لزوم تحقيق در مورد دعوت انبيا.
دو انگيزه¬ي مهم در بشر هست، كه او را ملزم مي¬سازند، در مورد دعوت انبيا تحقيق كند: يكي حسّ كنجكاوي و حقيقت¬جويي كه طبق آن مي¬خواهد از همه¬ي اسرار سر درآورد؛ و ديگر انگيزه¬ي رسيدن به سعادت و کاميابی، که طبق آن علاقه دارد، خود را به مصالح و منافعش برساند. از طرفي مي¬بينيم، در طول تاريخ، انسان¬هايي به نام پيامبران كه از هر جهت پاك و برجسته بوده¬اند، ادّعا كرده¬اند، كه ما از سوي پروردگار جهان برانگيخته شده¬ايم، تا با يك برنامه¬ي جامع و به دور از هرگونه خطا و اشتباهي، كه از طرف او ارائه مي¬دهيم، شما را به سعادت و نعمت ابدي برسانيم؛ و هركس هم به خدا ايمان نداشته باشد و به اين برنامه¬ي سعادت¬بخش ما عمل نكند، در عذاب جاوداني خواهد بود. از طرف سوّم، عقل و فطرت نيز، هم به وجود پروردگاری برای جهان گواهی می¬دهند و هم به صحّت دستورات و برنامه¬ي سعادت¬بخش انبيا. ازاين¬رو، عقل و فطرت برآنند، كه انسان براي رسيدن به سعادت و منافع احتمالي بي¬نهايت و دور ماندن از عذاب¬ها و ضررهاي احتمالي بي¬نهايت، به تحقيق در باره¬ي درستي يا نادرستي ادّعاي پيامبران بپردازد.
هدايت عامّه¬ي موجودات يا هدايت تكويني
از آنجا كه تمام صفات جمال و كمال خداوند از هر جهت نامتناهي¬اند و فضل و عنايت هم يكي از صفات اوست؛ ازاين¬رو، اين فضل و عنايت نامتناهي خداوند شامل همه¬ي موجودات ديگر كه مخلوقات و معلولاتش هستند، مي¬شود؛ يعني خداوند به هر موجودي در حدّي كه ظرفيّت دارد، تفضّل و عنايت مي¬نمايد و او را در جهت و مسير كمالاتش هدايت مي¬فرمايد. بدين ترتيب، همه¬ي موجودات جهان ـ از بی¬نهايت کوچک¬ها (اتم¬ها و سلول¬ها) تا بی¬نهايت بزرگ¬ها (منظومه¬های شمسی و سحابی¬ها و کهکشان¬ها)؛ و از پست¬ترين موجودات بی¬جان گرفته، تا عالی¬ترين جاندار که انسان باشد ـ شامل اين هدايت عامّه¬ي تكويني خداوند می¬باشند. ازاين¬روست که خداوند واژه¬ي «وحی» را چنان¬که در مورد انسان به کار برده است، در مورد حيوانات هم به کار برده است.
و از آنجا که در اين جهان مادّی که حرکت و دگرگونی لازمه¬ي آن است، هيچ چيز ثابت و يک نواختی وجود ندارد، بلکه هر چيزی مدام تغيير يافته و به سوی مقصدی روان است؛ ولی در اين راه¬سپری و حرکت، گويی نوعی ميل و کشش يا نيروی مرموزی در هر موجودی هست که او را به سوی مقصدش می¬کشاند. اين نيرو و اين هدفداری، در همه¬ي موجودات، همان است که از آن به «هدايت الهی» تعبير می¬شود.
چنان¬كه حضرت موسيٰ (ع) در جواب فرعون كه از آن حضرت و برادرش هارون (ع) پرسيد: پروردگار شما كيست؟ فرمود: «رَبُّنَا الَّذي اَعطى كُلَّ شَيءٍ خَلقَهُ ثُمَّ هَدىٰ: پروردگار ما كسي است كه هر چيزي را خلقتي كه درخور اوست داده، سپس آن را هدايت نموده است. (طه 20/50)
هدايت تكويني خود سه¬ گونه است: طبيعي، غريزي و عقلي. هدايت طبيعي در مورد جمادات است، هدايت غريزي در مورد حيوانات و هدايت عقلي در مورد انسان؛ ولي حيوان داراي هدايت طبيعي هم هست و انسان داراي هدايت طبيعي و غريزي هم مي¬باشد.
خداوند در مورد هدايت جمادات مي¬فرمايد: «اَوحيٰ فِي كُلِّ سَماءٍ اَمرُها: در هر آسماني امر (قانونش) را به آن وحي فرموده است.» (فصّلت 41/12)
و حتّيٰ جمادات هر کدام در مسيری که خداوند برای آن¬ها تعيين فرموده است، بدون ذرّه¬ای تخلّف، انجام وظيفه می¬کنند. مثلاً آفتاب لحظه¬ای از تابيدن تخلّف نمی¬کند، آتش از سوزاندن ، آب از داشتن خواص آب بودن، سنگ از داشتن خواص سنگ بودن و...
و اين همه کرات و منظومه¬های شمسی و کهکشان¬ها هر کدام در مسيری که دارند سير می¬کنند؛ و به قول «قرآن كريم» «كُلٌّ فِي فَلَكٍ يَسبَحونَ: هر کدام در مسيری شناورند.» (يس 36/40 )، بدون اين¬که تقريباً با هم تصادم و برخورد نمايند.
و در باره¬ زنبور عسل می¬فرمايد: «اَوحي رَبُّكَ اِلَي النَّحلِ اَنِ اتَّخِذي مِنَ الجِبالِ بُيوتًا وَ مِنَ الشَّجَرِ وَ مِمّا يَعرِشونَ: پروردگار تو به زنبور عسل وحی کرد که از کوه¬ها و درختان و از آن¬چه داربست می¬کننند، خانه¬هايی برای خود بساز.» (نحل 16/68)
ولی مقصود از وحی به حيوانات اين است که خداوند طوری آنها را آفريده، که بدون تعليم و يادگيری می¬دانند خانه¬ي خود را در کجا و چگونه بسازند، چگونه تغذيه کنند، رشد کنند، توليد مثل کنند و حتّيٰ دشمن خود را مي¬شناسند و طرز دفاع از خود را می¬دانند.
و بالاخره در باره¬ي هدايت تكويني انسان مي¬فرمايد: «وَ نَفسٍ وَ ماسَوّاها، فَالهَمَها فُجورَها وَ تَقواها: سوگند به نفس و آن¬كس كه آن را درست كرد، آن¬گاه پليدكاري و پرهيزگاريش را به او الهام كرد. (شمس 91/7)
هر چند آدمي همچون ديگر موجودات، از درون با هدايت تكويني مجهّز است و حتّيٰ سهمي بيشتر دارد و با معرفت حسّي و عقلي برخوردار است؛ ولي از آنجا كه آفرينش او به گونه¬اي است كه ظرفيّت تكامل بيشتر دارد، خالقش او را از بيرون با هدايت ديگري به نام «هدايت تشريعي» نيز مجهّز فرموده است و آن عبارت است از «معرفت وحياني» كه از مظاهرش پيامبران، كتب آسماني و قوانين و تعاليم وحياني مي¬باشد.
هدايت خاصّه¬ي انسان يا فلسفه¬ نبوّت
1ـ برهان حكمت: بعد از اثبات اين¬که جهان را جهان¬آفرينی است دانا و حکيم، که هرچيزی و از جمله انسان را برای هدفی آفريده است؛ و با توجّه به اين¬كه تمام موجودات اين جهان مادّی همچون کاروانی که به سوی هدفی رهسپار است، به سوی کمال خود در حرکت¬اند؛ و پيشاپيش اين کاروان هم انسان است، که با نيروی خرد و ايمان و تقوا گام برمی¬دارد، تا به جايی رسد، که بجز خدا نبيند؛ معلوم می¬شود؛ که کاروان هستی مقصدی روشن به نام «خدا» دارد، که کمال مطلق است و عاری از هر نقص.
چنان¬که «قرآن کريم» هم می¬فرمايد: «اِلَي اللهِ تُرجَعُ الاُمورُ: همه¬ي امور به سوی خدا بازگردانده می¬شوند.» (آل عمران 3/109)
و با توجّه به يک اصل مسلّم در علم و فلسفه و کلام، که نه تنها خداوند که سراسر علم و کمال و حکمت است، بلکه حتّيٰ موجودات باشعوری همچون انسان هم، کار عبث و بيهوده انجام نمی¬دهند. و با توجّه به يک اصل مسلّم ديگر که هر موجودی هر کاری که انجام می¬دهد، تنها برای خودش و کمال خودش انجام می¬دهد؛ گوييم:
هرچند خداوند چون از هر نظر کامل است؛ و ازاين¬رو، معنی ندارد، که کاری برای تکامل خودش انجام دهد؛ امّا با توجّه به اين¬که همه¬ي موجودات ديگر يعنی ماسوی الله افعال و صفات خدا هستند و افعال و صفات چيزی هم خارج از آن چيز نيستند؛ معلوم می¬شود، که تکامل موجودات همان تکامل افعال و صفات خداست.
و از آنجا که هدف از آفرينش انسان اين است كه با انجام اعمال اختياري به سعادت كامل در تمام جهات مادّی و معنوی که قرب به خداست، نايل آيد؛ و از طرفي، انجام اعمال اختياری هم متوقّف بر اين است که يک سلسله آگاهی¬ها و قوانين صحيح در اختيارش باشد، تا هم اعمال روا و ناروا را بشناسد و هم راه صحيح زندگی اجتماعی خود را و در نتيحه بداند چه کارهايی انجام دهد و از چه کارهايی اجتناب ورزد، تا به كمال لايقش برسد؛ ازاين¬رو، مقتضاي حكمت و لطف الهي اين است كه برنامه¬ي كامل و جامعی به نام «دين» توسّط پيامبران در اختيار انسان¬ها قرار دهد، تا به سعادت كامل نايل آيند. زيرا در غير اين صورت، هدف او از آفرينش انجام نمی¬شود و غرضش نقض می¬شود.
و از طرف ديگر، تجربه¬ي انسان¬ها در طول تاريخ نشان داده است، كه شناخت¬هاي انساني كه از طريق حواس و عقل براي او حاصل مي¬شوند، براي شناخت كامل راه سعادتش كافي نيستند؛ و تجربه و عمل هم نشان داده¬اند، که پيروی از مکتب¬هايی که زاييده¬ي فکر بشر هستند، نتوانسته¬اند تکامل و سعادت کامل انسان را تضمين کنند.
يعنی نه فطرت و وجدان و عقل در وجود آدمی می¬تواند انسان را به سعادت کامل رهنمون شوند و نه مکتب¬ها و ايدئولوژی¬هايی که توسّط دانشمندان و مکتب¬ها ارائه می¬شوند. ازاين¬رو، معلوم می¬شود، که يگانه راه سعادت و تکامل انسان¬ها پيروی از مکتبی است، که از آفريدگار و پروردگار جهان است و به تمام نيازهايشان آگاه است و توسّط انبيا برايشان فرستاده است.
بدين ترتيب، معلوم می¬شود که رسيدن انسان به سعادت كامل در گرو سه چيز است: اوّل، شناخت يك سلسله آگاهي¬ها و تعليمات صحيح؛ دوّم، شناخت قوانيني كه براي اداره¬ صحيح زندگي لازم هستند؛ و سوّم، وجود معلّمان و مربّيان كامل و نمونه¬اي براي الگو و سرمشق قراردادن و تربيت؛ و اين هر سه هم تنها به وسيله¬ي پيامبران تأمين مي¬شوند.
زيرا انبيا با اتّصال به مبدأ و خالق جهان، علاوه بر آشنا ساختن مردم با مسائل ماوراء طبيعت همچون مبدأ و معاد و صفات خدا، با يك برنامه¬ي وسيع و همه جانبه در زمينه¬ي مسائل اقتصادي، اجتماعي، فرهنگي، اخلاقي و عقيدتي؛ از يك طرف، با نشان دادن مصالح و مفاسد فردي و اجتماعي به انسان¬ها راه و رسم زندگي مي¬آموزند؛ و از طرف ديگر، فضايل و سجاياي اخلاقي و انساني را در بشر زنده مي¬كنند؛ و از طرف سوّم، با اسوه و الگو بودن براي آنان به عنوان انسان¬هاي پاك و وارسته¬اي، مردم را به تقوا و پاكي وامي¬دارند.
انسان¬هايي هم كه با انجام دستورات انبيا كه دين و عبادت نام دارد، به سعادت كامل دنيا و آخرت مي¬رسند؛ و انسان¬هايي هم كه از راهنمايي¬های پروردگارشان سر باز مي¬زنند و در جهل و بدبختي مي¬مانند، در قيامت حجّتي بر خدا نخواهند داشت.
آري، اديان و شرايع الهي به وسيله¬ي پيامبران كه برگزيدگان خداوند از ميان آدميان مي¬باشند، به آدميان ابلاغ مي¬شوند، تا آن¬ها را تزكيه كرده و نادانسته¬ها را به آن¬ها بياموزند.
چنان¬كه «قرآن كريم» مي¬فرمايد: «هُوَ الَّذي بَعَثَ فِي الاُمِّيّينَ رَسولاً مِنهُم يَتلوا عَلَيهِم آياتِهِ وَ يُزَكّيهِم وَ يُعَلِّمُهُمُ الكِتابَ وَالحِكمَةَ؛ وَ اِن كانوا مِن قَبلُ لَفي ضَلالٍ مُبينٍ: اوست آن كس كه در ميان درس ناخوانده¬ها فرستاده¬اي از خودشان برانگيخت، تا آيات او را بر آنان بخواند و پاكشان گرداند و كتاب و حكمت بديشان بياموزد، هر چند آنان پيش از آن در گمراهي آشكاري بودند. (جمعه 62/2)
و مي¬فرمايد: «رُسُلاً مُبَشِّرينَ وَ مُنذِرينَ لِئَلّايَكونَ لِلنّاسِ عَلَى اللهِ حُجَّةٌ بَعدَ الرُّسُلِ: پيامبران، بشارتگر و بيم¬دهنده، تا بعد از اين پيامبران، براي مردم حجّتي بر خدا نباشد.» (نساء 4/165)
«امام کاظم (ع)» فرموده است: «اِنَّ لِلّهِ عَلَی النّاسِ حُجَّتَينِ: حُجَّةٌ ظاهِرَةٌ وَ حُجَّةٌ باطِنَةٌ؛ فَاَمَّا الظّاهِرَة ُفَالرُّسُلُ وَالاَنبِياءُ وَالاَئِمَّةُ، وَ اَمَّا الباطِنةُ فَالعُقولُ: خداوند بر مردم دو حجّت قرار داده است: حجّتي آشکار و حجّتي پنهان. حجّت آشکار رسولان و پيامران و امامان-اند و حجّت باطن عقول و افکارند.» (كافي، حديث عقل و جهل، حديث 12)
و «امام صادق (ع)» در تفسير آيه¬ي: «لِلّهِ الحُجَّةُ البالِغَةُ» ¬فرموده است: «خدا در روز رستاخيز به بنده¬اش می¬فرمايد: آيا می¬دانستی و گناه کردی؟ اگر بگويد: آری، می¬فرمايد: چرا به آنچه می¬دانستی عمل نکردی؟ و اگر بگويد: نمی¬دانستم، می¬فرمايد: چرا ياد نگرفتی تا عمل کنی؟ در اين موقع بنده فرومی¬ماند و اين است معنی حجّت بالغه.» (نورالثّقلين، ذيل تفسير آيه 149بقره)
بنابراين، آشنا ساختن مردم با مبدأ و معاد و صفات خدا و ساير مسائل الهيّات تنها يک قسمت از برنامه¬ها و اهداف انبياست. ازاين¬رو، بايد گفت: عقل و وحي مكمّل يكديگرند. زيرا انبيا علاوه بر آشنا ساختن مردم با مسائل ماوراء طبيعت، با يک برنامه¬ي همه جانبه و در تمام زمينه¬ها ـ اعمّ از تربيتی، اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی، عقيدتی و... ـ و بدون در نظر گرفتن طبقه¬ خاصّی، همه¬ مردم ـ اعمّ از زن و مرد، دانشمند و عامی، شهری و روستايی، زمامدار و رعيّت، و... ـ را در تمام زمان¬ها و مكان¬ها به سعادت کامل دنيا و آخرت هدايت كرده و فضايل و سجايای اخلاقی را در بشر زنده می¬کنند و با نشان دادن مصالح و مفاسد فردی و اجتماعی انسان¬ها به آنان راه و رسم زندگی می¬آموزند و با اسوه و الگو بودن برای آنان، به عنوان انسان¬های پاک و وارسته¬ای، آن¬ها را به تقوا و تزکيه وامی¬دارند.
و اينك بيان نياز انسان به انبيا به تعبيرات مختلف:
1 ـ بيان متكلّمين در نياز به انبيا، برهان لطف: متكلّمين اسلامي اتّفاق دارند كه وجود پيامبران برای هدايت انسان¬ها لطف است و خدا هم لطيف است و دارای لطف؛ ازاين¬رو، از باب لطف بر خداوند لازم است، كه پيامبرانی برای هدايت بشر بفرستد؛ ولي اختلافشان در وجوب و عدم وجوب آن است. بدين معني كه اشاعره نبوّت را تنها از باب رحمت و موهبت الهي لازم مي¬دانند، ولي فرستادن آن¬ها را ممكن مي¬دانند؛ ولي اماميّه و معتزله، علاوه بر نيكو بودن بعثت، به وجوب آن نيز قائل¬اند.
«خواجه نصيرالدّين طوسی» در باره¬ي فوائد بعثت انبيا می¬فرمايد:
«ضرورت وجود انبيا در بشر برای تکميل اشخاص با عقايد حقّه و اخلاق فاضله و کارهای شايسته مي¬باشد، که برای دنيا و آخرتشان سودمند باشد و زندگی اجتماعی انسان را بر خير و فضيلت تکميل كنند و مردم را در امور دينی و سياسی بر جادّه¬ي خير و صلاح قرار دهند.» (تلخيص المحصّل، ص 27)
و «خواجه نصيرالدّين طوسی» در باره¬ فوائد بعثت انبيا می¬فرمايد:
«اَلبَعثَةُ حَسَنَةٌ لِاِشتِمالِها عَلیٰ فَوايدٍ... وَ واجِبَةٌ لِاِشتِمالِها عَلَی اللُّطفِ فی التَّکاليفِ اللَّطيفَةِ: بعثت حسنه است چون مشتمل بر فوائدی است... و از آن جهت که مشتمل بر تکاليف عقلی است، واجب می¬باشد». (تلخيص المحصّل، ص 367)
2 ـ بيان فلاسفه در نياز به انبيا: فلاسفه گفته¬اند: چون ثابت شد، که در هستی خدايی واجب¬¬الوجود هست؛ معلوم می¬شود، که در خلقت خلأ وجود ندارد؛ يعنی اگر برای موجودی قابليّت يک کمال باشد، از طرف خداوند آن کمال به او افاضه می¬شود. و از آنجا که نوع انسان نيازمند به يک هدايتی ماورای هدايت حسّ و عقل می¬باشد و امکان اين هم که بشر بتواند اين را به وسيله¬ي وحی تلقّی کند، وجود دارد؛ پس عقلاً بر خداوند واجب است كه براي اصلاح نوع بشر، قانوني تدوين كند و به وسيله¬ پيامبرانش به مردم ابلاغ كند.
بيان عرفا در نياز به انبيا: عرفا مي¬گويند: از آنجا كه حقّ تعاليٰ خواست اسماي حسناي خويش را در جايي كه به منزله¬ي آينه باشد بنگرد، عالم را آفريد. ولي عالم چون به منزله¬ي آينه¬اي است كه جلا ندارد؛ و ازاين¬رو، استعداد ارائه¬ي اسماي الهي را نداشت، به مقتضاي: «اِنّي جاعِلٌ فِي الاَرضِ خَليفَةً : من در روي زمين جانشيني قرار خواهم داد.» (بقره 2/30) شأن الهي خداونديش ايجاب كرد، موجودي به نام انسان بيافريند، تا به منزله¬ي جلاي آينه¬ي عالم باشد و بتواند اسماي الهي را بنماياند.
از طرفي، هر چند همه¬ موجودات ـ مخصوصاً انسان ها ـ مظاهر اسماي الهي هستند؛ ولي چون هر كدام از آدميان در صدد خودنمايي حقيقت خويش¬اند؛ ازاين¬رو، حكمت الهي اقتضا مي¬كند، در ميان آن¬ها فرد برجسته و داور عادلي كه مظهر كاملش باشد برگزيند، تا حكم پروردگارش را در ميان انسان¬ها استوار سازد و در نتيجه نظام حقيقي حقايق عالم به نظم آيد و انسان¬ها به كمال لايق خود هدايت گردند و آن مظهر عدل هم «پيامبر» است.
بيان آيات و احاديث در مورد لزوم بعثت انبيا
«قرآن کريم» مي¬فرمايد: «ما قَدَروا اللهَ حَقَّ قَدرِهِ اِذ قالوا مااَنزَلَ اللهُ عَلىٰ بَشَرٍ مِن شَيءٍ. قُل مَن اََنزَلَ الكِتابَ الَّذي جاءَ بِهِ موسيٰ: آن¬گاه که گفتند: خدا چيزی بر بشری نازل نکرده، خدا را آن چنان¬که بايد نشناختند. بگو: چه کسی آن کتابی را که موسيٰ آورده است، نازل کرده است؟ (انعام 6/91). در قسمت اوّل آيه كه مي¬فرمايد: «اگر کسی خدا را به درستی شناخته باشد، هرگز نمی¬گويد: خدا هست، ولی بر بشری وحی نکرده است» از وجود خدا بر وجود نبوّت و وحی استدلال شده، كه يک استدلال از نوع برهان لمّی است؛ و در قسمت دوم نيز يك استدلال إنّی بر امر موجود می¬کند؛ يعنی اين کتاب-های آسمانی که موجودند، دليل بر اين هستند، که خدا توسّط انبيا بر بشر وحی می¬فرستد.
در آيه¬ ديگر می¬فرمايد: «مامَنَعَ النّاسَ اَن يُؤمِنوا اِذ جاءَهُمُ الهُدىٰ اِلَّا اَن قالوا اَبَعَثَ اللهُ بَشَراً رَسولاً، قُل لَو كانَ فِي الاَرضِ مَلائِكَةٌ يَمشونَ مُطمَئِنّينَ لَنَزَّلنا عَلَيهِم مِنَ السَّماءِ مَلَكاً رَسولاً: گفتند: آيا خدا بشری را به سِمَت رسول مبعوث کرده است؟ بگو: اگر در روی زمين فرشتگانی بودند که با اطمينان راه می¬رفتند، البتّه بر آنان نيز فرشته¬ای به عنوان پيامبر از آسمان نازل می¬کرديم.» (إسراء 17/94). اين آيه مي¬فرمايد: «چون شما بشر هستيد، خداوند برای شما پيامبرانی به عنوان هدايت¬کننده فرستاده است؛ اگر فرشتگان هم در روی زمين بودند و همچون شما دارای بعد مادّی و شهوت و غضب بودند، برای هدايت آن¬ها هم فرشتگانی از جنس خودشان به عنوان پيامبر می¬فرستاديم.» يعنی ما که خدا هستيم، در امر هدايت، هيچ موجودی را رهاشده و بی¬هدايت نمی¬گذاريم.
«امام علي (ع)» در مورد لزوم بعثت انبيا مي¬فرمايد: خدا هيچ¬گاه آفريدگان را بدون پيامبر يا كتاب آسماني يا برهاني قاطع يا راهي استوار رها نساخته. پيامبراني كه با اندك بودن ياران و فراواني منكران هرگز در انجام وظيفه¬ خود كوتاهي نكردند. بعضي پيامبران بشارت ظهور پيامبر آينده را دادند و برخي پيامبران گذشته را معرّفي كردند. (نهج البلاغه، خطبه¬ اوّل)
تکامل مادّی و معنوی انسان
بعضی از مقدّسين برآنند، که هدف از بعثت انبيا تکامل معنوی يعنی آماده کردن انسان¬ها برای جهان ديگر است. بعضی ديگر از متجدّدين برآنند که هدف از بعثت انبيا تنها تکامل مادّی است و حتّيٰ بهشت و دوزخ هم اعتباری است؛ ولی بايد دانست که اين هر دو تفسير از اسلام غلط است و افراط و تفريط؛ زيرا انسان چون هم روح دارد و هم جسم؛ ازاين¬رو، براي تكامل روحش نيازهای معنوی دارد و براي تكامل جسمش نيازهای مادّی؛ و انبيا هم علاوه بر دستوراتی که برای تکامل معنوی انسان آورده¬اند، دستورات زيادی هم در مورد دنيا دارند؛ همچون قوانين ارث، ديات، استحباب ازدواج، اسراف نکردن در خوردن و....
از طرف ديگر، چون انسان موجودی اجتماعی است؛ ازاين¬رو، انحرافاتی که لازمه¬ي برخورد زندگی اجتماعی است، در روح او پديد می¬آيد و افکار غلط و خوهاي زشت تعادل وی را از بين می¬برند؛ ازاين¬رو، از باب لطف خداوند پيامبران را فرستاده است، تا با تشريع قوانين عادلانه، اجتماع را به راه راست بکشانند و آنان را به راهی هدايت کنند، كه سعادت دنيا و آخرت را برايشان تأمين کند.
چنان¬که «پيامبر اسلام (ص)» در آغاز بعثتش به قوم خود فرمود: من شما را به دو کلمه دعوت می¬کنم، که در زبان سبک ولی در ميزان سنگين¬اند و در پرتو اين دو کلمه بر عرب و عجم حکومت می¬کنيد و ملّت¬ها مطيع شما می¬شوند و داخل بهشت می¬شويد و از آتش دوزخ رهايی می¬يابيد و آن دو کلمه پذيرفتن توحيد و رسالت من است. (بحار 18/185)
به علاوه، همان طوری که تنها اجسام معدودی همچون خورشيد، آتش و غيره، روشن و روشنگرند، در تمام زمينه¬های علمی، فرهنگی، اخلاقی، فلسفی، عرفانی، سياسی، اجتماعی و... هم، اين تنها افراد معدودی می¬باشند، که باعث پيشرفت و جهش اين مسائل می¬باشند. و بی¬ترديد انبيا کسانی بوده¬اند، که با تعاليم آسمانی خود در زندگی اجتماعی و علمی بشريّت، طرح¬های نو افکنده¬اند، يعنی آداب و رسوم و سنن غلط اجتماعات را در هم ريخته و آداب و رسوم و سنّت¬های بهتر و برتر به آن¬ها عرضه داشته¬اند و از انسان¬های عقب¬مانده و بی¬عاطفه، بهترين مردم را در هر عصر و زمانی ساخته¬اند.
چنان¬که «پيامبر اسلام (ص)» توانست از مردم عربستان، که مدام در زد و خورد و قتل و غارت يکديگر بودند، مردمی چنان متّحد و با ايمان بسازد، که نه تنها بر ابرقدرت¬های ايران و روم پيروز شوند؛ بلکه مربّی ايمان و اخلاق مردم پيشرفته¬ي اين کشورها هم بشوند
«امام علی (ع)» می¬فرمايد: ای بندگان خدا، پرهيزگاران سود دنيای گذرنده و سود آخرت را بردند، پس با اهل دنيا با دنيايشان شريک شدند و اهل دنيا در آخرت آن¬ها شريک نگشتند. در دنيا در بهترين منزل جا گرفتند و نيکوترين خوردنی را خوردند. پس از دنيا بهره¬ای بردند که خوشگذرانان می¬بردند و کامی گرفتند که گردنکشان گرفتند، آن¬گاه از دنيا رفتند با توشه¬ای که آنان را به مقصد می¬رساند.» (نهج¬البلاغه، نامه¬ي 27)
از نظر اسلام، فعّاليّت¬های اقتصادی مهم¬ترين رکن عبادت است. (وسائل الشّيعه 12/11)
و براي مهم¬ترين لذّت يعني آميزش جنسی هم پاداش قائل است. (همان 14/17)
و نماز که مهم¬ترين عبادت است، سببب می¬شود، که جلو فحشاء و منکرات گرفته شود: «اِنَّ الصَّلاةَ تَنهيٰ عَنِ الفَحشاءِ وَالمُنكَرِ» (عنکبوت 29/45)
«محمّدبن منکدر» از بزرگان اهل سنّت ¬گفته: «امام باقر (ع)» را ديدم، كه در يک هوای گرم درحالی که از ناتوانی به دو خدمتکارش تکيه کرده، برای تحصيل معاش از مدينه بيرون آمده بود؛ ازاين¬رو، برای نصيحت به نزدش رفتم و سلام کردم. وی در حالي که عرق می¬ريخت، جواب سلامم داد. گفتم: «خدا كارت را اصلاح کند، بزرگی از بزرگان قريش، در اين هوای گرم کار بکند. اگر در اين حال مرگت فرارسد، در چه حالی می-ميری؟» آن حضرت به من فرمود: «اگر در اين حال مرگم فرارسد، در حال عبادتی از عبادات خدا هستم، که به وسيله¬ي آن خود و خانواده¬ام را از خوردن مال تو و ساير مردم بی¬نياز کرده¬ام. من تنها از اين بيم دارم که مرگم در حال انجام يکی از نافرمانی¬های خدا فرارسد.» محمّد بن منکدر گويد: گفتم: «خدا تو را رحمت کند، می-خواستم شما را موعظه کنم، ولی شما مرا نصيحت کرديد.» (بحار 12/10)
کمال انسان در عبادت
بنا بر آيه¬ي شريفه¬ي: «ماخَلَقتُ الجِنَّ وَالاِنسَ اِلّا لِيَعبُدونِ: من جنّ و انسان را نيافريدم جز برای عبادتم.» (ذاريات 51/56)، انسان برای عبادت خدا آفريده شده است؛ ولی از آنجا که: اوّلاً، عبادت بدون معرفت معنی ندارد؛ ثانياً، شناخت خدا و عبادت او در جامعه¬ي بشری، مستلزم تشکيل حکومت و اصلاح نظام حکومتی است؛ ازاين¬رو، تنها کسانی به سعادت ابدی نائل می¬شوند که هم خدا را بشناسند و به ذکر و عبادت او بپردازند و هم زندگی خود را بر اساس رهنمود¬های انبيا تنظيم کنند؛ و اين هم دينی¬شدن همه¬ ابعاد زندگی بشر است.
آن¬گاه از آنجا که خداوند به انسان آزادی و اختيار داده و سرنوشتش را به دست خودش سپرده است، يا به عبادت خدا می¬پردازند و خود را کامل می¬کند و يا از عبادت و اطاعت پروردگارش سر باز می¬زند و سقوط می¬کند؛ و سپس در آخرت نتيجه¬ي کمال يا سقوط خود را دريافت می¬کند؛ انبيا آمده¬اند، تا با ياد دادن عبادت کامل، انسان را آن¬چنان در تمام زمينه¬ها بسازند، که در دنيا و آخرت به کمال نهائيش برسد.
اکنون که معلوم شد، هدف از آفرينش انسان عبادت يعنی اجرا کردن دستورات پروردگارش در تمام زمينه¬هاست و انسان هم جز از طريق انبيا که دستورات عبادت و زندگي درست را از خداوند می¬گيرند و به بندگان می¬رسانند، ممکن نيست به سعادت کامل برسد؛ ازاين¬رو، از باب لطف بر خداوند لازم است، که با ارسال انبيا، اين هدف را تأمين کند، وگرنه نقض غرض می¬شود و نقض غرض هم از خدای حکيم روا نيست.
آری، انبيا در پرتو حقايقی که از جانب خداوند، به نام «وحی» به آن¬ها القا می¬شود و به تمام معنا هم عاری از خطای عمدی و سهوی هستند، کسانی را که به دستورات آن¬ها عمل کنند، به سعادت دنيا و آخرت رهنمون می¬شوند. چنان¬که «قرآن ¬کريم» هم ¬فرموده: «ذالِكَ الكِتابُ لارَيبَ فيهِ هُدًي لِلمُتَّقينَ: اين کتاب بی¬ترديد هدايت برای متّقين است.» (بقره 2/1)
نياز هميشگی به وحی
بعضی برآنند، که غرض از دين خاتم ـ آن است كه مردم رفته رفته پا جا پای پيامبر بگذارند و با ادامه تجربه¬ي پيامبرانه به تدريج از تذکار پيامبر مستغنی گردند؛ زيرا هرچند امروزه دوران مأموريّت نبوی پايان يافته است؛ امّا مجال برای بسط تجربه¬ي نبوی باز می-باشد.
گويندگان اين سخنان در واقع کارکرد وحی را موقّتی و جانشين¬پذير می¬دانند. در حالی که از برهان ضرورت انبيا که بيان داشتيم، چنين برمی¬آيد که انسان¬ها هر چند درجات کمال را پيموده باشند، در مقابل انبيا ـ و در صدر آنان پيامبر اسلام (ص) چون طفل دبستانی¬اند.
امروزه هرچند پيامبر اسلام (ص) رحلت کرده؛ امّا قرآنی که از جانب خدا آورده و احاديثی که برجای نهاده و تفاسير و بياناتي كه ائمّه¬ معصومين (ع) از قرآن كريم و احاديث پيامبر اكرم (ص) نموده¬اند، همچون چشمه جوشانی است که هر چه از آن بردارند، کاستی نمی¬پذيرد و نسخه¬ هدايتی است که پاسخ هيچ سؤال و مشکلی را بي¬پاسخ نخواهد گذاشت.
علل اقبال مردم به انبيا
علل و عوامل و ويژگی¬هايی در انبياست، که سبب اقبال مردم به آن¬هاست، از جمله:
1 ـ فطری و عقلانی بودن مدّعای انبيا: محتوای پيام و آموزه¬های انبيا از فطری و عقلانی بودن آن¬ها حکايت دارد. يعنی انبيا آموزه¬های خود را از اشخاص و مکاتبی اخذ و اقتباس نکرده¬اند؛ بلکه آن¬ها را از خدا و ماوراءالطّبيعه دريافت می¬کنند، چنان¬که زندگی روشن پيامبر اسلام (ص) نشان می¬دهد، که آن حضرت بدون اين¬که مکتب و مدرسه-ای برود و نزد کسی درسی بخواند و مطالبی بياموزد، در برهه¬ی آخر زندگيش، آموزه هايی ارائه نمود، که همه¬ی عقلا و دانشمندان تا روز قيامت نيازمند آموختن آن آموزه¬ها هستند.
نگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشت به غمزه هنز آموز صد مدرّس گشت
2 ـ تخلّق به صفات پسنديده: انبيا در طول تاريخ همواره انسان¬هايی بوده¬اند، که از همان اوان کودکی و دوران بلوغ، به داشتن صفات پسنديده و نيکو چون راستگويی، امانت، عفّت وپاکدامنی، ياری ستم ديدگان، بی¬اعتنايی به دنيا و زخارف آن، ايثار و گذشت از منافع خود در رسيدن به هدف، آزادگی و عدم طلب اجر و مزد در قبال رسالتشان، شهرت داشته¬اند.
3 ـ معجزه: انبيا علاوه بر ويژگی¬های فوق، که در اثبات نبوّت آن¬ها کافی هستند، برای اثبات نبوّت خويش يک يا چند معجزه ارائه می¬دهند، که هر عاقلی که قصد و غرضی نداشته باشد، به خارق العادّه بودن و الهی بودن آن¬ها اعتراف می¬کنند.
4 ـ انبيا به پيروان و مجريان آموزه¬هايشان وعده¬ی سعادت و کاميابی در دنيا و آخرت و به مخالفان و معاندان وعده عذاب و سرنوشت هولناک در قيامت می¬دهند.