دیبـاچه.
بسم الله الرّحمن الرّحیم
سپاس و ستايش خدايی که خالق هر محسوس و معقولی است و غايت هر مطلوب و مسئولی. آفريدگاري كه هستي¬بخش هر آفريده¬اي است و قيّوم هر موجودي. نياز ممكنات دلالت بر وجوب وجودش دارند، إتقان مصنوعات بيانگر قدرت و عزّتش، هماهنگي موجودات روشنگر وحدانيّتش و نظم حيرت¬آور موجودات دليل بر علم و حكمتش.
خداوندي كه در وجوب و جود فرد است، در جود و كرم يگانه و آثار سلطنت و قدرتش در هر شئ و فئ هويدا. واجب¬الوجودي كه به هيچ حدّي محدود نيست و از هر مادّه و صورت و ماهيّتي مبرّاست و از هر نقص و قصور منزّه. پروردگاري كه نه تنها در منتهاي كمال و جمال و قدرت است، بلكه هر كمال و جمال و قدرت هم از اوست. آفريننده¬اي كه آفريده¬هاي بديع او چنان در همه جا گسترده شده و در كمال و نظم و زيبايي جلوه¬گري مي¬كنند كه بسياري در تماشاي آن آفريده¬ها به¬ گونه¬اي مبهوت گشته¬اند كه فرصت آن¬كه آفريننده را ببينند نيافته¬اند و چنان مجذوب جلوه¬ها شده¬اند كه از صاحب جلوه بي¬خبر مانده¬اند.
احسن الخالقينی که با تعليم همه¬ی اسماء به آدم، هم او را مسجود فرشتگان ساخت و هم جانشين خود در زمين قرار داد، تا با احاطه بر ملک و ملکوت و شناخت حقايق خداگونه¬اي شود بر مثال آفريننده-اش: «إِنِّي جَاعِلٌ فِي الأرْضِ خَلِيفَةً: من در زمين جانشيني خواهم گماشت.» (بقره 30)
و درود و صلوات بر بندگان برگزيده و هادي خلقش به مبدأ و معاد يعني انبيا (ع) كه مواقف شهودند و اُمَناءِ حضرت معبود، خصوصاً اشرف و خاتم آنان محمّد مصطفی (ص) كه مبعوث بر كافّه¬ ثقلين است و شريعت و آئينش تكميل¬كننده¬ همه¬ شرايع و اديان و بر آل او كه به نصّ آيه¬ تطهير از هرگونه پليدي و گمراهي پاك¬اند و در علم و كمال مدار حقيقتاند؛ و بر پيروان متّقين-شان كه بعد از آنان افضل خلاقي¬اند.
همه¬ی افراد انسانی دانش را مقدّس مىشمارند و این محبوبیّت دانش هم تنها بدان¬ خاطر نیست که سبب می¬شود انسان بر طبيعت مسلّط شود؛ زیرا اگر چنین بود، هزاران دانشمند به خاطر دستیابی به علم این همه رنج¬ها متحمّل نمی¬شدند و زندگى مادّى را بر خويش تلخ نمی¬ساختند.
از ميان مجهولات بشر يك رشته مسائل درجه اوّل اهميت می-باشند و آنها همان مسائل مربوط به نظام كلى عالم¬اند. مسائلی نظیر مبدا و غايت هستى، آغاز و انجام جهان، علّت و معلول، واجب و ممكن و.... و همين نیاز فطرى به این¬گونه مسائل است، كه فلسفه را به وجود آورده است.
ازآنجا که گاه می¬شود انسان از میان موجودات چيزى را واقعی دانسته و سپس فهميده¬ كه موهوم بوده است و بسيار شده كه چيزى را غیرواقعی دانسته و پس از چندى دریافته¬ كه واقعی بوده است؛ ازاينرو ما قبل از هرچيز بايد موجودات حقيقى و واقعى را از موجودات پندارى تميز دهيم و این تمیز موجودات واقعى از موجودات پندارى هم کار فلسفه است.
به عبارت دیگر فيلسوف برخلاف سوفسطایی و ایده¬آلیست، با واقعيّت دانستن موجودات خارج از ذهن اثبات می¬کند پارهاى از ادراكات ما حقيقت دارند یعنی مطابق با واقع و خارج مىباشند و برخى از ادراكات ما با واقع و خارج از ذهن مطابقت ندارند، بلکه اعتباري یا وهمي می¬باشند.
بدین ترتیب از نظر فيلسوف مجموع ادراكات ما سه دسته¬اند: «حقايق» يعنى مفاهيمى كه در خارج مصداق واقعى دارند. اعتباريّات» يعنى مفاهيمى كه در خارج مصداق واقعى ندارند، لكن عقل براى آن¬ها مصداق اعتبار مىكند. مثلاً افراد یک لشکر واقعی هستند؛ ولی مجموع آن¬ها به عنوان لشکر را ذهن ما اعتبار کرده است. و «وهميّات» يعنى ادراكاتى كه هيچ¬گونه مصداقى در خارج ندارند و باطل محض مىباشند، مثل تصوّر غول و سيمرغ و شانس و.... فلسفه سعى مىكند با ميزان¬هاى دقيق خود امور حقيقى را از اعتباریّات و وهمیّات جدا سازد.
نیاز دیگر انسان به فلسفه برای اثبات نیاز موضوع علوم است؛ زیرا هر یک از علوم طبیعی یا ریاضی موضوعی را موجود واقعی فرض می کند و به بحث از آثار و حالاتش می¬پردازد؛ و این فلسفه است که معلوم می¬دارد چه موضوعی واقعیّت دارد و به بحث در آثار و حالاتش بپردازیم و چه موضوعی موهوم است و بیهوده وقتمان صرف تحقیق در باره آن نکنیم.
هرچند ظاهربينان در طول تاريخ اسلام سخت كوشيده¬اند، تا دين و ديانت را از تيررس عقل و انديشه دور نگه دارند و آن را رازي سر به مُهر قلمداد كنند و شرط ايمان را تنها آن بدانند كه همچون مسيحيان بايد به دين و خدا و ماوراءالطّبيعه ايمان آورد، بدون اين¬كه در باره¬ي آن¬ها تحقيق عقلي و فكري نمود و در اين مورد هم گفته¬اند: «أَيْنَ التُّرَابِ وَ رَبُّ الأَرْبَابِ: خاك كجا و پروردگار عالميان كجا؟!»؛ ولي همّت انديشمنداني سترگ و در رأس آن¬ها ائمّه¬ي معصومين(ع) بالأخص مولي الموحّدين اميرالمؤمنين علي(ع) آن¬گاه ساير ائمّه(ع) و به تبعيّت از آن¬ها حكماي متألّه، يكي بودن راه عقل و دين را تصديق فرموده و حاصل وحي انبيا را با فراورده¬ي عقل حكما اعلام نموده و به صورت «حكمت اسلامي» كه تكامل¬يافته¬ي آن «حكمت متعاليه» است، ارائه کرده¬اند.
خدای تعالیٰ فرموده است: «اُدعُ اِلیٰ سَبیلِ رَبِّکَ بِالحِکمَةِ وَالمَوعِظَة الحَسَنَةِ وَ جادِلهُم بِالَّتی هِیَ اَحسَن:
«حكمت» كه عبارت از به كارگيري عقل و استدلال در شناختن و شناساندن است، اوّلين مطلبي است كه باري تعالي به پيامبر مكرّم اسلام(ص) توجّه داده است؛ همان¬گونه كه هر يك از دو طريق موعظه و مجادله مقام و جايگاه خود دارند. يعني براي آنان كه عقل و فهمشان در سطح بالاتري است و مي¬توانند خوب بفهمند از به كارگيري برهان توصيه شده است و براي آنان¬كه در اين سطح از فهم و شعور نيستند، بايد از موعظه و مجادله استفاده شود و به اصطلاح «هر سخن جايي و هر نكته مقامي دارد». در عالم اسلام فلسفه به فلسفه¬ي اسلامي و فلسفه¬ي اسلامي به صورت «حكمت متعاليه» تعالي و تكامل يافت. بنابراين، حكمت متعاليه حاصل و فراورده¬ي عقل و انديشه و تأمّل و تفكّر و تدبّر همه¬ فرهيختگان بشريّت كه در رأس آن¬ها انبيا و ائمّه¬ي معصومين(ع) و آن¬گاه افلاطون، ارسطو، فلوطين، فارابي، ابن¬سينا، سهروردي، ابن-عربي، نصيرالدّين طوسي، ميرداماد، ملّاصدرا، حكيم سبزواري، علّامه¬ي طباطبايي، علّامه¬ مطهّري و... مي¬باشند و ريشه¬ در گستره-ي انديشه¬ي عميق بشري از بدو پا نهادن به عرصه¬ي حيات دارد و تا دامنه¬ي قيامت كشيده خواهد شد؛ هر چند كوته¬نظران و كم¬فكران و كج¬انديشان نپسندند و تاب ديدن و حتّیٰ شيندن آن را نداشته باشند.
«يُرِيدُونَ أَنْ يُطْفِئُوا نُورَ اللهِ بِأَفْواهِهِمْ؛ وَ يَأْبَي اللهُ إِلِّا أنْ يُتِمَّ نُورَهُ؛ وَلَوْ كَرِهَ الْكافِرُونَ: آنها مي¬خواهند نور خدا را با دهان خود خاموش كنند؛ ولي خدا جز اين نمي¬خواهد، كه نور خود را كامل كند؛ هرچند كافران ناخوشنود باشند.» (توبه 9/32)
«سقراط» پدر حكمت گفته: زندگي بدون حكمت زندگي نيست.
و «حكيم ناصر خسرو قبادياني» سروده:
ازيرا سزا نيست اسرار حكمت مرين بي¬فساران بي-رهبران را
هرچند، همان¬طوري كه گفتيم، حكمت متعاليه عصاره و خلاصه و نتيجه¬ي حكمت مشّاء و اشراق و عرفان اسلامي است؛ ولي ذوق سليم و درايت كم¬نظير ملّاصدرا چنان ناهماهنگي¬هاي اين گوهرهاي گران¬بها را هماهنگ نموده و آن¬ها را با محك آيات الاهي و روايات معصومين(ع) تطابق داده، كه حقيقتاً مي¬توان آن را بسان ترجمان بطون وحي و روشنگر زواياي پنهان و تاريك آيات و احاديث پیامبر اکرم(ص) و ائمّه¬ی معصومین (ع) تلقّي نمود
حكمت متعاليه از يك طرف، گره¬هاي كور مطالب برهاني و فلسفي را با استمداد از آيات و احاديث باز نموده است؛ و از طرف ديگر، معارف ژرف آيات و احاديث را با عقل و استدلال مبرهن و مدلّل نموده و از ابهام درآورده است. صدرا نه فقط با پي¬افكندن اصول و قواعد محكم و استواري فلسفه¬ی اسلامي را جاودانه ساخت؛ بلكه راه را براي آيندگان هموار نمود، كه بر وسعت آن بيفزايند و در هر زماني آن را به پيش برند و مسائل مستحدثه را در پرتو اصول آن حلّ و فصل نمايند.
حكمت الاهى مشرق زمين سرمايه عظيم و گران¬بهايى است كه در پرتوى اشعّه تابناك اسلام به وجود آمده و به بشريّت اهداء گرديده است. امّا افسوس كه عدّه قليل و بسيار محدودى عميقانه با اين سرمايه عظيم آشنا هستند و از ناحيه بىخبران و دشمنان متعصّب، بر آن، ستم¬ها شده است.
استاد مطهّری می¬فرماید: «عدهاى كه اطّلاعاتشان از فلسفه قديم عموما از حدود افلاك تسعه و عقول عشره تجاوز نمىكند، و چون فقط نام آن را شنيده و يا اگر به كتاب¬ها مراجعه كردهاند چيزى از آن سر در نياوردهاند، خيال كردهاند فلسفه اسلامى همان است كه در باره افلاك تسعه و عقول عشره بحث مىكند، و چون امروز بى اساسى نظريّه افلاك روشن شده پس آن¬ها مىتوانند گردن برافرازند و خود را از فارابى و بوعلى و صدرالمتألّهين برتر شمارند. آرى، اين عده مىپندارند حكمت الاهى اسلامى همان فلسفه قديم يونانيان است و چيز علاوهاى ندارد و ناروا هم داخل اسلام شده است. اينان، نفهميده يا فهميده، جنايت عظيمى نسبت به اسلام و معارف اسلامى مرتكب مىگردند. حكمت اسلامى با فلسفه يونان همان اندازه متفاوت است كه فيزيك اينشتين با فيزيك يونان. دلائلى هست كه حتى الاهيّات ابن سينا هم به طور كامل به اروپا نرفته است و اروپائيان از اين گنجينه ارزنده هنوز هم بىخبرند. (عدل الاهی، ص 112)
انقلاب اسلامي ايران بيترديد بعد از انقلاب اسلامي پيامبر عظيم الشّأن اسلام (ص) بزرگ¬ترين انقلاب ديني ـ الاهي تاريخ است، كه به دست امام خميني (ره) و مردم مؤمن اين سرزمين صورت گرفته است. انقلابي كه نه فقط اسلام را از عزلت و انزوا درآورد؛ بلكه كلّ دين در روي زمين را كه ميرفت به دست فراموشي سپرده شود، زندهكرد.
امام خميني (ره) از يك طرف، ثابت نمود، كه قوانين اسلامي نه تنها ميتوانند در هر دورهاي اجرا شوند، بلكه در هر زماني هم بهتر از هر قانون ديگري كارآيي دارند. و از طرف ديگر، از آنجا كه وي خود يك فيلسوف بزرگ و يك عارف کم نظير بود، با تأييدات صريحي كه در طول ده سال رهبريش از فلسفه و عرفان به عمل آورد؛ اين دو علم را كه اشرف علوم اسلامياند، ولي در اثر ضعف عقلي و علمي ظاهريّون مهجور مانده بودند، از گوشه¬ انزوا درآورد. به طوري كه هم¬اكنون فلسفه و عرفان در صدها دانشگاه و حوزه¬ علميّه به صورت دروس رسمي درآمدهاند. خداوند را به خاطر اين همه نعمت¬هايي¬كه به ما عنايت فرموده، سپاس ميگوييم و از او براي روح متعالي امام خميني علّو درجات و براي رهبر معظّم حكومت اسلامي ايران حضرت آيت الله خامنهاي و همه¬ي كساني كه به اين مملكت و اسلام خدمت ميكنند، توفيق روزافزون خواهانيم.
دکتر رحمت الله قاضيان