عوامل تحريف تاريخ اسلام.
عوامل زيادي سبب شدند كه زندگاني و سيرة پيامبر اسلام (ص) و جانشينانش آن¬چنان كه بايد و شايد و بدون تحريف به دست ما نرسد كه بعضي از آنها عبارتند از :
1 ـ كودتاي قريش و مهاجرين در سقيفه كه خود منشأ تحوّلات خاصّي شد.
2 ـ منع نگارش احاديث پيامبر (ص) توسّط ابوبكر و عمر و منع نقل احاديث توسّط آنان، جز نقل آن دسته از احاديث كه با سياستشان سازگار بود كه اين روش و اين سياست آنها تا يك قرن يعني زمان عمر بن عبدالعزيز ادامه داشت و در آن موقع به دستور او لغو گرديد؛ و به قول غزّالي آغاز تدوين احاديث در سال 120 هجري است، يعني زماني كه ديگر نه از صحابه كسي باقي مانده بود و نه از تابعين. چنان¬كه ابوذر آن صحابي بزرگ كه اصرار بر نقل احاديث داشت، تا زمان قتل عمر، توسّط وي حقّ خروج از مدينه را نداشت و خليفة سوّم هم براي همين كار مدّت¬ها او را به شام و آن¬گاه به ربذه تبعيد كرد.
عمر بخش¬نامه¬ كرد: «هركس حديثي نزد اوست، بايد آن را محو كند.» (طبري 5/19 )
و نيز عمر نه فقط از نگارش حديث بلكه از نقل حديث هم منع مي¬كرد و مرتّب مي¬گفت: «تا آن¬جا كه مي¬توانيد از رسول خدا (ص) كم روايت كنيد.» (بدايه و نهايه 8/107 )
روزي عمر به ابن مسعود، ابوذر غفاري و ابي¬درداء گفت: اين احاديث كه از پيامبر (ص) نقل مي¬كنيد چيست؟ آن¬گاه هر سه را زنداني كرد (همان، 8/108)
3 ـ گفتار و كردار دو خليفة اوّل به عنوان تفسير خدشه¬ناپذير از اسلام. به طوري كه اصطلاح «اهل سنّت» بعد از قتل عثمان در بارة كساني اطلاق شد كه سنّت و سيرة سه خليفة اوّل ـ مخصوصاً دو خليفة اوّل ـ را بدون چون و چرا بپذيرند، وحتّي علي (ع) كه در زمان خلافتش مي¬خواست بعضي از تحريفاتي را كه به وسيلة دو خليفة اوّل به عمل آمده بود اصلاح كند، با مخالفت شديد اين¬ها روبه¬رو مي¬شد و مي¬گفتند: ما به شرطي با تو بيعت كرده¬ايم كه به روش و سنّت و سيرة شيخين (ابوبكر و عمر) رفتار كني.
4 ـ بر سر كار آمدن بني¬اميّه كه دشمنان اصلي اسلام و دشمنان بني¬هاشم ـ مخصوصاً اهل بيت(ع) ـ بودند.
5 ـ به قدرت رسيدن زبيريان و حكومتشان در حجاز و جعل روايات زيادي توسّط عروة بن زبير و به دستور او به نفع خاندان خود و عايشه و برعكس، جعل رواياتي عليه علي (ع).
6 ـ بر سركارآمدن بني¬عبّاس كه هرچند ابتدا تبليغشان به عنوان خاندان پيامبر(ص) بود؛ ولي چون به حكومت و خلافت رسيدند، از آنجا كه ائمّة شيعه (ص) مدّعي خلافت و حكومت بودند، ادامة حكومت و خلافت خود را در تأييد خلفاي نخست و سياست بني¬اميّه يعني ارعاب و سركوب خاندان پيامبر (ص) و پيروانشان ديدند و عمل كردند.
7 ـ گرايش¬هاي مذهبي و فرقه¬اي: مسلمين به گروه¬هاي مختلفي هم-چون شيعه و سنّي، آن¬گاه تقسيم شدن اهل سنّت به گروه¬هاي كوچك¬تري ¬چون خوارج، اهل حديث، اشاعره، معتزله، عثمانيّه يعني طرفداران عثمان، مرجئه يعني طرفداران معاويه و بني¬اميّه؛ و فرقه¬هاي سياسي هم چون بني¬اميّه، بني¬عبّاس و غيره، سبب شد كه هركدام به نفع خود مطالبي جعل كنند و هر كدام اسلام را آن بدانند كه خود نقل مي-كنند و به قول قرآن كريم «كُلُّ حِزْبٍ بِما لَدَيْهِمْ فَرِحُونَ: هر حزبي بدان-چه در دست دارند، خوشحال اند.» ( روم 32 )
8 ـ برخي از علماي اهل كتاب كه مسلمان شده بودند، با داشتن اطّلاعاتي از كتب آسماني و اديان پيشين و تاريخ گذشتگان و كسب علوم اسلامي و قرآني، نفوذ و اعتباري نزد خلفا پيدا كرده بودند. و از آنجا كه بعضي از آنها بي¬غرض نبودند، از كمي اطّلاعات خلفا و اطرافيانشان از اسلام سوء استفاده مي¬كردند و به نقل افسانه¬ها و داستان¬هاي جعلي پرداختند. به همين سبب، مطالب بي¬اساس و به اصطلاح اسرائيليّات توسّط ابوهريره¬ها و كعب¬الأحبارها و . . . وارد تاريخ اسلام شد.
9 ـ بني¬اميّه نقش بزرگي در منع و جعل حقايق داشتند؛ چنان¬كه معاويه دستور داد، روايات بسياري در ذمّ و طعن علي(ع) جعل كنند و حتّي دستور داد خطبا در نماز جمعه و غيره بايد آن حضرت را لعن كنند؛ و از طرف ديگر، دستور داد احاديث بسياري در مدح خلفا و اصحابي كه خطّ مشي آنها با خطّ مشي او سازگاري داشت، همچون عبدالرّحمان عوف، طلحه، زبير، جعل كنند كه از آن جمله حديث «عشرة مبشّره» است؛ و بدين ترتيب، احاديث بسياري توسّط آخوندهاي درباري همچون ابوهريره و كعب¬الأحبار جعل شد.
تعصّبات قومي و مذهبي نيز در منع نگارش احاديث تأثير داشت؛ چنان-كه نسائي صاحب يكي از صحاح ستّة اهل تسنّن در سال 302 وارد دمشق شد و احاديثي در فضايل حضرت علي(ع) نقل كرد. مردم گفتند: «حديثي در فضايل معاويه نقل كن» گفت: از فضايلش چيزي نمي¬دانم، جز آن¬چه پيامبر (ص) در موردش فرموده است: «خداوند هيچ¬¬گاه شكم او را سير نكند.» مردم شام بر سرش ريختند و او را آن¬قدر زدند كه جان سپرد. ( مقدّمه سنن نسايي)
9 ـ لغو حديث از طرف عمربن عبدالعزيز در واقع خدمتي بود به خلفاي اوّليّه و بني¬اميّه و ساير منع¬كنندگان و جاعلان حديث؛ زيرا تا زمان او نه فقط جامعه با فضايل علي (ع) واهل بيت بيگانه شده بود، بلكه روايات بسياري عليه آن حضرت و اهل بيت (ع) و بني¬هاشم و نيز روايات بسياري به نفع سه خليفة اوّل حتّي در فضايل معاويه و بني¬اميّه و طرفدارانشان جعل شده بود؛ و نقل و نگارش همين روايات جعلي بود كه به عنوان سنّت پيامبر (ص) تثبيت شد و اهل سنّت به كساني اطلاق شد كه به اين احاديث، مؤمن و وفادار باشد.
10 ـ منع سبّ و لعن حضرت علي(ع) از طرف عمر بن عبدالعزيز سبب شد شورش¬هايي كه عليه بني¬اميّه و به نفع اهل بيت(ع) شكل مي¬گرفت، فروكِش كند؛ و در واقع به منزلة دريچة بخاري براي جلب رضايت مخالفان و فرونشاندن شورش¬ها بود.
و حتّي برگرداندن فدك به اهل بيت (ع) و استمالت از امام باقر (ع) و ساير اهل بيت (ع) توسّط عمر بن عبدالعزيز نيز به همين منظور يعني شورش نكردن مردم به نفع خاندان پيامبر(ص) و قانع شدن مردم به همين چيزها بود. در حالي كه هدف اصلي مخالفت¬ها و اقدامات ائمّة معصومين (ع) برگرداندن قسمتي از اموال و حقوق غصب شده¬شان نبود؛ بلكه برگرداندن اصل حكومت و خلافت به خود بود كه نه فقط اين حقّ از طرف خدا به آن¬ها داده شده بود؛ بلكه شايسته¬ترين خلق خدا براي حكومت و خلافت بودند.
11 ـ البتّه شيعه هرگز پيرو دستور خلفا در منع نگارش و نقل احاديث نبوده است؛ ازاين¬رو، از بركت وجود ائمّة معصومين (ع) براي دسترسي به گفتار و سيرة پيامبر(ص) در سلسلة اسناد احاديثشان همچون اهل سنّت سلسلة مفقوده ندارد؛ و ازاين¬رو هم در فقه و احكام نيازي نداشته است كه همچون اهل سنّت به خاطر نداشتن احاديث براي بسياري از مسائل به قياس و استحسان و غيره متوسّل شود.
اخبار و احاديث شيعه نه فقط از نظر كمّي بسيار بيشتر از اخبار و احاديث اهل سنّت هستند، از نظر كيفي هم راويان احاديث شيعه، ائمّة معصومين (ع) هم¬چون حضرت علي، حضرت زهرا، امام حسن، امام حسين، امام سجّاد، امام باقر و امام صادق (ع) هستند، كه مورد وثوق اهل سنّت نيز مي¬باشند؛ در حالي كه راويان اهل سنّت امثال ابوهريره و كعب-الأحبارند كه خود اهل سنّت نيز آنها را دروغگو و جاعل حديث دانسته¬اند.
12 ـ اگر مورّخ و محدّثي روايتي در بارة معاويه يا عمرو بن عاص يا مغيرة بن شعبه يا ابوهريره و امثال آن¬ها نقل كند و از نيّات شوم آنها پرده بردارد و نفاق آنها را آشكار كند او را رافضي و كذّاب معرّفي مي¬كنند؛ و اگر مورّخ و محدّثي حديثي در فضيلت علي (ع) و ساير اهل بيت (ع) نقل كند كه فضيلت آنها را بر صحابة ديگر و خلفا بيان دارد، او را غالي مي¬دانند؛ و در هر دو صورت اخبار او را مخدوش و ضعيف جلوه مي¬دهند.