تسليم و رضا

25 ـ تسليم و رضا.
كسي كه از سرمايه¬ی ايمان به خدا بهره¬اي ندارد، در مقابل امواج ناملايمات روزگار سخت آسيب¬پذير است. او خود را اسير سرپنچه¬ی طبيعت مي¬داند كه «مي¬كشد او را به هرجا كه خاطرخواه اوست»؛ ازاين¬رو، اگر مدّتي هم در مقابل امواج سختي¬ها و دشواري¬ها پايداري كند، بالاخره هرگاه مشكلات سخت¬تر شوند، او را درهم مي¬شكنند.
امّا كسي كه قائل به خداي حكيم و دانا و مهربانی برای جهان است، مي¬داند كه هرچه خدا آفريده بي¬حكمت نيست، بلكه حتماً خيري در آن نهفته است؛ ازاين¬رو، سختي¬ها و ناملايمات را نه فقط بلا و مصيبت نمي¬داند، بلكه آن¬ها را وسايلی براي رسيدن به كمال خودش تلقّي مي¬كند؛ و ازاين¬رو، با آغوش باز از ناملايمات استقبال مي¬كند؛ و در نتيجه نه فقط در كشاكش سختي¬ها و مشکلات خود را نمي¬بازد، بلكه در هر حادثه¬اي با استمداد از نيروي لايزال الهی، خود را به ساحل نجات مي¬رساند، و حتّی با افزايش ناگواري¬ها و مصيبت¬ها، لذّت¬ها وكاميابي¬هايش افزون مي¬شوند. چون می¬داند سبب کمال وی هستند.
جابر بن عبدالله انصاري از اصحاب بزرگ پيامبر (ص) كه در سنّ بالايي هم بود، وقتي به عيادت امام باقر (ع) رفت، به او عرض كرد: اي فرزند پيامبر، به حالتي رسيده¬ام كه پيري را بر جواني و بيماري را بر تندرستي و مرگ را بر زندگي ترجيح مي¬دهم. امام باقر (ع) فرمود: «اَلحمدلِلّه، ما اهل بيت اين¬گونه نيستيم. خداوند هر يك از تندرستي و بيماري، جواني و پيري، و زندگي و مرگ را كه به ما عنايت فرمايد، از دل و جان مي¬پذيريم.»
امام صادق (ع) فرمود: «لَو اَنَّ قَوماً عَبَدوا اللهَ وَحدَهُ لاشَريکَ لَهُ وَ اَقاموا الصّلاةَ وَ آتوا الزّکاةَ وَحَجّوا البَيتَ وَصاموا شَهرَ رَمَضانَ ثُمَّ قالوا لِشَیءٍ صَنَعَهُ اللهُ اَو صَنَعَهُ الرَّسولُ اللهِ (ص): اَلّاصَنَعَ خِلافُ الَّذی صَنَعَ؟ اَو وَجَدوا ذالِکَ فی قُلوبِهِم لَکانوا بِذالِکَ مُشرِکينَ: اگر مردمی خداوند يگانه¬ی بی¬شريک را عبادت کنند و نماز بخوانند و زکات بدهند و حجّ خانه¬ی خدا را به جا آورند و ماه رمضان را روزه بگيرند و پس از همه¬ی اين¬ها در باره¬ی چيزی که خدا يا رسولش انجام داده، بگويند: چرا برخلاف اين را انجام نداد؟ يا اگر اين معنی را در دل خود احساس کنند، مشرک هستند. ( کافی، باب تسليم، حديث 2)
اميرمؤمنان (ع) فرموده: «اِن اَسلَمتَ نَفسَکَ لِلّهِ سَلِمَت نَفسُکَ: اگر خودت را نزد خداوند تسليم کردی، نفس تو سالم خواهد ماند.» (غررالحکم، باب تسليم، ح 4335)
«برتراند راسل» نيز مي¬گويد:
«تسليم و رضا نيز در كار تحصيل سعادت تأثيري دارد كه كمتر از اهمّيّت سعي و تلاش نيست. مرد عاقل با آن¬كه در مقابل حوادث ناگوار قابل اجتناب، عاطل نخواهد نشست، راجع به بدبختي¬هايي كه چاره¬پذير نيست، وقت و قواي خود را تلف نخواهد كرد؛ و حتّی در برابر وقايع نامطلوبي كه اجتناب ناپذيرند، مانع او در تعقيب هدف مهم¬تري شود، راه تسليم را پيشه خواهد كرد. بعضي¬ها با پيش¬آمد ناملايماتي حتّی جزيي پيوسته مي¬خروشند واز حدّت خشم مي¬جوشند و بدين ترتيب، مقداري از نيروي خود را كه مي¬شود صرف كار بهتري كرد، هدر مي¬دهند. در تعقيب مقاصد واقعاً مهمّ نيز شرط عقل نيست كه انسان به قدري فكر و حواس خود را عميقاً به آن كار معطوف كند كه انديشه¬ی شكست احتمالي عامل تهديد هميشگي براي آرامش و فكر و خيال باشد. لازمه¬ی توفيق و تأثير در هر كار خطيري عاري بودن آن از شايبه¬ی نگراني و هيجان است. در واقع اضطراب و هيجان گاهي مانع پيشرفت و توفيق مي¬شود؛ در اين صورت رويه¬ی صواب آن است كه انسان تمام سعي خود را بنمايد و سرانجام كار را به دست تقدير بسپارد.» (شاهراه خوشبختی، ص 264)
البتّه منظور از حالت تسليم در برابر تقديرات آن دسته از حوادث¬اند كه از قدرت انسان بيرون¬اند؛ امّا حوادثي كه عادات بد خود فرد يا فساد اجتماع مسبّب آنند، بايد با آن¬ها مبارزه كرد؛ چنان¬كه افراد بسياري بدترين عادات بد خود را كنار نهاده¬اند و مردم خوب ايران عليه رژيم ستمشاهي و استعمار آمريكا به پا خاستند و حكومت اسلامي را جانشين آن كردند.
26 ـ تعاون و همكاري
يكی از ويژگیهای اخلاق اجتماعی تعاون در نيكیها و همكاری نكردن در زشتیهاست.
خداوند تعالی در قرآن كريمش خطاب به مؤمنان میفرمايد: «تَعاوَنوا عَلَی البِرِّ وَالتَّقوا وَ لاتَعاوَنوا عَلَی الاِثمِ وَالعُدوانِ: در نيكوكاری و پرهيزگاری يكديگر را ياري دهيد، و در گناه و تعدّی دستيار هم نشويد.» (مائده 5/2 ). برخی مفسران گفتهاند: بنا بر اين آيه همياری در كارهای نيك و همياری نكردن در گناه و تعدّی، اساس سنّت اسلامی است.
پيغمبر اكرم (ص) می¬فرمايد: «اِنَّ المُؤمِنَ لَيَسكُنُ اِلَی المُؤمِنِ كَما يَسكُنُ القَلبُ الظَمآنُ اِلَی الماءِ البارِدِ: همان آرامش را كه تشنگان از يافتن آب پيدا می¬كنند، افراد با ايمان از هم¬بستگی با يكديگر می¬يابند.» (بحارالانوار 74/280) ضمناً اين تعبير بيان می¬دارد که نياز افراد اجتماع به زندگی دستهجمعی بر اساس يك نياز طبيعی و فطری است.
پيغمبر اكرم (ص) در حديثی می¬فرمايد: «اَلا وَ اِنَّ وُدَّ المُؤمِنِ مِن اَعظَمِ سَبَبِ الايمانِ... اَلا وَ اِنَّ المُؤمِنينَ اِذا تَحابا في اللهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ تَصافَيا في اللهِ كانا كَالجَسَدِ الواحِدِ اِذَا اشتَكی احَدُهُما مِن جَسَدِهِ مَوضِعاً وَجَدَ الآخَرُ اَلَمَ ذالِكَ المَوضِعِ: توجّه داشته باشيد كه دوستی با مؤمن يكی از بزرگ¬ترين اسباب ايمان است... و دو مؤمن كه به خاطر خدا با هم دوست می¬شوند هم¬چون يك پيكر می¬گردند به طوری كه اگر يكی از آنان در موضعی از بدن خود ناراحتی داشت ديگری در همان موضوع احساس درد می¬كند!» (همان 74/281 )
از اين حديث استفاده می¬شود كه ممكن است دوستی و رابطه¬ی دو نفر از افراد با ايمان به قدری قوی باشد كه هرگاه يكی از آن¬ها در عضوی احساس ناراحتی كند، عضو مشابه آن در بدن ديگری نيز ناراحت گردد. روان¬پزشكان نيز معتقدند ممكن است دو نفر بر اثر توافق خاصّ روحی يا تمرين بتوانند بدون هيچ وسيله¬ی فيزيكی، رابطه¬ی فكری باهم پيدا كرده و افكار خود را به مغز يكديگر بفرستند. اين موضوع را «تله پاتی» می-نامند.
اميرمؤمنان (ع) فرمود: ای مردم، بشتابيد به همياری در پيروی از دستورهای خدا، اقامه¬ی عدل مطلوب او، وفای به پيمان او و انصاف با او در همه¬ی حقوقی كه بنده به چيزی مانند خيرخواهی در اين امر و همياری نيكو در آن نيازمند نيست.... ولی يكی از حقوق واجب خداوند عزّ وجلّ بر بندگان، هم¬ياری در اقامه¬ی حق در ميان آن¬هاست.» ( بحارالانوار 47/256 )
و امام صادق (ع) میفرمايد: «خداوند متعال مؤمنان را از يك ريشه آفريده. هيچ مؤمنی از اين ريشه خارج نيست. سوگند به خدا مَثَل آنان مَثَل سر در بدن و مَثَل انگشتان در دست است؛ پس اگر از كسی خلاف اين را ديديد، بیترديد بدانيد كه منافق است.» (بحارالانوار 46/304 )
هم¬ياری در بِرّ و تقوا، اجتماع و اتّحاد و ياری كردن يكديگر در ايمان و عمل صالح بر پايه شرع مقدّس اسلام است. اثم به معنای كار زشتی است كه موجب دور ماندن انسان از سعادت میشود و «عدوان» به معنای تجاوز به حقوق مردم است. بر اساس اين آيه در فقه اسلام پارهای از معاملات تحريم شده است؛ مانند فروختن انگور به كارخانه شرابسازی و اجاره دادن محلّ كار برای انجام كارهای خلاف شرع چون قمارخانه و مشروب¬فروشی.
امامرضا (ع) میفرمايد: «كسی كه گناهكار را دوست بدارد، گناهكار است و كسی كه شخص مطيع خدا را دوست بدارد، خود او نيز مطيع خداست و كسی كه ظالمی را ياری كند، ظالم است و كسی كه عادلی را ياری نكند نيز ظالم است.» (عيون اخبارالرّضا، 1/260)
امام باقر (ع) فرمود: «پيامبر (ص) در ارتباط با شراب ده گروه را لعنت كرد: آن¬كه درخت مو بكارد، آن¬كه از آن نگهبانی كند، آن¬كه آن را بفروشد، آن¬كه آن را بخرد، آن¬كه آن را بخورد، آن¬كه بهای آن را مصرف میكند، آن¬كه آب انگور را بگيرد، آن¬كه آن را حمل كند، آن¬كه شراب را برای او میبرند و ساقی آن.» (کافی 6/249 )
در روايتی چنين آمده است: «كسی كه با نيم كلمه ديگری را بر ضرر مؤمنی ياری كند، روز رستاخيز خداوند را ملاقات میكند، در حالیكه بر پيشانی او نوشته شده است: نااميد از رحمت الهی.» (کافی، باب کسی که مؤمنی را بترساند، حديث 2)
و اميرمؤمنان (ع) در اين باره مي¬فرمايد: «خواری در راه اطاعت خداوند، به عزّت نزديكتر از همياری در معصيت خداوند است.» ( بحارالانوار 57/56 )
مهمترين اثری كه بر همكاري در كار نيك و همكاري نكردن در گناه و تجاوز مترتّب میشود، ارزش يافتن و اعتلای ارزشهای الهی و حاكميّت يافتن ايمان و عمل صالح و تقوا از يكسو و بیارزش شدن و از رواج افتادن رذيلتها از سوی ديگر است. مثال بارز همياری مسلمانان با پيامبراسلام (ص) سبب شد، كه در مدّتی كوتاه، اسلام در سراسر عربستان و ايران و روم گستراندند. و نمونه¬ی آشكار همياری نكردن در بِرّ و تقوا و همكاری كردن در گناه و تجاوز، حادثه¬ی كربلاست كه در نتيجه¬ سالها حكومت ظلم بر مردم چيره شد.
در اسلام محبّت و دوستی و مواسات و كمك و تعاون از وظايف حتمی هر مسلمان شمرده شده است و همه موظف به اجرای اين اصول می¬باشند.
در حديثی امام صادق (ع) می¬فرمايد: «يَحِقُّ عَلَی المُسلِمينَ الاجتِهادُ في التَّواصُلِ، وَالتَّعاوُن عَلَی التَّعاطُفِ، وَالمُواساةُ لِاَهلِ الحاجَةِ، وَ تَعاطُفُ بَعضِهِم عَلی بَعضٍ، حَتّی تَكونوا كَما اَمَرَكُمُ اللهُ عَزَّ وَ جَلَّ رُحَماءُ بَينَهُم: بر مسلمانان لازم است كوشش كنند تا دل¬های خود را به يكديگر نزديك سازند و از تعاون آميخته به محبت فروگذار ننمايند، نسبت به نيازمندان مواسات نمايندپ، و نسبت به يكديگر ابراز عاطفه كنند تا مصداق گفتار خداوند: «مهربانان به يكديگرند» گردند.» (وسايل الشّيعه 8/552 )
اميرمؤمنان (ع) می¬فرمايد: «رَحِمَ اللهُ امرَاً رَای حَقّاً فَاعانَ عَلَيهِ وَ رَای جَوراً فَرَدَّهُ وَ کانَ عَوناً بِالحَقِّ عَلی صاحِبِهِ: خدا رحمت کند کسی را که حقّی را ببيند و به آن کمک کند و ظلمی را ببيند و آن را رد کند و دوست خود را در حق ياری کند.» (غررالحکم، باب تعاون، حديث 7402 )
و اميرمؤمنان (ع) می¬فرمايد: «طَلَبُ التَّعاوُنِ عَلی اِقامَةِ الحَقِّ دِيانَةٌ وَ اَمانَةٌ: کسی که خواسته¬ی خود را به سوی تو متوجّه کند بايد به او کمک کنی.» (غررالحکم، حديث 7408 )
27 ـ تعصّب و لجاجت
بندگي خدا بر تسليم در برابر حقّ است و لجاجت به معني اصرار و پافشاری بر چيزي است هرچند حقّ نباشد. بنابراين، تعصّب مذموم و ممدوح دارد. تعصّب ممدوح طرفداری از حقّ و ترويج حقّ است؛ ولی تعصّب مذموم حمايت از منسوبان خود اگر چه باطل هم باشند.
از آيات و اخبار هم برمي¬آيد كه آن¬چه سبب مي¬شده، افراد و اقوام در برابر انبياي الهی بايستند و به آن¬ها ايمان نياورند، سه چيز بوده است: تعصّب، لجاج و تقليد كوركورانه.
چنان¬كه قرآن كريم مي¬فرمايد: «وَ كَذالِكَ مااَرسَلنا مِن قَبلِكَ في قَريَةٍ مِن نَذيرٍ اِلّا قالَ مُترَفوها اِنّا وَجَدنا آباءَنا عَلی اُمَّةٍ وَ اِنّا عَلی آثارِهِم مُقتَدونَ: و هم بدين¬سان پيش از تو به هيچ شهري هشداردهنده¬اي نفرستاديم، مگر آن¬كه خوش¬گذران¬هاي آن شهر گفتند: ما پدران خود را بر آييني يافته¬ايم و ما نيز از آن¬ها پيروي مي¬كنيم.» ( زخرف 43/23)
و در مورد مشركين مكّه مي¬فرمايد: «وَ اِذا قيلَ لَهُمُ اتَّبِعوا مااَنزَلَ اللهُ، قالوا بَل نَتَّبِعُ مَا اَلفَينا عَلَيهِ آباءَنا؛ اَوَلَو كانَ آباؤُهُم لايَعقِلونَ شَيئاً وَ لايَهتَدونَ: و چون به آنان گويند: از آن¬چه خدا نازل كرده، پيروي كنيد، ¬گويند: نه؛ ما ازآن¬چه نياكان خود را برآن يافته¬ايم پيروي مي¬كنيم. آيا بايد چنين كنند، هر چند نياكانشان چيزي نمي¬فهميده و گمراه بوده-اند.» (بقره 2/170 )
رسول خدا (ص) فرموده: «مَن تَعَصَّبَ اَو تُعُصِّبَ لَهُ، فَقَد خَلَعَ رِبقَ الايمانِ مِن عُنُقِهِ: كسي كه تعصّب برد يا برايش تعصّب برند (درصورتي¬كه به آن تعصّب راضي باشد) رشته¬ی ايمان را از گردن خويش باز كرده است.» (کافی، باب عصبيّت، ح 1)
و رسول خدا (ص) فرموده: «مَن كانَ في قَلبِهِ حَبَّةٌ مِن خَردَلٍ مِن عَصَبِيَّةٍ، بَعَثَهُ اللهُ يَومَ القِيامَةِ مَعَ اَعرابِ الجاهِلِيَّةِ: هركه در دلش به اندازه¬ی دانه¬ی خردلي عصبيّت باشد، خدا او را روز قيامت با اعراب جاهليّت مبعوث مي¬كند.» (کافی، باب عصبيّت، حديث 3)
اميرمؤمنان (ع) فرموده: «اَللِّجاجُ يُنتَجُ الحُروبَ وَ يوغَرُ القُلوبَ: لجاجت آتش جنگ¬ها را روشن مي¬سازد و دل¬ها را پر از كينه و دشمني مي¬كند.» (غررالحکم، باب لجاجت، حديث 9042)
و اميرمؤمنان (ع) فرموده: «اَللِّجاجَةُ تَسِلُّ الرَّأيَ: لجاجت تدبير را سست مي¬كند.» (نهج البلاغه، حکمت 179 )
و اميرمؤمنان (ع) مي¬فرمايد: «تكبّر و خودپرستي در دل مسلمان از آفات¬ شيطان وغرورها و وسوسه¬هاي اوست... پس اگر در تعصّب ورزيدن ناچاريد، براي اخلاق پسنديده و افعال نيكو تعصّب داشته باشيد. همان كرداري كه انسان¬هاي با شخصيّت و شجاعان خاندان عرب و سران قبايل در آن¬ها از يكديگر پيشي مي¬گرفتند، يعني اخلاق پسنديده، بردباري به هنگام خشم، كردار و رفتار زيبا و درست و خصلت¬هاي نيكو.» (نهج البلاغه، خطبه 192)
و اميرمؤمنان (ع) ¬فرموده: «خدای تعالی شش طايفه را به شش چيز عذاب کند: عرب را به عصبيّت، دهقانان را به کبر، اميران را به ستم، فقيهان را به حسد، تاجران را به خيانت و روستاييان را به نادانی.» (خصال 1/325 )
امام سجّاد (ع) فرمود: «لَم يَدخُلِ الجَنَّةَ حَمِيَّةً غَيرُ حَمِيّةِ حَمزَةُ بنُ عَبدُ المُطَّلِب وَ ذالِکَ حينَ اَسلَمَ غَضَباً للنّبیّ: داخل بهشت نمی¬شود، حمّيّتی جز حمّيّت حمزة بن عبدالمُطّّلب، که اسلام آورد برای غضبی که برای حمايت از پيامبر (ص) کرد.» (سفينة البحار، مادّه حمی)
امام صادق (ع) ¬فرمود: «ملائکه می¬پنداشتند شيطان از آن¬هاست؛ پس خارج کرد عصبيّتی که در نفسش بود و گفت: خدايا، مرا از آتش خلق کردی و آدم را از گِل.» (کافی، باب عصبيّت، حديث 5 )
نقطه مقابل تعصّب و لجاجت و تقليد كوركورانه، «تسليم در برابر حقّ» است كه از فضايل والاي اخلاقي است، يعني انسان هر جا حقّ را يافت، در برابر آن تسليم باشد.
قرآن کريم مي¬فرمايد: «ماكانَ لِمُؤمِنٍ وَ لامُؤمِنَةٍ اِذا قَضَي اللهُ وَ رَسولُهُ اَمراً اَن يَكونَ لَهُمُ الخِيَرَةُ مِن اَمرِهِم؛ وَ مَن يَعصِ اللهَ وَ رَسولَهُ فَقَد ضَلَّ ضَلالاً مُبيناً: هيچ مرد و زن مؤمني را نرسد كه چون خدا و رسولش به كاري فرمان دهند، براي آن¬ها در كارشان اختياري باشد؛ و هركه از خدا و رسولش سرپيچي كند، دچار گمراهي آشكاري گرديده است.» (احزاب 33/26)
28 ـ تعليم و تربيت
تربيت اوّليّه: آن¬چه انسان بدان عادت مي¬كند، مخصوصاً در دوران كودكي، عادت حاكم بر رفتار او خواهد گرديد؛ ازاين¬رو، بايد در تربيت كودكان سعي بليغ به عمل آوريم.
اميرمؤمنان (ع) هم فرموده است: : «لِسانُكَ يَستَدعيكَ ماعَوَّدتَهُ وَ نَفسُكَ تَقتَضيكَ مَااَلَّفتَهُ: زبانت از تو آن را مي¬خواهد كه بدان عادتش داده¬اي و جانت از تو چيزي طلب مي¬كند كه به آن مأنوسش ساخته¬اي.» ( غررالحکم، باب عادت، ح 7386 )
«برتراند راسل» هم مي¬گويد:
سرعتي كه طفل شيرخوار در كسب عادت به كار مي¬برد، شگفت¬آور است. كسب هرگونه عادت بد، سدّي در برابر كسب عادت خوب در اوائل كودكي خواهد بود. به همين¬جهت تكوين عادت در اوائل كودكي بسيار مهمّ به شمار مي¬رود؛ چه اگر عادات¬ اوّليّه نيك باشد، در آينده از تشويق¬هاي بي¬پايان نجات خواهيم يافت. به علاوه، مادامي كه در آغاز عمر كسب مي¬شوند، در دوره¬هاي بعدي زندگي پايدار مي¬مانند، و همانند غرائز، مسلّط خواهند بود و عادات منافي آن¬ها كه بعدها كسب مي¬شوند، ممكن نيست به آن درجه ازتأثير و تسلّط برسند؛ ازاين¬رو، عادات نخستين بايد مورد توجّه كامل قرار گيرند. (در بربيت، ص 85 )
دعوت مردم به كار نيك و بازداشتن آن¬ها از كار بد، از وظايف هر فردي است؛ چه شخص با امر به معروف و نهي از منكر، هم خود را به سعادت مي¬رساند و هم جامعه را.
رسول خدا (ص) فرمود: مردمي در دريا به كشتي مي¬نشينند و هر فردي در جايي از كشتي قرار مي¬گيرد. يكي از مسافرين شروع به شكستن جايگاه خود مي¬كند. هم¬سفرهايش به وي مي¬گويند: چكار مي¬كني؟ مي¬گويد: اين جاي خودم است، هر كاري كه بخواهم با آن مي¬كنم. اگر مسافرين دستش را بگيرند و از اين عمل بازش دارند، او و خودشان نجات مي¬يابند؛ ولي اگر دستش را نگيرند، او و سايرين هلاك خواهند شد.» (مجموعه ورّام 2/294)
رسول خدا (ص) فرمود: «اُنصُر اَخاكَ ظالِماً اَو مَظلوماً، قيلَ: اَنصُرهُ مَظلوماً، فَكَيفَ اَنصُرهُ ظالِماً؟ فَقالََ: كُفَّهُ عَنِ الظُّلمِ: برادرت را ياري كن، خواه ظالم باشد يا مظلوم، عرض شد: او را موقعي كه مظلوم است ياري كنم، ولي در موقعي كه ظالم است چگونه ياريش كنم؟ فرمود: وي را از ظلمي كه مي¬كند باز دار.» (مفردات راغب )
ابوبصيرگويد: ازامام صادق (ع) در باره¬¬ آيه¬: «يا اَيُّهَا الَّذينَ آمَنوا، قوا اَنفُسَكُم وَ اَهليكُم ناراً: اي كساني كه ايمان آورده¬ايد، خود و خانواده¬تان را از آتش حفظ كنيد.» (تحريم 66/6 ) پرسيدم: چگونه خانواده¬ام را از آتش محافظت كنم؟ فرمود: «آنان را به چيزي كه خدا امر فرموده امر ¬كن و از آن¬چه نهي فرموده نهي ¬كن.» (تفسير نورالثّقين، ذيل تفسير آيه فوق )
اميرمؤمنان (ع) فرموده: «مِن كَمالِ السَّعادَةِ السَّعيُ في صَلاحِ الجُمهورِ: كوشش در راه اصلاح جامعه، سعادت كامل آدمي است.» (غررالحکم، باب اصلاح، حديث 5354 )
مردم جامعه هم به منزله¬ی مسافرين كشتي¬اند، اگر عدّه¬اي را که فساد و فحشاء انجام می¬دهند، رها كنند، فساد و فحشاء به ديگران هم سرايت كرده و همه هلاك خواهند شد.
كسی كه مي¬خواهد با تزكيه و تهذيب نفس، داراي ملكات عالي انساني شود و به كمال لايق انساني برسد، بايد با مشقّت بر هواي نفس غالب آيد و با ترك رذائل و انجام فضائل، به تدريج داراي فضائل و مكارم اخلاقي شود.
اميرمؤمنان (ع) فرمود: «اَكرِه نَفسَكَ عَلَي الفَضائِلِ؛ فَاِنَّ الرَّذائِلَ اَنتَ مَطبوعٌ عَلَيها: فضائل اخلاقي را به خود تحميل كن، كه رذائل مورد گرايش تواند.» (غررالحکم، باب فضايل، ح 7908 )
اميرمؤمنان (ع) فرمود: «اِنَّ مُقابَلَةَ الاِساءَةِ بِالاِحسانِ وَ تَغَمُّدَ الجَرائِمِ بِالغُفرانِ لِمَن اَحسَنَ الفَضائلِ وَ اَفضَلِ المَحامِدِ: روبه رو کردن بدی با خوبی و پوشانيدن گناهان به وسيله¬ی بخشش، بهترين برتری¬ها و برترين صفت¬های پسنديده است.» (همان، ح 7910)
29 ـ تقوا
يکی از مفاهيم عامّ اخلاقی تقوا و پرهيزگاری است. تقوا در اسلام به عنوان عامل سعادت و رستگاری معرّفی شده است و رعايت آن مورد تأکيد فراوان قرار گرفته است.
تقوا به معناي حفظ و ضبط نفس است و متّقي به معني خودنگه¬دار از گناهان است. همان طوري كه ترمز ماشين را در پرتگاه¬ها حفظ مي¬كند، تقوا هم انسان را در هنگام طغيان شهوات كنترل مي¬كند؛ ازاين¬رو، تقوا را به حالت كسي تشبيه كرده¬اند كه از يك سرزمين پر از خار عبور مي¬كند و مي¬كوشد چنان با احتياط گام بردارد كه خاري در پايش نرود.
خدا بزرگ¬ترين امتياز را برای تقوا قرار داده و آن را تنها معيار ارزش انسان¬ها می¬داند: «اِنَّ اَکرَمَکُم عِندَ اللهِ اَتقاکُم: گرامی¬ترين شما نزد خدا پرهيزگارترين شماست.» (حجرات 49/13 )
و در اوّل سوره¬ی بقره می¬فرمايد: «ذالِكَ الكِتابُ لارَيبَ فيهِ هُدًی لِلمُتَّقينَ: اين کتاب بدون ترديد، راهنمای پرهيزگاران است.» آن¬گاه صفات برجسته¬ی متّقين مثل ايمان به غيب و وحی آسمانی، برپاداشتن نماز، انفاق و يقين به آخرت را بيان می¬کند؛ و در آخر هم می¬فرمايد: «اُولَئِكَ عَلی هُدًی مِن رَبِّهِم وَ اُولَئِكَ هُمُ المُفلِحونَ: آن¬هايند که از هدايتی از جانب پروردگارشان برخوردارند و آن¬ها همان رستگارانند.» (بقره 2/5)
و قرآن مجيد می¬فرمايد: «تَزَوَّدوا؛ فَاِنَّ خَيرِ الزّادِ التَّقوی: توشه برگيريد و بهترين توشه برای آخرت تقواست.» (بقره 2/149)
و در آياتي تقوا يا مصاديق آن عامل سعادت ابدی معرّفی شده است. چنان¬که می¬فرمايد: «اِنَّ المُتَّقينَ في جَنّاتٍ وَ نَهَرٍ؛ في مَقعَدِ صِدقٍ عِندَ مَليكٍ مُقتَدِرٍ: پرهيزگاران در ميان باغ¬ها و نهرها، در قرارگاه صدق، نزد پادشاهی توانايند.» (قمر 5454)
و می¬فرمايد: «اِنَّ العاقِبَةَ لِلمُتَّقينَ: فرجام نيک از آنِ پرهيزگاران است.» (هود 11/49 )
خدا خودش را هم اهل تقوا دانسته: «هُوَ اَهلُ التَّقوی وَ اَهلُ المَغفرَةُ: يعنی خدا اجر کسی را ضايع نمی¬کند، از اين¬که ظلم ظلمان و عدل عادلان را به فراموشی سپارد.» (8/25 )
البتّه تقوا اين نيست كه كسي در گوشه¬اي بنشيند، بلكه متّقي كسي است كه در اجتماع باشد و با مردم داد و ستد و نشست و برخاست داشته باشد و خود را هم كنترل كند و به گناه آلوده نشود. ولي در فارسي متّقي به پرهيزكار و «اِتّقوا الله» به از خدا بترسيد، ترجمه مي¬شود. البتّه معنی اين¬كه گفته مي¬شود: «از خدا بترسيد، يعني از قانون عدل الهي بترسيد»
چنان¬كه در دعا داريم: «يا مَن لايُرجی اِلَّا فَضلَهُ وَ لايُخافُ اِلَّا عَدلَهُ: اي كسي كه اميدواري جز به فضل و احسان او نيست و جز از عدل او ترسي نيست.»
ترس از عدالت خدا هم يعني انسان از خودش بترسد كه در گذشته خطا كرده يا در آينده خطا كند. ازاين¬رو، مؤمن همواره بين بيم و اميد است؛ يعني از خطاهاي خود نگران و ترسناك است و به خداي رحمان و رحيم اميدوار است كه او را مورد عفو قرار دهد.
چنان¬كه «امام سجّاد (ع)» در دعاي ابوحمزه به درگاه خدا عرض مي¬كند: «مَولايَ، اِذا رَاَيتُ ذُنوبي فَزِعتُ وَ اِذا رَاَيتُ كَرَمَكَ طَمِعتُ: آقاي من، هرگاه به خطاهايم متوجّه مي-شوم ترس و هراس مرا مي¬گيرد و چون به كرم و جود تو نظر مي¬افكنم، اميدواري پيدا مي¬كنم.
و امام سجّاد (ع) در دعاي مكارم¬الاخلاق به درگاه خدا عرض مي¬كند: «وَ حَلِّني بِحِليَة الصّالِحين وَاَلبِسني زينَةَ المُتَّقينَ: مرا به زينت صالحين بياراي وزينت متّقين را بر من بپوشان.»
از اميرمؤمنان (ع) از تقوا سؤال شد، فرمود: «هُوَ اَنَّهُ لَو وُضِعَ عَمَلُکَ عَلی طَبَقٍ وَ لَم يُجعَل عَليهِ غِطاءٌ وَ طيفَ بِهِ عَلی اَهلِ الدُّنيا لَماکانَ فيهِ شَيءٌ تَستَحِیَ مِنهُ: تقوا اين است که اگر عملت در طبقی بدون سرپوشی گذارند و دور دنيا بگردانند تا مردم ببينند، چيزی در آن نباشد که از آن خجالت بکشی.» (کتاب اثناعشريّه، ص 234 )
و اميرمؤمنان (ع) فرموده: «اِلجَاوا اِلَي التَّقوي؛ فَاِنَّهُ جُنَّةٌ مَنيعَةٌ، مَن لَجَاَ اِلَيها حَصَّنَهُ، وَ مَن اعتَصَمَ بِها عَصَمَتهُ: به تقوا پناه بريد كه سپري است محكم؛ هركس بدان پناه برد، مصونش دارد و هركس به آن متمسّك شود، وي را حفظ مي¬كند.» (غررالحکم، باب تقوا، حديث 10449)
و اميرمؤمنان (ع) فرموده: «اَلتَّقویمِفتاحُ الصَّلاحِ: تقوا كليد صلاح است.» (همان، ح 10433)
تقوا سه مرحله دارد: نگه¬داری نفس از عذاب جاويدان با تحصيل اعتقادات صحيح، پرهيز از هر گونه گناه و خويشتن¬داری در برابر آن¬چه قلب را به خود مشمغول می¬دارد و از حقّ منصرف می¬کند، و اين تقوای خواص بلکه اخصّ خواص است. (بحارالانوار 70/126 )
معروف است که يکی از شاگردان شيخ مرتضی انصاری شيطان را با زنجيرهايی با قطرهای متفاوت در خواب ديد، از او پرسيد: اين¬ها چيست؟ گفت: برای کشيدن افراد به جانب خود، اين برای فلان عالم است و آن برای فلان عالم، تا رسيد به بزرگ¬ترين زنجير، گفت: اين برای شيخ انصاری است، ديشب دو مرتبه خواستم با اين زنجير او را بکشم، موفّق نشدم. سؤال کردم: زنجير من کدام است؟ گفت: اي بيچاره، تو زنجير نداری، تو خودت به دنبال من می¬آيی. بعد از اين خواب جريان را به شيخ انصاری گفتم، فرمود: «صحيح گفته، ديشب به پول نياز داشتم و مقداری از وجوه شرعی نزد من بود که تصرّفشان را برای خود صحيح می¬دانستم؛ چند مرتبه برداشتم که خرج کنم؛ ولی منصرف شدم.»
تقواي ديني اين است كه انسان خود را از آن¬چه كه دين گناه شناخته، حفظ و نگهداري نمايد؛ ولي براي صيانت و حفظ خود از آلودگي¬ها و معاصي ممكن است از دو طريق استفاده شود: يكي تقواي ضعف و ديگري تقواي قوّت.
تقواي ضعف اين است كه انسان براي نگهداري خود از معاصي خود را هميشه از محيط گناه دور نگه دارد، مثل كسي كه براي سلامت خود از محيط مرض و ميكرب دور نگه مي¬دارد؛ ولي تقواي قوّت اين است كه در روح خود حالت قوّتي به وجود مي¬آورد كه اگر فرضاً در محيطي هم قرار گيرد كه وسايل گناه و معصيت فراهم است، آن حالت و ملكه¬ی روحي او را حفظ ¬كند و مانع شود آلودگي پيدا كند، مانند كسي كه با وسايلي در بدن خود مصونيّت طبّي ايجاد كند كه ديگر ميكرب فلان مرض نتواند در بدن او اثر كند.
معمولاً كسي را باتقوا مي¬دانند كه انزوا اختيار كرده و خود را از موجبات گناه دور نگه مي¬دارد؛ و اين بدان خاطر است كه از اوّل تقوا را به معني پرهيزكاري و «اجتناب-كاري» ترجمه كرده¬اند و تدريجاً پرهيز از گناه به معني پرهيز از محيط گناه تلقّي شده است.
باباطاهر براي آن¬كه دلش چيزي نخواهد برآن است كه بايد چشم¬هاي خود را درآورد.
ز دست ديده و دل هر دو فرياد كه هر چه ديده بيند دل كند ياد
بســازم خنجري نيشش ز فولاد زنم بر ديده تا دل گردد آزاد
هرچند چشم به هرجا برود، دل هم به دنبال آن مي¬رود؛ ولي راه بهتر اين است كه در دل قوّتي و نيرويي ايجاد كنيم كه چشم نتواند دل را به دنبال خود بكشاند. چون اگر بنا باشد براي آزادي و رهايي دل از چشم با خنجر چشم¬هاي خود را درآوريم، بايد خنجري هم براي از بين بردن گوش تهيّه كنيم، چون هر چه هم گوش بشنود دل ياد مي¬كند و هم¬چنين ذائقه و لامسه و شامّه. آن وقت انسان مصداق همان شير بي¬يال و دم و اشكم مي¬شود.
چنان¬كه بعضي براي آن¬كه نكند حرف خلاف شرعي مثل غيبت، فحش و غيره از دهانشان خارج شود، در دهان خود سنگ¬ريزه مي¬گذاشتند كه اصولاً نتوانند حرف بزنند. هر چند با اين كار انسان از انجام گناه مصون مي¬ماند، ولي نفس امّاره¬ی وي همان اژدهاست كه به قول مولوي: «از غم بي¬آلتي افسرده است.» و در آن صورت گناه نكردن كمال اخلاقي محسوب نمي¬شود، بلكه وقتي گناه نكردن كمال اخلاقي است كه انسان بدون اجبار و با داشتن اسباب و آلات كار از گناه و معصيت پرهيز كند؛ زيرا حقيقت تقوا همان روحيّه¬ی قوي و مقدّس عالي است كه خود حافظ و نگهدارنده¬ی انسان است، شخص بايد مجاهدت كند، تا آن معنا و حقيقت برايش پيدا شود.
چنان¬كه اميرمؤمنان (ع) مي¬فرمايد: «اِنَّ تَقوَي اللهِ حَمَت اَولِياءَ اللهِ مَحارِمَهُ، وَ اَلزَمَت قُلوبَهُم مَخافَتَهُ، حَتّی اشتَهَرَت لَياليهِم، وَ اَظمَاَت هَواجِرَهُم: تقواي الهي دوستان خدا را از انجام محرّمات باز مي¬دارد و قلب¬هاشان را پر از ترس خدا مي¬سازد، تا آن¬كه شب¬هاي آنان با بي¬خوابي و روزهاشان با تحمّل تشنگي و روزه¬داري، سپري مي¬گردد.» ( نهج البلاغه، خطبه 112)
و اميرمؤمنان (ع) تقوا را با گناه مقايسه کرده و مي¬فرمايد: «اَلا، وَ اِنَّ التَّقوی مَطايا ذُلُلٌ، حُمِلَ عَلَيها اَهلُها، وَ اُعطوا اَزِمَّتَها، فَاَورَدَتهُمُ الجَنَّةَ: آگاه باشيد كه تقوا چونان مركب¬هاي فرمانبرداري است كه سوارانش را عنان بر دست وارد بهشت مي¬كند.» (نهج البلاغه، خطبه 16)
و نيز امام علي (ع) مي¬فرمايد: «ذِمَّتي بِمااَقولُ رَهينَةٌ، وَ اَنَا بِهِ زَعيمٌ. اِنَّ مَن صَرَّحَت لَهُ العِبَرُ عَمّا بَينَ يَدَيهِ مِنَ المَثُلاتِ، حَجَزَتهُ التَّقوی عَن تَقَحُّمِ الشُّبَهاتِ: آن¬چه مي¬گويم به عهده مي¬گيرم و خود به آن پاي بندم. كسي كه عبرت¬ها براي او آشكار شود و از عذاب آن پند گيرد، تقوا و خويشتن¬داري او را از سقوط در شبهات نگه مي¬دارد.» ( نهج البلاغه، خطبه 16)
بنابراين، چنان¬كه خانه و لباس انسان را از سرما و گرما مصون مي¬دارند، نه اين¬كه او را محدود سازند، تقوا هم براي روح مانند خانه براي زندگي و مانند جامه براي تن است.
قرآن¬كريم تقوا را بهترين لباس ¬دانسته و فرموده: «يا بَني¬آدَمَ، قَد اَنزَلنا عَلَيكُم لِباساً يُواري سَوآتِكُم وَ ريشاً؛ وَ لِباسُ التَّقوی ذالِكَ خَيرٌ: اي فرزندان آدم، لباسي براي شما فرستاديم كه اندام شما رامي¬پوشاند و مايه¬ی زينت شماست؛ امّا لباس پرهيزكاري بهتر است.» (انعام 7/26 )
اميرمؤمنان (ع) ¬فرمود: «اوصيكُم عِبادَالله بِتَقوَي اللهِ، فَاِنَّها حَقُّ اللهِ عَلَيكُم وَالموجِبَةُ عَلَي اللهِ حَقُّكُم وَ اَن تَستَعينوا عَلَيها بِاللهِ، وَ تَستَعينوا بِها اِلَي الله: شما را به تقواي الهي سفارش مي¬كنم، تقوا حقّ الهی است بر عهده¬ی شما و موجب حقّي از شماست بر خدا؛ و اين¬كه از خدا براي رسيدن به تقوا كمك بخواهيد و از تقوا براي رسيدن به خدا كمك بگيريد.»
آثار تقوا: تقوا آثار مثبت بسياري دارد، از جمله:
1 ـ بصيرت و روشن¬بيني: يكي از آثار و فوايد مهمّ تقوا بصيرت و روشن¬بيني است.
در مسير راهی که انسان به سوی پيروزی¬ها پيش می¬رود، بي¬راهه¬های زيادی وجود دارند که اگر آن¬ها را خوب نشناسد، سقوط خواهد کرد و به گمراهی کشانده می¬شود. بسياری از موارد اشتباه مي¬کند، دشمن را دوست می¬پندارد و باطل را حقّ و بيراهه را شاهراه که ديد و درک نيرومند و نورانيّت و روشن¬بينی خاصّی می¬طلبد و قرآن¬کريم فرموده است: چنين ديد و درکی تنها ثمره¬ی تقواست: «اِن تَتَّقوا اللهَ يَجعَل لَكُم فُرقاناً: اگر تقواي الاهی داشته باشيد، خداوند براي شما مايه¬ی تميز و تشخيص قرار مي¬دهد.» (انفال 8/29)
و مي¬فرمايد: «مَن يَتَّقِ اللهَ يَجعَل لَهُ مَخرَجاً: هر كس تقواي الهی پيشه كند، خداوند راه نجاتي براي او فراهم مي¬كند.» (طلاق 64/2)
و مي¬فرمايد: «مَن يَتَّقِ اللهَ يَجعَل لَهُ مِن اَمرِهِ يُسراً: هركس تقواي الٰهی پيشه كند، خداوند كار را بر او آسان مي¬كند.» (طلاق 64/4 )
و اين بدان خاطر است¬كه همان طوري كه اگر در اطراف نور چراغي گرد وخاك باشد، چراغ نمي¬تواند اطرافش را كاملاً روشن كند؛ همين¬طور اگر اميال و شهوات بر انسان حاكم باشند، چراغ عقل ديگر نمي¬تواند محوّطه¬ی وجود انسان را روشن كند، تا انسان در پرتو آن درست را از نادرست و سره را از ناسره و حقّ را از باطل تميز دهد.
حقيقت سرايي است آراستــــــه هوا و هوس گرد برخــاسته
نبيني كه هرجا كه برخاست گرد نبيند نظر گرچه بيناست مرد
2 ـ علم و دانايي: يكي ديگر از آثار مهمّ تقوا اين است¬كه هر كس تقواي الٰهی پيشه كند، خدا به او علم (علم لدنّي) عنايت مي¬فرمايد؛ همان طوري كه انبيا و اوليا بدون خواندن و نوشتن و بدون تعليم به علم خدشه ناپذير دست مي¬يابند. چنان¬كه خداوند فرموده: «وَاتَّقوا اللهَ وَ يُعَلِّمُكُمُ الله: تقواي الٰهی داشته باشيد و خدا به شما علم مي¬آموزد.» (بقره 2/282 )
در حديث معروفي رسول اكرم (ص) مي¬فرمايد: «مَن اَخلَصَ لِلَّهِ اَربَعينَ صَباحاً، جَرَت يَنابيعُ الحِكمَةِ مِن قَلبِهِ اِلی لِسانِهِ: هركس چهل شبانروز خود را خالص براي خدا قرار دهد، چشمه¬هاي حكمت از قلبش به زبانش جاري مي¬شود.» (بحار 67/250 )
متون دينی، همه¬ی انسان¬ها حتّی كافران و فاسقان را به پيروی از دانش و پرهيز از پيروی گمان دعوت كرده و به تعقل فراخواندهاند. سيره¬ی عملی پيامبر (ص) و امامان معصوم (ع) هم نشان میدهند كه آن بزرگواران نيز با مخالفان خود به بحث عقلی پرداخته¬اند و از آنان نيز در مورد اعتقاداتشات براهين عقلی طلب نموده¬اند. اين¬ها همه نمايانگر آن است كه نشاندن پارسايی در كنار خردورزی و دانشاندوزی، با بازگرداندن روح و سرشت آدمی به حالت پاكی فطریاش، پذيرش حقايق را برای او تسهيل می¬نمايد.
تقوای فکری: تقوای فکری اين است که ما در تحقيقات خود به دنبال مدارک صحيح و مطالب اصيل برويم و بدون تحقيق کافی و دقّت لازم در مسايل اظهار عقيده نکنيم.
اميرمؤمنان (ع) می¬فرمايد: «لادينَ مَعَ هَوی، لاعَقلَ مَعَ هَوی: همراه هوای نفس دين نيست، همراه با هوای نفس عقل نيست.» (غررالحکم، باب هوی، ح 10821 و 10822 )
و فرموده: «مَنِ اتّبَعَ هَواهُ اَعماهُ وَ اَصَمَّهُ وَ اَذَلَّهُ وَ اَضَلَّهُ: کسی که از هوای نفسش اطاعت کند، او را کر و کور و ذليل و گمراه می¬کند.» (همان 10801 )
راه رسيدن به تقوا: همان¬گونه¬که در سالم¬سازی بدن بايد از خوردن پاره¬ای از غذاها پرهيز کرد، در تهذيب نفس نيز از انجام بعضی کارها چون حرام بايد احتناب کرد. البتّه اين پرهيز در آغاز قدری دشوار است؛ ولی بعد از مدّتی مجاهده آسان خواهد شد.
اميرمؤمنان (ع) فرمود: «غالِبوا اَنفُسَکُم عَلی تَرکِ المَعاصی، يَسهَلُ عَلَيکُم مَقادَتِها اِلَی الطّاعاتِ: در ترک گناه با خويشتن خويش دست و پنجه نرم کنيد، تا کشاندن آن به سوی طاعات و عبادات بر شما آسان شود.» (غرر، باب ذنب، ح 2529 )
و اميرمؤمنان (ع) در خطبه¬ی متّقين می¬فرمايد: «نُزِّلَت اَنفُسُهُم مِنهُم فی البَلاءِ کَالَّتی نُزِّلَت فِی الرَّخاءِ: در روزگار سختی و گشايش حالشان يک¬سان است.»؛ زيرا:
اوّلاً، پرهيزگاران همواره خود را در محضر خدا می¬بينند و در نتيجه متوجّه او هستند.
ثانياً، متّقين در بلا و آسايش خود را در جوار خدا می¬بينند؛ ازاين¬رو، همواره در لذّت¬اند؛ زيرا می¬دانند فقر و غنا، راحت و سختی، عزّت و ذلّت، مرض و صحّت و موت و حيات همه از خدای تعالی وافعال او هستند؛ ازاين¬رو، همه را دوست دارد و با زبان حال می¬گويند:
عاشقم بر لطف و بر قهرش به جدّ وين عجب من عاشق اين هر دو ضد
ناخوش او خوش بود در جان من جـــــــــان فدای يار دل رنجان من
امام¬¬باقر (ع) فرمود: «عجباً لِمَن تَحتَمی عَنِ الطَّعامِ مَخافَةَ الدّاءِ، کَيفَ لايَحتَمی عَنِ المَعاصی خَشيةَ النّارِ: شگفتا که مردم از ترس بيماری در خوردن غذا احتياط و امساک می¬کنند؛ ولی از بيم آتش دوزخ از گناه خودداری نمی¬کنند.» (جامع الاحاديث شيعه 3/327)