10 ـ احساس مسئوليّت .
اعتقاد به روز جزاء، بينش انسان را عوض مي¬کند و به زندگي معنا مي¬بخشد و حسّ مسئوليّت را در آدمي بيدار مي¬سازد و او را به اداي وظايف انساني و اخلاقيش در مورد ديگران سوق مي¬دهد؛ چون مي-داند دنيا هدف نيست، بلکه وسيله¬اي براي کامل کردنش است، يعني استعدادهاي عظيم نهفته¬اش را با آزمايش¬ها و امتحان¬هايي که در برخورد با مشکلات دنيا برايش پيش مي¬آيد، شکوفا مي¬سازد.
برعکس، بي¬اعتقادي به معاد سبب مي¬شود که انسان اگر بي¬فکر باشد به عيّاشي بپردازد و اگر اندکي اهل فكر باشد، به زندگي بدبين شده و آن را پوچ و بي¬معني بداند که نتيجه¬ آن يأس و خودخوري و دلهره و احياناً خودکشي است؛ چنان¬که اين مسائل در کشورهاي صنعتي و پيشرفته، از کشورهاي جهان سوّم که تا حدودي بنا بر فطرت خود، مذهبي و اخلاقي باقي مانده¬اند، بيشتر است.
11 ـ تعليم و تربيت
برنامه¬ی همه¬ی ¬کشورهاي دنياي فعلي تقريباً طوري طرح¬ريزي شده که تنها نيازهاي مادّي افراد جامعه را تأمين مي¬کند و همه¬ی نيروهاي جامعه را براي اداره¬ شئون مادّي مردم به کار گرفته¬اند، تا جايي که ديگر تقريباً جايي براي پرورش معنويّات و فضائل نمانده است. نگاهي به دانشکده¬هاي موجود در کشورهاي مختلف اين مطلب را روشن مي¬کند. دانشکده¬ی کشاورزي براي تعليم کشاورزان و باغداران جهت پرورش و توليد غلّات و حبوبات و ميوه¬هاي عالي و فراوان. دانشکده¬ی دامپروري براي پرورش بهترين گاوها وگوسفندان و مرغ¬ها و ماهي¬ها تا هر چه بهتر و بيشتر گوشت و تخم مرغ و ماهي و لبنيّات مردم فراهم شود. دانشکده¬ فنّي براي ساختن کارخانجات و وسايل سريع براي حمل بار ومسافر، تا هرچه سريع¬تر مردم سر کارهايشان بروند و برگردند و مواد مختلف را مصرف کنند. دانشکده¬ اقتصاد براي تعليم اين¬که چگونه اقتصاد و مادّيّات مردم تأمين شود. دانشکده¬ی حقوق براي اين¬که افراد جامعه تعليم داده شوند، که چگونه تا دينار آخر، به حقوق و منافعشان برسند و بالاخره دانشکده¬ ادبيّات براي اين¬که چگونه از اشعار و الفاظ زيبا استفاده شود، تا هرچه بيشتر زندگي به مردم خوش گذرد.
ولي برنامه¬هايي که براي تعالي روحي و معنوي انسان¬ها در نظر گرفته شده است، آن قدر ناچيز است که اثر قابل ملاحظه-اي ندارند.
از طرف ديگر، بازار و فروشگاه¬ها از ازدحام جمعيّتي که براي خريد و فروش خوراکي¬ها و البسه و وسايل منزل و زيور آلات آمده-اند، موج مي¬زند. ادارات نيز همين¬طور است، اين آب مي¬خواهد، آن برق، ديگران تلفن و گاز و غيره. سالن¬ها و راهروهاو اتاق-هاي دادگاه و دادگستري پر است از مردمي که به خاطر اختلافاتشان در امور دنيوي به دروغ و دغل و هزاران کلاه شرعي و غيرشرعي متشبّث مي¬شوند. ولي به مساجد و مجالس وعظ و دعا که سر بکشيم، مي¬بينيم¬که چه کم¬اند تعداد شرکت¬کنندگان در نماز و دعا و عبادت.
و نتيجه¬ی چنين تعليم و تربيت يک بُعدي حيواني و خلاف نظام آفرينش انسان¬ها هم آن شده است، که هرگز به سعادت واقعيشان نرسند و به تعالي و تکاملي که شايسته و درخور مقام انسان است نائل نگردند؛ بلکه همچون حيوانات زندگي خود را با خوردن وخوابيدن به سر برند و سرانجام با مردن، زندگي ننگينشان به پايان رسد.
چنان¬كه «قرآن كريم» ¬در اين مورد فرموده است: «اَلَّذينَ كَفَروا يَتَمَتَّعونَ وَ يَأكُلونَ كَما تَأكُلُ الاَنعامُ وَالنّارُ مَثوًی لَهُم: كافران از متاع زودگذر دنيا بهره مي¬گيرند و هم¬چون چارپايان مي¬خورند و سرانجام آتش دوزخ جايگاه آن¬هاست.» (محمّد 47/12)
12 ـ نقش معاد در توجّه به محرومان
«عقيل» كه پيرمرد عيالواری بود، از برادرش اميرالمؤمنين (ع) درخواست كرد تا از بيتالمال سهميه¬ی بيشتری به او بدهد. امام (ع) آهنی را داغ كرد و نزديك دست عقيل که نابينا بود آورد. عقيل از ترس سوختن دست خود را كشيد. امام (ع) فرمود: چطور است، که تو از اين آتش ساده دنيا می¬ترسی، امّا من از عذاب خدا نترسم.
امام حسن و امام حسين (ع) بيمار شدند و رسول خدا ص با اصحابش به عيادتشان رفت، هنگام خروج به حضرت علی (ع) پيشنهاد شد كه خوب است برای سلامتی اين دو كودك سه روز روزه نذر كنيد. هنگامی كه بيماری آنان برطرف شد حضرت علی (ع) به همراه حضرت زهرا (س) و بقيه خانواده روزه گرفتند. هنگام افطار فقيری آمد و اظهار فقر کرد. آن¬ها چند نانی که با سختی تهيّه شده بود، به فقير داده و تنها با آب افطار كردند. شب دوّم باز همين كه خواستند افطار كنند، يتيمی آمد و اظهار نياز کرد و باز آن¬ها غذايشان را به او دادند، شب سوّم هم چون خواستند افطار کنند اسيري آمد و تقاضاي نياز کرد و باز آن عزيزان افطارشان را به او دادند و با آب افطار نمودند و دليل اين فداكاري را در سوره انسان چنين مي-خوانيم: «انّا نَخاف مِن ربّنا يَوماً عَبوساً قَمطَريراً: ما از پروردگارمان در آن روز وحشتناک و سخت (روز قيامت) می¬ترسيم». (انسان10)
13 ـ ايمان به معاد، پشتوانه كمالات
اكثر كمالها و فضائل اخلاقی، همراه با يك نوع محروميّت و تحمّل فشار و ناگواري¬ها براي انسان حاصل می¬شوند، آن اهرمی كه می¬تواند همه¬ی ناگواری را تحمّل كند، همان ايمان به قيامت و جبران و تلافی محروميّت¬ها در آن روز است. ايمان به پاداش¬هاي اخروي الاهي به انسان اين انگيزه را مي¬دهد، كه اگر چند روزي در دنيا سختی و ناراحتي تحمّل کند، فرداي قيامت اجر تمام زحماتش را چندين و چند برابر مي¬گيرد. به راستي با چه عاملي رزمندگان جان خود و ثروتمندان پول و ثروت خود را ايثار مي¬كنند، يا چه نيرويي مي¬تواند انسان را به كنار گذاردن هوس¬ها و شهوتها دلگرم كند؟ جز ايمان به معاد و پاداش چه عاملی باعث می¬شود مؤمنان اين همه زخم زبان و تهمت و متلك كافران را تحمّل نمايند؟ قرآن مىفرمايد: «فَاليَومَ الّذينَ آمنوا مِن الكُفّارِ يَضحَكون: امروز (قيامت) مؤمنان به كفّار مىخندند. (سوره مطفّفين، آيه 34). اين ايمان به معاد است که سبب می¬شود ساحران فرعون وقتی به حقّانيّت رسالت موسی پی بردند، از شکنجه و عذاب فرعون نترسيدند و با صراحت به خدای موسیٰ و روز قيامت ايمان آوردند.اگر زن فرعون به هيچ قيمتي جذب قدرت، مال، عنوان، كاخ و طلاهاي فرعون نمي¬شود، چون او چشم به زندگی سعادتمندانه بعد از مرگ دوخته است، او مي¬گويد: «رَبِّ ابنِ لِي عِندَك بَيتاً فِي الجنَّةِ: خدايا! مرا از كاخ فرعون نجات ده و برای من در بهشت خانهای در جوار رحمت خودت بنا كن. (سوره تحريم (66)، آيه 11)
14 ـ تأمين امنيّت اجتماعی
برخورد منافع سبب می¬شود، که افراد قوی به حقوق افراد ضعيف تجاوز نمايند. برای جلوگيری از اين کار قوای مقنّنه، مجريه و قضائيّه تشکيل شده است؛ ولی اين¬ها می¬توانند فقط جلو تجاوزات آشکار را بگيرند. از اين گذشته، هرگاه خود اين قدرت¬ها از موقعيّت خود سوء استفاده کنند، چه عاملی مانع خواهد شد؟
چنان¬که در 27 تير ماه 56 چون يک شب در حالی که مغازه¬ها باز بودند، برق¬ها همه خاموش شدند، مردم عادّی که در خيابان¬ها بودند، به مغازه¬ها حمله بردند و اجناس مغازه ها را غارت کردند. و در همان آمريکاي ظاهراً متمدّن تر از همه، صاحبان هتل-ها مرتّب به مشتريان سفارش می¬کنند، که درِ اتاق را از پشت ببندند و تا افراد را نشناسند، در را به روی آن ها باز نکنند.
15 ـ آثار ياد موت و معاد
امام صادق (ع) در نقش و ارزش ياد مرگ و معاد چنين مي¬فرمايد: «ذِكرُ المَوتِ يُميتُ الشَهَوات وَ يَقلَعُ مَنابِتَ الغَفلةَ وَ يُقَوّی القَلبَ بمَواعِدِ الله وَ يَرِقُّ الطَّبعِ وَ يُكسِرُ اَعلامَ الهَویٰ وَ يُطفِئُ نارَ الحِرص و يُحَقّر الدُّنيا: ياد مرگ شهوتها رااز بين می¬برد، ريشههاي غفلت را بر مي¬كند، دل¬ها را با وعدههاي الاهي محكم ميكند، روحيه انسان را از قساوت به لطافت سوق می¬دهد، نشانهها وعلامتهای هوس¬ها را می¬شكند، آتش حرص را خاموش و دنيا را در جلو چشم انسان كوچك می¬كند. سپس امام صادق ع در باره معنای اين كلام رسول خدا (ص) كه فرمود: يك ساعت فكر كردن از عبادت يك سال بهتر است، می¬فرمايد: فكر در باره آينده خود و دادگاه عدل الاهی و آمادگی برای پاسخ است. (بحار، ج 6، ص 133)
در روايات ميخوانيم: زيرك¬ترين افراد كساني هستند كه بيشتر ياد مرگ هستند. (بحارالانوار، ج 6، ص 135)
پيامبر اكرم (ص) فرمودند: «اِنَّ هٰذِهِ القُلُوبَ تَصدَءُ كَما يَصدَءُ الحَديد. قيل: فَما جَلائُها؟ قالَ: ذِكرُ المَوتِ وَ تَلاوَةُ القُرآن: اين دل¬ها همانند آهن زنگ مىزنند، پرسيدند: جلا و صيقل آن با چيست؟ فرمود: با ياد مرگ و تلاوت قرآن. (نهجالفصاحه، حديث 936)
و پيامبر اكرم (ص) فرمودند: «اَكثِروا ذِكرَ المَوتِ؛ فَاِنَّهُ يُمَحِّضُ الذُّنوبَ وَ يُزَهِّدُ فِی الدُّنيا فَاِنْ ذَكَرتُموهُ عِندَ الغِنی هَدَمَهُ وَ اِن ذَكَرتُموه عِندَ الفَقرِ اَرضاكُم بِعَيشِكُم: زياد ياد مرگ باشيد كه داراي چهار اثر است: گناهان شما را پاك مي¬كند، علاقه مفرط شما را به دنيا كم مي¬كند. هرگاه در حال غنی وبي¬نيازي ياد مرگ كنيد، جلو مستی¬ها و طغيانهايی كه از سرمايه وثروت برمىخيزد را می¬گيرد. هر گاه در حال تندرستى و فقر انسان ياد مرگ افتد و فكر اين باشد كه چگونه بايد در دادگاه عدل الاهی پاسخ درآمد و مصرف، و پاسخ محرومان جامعه را بدهد، قهراً به همان مقدارِ كم راضی وخشنود می¬شود. (نهجالفصاحه، حديث 444)
امام على (ع) مي¬فرمايد: «مَن اَكثَرَ ذِكرَ المَوتِ رَضِیَ مِنَ الدُّنيا بِاليَسيرِ: هركه زياد ياد مرگ باشد، به مقداري كمي از دنيا دلگرم و راضي است و ديگر حرص وبخل در او نيست. (بحارالانوار، ج 6، ص 136)
امام علی (ع) مي¬فرمايد:: «مَن اَكثَر ذِكرُ المَوتِ نَجيٰ مِن خُداعِ الدُّنيا: هر كه زياد ياد مرگ كند از حيلههاي دنيا رهايي پيدا می-كند». (غررالحكم، «ذکر موت»)
و امام علی (ع) می¬فرمايد: «مَن تَرقَّبَ المَوتُ سارَع اِلَي الخَيراتِ: هر كه مرگ را در جلو خود ببيند و منتظرش باشد، نه تنها از كارهای روزانه خود عقب نمی¬ماند، بلكه چون می¬داند وقت كم و مرگ يك دفعه فرا می¬رسد و ميدان كار برای او هميشه نيست، هر چه بيشتر و سريعتر كارهای خير انجام می¬دهد. (غررالحكم، «موت»)