سایت اصول دین

جهات نياز بشر به انبيا

دکتر رحمت الله قاضیان

جهات نياز بشر به انبيا.

معنا و مفهوم پيامبر

پيامبران انسان¬هايي هستندکه از جانب خدا برانگيخته شده¬اند، تا رفتارهای خوب و بد و نيز فضايل و رذايل اخلاقی را به بشر معرّفی کنند و انسان¬ها را در صورت پيروی از آموزه¬ها و دستوراتشان به سعادت دنيا و آخرت برسانند و از گمراهی در دنيا و عذاب آخرت برهانند.

چنان¬که قرآن کريم فرموده: كانَ النّاسُ اُمَّةٌ واحِدَةٌ؛ فَبَعَثَ اللهُ النَّبِيِّينَ مُبَشِّرينَ وَ مُنذِرينَ وَ اَنزَلَ مَعَهُمُ الكِتابَ بِالحَقِّ لِيَحكُمَ بَينَ النّاسِ فيمَااختَلَفوا فيهِ: مردم جماعتي واحد بودند؛ سپس خدا پيامبران را برانگيخت تا مردم را بشارت دهند و انذار كنند‌ و همراه آنان كتابي به حقّ نازل كرد تا ميان مردم در آن¬چه اختلاف داشتند، داوري كنند.» (بقره 2/213)

دلايل لزوم پيامبر

بشر از جنبه¬های بسياری به دين و بعثت انبيا برای دسترسی به وحی نيازمند است.

اشعريان تنها از معجزاتي كه نقل شده، بر نبوّت پيامبر اسلام (ص) و آن¬گاه بر خلافت خلفا استدلال مي¬كنند؛ و حتّيٰ چون مي¬بينند بسياري از اين نقل¬ها نه با عقل مي¬خواند و نه با قرآن كريم و احاديث مورد اعتماد عقل و نقل؛ و از طرفي، اگر اين گونه احاديث جرح و تعديل شوند، ديگر دليلي بر صحّت خلافت خلفا نخواهد ماند، جرح و تعديل را از اين¬گونه روايات برداشته¬اند؛ امّا معتزله و شيعه و نيز حكما بر اثبات نبوّت عامّه و خاصّه و نيز خلافت و امامت جانشينان بعد از پيامبر (ص) با استدلال عقلي بحث نموده¬اند.

چنان¬كه امام صادق‌ (ع) به زنديقي در مقام اثبات نبوّت فرمود: چون ثابت كرديم، كه ما ما صانعي داريم، كه از ما و تمام مخلوقات برتر است و با حكمت و رفعت مي¬باشد؛‌ و روا نباشد‌ كه خلقش او را ببينند و بي¬واسطه با هم برخورد و مصاحبه كنند، ثابت مي-شود كه بايد براي او سفيراني در ميان خلقش باشد، كه خواست او را براي بندگانش بيان كنند و ايشان را به آنچه مصالح و منافعشان در آن است و موجبات تباهي و فنايشان مي¬باشد، رهبري نمايند. (كافي، كتاب حجّت، باب ناگزيري از حجّت، حديث 1)

1ـ ضرورت انبيا براي رساندن انسان به كمال

اراده¬ي حكيمانه¬ي الهي اصالتاً به كمال و سعادت انسان تعلّق گرفته؛ ولي از آنجا كه كمال و سعادتِ انسان جز با انجام افعال اختياري حاصل نمي¬شود، راه ديگر به شقاوت خواهد بود. و از آنجا كه انتخاب آگاهانه نياز به شناخت كارهاي خوب و بد دارد؛ مقتضاي حكمت الهي اين است¬كه ابزار و وسايل لازم براي تحصيل چنين شناختي را در اختيار بشر قرار دهد.

شناخت¬هايي كه از طريق حسّ و عقل به دست مي¬آيند، هر چند نقش مهمّي در تأمين نياز¬هاي زندگي‌ دارند؛ امّا براي شناختن راه كمال و سعادت در همه¬ ابعاد فردي و اجتماعي، مادّي و معنوي و دنيوي و اخروي، كافي نيستند، ازاين¬رو،‌ اگر راه ديگري براي رفع اين كمبودها نباشد،‌ هدف الهي از آفرينش انسان، تحقّق نخواهد يافت. ازاين¬رو، مقتضاي حكمت الهي اين است‌ كه راه ديگري وراي حسّ و عقل براي شناخت مسير تكامل همه جانبه در اختيار بشر، قرار دهد و آن همان راه «وحي» است، كه در اختيار انبيا (ع) قرار داده شده و ايشان به ¬طور مستقيم و ديگران به وسيله¬ي ايشان، از آن بهره¬مند مي¬شوند.

2 ـ نياز به انبيا برای شناخت مبدأ و معاد

هرچند بشر از همان روزهای پيدايش بر روی زمين با عقلش بر حدوث و نياز خود و موجودات پيرامونش پی برد و دانست، که همه معلول و مخلوق موجود برتری «خدا» نام هستند و ازاين¬رو، همواره در صدد شناخت او بوده است؛ ولی تجربه نشان داده¬ است، که هر وقت بشر از راهنمايی انبيا به دور بوده، در تشخيص گمشده¬اش دچار اشتباه شده است. گاهی اجرام آسمانی همچون خورشيد و ماه و ستارگان را پروردگار خود پنداشته و گاه در برابر بت¬های مصنوع خودش سر فرودآورده است و گاه طواغيت يعنی افرادی از انسان¬هاي صاحب زر و زور را پروردگار خود دانسته است؛ چون تشنه اگر آب زلال و گوارا نيابد، به ناچار آب گرم و گِل¬آلود می¬آشامد.

زيرا فطرت خداشناسی در بشر تنها اعتراف مي¬کند آفريدگاری دارد؛ ولی ديگر نمی¬تواند انسان را به خدای واقعی هدايت کند؛ ازاين¬رو، همان خدايی که انسان را بر فطرت خداشناسی آفريده، از باب لطف پيامبرانی از خود مردم برايشان فرستاده است، تا کشش فطری خداشناسي او را در مسير درستش هدايت کنند و خدای واقعی و طرز عبادت صحيحش را به او بياموزند.

چنان¬که «امام علی (ع)» می¬فرمايد: «فَبَعَثَ اللهُ مُحَمَّداً بِالحَقِّ، لِيُخرِجَ عِبادَهُ مِن عِبادَةِ الاَوثانِ اِلیٰ عِبادَتِهِ» خداوند محمّد (ص) را به حقّ فرستاد، تا بندگانش را از عبادت بت¬ها به عبادت خودش دعوت کند. (نهج البلاغه، خطبه¬ 147)

اگر مسئله¬ي زندگی پس از مرگ را که باز خود انبيا به ما خبر داده¬اند، بپذيريم. بی¬ترديد وجود انبيا نيز صد در صد لازم مي¬آيد؛ زيرا انسان با عقل و ادراكاتش حتّيٰ نمي¬تواند زندگي دنياي ديگر را نفي يا اثبات كند، تا چه رسد به اين¬كه بيان دارد، چه چيزهايي براي آن دنيا که از هر نظر با اين دنيا متفاوت است مفيدند و چه چيزهايي مضّر؟

و نيز اگر انبيا نبودند، بشر نمی¬توانست به آسانی به مسائلی پی برد، که به عنوان واجبات ومحرّمات، شناختشان برای به سعادت رسيدن فرد واجتماع ضروری است. واجباتی همچون نماز، روزه، خمس، زکات، حجّ، جهاد، امر به معروف، نهی از منکر و...، که انجامشان موجب سعادت فرد و اجتماع می¬شود؛ و نيز محرّماتی ¬چون قتل، دزدی، غيبت، تهمت، فحش، زنا، شراب، قمار، ربا و غيره که ترکشان برای سعادت فرد و اجتماع ضروری است.

بنابراين، بشر به پيامبراني نيازمند است، كه با اتّصال به آفريدگار جهان، كه به نيازهای آفريده¬هايش کاملاً آگاه است، حقايق مربوط به مبدأ و معاد و نيز برنامه¬ي به سعادت رسيدن انسان در دنيا و آخرت يعنی عبادات را دريافت كنند و در اختيارش بگذارند.

چنان¬که «امام رضا (ع)» در اين مورد می¬فرمايد: از آنجا که در آفرينش مردمان و نيروها و استعدادهای آنان، آنچه که به طور کامل به مصالحشان رساند وجود نداشت و آفريدگار برتر از آن است که ديده شود...؛ چاره¬ای جز اين نبود، که فرستاده¬ای معصوم ميان او و آدميان واسطه شود و امر و نهی را به ايشان رساند. (بحارالانوار 7/407)

3 ـ لزوم بعثت انبيا از نظر تربيت و اخلاق

بعضي كه در رأس آن¬ها سقراط و افلاطون هستند، معتقدند كه «فضيلت و حسن اخلاق، بر اثر علم به خوبي و بدي پيدا مي¬شود؛ يعني اگر انسان نيك و بد را بداند، هرگز از انجام خوبي¬ها روي نمي¬گرداند و مرتکب انجام هيچ عمل زشت نمی¬گردد.» بطلان اين نظرّيه امروزه از مسلّمات است؛ زيرا هر چند تأثير علم را در بهبود اخلاق في¬الجمله نمي-توان انكار كرد، ولي هستند كسان بسياري كه تحصيلات عاليه و حتّيٰ تحصيلات مذهبي دارند و به انواع مفاسد هم آلوده هستند. كساني كه اخلاق را صد در صد زاييده-ي علم مي¬دانند، تصوّر نموده¬اند، كه انسان منحصراً يك موجود عقلاني است؛ در حالي كه قسمت اعظم شخصيّت انسان را اميال و غرايزي مانند حبّ ذات و رياست¬طلبي و استخدام ديگران و ترس و غضب و شهوات و علاقه¬هاي گوناگون به مال، مقام و‌... تشكيل مي¬دهند. و اين مقدار انسانيّت و فضايل اخلاقي و معنوّيتي هم، كه در ميان مردم هست، همه از بركات انبيا و تعاليم آن¬هاست؛ به طوري كه مي¬توان گفت: اگر انبيا و تعليمات آن¬ها نبود، نه فقط روح انسانيّت در بين انسان¬ها نبود، بلكه اصلاً بشر خودش، خودش را از بين برده بود.

و از آنجا که انسان بر طبق «اصل محاکات» (همرنگ شدن با ديگران)، بسيار بيشتر از علم و دانش تحت تأثير همرنگی با ديگران است؛ يعني مسائلي را كه در همجنسان خود مي¬بيند، ناخودآگاه به سوي آن¬ها كشيده مي¬شود؛ البتّه نه در حدّ جبر، بلكه به صورت يك زمينه¬اي براي حركت ارادي، همچون تشنگي در انسان، كه او را مجبور به نوشيدن آب نمي¬كند، بلكه زمينه¬ساز است. بدين ترتيب، معلوم می¬شود، که مربّی کامل علاوه بر آشنايی کامل به خوبی¬ها و بدی¬ها و فضايل و رذايل، خودش از نظر اخلاقی بايد نمونه و الگو باشد.

چنان¬كه قرآن كريم می¬فرمايد: «لَقَد كانَ لَكُم في رَسولِ اللهِ اُسوَةٌ حَسَنَةٌ: مسلّماً رسول خدا برای شما سرمشق نيکويی است.» (احزاب 33/21)

و در جاي ديگر مي¬فرمايد: «قَد كانَت لَكُم اُسوَةٌ حَسَنَةٌ فِي اِبراهيمَ وَالَّذينَ مَعَهُ: قطعاً براي شما در پيروي از ابراهيم و كساني كه با او بودند، سرمشقي نيكوست.» (ممتحنه 60/4)

و نيز «قرآن کريم» هدف از بعثت انبيا را علاوه بر تعليم، تزكيه¬ مي¬داند، که براي بشر لازم است؛ ولی با عقل و فکرش نمی¬تواند بدان¬ نائل شود. چنان¬که می¬فرمايد: «هُوَ الَّذي بَعَثَ في الاُمِّيِّينَ رَسولاً مِنهُمْ يَتلوا عَلَيهِم آياتِهِ وَ يُزَكّيهِم وَ يُعَلِّمُهُمُ الكِتابَ وَالحِكمَةَ وَ اِن كانوا مِن قَبلُ لَفي ضَلالٍ مُبينٍ: اوست آن¬¬كس كه در ميان درس¬ناخوانده¬ها فرستاده¬اي از خودشان برانگيخت تا آيات او را بر آنان بخواند و پاكشان گرداند وكتاب وحكمت بديشان بياموزد، هرچند آنان پيش از آن در گمراهي آشكاري بودند.‌ (جمعه 62/2)

آری، از آنجا که اسوه و الگو برای بشر بسيار مهمّ است؛ خداوند حکيم، علاوه بر ارسال پيامبران براي آموختن کتاب و حکمت به مردم، آن¬ها را به عنوان اسوه¬هاي بی-گناه و اشتباهی برای سرمشق گرفتن مردم از آن¬ها نيز قرار داده است. تاريخ هم نشان داده است که انبيا و اوليا و مردان الهي همواره بهترين اسوه¬های معرفت وفضيلت برای بشريّت بوده¬اند.

بنابراين، انسان، به پيامبران معصومي نياز دارد، كه علاوه بر اين¬كه پروردگار جهانيان همه¬ي معلومات مورد نياز بشري را به آن¬ها عطا فرموده، از هرگونه گناه و انحراف و خطايي هم مصون و معصوم باشند، تا دستورات ديني و اخلاقي خود را در عمل ارائه دهند و با تقوا و راستي و درستي خويش، در ديگران زمينه¬ي مساعدي براي جلب و جذب اين صفات پيدا كنند و الگو و سرمشق مناسبي از نظر اخلاق و تربيت براي انسان¬ها باشند.

ضمناً از اين مطالب كه گفته شد، اين موضوع نيز به خوبي روشن می¬شود، که پيامبران بايد از خود انسان¬ها باشند، نه از موجودات ديگر مثلاً از فرشتگان؛ زيرا محاکات و تأثير پذيری، در صورتی است که تربيت¬کننده و تربيت¬شونده دارای خلقت مشابهي باشند.

چنان¬كه قرآن كريم در پاسخ كساني كه مي¬گفتند: چرا پيامبران از ميان فرشتگان انتخاب نشده¬اند؟‌ مي¬فرمايد: «مامَنَعَ النّاسَ اَن يُؤمِنوا اِذ جاءَهُمُ الهُديٰ اِلّا اَن قالوا اََبَعَثَ اللهُ بَشَرًا رَسولاً؟ قُل لَو كانَ فِي الاَرضِ مَلائِكَةٌ يَمشونَ مُطمَئِنّينَ لَنَزَّلنَا عَلَيهِم مِنَ السَّماءِ مَلَكًا رَسولاً: تنها چيزي كه بعد از آمدن هدايت مانع شد مردم ايمان بياورند، اين بود كه گفتند:‌ «آيا خداوند بشري را به عنوان رسول فرستاده است؟» بگو: اگر در روي زمين فرشتگاني بودند‌ كه با اطمينان راه مي¬رفتند، ما فرشته¬اي را به عنوان رسول برآن¬ها مي-فرستاديم. (اسراء 94)

رسول اكرم (ص) نيز فرموده: «يا عِبادَ اللهِ، اَنتُم كَالمَرضي، وَ رَبُّ العالَمينَ كَالطَّبيبِ؛ فَصَلاحُ المَرضي فيما يَعلَمُهُ ٱلطَّبيبُ وَ تَدبيرُهُ بِهِ، لا في مايَشتَهيهِ المَريضُ وَ يَقتَرِحُهُ. اَلا، فَسَلِّموا لِلّهِ اَمرَهُ تَكونوا مِنَ الفائِزينَ:‌ اي بندگان خدا،‌ شما همانند بيمارانيد،‌ و پروردگار عالميان مانند طبيب؛‌ خير و صلاح بيماران در آن چيزي است كه طبيب مي¬داند و بيماران خود را با آن تدبير و مداوا مي¬كند؛‌ نه آن چيزي كه مريض ميل دارد و براي خود انتخاب مي¬كند. پس آگاه باشيد‌ و تسليم امر الهي شويد، تا از رستگاران باشيد.» (مجموعه¬ ورّام،‌ 117)

4 ـ نياز به انبيا از نظر داوری و حکم

چون انسان موجودی اجتماعی است و در اجتماع هم هر يک از افراد می¬خواهند از ديگری به نفع خود استفاده نمايند، علاوه بر وجود قوانيی عادلانه از طرف خدای همه، وجود انبيا و حجّت¬های الهی هم برای داوری و حکم بين آن¬ها در اختلافاتشان لازم است.

چنان¬که قرآن کريم می¬فرمايد: «كانَ النّاسُ اُمَّةً واحِدَةً فَبَعَثَ اللهُ النَّبِيّينَ مُبَشِّرينَ وَ مُنذِرينَ وَ اَنزَلَ مَعَهُمُ الكِتابَ بِالحَقِّ لِيَحكُمَ بَينَ النّاسِ فِيمَااختَلَفوا فيهِ: مردم امّتی يگانه بودند، سپس خداوند پيامبران را برانگيخت، تا هم نويدآور باشند و هم بيم¬دهنده و با آنان کتابي به حقّ فرستاد، تا ميان مردم بر سر آن¬چه در آن اختلاف داشتند داوری کنند.» (بقره 2/213)

5 ـ اتمام حجّت بر بشر

خداوند از ميان جانداران، انسان را با داشتن عقل و آن¬گاه ارسال پيامبران با کتاب آسمانی که حاوی دستورات حيات¬بخش برای هدايت و به سعادت دنيا و آخرت ممتاز فرموده، تا با اراده و اختيار خودش راه سعادت و بهشت را بپيمايد و کسانی هم که کوتاهی کنند و به دستورات انبيا گوش نکنند و به قوانين و مقرّراتی که خداوند برای آن¬ها فرستاده است، عمل نکنند، در روز قيامت که خسران زده¬اند، نه فقط به بهشت و رضوان الهی راه نمی¬يابند؛ بلکه به انواع عذاب¬های اخروی گرفتار می¬شوند، حجّت و بهانه¬ای هم بر خدا نداشته باشند.

چنان¬که «قرآن کريم» می¬فرمايد: «رُسُلاً مُبَشِّرينَ وَ مُنذِرينَ لِئَلّا يَكونَ لِلنّاسِ عَلَي اللهِ حُجَّةٌ بَعدَ الرُّسُلِ وَ كانَ اللهُ عَزيزًا حَكيمًا: پيامبرانی که بشارتگر و هشداردهنده بودند، تا برای مردم، پس از [فرستادن] پيامبران، در مقابل خدا حجّتی نباشد.» (نسا‌ء‌ 4/165)

6 ـ نياز به انبيا از نظر امور دنيوی

هرچند هدف اصلی انبيا آوردن برنامه¬هايی برای بشر است، تا او را برای تکامل و آماده شدن در دنيای جاويدان بعد از مرگ آماده سازند؛ ولی ازآنجا که دنيا مقدّمه¬ آخرت واصلاً زمينه¬ساز آخرت است، يعنی اين در دنياست که انسان برای آخرت ساخته و آماده می¬شود؛ ازاين¬رو، برنامه¬های انبيا شامل دستوراتی برای اصلاح امور دنيايی نيز هست و در اسلام تکامل مادّی و معنوی و جسمی و روحی انسان به طرز اعجازآميزی به هم آميخته است.

پيامبراسلام (ص) در سخنرانی¬ای که با آن دعوت علنی خود را بيان نمود، فرمود: من شما را به دو کلمه که در زبان سبک و در ميزان سنگين است می¬خوانم، دو کلمه¬ای که در پرتو آن¬ها بر عرب و عجم حکومت کرده و داخل بهشت خواهيد شد و از آتش دوزخ رهايی خواهيد يافت و آن دو کلمه، شهادت به يگانگی خدا و رسالت من است.» (ارشاد مفيد، ص 29)

و «امام علی (ع)» وقتی كه محمّد¬ بن ابوبکر را به حکومت مصر فرستاد، در بيانيه¬ای كه به او داد تا بر مردم آن ديار بخواند فرموده است: بندگان خدا، بدانيدکه پرهيزکاران مُردند و بهره¬ي دنيا و آخرت را هر دو بردند، با اهل دنيا در دنيايشان شريک شدند، ولی مردم دنيا در آخرت آنان شريک نگشتند، در دنيا زيستند، هر چه نيکوتر و نعمت دنيا را خوردند هر چه بهتر. در دنيا هم¬چون نازپروردگان نصيب بردند و همچون قدرتمندان نعمت آن را خوردند. آن¬گاه از اين جهان رخت بربستند، با توشه¬ای که آن¬ها را به مقصدشان برساند. در دنيا طعم لذّت زهد را چشيدند و يقين کردند که فردا در آخرت همسايه¬ خدا شوند، خدايی که دعای آنان را رد نمی¬کند و چيزی از بهره¬ي آخرتشان نمی¬کاهد. (نهج¬البلاغه، خطبه¬ 27)

7 ـ حکومت خدا بر مردم

در هريک از حکومت¬های فرد بر مردم واقلّيّت بر اکثريّت واکثريّت بر اقليّت حقوق عدّه-ای پامال می¬شود و در حکومت مردم بر مردم نيز خواست مردمی بر خودشان اجرا می-شود، که می¬خواهند مشروبخواري، قماربازي و حتّيٰ فساد و فحشاء در جامعه آزاد باشد. ولی در حکومت ديني كه انبيا آورده¬اند، حكومت خدا بر مردم مطرح است و همچون طبيبی که تنها سلامت بيمار را در نظر دارد، نه خواست ديگران و نه حتّيٰ خواست بيمار، بلكه خواست خداوندی بر مردم حاکم است، که هم به تمام نيازهای بشر و استعدادهايش آگاه است و هم همگان که بندگانش هستند برايش مساوي¬اند و هم نفع خودش در اين بين به هيچ وجه مطرح نيست، بلکه تنها سعادت مردم در آن مطرح است.

چنان¬که پيامبراسلام (ص) در نامه¬ای که به اُسقُف نوشت، فرمود: «فَاِنّی اَدعوکُم اِلی عَبادَةِ اللهِ مِن عِبادَةِ العِبادِ وَ اَدعُوکُم اِلی وِلَايةِ اللهِ مِن وِلايةِ العِباد: من شما را از بندگی بندگان به بندگی خدا و از حکومت بندگان به حکومت خدا فرامی¬خوانم.» (بحار 21/285)

8 ـ ضمانت اجرايي قوانين آسماني

قوانينی افراد را به اجرای قوانين وامي¬دارند که قوانين جزايی ديگری برای تشويق به اطاعت و تهديد بر تخلّف داشته باشند و برای ضمانت اجرای آن¬ها نيروی حاکمی با عدل بر جامعه حکومت نمايد. در صورتی که بسياری از مجرمين ناشناخته می¬مانند و بسياری از مجرمين چون اسکندر و چنگيز کسی از عهده¬ي مجازاتشان برنمی-آيد. ثانياً، قوّه¬ي مجريّه بايد عادل باشد، در صورتی که اکثر زمامداران با ستم سر کارآمده¬اند؛ ازاين¬رو، يكي از امتيازات قوانين آسماني بر قوانين انساني، ضمانت اجرايي آن¬هاست؛ زيرا انسان مؤمن به خدا قدمی از فرمانبرداری او فراتر نمي¬نهد. چنان¬كه ميلياردها مسلمان در طيّ چهارده قرن به خاطر اين¬كه مُسكرات از جانب شارع حرام دانسته شده¬اند از آن¬ها اجتناب مي¬كنند.

در حالي كه قوانين بشري در بين واضعين آن قوانين نيز نفوذي ندارند؛ يعني هرگاه منافع همان قانونگذاران با آن قوانين منافات داشته باشد، به راحتي آن¬ها را زيرپا مي-گذارند.

و امّا اين¬که بعضی بقای نام نيک در ميان مردم را در قبال فداکاری¬ها و جانبازي¬ها براي وطن، به جای ايمان به خدا گذاشته¬اند، يک عقيده¬ي خرافی بيش نيست؛ زيرا وقتی انسان نابود شد، چگونه از بردن نامش به نيکی و مدح مردم از او لذّت برد؟

9 ـ بيان همه¬ منافع و مضارّ انسان

هرچند عقل بسياري از منافع و مضارّ را تميز مي¬دهد، ولي قادر به تشخيص همه¬ي منافع و مضارّ نيست؛ مثلاً انسان به طور دقيق نمي¬داند كه آيا استعمال مشروبات الكلي براي وي سودمند است يا مضرّ؟ آيا هم¬جنس¬بازي به سود بشر است يا به زيان او؟

از طرفي، مي¬بينيم دين اسلام در 1400 سال پيش اين¬ها را براي بشر مضرّ و ممنوع اعلام كرد و با پيشرفت دانش معلوم گرديد كه در بسياري از پرونده¬هاي جنايي مشروبات الكلي نقش داشته است و بسياري از جانيان بزرگ فرزندان نامشروع¬اند. با قانوني شدن همجنس بازي در غرب به زودي بيماري¬هاي بي¬سابقه¬اي چون ايدز ـ در بين هم¬جنس-بازان پديد آمد‌ كه از آن¬ها به ساير افراد نيز بر اثر آميزش مردان ايدزي با آن¬ها گسترش يافت.

چنان¬كه در اخبار هم داريم كه هرگاه مردم گناهان بي¬سابقه¬اي انجام دهند، خداوند هم بلاهاي بي¬سابقه¬اي بر آن¬ها نازل مي¬كند. (كافي 2/275)

10 ـلزوم بعثت انبيا از نظر قانونگذاري

انسان موجودي است اجتماعي و بسياري از استعدادهايش در اجتماع شكوفا مي¬شوند. ولي از آنجا كه در اجتماع هركس می¬خواهد از ديگران به نفع خودش استفاده كند؛ انسان¬ها براي اداره¬ جامعه¬ هم به قانون نياز دارند، هم به رهبري که آنها را به مصالح اجتماعيش رهبری کند و هم به نيرويي دروني يعني ايمان كه او را به وظايفش در مقابل قانون ملزم نمايد.

با آن¬كه براي تدوين هر يك از قوانين بشري دانشمندان هر ملّتي با استفاده از قوانين قبلي آن را تدوين كرده¬اند؛ ولي خود قانونگذاران معترفند كه هرگز يك قانون صد در صد درست و همه جانبه و كامل به وجود نيامده است. چنان¬كه براي اصلاح هر قانوني كه وضع مي¬شود، مواد و تبصره¬هاي بسياري برآن مي¬افزايند؛ ولی بالاخره آن را كنار مي¬گذارند و قانون ديگري وضع مي¬كنند، كه آن هم به تدريج به سرنوشت اوّلي دچار مي¬شود.

و با توجّه به آن¬كه براي تدوين قوانين بشري از قوانين آسماني وشرايعي كه انبيا آورده¬اند بسيار استفاده شده است؛ و نيز با توجّه به آن¬كه تمام كوشش قانونگذاران بشري براي تأمين مصالح دنيوي و اجتماعي مردم بوده و ابداً توجّهي به مصالح اخروي نداشته¬اند. و اگر قرار بود اين جنبه را هم كه مهم¬ترين بُعد مسئله است، رعايت كنند؛ معلوم است كه چقدر ناتوان بودند؛ چون برخلاف مصالح دنيوی، مصالح معنوي و اخروي قابل تجربه¬ حسّي نيستند.

از طرفی، نخستين شرط قانونگذار برای انسان اين است که انسان و تمام نيازهای او را خوب بشناسد. در صورتي كه هر چند بشر به خيلی از چيزها همچون کراتی که ميليون¬ها سال نوری با ما فاصله دارند و موجودات ريزی که با ميکرسکب می¬توان آن¬ها را ديد، شناخت پيدا كرده است؛ امّا خودش را نشناخته است و به¬ قول «آلکسيس کارل» «انسان موجود ناشناخته» است. و اگر انسان تمام جهان را بشناسد، ولی خودش و نيازهاي خودش را نشناسد، نمی¬¬داند، از جهان چگونه به نفع خودش استفاده کند. ازاين¬رو، انسان پيش از هر چيز بايد خودش را بشناسد، تا بداند چگونه از هر چيزی به نفع خودش استفاده کند.

و به فرض هم روزی بشر تمام نيازهای خويش را بشناسد، شناخت درد به تنهايی کفايت نمی¬کند، بلکه شناخت و ارائه¬ي دارو برای درمان مهم¬تر از تشخيص درد است. بنابراين، قانونگذار علاوه بر شناخت نيازهای بشر، بايد به اصول و قواعدی هم که نيازهای جسم و جان بشر را تأمين می¬کند، آگاه باشد، تا بتواند تمام استعدادهای بشر را شکوفا سازد.

علاوه بر اين دو شرط، قانونگذار بايد نه گرفتار هوس¬ها و تمايلات و تعصّبات شخصی باشد و نه ترس از ابراز قانون درست داشته باشد. و اگر عدالت تنها به معنی رعايت قانون باشد و قانونگذاری هم در اختيار طبقات فرادست، مستضعفين محکوم خواهند بود، که تا قيامت پاسدار زنجيرهايی باشند، که به دست و پای آنها بسته شده است

بدين ترتيب، معلوم مي¬شود، تنها قانونگذاری می¬تواند برای به سعادت رساندن بشر کافی و کارساز باشد که: اوّلاً، از تمام اسرار و رموز جسم و جان انسان و از تمام استعداد¬ها و شايستگی¬هايی که در افراد و اجتماعات و کمالاتی که در آن¬ها نهفته است، آگاهی کامل داشته باشد؛ و برای تمام شئون فردی و اجتماعی، سياسی و حقوقی، جسمی و روحی، معيشتی و اخلاقی انسان، برنامه¬اي عاری از اشتباه و خطا داشته باشد. ثانياً، منافع همه¬ي انسان¬ها را به طور عادلانه در نظر داشته باشد، نه اين¬که بعضی هم¬چون مردها يا زن¬ها يا ثروتمندان يا سفيد پوستان يا... را در گذراندن قانون، بيشتر در نظر گرفته باشد.

و مسلّم است، که هيچ انسانی به تمام اسرار وجود انسان آگاه نيست. بلکه تنها كسي كه مي¬تواند واضع قانوني كامل و بي¬طرفانه براي بشر باشد «خداي جهان آفرين» است كه هم به تمام نيازهاي مادّي و معنوي، جسمي و روحي، فردی و اجتماعی و دنيوی و اخروی انسان کاملاً آگاه است؛ و هم با هيچ كس نسبت خاصّي ندارد.

چنان¬كه «قرآن كريم» در مورد اين¬که چون خداوند آفريننده¬ي انسان است و ازاين-رو، به تمام نيازهای او آگاه است، مي¬فرمايد: «اَلايَعلَمُ مَن خَلَقَ وَ هُوَ اللَّطيفُ الخَبيرُ: آيا كسي كه آفريده است نمي¬داند؟ با اين¬كه او باريك¬بين آگاه است.» (ملک 67/14)

بنابراين، انبيا که از طرف خداوند عالم و حکيم و مهربان برای هدايت و راهنمايی بشر فرستاده شده¬اند، تنها قانون¬آورندگانی هستند که به طور کامل، هم بشر را به مصالح اجتماعيش رهبری مي¬کنند و هم قدرتی به نام «ايمان» بر وجودش مسلّط مي¬کنند که با آن مصالح اجتماعی را اجرا کند. و اگر دين و حکومت انبيا در بين بشر وجود نداشت، اکنون نه بشری روی زمين وجود داشت و نه بشريّتی، بلکه بشر خودش، خودش را خورده بود.

فلاسفه¬ي اسلامی هم¬چون ابن¬سينا و ملّاصدرا و علّامه¬ي طباطبايی در مورد لزوم بعثت انبيا برای قانونگذاری چنين استدلال می¬کنند: انسان ذاتاً موجودی اجتماعی است؛ ازاين-رو، لزوماً با هم¬نوعان خود اختلاف پيدا می¬کند و برای رفع اختلاف، به قانونی کامل و جهان¬شمول نيازمند است که به همه¬ي نيازهای انسان توجّه نموده باشد و تدوين چنين قانونی هم جز از آفريدگار انسان و جهان برنمی¬آيد. (ابن¬سينا، الهيّات شفا، ص 441) (ملّاصدرا، شواهد الرّبوبيّه، ص 359) و (علّامه¬ي طباطبائی، الميزان 2/111)

و «ژان ژاك رسو» صاحب¬نظر فرانسوي نيز در اين زمينه مي¬گويد:

«براي كشف بهترين قوانين كه به درد ملل بخورد، يك عقل كلّ لازم است، كه تمام شهوات انسان را ببيند، ولي خود هيچ حسّ نكند؛ با طبيعت رابطه نداشته باشد، ولي كاملاً آن را بشناسد؛ سعادت او مربوط به ما نباشد، ولي حاضر باشد به سعادت ما كمك كند.» (قرارداد اجتماعي، ص 116)

و «مونتسکيو» حقوقدان بزرگ فرانسوی می¬گويد:

«هيچ قانونگذاری نيست که در قانون نظر خصوصی نداشته باشد. زيرا هر قانونگذار دارای عواطف و افکار مخصوصی است و در حين وضع قانون می¬خواهد نظريّات خود را در آن بگنجاند. ارسطو در وضع قوانين گاهی می¬خواست احساسات حقد و حسد خود را نسبت به افلاطون تسکين دهد و زمانی علاقه و محبّت خود را نسبت به اسکندر ظاهر سازد. افلاطون از استبداد ملّت آتن بيزار بود و اين نفرت در قوانين وی محسوس است. ماکياول «دوک والانتيو» را دوست می¬داشت و اين محبّت از قوانين وی فهميده می¬شود. توماس مور که خيلی تحت تأثير کتب گذشتگان قرار گرفته بود، می¬خواست تمام کشورها را به سادگی يکی از شهرهای يونان اداره کند. مقصود اين است که قانون همواره با عواطف و احساسات قانونگذاران برخورد می¬نمايد و گاهی از اوقات، عواطف و احساسات مزبور اندکی در قانون تأثير نموده و گاهی قانون مطلقاً و به طوركامل تحت تأثير عواطف و نظريّات خصوصی قانونگذار قرار می¬گيرد.» (روح القوانين، ص700)


کتاب پیامبری

دکتر رحمت الله قاضیان