معجزات پيامبر اسلام (ص)

معجزات پيامبر اسلام (ص).
هر چند اگر كسي اهل تفكّر و تدبّر باشد، درمي¬يابد كه همه چيز حتّي وجود خود ما معجزه است، ولي به خاطر اين¬كه پيوسته ما با آن¬ها سر و كار داريم، براي ما عادّي شده¬اند. امّا در اصطلاح معجزه به كار خارق¬العاده¬اي گفته مي¬شود كه پيغمبر براي اثبات نبوّت و ارتباطش با خدا و غيب انجام مي¬دهد و ديگران را نيز به معارضه دعوت مي¬كند كه در اين مورد اگر بخواهيم معجزات پيامبر اسلام (ص) را بيان كنيم، بايد بگوييم: تمام گفتار و رفتار وكردار و جنگ و صلح و... پيامبراسلام (ص) و بلكه چهارده معصوم (ع) خارق¬العادّه و معجزه بوده و ديگران از انجام دادن مانند آنان عاجزند؛ ولي چند معجزه از ميان معجزات رسول خدا (ص) از معجزات ديگرش مهم-تر است كه عبارتند از: قرآن كريم، شقّ القمر و معراج. بسياري از معجزات ديگر پيامبر (ص) هم، در محلّ خودشان در اين كتاب خواهد آمد.
1 ـ قرآن كريم
قرآن¬كريم بزرگ¬ترين معجزه¬ي جاويد پيامبراسلام (ص)، از جنبه¬هاي مختلفي معجزه است. قرآن كريم در ضمن آيات متعدّد در باره¬ي اعجاز خود دست به تحدّي زده است. از جمله در يك¬جا مي¬فرمايد: «اِن كُنتُم في رَيبٍ مِمّا نَزَّلنا عَلی عَبدِنا، فَاْتوا بِسورَةٍ مِن مِثلِهِ: اگر در آن¬چه بر بنده¬ي خود نازل كرده¬ايم، ترديد داريد، يك سوره همانند آن بياوريد.» (بقره 2/23) و در جاي ديگر مي¬فرمايد: «قُل لَئِنِ اجتَمَعَتِ الاِنسُ وَالجِنُّ عَلی اَن يَاْتوا بِمِثلِ هَذَا القُرآنِ، لايَاْتونَ بِمِثلِهِ، وَلَو كانَ بَعضُهُم لِبَعضٍ ظَهيراً: بگو اگر انس و جنّ جمع شوند كه مثل اين قرآن بياورند نمي¬توانند بياورند، هرچند يكديگر را ياري¬كنند. (اسراء 17/88)
و اين تحدّي و مبارزه¬طلبي قرآن كريم از همه¬ي جهات است، نه اين¬كه تنها از جهت فصاحت و بلاغت باشد؛ چون اگر چنين بود، تنها عرب را مورد خطاب قرار مي¬داد؛ در صورتي كه قرآن كريم عموم مردم جهان را به مقابله و معارضه دعوت نموده است. آري، قرآن كريم براي ادبا از نظر فصاحت و بلاغت معجزه است، براي حكما از نظر حكمتش، براي دانشمندان از نظر جنبه¬هاي علمي، براي قانونگذاران از نظر قوانين، براي سياستمداران از نظر حقايق سياسي و خلاصه معجزه است براي همه¬ي جهانيان.
آيا فرد درس¬نخوانده¬اي كه در بين مردمي كه از نظر علم و اخلاق در پست¬ترين مراحل هستند، مي¬تواند كتابي مانند قرآن مجيد بياورد كه شامل معارف الهي مستدلّي به روشني معارف قرآن باشد؟ يا اين¬كه اخلاق فاضله¬اي ارائه نمايد كه بر اساس حقايق استوار باشد؟ آيا عقل بشري مي¬تواند احكام و قوانيني فقهي تشريع كند كه شامل همه¬ي افعال بشر باشد، بدون اين¬كه هيچ¬گونه اختلاف و تناقضي در آن باشد و در عين حال روح توحيد و تقوا در هر حكم و نتيجه¬اش وجود داشته باشد؟ كدام عاقل جرأت مي¬كند، ادّعا نمايد كتابي آورده¬ام كه راهنماي عموم جهانيان است و اخبار غيبيّه¬ي فراواني از گذشته و آينده و اموري كه از همه كس پنهان است، در آن وجود داشته باشد و شامل علومي باشد كه بشر به آن دسترسي پيدا نكرده و در عين حال بعدها هم معلوم شود كه صد در صد با واقعيّت مطابقت دارند.
2 ـ شقّ القمر
خداوند در اوّل سوره¬ي قمر مي¬فرمايد: «اِقتَرَبَتِ السّاعَةُ وَانشَقَّ القَمَرُ: قيامت نزديك شد و ماه شكافته شد.» قريب به اتّفاق مفسّرين برآنند كه آيه به معجزه¬ي شقّ¬القمر كه خداي تعاليٰ به دست رسول خدا (ص) به دنبال درخواست مشركين مكّه جاري ساخت، اشاره دارد و نه به قيامت كه بعضي احتمال داده¬اند؛ زيرا آيه¬ي بعدي مي¬فرمايد: «وَ اِن يَرَوا آيَةً يُعرِضوا وَ يَقولوا سِحرٌ مُستَمِرٌّ: و هرگاه نشانه و معجزه¬اي ببينند، روي گردانده مي¬گويند: «اين سحري مستمرّ است.» چون روز قيامت روزي است كه همه¬ي حقايق آشكار مي¬شوند. و معنا ندارد كه در آن روز هم بعد از ديدن شقّ¬ القمر باز بگويند: «شكافته شدن ماه سحري است مستمر.»
در روايات مختلفي هم كه بعضي ادّعاي تواتر آن نموده¬اندآمده كه عدّه¬اي از سران شرك در يكي از شب¬ها كه ماه كاملي در آسمان بود، به نزد پيامبر (ص) رفتند و گفتند: «اگر واقعاً تو پيامبري، اين ماه را دو نيم كن.» پيامبر فرمود: «اگر من اين كار را بكنم، ايمان خواهيد آورد؟» گفتند: آري. آن حضرت از خداوند درخواست اين كار را نمود كه ناگهان همگي ديدند كه ماه دو نيم شد، به طوري كه «كوه حرا» را در ميان آن ديدند و سپس ماه به هم آمد و رسول خدا (ص) فرمود: «اَشهِدوا، اَشهِدوا... يعني گواه باشيد و بنگريد. ولي مشركين به جاي ايمان آوردن گفتند: «سَحَرَنا مُحَمَّد: محمّد ما را جادو كرد.» بعضي گفتند: اگر شما را جادو كرد، مردم شهرهاي ديگر را كه جادو نكرده است، از آن¬ها بپرسيد. و چون از مردم شهرهاي ديگر پرسيدند، آن¬ها نيز اعتراف كردند كه در آن شب ماه را دو نيم ديده¬اند.
3 ـ إسراء و معراج
هم از احاديث متواتري كه شيعه و سنّي نقل كرده¬اند و هم از صريح آيات قرآني كه به دست مي¬آيد؛ معلوم مي-شود كه پيامبر اسلام (ص) واقعاً به اسراء و معراج رفته است.
در حديثي امام صادق (ع) مي¬فرمايد: از شيعيان ما نيست، كسي كه چهار چيز را انكار كند: معراج، سؤال و جواب در قبر، خلق جهنّم و بهشت و شفاعت. (بحارالأنوار 18/31)
ولي در مورد روحاني يا جسماني بودن معراج اختلاف است.
«علامه¬ي طباطبايي» مي¬فرمايد:
«از آيه و روايات چنين استفاده مي¬شود كه آن جناب با روح و جسدش از مسجد الحرام تا مسجدالاقصي رفته و امّا عروجش به آسمان¬ها از ظاهر آيات سوره¬ي نجم و صريح روايات بسيار زيادي كه برمي¬آيد، اين عروج با روح مقدّسش بوده است، و لكن نه آن طوري كه قائلين به معراج روحاني معتقدند كه به صورت رؤياي صادقه بوده است؛ چه اگر صرف رؤيا ¬بود، ديگر جا نداشت آيات قرآني اين¬قدر در باره¬ي آن قدرت¬نمايي كند و در مقام اثبات كرامت در باره¬ي آن جناب برآيد. هم¬چنين ديگر جا نداشت قريش وقتي كه آن جناب قصّه را برايشان نقل كرده، آن را به شدّت انكار نمايند و نيز مشاهداتي كه آن جناب در بين راه ديده و نقل فرموده با رؤيا بودن معراج نمي¬سازد و معناي معقولي برايش تصوّر نمي¬شود..... بلكه مقصود از روحاني بودن آن اين است كه روح مقدَس آن جناب به ماوراي اين عالم مادَي يعني آن¬جايي كه ملائكه¬ي مقرّبين منزل دارند و اعمال بندگان بدانجا منتهي و اقدار از آن¬جا صادر مي¬شود عروج نموده و آن آيات كبراي پروردگارش را مشاهده و حقايق اشياء و نتايج اعمال برايش مجسَم شده، ارواح انبياي عظام را ملاقات و با آنان گفتگو كرده است، ملائكه¬ي گرام را ديده و با آنان صحبت نموده است و آياتي الهيّه¬اي ديده كه جز با عبارات عرش، حجب و سرادقات تعبير از آن¬ها ممكن نبوده است.» (الميزان، ذيل آيه¬ي اوَل سوره إسرا)
كيفيت صورت گرفتن إسراء: از رسول خدا (ص) نقل شده كه فرموده است: من در حجر خوابيده بودم كه جبرئيل به نزد من آمد و با پايش به من زد. من نشستم، ولي كسي را نيافتم. پس دوباره دراز كشيدم، بار ديگر به من زد و من باز نشستم؛ ولي چيزي را نيافتم؛ و ازاين¬رو، باز دراز كشيدم. بار سوّم به من زد، اين بار كه نشستم، بازويم را گرفت و با او ايستادم و با هم به در مسجد رفتيم كه ديدم چارپاي سفيدي بين استر و الاغ آن¬جاست كه روي ران¬هايش دو بال است و صورتي هم¬چون انسان و دمي چون دم گاو و يالي چون يال اسب و پاهايي چون پاي شتر دارد و هر گامش به اندازه¬ي چشم¬اندازش بود.
و بنا بر روايات، جبرئيل و ميكائيل و اسرافيل براق را براي رسول خدا (ص) آورده بودند. يكي آن را گرفت، يكي ركابش را گرفت و يكي هم جامه¬ي رسول خدا (ص) را به هنگام سواري مرتّب كرد. چون براق بناي چموشي گذاشت، جبرئيل لطمه¬اي به او زد و گفت: آرام باش اي براق، قبل از اين پيامبري سوار تو نشده و بعد از اين هم كسي سوار تو نمي¬شود. براق آرام شد. و چون رسول خدا (ص) بر آن سوار شد حركت كرد؛ در حالي كه جبرئيل همراهش بود و آيات خدايي را به وي نشان مي¬داد.
بنابر روايات رسول خدا (ص) به دنبال آن مي¬فرمايد: در بين راه كسي از طرف راست مرا صدا كرد، ولي من جواب او را ندادم و به او توجّه ننمودم. آن¬گاه كسي مرا از جانب چپ صدا زد كه من پاسخ او را هم ندادم و به او توجّه ننمودم. سپس زني با آستين¬هاي لخت و آراسته به انواع زينت¬ها جلو من آمد و به من گفت: اي محمّد، به من نگاه كن، تا با تو سخن گويم؛ ولي من به او هم توجّه ننمودم و آن¬گاه صداي وحشتناكي شنيدم.
جبرئيل مرا در مدينه و طور سينا و بيت¬اللّحم فرود آورد و در آن¬جاها نماز گزاردم. چون با جبرئيل وارد مسجدالاقصي شدم، جبرئيل براق را به حلقه¬اي بست كه انبيا مركب¬هاي خود را آنجا مي¬بستند. و در آن¬جا ابراهيم و موسي و عيسي و همه¬ي انبيا را ديدم كه براي من جمع شده¬اند. چون براي نماز صف كشيدند، جبرئيل بازوي مرا گرفت و مرا مقدّم داشت و به امامت من نماز گزارديم و افتخاري هم نيست.
آن¬گاه خزانه¬دار سه ظرف براي من آورد: يكي پر از آب، يكي پر از شراب و يكي پر از شير؛ شنيدم كه گوينده¬اي مي¬گويد: اگر آب را برگيرد خودش و امَتش غرق مي¬شوند و اگر شراب را برگيرد خودش و امّتش گمراه مي¬شوند و اگر شير را برگيرد خودش و امّتش هدايت مي¬شوند؛ ازاين¬رو، من شير را بر گرفتم و از آن نوشيدم.
سپس جبرئيل به من گفت: اي محمّد، آن¬كه از طرف راست تو را صدا زد منادي يهود بود، اگر پاسخش مي-دادي، امَتت يهودي مي¬شدند؛ و آن¬كه از طرف چپ تو را صدا زد، منادي نصارا بود و اگر پاسخش مي¬دادي، امّتت نصراني مي¬شدند؛ و آن زن مكشوفه كه جلو تو آمد دنيا بود كه اگر به او توجّه مي¬كردي، امّتت دنيا را بر آخرت ترجيح مي¬دادند و آن صداي وحشتناكي كه شنيدي صخره¬اي بود كه بر دهانه¬ي جهنّم بود و هفتاد سال پيش به جهنّم انداخته شده بود و حالا در ته جهنّم افتاد.»
(بحارالانوار 18/319) (كامل ابن اثير 2/51) (سيره ابن هشام 2/38 ) (دلائل النّبوّة بيهقي 2/82)
داستان معراج: بعد از ذكر إسراء، رسول خدا (ص) مي¬فرمايد: آن¬گاه جبرئيل نردبان بسيار بزرگي آورد و من با آن صعود كردم. و چون به آسمان دنيا رسيدم، در آن¬جا پيرمردي ديدم كه زير درختي نشسته است و اطرافش بچّه-هايي هستند. جبرئيل به من گفت: اين پدرت آدم است، وقتي كه مي¬بيند كسي از ذرَيه¬اش وارد بهشت مي¬شود خوشحال مي¬شود؛ و وقتي مي¬بيند كسي از ذرّيّه¬اش وارد جهنّم مي¬گردد محزون مي¬شود.»
بنا بر روايات رسول خدا (ص) فرموده: وقتي كه در معراج وارد آسمان دنيا شدم، با هيچ فرشته¬اي برخورد نكردم، مگر اين¬كه او را خندان ديدم و به من خوش¬آمد گفتند، تا اين¬كه به فرشته¬اي برخورد كردم كه مخلوقي بزرگ¬تر از آن نديده بودم، چهره¬اي زشت و ظاهري غضبناك داشت و همچون ديگران به من خوش¬آمد گفت ولي نخنديد؛ پس از جبرئيل پرسيدم: اين كيست كه من از او وحشت دارم؟ گفت: رواست كه از او وحشت كني، همه¬ي ما از او وحشت مي¬كنيم، اين مالك دوزخ است، هرگز نخنديده است، و از روزي كه خداوند او را آفريده است، پيوسته غيظ و غضبش بر دشمنان خدا و معصيت¬كاران افزوده مي¬شود. آن¬گاه از جبرئيل خواستم كه به او بگويد جهنّم را به من نشان دهد. جبرئيل به او گفت: اي مالك، جهنّم را به ما نشان بده، مالك پرده¬ي جهنّم را برداشت و دري از آن را گشود، لهيبي از آن برخاست كه فضا را فراگرفت و من گمان كردم كه مرا خواهد گرفت؛ ازاين¬رو به جبرئيل گفتم: به او بگو سرپوش را بگذارد.»
به دنبال مطلب بالا رسول خدا (ص) فرموده: سپس فرشته¬اي ديدم كه صفحه¬اي از نور در دست داشت و سطوري بر آن نگاشته شده بود. گفتم: اي جبرئيل، اين كيست؟ گفت: اين ملك¬الموت است كه پيوسته در حال قبض ارواح است. ملك¬الموت پس از سلام و خوش¬آمدگويي به من گفت: تمام دنيا نزد من مثل سكّه¬اي است كه در دست مردي باشد و او هرگونه كه بخواهد آن را مي¬گرداند. هيچ خانه¬اي نيست، مگر اين¬كه من هر روز پنج بار بدان سر مي¬كشم؛ و چون بر مرده¬اي گريه كنند، مي¬گويم: بر او گريه نكنيد كه من باز هم برمي¬گردم، تا اين¬كه يكي از شما باقي نماند. رسول خدا (ص) فرمود: واقعاً مرگ مصيبت بزرگي است. جبرئيل گفت: مصيبت¬هاي بعد از مرگ سخت¬تر از مصيبت مرگ¬اند.»
آن¬گاه رسول خدا (ص) مي¬فرمايد: سپس بر گروهي گذشتم كه سرشان را به سنگ مي¬زدند. گفتم: اي جبرئيل اينان كيانند؟ گفت: اين¬ها كساني¬اند كه مي¬خوابند و نماز عشاء نمي¬خوانند. سپس گروهي را ديدم كه آتش در دهانشان مي¬ريزند و از زيرشان بيرون مي¬آيد، گفتم: اي جبرئيل اينان كيانند؟ گفت: اين¬ها كساني هستند كه اموال يتيمان را از روي ظلم مي¬خورند. از آن¬ها هم كه گذشتم گروهي را ديدم كه از بس شكمشان بزرگ بود كه نمي¬توانستند راه روند، گفتم: اي جبرئيل، اينان كيانند؟ گفت: اينان رباخوارانند. از آن¬ها هم كه گذشتم، زناني را ديدم كه با پستان¬ آويزانند، گفتم: اي جبرئيل، اينان كيانند؟ گفت: اينان زناني هستند كه اموال شوهرانشان را به فرزندان غير آن¬ها (كه از زنا¬اند) به ارث مي¬دهند.»
اميرمؤمنان (ع) فرموده: من و فاطمه (ع) نزد رسول خدا (ص) رفتيم، ديدم كه به سختي مي¬گريد. عرض كردم: پدر و مادرم فدايت اي رسول خدا، چه چيز تو را مي¬گرياند؟ فرمود: در شب إسراء كه به آسمان رفتم، زناني از امّتم را ديدم كه در عذاب شديدند، براي آن¬ها گريه مي¬كنم. زني با مويش آويزان ديدم كه مغز سرش مي¬جوشيد، چون موي سر خود را از نامحرم نمي¬پوشانيد؛ و زني ديدم كه با زبانش آويزان بود، چون شوهرش را مي¬آزرد؛ و زني ديدم كه با پستان¬هايش آويزان بود، چون در بستر از شوهرش اطاعت نمي¬كرد؛ و زني ديدم كه گوشت تنش را مي¬خورد و آتش از زيرش فروزان بود؛ چون خود را براي نامحرم زينت مي¬كرد؛ و زني ديدم كه پاهايش به دست¬هايش بسته شده بود و مارها و عقرب¬ها بر او مسلّط بودند، چون به طهارت بدن و لباس خود اهمّيّت نمي¬داد و براي جنابت و حيض غسل نمي¬كرد و نظافت نمي¬نمود و نماز را سبك مي¬شمرد؛ و زني ديدم كه كر و كور و گنگ بود و در تابوتي از آتش بود و مغز سرش از بينيش خارج مي¬شد و بدنش را خوره و پيسي گرفته بود، چون از زنا بچّه¬دار شده بود و آن را به شوهرش نسبت مي¬داد؛ و زني ديدم كه با پاهايش در تنوري آويزان بود، چون بدون اجازه¬ي شوهرش از خانه بيرون مي¬رفت؛ و زني ديدم كه گوشت¬هاي بدنش را از پايين به بالا با قيچي آتشين مي¬بريدند، چون خود را در معرض مردان قرار مي¬داد؛ و زني ديدم كه دست و صورتش در حال سوختن بود و امعاء خود را مي¬خورد، چون وسايل زنا براي ديگران فراهم مي¬كرد؛ و زني ديدم كه سرش سر خوك و بدنش بدن الاغ بود و به هزاران گونه عذاب گرفتار بود؛ چون سخن¬چين و دروغگو بود؛ و زني ديدم كه به صورت سگ بود و آتش از زيرش وارد بدنش مي¬شد و از دهانش بيرون مي¬آمد و فرشتگان سر و بدنش را با گرزهاي آتشين مي¬كوبيدند، چون نوازنده و خواننده بود. آن¬گاه رسول خدا (ص) فرمود: واي به حال زني كه شوهرش را به خشم آورد و خوش به حال زني كه شوهرش از او راضي باشد.» (بحارالأنوار 18/ 252)
با توجّه به اين¬كه به اتّفاق همه¬ي محقّقين هيچ¬كس الآن در جهنّم و بهشت نيست، بلكه مردگان تا روز قيامت در عالم قبر و برزخ¬اند؛ معلوم مي¬شود كه پيامبر اسلام (ص) در معراج صورت و ليست جهنّميان و بهشتيان را مشاهده فرموده است.
رسول خدا (ص) به دنبال نقل حديث إسراء مي¬فرمايد: آن¬گاه به آسمان دوّم رفتم و در آن¬جا پسرخاله¬ها عيسي و يحيي (ع) را ديدم كه به من سلام و تهنيت گفتند. و از آن¬جا به آسمان سوّم رفتم و در آن¬جا مرد زيبايي ديدم كه جبرئيل به من گفت: اين برادرت يوسف است كه من به او سلام كردم و او مرا پاسخ داد و به من تهنيت گفت. و در آن¬جا به آسمان چهارم رفتم و در آن¬جا اِدريس را ديدم كه به او سلام كردم و او مرا پاسخ داد و براي من آمرزش خواست. و از آن¬جا به آسمان پنجم رفتم و در آن¬جا ¬هارون (ع) را ديدم كه به او سلام كردم و او مرا پاسخ داد. و از آن¬جا به آسمان ششم رفتم و در آنجا موسي (ع) را با خلق كثيري ديدم كه به او سلام كردم و او مرا پاسخ داد و آن¬گاه گريه كرد. گفتم: اي جبرئيل، چرا گريه مي¬كند؟ گفت: مي¬گويد: بني¬اسرائيل مي¬پندارند كه من گرامي¬ترين فرزند آدم هستم؛ در حالي كه اين مرد گرامي¬ترين آدميان است. و از آن¬جا به آسمان هفتم رفتم و در آنجا ابراهيم (ع) را ديدم كه به او سلام كردم و او مرا پاسخ داد و به من تهنيت گفت. و در هر آسمان مخلوقات و فرشتگان زيادي بودند. (بحارالانوار 18/ 325) (كامل ابن اثير 2/53) (سيره¬ي ابن هشام 2/48) (البدايه ابن كثير 3/114) (صحيح بخاري، حديث 3674)
بنا به نقل ¬اُبي از اهل سنّت پيامبر (ص) فرموده است: (كَما عُرِجَ بي رَاَيتُ عَلي ساقِ العَرشِ مَكتوباً لااِلهَ اِلَّااللهُ؛ مَحَمَّدٌ رَسولُ اللهِ، اَيَّدتُهُ بِعَلِيّ ). (تاريخ بغداد 11/173، درّمنثور سيوطي ذيل آيه إسراء، ذخائرالعقبي ص 29، حليه ابونعيم 3/ 26)
در روايتي «امام صادق (ع)» از اجداد طاهرينش (ع) از رسول خدا (ص) نقل كرده كه فرموده است: شب إسراء چون به آسمان پنجم رسيدم، به صورت علي بن ابي¬طالب (ع) نظرم افتاد، به جبرئيل گفتم: اين صورت چرا اين¬جاست؟ جبرئيل گفت: ملائكه شوق ديدار علي (ع) را داشتند؛ پس به خداوند عرض كردند: پروردگارا، بني¬آدم صبح و شام از ديدار علي بن ابي¬طالب (ع) دوست محمّد (ص) و خليفه¬اش و وصيّش و امينش متمتّع مي¬شوند؛ پس ما را هم آن اندازه كه اهل دنيا متمتّع مي¬شوند، متمتّع فرما. پس خداوند براي آنان صورت علي (ع) را از نور مقدّس خودش آفريد. ازاين¬رو، صورت علي (ع) شب و روز پيش روي آنان است و صبح و شام به او نظر مي¬افكنند. (بحارالانوار 18/304)
و در كتاب «كنز¬الفوائد كراچكي» آمده است كه رسول خدا (ص) فرمود: شب إسراء كه من به آسمان رفتم، خداي عزّ و جلّ به من وحي كرد كه از پيامبران قبل از خودت بپرس كه به چه چيزي مبعوث شده¬ايد؟ گفتند: بر نبوّت تو و ولايت علي بن ابي¬طالب (ع) و ائمّه¬ي از شما. آن¬گاه خداوند به من وحي فرمود كه به جانب راست عرش توجّه كن. و چون توجّه نمودم، ديدم كه علي و حسن و حسين و علي بن الحسين و محمّد بن علي و جعفر بن محمّد و موسي بن جعفر و علي بن موسي و محمّد بن علي و علي بن محمّد و حسن بن علي و مهدي (ع) در هاله¬اي از نور نماز مي¬گزارند؛ آن¬گاه خداوند به من گفت: اينان حجّت¬ها و اولياء من هستند و اين (مهدي) انتقام گيرنده از دشمنان من است. (بحار 18/297)
از راويان مختلفي چون ابن عبّاس، سعد بن مالك، سعد بن ابي¬وقاص، عايشه و امام صادق (ع) نقل شده كه عايشه چون ديد رسول خدا (ص) زياد فاطمه¬ي زهرا (ع) را مي¬بوسد، آن حضرت را مورد عتاب قرار داد و از او علّت را پرسيد، پيامبر (ص) به عايشه فرمود: اي عايشه، چون در إسراء به آسمان رفتم و داخل بهشت شدم، سيبي براي من از بهشت آوردند و آن را خوردم كه نطفه¬اي در صُلب من شد و چون با خديجه نزديكي نمودم، به فاطمه (ع) حامله شد. پس هر وقت من فاطمه (ع) را مي¬بوسم، بوي بهشت را از او استشمام مي¬كنم. (بحارالانوار 18/351) (تاريخ بغداد، 5/87 ) (مستدرك حاكم¬3/153) (مجمع¬الزّوائد 9/209)
در حديثي امام صادق (ع) مي¬فرمايد: چون رسول خدا (ص) را به معراج بردند، جبرئيل او را به جايي رسانيد و خود با آن حضرت نرفت. رسول خدا (ص) فرمود: اي جبرئيل، در چنين حالي مرا تنها مي¬گذاري؟ گفت: برو، به خدا در جايي قدم نهاده¬اي كه هيچ كسي بدانجا نرسيده و در آن گام ننهاده است. (كافي¬، باب مولد نبي، حديث 12)
مسلم از نويسندگان صحّاح اهل سنّت از ابوذر نقل كرده كه گفته است به پيامبر (ص) عرض كردم: اي رسول خدا (ص) ، آيا پروردگار خويش را ديدي؟ آن حضرت در پاسخ فرمود: فقط نوري ديدم. (البدايه والنّهايه ابن¬كثير 3/111)
از عايشه روايت شده كه مسروق به اوگفت: اي امّ¬المؤمنين، آيا محمّد پروردگارش را ديد؟ گفت: هركس به تو گفته محمّد پروردگارش را ديده است دروغ گفته است. آن¬گاه آيه 103 انعام را تلاوت كرد: «لاتُدرِكُهُ الاَبصارُ وَ هُوَ يُدرِكُ الاَبصارَ وَ هُوَ اللَّطيفُ الخَبيرُ: چشم¬ها او را نمي¬بينند و اوست كه ديدگان را درمي¬يابد.» (صحيح مسلم 3/7)
از «اُمّ¬هاني» خواهر علي (ع) روايت شده: رسول خدا (ص) شب معراج در خانه¬ي من بود و نماز عشاء را خواند و خوابيد. نزديكي¬هاي صبح بود كه ما را بيدار كرد و نماز صبح را خواند و ما هم با او نماز گزارديم. آن¬گاه رو به من كرد و فرمود: اي امّ¬هاني، چنان¬چه ديديد من امشب نماز عشاء را با شما در اين سرزمين خواندم؛ سپس به بيت¬المقدّس رفته و چند نماز هم در آن¬جا خواندم و چنان¬چه مشاهده نموديد نماز صبح را دوباره در اين¬جا خواندم. من به او گفتم: اي رسول خدا (ص) ، اين سخن را براي ديگران مگو كه تو را تكذيب مي¬كنند و مي-آزارند. فرمود: به خدا سوگند، به آن¬ها نيز خواهم گفت: امّ¬هاني گويد: من كنيزم را به دنبال آن حضرت (ص) فرستادم كه ببيند كارش به كجا مي¬كشد. كنيز برگشت و گفت: وقتي رسول خدا (ص) داستان را براي مردم بيان كرد، آن¬ها گفتند: نشانه¬ي صدقت چيست؟ فرمود: نشانه¬اش اين است كه من كاروان بني¬فلان را در وادي فلان و فلان ديدم و شترانشان از صداي حركت براق رم كرد، يكي از آن¬ها فرار كرد و من جاي آن را به آن¬ها نشان دادم و هنگام بازگشت نيز در منزل «ضجنان» به فلان كاروان برخورد نمودم كه همه در خواب بودند و ظرف آبي داشتند و من آن را نوشيدم و دوباره سرپوشش را هم¬چنان¬كه بود نهادم. نشانه¬ي ديگر اين¬كه كاروان مزبور هم¬اكنون از درّه¬ي تنعيم وارد مكّه خواهد شد و پيشاپيش آن¬ها شتري خاكستري رنگ است و دو لنگه بار روي آن شتر است كه يك لنگه¬اش سياه است و ديگري با رنگ¬هاي مختلف؛ و چون مردم اين سخنان پيامبر (ص) را شنيدند به طرف درّه¬ي تنعيم رفته و كاروان را با همان نشاني¬ها كه آن حضرت فرموده بود يافتند، و چون آن كاروان هم وارد مكّه شد و داستان رم كردن شتران و گم شدن آن شتر و خورده شدن ظرف آب را از آن¬ها پرسيدند همه را تصديق كردند؛ و چون صدق گفتار آن حضرت معلوم شد و راهي براي تكذيب و استهزاي او نماند. گفتند: اين هم سحري ديگر از محمّد (ص) . (بحار 18/309) (سيره ابن¬هشام 2/43 ) (بدايه ابن كثير 3/108) (طبقات ابن سعد 1/214) (دلائل¬النّبوّه بيهقي 2/84)
گفته¬اند: چون پيامبر (ص) خبر معراج خود را براي قريش بيان فرمود، ابوجهل گفت: اي قريش، الآن فرصت خوبي دست داده است، بپرسيد مسجد الاقصي چند ستون داشت و چند قنديل در آن آويزان بود؟ پرسيدند: اي محمّد، در اين جمع اشخاص زيادي بيت¬المقدّس را ديده¬اند، حال تو بگو بيت¬المقدّس چند ستون داشت و قنديل¬ها و محراب¬هايش چگونه بود؟ جبرئيل در دم نازل شد و صورت بيت¬المقدّس را در برابر آن حضرت آورد و آن حضرت هر چه كه آنان مي¬پرسيدند پاسخ مي¬گفت. (بحارالانوار 18 /336 و (كامل ابن اثير 2/56)
گفته¬اند: ابوطالب در شب إسراء رسول خدا (ص) را نيافت؛ ازاين¬رو، با شمشير كشيده آن شب پيوسته به دنبال آن حضرت مي¬گشت، تا اين¬كه صبحگاه او را بر در خانه¬ي¬ امّ¬هاني يافت، پس با بني¬هاشم به مسجد رفت و در نزد حجرالاسود شمشيرش را كشيد و دستور داد كه بني¬هاشم هم شمشيرهاي خود را بكشند. آن¬گاه رو به قريش كرد و گفت: هر گاه محمّد را نمي¬يافتم يكي از شما را باقي نمي¬گذاشتم. پس قريش آن را بزرگ شمردند و در نظرشان بزرگ آمد. (بحارالانوار 18/383 ) (تاريخ يعقوبي 1/383) (طبقات ابن سعد 2/214)