تولّی و تبرّی - تهذيب نفس

35 ـ تولّی و تبرّی.
حبّ وبغض مهم¬ترين انگيزه برای کسب فضايل و دوری از رذايل است؛ زيرا انسان تا چيزی را دوست نداشته باشد به سوی آن نمی¬رود و تا از چيزی متنفّر نباشد، از آن دوری نمی-جويد.
امام صادق (ع) فرمود: «مَن سَرَّتهُ حَسَنَتُهُ وَ سائَتهُ سَيِّئَتُهُ فَهُوَ مُؤمِنٌ: کسی که کردار نيکش او را خوش آيد و رفتار بدش او را ناراحت کند، مؤمن است.» (کافی، باب مؤمن، حديث 6 )
امام¬صادق (ع) در پاسخ¬کسی¬که پرسيد: آيا حبّ وبغض از ايمان است فرمود: «هَل الايمانُ اِلَّا الحُبُّ وَالبُغضُ: آيا ايمان جز حبّ و بغض چيز ديگری است.» (کافی، باب حبّ و بغض، حديث 5)
ولی محبّت به خدا در صورتی کارساز است که در عمل نمودار گردد. چنان¬که خداوند به پيامبرش می¬فرمايد: «قُل اِن کُنتُم تُحِبُّونَ اللهَ فَاتَّبِعونی يُحبِبکُم اللهُ: بگو اگر خدا را دوست می¬داريد از من پيروی کنيد تا خدا هم شما را دوست بدارد.» (آل عمران 3/31 )
آری، محبّ و عاشق واقعی خدا کسی است که اراده و خواست او را بر خواست خود مقدّم دارد؛ چنان¬که خداوند فرموده است: «اِنَّ اَکرَمَکُم عِندَ اللهِ اَتقاکُم: گرامی¬ترين شما نزد خدا پرهيزگارترين شماست.» (حجرات 49/13 )
از طرفی، اگر ايمان نزد کسی مطلوب باشد، بی¬ترديد کفر و نفاق نزد او منفور است. خداوند می¬فرمايد: «وَلَكِنَّ اللهَ حَبَّبَ اِلَيكُمُ الايمانَ وَ زَيَّنَهُ في قُلوبِكُم وَكَرَّهَ اِلَيكُمُ الكُفرَ وَالفُسوقَ وَالعِصيَانَ: امّا خدا ايمان را نزد شما دوست داشتنی کرده و آن را برايتان دل پسند ساخته و کفر و نافرمانی و سرکشی را نزدتان ناپسند گردانده است.» (حجرات 49/7 )
تولّی و تبرّی که از اصول فروع دين است، به همين معناست. خداوند می¬فرمايد: «مُحَمَّدٌ رَسولُ اللهِ وَالَّذينَ مَعَهُ اَشِدّاءُ عَلَی الكُفّارِ رُحَماءُ بَينَهُم: محمّد پيامبر خداست و آنان¬که با اويند با کافران سرسخت¬اند و با يکديگر مهربان.» (فتح 48/29)
و خداوند می¬فرمايد: «لاتَجِدُ قَوماً يُؤمِنونَ بِاللهِ وَاليَومِ الآخِرِ يُوادّونَ مَن حادَّ اللهَ وَ رَسولَهُ وَلَو كَانوا آباءَهُم اَو اَبناءَهُم اَو اِخوانَهُم اَو عَشيرَتَهُم؛ اُولَئِكَ كَتَبَ في قُلوبِهِمُ الايمانَ: هرگز نخواهی ديد مردمی به خدا و روز بازپسين ايمان داشته باشند وانگاه با کسانی که با خدا و رسول او ستيزه¬جويی می¬کنند مهر بورزند؛ هر چند پدرانشان باشند يا فرزندانشان يا برادرانشان يا از دودمانشان. ايشان کسانی¬اند که خداوند به دل-های آنان ايمان رقم زده و با روحی از خويش مددشان فرموده است.» ( مجادله 58/22 )
و خداوند می¬فرمايد: «يا اَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لاتَتَّخِذُوا عَدُوِّي وَ عَدُوَّكُم اَولِياءَ: ای کسانی که ايمان آورده¬ايد، اگر به قصد جهاد در راه من و در پی کسب خشنودی من از شهر و ديار خود بيرون آمده¬ايد، دشمن من و دشمن خود را دوست مگيريد.» (ممتحنه 60/1 )
اميرمؤمنان (ع) می¬فرمايد: «اِيّاکَ اَن تُحِبَّ اَعداءَ اللهِ اَو تُصفِیَ وُدَّکَ لِغَيرِ اَولِياءِ اللهِ؛ فَاِنَّ مَن اَحَبَّ قَوماً حُشِرَ مَعَهُم: بپرهيز از اين¬که دشمنان خدا را دوست بداری يا دوستی خود را برای کسانی غير از دوستان خدا خالص کنی؛ زيرا هر کس مردمی را دوست بدارد با آن¬هاست.» (غررالحکم، باب حبّ، حديث 1598 )
و اميرمؤمنان (ع) فرموده: «کُلُّ مَوَدَّةٍ مَبنِيَّةٌ عَلی غَيرِ ذَاتِ¬اللهِ ضَلالٌ وَالاِعتِمادُ عَليها مَحالٌ: هر دوستی که بر پايه¬ی غير خدا باشد گمراهی است و تکيه بر آن محال است.» (غررالحکم، باب حبّ، ح 1621 )
و آن حضرت فرموده: «مَن لَم تَکُن مَوَدَّتُهُ فی اللهِ فَاحذَرهُ؛ فَاِنَّ مَوَدَّتَهُ لَئيمَةٌ وَ صُحبَتُهُ مَشئومَةٌ: کسی که دوستيش در راه خدا نباشد، از او دوری کن که دوستی او ناپسند است و هم¬نشينی با او شوم می¬باشد.» (غررالحکم، باب حبّ، ح 1628 )
امام صادق (ع) فرمود: «مَن اَحَبَّ لِلّهِ وَ اَبغَضَ لِلّهِ وَ اَعطی لِلّهِ فَهُوَ مِمَّن کَمُلَ ايمانُهُ: هر کس که برای خدا دوست بدارد و برای خدا دشمن بدارد و برای خدا بخشش کند، از کسانی است که ايمانش کامل است.» (کافی، باب دسوتی برای خدا، ح 1)
36 ـ تهذيب نفس
حقيقت آدمي: انسان مركّب از جسم و روح است. جسم انسان مثل ساير حيوانات مركّب از گوشت و پوست و استخوان و خون است كه آن¬ها هم از همين عناصر طبيعت يعني اكسيژن، هيدرژن، كربن، آهن و غيره تركيب يافته¬اند؛ و معني ندارد كه اين¬ها حقيقت آدمي باشند؛ بلكه با مردن، جسم انسان متلاشي شده و دوباره به همين عناصر تجزيه مي¬شود. بنابراين، معلوم مي¬شود كه حقيقت آدمي روح يا نفس اوست كه مجرّد وغيرمادّي است.
چنان¬كه خداوند به پيامبرش فرمود: «يَسئَلونَكَ عَنِ الرّوحُ، قُلِ الرّوحُ مِن اَمرِ رَبّي: از تو در باره¬ی روح مي¬پرسند، بگو: روح از عالم امر پروردگار من است.» ( اسراء 17/85)
با مرگ، روح كه حقيقت انسان است، آزاد شده، اگر مؤمن و نيكوكار بوده با كمالات و فضايلي كه كسب كرده، با خطاب: «يا اَيَّتُهَا النَفسُ الْمُطمِئِنَّةُ ارجِعي اِلی رَبّكِ راضِيّةً مَرضِيَّةً: اي جان آرام يافته¬ی به اطمينان رسيده، به سوي پروردگارت بازگرد، تو از او خشنود و او از تو خشنود.» (فجر 89/28 )، در جوار رحمت پروردگارش براي ابد در خوشي و راحت به سر خواهد برد؛ و اگر بي¬دين و بدكار بوده، با رذايلي كه براي خود فراهم آورده، براي هميشه در عذاب و رنج و بدبختي خواهد بود. «اِنَّ الاَبرارَ لَفي نَعيمٍ، و اِنَّ الفُجّارَ لَفي جَحيمٍ: نيكان در بهشت پرنعمت¬اند و بدكاران در دوزخ¬.» (انفطار 82/13 )
سعادت و كمال روح و نفس هم در دور كردن رذائل و مفاسد اخلاقي و آن¬گاه آراستن آن به فضايل و محاسن اخلاقي است. و هر گاه كسي بتواند به چنين مقامي دست يابد، مستعد قبول فيوضات الٰهی و الطاف ربّاني مي¬گردد، بلكه حجاب¬ها از او برداشته شده و دلش هم¬چون آينه¬اي مي¬گردد و صُوَر جميع موجودات را در خود مي¬يابد.
چنان¬كه در حديثي رسول اكرم (ص) مي¬فرمايد: «لَولا اَنَّ الشَّياطينَ يَحومونَ عَلی قُلوبِ بَني¬آدَم، لَنَظَروا اِلی مَلَكوتِ السَّماواتِ وَالاَرضَ: اگر شياطين اطراف دل¬هاي بني¬آدم را نگرفته بودند، بر حقايق آسمان¬ها و زمين مطّلع مي¬شدند.» (جامع السّعادات 1/45)
و هر اندازه آينه¬ی نفس از كدورات طبيعت پاك شود، بيشتر سزاوار قرب پروردگارش مي¬شود؛ چه حرمان از انوار رحماني و دوري از فيوضات الهي، از بخل مبدأ فيّاض نيست، بلكه به خاطر پرده¬هاي ظلماني بر قلب و دل ما بر اثر صفات ذميمه و عوايق جسمانيّه است.
قرآن كريم مي¬فرمايد: «اِن تَتَّقوا اللهَ، يَجعَل لَكُم فُرقاناً: اگر تقواي الهی داشته باشيد، به شما نيروي تشخيص حقّ از باطل خواهد داد.» (انفال 8/29 )
فوايد شناخت نفس: سعادت دنيا و آخرت در گرو شناخت خود يا نفس است؛ زيرا اگر انسان تمام دنيا را هم بشناسد، ولي خود را نشناخته باشد و نداند چه چيزهايي برايش مفيد يا مضرّند، نمي¬تواند از آن¬چه در دنياست، به نفع خود استفاده كند. به قول مولوی:
صد هزاران فضل داند از علوم جـان خود را مي¬نداند آن ظلوم
داند او خـــاصيّت هر جوهري در بيان جوهر خود چون خري
كه همي¬دانم يجوز از لايجوز خود نداني تو يجوزي يا عجوز
و نيز هرگاه انسان خود را بشناسد، در صدد تحصيل كمالات و تهذيب نفس و رفع رذايل اخلاقي برمي¬آيد، تا خود را به تدريج به آن سرمنزلي كه شايسته¬اش است، برساند.
از طرفي، شناختِ خود سبب شناخت آفريدگار هم مي¬شود؛ چنان¬كه خداوند فرموده: «سَنُريهِم آياتُنا في الآفاقِ وَ في اَنفُسهِم، حَتّی يَتَبيَّنَ لَهم اَنّه الحَقّ: آيات خود را در پهنه¬ی جهان و در جانشان به آن¬ها مي¬نمايانيم، تا برايشان روشن گردد كه او حقّ است.» (فصّلت 41/53)
مسئله¬ی مهمّ در اخلاق يافتن عيوب خود است، زيرا انسان گرچه عيوب ديگران را خوب مي¬بيند، ولي معمولاً عيوب خود را نمي¬بيند. يكي از دانشمندان غربي گفته است: «ما عيوب خود را زير پا مي¬گذاريم و از آن¬ها بالا مي¬رويم تا عيب¬هاي ديگران را ببينيم.»
رسول اكرم (ص) فرموده است: «اِذا اَرادَ اللهُ بِعَبدٍ خَيراً فَقَّهَهُ في الدّينِ، وَ زَهَّدَهُ في الدُّنيا، وَ بَصَّرَهُ عُيوبَهُ: وقتي خداوند خير بنده¬اي را بخواهد، وي را دين¬شناس مي¬كند، نسبت به دنيا بي¬اعتنايش مي¬كند و وي را به عيب¬هايش بينا مي¬سازد.» (نهج الفصاحه، کلمه 143)
راه ديگر شناخت عيوب اين است كه مؤمنين براي يكديگر آيينه باشند و عيوبشان را به يكديگر بگويند. چنان¬كه امام علي (ع) به يكي از شاگردان برجسته¬اش به نام «كميل» مي¬فرمايد: «اَلمُؤمِنُ مِرءاةُ المُؤمِنِ، لِاَنَّهُ يَتَأَمَّلُهُ، فَيَسُدَّ فاقَتَهُ وَ يُجمِلَ حالَتَهُ: مؤمن آينه¬ی مؤمن است، زيرا به او نگرد و حاجتش را برآورد و حالش را خوب كند.» (تحف العقول، ص 167 )
و فرمود: لِيَكُن آثَرُ النّاسِ عِندَكَ مَن اَهدی اِلَيكَ عَيبَكَ وَاَعانَكَ عَلی نَفسِكَ: بايد مقدّم¬ترين دوستانت براي توكسي باشد كه عيبت را به تو نماياند و به اصلاح نفست ياريت کند.» (غررالحکم، باب عيب جويی، حديث 7460)
امام صادق (ع) فرموده: «اَحَبُّ اِخواني اِلَيَّ مَن اَهدی عُيوبي اِلَيَّ: بهترين برادران من كسي است كه عيوب مرا به من بازگو كند.» (ميزان الحکمه 7/149)
راه ديگر شناخت عيوب خود اين است كه در ديگران نظر كند، هرعيبي كه در ديگران مي¬بيند، اگر آن را در خود يافت اصلاح كند. چنان¬كه گويند: «لقمان را گفتند: ادب از كه آموختي؟ گفت: از بي¬ادبان كه هر چه از آنان در نظرم ناشايست آمد، ترك كردم.»
اميرمؤمنان (ع) فرموده: «مَن حاسَبَ نَفسَهُ، وَقَفَ عَلی عُيوبِهِ وَاَحاطَ بِذُنوبِهِ:كسي¬كه به حساب خود برسد، بر عيوبش واقف شود و به گناهانش آگاهي يايد.» (غررالحکم، محاسبه نفس، ح 9926 )
البتّه دقّت در عيوب ديگران براي يافتن عيوب خود مستحسن است؛ ولي دقّت در عيوب ديگران براي بازگو كردن آن به ديگران يا سرزنش او از عيب¬هاي بزرگ است.
چنان¬که پيامبر اکرم (ص) فرموده: «مَن اَذاعَ فاحِشَةً كان مُبتَدِعَها، وَ مَن عَيَّرَ مُؤمِناً بِشَيءٍ لَم-يَمُت حَتّی يَركِبَهُ: هر كه كار زشتي را فاش كند، چون كسي است كه آن را انجام داده و هر كه مؤمني را به گناهي سرزنش كند، نميرد تا مرتكب آن گردد.» (کافی، باب سرزنش، حديث 2 )
و اميرمؤمنان علی (ع) فرموده: «اَلاَشرارُ يَتَّبِعونَ مَساوي النّاسِ وَ يَترُكونَ مَحاسِنَهُم؛ كَما يَتَّبِعَ الذُّبابُ المَواضِعَ الفاسِدَة مِنَ الجَسَدِ وَ يَترُكُ الصَّحيحَ: اشرار از پي بدي¬هاي مردم مي¬روند و خوبي¬هاي آنان را ترك مي¬كنند؛ همان¬طوري كه مگس از پي نقاط فاسد و بيمار بدن مي¬رود و جاهاي سالم را ترك مي¬كند.» (سفينةالبحار، مادّه عيب)
امام باقر (ع) فرمود: «اَقرَبُ مايَكونُ العَبدُ اِلَي الكُفرِ اَن يُؤاخَي الرَّجُلَ عَلَي الدّينِ، فَيُحصی عَلَيهِ اَثَراتِهِ وَ زَلَّاتِهِ لِيُعَنِّفَهُ بِها يَوماً ما: نزديك¬ترين چيزي كه بنده به كفر دارد اين است كه با كسي طرح برادري افكنده، لغزش¬هاي او را برشمارد، تا روزي او را بر آن¬ها سرزنش كند.» ( کافی، باب کسی که به دنبال عيب ديگران باشد، حديث 1 )
امام صادق (ع) فرمود: «مَن لَقِيَ اَخاهُ بِما يُؤَنِّبُهُ، اَنَّبَهُ اللهُ في الدُّنيا وَالآخِرَةِ: هركه مؤمني را به چيزي سرزنش¬كند، خدا او را در دنيا وآخرت سرزنش كند.» (کافی، باب سرزنش، حديث 4)
علوم نورانيّه¬ی اخلاقي: علوم و معارفي¬كه در اثر تهذيب نفس براي انسان حاصل مي¬شوند همين علومي نيستند كه از كتاب¬هاي رسمي و ادله¬ی عقلي كه براي گرفتاران طبيعت و محبوسان زندان وهم و شهود حاصل مي¬شود؛ بلكه آن¬ها علوم حقيقي نوراني هستند كه از انوار ربّاني و الهامات خداوندي براي تزكيه كنندگان نفس حاصل مي-گردند.
پيامبر (ص) فرموده: لايَدخُلُ المَلائِكَةُ بَيتاً فيهِ كَلبٌ: فرشتگان داخل خانه¬اي نمي¬گردند كه سگ در آن باشد»(خصال صدوق 1/138 )؛ پس چگونه ملائكه كه حاملان علوم و معارف حقيقي¬اند، علوم را در دلي مي¬افكنند كه در آن صفات رذيله كه بسيار بدتر از سگان درّنده¬اند، باشد؟
و در حديث است كه سرور كائنات (ص) فرموده: «اَلعِلمٌ نورٌ يَقذِفُهُ اللهُ في قَلبِ مَن يَشاءُ: علم نوري است كه خدا در دل هركس كه خواهد مي افكند.» (مصباح الشريعه ، ص 16 )
نفس در قرآن كريم: قرآن ¬كريم براي نفس سه مرتبه قائل است: امّاره، لوّامه و مطمئنّه. كه انسان با طيّ آن مراتب به كمال نهايي خود كه همان قرب به خداست خواهد رسيد.
1 ـ نفس امّاره: وقتي¬كه نفس در مرحله¬ی امّاره است، اميال و شهوات بر انسان تسلّط دارند و او را به هر چه كه خواستشان است مي¬كشانند و هواها و هوس¬ها بر انسان غالب مي¬باشند و انسان محكوم آن¬هاست و در واقع انسان در مرتبه¬ی حيوانيّت است.
قرآن كريم از قول حضرت يوسف (ع) مي¬فرمايد: «اِنَّ النَّفسَ لَاَمّارَةٌ بِالسّوءِ اِلّا مارَحِمَ رَبّي: نفس پيوسته به بدي¬ها امر مي¬كند، مگر آن¬كه پروردگارم رحم كند.» (يوسف 12/53)
آري، براي درامان ماندن از شرّ نفس امّاره بايد به خدا پناه برد. سعدي گويد:
تنم مي¬بلرزد چو يـــــــــــاد آورم مناجــات شوريده¬اي در حرم
كه مي¬گفت با حـــقّ به زاري بسي ميفكن كه دستم نگيرد كسي
تو داني كه مسكين و بيچــــــاره¬ام فرومــــــانده¬ی نفس امّاره¬ام
نمي¬تازد اين نفس سركش چنـــان كه عقلش تواند گرفتن عنـان
كه با نفس و شيطان برآيد به زور؟ مصاف پلنگان نيـــايد ز مور
به مردان راهت كه راهم بـــــده وزين دشمنانم نجــــاتم بده
2 ـ نفس لوّامه: ولي اگر انسان وقتي كه نفسش در مرتبه¬ی امّاره است و اميال و شهوات را براي او مي¬آرايد، بداند كه او دشمنش است و ازاين¬رو، به حرف-هايش توجّه نكند و او را با طاعات و عبادات رياضت دهد، مؤدّب گشته و تربيت مي¬يابد و به قبح زشتي¬ها و حسن خوبي¬ها آگاه مي¬گردد و نفسش، نفس لوّامه يا ملامتگر كه امروزه بدان «وجدان» مي¬گويند مي¬شود، يعني نفسي كه وقتي انسان كار زشتي انجام داد، او را مورد ملامت قرار مي¬دهد، يا وقتي كار خوبي انجام نداد، او را مورد ملامت قرار مي¬دهد كه چرا آن را انجام ندادي يا كم انجام دادي؟ و او را به توبه و انابه به سوي خدا مي¬خواند. و نيز هرگاه بخواهد كار بدي انجام دهد، نفسش در مقابلش مي-ايستد و او را ملامت مي¬كند، شايد او را باز دارد.
بسياري از قاتل¬ها پس از مدّتي در اثر فشار وجدان به دادگاه رفته¬اند و خود را به عنوان قاتل معرّفي كرده¬اند. «بُسرة بن ارطاة» به فرمان معاويه با لشكري مأمور شبيخون به قلمرو حضرت علي (ع) شد، هرجايي كه رفت بر صغير و كبير رحم نكرد، و چون خود را به يمن كه تحت حاكميّت عبيدالله بن عبّاس بود رساند و خودش در آن¬جا نبود، جلو مادرش دو فرزندش را سر بريد؛ ولي همين بسر پس از اين¬كه برگشت و مورد تقدير و انعام خاصّ معاويه قرار گرفت، پس از مدّتي در اثر فشار وجدان ديوانه شد. به نقل دربان¬هاي يزيد: وی نيمه¬هاي شب صدايش برمي¬خاست و مي¬گفت: «مالي وَالحُسين: من با حسين چكار داشتم؟»
كسي هم كه با انداختن بمب به هيروشيما هزاران نفر را كشت، بعد از اين¬كه مورد تقدير ويژه¬ی آمريكا قرار گرفت و فاتح جنگ به حساب آمد، در اثر فشار وجدان ديوانه شد.
قرآن كريم مي¬فرمايد: «وَ نَفسٍ وَ ماسَوّاها، فَاَلهَمَها فُجورَها وَ تَقواها: سوگند به نفس و آن¬كه سامانش داد، پس فهم فجور و تقوا را به وي الهام كرد.» (شمس 91/7 و 8 )
3 ـ نفس مطمئنّه: چون نفس به مرتبه¬ی حقّ¬اليقين رسد به هيچ¬وجه نه فقط كار خلافي انجام نمي¬دهد و نافرماني پروردگارش نمي¬كند، بلكه فكر و هوس انجام گناه هم نمي-كند: «يا اَيَّتُهَا النَّفسُ الْمُطمَئِنَّةُ ارجِعي اِلی رَبِّكِ راضِيَةً مَرضِيَّةً؛ فَادخُلي في عِبادي وَادخُلي جَنَّتي: اي نفس به اطمينان رسيده به سوي پروردگارت بازگرد، تو از او خشنود و او از تو خشنود؛ زان پس در جمع بندگان من درآي و داخل بهشت من شو.» (فجر 89/27 ـ 30)
اگر گناهاني كه كسي انجام مي¬دهد بيشتر در زمينه¬ی شهوات خوردن و ميل جنسي باشد، نفسش بهيمي است؛ و اگر گناهاني كه انجام مي¬دهد، بيشتر در زمينه¬ی غضب باشد، روحش سَبُعي است؛ و اگر گناهاني كه انجام مي¬دهد، بيشتر متأثّر از قوّه¬ی واهمه باشد، يعني از نوع نيرنگ به افراد باشد، روحش شيطاني است.
نفس در سير به كمال بايد چهار مرتبه را طيّ كند: مشارطه، مراقبه، محاسبه و معاتبه.
1 ـ مشارطه: همان¬طوري كه تاجر در بازار با سود سرمايه¬اش در دنيا زندگي مي¬كند، انسان هم در بازار دنيا با سرمايه¬ی عمرش تجارت مي¬كند و با سودش كه همان اعمال نيك است، براي زندگي اخرويش بهره مي¬برد. ولي انسان در تجارت دنيوي شريكي به نام «نفس» دارد و اين شريك سوء سابقه دارد، يعني با هر كس كه شراكت كرده، بدو خيانت نموده و او را ورشكست كرده و به جهنّم فرستاده است؛ چنان¬كه پيامبر اکرم (ص) فرموده: «اَعدی عَدُوِّكَ نَفسُكَ الَّتي بَينَ جَنبَيكَ» (مجموعه ورّام 1/59). ازاين¬رو، انسان عاقل بايد هر روز با اين شريكش شرط كند كه به او خيانت نكند و اين همان «مشارطه» است.
سعدي گويد: بزرگي را پرسيدم در معني اين حديث كه «اَعدا عَدوِّكَ نَفسُكَ الّتي بَينَ جَنبَيك» گفت: به حكم آن¬كه هر آن دشمني را كه با وي احسان كني دوست گردد، مگر نفس را كه چندان¬كه مدارا بيش كني مخالفت زيادت كند.
مراد هر كه را برآري مطيع تو گردد خلاف نفس كه فرمان دهد چو يافت مراد
2 ـ مراقبه: براي در امان ماندن از شرّ نفس، بايد پيوسته مراقب او هم بود؛ زيرا اين شريك با كوچك¬ترين غفلت انسان را به انحراف و گناه مي¬كشاند و جزء «اُولَئِكَ الَّذينَ خَسِروا اَنفُسَهُم: آن¬ها كساني¬اند كه به خود زيان زدند. (هود 11/21 ) مي¬گرداند.
3 ـ محاسبه: همان¬گونه كه تجّار در هر روز سود و زيان خود را محاسبه مي¬كنند، سالك الي الله هم بايد در هر شامگاه اعمال روزانه¬ی خود را بررسي و محسابه مي¬نمايد، تا ببيند که بر سر شرطش باقی بوده است، يا خدای نخواسته قدمی خلاف ارباب و مولايش برداشته است؟ آيا اعمالي براي آخرتش ذخيره نموده، يا در كدام عمل زيان ديده است؟
قرآن كريم فرموده: «يا اَيُّهَا الَّذينَ آمَنوا اتَّقوا اللهَ، وَلتَنظُر نَفسٌ ماقَدَّمَت لِغَدٍ: اي مؤمنين، از خدا پروا داريد و هركس بايد بنگرد كه براي فردا چه پيش فرستاده است؟» (حشر 69/18 )
امام كاظم (ع) فرمود: «لَيسَ مِنّا مَن لَم¬يُحاسِبُ نَفسَهُ في¬كُلِّ يَومٍ؛ فَاِن عَمِلَ حَسَناً استَزادَ الله، وَ اِن عَمِلَ سَيِّئاً استَغفِرُ اللهَ مِنهُ وَ تابَ اِلَيهِ: از ما نيست كسي كه هر روز حساب خود را نكند؛ پس اگر كار نيكي كرده از خدا زيادي آن را بخواهد؛ و اگر كار بدي كرده است، از خدا آمرزش خواهد و به سوي او بازگشت نمايد و توبه كند.» (کافی،باب محاسبه عمل، حديث 2 )
4 ـ معاقبه و معاتبه: سالك الي الله بايد هر شب به حساب خود برسد كه با از دست دادن يك روز از عمر، براي خود چه اندوخته¬اي نموده است؟ اگر وضعش بهتر از روز پيش بود، خدا را سپاس گويد؛ ولي اگر وضعش با روز پيش مساوي بود مغبون است، و يا اگر خداي ناخواسته وضعش از ديروز بدتر بود ملعون است و در دو صورت اخير خود را ملامت كند.
گفته¬اند: تهذيب نفس جهاد اكبر است، چون هنگامي كه گروهي از رزمندگان اسلام از جهادي سخت برگشتند، پيامبر اکرم (ص) به آنان فرمود: مَرحَباً بِقَومٍ قَضَوا الجِهادَ الاَصغَرَ وَ بَقِيَ عَلَيهِم الجِهادَ الاَكبَرُ. فَقيلَ يا رَسولَ اللهِ، مَاالجِهادُ الاَكبَرُ؟ قَالَ (ص): جِهادُ النَّفسِ. ثُمَّ قالَ: اَفَضَلُ الجِهادِ مَن جاهَدَ نَفسَهُ بَينَ جَنبَيهِ: آفرين بر گروهي كه جهاد اصغر را انجام دادند و جهاد اكبر بر آن¬ها مانده است. كسي عرض كرد: جهاد اكبر چيست؟ فرمود: جهاد با نفس. برترين جهاد، جهاد با نفس است كه در ميان دو پهلوي انسان است.» ( وسايل 11/122)
در تفسير قمي ذيل آيه¬ی¬: «مَن جاهَدَ، فَاِنَّما يُجاهِدُ لِنَفسِهِ؛ اِنَّ اللهَ لَغَنِيٌّ عَنِ العالَمينَ: هركه كوشش كند، تنها براي خود مي¬كوشد؛ چرا كه خداوند از جهانيان بي¬نياز است.» (عنکبوت 29/6 ) آمده است: منظور مبارزه با نفس در برابر شهوات و لذّات نامشروع و گناهان است.»
در آيه¬ی: «اَلَّذينَ جاهَدوا فينا لَنَهدِيَنَّهُم سُبُلَنا: كساني كه در راه ما كوشش كنند، آن¬ها را به راه¬هاي خود هدايت مي¬كنيم.» (عنکبوت 29/69 ) نيز «فينا: در طريق ما» و «لَنَهدِيَنَّهُم سُبُلَنا: آن¬ها را به راه¬هاي خود هدايت مي¬كنيم.» بيشتر ناظر به جهاد اكبر است، يا شامل هر دو جهاد است.
در تفسير آيه: «جاهِدوا في اللهِ حَقَّ جِهادِهِ: در راه خدا جهاد كنيد وحقّ جهادش را ادا نماييد.» (حج 22/78 ) غالب مفسّران آن را به مفهوم عامّ كه شامل جهاد اكبر و اصغر هر دو مي¬شود يا به معني جهاد با نفس تنها تفسير كرده¬اند.
در حديث معروفي هم آمده: ابوذر گويد: از رسول خدا (ص) پرسيدم: اي رسول خدا، كدام جهاد برتر است؟ فرمود: «اَن يُجاهِدَ نَفسَهُ وَ هَواه: برترين جهاد آن است كه انسان با نفس و هواي خويش جهاد كند.» (ميزان الحکمه 12/141)
شرع تنها راه حقيقي تهذيب نفس: نفس امّاره همواره بر آن است كه براي رسيدن به هوس¬هايش همه¬ی موانع را از سر راه بردارد و به سوي دنيا و مال و جاه و شهوتراني باشد؛ و در راستاي اين طريق بعضي مدّعي اتّحاد و وصول به حقّ شده، خود را از عمل به دستورات شرع بي¬نياز دانسته¬اند؛ در صورتي كه اين حرف¬ها جز القائات شيطاني نيست.
در کتب اخلاقی بسيار توصيه شده که انسان بايد تابع عقل باشد و با هوای نفس مبارزه کند. در حقيقت دل انسان بسان رزمگاهی است بين عقل و نفس و بسته به اين¬که انسان پيرو کدام¬يک از اين دو باشد، به مراتب عالی انسانی بالا می¬رود، يا از حيوانات پست¬تر می¬شود.
هرگاه کسی نفس خود را از رذائل تهذيب کند و آن را به فضايل آراسته نمايد، دلش نورانی شده و هر لحظه از مبادی فيّاضه کسب فيض می¬کند، همه¬ی اندوه¬ها و الم¬ها از دلش بيرون رود و در همين دنيا به سرور ابدی و راحت سرمدی می¬رسد؛ و دراين حال مال ومقام برای خود وبال می¬بيند مگر به قدر ضرورت؛ بلکه از تن و بدن خود نيز دلگير می¬شود و هر لحظه آرزوی رسيدن به جانان و متنعّم از نعمت¬های وصال او می¬گردد و می¬سرايد:
حجاب چهره¬ی جان می¬شود تنم خوشا دمی که از اين چهره پرده برفکنم
امام خميني مي¬فرمايد: هيچ راهي در معارف الهيّه پيموده نمي¬شود، مگرآن¬كه انسان ابتدا كند از ظاهر شريعت و تا انسان متأدّب به آداب شريعت حقّه نشود، هيچ¬يك از اخلاق حسنه از براي او به حقيقت پيدا نشود؛ و ممكن نيست كه نور معرفت الهی در قلب او جلوه كند، و علم باطن و اسرار شريعت از براي او منكشف شود. و پس از انكشاف حقيقت و بروز انوار معارف در قلب نيز متأدّب به آداب ظاهره خواهد بود. و از اين جهت دعوي بعضي باطل است كه به ترك ظاهر، علم باطن پيدا شود، يا پس از پيدايش آن به آداب ظاهره احتياج نباشد و اين از جهل گوينده است به مقامات عبادت و مدارج انسانيّت. (چهل حديث، ص 8 )
اميرالمؤمنين (ع) مي¬فرمايد: «اَلاِشتِغالُ بِتَهذيبِ النَّفسِ اَصلَحُ: مشغول شدن و توجّه به تهذيب نفس از هر چيزي شايسته¬تر است.» (غررالحکم، باب تهذيب نفس، حديث 9970)
و مي¬فرمايد: «مَن لَم يُهَذِّب نَفسَهُ، لَم يَنتَفِع بِالعَقلِِ: كسي كه نفس خود را تهذيب نكرده، از عقل سودي نمي¬برد.» (همان، حديث 9971)
و مي¬فرمايد: «مَن لَم يُهَذِّب نَفسَهُ، فَضَحَهُ سوءُ العادَةِ: كسي كه به تهذيب نفسش نپردازد، خوي و عادت¬هاي بد او را رسوا مي¬سازند.» (همان، حديث 9972)
و مي¬فرمايد: «ذُروَةُ الغاياتُ لايَنالُها اِلّا ذَوُوالتَّهذيبُ وَالمُجاهِداتُ: به مراتب و مدارج بلند نمي¬رسند، مگر صاحبان تهذيب و مجاهده و تلاش.» (غررالحکم، باب جهاد با نفس، حديث 9958 )
اصولاً خودشناسی قدم اوّل خداشناسی است؛ چنان¬که رسول اکرم (ص) فرموده است: «مَن عَرَف نَفسَهُ عَرَف رَبَّهُ: هر که خود را بشناسد، پروردگارش را شناخته است.» (بحارالانوار 1/32)
تو که از نفس خود زبون باشی عارف کردگار چون باشی؟
ای شده در نهاد خود عــــاجز کی شناسی خدای را هرگز