تحقيقی بودن اصول دين

تحقيقی بودن اصول دين.
بعضی از علوم بايد خواند و ياد گرفت؛ ولی بعضی ديگر به دنبال يادگيری بايد عمل کرد، تا نتيجه از آن حاصل شود، اصول دين از نوع دوّم است.
غير از اسلام، تمام متکلّمان اديان ديگر ـ مخصوصاً مسيحيّت ـ که خودشان به ناحق بودن اديانشان واقفند، دين را مربوط به دل و عواطف مي¬دانند و از پيروانشان مي¬خواهند، بدون استدلال به اعتقادات مذهبي ايمان قلبي داشته باشند. درحالي که:
اوّلاً، اگر اصول و ريشه¬هاي دين بر اساس تقليد از نياکان و پيروي از اين و آن باشد، آن دين در مقابل اشکالات مادّيين و مخالفين پايدار نخواهد ماند.
ثانياً، اگر عقل ملاک نباشد، پذيرش هر ديني ـ حتّيٰ بت¬پرستي ـ آزاد خواهد بود. امّا اگر اصول دين بر پايه¬ منطق و استدلال قرار داشته باشد، در مقابل هيچ شبهه¬اي و وسوسه و اشکالي نمي¬لرزد، بلکه همواره ثابت و استوار پابرجا خواهد ماند.
ازاين¬رو، اسلام که خود را صد در صد بر حقّ مي¬داند، به پيروان خود دستور مي¬دهد که در شناخت و اعتقاد به اصول عقايد دين اسلام مجاز نيستند، که از هيچ کس تقليد و پيروي کنند، بلکه بايد خودشان از طريق عقل و استدلال تا حدّي که براي باور قطعي داشتن بدان¬ها لازم است، در مورد اين اعتقادات ديني تحقيق و کنجکاوي نمايند، تا به صحّت آن¬ها اطمينان نمايند و آن¬گاه بدان¬ها ايمان آورند. البتّه نيل به مراتب عالي اصول عقايد ـ مخصوصاً خداشناسي و عرفان متعالي ـ نياز به طي مراحل علمي و عملي بسيار دارد که نه بر هر کسي واجب است و نه هر کسي توان درک آن¬ها را دارد.
قرآن کريم» براي تمام اصول عقايد، دليل¬هاي قاطع و روشن آورده و از مخالفين و پيروان اديان ديگر بر صحّت عقايدشان برهان مطالبه مي¬کند و مي-فرمايد: «قُل هاتوا بُرهانَكُم اِن كُنتُم صادِقينَ: اگر راست مي¬گوييد، برهانتان را بياوريد.» (بقره 2/111)
بعضی از علوم را بايد خواند و ياد گرفت؛ ولی بعضی ديگر بايد به دنبال يادگيری عمل کرد، تا نتيجه از آن حاصل شود، اصول دين از نوع دوّم است؛ از سوی ديگر، علمی که انسان با مغزش درک می¬کند، برای تبديل شدن به عمل، قلب نيز بايد آن را بباور کند.؛ چنان¬که با آن¬که همه می¬دانند، که از مرده کاری برنمی¬آيد؛ ولی اين مرده شور است، که در اثر ممارست به اين مطلب باور دارد و به هيچ وجه از مرده نمی¬ترسد.
قرآن کريم ¬فرموده است: «قالَتِ الاَعرابُ آمَنّا، قُل لَم تُؤمِنوا، وَ لکن قولوا اَسلَمنا: باديه نشينان گفتند: ايمان آورديم، بگو: ايمان نياورده¬ايد، بلکه بگوييد: تسليم شده¬ايم. (حجرات 14)
از سوی ديگر، به اتّفاق همه علمای اسلام اصول دين بايد يفينی باشد نه تقليدی، که اين يقين ممکن است از طريق تحقيق برای شخص حاصل شود، يا با قرار گرفتن تحت تأثير شگفتي¬های جهان باشد، يا حادثه¬ای برای شخص رخ دهد، که خدا را با تمام وجود حس کند، يا بر اثر نجات معجزآسا از حادثه¬ای برای شخص پيدا شود، يا بر اثر اعتماد به انسان برجسته و مخبری صادق چون انبيا برای شخص پيدا شود.
خداشناسی از نظر اسلام
ديرينه¬شناسی نشان می¬دهد، که خداشناسی و خداپرستی هم¬پای تاريخ پيدايش انسانی است، خداشناسی و پرستش انسان در طول تاريخ بشر در روی زمين از شورانگيزترين فصل¬های زندگی اوست؛ ازاين¬رو، مسأله¬ی «خدا» به عنوان مسأله¬ای ناشناخته برای بشر معرّفی نشده است. در اديان الهی از معرفت خداوند به عنوان توجّه به فطرت خداشناسی انسان يعنی معرفتی که در دل او به وديعت نهاده شده است و افعال خداوند و صفات جمال و جلال او بحث شده است و نقش انبيا توجّه دادن انسان به معرفت فطری اوست.
قرآن مجيد خداشناسی را با بيان چگونگی موجودات و مخلوقات و حکمت و نظام متقن جهان و در ساختمان عجيب و پراسرار خود انسان و مراحل زندگی وی با استفاده از عقل و قلب و غرايز و فطرت و خلاصه همه¬ی قوای عقلی و حسّی و عواطف وی بيان می¬کند و او را به تفکّر و تدبّر در مخلوقات و مصنوعات بديع خداوند که در خود انسان و سراسر هستی و در و ديوار وجود هويداست، دعوت می¬کند. و از انسان¬ها می¬خواهد که در مورد نظم و تدبيری که در سراسر هستی وجود دارد، بينديشند: «وَ تِلكَ الاَمثالُ نَضرِبُها لِلنّاسِ وَ مايَعقِلُها اِلّا العالِمونَ: اين¬ها مثال¬هايی هستند، که برای مردم می¬زنيم؛ ولی جز دانايان آن¬ها را درک نمي¬کنند». (عنکبوت 29/٤٣)
اميرمؤمنان (ع) در دعای صباح به خداوند عرض می¬کند: «يا مَن دَلَّ عَلیٰ ذاتِهِ بِذاتِهِ و تَنَزَّهَ عَن مُجانَسَةِ مَخلوقاتِهِ: ای خدايی که خودت بر ذات خودت دلالت داری و از هم¬جنس بودن با مخلوقات منزّهی».
و امام سجّاد (ع) در دعای ابوحمزه به خدا عرض می¬کند: «بِکَ عَرَفتُکَ وَ اَنتَ دَلَلتَنی و دَعَوتَنی اِلَيکَ؛ وَ لَولا اَنتَ لَم¬اَدرِ مااَنتَ: خدايا تو را به خودت شناختم و تو مرا به شناخت خودت دلالت کردی و به سوی خود خواندی و اگر تو نبودی نمی¬دانستم کيستی؟».
فطري بودن دين و دينداري
از آنجا که خواست فطري هرگز خطا نمي¬کند؛ از اين¬که انسان پيوسته در زندگي مي¬کوشد که براي تأمين نيازمندي¬هايش و رسيدن به سعادت و آرامش دروني واقعي، به وسيله و تکيه¬گاهي مطمئن و هميشگي چنگ زند، که تأثيرش دائمي باشد و هيچ¬گاه مغلوب و مقهور موانع نشود؛ معلوم مي¬شود، که چنين وسيله و چنين تکيه¬گاهي جز «خدا» هيچ موجود ديگري نيست و نمي¬تواند باشد.
و از اين¬که انسان به عنوان يك خواست فطري، پيوسته به دنبال راحتي و آرامش است؛ معلوم مي¬شود، که محلّ راحت و آرامشي (عالم آخرت) هست.
و از اين¬که انسان خواهان روشي ديني است که در آن جهان¬آفرين برنامه¬ي زندگي بشر را براي رسيدن به سعادت کامل تبيين کرده باشد؛ معلوم مي¬شود که روش زندگي ديني که از راه نبوّت به ما رسيده يعني «دين»، حق و درست است.
«قرآن کريم» براي اوّلين بار دين و دين¬داري را فطري بشر دانسته و فرموده است: «فَاَقِم وَجهَكَ لِلدّينِ حَنيفًا، فِطرَةَ اللهِ الَّتي فَطَرَ النّاسَ عَلَيها؛ لاتَبديلَ لِخَلقِ اللهِ، ذالِكَ الدِينُ القَيِّمُ؛ وَلَكِنَّ اَكثَرَ النّاسِ لايَعلَمونَ: پس روي خود را با گرايش تمام به حقّ، به سوي اين دين کن، اين سرشتي است که خدا مردم را برآن آفريده است. دگرگوني درآفرينش نيست، اين است آيين استوار؛ ولي اکثرمردم نمي¬دانند. (روم -30/30)
اخيراً هم دانشمندان و در رأس و پيشاپيش آن¬ها «آدلر» و «يونگ» شاگردان «فرويد» اثبات نمودند که خداپرستي و دين¬داري و پرستش فطري بشر است.
معني فطري بودن خداشناسي و دينداري هم اين است که علاوه بر اين¬که عقل به طور قطع گواهي مي¬دهد، که جهان را جهان آفريني است «خدا» نام، ساختمان وجودي انسان نيز ديندار و خداجو و خداشناس و خداپرست آفريده شده است.
متديّن و مذهبي
دين از نظر اسلام عبارت است از روش زندگي و دين¬دار و مذهبي كسي است كه آنچه محور و مدار زندگيش است، خدا و دين است.
چنان¬كه خداوند تبارك و تعاليٰ در اين مورد ¬فرموده: «ماخَلَقتُ الجِنَّ وَالاِنسَ اِلّا لِيَعبُدونِ: من جنّ و انس را نيافريدم، جز براي اين كه عبادتم كنند.» (ذاريات 51/56)
و فرموده: «قُل اِنَّ صَلاتي وَنُسُكي وَ مَحيايَ وَ مَماتي لِلَّهِ رَبِّ العالَمِينَ: بگو: نماز و عبادات و زندگي و مرگم، همه براي خداوند پرورگار جهانيان است.» (انعام 6/162)