ديبـاچه کتاب کلام.
بسم الله الرّحمن الرّحيم. الحمد لِلّه ربّ العالمين، و صلّي الله عليٰ جميع انبياء الله و رسله، سيّما أشرفهم و خاتمهم محمّد و آله الطّاهرين، الَّذين اذهب عنهم الرّجس و طهّرهم تطهيراً، لاسيّما بقيّة الله الاعظم، و لعنةالله علی اعدائهم اجمعین، والسّلام علينا و عليٰ عبادالله الصّالحين.
محقّقین برآنند كه دانش¬هاى دينى سرچشمه گرفته از نيازهايى است كه مسلمانان را به ايجاد آن سوق داده است؛ سپس اين دانشها در طىّ زمان به تدريج تكامل يافته و اصول و قواعدى براى آن¬ها ايجاد شده و دانشمندان و كتاب-هايى خاصّ در هر باب نگاشته شده است.
چنان¬كه علوم لغت و زبانشناسى عربى، از نياز به فهم قرآن كريم و احاديث شريفه كه به زبان عربى فصيح هستند پديد آمده و به تدريج به پيدايش صرف و نحو و بلاغت و غيره انجاميده است. علوم فقه و اصول در اثر نياز به شناخت احكام شرعى و بعد از رحلت بيانگر شريعت يعنى حضرت رسول اكرم «صلّی الله علیه و آله و سلّم» و به دنبال اختلاف آراء و اقوال در مسائل عبادى و معاملاتى پايهگذارى شده است. بقيه علوم دينى نيز بر همين منوال پديدار شده و به تدريج رشد و تكامل يافتهاند و از آن جمله است علمى كه به نام «علم كلام» ناميده مىشود و پديد آمدن آن در اثر اختلاف اقوال و تعدّدآرايى بوده، كه در مسائل اعتقادى همچون جبر، تفويض، اختيار، عدالت و امامت و غير آن بين مسلمانان پيش آمد.
در تعریف علم كلام گفته¬اند: «کلام علمى است كه به واسطه آن، انسان از راه براهين و دفع شبههها، بر اثبات حقايق دينى قدرت مىيابد.»
اساس بحث امامت و خلافت، اختلافات حاصله در مورد جانشینی پیامبر اکرم «صلّی الله علیه و آله و سلّم» است. چنان¬كه مىتوان از ابتداى تشكيل سقيفه بنى¬ساعده تا امروز و تا ظهور حضرت مهدى عليه السّلام محور اساسى علم كلام را، همين امامت و مسائل مربوط به آن و امور مترتب بر آن دانست. و اگر علم كلام شامل مباحث عقيدتى ديگرى نيز هست، اختلافات حاصله در آن ابواب نيز نتيجه كنارهگیرى مردم از چشمه زلال و حيات¬بخش علوم اهل بيت علیهم السّلام است. پس اگر مردم بر امامت و پيشوايى اميرالمؤمنين حضرت على بن ابي¬طالب علیهما السّلام و فرزندان طاهرينش علیهم السّلام استقامت مىكردند و از اين دروازههاى دانش الاهى روي¬گردان نمىشدند، اينك از بسيارى مباحث كلامى كه تلاش بىپايانى از دانشمندانِ ما را مصروف خويش ساخته است بىنياز مىبوديم و از اين مباحث جز آنچه مربوط به اديان و ملّت هاى غير اسلامى است باقى نمىماند.
سابقاً يك فرد بي¬دين برخلاف دستورات خدا، به خانواده و خويشان و همسايگانش ستم مي¬كرد، حالا همين مسئله به صورت ملّي¬گرايي در سطح بين¬المللي مطرح است و كشورهاي بزرگ¬تر كشورهاي كوچك¬تر را استعمار مي¬كنند. بسياري از مردم اروپا و آمريكا خيلي مؤدّب و مهذّب شده¬اند و بسيار كم¬اند كساني كه به هموطنانشان بدي ¬كنند و قوانين كشورشان را ناديده بگيرند؛ امّا خود اين كشورها در سطحي وسيع¬تر بر كشورهاي ديگر اجحاف مي¬كنند و آن¬ها را به زير استعمار مي-كشند.
بشر در قديم با اسب و الاغ و شتر مسافرت مي¬كرد و بار و كالاهاي خود را حمل مي¬كرد، ولي حالا با اتومبيل و قطار و هواپيما و كشتي¬هاي غول¬پيكر اين كار را انجام مي¬دهد؛ ازاين¬رو، در سرعت و قدرت در همه چيز صدها و هزارها برابر شده است؛ و طبعاً در اين زمان هم افراد و هم اجتماعات و كشورها به راستي و درستي و آرامش فكري بيشتري كه تنها در اثر ايمان به مبدأ و معاد به دست مي¬آيد، نيازمندند.
در اجتماعات و كشورهايي كه به عللي مذهب و علائق مذهبي كم¬رنگ شده و مردمشان كمتر مذهبي¬اند و كمتر به دستورات مذهبي عمل مي¬كنند، هم عواطف و احساسات كمتر شده و هم فساد و فحشاء و سرقت و خيانت و جنايت بيشتر شده است.
از طرف ديگر، هر قدر سطح فكر و ذوق بشر بيشتر شود و سطح علمي و فهم و ادراكش بيشتر گردد، هدف و مقصود و كمال مطلوبش هم بالا مي¬رود و والاتر مي¬شود. چنان¬كه يك كودك با خوشحالي تمام با اسباب¬بازي¬هايش بازي مي¬كند و يك نوجوان با توپ ¬بازي مي¬كند و همين¬طور هرچه افراد مسن¬تر مي¬شوند، سطح مشغوليّاتشان بالاتر مي¬رود و جدّي¬تر مي¬گردد و به معنويّات و كمالات انساني و فضايل اخلاقي و انساني بيشتر توجّه مي¬نمايند؛ و اين همان دستوراتي است، كه انبيا از طرف خداوند براي بشريّت به ارمغان آورده¬اند. بدين ترتيب، از اين نظر هم نياز به دين و مذهب هم ضروري مي¬نمايد.
محقّقان بر آنند، که معرفت بشری از سه راه است:
يکی «وحی» که سلطان معارف است و از طرف خالق عالم بر انسان¬های ويژه یعنی انبيا، که انسان¬هايي معصوم¬اند، نازل می¬شود.
دوّم، «عرفان» که بهره¬ آحادی از مردم است، که اهل کشف¬اند؛ چنان¬که حضرت امير علیه السّلام اين معرفت شهودی را از اوصاف پرهيزکاران می¬داند و می¬فرمايد: «فَهُم وَالجَنّةُ کَمَن قَد رَآها، فَهُم فيها مُنَعَّمونَ، وَ هُم وَالنّارُ کَمَن قَد رَآها، فَهُم فيها مُعَذَّبونَ: بهشت برای آنان چنان است، که گويي آن را ديده و در نعمت¬های آن به سر می¬برند و جهنّم را چنان باور دارند که گويي آن را ديده و در عذابش گرفتارند». (نهج البلاغه، خطبه 193)
و بالاتر از اين مقام امثال خود حضرت امير علیه السّلام است، که فرمود: «ماکُنتُ اَعبُدُ ربّاً لَم اَرَهُ: من خدايي که نديده¬ام پرستش نمی¬کنم». (بحارالانوار 4/44)
سوّم، «حکمت و کلام»: پس از وحی انبيا و عرفان عرفا و اهل کشف و شهود، که شاگردان ويژه انبيا هستند، نوبت به عقلا و علما می¬رسد، که وارثان انبيا هستند. هر چند مشاهده حقايق به وسيله تهذيب نفس کامل برای خود شخص کمال جدّی است؛ ولی اگر علما و حکمايي نباشند، که مطالب وحيانی و کشفی را برای مردم تحليل و تبيين و برهانی کنند، از کسانی که فقط به خودسازی و کشف و شهود رسيده¬اند کاری ساخته نيست؛ بنابراين، بهترين تعليم انبيا برهان عقلی است، که در درجه اوّل به وسيله خود انبيا و سپس حکما و علمای دين حقايق را برای مردم تبيين می¬نمایند و در این کتاب به بیان کلام و متکلّمین اسلامی پرداخته می¬شود.
دکتر رحمت الله قاضيان