سایت اصول دین


دیباچه


دکتر رحمت الله قاضیان

ديبـاچه.

بسم الله الرّحمن الرّحيم. سپاس بي¬حدّ و ستايش بي¬قياس، ذات بي¬مثالي را سزاست، که همه¬ اشياء به تسبيحش ناطق¬اند و دست اوهام و متخيّله از دامن فهمش کوتاه. آفريدگاري‌ كه عقل را، كه به اصول رأي و فروع نقل رهبر است، در بازار داد و ستد قياس¬ها نشاند، تا استدلال¬هاي يقيني يعني برهان را از استدلال¬هاي غيريقيني يعني شعر و خطابه و جدل و سفسطه بازشناسد، و حدّ هر كدام را معيّن نمايد، تا براي طالبان حقيقت، حقّ‌ از باطل معلوم گردد.

پروردگاري، که نوع انسان را از جنس حيوان به فصل «عاقله» ممتاز فرمود و وي را به خطاب «يَا اُولِي الألْبَابِ: اي صاحبان خرد.» (بقره ‌ 2/179) مختص گردانيد.‌

خداوندي كه به انسان توانائي فکر و نعمت بيان ارزاني داشت و وي را قوّه¬ تصوّر و تصديق مرحمت فرمود، تا بر جزئي و کلّي و بسيط و مرکّب عالم به اندازه¬ استعداد و توانش آگاهي يابد: «عَلَّمَ آدَمَ الأسْمَاءَ كُلَّهَا: همه¬ اسم¬ها را به آدم آموخت». (بقره 2/31)

و براي رهبري خرد «كتاب»‌ فرستاد، تا به راهنمايي آن حقّ از باطل و حُسن از قُبح و صدق از كذب و نفع از ضرر و خير از شرّ و سعادت از شقاوت باز شناسد، و در نتيجه به اندازه¬ي‌ توانايي و وسعش به ذات مقدّسش آشنا گردد و در راه عبادت او آن¬چه را شايسته است بداند و آن¬چه را بايسته است انجام دهد و به سعادت و نيك¬بختي ابدي نائل گردد.

خداوندي که براي انسان «ميزان» قرار داد، تا با برپا داشتن ترازوي عدل صدق از کذب و حُسن از قُبح بازشناسد و به ستم كشيده نشود. «وَ وَضَعَ الْمِيزَانَ؛ أَلَّاتَطْغَوْا فِي الْمِيزَانِ: و ميزان و ترازو نهاد،‌ تا در ميزان تجاوز و طغيان نكنيد.» (الرّحمان 55/8 و 7)

و در کتاب مُتقن خود گاهي به نحو قياس، زماني به استقراء و در وقتي به تمثيل تمسّک جست؛ و عقل صرّاف را در بازار داد و ستد قياس¬ها نشانيد، تا با تصرّف در مواد و صُوَر آن¬ها و عناصر ترکيبي ادلّه، براهين سره از ناسره بازشناسد.

و درود متّصل قلبي و سلام منفصل لساني بر تمامي انبيا و مرسلين، که پروردگار حکيم با آنان کتاب و ميزان فرستاد، تا در تصوّر کلمات و آياتش و در تصديق به حجج و بياناتش، مردم به قسط قيام کنند. «لَقَدْ أرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَيِّنَاتِ وَ أنْزَلْنَا مَعَهُمُ الْكِتَابَ وَ الْمِيزَانَ، لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ». (حديد 57/25)

خصوصاً بر جوهر اشرف امکان، حدّ تامّ نبوّت و رسم تامّ رسالت، علّت غائيه¬ي آفرينش، خاتم¬الأنبيا محمّد مصطفيٰ(ص)، كه كتاب و گفتار و كردارش تا برپايي رستاخيز بهترين الگو و سرمشق براي كساني است، كه طالب هدايت¬اند. چنان¬که خداوند مي¬فرمايد: «لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللهِ أسْوَةٌ حَسَنَةٌ: بي¬گمان رسول خدا براي شما سرمشقي پسنديده و نيکوست». (احزاب 33/21) و مي¬فرمايد: «ذالِكَ الْكِتَابُ لارَيْبَ فِيهِ هُدًي لِلْمُتَّقِينَ: اين كتاب بي¬ترديد هدايت براي متّقين است.» (بقره 2/2)

پيامبري ¬که امر شد تا باکساني که عقل ودل دارند با حکمت و برهان سخن گويد وبا کساني که قوّه¬ فهم برهان ندارند با موعظه¬ حسنه و خطابه اندرز گويد و با آنان¬که طريق انکار پيش¬¬گيرند، بامجادله ومناظره¬ نيکو دهان بندد واز انکار بازدارد: «اُدْعُ إِلَي سَبِيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ، وَجادِلْهُمْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ: (نحل¬ 16/125)

و سلام و صلوات بر قياس برهاني امامت و تمثيل وجودي ولايت، موجبه¬ي کلّيّه در ايجاد انوار و سالبه¬ي کلّيّه بر قلع کفّّار، نتيجه¬ي فلک هدايت و نقيض ظلمت جهالت، مظهرالعجائب علي بن ابي¬طالب و يازده اولاد معصومش(ع)، که براهين روشن پروردگار، حجّت¬هاي آشکار حضرت جبّار، نتايج حاصله از دو مقدمه¬ي نبوّت و ولايت و واسطه¬هاي دو حدّ عصمت و عدالت، شرايط انتاج علم و عمل و وسايل راه يافتن به مبدأ اوّل¬اند.

خدايا، متعلّمان حکمت را با الهام حقّ و تلقين صدق و توفيق خير مؤيّد گردان، و همّت¬هاي ايشان را به طلب كمال و طريق صواب و كسب فضايل مصروف دار و آنان را از کسالت و تضييع عمر مبرّا، از جهل گريزان، از شک به دور، از مغالطه برکنار، به برهان آشنا، با علم مأنوس، با يقين مطمئن و بر صراط مستقيم ثابت بفرما.

فصل مميّز انسان از موجودات ديگر همانا عقل اوست، و از آن¬جائي که فصل اخير شامل همه¬ي فصول و اجناس است؛ ازاين¬رو، در حقيقت بايد گفت: تمام حقيقت انسان همان عقل و فکر اوست. و به قول «مولوي»:

اي برادر تو همين انديشه¬اي مابقي تو استخوان و ريشه¬اي

«سقراط» در يکي از مکالمات خود به شاگردش «فيدون» مي¬گويد: بدترين مصيبت¬ها آن است، که کسي از تعقّل گريزان باشد.

نخستين فکري هم که براي هر انسان عاقلي پيش مي¬آيد، اين است که بداند چگونه و به وسيله¬ي چه کسي پديد آمده، چه مراحلي را طي مي¬کند و به کجا خواهد رفت؟ ولي تنها افراد معدودي، که قرين سعادتند، موفّق مي-شوند، که تحقيقاً به مبدأ و معاد خود، آگاهي يابند. چنان¬که امام علي(ع) فرموده است: رَحِمَ اللهُ ٱمْرَأً عَلِمَ مِنْ أَيْنَ وَ فِي أَيْنَ وَأِلَيٰ أَيْنَ؟: رحمت خدا بر کسي که دانست از کجا آمده و در کجاست و به کجا مي¬رود؟ (ملّا صدرا، مقدّمه اسفار)

روزها فكر من اين است و همه شب سخنم كه چرا غــافل از احوال دل خويشتنم

ز كجـــــــــا آمده¬ام، آمدنم بهر چه بود؟ به كجا مي¬روم؟ آخر ننمايي وطنم؟

بي¬ترديد هدف تمام حركات رفتاري و گفتاري هر انسان به طور فطري و عقلي، رسيدن به سعادت است؛ و بي¬ترديد در تطبيق مقصد كلّي سعادت و در تعيين و تشخيص راه رسيدن به سعادت بين افراد بشر اختلاف عظيم است، يعني بسياري از آن راه¬ها غلط و اشتباه است. بنابراين، اگر در رهسپاري راه سعادت، انسان داراي ميزان و معياري در درست بودن افكار و اعتقاداتش نداشته باشد، هرچند هم تلاش و كوشش كند، به بي¬راهه كشيده مي¬شود، و بسا هر چه بيشتر تلاش كند، بيشتر از راه راست و طريق سعادت دور مي¬شود.

به اتّفاق خردمندان، آن¬چه كه هم انسان را به سعادت مي¬رساند و هم حصول شرافت حقيقي براي انسان در گرو داشتن آن است، علم و دانش و حكمت است، كه تكاملي است كه در روح و روان وي حاصل مي¬شود و او را ذاتاً داراي شرافت مي¬سازد، نه مال و سيم و زر، كه عارضي هستند و حواشي و اضافاتي ناپايدار، كه در حقيقت ذات انسان تأثيري ندارند؛ و نه جاه و مقام كه اعتباري و اضافي و موهوم¬اند و بسته به نظر افراد مي¬باشند. و از طرفي، علم و دانش، صبغه¬‌ الاهي دارد؛ ازاين¬رو، نه فقط در روح و روان انسان جاي مي¬گيرد، بلكه با روح و روان وي يكي مي¬شود؛ و در نتيجه براي ابد هم با وي است.

و اصولاً، علم و دانش انسان را بر تمام ملك و ملكوت مسلّط مي¬سازد. چنان¬كه از آن¬جا كه با افاضات خداوندي، انسان به تمامي اسماء عالِم گرديد، فرشتگان مأمور شدند، كه بر وي سجده كنند؛ و در اثر علم و دانش به گفته¬ي حكما و عرفا، انسان عالمي صغير مي¬گردد، مشابه عالم كبير؛ از اين¬جاست، كه گفته¬اند:

هر آن كس ز دانش برد توشه¬اي جهاني است بنشسته در گوشه¬اي

روان، چون ز دانش شــد آراسته جهــــــاني بود پر ز هر خواسته

اوّلين دغدغه¬اي که پيامبران در پيروان خود به وجود مي¬آورند، دغدغه¬¬ مسئوليّت در برابر کلّ آفرينش و توجّه او به مبدأ و معاد بوده است. و اين «علم مبدأ و معاد» هم، همان علمي است، که فلسفه¬ اسلامي عهده¬دار بررسي و تحقيق عقلي و استدلالي در آن است و ساير مسائل مطروحه¬ در اين فلسفه، براي اثبات اين دو چيز مي¬باشد.

چنان¬كه پيامبر عظيم¬الشّأن اسلام(ص) دايره¬ كمال، به جانشين خويش در مقام إكمال فرموده است: «يَا عَلِيُّ، إِذَا عَنَّي النَّاسُ اَنْفُسَهُمْ فِي تَكْثِيرِ الْعِبَادَاتِ وَ‌ الْخَيْرَاتِ؛ فَأنْتَ عَنِّ نَفْسَكَ فِي إِدْرَاكِ الْمَعْقُولاتِ، حَتَّي تَسْبِقَهُمْ: اي علي، اگر خواهي از همه¬ مردم در بزرگي پيشي¬ گيري، راه دانش پيش گير؛ و هنگامي كه ديگران به افراط در عبادت رنج خويش مي¬دهند، تو روان خويش را در راه دانش به كار انداز.» (رهبر خرد، ص 5 به نقل از صراط المستقيم ميرداماد و او به نقل از رساله¬ معراجيّه¬ شيخ الرّئيس ابن¬سينا)

و در قرآن كريم هم با لطيف¬ترين و در عين حال مهيّج¬ترين اسلوب مردم را به تعقّل كه يگانه راه رسيدن به سعادت است، دعوت شده. چنان¬كه يك¬جا به طور قضيّه¬ي مانعة¬الخلوّ مي¬فرمايد: «قَالُوا لَوْ كُنَّا نَسْمَعُ أوْ نَعْقِلُ مَا كُنَّا فِي أصْحَابِ السَّعِيرِ: و ¬گويند: اگر مي¬شنيديم و مي¬انديشيديم اکنون در ميان دوزخيان نبوديم.» (ملك 67/10) و مي¬فرمايد: «إِنَّ فِي ذالِكَ لَذِكْري، لِمَنْ كَانَ لَهُ قَلْبٌ أوْ ألْقَي السَّمْعَ وَ هُوَ شَهِيدٌ: به راستي که در اين خبرها پندي است و تذکّري براي هر که دلي داشته باشد يا گوش فرادهد و گواه باشد.» (ق 50/37)

و قرآن کريم كه زبانه¬ي هر ترازوست مي¬فرمايد: «فَبَشِّرْ عِبادِ الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ، أُولئِكَ الَّذِينَ هَداهُمُ اللهُ وَ اُولائِكَ هُمْ أُولُوا الأَلْبابِ» (زمر20). خداي تعالي در اين كلامش آن دسته از بندگانش كه از نيكوترين آنچه را مي‏شنوند پيروي مي‏كنند به نويد رستگاري سرفراز و به هدايت‏شدگان و خردمندان ستوده است. برگزيدن سخن نيكوترين را ترازوي راستين بايد و آن جز با روش انديشه درست كه علم ميزان يعني منطق رهبر آن است راست نيايد.

خداي تغالي قرآن کريمش را برهان و نور خوانده است. «يا أَيُّهَا النَّاسُ قَدْ جاءَكُمْ بُرْهانٌ مِنْ رَبِّكُمْ وَ أَنْزَلْنا إِلَيْكُمْ نُوراً مُبِيناً» (نساء 175)، و در مقام احتجاج برهان مي‏طلبد و مي‏فرمايد: «قُلْ هاتُوا بُرْهانَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ‏» (نمل 65) و نور دانش است چنان¬كه از رسول الله ماثور است كه: «العلم نور يقذفه الله في قلب من يشاء».

نه تنها انسان بايد دين و آيين و گفتار و كردارش منطقي باشد، بلكه خداي سبحان در اوّل سوره جن از آن طايفه حكايت مي‏كند كه با منطق دليل قرآن را پذيرفتند و به دين اسلام ايمان آوردند: قُلْ اُوحِيَ إِلَيَّ أَنَّهُ اسْتَمَعَ نَفَرٌ مِنَ الْجِنِّ فَقالُوا إِنَّا سَمِعْنا قُرْآناً عَجَباً يَهْدِي إِلَي الرُّشْدِ فَآمَنَّا وَ أَنَّا لَمَّا سَمِعْنَا الْهُدي‏ آمَنَّا بِهِ‏: بگو به من وحي شده، که گروهي از جنّيان به قرآن گوش دادند و گفتند: ما قرآني شنيده¬ايم حيرت آور، که به راه راست هدايت مي¬کند؛ ما نيز بدان ايمان آورده¬ايم».

هر چند خداوند انسان را بر سرشت سخنگويي آفريد و زبان را وسيله سخن گفتن قرار داده است؛ اما بي¬ترديد آدمي نيازمند وسيله‌اي است كه سخنش را استوار دارد و از كژي باز دارد؛ ازاين¬رو انسان به قانوني نياز دارد، كه با رعايت آن زبان خود را از لغزش و خطا مصون دارد؛ و اين قانون همان دستور زبان است. هم¬چنين خداوند با قرار دادن قوۀ عاقله در سرشت انسان، او را به گونه‌اي آفريد كه فطرتا انديشمند است، اما با اين وجود آدمي در تفكراتش گاهي خطا مي‌كند، مثلاً چيزي که علت يك پديده نيست، علّت آن مي‌پندارد يا آنچه را نتيجه افكارش نيست، نتيجه افكارش مي‌داند؛ بنابراين، انسان نيازمند ابزاري است كه افكار و انديشه‌هايش را تصحيح كند و شيوه درست فكر كردن را به وي نشان مي‌دهد و او را به راه و روش استنتاج درست رهنمون سازد و اين همان «علم منطق» است.

آري هرچند تفکّر که رساننده انسان به سعادت است، فطري است؛ ولي از آن¬جا که اوهام با معقولات انسان مختلط گشته و فضايل و رذايل با هم مشتبه مي¬شوند:

اوّلاً، انسان در افکارش خطا مي¬کند، چنان¬که گاهي فکرش به «حدوث عالم» منتهي مي¬شود و گاهي به «قِدَم عالم»؛ و از اين دو فکر هم، مسلّماً يکي باطل است، وگرنه اجتماع نقيضين لازم مي¬آيد، که محال است؛ ازاين-رو، به ميزاني نياز دارد، تا عقايد وآراء مختلف را بدان موازنه نموده، زشت را از زيبا و پسنديده از ناپسند و درست و از نادرست و بالجمله سعادت از بدبختي و شقاوت، و جدا كردن حقايق از اوهام، باز شناسد؛ و محک و معياري مي¬خواهد، که نظريّات مختلف را بر آن عرضه دارد، تا سره از ناسره و حقّ از باطل بازشناسد، و خلاصه فکرش را از خطا مصون دارد. بنابراين، علم منطق يك علم آلي است؛ زيرا انسان با دانستن و به کار بردن قواعد آن به انسان قوانين عام و فراگير انديشيدن صحيح را مي‌آموزد و به راه¬هاي صحيحي دست مي¬يابد، که در افكار و انديشه‌هاي درست منتقل شود و به حقايق نامعلوم دست ‌يابد؛ بنا بر اين، «مجموعه¬ي قواعد و قوانيني که انسان را از خطاي در فکر باز مي¬دارد، و شيوه¬ي درست فکر کردن را به او مي¬آموزد «منطق» گويند».

ثانياً، هرچيزي و ازجمله هر علمي کليدي دارد و تا کسي آن کليد را نداشته باشد و راه باز کردن آن را نداند، نمي¬تواند از آن چيز و از آن علم استفاده کند. تمام علوم مخصوصاً فلسفه هم کليدي دارند وآن کليد «منطق» است. به-طوري¬که تا کسي منطق نداند، نمي¬تواند وارد علوم مختلف ـ مخصوصاً فلسفه ـ شود و از آن¬ها استفاده کند.

چنان¬که حکيم قدّوسي محقّق طوسي مي¬فرمايد: «چنان¬که به نادر افتد، که مردمي که نجارت ناآموخته، تختي نيک تواند تراشيد، به نادر افتد که مردمي منطق ناآموخته، علمي مکتسب بر وجهي کامل حاصل تواند کرد». (اساس الاقتباس، ص 4)

مقام محمود آدمي ادراك حقايق اشياء و رستگاري هر كس به دانش شايسته و كردار بايسته است كه دو بال مرغ جانند و با اين دو بال تواند به اوج عزّت خود پرواز كند. ترازوي سنجش درست از نادرست ومحك سره از ناسره علم ميزان است

آري اين صنعت برهان علم منطق است كه متكفّل احقاق حق و اثبات واقع و اهداي حكمت است؛ ولي استعدادها مختلف‏اند و هر كسي را بهر كاري ساخته‏اند، و همه افراد رنج تحمّل بار سنگين علم را نمي‏كشند و بدان دست نمي‏يابند، رسيدن به اين مقام كار هر كس نيست.

پردلي بايد كه بار غم كشد رخش مي‏بايد تن رستم كشد

معلّمان واقعي بشر و مكمّلان نفوس انساني، كه هدف عالي و نهايي مقدسشان به ثمر رساندن نهالهاي وجود انسانها و به مرتبه كمال نايل شدن آنها مي‏باشد، نظر اولي آنان تفهيم و تلقين حقايق به نفوس مستعده از راه برهان است كه حجّتي تمام و يقين‏آور است و چون طرف را شايسته آن نبينند از ايقانيات به اقناعيات روي آورند. يعني به راه خطابه درآيند و اعمال شايسته و پيراسته و اقوال آراسته وبايسته را به آنان تعليم مي‏دهند و طريقت و سيرت مردان حق را چه فعلي و چه قولي، در مقدمات خطابي خود به كار مي‏برند تا آنان را فرا راه رستگاري بدارند، اين است كه فرموده‏اند: برهان خواص را به كار آيد و خطابت عوام را. چنين معلماني دور از شان و خرد و هدف انساني آنهاست كه به ايراد قضاياي تخييلي و وهمي، و به كار بردن صناعت شعري و مغالطي ايجاد تاثيرات شعري و مغالطي در نفوس نمايند، و چون كساني را سر لجاج و عناد باشد و بخواهند با حق و اهل حق ستيزگي نمايند، و يا پنجه علمي دهند و كشتي علمي بگيرند با آنان به جدال برخيزند، آن هم به طريقه اي احسن كه غرض استنقاذ غريق يا دفع شر و فتنه است.

امام جعفر صادق (ع) در حديث معروف «توحيد مفضل» ارسطو را به بزرگي ياد مي‏فرمايد، كه وي مردم را از برهان وحدت صنع به وحدت صانع خوانده است.

ازاين¬رو، از آن¬جا که منطق مجموعه¬ي قوانين عقلي است، که به عنوان روش انديشه¬ي صحيح به کار مي¬رود، و عقل هم يکي از منابع معارف اسلامي (کتاب، سنّت، اجماع و عقل) مي¬باشد و هم تنها حاکم و قاضي در اصول دين است؛ زيرا حتّيٰ وحي، که مهم¬ترين منبع هر ديني از جمله اسلام است، بر کسي نازل مي¬شود، که داراي عقل و منطق است؛ و براي کسي که از عقل و منطق عاري است، تکليفي نيست؛ و درک وحي نيز بدون عقل و منطق امکان¬پذير نيست؛ معلوم مي¬شود، هم¬چنان که عقل و منطق وسيله و روش تحقيق انديشه¬هاي فلسفي هستند، وسيله و روش تحقيق استدلالات ديني و فقهي نيز مي¬باشند.

ازاين¬رو،گرچه منطق ازيونان وارد حوزه¬ي فرهنگ اسلامي شد؛ ولي چنان مورد پذيرش قرار گرفت، که نه تنها به عنوان کليد و مقدّمه¬اي بر فلسفه¬ي اسلامي در حوزه¬هاي علميّه و دانشگاه¬ها آموخته شد، بلکه به¬عنوان مقدّمه¬اي بر ساير علوم ديني هم¬چون فقه، اصول، کلام و غيره نيز قرارگرفت.

ثانياً، با توجّه به فوائد بسيار علم که بدون شک مهم¬ترين فايده¬ي آن تحصيل سعادت جاوداني است، و سعادت جاوداني نيز جز با کمال نفس حاصل نمي¬شود، و کمال نفس هم با تزکيه يعني پيرايش نفس از اخلاق ناپسند، و تحليه يعني آراستن نفس به صُوَر حقايق مي¬باشد، اهمّيّت منطق هم روشن مي¬شود، زيرا تا مقدّمه¬ي علم و راه و روش رسيدن به علم را ندانيم، نمي¬توانيم به خود علم هم دست يابيم، و به سعادت کامل برسيم. ازاين¬رو، منطق نردبان معرفت به سوي هر علم، و طريق اثبات هر مذهب و عقيده¬اي، و سبب يقين به هر مقصدي است، و تنها کسي از منطق مستغني است، كه به وحي الاهي مؤيّد باشد.

«فليسين شاله» دانشمند گران¬مايه غربي مي¬گويد: «منطق را مي¬توان به مطالعه وعلم حقيقت تعريف کرد؛ زيرا که ميان حقيقت و خطا امتياز مي¬گذارد و آن را مخالف يکديگر مي¬داند و يا ازآن جهت که در منطق نشان داده مي¬شودکه چگونه بايد انسان بايد براي وصول به حقيقت و احتراز از خطا استدلال کند». (فلسفه علمي، ص 23)

انسان با فراگرفتن قواعد منطقي، که چشمه¬هاي جوشان علم و معرفت¬اند، داراي ذوقي لطيف و حدسي صائب شده و مي¬تواند در مسائل علمي به سرعت پرواز نمايد. منطق براي رسيدن به مقام شامخ انسانيّت، که عرش خدا و مرتبه¬ي عقل اوّل و قلم است، راه را براي سالک راه علم آسان مي¬نمايد و او را از خطاي در فکر مصون مي¬دارد. ازاين¬رو، منطق از جمله فنوني مي¬باشد، که از دوره¬هاي بسيار قديم، بشر به اهمّيّت آن پي برده است، و در قرون جديد هم نه تنها از اهمّيّت آن کاسته نشده، بلکه بر اهمّيّت آن هم افزوده شده است.

تار و پود سرشت انسان بينش و كاوش است. برهان رهنماي عقل تا به سر منزل ايقان است. مقام محمود آدمي ادراك حقايق اشياء به نحو شهود است. رستگاري هر كس به دانش شايسته و كردار بايسته است كه دو بال مرغ جانند و با اين دو بال تواند به اوج عزت خود پرواز كند. شايسته را از ناشايسته نور برهان تميز مي‏دهد و بايسته را از نابايسته. ترازوي راستين سنجش درست از نادرست و محك سره از ناسره علم ميزان است و به تعبير ابن¬سينا درآغاز دانشنامه: «علم منطق علم ترازوست»

در رژيم ستم¬شاهي، استعمار چنان کليه¬ رشته¬هاي فرهنگ و معارف اسلامي از جمله فلسفه¬ اسلامي را درگوشه¬ انزوا برده و فرهنگ منحط غربي را در دانشگاه¬ها محافل علمي اين کشور گسترانده بود، که جوانان مي-پنداشتند، نه دين مبين اسلام مي¬تواند پاسخ نيازمندي¬هاي اين عصر را بدهد و نه فرهنگ وفلسفه ومعارف اسلامي مي¬تواند در مقابل فلسفه¬ها و مکتب-هاي غربي و فرهنگ غرب هماوردي کند.

حال که با رهبري پيامبرگونه¬ امام خميني ره و فداکاري و شهادت¬طلبي جوانان اين مرز و بوم انقلاب اسلامي ايران پيروز شده است، اين پيروزي تکاليفي براي دانشمندان در سطوح مختلف فرهنگ اسلامي ايجاد مي¬کند و آن¬ها را ملزم مي¬سازد، که با سعي و تلاش بيشتر از حريم مقدّس اسلامي و فرهنگ پرمايه آن با قلم و بيان روز دفاع کنند. مخصوصاً بر آشنايان به فلسفه-ي اسلامي، که وظيفه¬ي دفاع از اصلي¬ترين بنيان¬هاي دين (توحيد، معاد و نبوّت) را دارند، اين وظيفه بيشتر سنگيني مي¬کند و از آن¬ها مي¬خواهد که پاسخگوي شبهات مکتب¬هاي الحادي و انحرافي از يک طرف و تبيين اصول حقّه¬ اسلام از طرف ديگر باشند. و از آنجا که چنان¬که بيان خواهد شد، منطق براي کسب همه¬ علوم نقش بنيادين و اساسي دار، اميد است، که نشر اين کتاب در اشاعه¬ي فرهنگ و معارف اسلامي سهم ناچيزي داشته باشد.

ضمناً اين کتاب را به روح پرفتوح استاد عالي¬قدرم، نمونه¬ي زهد و تقوا و جامع علم و عمل «آيت الله آشيخ محمّدحسن حجّتي هرسيني» که در پرورش علمي و ديني اين¬جانب سهم وافري داشته است، اهدا مي¬نمايم.

دکتر رحمت الله قاضيان


کتاب منطق

دکتر رحمت الله قاضیان