سایت اصول دین


مرگ ابوطالب و خديجه


دکتر رحمت الله قاضیان

مرگ ابوطالب و خديجه.

ابوطالب مدافع بي¬نظير رسول خدا (ص) كه در تمام مدّتي كه از هشت سالگي آن حضرت تا به هنگام مرگش ـ مخصوصاً ده سال پس از بعثت ـ با عقل و درايتي بي¬نظير از وي دفاع نمود؛ سرانجام در سال دهم بعثت در سن 86 سالگي و به قولي 90 سالگي وفات يافت.

ابوطالب شاعري توانا و مردي سخنور نيز بود و او را «حكيم عرب» مي¬گفتند. اشعار زيادي هم از ابوطالب به جا مانده است كه بيشتر آن¬ها در تصديق نبوّت و تأييد راستي و درستي پيامبر اسلام (ص) است. اين اشعار كه در تواريخ مختلف اسلامي آمده¬اند، بعدها جمع¬آوري شده و به صورت ديوان ابوطالب هم به چاپ رسيده¬اند.

طبق نقل ابن¬اثير چون مرض ابوطالب شدَت يافت، بني¬عبدالمطلب را فراخواند و بدانان گفت: شما پيوسته در خير هستيد، مادامي كه قول محمّد (ص) را گوش كنيد و از اوامرش پيروي نماييد؛ پس با او بيعت كنيد و او را تصديق نماييد، تا هدايت شويد.» (كامل 2/90)

يعقوبي مي¬نويسد: ابوطالب در سنّ 86 سالگي و به قولي90 سالگي وفات يافت. و چون خبر مرگ ابوطالب به رسول خدا (ص) رسيد، بر دلش گران آمد و سخت بي¬تاب شد. سپس بر او وارد شد و چهار بار به طرف راست پيشانيش و سه بار به طرف چپ پيشانيش دست كشيد؛ آن¬گاه گفت: اي عمو، مرا در كودكي پرورش دادي، در يتيمي كفالت كردي و در بزرگي ياري نمودي؛ پس خدايت از من جزاي خير دهد. و نيز گفت: در اين روزها بر اين امَت دو مصيبت فراهم گشته است كه نمي¬دانم به كدام يك از آن بي¬تاب-ترم و مقصودش مصيبت مرگ خديجه و ابوطالب بود؛ و از آن بزرگوار روايت شده كه خداي عز و جلّ مرا در باره¬ي چهار نفر وعده فرموده است: در باره¬ي پدرم و مادرم و عمويم و برادري كه در جاهليت داشتم. (تاريخ يعقوبي 1/393)

بعد از ابوطالب يكي از سفيهان قريش با آن حضرت گلاويز شد و خاك بر سرش پاشيد. پيامبر (ص) با آن وضع وارد خانه شد. يكي از دخترانش در حالي كه مي¬گريست خاك را از سر و لباس آن حضرت فروريخت و پيامبر (ص) فرمود: تا ابوطالب زنده بود، قريش نتوانستند مرا بيازارد. (سيره¬ ابن¬هشام 2/58) و (بدايه ابن¬كثير 3/120)

در همان سال وفات ابوطالب، خديجه همسر مؤمنه پيامبر (ص) در سنَ 65 سالگي نيز وفات يافت و پيامبر (ص) او را در جحون در كنار ابوطالب دفن كرد. جحون كوه بلندي در بيرون مكّه است و قبرستان «جنّة المعلّي» يا «قبرستان ابوطالب» در دامنه¬ي آن است. عبدمناف و عبدالمطلب و نيز قاسم و عبدالله فرزندان پيامبر (ص) نيز در جحون مدفون¬اند.

چون خديجه وفات يافت، فاطمه¬ زهرا (س) بر رسول خدا (ص) مي¬آويخت ومي¬گريست و مي¬گفت: مادرم كجاست؟ پس جبرئيل فرود آمد و به رسول خدا (ص) گفت: به فاطمه بگو كه خداي متعال براي مادرت در بهشت خانه¬اي از دُرّ و گوهر بنا كرده كه رنج و بيدادي در آن نيست. «بُشِّرَ خَديجَةَ بِبَيتٍ في¬الجَنَّةِ مِن قَصَب، لاصُخبَ فيهِ وَ لانَصَب». (تاريخ يعقوبي 1/391)

در مرضي كه منجر به مرگ خديجه گرديد، رسول خدا (ص) به او فرمود: «اي خديجه، هيچ ناراحتي از تو به من نرسيد، در حالي كه خداوند در ناراحتي خير فراوان قرار داده است. آيا مي¬داني خدا در بهشت با تو مريم دختر عمران و كلثوم خواهر موسي و آسيه همسر فرعون را به ازدواج من درمي¬آورد؟ خديجه گفت: اي رسول خدا (ص)، آيا خداوند چنين كاري مي¬كند؟ آن حضرت (ص) فرمود: آري. خديجه گفت: با رفاه و فرزندان». (بحارالأنوار 19/20) (اسد¬الغابه، مادّه خديجه بنت خويلد) (تاريخ يعقوبي 1/493)

ابوطالب مؤمن قريش

نام ابوطالب عبدمناف و به قولي عمران بوده است؛ و ازاين¬رو، حضرت علي (ع) را «علي عمراني» نامند. ابوطالب داراي چهار پسر به نام¬هاي: طالب، عقيل، جعفر و علي (ع) بوده كه هر كدام به ترتيب ده سال از ديگري بزرگ¬تر بوده است. براي ابوطالب دختراني نيز به نام¬هاي: امّ¬هاني، جمانه، ريطه و «اسماء» بوده كه مادر همه¬ي اين پسران و دختران «فاطمه» دختر اسد بن هاشم بن عبدمناف بن قصيّ است. ابوطالب فرزند ديگري به نام «طليق» داشته كه نام مادرش «عله» بوده است. (طبقات ابن سعد 1/117) و (لغت نامه دهخدا، مادّه¬ ابوطالب)

يكي از مسائل مورد اختلاف شيعه و سنّي، اسلام ابوطالب است. ابن ابي¬الحديد گويد: اماميّه و بيشتر زيديّه و برخي از مشايخ معتزلي ما چون ابوالقاسم بلخي و ابوجعفر اسكافي، معتقدند ابوطالب مسلمان مرده است. (شرح نهج¬البلاغه ابن ابي¬الحديد 6/38)

علّامه¬ي مجلسي مي¬فرمايد: «شيعيان معتقدند ابوطالب در ابتداي امر به پيامبر اسلام ايمان آورده و هرگز بتي نپرستيده بلكه از اوصياي ابراهيم بوده است.» (بحارالانوار 9/29)

بعضي از دلايل ايمان ابوطالب عبارتند از:

1 ـ اخباري كه از معصومين (ع) در مورد ايمان جناب ابوطالب رسيده وآن¬ها هم به حكم «اَهلُ البَيتِ اَدري بِما في البَيتِ» از هر كس در اين مورد آگاه ترند و سخنشان مقبول¬تر. 2

2 ـ هرچند ابوطالب به خاطر آن¬كه از پيامبر اسلام (ص) پشتيباني كند به طور علني اظهار ايمان نكرد؛ ولي از اشعاری كه در دفاع از پيامبر اسلام (ص) سروده، معلوم مي¬شود كه آن جناب از مؤمنين درجه¬ اوّل اسلام و به رسالت حضرت ختمي مرتبت (ص) بوده است.

3 ـ امام سجّاد (ع) فرمود: درشگفتم كه چگونه مردم در اخلاص ابوطالب ترديد دارند؛ در حالي كه هيچ زن مسلماني نبايد در عقد شوهر كافر خود باقي بماند و فاطمه بنت اسد از نخستين زناني بود كه به پيامبر (ص) ايمان آورده بود و تا آخرين لحظه¬ي حيات ابوطالب هم در عقد او باقي بود و از او جدا نگشته بود. (شرح نهج¬البلاغه ابن ابي¬الحديد 6/ 42)

4 ـ بنا به گفته¬ي مورّخين سال فتح مكّه، ابوبكر دست پدرش ابوقحافه را كه فرتوت و نابينا بود گرفته بود و به حضور پيامبر (ص) مي¬آورد. پيامبر (ص) به او فرمود: خوب بود اين پيرمرد را به حال خود مي¬گذاشتي، تا ما پيش او بياييم. گفت: اي رسول خدا (ص)، خواستم با اين كار خداوند او را پاداش دهد. همانا سوگند به كسي كه تو را به حق مبعوث فرموده، من از اسلام عمويت ابوطالب بيشتر شاد شدم، تا اسلام پدرم كه مي¬دانستم مايه¬ي روشني چشم توست. فرمود: آري، راست مي¬گويي. (شرح نهج البلاغه ابن ابی الحديد 6/ 42)

5 ـ طبق نقل ابن عبّاس چون بيماري بر ابوطالب سخت شد، رسول خدا (ص) به او گفت: عمو، آن كلمه¬ي گرامي به توحيد و رسالت پيامبر (ص) را بگو، تا در روز قيامت شفاعت از تو را روا شمارم. ابوطالب به او گفت: برادرزاده¬ام، اگر بيم از دشنام و از اين نبود كه قريش گمان برند من از ترس مرگ آن را گفته¬ام، البتّه آن را مي¬گفتم. ولي چون مرگ ابوطالب نزديك شد، آغاز كرد به تكان دادن عبّاس و عبّاس گوش خود را به نزديك دهان او برد و سخن او را شنيد و به رسول خدا (ص) عرض كرد: برادرزاده¬، به خدا سوگند، كلمه¬اي كه به او دستور دادي بگويد، به راستي آن را گفت. رسول خدا (ص) فرمود: اي عمو، ستايش خدايي را كه تو را راه نمود. (سيره ابن هشام 2/58) (البدايه والنهايه ابن¬كثير 3/120)

6 ـ ابوطالب تمام ثروت و شخصيّت اجتماعي و فرزندان و حتّي جان خود را بارها براي دفاع از پيامبر (ص) به خطر انداخت و منظور او از اين عمل مسلماً اين نبوده كه در سايه-ي پيامبر اسلام (ص) مال و مقامي به دست آورد؛ زيرا ابوطالب در آن روز مهم¬ترين شخصيّت قريش و مكّه بود، بلكه با پشتيباني از پيامبر (ص) شخصيّت ممتاز اجتماعيش را هم به خطر انداخت؛ چون هر آن ممكن بود دفاع از پيامبر (ص) باعث شورش قبايل بر ضدّ او شود.

ابن¬كثير گويد: رسول خدا (ص) دوست داشتني¬ترين مردم براي ابوطالب بود، او به آن حضرت مهر و محبّت مي¬ورزيد، به وي نيكي مي¬كرد، از او دفاع و حمايت مي¬نمود و در اين راه با همه¬ي خاندان خود به مخالفت مي¬پرداخت. (البدايه والنهايه 3/41)

7 ـ علّامه¬ي طباطبايي مي¬فرمايد: ابوطالب كسي است كه رسول خدا (ص) را وقتي صغير بود در دامن خود جاي داد و قبل از هجرت از او حمايت كرد، حمايتي كه مي¬توان گفت: ارزش آن حمايتش در حفظ جان شريف رسول خدا (ص) در ده سال قبل از هجرت معادل است با ارزش مجاهدت¬هاي همه¬ي مهاجرين و انصار در ده سال بعد از هجرت. پس چگونه ممكن است بگوييم، چنين كسي كه مجاهداتش با اين¬كه يك نفر بوده برابر مجاهدت همه¬ي مسلمانان روي هم بوده، ايمان نياورده است؟» (الميزان، ذيل آيه 55 قصص)

8 ـ ابن ابي¬الحديد گويد: ابوطالب اگر اسلام خود را آشكار مي¬ساخت، هم¬چون ابوبكر و عبدالرّحمان بن عوف امكان ياري پيامبر (ص) نداشت. ابوطالب از اين جهت امكان دفاع از پيامبر (ص) را داشت كه ظاهراً بر آيين قريش بود، هر چند در باطن مسلمان بود.... هركس كه علوم سيره و تاريخ اسلام را خوانده باشد، مي¬داند كه اگر ابوطالب نبود، اسلام هم چيزي درخور ذكر و نام نمي¬بود. و كسي نمي¬تواند بگويد: چه ابوطالب مي¬بود و چه نمي¬بود وعده¬ي خداوند صورت مي¬گرفت؛ در پاسخ گوييم: در اين صورت پيامبر (ص) را هم نبايد ستود و نبايد گفت اين محمّد (ص) است كه مردم را از گمراهي به هدايت رهنموني و ايشان را از ناداني نجات داده و رهايي بخشيده است و او را بر مسلمانان حق است و اگر او نمي¬بود، خداوند متعال در زمين عبادت نمي¬شد. آن¬گاه ابن ابي¬الحديد اشعار زير را كه در مورد ابوطالب و علي (ع) سروده است چنين بيان مي¬كند:

وَ لَولا اَبوطالِبَ وَ ابنَــــهُ لَمّا مَثَّلَ الدّينَ شَخصاً وِفاقا

فَذاكَ بِمَكَّةَ آوي وَ حاما وَ هذا بِيَثرِبِ جَسَّ الحَماما

يعني اگر ابوطالب و فرزند او علي (ص) نمي¬بود، قامت دين استوار نمي¬گشت. ابوطالب در مكّه به پيامبر (ص) پناه داد و از او حمايت نمود و فرزندش (علي (ع)) در مدينه به دفاع از پيامبر (ص) خود را در كام مرگ فرومي¬برد. (شرح نهج¬البلاغه ابن ابی الحديد ذيل نامه 9)

و ابن¬كثير حنبلي گويد: اگر ابوطالب مسلمان مي¬شد در ميان مشركين و قريش آبرو و وجاهتي نداشت، نه از او بيم داشتند و نه به وي احترام مي¬گذاردند و بر او جرأت پيدا مي¬كردند و دست و زبانشان به بدي به سوي او دراز مي¬نمودند. (البدايه 3/39)

9 ـ ابوطالب پيامبر (ص) و علي (ع) را ديد كه با هم نماز مي¬خواندند، به جعفر گفت: تو هم در طرف چپ پسرعمويت نماز بخوان. (اسدالغابه1/341) چگونه كسي كه به خدا و اسلام و نماز اعتقاد ندارد، فرزندش را به خواندن نماز در كنار پيامبر (ص) امر مي¬كند؟

10 ـ ابن ابي¬الحديد گويد: چون از محمّد بن علي¬الباقر (ع) در باره¬ي آن¬چه مردم مي¬گويند كه «ابوطالب بر كرانه¬ي آتش است» پرسيدند، فرمود: اگر ايمان ابوطالب را در يك كفّه¬ي ترازو و ايمان اين خلق را در كفّه¬ي ديگر نهند، ايمان او افزون خواهد بود. مگر نمي¬دانيد كه اميرالمؤمنين (ع) در زنده بودن خود فرمان مي¬داد همه ساله به نيابت از عبدالله و ابوطالب حجّ بگذارند....آن¬گاه ابن ابي¬الحديد گويد: حديث كرانه¬ي آتش فقط از مغيرة بن شعبه است و دشمني و كينه¬ي او با بني¬هاشم و به ويژه علي (ع) مشهور است و داستان فسق او پوشيده نيست.» (ابن ابی الحديد، شرح نهج¬البلاغه 6/41 و 44)

11 ـ هرگاه ابوطالب كافر مي¬بود، معاويه و پيروانش و زبيريّون و ساير دشمنان علي (ع) اين مطلب را بر آن حضرت تشنيع مي¬نمودند، با آن¬كه آن حضرت آنان را به كفر پدران و مادران و پستي نسبشان تشنيع مي¬نمود، در يك مورد هم تاريخ نشان نمي¬دهد كه آن¬ها امام علي (ع را به كفر پدرش سرزنش كرده باشند.

12 ـ چون ابوطالب درگذشت پيامبر سخت اندوهگين شد و به علی (ع) فرمود: خودت او را غسل بده؛ و چون او را در تابوت نهاديد، مرا آگاه كن. علي (ع) چنان كرد. پيامبر (ص) وقتی رسيد كه جنازه¬ ابوطالب بر دوش مردم برده مي¬شد. پيامبر (ص) فرمود: اي عمو، پيوند خويشي را رعايت كردي و پاداش پسنديده داده خواهي شد. مرا در كودكي پرورش دادي و كفالت فرمودي و در بزرگي ياري دادي و همكاري كردي. آن¬گاه تا كنار گور جنازه¬اش را تشييع فرمود و كنار جسدش گفت: به خدا سوگند، برايش چنان آمرزشخواهي و شفاعتي خواهم كرد كه آدمي و پري از آن در شگفت باشند. (شرح نهج¬البلاغه ابن ابي¬الحديد 6/47)

چون جايز نيست كه عهده¬دار غسل كافر شود. و براي پيامبر (ص) جايز نيست كه براي كافر ترحّم آورد و دعاي خير كند و او را به آمرزشخواهي و شفاعت وعده دهد.

13 ـ يكي از دلايل پي بردن به عقيده¬ي هر كس گفتار و نوشته¬هاي اوست و در اين¬جا بعضي از اشعار ابوطالب كه گواه روشني بر ايمان و اسلام وي مي¬باشند، مي¬آوريم:

الف ـ حاكم در مستدرك 2/623 به نقل از ابن¬اسحاق گويد: ابوطالب ابياتي براي نجاشي فرستاد، در ضمن توصيه به حُسن جوار با مهاجرين و دفاع از آن¬ها چنين گفت:

لِيَعلَمُ خِيارُ النّاسِ اَنَّ مُحَمَّداً وَزيرٌ لِموسي وَالمَسيحُ بنُ مَريَمُ

اِيّانا بِهُدي مِثلَ ما اَتَيـــا بِهِ فَكُلٌّ بِاَمرِ اللهِ يَهـــــدي وَ يَعصِمُ

وَ اِنَّكُم تَتلونَهُ في ¬كِتابكُم بِصِدقِ حَديثٍ لَاحَديثَ المُبَرحَمُ

يعني نيكان مردم بدانند، كه محمّد (ص) مانند موسي و عيسي پيامبر است. چون آنان راهنماي ماست و همه به امر خدا به هدايت مردم مي¬پردازند. شما اوصافش را در كتاب-هاي آسماني خود مي¬خوانيد كه او گفتاري راستين دارد و سخن او از سر ناداني نيست.

ب ـ در اشعاري كه ابوطالب در مورد صحيفه¬ي ملعونه سروده، مي¬گويد:

اَلَم تَعلَموا اِنّا وَجَدنا مُحَمّداً رَسولاً كَموسي خُطَّ في اَوَّلّ الكُتُبِ

وَ اَنَّ عَلَيــهِ فِي العِبادِ مَحَبَّةً وَ لاحَيفَ في مَن خَصَّهُ اللهِ بِالحُبِّ

يعني آيا نمي¬دانيد كه ما محمَد (ص) را پيامبري هم¬چون موسي يافته¬ايم كه نامش در كتاب¬هاي پيشين آمده است و ميان بندگان بر او محبَتي است و در كسي كه خداوندش به محبَت مخصوص فرموده است هيچ ستمي نيست.

ج ـ ابوطالب در اشعاري خطاب به رسول خدا (ص) مي¬گويد:

وَاللهِ لَن يَصِـــلوا اِلَيكَ بِجَمعِهِم حَتّي اَوسَدَني في التُّرابِ دَفينـاً

فَاصدَع بِاَمرِكَ ماعَلَيكَ غَضافَةٌ وَ اَبشِر بِذاكَ وَ قَرمَنَكَ عُيوناً

وَ دَعَوتَني وَ زَعَمتُ اَنَّكَ ناصِحٌ وَ لَقَد صَدَقتَ وَ كُنتَ اَمينـــاً

وَ عَرَضتَ دينـــاً قَد عَلِمتُ بِاَنَّهُ مِن خَيرِ الاََديانِ البَرِيَّةِ دينـــاً

يعني اي برادرزاده¬ام، قريش هرگز به تودست نخواهند يافت، تا روزي كه من در خاك روم. آن¬چه را كه مأموري آشكار كن؛ از هيچ چيز مترس و بشارت ده و چشم¬ها را روشن ساز. مرا به آيين خود فراخواندي و مي¬دانم كه تو خيرخواه من هستي و در دعوت امين و درستكاري و مي¬دانم كه دينش بهترين دين¬هاست. (بدايه ابن¬كثير 3/43؛ فتح¬الباري 7/153)

ولي اين حق¬كشي¬ها در مورد ابوطالب ازآن¬جاست كه چون ائمّه¬ي معصومين (ع) مدَعي خلافت الهي بودند و خلفاي بني¬اميَه و بني¬عبّاس را غاصب خلافت مي¬دانستند، آنان هم مي¬كوشيدند هر فضيلتي كه خاندان اميرالمؤمنين (ع) داشته باشند از بين برند.


کتاب پیامبر خاتم (ص)

دکتر رحمت الله قاضیان