سایت اصول دین


مقدّمات


دکتر رحمت الله قاضیان

مقدّمات.

1 ـ تاريخچه منطق

هرچند در مورد منطق تدويني بايد گفت: از مسلّمات است، که منطق با اين نظم و ترتيب، توسّط ارسطو تأليف يافته است؛ ولي دلايل زيادي وجود دارد،‌ كه بسياري از پايه¬ها و مايه¬هاي مطالب منطق، قبل از ارسطو وجود داشته است، از جمله:

1 ـ‌ اسكندر مقدوني، كه از شاگردان ارسطو بود، پول¬هاي فراواني براي تحقيقات در اختيار ارسطو قرار داد و ارسطو شاگردان زيادي به اطراف و اكناف دنياي آن روز از جمله ايران گسيل داشت و آن¬ها حاصل معلومات خود را براي ارسطو بردند و در اختيار وي گذاشتند و او به كمك اين شاگردان و معلومات گرد آمده از هر سو توسّط آنها دائرة المعارف بزرگي تدوين كرد، كه از منطق شروع مي¬شد و بعد از آن كتب ديگري در علوم مختلف مانند رياضيّات، طبيعيّات، الاهيّات واخلاق بود.

2 ـ‌ قبل از ارسطو،‌ در خود يونان نيز بعضي از قسمت¬هاي منطق به كار گرفته مي¬شد. چنان¬كه سوفسطاييان در خطابه و مغالطه مهارت داشتند. قبل از سوفسطاييان هم، حكماي «الئات» در برابر روش اهل حسّ، كه تنها به مشاهده و تجربه ارزش مي¬دادند، تنها تعقّل و استدلال عقلي را كاشف حقيقت مي¬دانستند و در استدلال شيوه¬ي جدل به كار مي¬بردند. چنان¬كه جدل¬هاي «زنون» از اين دسته حكما (الئاتيان) در مورد انكار حركت معروف است.

3 ـ دركلمات سقراط و نوشته¬هاي افلاطون، نكات منطقي بسياري هست و ارسطو كه شاگرد آن ها بوده، از اين نكات منطقي در تأليف منطق استفاده كرده است.

4 ـ اين نكته مسلّم است، كه سقراط چيزي ننوشته و به تدريس و تعليم شفاهي بسنده كرده است. و باز اين نكته امروز در تاريخ مسلّم مي¬باشد، كه افلاطون آن قسمت از مطالبي كه براي توده¬ي مردم باسواد مفيد بوده مي¬نوشته و مطالب فلسفي را براي اين¬كه به دست نااهلان نيفتد، نمي¬نوشته است. و قواعد منطقي بيشتر در مطالب فلسفي وجود دارند، تا مطالب غيرفلسفي. بنابراين، بايد گفت: بسيار بيشتر از اين قواعد منطقي، كه در نوشته¬هاي غيرفلسفي افلاطون وجود دارد، در گفته¬هاي فلسفي وي وجود داشته و ارسطو هم، كه شاگرد برجسته¬ي افلاطون بوده، به خوبي بدان¬ها آگاهي داشته است.

2 ـ منطق و ارسطو

فلاسفه¬ي اوّليّه¬ي يوناني براي كشف حقيقت فرض¬هاي مختلفي ارائه مي-كردند و نظام¬هاي فلسفي گوناگون و متّضادي تشكيل دادند، كه گرچه هركدام از آن¬ها حاوي مقداري از حقيقت بود؛ ولي چون به اصل يقيني و ثابت مورد قبولي نرسيده بودند و هر مكتبي ديگري را طرد مي¬كرد؛ نوعي بي¬اعتمادي نسبت به جهان شناسايي¬ها در صاحب¬نظران پيدا شد.

ابتدا اشخاصي چون هراكليتوس و پارمنيدس در باره¬ي اعتبار ادراك حسّي تشكيكاتي كرده بودند و زنن نيز آن استدلالات جدلي معروف را نموده بود. اين عوامل موجب شكّاكيّت خاصّي در مورد وصول به «معرفت يقيني» شد، كه حاصل آن سوفسطاييان بودند.

سوفسطاييان تمام ادراكات و آراء و عقايد بشري حتّيٰ بديهيّات اوّليّه را باطل و خيال محض ¬دانستند و هيچ ارزشي براي هيچ فكر و ادراكي قائل نشدند. سوفسطاييان آموزگاراني حرفه¬اي بودند، كه شهر به شهر دنبال شاگرداني مي¬گشتند، تا با اخذ اجرتي از آنان بدان¬ها بياموزند، كه چگونه در فنّ خطابه و مناظره مهارت پيدا كنند، تا بتوانند با تشبّث به لطايف¬الحيل در محكمه و دعاوي از خودشان دفاع كنند و راجع به هر گونه عقيده¬اي كه باشد ـ خواه حقّ يا باطل ـ بر حريف غلبه نمايند. از آن¬جا كه سوفسطاييان به مردم علم خطابه و جدل مي¬آموختند، به سوفيست (معلّم بيان) لقب يافتند؛‌ ولي چون خطابه و جدل را به طريق مغالطه به كار مي¬بردند، سوفيست به معني مغالطه¬گر به كار رفت.

يكي از سوفسطاييان معروف «پروتاگوراس» بود، كه مي¬گفت: «چيزي وجود ندارد؛ و اگر هم چيزي وجود داشته باشد، قابل شناسايي نيست؛ و اگر هم چيزي قابل شناسايي باشد، قابل انتقال به ديگران نيست». وي هم¬چنين مي¬گفت: «معيار هر چيزي انسان است؛ يعني هر حكمي با ادراك انسان مطابقت كند حقّ است، وگرنه باطل است. پس هرگاه دو نفر هر يك به خلاف ديگري حكم كنند، هر يك از آن دو فكر نسبت به خودشان حقّ است و با نسبت به ديگري باطل؛ چون اصولاً در خارج از ذهن انسان چيزي نيست، كه ادراكات انسان با آن¬¬ مطابقت كند يا نكند».

در اين زمان «سقراط» كه فيلسوفي خردمند با افكاري متين بود، عليه سوفسطاييان و نظريّات آنان قيام كرد؛ و در رهگذر مردم را نصيحت مي¬كرد، تا فريب سوفسطاييان را نخورند. بعد از سقراط، افلاطون نيز با بيان و قلم خود به باطل كردن افكار سوفسطاييان پرداخت.

بعد از افلاطون، ارسطو كه ابن¬سينا او را امام¬الفلاسفه و معلّم¬الحكما مي-نامد، به فكر افتاد، كه قوانيني تنظيم كند، تا با مراعات آن¬ها، ذهن انسان از خطاي در فكر مصون بماند. و بدين ترتيب، با آن¬كه قبل از تأليف منطق به وسيله¬ي ارسطو مطالب و قواعد منطقي تا حدود نسبتاً‌ زيادي وجود داشت؛‌ ولي ألحقّ و الإنصاف آن كس كه فنّ منطق را در حدود موضوع و مبادي مخصوص بيان نمود، و منطق را مرتّب ساخت، و ابواب آن را منظّم نمود، و بسياري از قواعد آن را ـ مخصوصاً‌ در مبحث قياس و اَشكال آن ـ استخراج نمود، و برهان را از جدل و مغالطه جدا ساخت «ارسطو» است، كه بين سال¬هاي 384 ـ 322 قبل از ميلاد مي¬زيسته است و اطلاق لفظ معلّم بر وي هم به خاطر تأليف و تدوين منطق بوده است.

هرچند ارسطو در زمينه¬هاي مختلف تأليف داشته و بر نسل¬هاي بعد تاثير گذارده، امّا تأثير تأليف وي در زمينه¬ منطق كه «ارغنون« (ارگانون) يعني آلت نام دارد، از همه¬ زمينه¬هاي ديگر بيشتر است؛ زيرا پيش از ارسطو نظم و ترتيب و قواعد و دستوراتي براي تفكّر و استدلال و درست به كار بردن عقل وجود نداشت؛ ازاين¬رو، وي براي اوّلين بار قواعدي براي تفكّر و استدلال در مجموعه¬اي به نام «منطق» ساخته و پرداخته كرد و ابواب آن را منظّم ساخت و مطالعه¬ي نظري آن را عملي ساخت.

خود «ارسطو» در کتاب «اغاليط» گفته است: «قواعد هر علم و فن به تدريج جمع مي¬شود و هرگز نمي¬توان گفت: علمي يک باره کامل و تمام وضع شده است؛ بلکه هميشه پايه¬ي علم، اوّل به دست شخصي گذارده شده است و آيندگان به صورت کامل¬تر بيرون آورده¬اند. من نيز از افکار و زحمات گذشتگان در فنون بسياري استفاده کرده ام؛ ولي بايد بگويم در قياس و برهان و جدل و مغلطه کسي قبل از من بحث نداشته و تنها من واضع آن¬ها بودم. آري، سوفسطاييان و بزرگشان گرگياس به مردم فنّ جدل و محاجّه را مي¬آموختند؛ ولي آنها اکتفا مي¬کردند به ياددادن دليل¬هاي عام و مسلّط کردن شاگردان به ترکيب مغالطات که به علم بيان نزديک¬تر بوده؛ ولي خود اين فن و موضوع و نتيجه¬ آن مورد توجّه آن¬ها نبوده و من به فکر خود آن را در مدّتي طولاني کشف کرده¬ام». (دکتر محمّد مفتّح، روش انديشه، ص 2)

بنا به قول «ابن سينا» در آخر «منطق الشّفا» ارسطو خودش به جمع آوري و تأليف منطق چنين اشاره کرده است: «جز يک سلسله ضوابط بدون تفصيل در قياسات چيزي از نياکان به ما نرسيده است؛ ولي تفصيل اين قياسات و قواعد و ضوابط آن¬ها و تشخيص قياسات منتج از غير منتج و ساير احکام منطقي را ما با کوشش و جدّيّت خود به دست آورده و بيان داشته¬ايم».

«كانت» بزرگ¬ترين فيلسوف غرب در ديباچه¬ «نقد عقل نظري» خود گفته: «منطق را ارسطو يك بار براي هميشه ساخت و پرداخت و تا كنون چيزي بر آن نيفزودند....

«ويل دورانت» مورّخ معروف امريکايي گويد: اين راه جديد انديشه، كه ارسطو ابداع كرده و خطوط اساسي آن را تعيين نمود، از بناهاي جاويدان فكر بشري است. (تاريخ فلسفه، ص 180)

«ابن¬سينا» نابغه¬ي شرق در پايان مغالطه از منطق¬الشفاي خود مي¬گويد: آيا كسي توانست از آن هنگام تا روزگار ما بگويد ارسطو در جائي كوتاهي ورزيده و بر آن چيزي افزوده باشد. آن¬چه او كرده است رسالت بلكه سرنوشت تا بدو مي¬رسد و مي¬ايستد و هيچ نمي¬گذارد، كه به ديگري بهره¬اي برسد. ما در اين زمينه موشكافي كرديم و هيچ نتوانستيم بر سوفسطيقاي او چيزي بيفزاييم، مگر اين¬كه چيزي را سربسته گفته باشد و ما آن را بازتر و روشن¬تر آورده باشيم.

3 ـ مسلمين و منطق

دانشمندان و حکماي اسلامي مطالب بسياري افزودند، از جمله:

1 ـ‌ تقسيم علم به تصوّر وتصديق¬که ظاهراً توسّط حكيم فارابي صورت گرفته است.

2 ـ تقسيم قضيّه به خارجيّه و ذهنيّه و حقيقيّه، توسّط ابن¬سينا.

3 ـ اعتبارات قضايا

4 ـ تکثير موجّهات

5 ـ تقسيم قياس به اقتراني و استثنايي

6 ـ اين¬كه نقيض قضيّه¬ مركّبه¬ جزئيّه، حمليّه¬ مردّدةالمحمول است نه چنان¬كه قدما پنداشته بودند، نقيض آن منفصله¬ مانعة¬الخلوّ مركّب از دو نقيض جزء اصل باشد.

7 ـ بيان نوعي ديگر از عكس نقيض، غير از آن¬چه كه وجود داشت.

8 ـ‌ تغييرات در ابواب منطق: مثلاً مبحث معرّف (حدود و رسوم) كه در باب برهان ازآنها بحث مي¬شد، به مبحث تصوّرات(بعد ازكلّيّات) انتقال دادند؛ زيرامعرِّف در حقيقت نتيجه¬ كلّيّات است و با تصوّرات بايد يك¬جا و قبل از مبحث تصديقات مورد بحث قرار گيرد. اين روش مطلوب، حتّيٰ مورد قبول اروپاييان قرار گرفت.

9 ـ‌ تفكيك قضيّه¬ي سالبة الطّرف از معدولة الطّرف.

10 ـ تحقيقاتي در مورد مقولات.

11 ـ مبحث عكس نيز، كه قبلاً‌ در جدل از آن گفتگو مي¬شد، توسّط ابن-سينا به آخر قضايا انتقال داده شد؛ زيرا عكس از احكام قضايا است.

12 ـ بسياري از مسائل نيز که قبلاً جزء منطق به حساب مي¬آمدند، فلاسفه¬ اسلامي دريافتند که بايد جزء مسائل فلسفي قرار گيرند و در فلسفه از آن¬ها بحث شود؛ چنان¬که مقولات را ارسطو و به تبع او ابن¬سينا جزء منطق آورده بود؛ ولي فلاسفه¬ي بعد از ابن سينا دريافتند، كه نظر منطق در باره¬ي‌ مقولات عرضي است نه ذاتي؛ ازاين¬رو بايد جزء مسائل فلسفي آورده شوند و جزء‌ فلسفه آوردند.

4 ـ كتاب¬هاي منطقي

كتاب¬هاي منطقي بسياري دانشمندان و منطق¬دانان اسلامي تأليف كرده¬اند، از جمله:

1 ـ‌ فارابي ملقّب به «معلّم ثاني» (357 ـ‌ 338 هجري قمري) كه پدر منطق اسلامي شناخته شده و بر آثار منطقي ارسطو شروحي نگاشته است. كتاب¬هاي معروف او در منطق عبارتند از: اوسط كبير و مجموعه¬اي كه از وي به نام «منطقيّات فارابي»‌ به چاپ رسيده است.

2 ـ ابوعلي سينا كه بزرگ¬ترين منطق¬دان اسلامي است، تأليفات متعدّدي در منطق دارد، از جمله: منطق شفا، منطق نجات، منطق اشارات‌ و منطق دانشنامه¬ي علايي.

3 ـ‌ زين¬الدّين عمر بن سهلان ساوجي، كه اثر منطقي وي «البصائرالنّصيريّه» است.

4 ـ‌ ابن¬رشد، كه كتاب¬هايش در منطق عبارتند از: الضّروري في¬المنطق، شرح كتاب مقياس،‌ شرح كتاب برهان، تلخيص برهان و تلخيص سفسطه.

5¬ ـ ¬شيخ ¬اشراق كتاب¬هاي منطقي متعدّدي نوشته اشت، از جمله: مطارحات، مشارعات، تلويحات و منطق حكمة الإشراق.

6 ـ‌ خواجه نصيرالدّين طوسي و كتاب¬هاي معروفش در منطق عبارتند از: اساس الإقتباس، منطق التّجريد و شرح منطق اشارات بوعلي سينا.

7 ـ قطب¬الدّين شيرازي و كتاب¬هاي مهمّ منطقي وي عبارتند از: بخش اوّل و دوّم درّة التّاج و شرح حكمة‌ الإشراق سهروردي، كه بخش اوّل آن در منطق است.

8 ـ «علّامه¬ي حلّي» برجسته¬ترين شاگرد خواجه نصيرالدّين و مهم¬ترين اثرش در منطق «جوهرالنّضيد في شرح كتاب التّجريد» مي¬باشد.

9 ـ قطب رازي از اعيان علماي شيعه بر كتب مهمّ منطقي شرح نوشته است. مانند: شرح شمسيّه كاتبي، شرح برمطالع¬الأنوار ارموي؛ «المحاكمات بين شرحي الإشارات»‌ كه داوري دو شرح اشارات فخر رازي و خواجه نصيرالدّين طوسي است.

10 ـ كتاب¬هاي منطقي ملّاصدرا عبارتند از: رسالة في التّصوّر والتّصديق، حواشي بر منطق حكمة الإشراق سهروردي واللّمعات المشرقيّة في الفنون المنطقيّه كه باعنوان منطق¬نوين توسّط دكترعبدالمحسن مشكوة¬الدّيني به فارسي ترجمه وشرح شده است.

11 ـ حكيم سبزواري كه مهم¬ترين تأليفش در منطق و فلسفه «منظومه» است.

اساتيد ديگري منطق¬هايي نگاشته¬اند، از جمله: منطق كبرا توسطّ ميرسيّد شريف جرجاني، الحاشيه علي تهذيب المنطق التّفتازاني توسّط ملّاعبدالله يزدي، المنطق توسّط استاد محمّدرضا مظفّر، رهبر خرد توسّط محمود شهابي.

منطق ارسطو در قرون وسطي در غرب نيز در حوزه¬هاي علمي مسيحيّت با اهتمام تمام تدريس مي¬شد؛ ولي با رنسانس كه بعضي از صاحب¬نظران مانند فرانسيس بيكن انگليسي و رنه دكارت فرانسوي بر آن اشكالاتي وارد كردند، از رونق آن كاسته شد؛ ولي ديري نگذشت، كه منطق ارسطو رونق خود را در غرب نيز بازيافت.

امروزه علاوه بر منطق صوري ارسطو و منطق علمي يا روش شناخت علوم، منطق¬هاي ديگري هم¬چون منطق رياضي، منطق ديالكتيك و منطق پراگماتيسم ظهور پيدا كرده است.

5 ـ منطق صوري و علمي

منطق را از يك نظر به دو قسم تقسيم مي¬كنند: منطق صوري و منطق علمي. در منطق صوري قواعد عمومي فكر و استدلال را مورد بررسي قرار مي¬دهند، كه اين رساله و امثال آن عهده¬دار تحقيق در آن هستند؛ ولي در منطق علمي، قوانين خصوصي¬اي كه فكر براي يافتن حقيقت در موارد خاصّي هريك از علوم مانند: رياضي، طبيعي، روانشناسي، تاريخ، جامعه¬شناسي و غيره بايد از آن¬ها تبعيّت كنند، تا به نتيجه¬ي مطلوب برسند، مطالعه مي¬شود. منطق علمي «متدلوژي» يا «روش تحقيق در علوم» يا «روش¬شناسي» نيز ناميده مي¬شود‌.


کتاب منطق

دکتر رحمت الله قاضیان