دين و دينداري

دين و دينداري.
در اصطلاح تاريخ اديان، دين عبارت است از مجموعه¬اي از تعاليم اعتقادي، اخلاقي و قوانين و مقرّرات؛ ولي در اصطلاح اديان آسماني، دين مجموعه¬اي از اعتقادات، دستورات اخلاقي و قوانين و مقرّرات مي¬باشد، که از طرف خداي جهان¬آفرين توسّط پيامبرانش براي هدايت و سعادت دنيا و آخرت انسان¬ها فرستاده شده است.
شريف¬ترين و لازم¬ترين دانش و شناخت براي انسان، بحث و بررسي در مورد دين و خداشناسي و مسائل عقيدتي و شناخت عقايد درست و مطابق با واقع است؛ زيرا سعادت انسان در دو جهان و اصلاح اخلاق و رفتار و کردار و گفتار انسان در گرو داشتن اعتقادات درست در مورد اين مسائل است. آري، انسان تنها با داشتن اعتقادات صحيح است که ارزش پيدا مي¬کند، تا جايي که نه فقط مي¬توان گفت انبيا براي همين منظور برانگيخته شده¬اند، بلکه اصولاً مي¬توان گفت هدف از خلقت انسان نيز همين بوده است.
چنان¬كه قرآن كريم مي¬فرمايد: ماخَلَقتُ الجِنَّ وَالاِنسَ اِلَّا لِيَعبُدونِ: من جنّ و انسان را جز براي عبادت نيافريدم. (ذاريات 51/56 )
«امام علي (ع)» مي¬فرمايد: جبرئيل بر آدم نازل شد وگفت: من مأمورم، تو را در انتخاب يکي از سه چيز مخيّر سازم؛ پس يکي را برگزين و دوتا را واگذار. آدم گفت: آن سه چيز چيست؟ گفت: عقل، حيا و دين. آدم گفت: عقل را برگزيدم. جبرئيل به حيا و دين گفت: شما بازگرديد. آن دوگفتند: ما مأموريم هر جا عقل باشد با او باشيم. گفت: خود دانيد و او بالا رفت. (كافي، كتاب عقل و جهل، حديث 2)
امام صادق (ع) فرموده: اَلعَقلُ دَليلُ المُؤمِنِ: عقل راهنماي مؤمن است. (کافي 1/25)
«امام کاظم (ع)» فرمود: يا هِشامُ، اِنَّ لِلّهِ عَلَي النّاسِ حُجَّتَين: حُجَّةٌ ظاهِرَةٌ وَ حُجَةٌ باطِنَةٌ؛ فَاَمَّا الظّاهِرُ فَالرَّسولُ وَالاَنبِياءُ وَ الاَئِمَّةُ (ع) وَ اَمّا الباطِنَةُ فَالعُقولُ: خدا بر مردم دو حجّت دارد: حجّتي آشکار وحجّتي باطني. حجّت آشکار، انبيا و امامان (ع) هستند؛ و امّا حجّت باطني، عقول مردم¬اند. (کافي، كتاب عقل و جهل، حديث 12)
مطابقت دين حقّ با فلسفه¬ي الهي
از آنجا كه فلسفه عبارت است از آگاهي به جهان و شناخت واقعي موجودات آن ا ز طريق برهان و استدلال عقلي؛ و تعقّل و تفكّر هم فطري انسان و فصل مميّز او از حيوانات است؛ ازاين¬رو، معلوم مي¬شود كه فلسفه يعني شناخت موجودات و حقايق اشياء حدّ حقيقي انسان و مساوي با ذات او و انكار آن انكار انسانيّت اوست.
فلسفه¬ی الهی يا الهيّات مباحثی است مربوط به شناخت خدا و اثبات وجود باری تعالی و صفات جلال و جمال او. در الهيّات از اثبات خدا و ادلّه¬ای که بر وجود او اقامه شده است و نيز صفات کماليّه¬ی او و افعال تکوينی و تشريعی او که بر حسب حکمت و لطف از او صادر شده، بحث می¬شود
از طرفي ديگر، دين عبارت است از مجموعه¬اي از معارف اصيل در مورد اصول عقايد دين و يك سلسله مسائل فرعي اخلاقي و حقوقي كه از طرف خداي حكيم توسّط پيامبرانش براي بشر فرستاده شده است. بنابراين، معني ندارد كه انبيا و سفراي الهي و اديان آسماني مردم را به راهي مخالف فطرت و طبيعت آنان دعوت كنند.
ازاين¬رو، به هيچ¬وجه نبايد به سخن كساني گوش فراداد كه مي¬گويند: دين و فلسفه در مقابل هم قرار دارند؛ چون فلسفه عبارت است از مشتي آراء و نظريّات فلاسفه¬ي يونان كه در آن صواب و ناصواب و حقّ و باطل وجود دارد و با داشتن قرآن كريم و عقايد اسلامي كه سراسر حقّ¬اند، چه نيازي به ميراث كفّار و غيرمسلمان¬ها وجود دارد؟
زيرا اين همان استدلال كساني است كه «حَسبُنا كِتابَ الله» گفتند و براي توجيه سوزاندن كتاب¬هاي كتابخانه¬هاي اسكندريّه و ايران استدلال كردند: «اين كتاب¬ها يا مخالف قرآن¬اند و يا موافق آن، اگر مخالف قرآن¬اند بايد سوخته شوند، و اگر هم موافق قرآن¬اند، با داشتن قرآن بدانها نيازي نيست؛ پس در هرحال بايد سوخته شوند.
زيرا صرف¬نظر از اين¬كه اين¬گونه استدلال با منطق اسلام ناب محمّدي و علوي كه از ائمّه¬ معصومين (ع) به ما رسيده است، منافات دارد؛ بلكه فلسفه هم به هيچ¬وجه تابع نظر هيچ فيلسوفي، حتّي تابع نظر اجماع فلاسفه ودانشمندن درجه¬ اوّل هم نيست.
بلكه چنان¬كه گفتيم، فلسفه عبارت است از شناخت حقايق اشياء و موجودات از طريق برهان و استدلال. و دين هم، آن هم دين حقّي چون اسلام كه مردم را جز به متابعت از عقل و استدلال كه فلسفه باشد، نمي¬خواند؛ همان طوري كه عقل و استدلال هم به طور قطع مردم را به پيروي از دين حقّي چون اسلام ملزم مي-سازد.
مورد تصديق عقل بودن دين و عقيده¬ي حقّ
از آنجا كه دين و مذهب حقّ تنها يكي است و محال است بيش از يكي باشد. چنان¬كه در قرآن مجيد نيز سبيل (راه به سوي خدا) به صورت سُبُل جمع بسته شده؛ ولي «صراط» جمع بسته نشده است، بلكه آن را به مستقيم بودن توصيف فرموده؛ چون راه راست يكي بيشتر نيست؛ در صورتي كه مسير انحرافي و گمراهي متعدّد است. طرفداران اديان و مذاهب باطل براي اين¬كه پيروان دين و مذهبشان را بر همان آيين¬هاي باطلشان باقي نگه دارند و حتّيٰ خود را به نحوي قانع سازند، به يكي از دو وسيله متشبّث مي¬شوند:
1 ـ بعضي مي¬كوشند با دلايل سست و واهي معتقدات ديني و مذهبي باطل خود را هم¬چون عقيده¬ی به تثليث و وثنيّت، يا جسم بودن خدا، يا عقيده¬ي به جبر، يا ديدن خدا در قيامت با همين چشم¬هاي دنيايي مادّي¬بين و غيره منطقي جلوه دهند.
2 ـ و يا براي اين¬كه خود را از هر گونه استدلال و پاسخ در مورد اعتقادات نامعقول مذاهب باطلشان خلاص سازند، راه نامعقول¬تري پيش مي¬گيرند و آن اين-كه مي¬گويند: اصولاً راه عقل و علم از راه دين جداست، ممكن است دين مطلبي بگويد كه مورد تصديق علم و عقل نباشد. غافل از اين¬كه ما با همين عقل و ادراكاتمان به خدا و دين و وحي اعتراف نموده¬ايم؛ ازاين¬رو، تضاد ميان علم و دين لزوماً به ابطال دين مي¬انجامد.
عقل و دين دو موهبت گران¬بهاي الهي هستند و كرامت و سعادت كامل آدمي در گرو ارج نهادن و استفاده كردن از اين هردو نعمت است. روآوردن به يكي از اين دو و واگذاشتن ديگري پي¬آمدهاي خسارت¬بار و جبران¬ناپذيري براي انسان به دنبال دارد.
تكيه بر عقل صِرف و واگذاشتن دين، سبب بي¬مهار شدن نفس و بي¬هويّتي و سرگشتگي انسان معاصر است كه سر از نيهليسم و هيپيسم درآورده است.
از طرف ديگر، دين بريده و جداي از عقل سبب غرق شدن انسان در انواع خرافه¬ها و تحريف¬ها مي¬شود و انسان را به جمود و تحجّر و تعصّب مي¬كشاند.
ازاين¬رو، سعادت كامل انسان در پيروي از اين دو خورشيد الهي يعني دين و عقل است و تنها ديني هم صحيح و قابل پيروي است كه با عقل وخرد هماهنگ باشد.
متعلّق بودن علم و فلسفه و دين به همه
علم الهی در باره¬ی اثبات وجود باری تعالیٰ و صفات جلال و جمال اوـ از ثبوتيّه و سلبيّه در صفات ذات و فعل ـ بحث و بررسی می¬کند. يعنی در الهيّات از اثبات خدا و ادلّه¬ای که بر وجود او اقامه شده است؛ و نيز صفات کماليّه¬ی او و افعال تکوينی و تشريعی او، که برحسب حکمت و لطف او صدور آن از او به اراده و اختيار واجب است، بحث می¬کند.
علم و فلسفه و دين فوق احساسات و تعصّبات قومي و نژادي هستند. بنابراين، نمي¬توان يك مطلب علمي يا فلسفي يا ديني غلط را به دليل اين¬كه ملّي و وطني است، پذيرفت. يا يك مطلب علمي يا فلسفي يا ديني درست را به دليل اين¬كه از اجنبي است ردكرد. همه¬ي مردم جدول ضرب را قبول دارند، ولو اين¬كه فيثاغورس رياضي¬دان يوناني آن را ابداع كرده است. دانشمندان و فلاسفه و پيامبران به همه-ی ملّت¬ها تعلّق دارند و عقيده و آرمانشان خاصّ يك قوم و ملّت نيست.
از آنچه كه از قرآن شريف و احاديث صحيح معصومين (ع) برمي¬آيد، آيين اسلام، آييني است خردپسند و تمام احكام و قوانين آن داراي حكمت و فلسفه¬اند.
تمام اصول و فروع دين اسلام، در متن قرآن كريم و احاديث مستدلّ¬اند و در دعوت به اصول دين و كلّيّات فروع دين براي هر عقيده و مطلبي دليل آورده شده است.
قرآن كريم براي عقل انساني بسيار ارج قائل است و خطابات زيادي به «اولواالاَلباب: صاحبان خرد» دارد. قرآن مجيد از مردم مي¬خواهد در باره¬ی قرآن وآيات آفاقي و انفسي جهان خلقت تدبّر و تفكّر و تعقّل كنند. قرآن¬ كريم نه فقط از مردم نمي¬خواهد تعبّدي و بدون فهم و درك به اسلام واصول عقايد آن ايمان بياورند و به دستوراتش عمل نكنند؛ بلكه براي هر مطلبي كه بيان مي¬فرمايد، از اصول عقايد گرفته تا احكام و اخلاق، استدلال و برهان مي¬آورد و از مخالفين خود هم برهان طلب مي¬كند و مي¬فرمايد: «قُل هاتوا بُرهانَكُم اِن كُنتُم صادِقينَ: بگو: برهانتان را بياوريد، اگر راست مي¬گوييد؟ (بقره 2/111)