سایت اصول دین


جربزه و جهل


دکتر رحمت الله قاضیان

39 ـ جربزه و جهل.

جربزه در لغت به‏ معنای شهامت و زيركی است، ولی در اصطلاح علم اخلاق عبارت است از افراط در فكر و تعقّل و خروج از حدّ اعتدال، به‏طوری¬كه ذهن انسان در يك جا تمركّز پيدا نكند و هميشه ابداع شبهه نموده و در امور دقيقه برخلاف واقع، بسيار دقت و تأمل كند. مبتلای به جربزه در امور عقليه چه بسا به فساد عقيده و الحاد می¬رسد و حتّی ممکن است هم¬چون ايده¬آليست منكر تمام حقايق موجودات ‏شود که قائلند هيچ‏چيز در عالم واقع وجود ندارد؛ بلکه هرچه هست، زاييده¬ی فکر و خيال ماست. جربزه در امور شرعي منجر به وسواس و دودلی می¬‏شود.

برای درمان جربزه، بايد با رجوع به اعتقاد و استدلال علما و دانشمندان كه درك و فكر آن¬ها برای عقلا معتبر است، نفس خود را وادار بر طريقت و روش آن¬ها نمود، تا كم‏كم در همه¬ی اعتقادات برای انسان ثبات و اطمينان حاصل شود.

اما جهل و كودنی كه ناشی از تفريط در قوّه‏ی عاقله و عبارت است از به كار نبستن اين قوّه و تدبّر و تفكّر نكردن؛ و راه علاج آن، اين است كه انسان متذكّر نقص و قبح آن شود.

40 ـ جزع و بي¬تابي

جزع رها کردن عنان خود در مصيبت و بلا به فرياد کشيدن و آه و ناله سر دادن و بر خود زدن است. حتّی فرموده¬اند: دلتنگ شدن در مصائب و پريشان احوال شدن در بلايا نيز از جمله¬ی جزع است و علّت جزع هم ضعف نفس و اکراه از قضای الهی و حکم اوست.

در حديث قدسی است، که هر که به قضای من راضی نگردد و بر نعمت من شکر نکند و بر بلای من صبر نکند، پروردگاری غير من بجويد.» (معراج السّعاده، ص 643 )

قرآن كريم در اين مورد مي¬فرمايد: «اِنَّ الاِنسانَ خُلِقَ هَلوعاً، اِذا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزوعاً، وَ اِذا مَسَّهُ الخَيرُ مَنوعاً: انسان بي¬طاقت آفريده شده، چون آسيبي به او رسد بي¬تابي كند‌ و چون خيري به او رسد از ديگران دريغ دارد.» (معارج 70/19 ـ 21 )

البتّه منظور از اين آيات انسان¬هاي طبيعي تربيت اسلامي نيافته است؛ زيرا به دنبال آن-ها مي¬فرمايد: «اِلّا المُصَلّينَ، الَّذِينَ هُم عَلی صَلاتِهِم دائِمونَ؛ وَالَّذِينَ في اَموالِهِم حَقٌّ مَعلومٌ: مگر نمازگزارن، آن¬ها كه بر نمازشان پايدارند‌ و كساني كه در اموالشان حقّي معيّن براي سائل و محروم است.» (معارج 70/22 ـ 24 )

اميرمؤمنان (ع) فرموده: «اِيّاكَ وَالجَزَعَ، فَاِنَّهُ يَقطَعُ الاَمَلَ وَ يُضَعِّفُ العَمَلَ وَ يورِثُ الهَمَّ: از جزع بپرهيز‌ كه اميد انسان را قطع‌ و تلاش را ضعيف ساخته و اندوه آورد.» (بحارالانوار 79/144 )

و فرموده: «اَلجَزَعُ اَتعَبُ مِنَ الصَّبرِ: بي¬تابي از صبر سخت¬تر است.»‌ (بحارالانوار 79/131 )

درمان جزع و بي¬تابي: جزع و بي¬تابي هيچ مشكلي حل نمي¬كند. مثلاً اگر انسان عزيزي را از دست داده، داد و بي¬داد كند، سرش را به ديوار بكوبد، تنها سلامت جسم و جانش را از دست مي¬دهد و اجر و پاداش خود را نزد خداوند هم بر باد مي¬دهد.

چنان¬كه اميرمؤمنان (ع) مي¬فرمايد: «اَلجَزَعُ لايَدفَعُ القَدَرَ،‌ وَلكِن يُحبِطُ الاَجرَ: بی¬تابی تقدير را دفع نمي¬كند، ولي پاداش را از بين مي¬برد.» (غررالحکم، باب جزع، حديث 1287)

قرآن كريم ¬فرموده: «بَشِّرِ الصّابِرينَ الَّذينَ اِذا اَصابَتهُم مُصيبَةٌ قَالوا اِنّا لِلَّهِ وَ اِنّا اِلَيهِ راجِعونَ. اُولَئِكَ عَلَيهِم صَلَواتٌ مِن رَبِّهِم وَ رَحمَةٌ وَاُولَئِكَ هُمُ المُهتَدونَ: صابران را نويد ده، آن¬ها كه چون مصيبتي بدان¬ها رسد، گويند: ما ازآنِ خداييم و به سوي او باز مي-گرديم. درودهاي پروردگارشان و رحمت او بر آن¬هاست و آن¬ها هدايت يافتگانند.» (بقره 2/155 ـ 157 )

امام سجّاد (ع) به درگاه خدا عرض مي¬كند: اَللّهُمَّ اجعَل اَوَّلَ يَومي هذا صَلاحاً وَ اَوسَطَهُ فَلاحاً وَآخِرَهُ نَجاحاً،‌ وَاَعُوذُ بِكَ مِن¬يَومٍ اَوَّلُهُ فَزَعٌ وَاَوسَطُهُ جَزَعٌ وَآخِرُهُ وَجَعٌ: خدايا، اوّل اين روز را صلاح و وسطش را فيروزي و آخرش را كامروايي قرار ده و از روزي كه اوّلش فزع و ترس و وسطش جزع و آخرش رنج است به تو پناه مي¬برم.» (مفاتيح، دعای روز دوشنبه)

وقتي كه ابراهيم فرزند عزيز پيامبر اكرم (ص) از دنيا رفت، اشك از چشمانش جاري شد، عبدالرّحمان عوف گفت: اي رسول خدا، مگر شما ما را از گريه نهي نفرمودي؟ فرمود: من شما را از نوحه¬گري و فريادهاي احمقانه به هنگام مصيبت نهي كرده¬ام،‌ ولي آن¬چه از من ديدي، عاطفه و رحمت است؛‌ و هركه عاطفه و رحم نداشته باشد، رحم نخواهد شد. آن¬گاه خطاب به ابراهيم فرمود: «ما به خاطر تو غمگين هستيم، دل مي¬سوزد و چشم مي¬گريد،‌ ولي چيزي كه خداي تعالی را به خشم آورد، نمي¬گوييم.» (بحارالانوار 79/90 )

پيامبراکرم (ص) فرمود: «اَلنِّياحَةُ عَمَلُ الجاهِلِيَّة: نوحه¬گري از اعمال جاهليّت است.» (بحارالانوار 79/103 )

اميرمؤمنان (ع) فرمود: اَلجَزَعُ يُعَظِّمُ¬المِحنَةَ: بی¬تابی محنت را بزرگ می¬کند. (غررالحکم، باب جزع، حديث 1284)

سماعة بن مهران گويد: امام کاظم (ع) به من فرمود: چه کاری باعث شد که حجّ را به جا نياوری؟ عرض کردم: قربانت شوم، بدهی بسيار دارم و مالم از دست رفت و بدهی که بر گردن من مانده از رفتن مالم سخت¬تر است؛ و اگر يکی از رفقايم مرا از آن وضع بيرون نمی¬آورد نمی¬توانستم بيرون بيايم. حضرت فرمود: «اگر صبر کنی حال خوشی پيدا می¬کنی که مردم به تو رشک می¬برند و اگر صبر نکنی، تقديرهای خدا انجام می¬شود؛ چه تو راضی باشی يا ناراضی.» (کافی، باب صبر، ح 10)

41 ـ جنود عقل و جهل

«سماعة بن مهران» گويد: امام صادق (ع) فرمود: «عقل و جهل ولشکريان آن¬ها را بشناسيد، تا هدايت شويد.» سماعه گويد: عرض کردم: قربانت گردم، تا شما شرح ندهيد، ما آگاه نخواهيم شد. امام (ع) فرمود: خداوند در آغاز از ميان روحانيّون عقل را از نور خودش آفريد؛ پس بدو فرمود: پس رو، او پس رفت؛ سپس فرمود: پيش آی، پيش آمد. خدای تبارک و تعالی فرمود: تو را با عظمت آفريدم و بر تمام آفريدگانم شرافت بخشيدم. آن-گاه جهل را تاريک و از دريای شور و تلخ آفريد و بدو فرمود: پس رو، پس رفت. فرمود: پيش بيا، پيش نيامد. فرمود: گردن¬کشی کردی؟ و او را از رحمت خود دور ساخت.

آن¬گاه خدا برای عقل 75 لشکر قرار داد. چون جهل عطای خدا را نسبت به عقل ديد، دشمنی او را در دل گرفت و عرض کرد: پروردگارا، اين هم مخلوقی است مانند من. او را آفريدی و تقويت نمودی، من ضدّ او هستم و بر او توانايی ندارم، آن¬چه از لشکر به او دادی به من هم عطا فرما. فرمود: می¬دهم. ولی بعد از آن اگر نافرمانی کردی، تو و لشکرت را از رحمتم بيرون می¬کنم. عرض کرد: خشنود شدم. پس 75 لشکر هم به او عطا کرد.

«نيکی وزير عقل است و ضدّش بدی وزير جهل. ايمان و ضدّش کفر. تصديق و ضدّش انکار. اميد و ضدّش نوميدی. عدل و ضدّش ستم. رضا و ضدّش نارضايتی. شکر و ضدّش کفران. چشم¬داشت رحمت خدا و ضدّش يأس از رحمتش. توکّل و ضدّش حرص. رأفت و ضدّش سنگ¬دلی. رحمت و ضدّش غضب. علم و ضدّش جهل. عفّت و ضدّش پرده¬دری. زهد و ضدّش دنياپرستی. مدارا و ضدّش خشونت. خداپرستی و ضدّش بی¬باکی و جسارت. تواضع و ضدّش تکبّر. متانت و ضدّش شتابزدگی. بردباری و ضدّش سفاهت و نابردباری. خاموشی و ضدّش بيهوده¬گويی. تسليم و ضدّش شکّ. صبر و ضدّش بی¬تابی. گذشت و ضدّش انتقام. بی¬نيازی و ضدّش فقر. توجّه و ضدّش غفلت. حفظ و ضدّش فراموشکاری. محبّت و پيوند و ضدّش قطع رابطه. قناعت وضدّش حرص. مواسات وضدّش منع. دوستی و ضدّش عداوت. وفا و ضدّش پيمان¬شکنی. اطاعت و ضدّش معصيت. خضوع و ضدّش برتری¬جويی. سلامت و ضدّش بلا. محبّت وضدّش کينه¬توزی. راستی و ضدّش دروغ¬گويی. حقّ و ضدّش باطل. امانت و ضدّش خيانت. خلوص و ضدّش آلودگی نيّت. شهامت و ضدّش خمودی. فهم و ضدّش کودنی. معرفت و ضدّش عدم عرفان. مدارا و ضدّش پرده¬دری. حفظ¬الغيب و ضدّش توطئه¬گری. کتمان و ضدّش افشاگری. نماز و ضدّش بی¬نمازی. روزه و ضدّش افطار. جهاد و ضدّش خودداری از جهاد. پيمان حجّ و ضدّش پيمان¬ حج شکستن. نگهداری سخنان و ضدّش سخن¬چينی. نيکی به پدر و مادر و ضدّش مخالفت و آزار. حقّ¬جويی و ضدّش رياکاری. معروف و ضدّش منکَر. پوشيدگی و ضدّش نمايش زينت. تقيّه و ضدّش افشای اَسرار. انصاف و ضدّش تعصّب. مصالحه و ضدّش کارشکنی. نظافت و ضدّش کثافت. حيا و ضدّش بی¬حيايی. ميانه¬روی و اعتدال و ضدّش تجاوز. راحت و ضدّش رنج. سهولت وضدّش سختگيری. برکت و ضدّش نقصان. تندرستی و ضدّش بيماری. اعتدال و ضدّش فزون¬طلبی. حکمت و ضدّش هواپرستی. وقار و ضدّش جلفی و سبکی. سعادت و ضدّش شقاوت. توبه و ضدّش اصرار بر گناه. پوزش طلبيدن و ضدّش مغرور بودن. جدّيّت و ضدّش سستی. دعا و ضدّش خودداری از دعا. نشاط وضدّش کسالت. شادی و ضدّش غم. الفت و ضدّش جدايی طلبی. سخاوت و ضدّش بخل.

سپس امام فرمود: اين لشکريان عقل به طور کامل جمع نمی¬شوند، مگر در پيامبر يا وصیّ پيامبر يا مؤمنی که خداوند قلبش را برای ايمان آزموده و شايستگی پيدا کرده است. ولی ساير دوستان ما بعضی دارای بخشی از اين لشکريانند و در راه تکميل و طرد لشکر جهل از خود می¬باشند و آن هنگام در درجه¬ی بالا با انبيا و اوصيا قرار می¬گيرند. و اين در صورتی است که آگاهی کافی نسبت به عقل و لشکريانش وجهل ولشكريانش حاصل شود. خدا ما را برای اطاعتش و کسب رضای او موفّق دارد.» ( کافی، کتاب عقل و جهل، حديث 14)

تعبير «جند و لشكر» كنايه از ابزار بودن غرايز و عواطف در خدمت عقل هستند.

و نيز از اين حديث برمی¬آيد، بين دو لشکر عقل و جهل هميشه نزاع است و انسان ميدان نبرد اين دو لشکر است؛ اگر جنود عقل يا جنود رحمانی غالب شوند، انسان اهل سعادت است و اگر جنود جهل و جنود شيطانی غالب شوند، انسان از اهل شقاوت است.


کتاب اخلاق اسلامی

دکتر رحمت الله قاضیان