَثَ مُحَمَّداً (ص) بِالحَقِّ، لِيُخرِجَ عِبَادَهُ مِن عِبادَةِ عِبادِهِ اِليٰ عِبادَتِهِ، وَ مِن عُهودِ عِبادِهِ اِليٰ عُهودِهِ، وَ مِن طاعَةِ عِبادِهِ اِليٰ طاعَتِهِ، وَ مِن وَلايَةِ عِبادِهِ اِليٰ وَلايَتِهِ، بَشيراً وَ نَذيراً وَ داعِياً اِلَي اللهِ بِاِذنِهِ وَ سِراجاً مُنيراً: خداوند تبارك و تعاليٰ محمّد (ص) را به حقّ مبعوث فرمود، تا بندگانش را از عبادت بندگان به عبادت خدا فراخواند واز پيمان بندگان به¬پيمان خودش دعوت كند واز اطاعت فرمان بندگان به اطاعت فرمانش و از ولايت بندگان به ولايت خودش. او بشارت¬دهنده و بيم¬دهنده بود و به اذن خدا به سوي او دعوت مي¬كرد و چراغ پرفروغي بود.» (كافي 8/386 ح 586)
3 ـ تکميل نارسايی¬های عقل
هر چند عقل از بهترين عطايای خداوند به بشر است، که با آن اکثر مصالح خود را تشخيص می¬دهد، تا به سعادت برسد؛ ولی مسلّم است، که عقل قادر به تشخيص همه¬ مصالح و منافع بشر نيست؛ و در بسياری از موارد از تشخيص مصلحت عاجز است. خداوند در اين مورد می فرمايد: «عَسیٰ أَنْ تَكْرَهُوا شَيْئًا وَهُوَ خَيْرٌ لَكُمْ وَعَسی أَنْ تُحِبُّوا شَيْئًا وَهُوَ شَرٌّ لَكُمْ وَاللهُ يَعلَمُ وَ اَنتُم لاتَعلَمونَ: بسا چيزی را دوست نمی داريد امّا برای شما خير است؛ و بسا چيزی را دوست می¬داريد امّا برای شما شرّ است؛ و خدا می¬داند و شما نمی¬دانيد». (بقره 2/٢١٦)
ازاين¬رو، آفريدگار انسان از باب لطف برای رسيدن انسان به سعادت کامل، پيامبرانی از جنس خود بشر برای او فرستاده است، تا نادانسته¬ها را برای وی بازگو کنند.
4 ـ ارائه¬ی شريعت و برنامه¬ی زندگی
از جمله¬ وظايف انبيا ارائه¬ برنامه¬ی زندگی به نام «شريعت» است؛ زيرا شناخت خدا به تنهايی برای هدايت و سعادتمند شدن کافی نيست؛ چنان¬که ابليس در شناخت خدا مقام ويژه¬ای داشت؛ ولی در التزام به فرامين خدا راه به جايی نبرد. لذا خداوند برای راهيابی انسان¬ها و عدم سقوط در منجلاب ستم و فحشا و لذّات، برنامه¬هايی به نام شريعت توسّط پيامبرانی از خود مردم برايشان فرستاده است، تا با به کار بستن آن¬ها به سعادت دنيا و آخرت برسند.
تعليم و تربيت
قرآن¬كريم مي¬فرمايد: «هُوَ الَّذي بَعَثَ في الاُمِيّينَ رَسولاً مِنهُم يَتلوا عَلَيهِم آياتِهِ وَيُزَكّيهِم وَيُعَلِّمُهُمُ الكِتابَ وَالحِكمَةَ وَ اِن ¬كانُوا مِن قَبلُ لَفي ضَلالٍ مُبِينٍ: او خدايي است، كه در ميان مردم درس¬ناخوانده پيامبري از خود آنان برانگيخت، تا آيات او را بر آنان فروخواند و به جان¬هاشان پاكيزگي بخشد و بديشان كتاب و حكمت آموزد؛ هرچند آن¬ها بيش از آن در گمراهي آشكار بودند. (جمعه 62/٢) تلاوت آيات مقدّمه¬اي است براي تزكيه و تعليم كتاب و حکمت، و كتاب و حكمت اشاره به دو سرچشمه¬ معرفت يعني وحي و عقل است.
5 ـ خيرخواهي و نصيحت و صلاح مردم
از جمله اهداف انبيا خيرخواهي و نصيحت و صلاح مردم است. چنان¬كه نوح (ع) به قومش فرمود: «اُبَلِّغُكُم رِسالاتِ رَبّي وَ اَنصَحُ لَكُم وَ اََعلَمُ مِنَ اللهِ ما لاتَعلَمونَ: پيام¬هاي پروردگارم را به شما ابلاغ مي¬كنم و خيرخواه شمايم و از خداوند چيزهايي مي¬دانم كه شما نمي¬دانيد.» (اعراف 7/62) و هود (ع) به قومش فرمود: «اُبَلِّغُكُم رِسالاتِ رَبّي وَ اَنَا لَكُم ناصِحٌ اَمينٌ: من پيام¬هاي پروردگارم را به شما ابلاغ مي¬كنم و شما را خيرخواهي امينم.» (اعراف 7/68)
6 ـ آزادي انسان¬ها
يكي از اهداف مهمّ انبيا، نجات انسان¬ها از چنگال استبداد است، زيرا اقلّيت زمامدار و سلاطين براي تثبيت موقعيّتشان همواره انواع تحميل¬ها را بر انسان¬ها نموده¬ا و بر جان و مال و ناموس آنها مسلّط بوده¬اند و اين تنها انبيا هستندكه انسان¬ها را به ¬تمام معني آزاد مي¬سازند.
چنان¬كه «قرآن¬ كريم» فرموده: «اَلَّذينَ يَتَّبِعونَ الرَّسولَ النَّبِيَّ الاُمِّيَّ الَّذي يَجِدونَهُ مَكتوبًا عِندَهُم فِي التَّوراةِ وَالاِنجيلِ يَاْمُرُهُم بِالمَعروفِ وَ يَنهاهُم عَنِ المُنكَرِ وَ يُحِلُّ لَهُمُ الطَّيّباتِ وَ يُحَرِّمُ عَلَيهِمُ الخَبائِثَ وَ يَضَعُ عَنهُم اِصرَهُم وَالاَغلالَ الَّتي كانَت عَلَيهِم: آن¬ها كه از اين فرستاده¬، كه پيامبري است درس ناخوانده پيروي مي¬كنند، كسي كه صفاتش را در تورات و انجيلي كه نزدشان است مي¬يابند و آن¬ها را به معروف دستور مي¬دهد و از منكر بازمي¬دارد و پاكيزه¬ها را براي آن¬ها حلال مي¬شمرد، و ناپاك¬ها را بر آنان حرام مي¬كند و بار سنگينشان را از دوششان برمي¬دارد و بند و زنجيرهايي كه داشتند، مي-گشايد. (اعراف 7/157)
7 ـ نجات از ظلمات و هدايت به نور
ظلمات بسياري انسان¬ها را احاطه كرده¬اند: ظلمت شرك، ظلم، جهل، هواي نفس؛ و هدف انبيا اين است¬ كه انسان¬ها را از همه¬ي اين تاريكي¬ها خارج سازند و به سوي نور توحيد و عدل و تقوا و برادري هدايت نمايند: «كِتابٌ اَنزَلناهُ اِلَيكَ لِتُخرِجَ النّاسَ مِنَ الظُّلُماتِ اِلَی النّورِ بِاِذنِ رَبِّهِم اِليٰ صِراطِ العَزيزِ الحَميدِ: اين كتابي است كه بر تو نازل كرديم، تا به اذن پروردگارشان مردم را از تاريكي¬ها به نور درآوري و به راه خداوند عزيز حميد هدايت كني.» (ابراهيم 14/1)
8 ـ دعوت به حيات و زندگي
يكي از اهداف انبيا دعوت مردم به يك حيات و زندگي كامل در تمام ابعاد مادّي، معنوي، فرهنگي، اقتصادي، سياسي، اخلاقي و اجتماعي مي¬باشد.
چنان¬كه قرآن كريم در تعبير كوتاهي مي¬فرمايد: «يا اَيُّهَا الَّذينَ آمَنوا استَجيبوا لِلَّهِ وَ لِلرَّسولِ اِذا دَعاكُم لِما يُحييكُم: اي كساني كه ايمان آورده¬ايد، دعوت خدا و پيامبر را اجابت كنيد، وقتي شما را به سوي چيزي مي¬خواند كه مايه¬ي حياتتان است. (انفال 8/24)
9 ـ يادآوري نعمت¬ها و آشكار كردن گنجينه¬هاي عقول
از اهداف بعثت انبيا اين است كه نعمت¬هاي خدا را بر مردم يادآوري نمايند و گنجينه-هاي عقولشان را شكوفا سازند.
امام ¬علي (ع) ¬فرموده: «فَبَعَثَ فيهِم رُسُلَهُ وَ وَاتَرَ اِلَيهِم اَنبِياءَهُ، لِيَستادوهُم ميثاقَ فِطرَتِهِ وَ يُذَكِّروهُم مَنسِيَّ نِعمَتِهِ وَ يَحتَجّوا عَلَيهِم بِالتَّبلِيغِ وَ يُثِيرُوا لَهُم دَفائِنَ العُقولِ وَ يُروهُم آياتِ المُقَدَّرَةِ: خداوند پيامبرانش را مبعوث كرد؛ و هرچند گاه رسولانش را پي¬درپي اعزام فرمود، تا وفاداري به پيمان فطرت را از آنان بازجويند و نعمت¬هاي فراموش شده را به ياد آورند و با ابلاغ احكام الهي، حجّت را بر آن¬ها تمام نمايند و تواتمندي¬هاي پنهان شده¬ي عقل¬ها را آشكار سازند و نشانه¬هاي قدرت خدا را معرّفي كنند.» (نهج¬البلاغه، خطبه¬ اوّل)
10 ـ بازداشتن مردم از اعمال خلاف
يكي از اهداف مهمّ انبيا، بازداشتن انسان¬ها از اعمال خلاف عقل و منطق و وجدان است. چنان¬كه حضرت شعيب (ع) به قوم خود فرمود: «لاتَنقُصوا المِكيالَ وَالميزانَ: پيمانه و وزن را كم نكنيد.» (هود 11/84) و حضرت صالح به قومش فرمود: «لاتَعثَوا فِي الاَرضِ مُفسِدينَ: در زمين به فساد نكوشيد.» (اعراف 7/74)
و قرآن¬كريم خطاب به مسلمين مي¬فرمايد: «لاتَقرَبوا مالَ اليَتيمِ اِلّا بِالَّتي هِيَ اَحسَنُ حَتّىٰ يَبلُغَ اَشُدَّهُ وَ اَوفوا الكَيلَ وَالميزانَ بِالقِسطِ لانُكَلِّفُ نَفسًا اِلَّا وُسعَها؛ وَ اِذا قُلتُم فَاعدِلوا وَلَو كانَ ذَاقُربىٰ؛ وَ بِعَهدِاللهِ اَوفوا؛ ذالِكُم وَصّاكُم بِهِ لَعَلَّكُم تَذَكَّرونَ: به مال يتيم جز به بهترين صورت (و براي اصلاح) نزديك نشويد. تا به حدّ رشد خود برسد، و حقّ پيمانه و وزن را به عدالت ادا كنيد. هيچ¬كس را جز به مقدار تواناييش تكليف نمي¬كنيم. و چون سخن گوييد، عدالت را رعايت كنيد، حتّيٰ اگر در مورد نزديكانتان باشد و به پيمان¬خدا وفا كنيد. اين چيزي است، كه خداوند شما را به آن سفارش مي¬كند، تا متذكّر شويد». (انعام 6/152)
11 ـ رفع اختلاف
چون انسان¬ها به خاطر حبّ مال و جاه و شهوات و خودخواهي¬ها و نيز به خاطر عدم دانش كافي، بر سر مسايل بسياري اختلاف دارند و بسياري از امكانات و نيروهاي خود را بر سر اختلافاتشان هدر مي¬دهند و حتّيٰ بر سر اختلافاتشان جان يكديگر را مي¬گيرند، انبيا آمده¬اند تا به حقّ بين مردم در مورد اختلافاتشان حكم و داوري كنند.
چنان¬كه قرآن كريم مي¬فرمايد: «كانَ النّاسُ اُمَّةً واحِدَةً فَبَعَثَ اللهُ النَّبِيِّينَ مُبَشِّرينَ وَ مُنذِرينَ وَ اَنزَلَ مَعَهُمُ الكِتابَ بِالحَقِّ لِيَحكُمَ بَينَ النّاسِ فِيمَااختَلَفوا فيهِ: مردم يك دسته بيشتر نبودند؛ سپس در ميان آن¬ها اختلافات به وجود آمد، خداوند پيامبران را برانگيخت، تا مردم را بشارت دهند و انذار كنند و كتاب آسماني كه به سوي حقّ دعوت مي¬گيرد بر آن¬ها نازل نمود، تا در ميان مردم در آنچه اختلاف داشتند، داوري كنند.» (بقره 2/213)
و می¬فرمايد: «وَ مَااختَلَفتُمْ فِيهِ مِنْ شَيْءٍ فَحُكْمُهُ إِلَى اللهِ: و هر چيزی که در آن اختلاف کرديد، داوری آن نزد خدا بايد برد». (شورا 42/١٠)
و می¬فرمايد: «فَإِنْ تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ فَرُدُّوهُ اِلَی اللهِ وَالرَّسُولِ اِنْ¬كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ: پس اگر بر سر چيزی دچار کشمکش شديد، اگر به خدا و روز بازپسين ايمان داريد. آن را به خدا و پيامبر واگذاريد». (نساء 4/٥٩)
12 ـ اقامه¬ي قسط و عدل
عدالت اجتماعی آرمان انسان هاست، که تحقّق آن به آموزه های آسمانی نيازمند است؛ و از آنجا که آفريدگار جهان و انسان به تمام نيازهای طبيعی، فردی و اجتماعی انسان آگاه است؛ يكي ديگر از اهداف انبيا برپايي قسط و عدل در جامعه است.
چنان¬كه قرآن¬كريم مي¬فرمايد: «وَالسَّمَاءَ رَفَعَهَا وَوَضَعَ الْمِيزَان، أَلاتَطْغَوْا فِي الْمِيزَانِ، وَأَقِيمُوا الْوَزْنَ بِالْقِسْطِ وَلا تُخْسِرُوا الْمِيزَانَ : و ميزان و ترازو در ميان نهاد، تا از ميزان سر نپيچيد و سنجش را به عدل و داد برپا داريد و در ترازو کم نگذاريد». (رحمان 7 ـ ٩)
و می¬فرمايد: «وَ لِكُلِّ أُمَّةٍ رَسُولٌ؛ فَإِذَا جَاءَ رَسُولُهُمْ قُضِيَ بَيْنَهُمْ بِالْقِسْطِ: و هر امّتی را پيامبری است و آن¬گاه که پيامبرشان بيايد، ميانشان به عدل حکم می¬کند». (يونس 10/٤٧)
و می¬فرمايد: «لَقَد اَرسَلنا رُسُلَنا بِالْبَيِّناتِ وَ اَنزَلنا مَعَهُمُ الكِتابَ وَالميزانَ لِيَقومَ النّاسُ بِالقِسطِ: ما رسولان خود را با دلايل روشن فرستاديم و با آن¬ها كتاب و ميزان نازل كرديم، تا مردم به عدل قيام كنند.» (حديد 57/25
در اين آيه از سه چيز به¬عنوان مقدّمه¬ي عدل و قسط ياد شده است: «بيّنات» به معني دلايل روشن است و شامل معجزات انبيا و دلايل عقلي حقّانيّت آن¬ها هر دو مي¬شود. منظور از «كتاب» كتب آسماني است و در آن¬ها عقايد و احكام و عبادات و اخلاق بيان شده است و «ميزان» يعني قوانين عادلانه¬اي كه حقوق افراد را در جامعه تعيين مي¬كند.
بعد مي¬فرمايد: در سايه¬ي اين سه چيز جامعه¬ي انساني چنان مي¬شود، كه خود به عدل و قسط قيام مي¬نمايند، نه اين¬كه انبيا اين كار را بكنند.
13 ـ شناخت معاد و فرجام هستی
شناخت معاد به ويژه احوال و جزئيّات آن، از قلمرو عقل خارج است؛ مثلاً عقل و فلسفه از شناخت عالم برزخ، شفاعت و معاد جسمانی عاجزند؛ چنان¬که ابن¬سينا در باره¬ی معاد جسمانی به آن تصريح کرده است». (الهيّات شفا، ص 423)؛ بنابراين، همه¬ی مردم از عامی و فيلسوف برای شناخت معاد نيازمند انبيا و آموزه¬های آن¬ها در اين مورد هستند.
يکی از وظايف مهمّ پيامبران اين است که به مردم گوشزد کنند، که زندگی انسان¬ها منحصر به دنيا نيست؛ بلکه بعد از مرگ زندگی ابدی در انتظار آن¬هاست؛ ازاين¬رو، با انجام اعمال صالح خود را برای کاميابی هر چه بيشتر از نعمت¬های اخروی و دوری از عذاب¬های آخرت آماده کنند.
14 ـ بشارت و انذار و اتمام حجّت
هر چند بعضي از مردم كه نمي¬خواهند از عيّاشي و ستم دست بردارند، با بعثت انيبا هم به دعوت آن¬ها پاسخ مثبت نمي¬دهند و حتّيٰ در دعوت آن¬ها ايجاد اخلال مي¬كنند؛ ولي از آنجا كه اگر انبيا مبعوث نمي¬شدند، اين اشخاص در قيامت ادّعا مي¬كردند، كه اگر خدا پيامبراني براي هدايت ما مي¬فرستاد، ما از آن¬ها تبعيّت مي¬كرديم؛ خداوند براي اتمام حجّت پيامبران را فرستاده است، تا آن¬هايي را كه به دستوراتشان عمل مي¬كنند بشارت پاداش دهند و آن¬هايي كه از دستوراتشان سر باز مي¬زنند وعده¬ي كيفر دهند. «وَلَو اَنّا اَهلَكناهُم بِعَذابٍ مِن قَبلِهِ لَقالوا رَبَّنا لَوْلا أَرْسَلْتَ إِلَيْنَا رَسُولا فَنَتَّبِعَ آيَاتِكَ مِن قَبْلِ أَن نَذِلَّ وَ نَخْزی اگر آنان را پيش ازآن نشانه¬ها با عذابی هلاک می¬کرديم می¬گفتند: پروردگارا، چرا فرستاده¬ای به سوی نفرستاده بودی، تا پيش از آن¬که ذليل و زبون شويم از آيات تو پيروی کنيم». (طه 20/١٣٤)
«رُسُلاً مُبَشِّرينَ وَ مُنذِرينَ لِئَلايَكونَ لِلنّاسِ عَلَى اللهِ حُجَّةٌ بَعدَ الرُّسُلِ: پيامبراني مژده-بخش و بيم¬دهنده، تا بعد از اين پيامبران بر خدا حجّتي نباشد.» (نساء 4/165)
رسول اکرم (ص) فرمود: «بَعَثَ اِلَيهِم الرُّسُلَ لِتَکونَ لَهُ الحجَّةُ البالِغَةُ عَلیٰ خَلقِهِ وَ يَکونُ رُسُلَهُ اِلَيهِم شُهَداءُ عَليهِم: خداوند پيامبرانش را به سوی مردم مبعوث فرمود، تا حجّت بالغه بر خلقش باشد و پيامبرش به سوی مردم گواهانی بر آن ها باشد. (صدوق، توحيد، ص 48)
و اميرمؤمنان (ع) فرموده: «بَعَثَ اللهُ رُسُلَهُ بِما خَصَّهُم بِهِ مِن وَحيِهِ، وَ جَعَلَهُم حُجَّةً لَهُ عَلیٰ خَلقِهُِ، لِئَلّا تَجِبَ الحُجَّةُ لَهُم بِتَرکِ الاِعتِذار اِلَيهِم: خداوند پيامبران را برانگيخت و وحی را به آنان اختصاص داد و پيامبران را حجّت خود بر بندگان قرار داد، تا استدلالی يا جای عذری برای کسی باقی نماند. (نهج البلاغه، خطبه 144)