علي (ع) اوّلين مسلمان.
نخستين افتخار علی بعد از بعثت به عنوان اوّلين کسی است که مشرّف به اسلام شده و در اظهار کلمه¬ی توحيد کرده؛ چون از اوّل عمر لحظه¬ای بت¬پرست نبوده است. و قرآن کريم برای پيش¬گام شدن در اسلام ارج فراوان می¬نهد و می¬فرمايد: «اَلسّابِقونَ السَّابقون؛ اولئِکَ المُقَرَّبون: پيشتازان پيشتاز که همان مقرّبانند». (واقعه 56/10 و 11)
به نقل ابن عبدالبرّ حضرت محمّد (ص) روز دوشنبه مبعوث شد و علی (ع) روز سه شنبه با آن حضرت نماز خواند. (الاستيعاب 3/32)
خود حضرت علي (ع) مي¬فرمايد: «لَم يَسبِقني اِلَا رَسولَ اللهِ بِالصَّلاةِ: جز رسول خدا (ص) هيچ¬كس در نماز بر من سبقت نداشته است.» (نهج البلاغه، خطبه¬ 131)
چون ابوطالب با پسرش جعفر بر پيامبر (ص) وارد شد، ديد نماز مي¬خواند و علي (ع) در كنار اوست. به جعفر گفت: «تو هم كنار پسرعمويت نماز بخوان.» ازاين¬رو، پيامبر (ص) و علي (ع) و جعفر و زيد بن حارثه و خديجه با هم نماز مي¬گزاردند، تا آن¬كه با نزول «فَاصدَع بِما تُؤمَر... پيامبر (ص) ديگران را هم به اسلام دعوت فرمود. (اُسدُالغابه ¬1/341)
چون پيامبر (ص) به رسالت مبعوث گرديد، جبرئيل وضو و نماز دو ركعتي را به آن حضرت ياد داد؛ و چون علي (ع) و خديجه هم ايمان آوردند، پيامبر (ص) به آن دو هم وضو و نماز آموخت و اوّلين نماز، نماز ظهر بود. (سيره ابن¬هشام¬ 1/260) (اسدالغابه¬ 1/25)
«عفيف كندي» گويد: «من به هنگام حجّ¬ در مكّه نزد عبّاس رفتم که ناگاه مردي بيامد و کنار كعبه به نماز ايستاد. سپس زني و پسري هم آمدند و با او به نماز ايستادند؛ گفتم: اي عبّاس، اين آيين چيست؟ گفت: اين پسر برادر من محمّد بن عبدالله است، گمان دارد خدا او را به پيامبري برانگيخته و گمان دارد گنج¬هاي سزار روم و خسرو ايران براي او گشوده خواهد شد. اين زن همسرش خديجه و اين پسر علي بن ابي¬طالب است كه بدو ايمان آورده¬اند و در روي زمين جز اين سه نفر براي اين دين پيروي نيست. (تاريخ¬طبري، ص¬581) (بدايه ابن كثير¬2/24) (كامل ابن¬اثير¬2/57) (دلايل النّبوّه بيهقي¬1/269)
«ابن¬هشام» در سيره¬ خود يك فصل از كتابش را به اين عنوان آورده است: «ذِكرُ اَنَّ عَليَّ بنَ اَبي-طالِب رَضِيَ اللهُ عَنهُ اَوَّلُ مَن اَسَلَمَ». آن¬گاه به نقل ابن¬اسحاق گويد: اوّلين مردي كه به رسول خدا (ص) ايمان آورد و با او نماز گزارد و به آن¬چه از خداي تعالي بر او نازل شد ايمان آورد «علي بن ابي¬طالب رضوان الله و سلامه عليهما» بود.
و «ابن¬اثير» گويد: «علي (ع) فرموده: «من بنده¬ي خدا، برادر رسول او و صدّيق اكبرم. بعد از من جز دروغگوي افترا زننده کسي اين حرف را نمي¬زند. من هفت سال قبل از مردم با پيامبر (ص) نماز گزاردم.» (كامل ابن اثير 2/57)
و «ابن¬كثير» گويد: محمّد بن كعب و محمّد بن المنكدر و ربيعة بن ابي¬عبدالرّحمان و کلبي و ابوحازم گفته¬اند: علي اوّلين كسي است كه ايمان آورده است. (بدايه 2/25)
دعوت و انذار خويشاوندان
بعد از سه سال كه پيامبر (ص) مردم را پنهاني به اسلام ¬خواند، با نزول آيه¬ي: «اَنذِر عَشيرَتَكَ الاَقرَبينَ: بستگان نزديكت را بترسان (شعراء ¬26/214)؛ فرمود: تمام مردان بني¬هاشم را كه حدود چهل نفر بودند، دعوت كردند. پس از صرف غذا، برخاست و پس از حمد و ثناي الهي فرمود: «من خير دنيا و آخرت را با گفتن دو كلمه براي شما آورده¬ام و آن ايمان به يگانگي خدا و اين¬كه من فرستاده¬ي اويم؛ پس هركس از شما مرا در اين باره اجابت كند، او برادر و وصي و وزير و جانشين من پس از من خواهد بود.» کسي به وي پاسخ نداد، جز علي كه از همه كم¬سال¬تر بود و سيزده يا پانزده سال داشت كه گفت: اي رسول خدا، من پشتيبان تو در اين مأموريّتت خواهم بود. پيامبر (ص) فرمود: بنشين. دو بار ديگر پيامبر (ص) دعوتش را تكرار كرد؛ ولي باز جز علي (ع) كسي دعوت او را اجابت نكرد. آن¬گاه پيامبر (ص) به حضّار فرمود: «اين شخص، برادر، وصيّ و جانشين من در ميان شماست، از وي شنوايي داشته باشيد و از او اطاعت نماييد.» با شنيدن سخنان پيامبر (ص) حضّار برخاستند و در حالي كه بيرون مي¬رفتند, ابوجهل به ابوطالب گفت: محمّد دستور داد از پسرت اطاعت کني.» (تاريخ طبري¬ 2/63) ¬(درّمنثور سيوطي¬5/79) ¬(مسند احمد حنبل¬1/159) (خصائص¬نسايي، ص¬86) (كنزالعمّال 15/116)
حديث انذار عشيره كه مورّخين اهل سنّت نقل كرده اند، نه تنها دليل قطعي بر تعيين خلافت علي (ع) به وسيله¬ پيامبر (ص)، بلكه اصولاً معلوم مي¬دارد كه نبوّت و امامت توأمند.
علي (ع) اميرالمؤمنين
مردی به علی (ع) گقت: به شما اميرالمؤمنين گويند، كی تو را بر آن¬ها اميركرده؟ فرمود: خدای جلّ جلاله. آن مرد نزد پيامبر (ص) رفت و گفت: علی راست مي¬گويد كه خدا او را امير بر خلق كرده است؟ پيغمبر (ص) در خشم شده فرمود: به راستی خدا از بالای عرش او را بر خلق امير کرده و ملائكه را گواه گرفته كه علی (ع) خليفة الله و حجّت الله و امام مسلمانان است. طاعتش قرين طاعت خدا و نافرمانيش نافرمانی خداست. هر كه او را نشناسد مرا نشناخته و هر كه او را بشناسد مرا شناخته؛ هر كه منكر امامت اوست منكر نبوّت من است و هر كه اميری او را انكار كند رسالت مرا انكار كرده، هر كه فضل او را دفع كند مرا كاسته، هر كه با او نبرد كند با من نبرد كرده و هر كه او را دشنام دهد مرا دشنام داده؛ زيرا او از من است و از گِل من خلق شده. او شوهر فاطمه دخترم است و پدر دو فرزندم حسن و حسين. من و علی و فاطمه و حسن و حسين و نه فرزند حسين حجّت¬های خدا بر خلقيم. (امالي صدوق، مجلس 27 حديث 8)
عبّاس بن عبدالمطّلب گويد: نزد پيامبر (ص) بودم كه علي (ع) نزد وي آمد و چون او را ديد به رويش لبخند زد. گفتم: اي پيغمبر خدا (ص) به روي علي (ع) لبخند مي¬زني؟ گفت: «اي عمو، به خدا كه خداوند او را از من بيشتر دوست دارد و نسل همه¬ي پيامبران از پشت خودشان بوده؛ امّا نسل من از پشت اين خواهد بود. وقتي روز قيامت شود، مردم را با نام خودشان و نام مادرشان مي¬خوانند كه خدا نمي¬خواهد رسوا شوند، مگر اين و شيعه¬ي او كه نام خود و نام پدرشان خوانده مي¬شوند؛ زيرا پشتشان صحيح است.» (مروج¬الذّهب 2/42)
نقش علي (ع) در شعب ابي¬طالب
چون تهديد و تطميع قريش براي بازداشتن پيامبر (ص) از تبليغ اسلام نتيجه¬اي نداد، تصميم گرفتند آن حضرت را به قتل رسانند. چون جناب ابوطالب از جريان آگاهي يافت، برآن شد براي حفظ جان پيامبر (ص) بني¬هاشم را به يكي از درّه¬هاي اطراف مكّه كه بعدها به «شعب ابي¬طالب» معروف شد، برد. همه¬¬ی بني-هاشم هم غير از ابولهب که شامل چهل مرد ـ چه مسلمان و چه غير مسلمان ـ بودند، براي اطاعت از ابوطالب و حمايت از پيامبر (ص) به آن درّه رفتند. جناب ابوطالب براي جلوگيري از حمله¬¬ی ناگهاني قريش برج¬هاي مراقبت درست كرد و خود و فرزندانش، مخصوصاً علي (ع)، شب¬ها در آن برج¬ها پاس مي¬دادند.
خوابيدن علي (ع) به جاي پيامبر (ص)
چون رسول خدا (ص) بعد از مرگ ابوطالب ديگر پشتيبان محكمي نداشت و از آن طرف پيمان عقبه¬ي دوّم را با مسلمانان مدينه كه بسيار شده بودند، بست كه از او مثل خانواده¬ي خود دفاع كنند، آن حضرت به مسلمين فرمود: با آرامش به طور انفرادي يا چند نفري و يا با خانواده از مكّه خارج شوند و خود را به مدينه برسانند. و چون قريب به اتّفاق مسلمين به مدينه رفتند، سران قريش در انجمني كه تشكيل دادند، گفتند: مسلمين جز محمّد و چند نفر همه به مدينه رفته¬اند، اگر محمّد هم بدان¬ها بپيوندد، با كمك مردم آن¬جا ما را مورد تهديد قرار مي¬دهد؛ ازاين¬رو، پيش¬نهاد شد, او را زندانی کنند که گفته شد: پيروان فدايي حضرتش و بنی¬هاشم هرگز نخواهند گذاشت در زندان بماند, بلکه هر طور شده, بيرونش خواهند آورد. پيش¬نهاد تبعيدش مطرح شد که گفته شد: محمّد هر جا برود، با بيان نافذی که دارد، مردم را به دور خود جمع می¬کند و آن¬گاه با تعداد انبوهی از افراد به سراغ ما خواهد آمد و بساط بت¬پرستی را بر می¬چيند. پيش¬نهاد کشته شدنش مطرح شد و آن هم با اين اشکال مواجه شد که هر کس وی را بکشد, به وسيله¬ی يارانش و بنی¬هاشم کشته خواهد شد؛ ولی برای بر طرف شدن اشکال اين طرح گفته شد: از هر قبيله¬ای يک نفر انتخاب شوند و او را دسته جمعي بكشند که اين طرح با اتّفاق آرا پذيرفته شد.
فوراً از هر قبيله¬ای يک نفر براي كشتن آن حضرت راهي خانه¬ي وي شدند. و چون به در خانه¬ي پيامبر (ص) رسيدند، ابولهب عموي پيامبر (ص) كه به عنوان نماينده¬ بني¬هاشم با آن¬ها آمده بود، مانع شد و گفت: «ما مي¬خواهيم «تنها محمّد را بكشيم؛ ولي اگر در اين تاريكي شب براي كشتن محمّد به خانه¬ او بريزيم، ممكن است بچّه يا زني زير دست و پا رود يا به وسيله¬ي شمشيرها كشته شود»؛ ازاين¬رو، مشركين در اطراف خانه¬ رسول خدا (ص) كمين كردند، تا آن حضرت فرار نكند و چون صبح شود، او را به قتل رسانند كه در اين موقع جبرئيل و به قولي «رقيعه» فرزند ابوصيفي (فرزند هاشم) خبر اجتماع قريش براي كشتن پيامبر (ص) را به عرض آن حضرت رساند.
ازآن¬جا که ديوار خانه¬هاي مكّه بلند نبودند و مردم از روي ديوارها مي¬توانستند افراد خانه را زير نظر بگيرند، پيامبر (ص) براي اين¬كه بعد از خروج از خانه كسي متوجّه عدم حضورش نشود، به علي (ع) فرمود: آيا حاضري جانت را به ¬خطر اندازي و به جاي من بخوابي؟» و علي (ع) لبخندي از روي رضايت زد و آيه¬ 207 بقره در شأن علي (ع) نازل شد: «وَ مِنَ النّاسِ مَن يَشري نَفسَهُ ابتِغاءَ مَرضاةِ اللهِ: بعضي از مردم هستند كه جان خود را در راه رضاي خدا مي¬فروشند, تا خشنودی خدا را به دست آورند». (اسدالغابه 4/104)
کلمه¬ی «يشری» نشان می¬دهد که سودا و معامله¬ای در کار بوده است. معامله هم چهار پايه دارد: خريدار، فروشنده، کالا و بها. در اين سودا، خريدار خدای تعالی، فروشنده علی (ع)، کالا جان علی (ع) و بها خشنودی خدا. خواسته¬های انسان هم در چند چيز منحصر است: مال، آسايش، فرزند، آبرو و زندگی. ولی آيه¬ی کريمه می¬فرمايد: چيزی بالاتر از همه¬ی اين¬ها هست و آن رضايت و خشنودی خداوند است.
اگر گفته شود: وقتی انسان جانش را از دست داد يعنی فروشنده فانی شد، بها به چه کسی پرداخت خواهد شد؟ گوييم: حيات انسانی محدود به زندگی در اين دنيا نيست؛ بلکه بعد از مرگ حياتی ابدی دارد. چنان¬¬که خود حضرت علی (ع) در اين زمينه می¬فرمايد: «باعوا قَليلاً مِن الدّنيا، بِکَثيرٍ مِنَ الآخِرَةِ لايَفنی: کمِ فناپذير اين جهان را فروختند و بسيار بقاپذير آخرت را خريدند». (نهج البلاغه صبحی صالحی، خطبه 182)
کلمه¬ی «يَشری» در وصف علی (ع) به لفظ مضارع است و افاده¬ی تجدّد می¬کند؛ يعنی آن حضرت همواره به گونه¬ای فداکاری داشته و از سودايی برخوردار بوده و جان خود را به خداوند فروخته است؛ ولی فداکاری آن حضرت در «ليلة المبيت» اوّلاً منحصر به فرد بوده و کسی ديگر در اين کار شريک نيست؛ ثانياً، در دوران ضعف اسلام بوده که هنوز حکمی برای جهاد و فداکاری نازل نشده بود؛ ثالثاً، خوابيدن به جای پيامبر بدون سلاح و زره در مقابل تعداد زيادی شمشيرهای کشيده که هر دم انتظار قطعه قطلعه شدنش بود.
آن¬گاه پيامبر (ص) به علي (ع) فرمود: همان برد سبز حضرمي كه وي به رو مي¬كشم، به رو بكش، تا مشركين گمان كنند خود من هستم كه مانند هر شب به جاي خود خوابيده¬ام؛ و پس از رفتن من به مدينه امانت¬هاي مردم را که نزدم است به صاحبانشان رد كن و خود را به مدينه برسان. (طبقات ابن¬سعد 1/225)
در اخبار شيعه و سنّي آمده: در شبي كه علي (ع) به جاي پيامبر (ص) خوابيد، خداوند به جبرئيل و ميكائيل فرمود: «من ميان شما دو تن برادري برقرار كردم و عمر يكي را درازتر از ديگري قرار دادم، كدام¬يك از شما حاضريد جانتان را فداي ديگري كنيد؟ هيچ¬كدام حاضر نشدند. خداوند فرمود: اين در حالي است كه علي (ع) حاضرشد جانش را فداي محمّد كند، اكنون به زمين برويد و او را از دشمن حفظ كنيد». آن¬ها به زمين آمدند؛ در حالي كه جبرئيل مي¬گفت: «بخٍّ بَخٍّ لَكَ يابنَ اَبي¬طالِب، مَن مِثلُكَ؟ يُباهِي اللهُ بِكَ مَلائِكَةَ سَبعَ سَماواتِ: به به اي پسر ابوطالب، كيست مانند تو؟ خدا به واسطه¬ي تو بر ملائكه¬ي هفت آسمان مباهات مي¬نمايد». (اسدالغابه 4/25) (احياءالعلوم 3/258) (كفاية الطالب ص 239) (شواهدالتّنزيل 1/97) (تذكرة الخواص، ص 35) (بحارالانوار 19/39)
پيمان برادري با علي (ع)
رسول خدا (ص) براي ايجاد محبّت و قوي شدن مسلمين، دو بار بين آنان عقد اخوّت بست كه هركدام از مسلمين كه با يكديگر مأنوس بودند، بين آنان عقد اخوّت بست؛ و در هر دو پيمان حضرت علي (ع) را به عنوان برادر خود برگزيد. (سيره ابن¬هشام 2/150) (اسدالغابه، مادّه¬ علي بن ابي¬طالب (ع)) (تاريخ الخلفاي سيوطي، ص 189) (البدايه والنّهايه ابن¬كثير 3/225)