ردّ نظر ايده آليست ها و شكّاكان.
ايده¬آليست¬ها و شكّاكان براي اثبات غيرواقعي بودن جهان و معلومات بشر، به خطاي حواس و اختلاف آراء و افكار استدلال كرده¬اند؛ و نيز گفته¬اند: ما هر چه بخواهيم خارج را دريابيم تنها به علم يعني يك رشته افكار ذهني دسترسي پيدا مي¬كنيم نه چيزي خارج از ذهن.
ايده¬آليست¬ها جهان را به خواب وخيال تشبيه كرده¬اند. بدين معني كه گفته¬اند: همچنان كه انسان چيزهايي در خواب مي¬بيند و در مورد واقعي بودنشان ترديد ندارد؛ ولي وقتي كه از خواب بيدار مي¬شود، مي¬فهمد همه¬ی¬ آن چيزها خواب بوده¬اند و حقيقتي نداشته-اند؛ همين طور هر چه هم كه ما در بيداري مي¬بينيم، جز خواب و خيال نيست؛ و به قول شاعر:
كَلَّما في الكَونِ وَهمٌ اَو خِيالٌ اَو عُكوسٌ في المَرايا اَو ظِلالٌ
هر چه هست، وهم يا خيال است؛ يا عكس¬هايي در آينه¬ها يا سايه-ها.
نقد: 1 ـ هر کس با اندک دقّتی در عمر چندين ساله¬اش و کارهائی که انجام داده است، اذعان می¬کند، که در خارج از ذهن ما جهانی است، که در آن کارهائی انجام می¬دهيم؛ ازاين¬رو، وجود جهان خارج از ذهن امري بديهي است؛ و منكر بديهيّات بودن خلاف عقل سليم است. هرگاه يك انسان معمولي هم به وجدان خود مراجعه ¬كند، اين حرف¬ ايده¬آليست¬ها را بيشتر شبيه ماليخوليا خواهد يافت، تا مكتب و فلسفه و بحث علمي.
2 ـ به فرض كه ايده¬آليست¬ها نتوانند به حقيقت جهان پي ببرند، در وجود خودشان كه ترديد ندارند؟ بنابراين، همين اعتراف به وجود خودشان كافي است، كه از عالم وهم و پندار خارج شده و به وجود حقيقتي در هستي كه خودشان باشد، اعتراف كنند.
3 ـ در عدم و نيستي محض، تمايزي نيست؛ در حالي كه موجودات جهان داراي درجاتي هستند؛ بعضي بزرگ¬ترند، بعضي كوچك¬تر، بعضي سنگين¬ترند، بعضي سبك¬تر و ...؛ و اين اختلاف درجات در بين موجودات هم، دليل قطعي بر واقعيّت داشتن آن¬هاست.
4 ـ خطای در محسوسات، تنها در مورد كيفيّت ماهيّت محسوسات است، نه در اصل وجود آن¬ها. چنان¬كه هر چند ما قطره¬ی¬ باران را به شكل خطّ و گلوله¬ی¬ گردان آتشگردان را به شكل دايره و تلؤلؤ آفتاب در بيابان (سراب) را آب مي¬پنداريم؛ ولي در اين¬كه باران و آتشگردان و سراب، واقعيّت¬هايي خارج از ذهن ما هستند، ترديدي نيست.
5 ـ عقايد مردم در تمام موارد متناقض يكديگر نيستند؛ بلكه برعكس، در اكثر موارد همه¬ی¬ مردم اتّفاق دارند؛ همچون علم به وجود انسان، حيوان، نبات، زمين، آسمان، ستارگان و...؛ و نيز تابان بودن آفتاب، گرم بودن آتش، آبي بودن رنگ آسمان و....
6 ـ ايده¬آليست¬ها براي بطلان علم كه فرآورده¬ی عقل است به استدلال عقلي مي¬پردازند؛ در صورتي كه اگر استدلال عقلي باطل باشد، در درجه¬ی¬ اوّل استدلال خود آنان باطل خواهد بود.
7 ـ ما براي همه¬ی ادراكاتمان واقعيّت خارجي قائل نيستيم؛ بلكه بعضي از آن¬ها همچون غول و شانس را موهوم مي¬دانيم، بعضي ديگر از ادراكاتمان را مانند مالكيّت و رياست اعتباري مي¬دانيم و تنها بعضي از ادراكاتمان، همچون وجود خودمان، زمين، خورشيد، ستارگان، خدا، روح و غيره را حقيقي، يعني داراي مصاديق واقعي خارج ازذهن مي¬دانيم؛ و خـود اين هم دليل بـر اين است كه اموري واقعي در خارج از ذهن ما وجـود دارند، كه مـا آن¬ها را از موهومات و اعتباريّات تميز مي¬دهيم.
8 ـ اين¬كه ما بعضي از افكارمان را خطا و غلط مي¬دانيم، خود دليل بر اين است كه ما بعضي از افكارمان را به طور قطع درست مي¬دانيم؛ و ازاين¬رو، آن¬ها را معيار و مقياس قرار داده، و از روي آن¬ها به خطا بودن بعضي ديگر از افكارمان حكم مي¬كنيم؛ چون اگر همه¬ی¬ افكار ما خطا بودند، حكم به خطا و اشتباه بودن بعضي از افكارمان معني نداشت.
9 ـ از ايده¬آليست¬ها كه مي¬گويند: «هيچ واقعيّتي نيست» مي¬پرسيم: آيا اين نظر شما واقعيّت دارد يا ندارد؟ اگر بگويند: اين نظر ما واقعيّت دارد، پس به وجود واقعيّتي كه اين نظرشان باشد، اعتراف كرده¬اند؛ و اگر بگويند: اين نظر و عقيده¬ی ما هم واقعيّت ندارد يا معلوم نيست واقعيّت داشته باشد، اعتراف به نادرست بودن عقيده و نظر خود كرده¬اند.
10 ـ اگر به زندگی ايده¬آليست¬ها هم بنگريم، درمی يابيم که مثل ما با جهان خارج برخورد می¬کنند. به هنگام گرسنگی غذا می¬خورند، به هنگام تشنگی آب می¬نوشند، خود را از خطرات به دور می¬دارند و.... و اين هم خود معلوم می¬دارد، که اين¬ها فقط در حرف و بحث ايده¬آليسم هستند، ولی در عمل همچون ما رئاليست و واقع¬بين هستند.
11 ¬ـ هر وقت ايده¬آليست¬ها به وجود چيزي علم پيدا نمايند، اگر به سودشان است، به طرف آن مي¬روند؛ و اگر برايشان خطر دارد، از آن فرار مي¬كنند؛ ولي اگر تصوّر امور خير يا شرّي بكنند، به هيچ¬وجه دست به اقدامي نمي¬زنند. و اين هم خود نشان مي¬دهد كه ميان علم به چيزي و تصوّر چيزي فرق است و آن اين¬كه: علم به چيزي كاشف خارج است؛ و حال آن¬که تصوّر چيزی زاييده¬ی فکر و خيال است و کسی روی آن حساب نمی¬کند.
12 ـ اگر ايده¬آليست¬ها حقيقتاً معتقد به هيچ و پوچ بودن جهان خارج هستند و يا شكّاكان در مورد جهان خارج شك دارند؛ پس چرا هيچ¬گاه ديده نشده است كه در كوچه و خيابان چشم بسته راه بروند يا راه و چاه برايشان مساوي باشد يا از خطرات نگريزند؟
13 ـ همين ادّعاي ايده¬آليست¬ها كه مي¬گويند: «ما افكار خودمان را واهي مي¬دانيم.» خود اعتراف آن¬ها به وجود واقعيّاتي چون خودشان و افكار خودشان و ديگران مي¬باشد؛ زيرا به محض اين¬كه ايده¬آليست به سخن درآيد و به تفهيم و تفهّم بپردازد، بدون توجّه امور زيادی را تصديق می¬نمايد: متکلّم هست، مخاطَب هست، کلام هست، دلالت هست، اراده هست، تأثير هست، علّيّت و معلوليّت هست و....
14 ـ تشبيه هستي به عالم خواب و خيال هم كه از طرف ايده-آليست¬ها و شكّاكان براي اثبات مدّعايشان به عمل آمده، درست نيست؛ زيرا مفهوم خواب براي ما در مقابل بيداري است؛ و اين هم كه خواب تنها در مقابل بيداري معني دارد، نشانه¬ اين است كه اشياء در غير خواب واقعي هستند.
از طرفي، فرق ديدن اشياء در خواب و خيال با ديدن اشياء در بيداري اين است كه ما در خواب و خيال اشياء را هر زمان به گونه-اي مي¬بينيم؛ در حالي كه ما اين آفتاب، ماه، ستارگان، دريا، خانه، مدرسه و دوستان خود را، هر روز تقريباً يك¬گونه مي¬بينيم.
15 ـ صرف¬نظر از بعضي از خواب¬ها كه انعكاس اعمال روزانه¬ی¬ ما هستند، ما اموري را در خواب مي¬بينيم و بعداً به همان نحو كه در خواب ديده شده¬اند، رخ مي¬دهند. اين حقيقت را چگونه مي¬شود باطل دانست؟
16 ـ در پاسخ اين¬که ايده¬آليست¬ها گفته¬اند: «ما هر چه بخواهيم خارج را دريابيم، جز به علم نائل نمي¬شويم.» گوييم: حقيقت علم همان خاصّه¬ی كشف خارج است، بلكه علم عين كشف از خارج است، يعني ممكن نيست كه علم باشد و صفت كشف نباشد؛ يا علم و كشف باشد، ولي واقع مكشوف نباشد. بنابراين، وقتي كه پذيرفتيم، علم پيدا كرده¬ايم، پذيرفته¬ايم كه خارج بر ما مكشوف شده است و ما هم جز اين ادّعايي نداريم. ما هم در باب علم ادّعا نكرده¬ايم كه با علم، خود خارج را مي¬يابيم و به عين اشياء نائل مي-شويم؛ بلكه مي¬گوييم: خارج به وسيله¬ی علم بر ما كشف مي¬گردد.