سایت اصول دین


عرفان نظري و عملي


دکتر رحمت الله قاضیان

عرفان نظري و عملي .

انسان و درک عرفانی

هر انسان عاقلی می¬داند، که خودش و واقعيّت¬های زياد ديگری هستند. از طرف ديگر، اعتراف دارد، که خودش و موجودات ديگر ناپايدارند و در واقع مانند آينه¬هايی هستند، که واقعيّت ثابت هستی را نشان می¬دهند. و به عبارت ديگر، جهان و پديده¬های جهان را همه آيات و نشانه¬هايی از حقيقت هستی که خدای جهان¬آفرين است، خواهد يافت که هيچ¬کدام از خود استقلالی ندارند؛ ازاين¬رو، به هر چه و به هر کس که می نگرد جز آن حقيقت که اين¬ها را می¬آورد و می¬برد نمی¬بيند. و چون چنين ديدی و نظری برايش حاصل شد همه چيز را فراموش می¬کند و سراسر وجودش را محبّت خدايی فرامی¬گيرد لذّتی که حاضر نيست درک آن را با هيچ لذّتی عوض کند.

اين همان جذبه¬ی عرفانی است که انسان خداشناس را به عالم بالا متوجّه کرده تا جايی که همه چيز را فراموش کرده و تنها به پرستش و ستايش خدای عالم و آدم وامی¬دارد و خدا را هم از راه محبّت پرستش می¬کند، نه به اميد ثواب و نه ترس از عقاب.

عرفا معتقدند كه تعلّقات چون وزنه¬اي سنگين بر پاي پرنده¬اي است كه هرقدر آن پرنده بال و پر زند، نمي¬تواند خود را از زمين بلند كند و پرواز و عروج كند و به قول «سعدي»

تعلّق حجابيست بي¬حاصلي چو پيوندها بگسلي واصلي

«ملّاصدرا»‌ مي¬گويد:

«‌مبادا كسي با هوش ناقص خود بپندارد گفته¬هاي بزرگان اهل معرفت، بدون برهان است. اگر گاهي مي¬بينيد، كه سخنان آن¬ها بر قوانين صحيح برهان تطبيق نمي¬كند، به دليل قصور ناظران و قلّت آگاهي و ضعف احاطه¬ی‌ آنان بر ضوابط برهاني است، وگرنه مرتبه¬ی مكاشفه¬ی‌ بزرگان اهل معرفت در رساندن يقين، فوق مرتبه¬ی‌ برهان است... پس چگونه ره-آورد برهان با مشاهدات عرفان مخالفت مي¬كند؟‌ بنابراين، برهان حقيقي هرگز با شهود كشفي مخالفت نمي¬كند، اگر چه متفلسفان و مقلّدان آنان گاهي از قبول ره آورد عرفاني امتناع مي¬ورزند.»‌ (‌اسفار 2/315)

و «مولوي» گويد:

ما به فلك بوده¬ايم، يار مَلَك بوده¬ايم باز همانجا رويم، جمله كه آن شهر ماست

باري، عرفان دارای دو بخش است: نظری و عملی.

1 ـ عرفان نظری

عرفان نظری يعنی جهان¬بينی و بينش عرفانی و به تعبيري عرفان فلسفي که همان بينش و تفسير و جهان¬بيني عارف از هستی است، كه با تفسير فيلسوف از هستی تفاوت و تباين اساسي دارد، تا چه رسد به غيرفيلسوف. يعني عارف در باره¬ی خدا، اسماء‌ و صفات او، انسان و عالم، هر يك تفسيري دارد كه با تفسير ديگران از اين امور متفاوت است.

از جمله: از نظر فيلسوف الهی هم خدا اصالت دارد و هم غير خدا؛ منتها خدا واجب الوجود است و غير خدا ممکن الوجود و معلول واجب¬الوجود و قائم به او؛ ولی از نظر عارف تمام اشياء و موجودات ماسوی الله اسماء و صفات و شئون و تجلّيّات خداوندند نه اموری در برابر او و نه حتّی به عنوان معلول او.

«مولوي» در ديوان شمس مي¬گويد:

غير خدا در دو جهان هيچ نيست هيچ مگو غير كه آن هيچ نيست

اين كمر هستي موهـــــــوم را چون بگشايي،‌ به ميان هيچ نيست

اوست گل و سبزه و باغ و بهار غير در اين باغ جهـان هيچ نيست

فيلسوف می¬خواهد هستی را چنان¬که هست باعقلش بشناسد؛ ولی عارف می¬خواهد با سير و سلوک به حقيقت هستی که خداست برسد و متّصل گردد و آن را شهود کند و در بساط قرب الهی از وجود خود فانی و به وجود خداوند باقی گردد.

غايت فيلسوف «فهميدن»‌ و «‌دانستن»‌ است و هدف عارف«‌رفتن و ديدن»‌. نهايت سعي فيلسوف درست فهميدن است؛‌ در حالي كه عزم عارف بر شهود و نيل به حقايق است.

و به عبارت سوّم، فيلسوف با كمك دلايل علمي و منطقي برآنست كه به حقايق امور پي برد؛‌ و حال آن¬كه عارف از راه رياضت و صفاي باطن و شهپر عشق به كشف و شهود حقايق مي¬رسد؛ يعني آنچه كه فيلسوف با مدّت¬ها تفكّر و مقدّمه¬چيني بدان مي¬رسد، عارف در يك دَم از طريق كشف و شهود مي¬بيند و با تمام وجود احساس مي¬كند.

حقايق موجود در قرآن و سنّت، منشأ تحوّلات بزرگي در عالم علم و معرفت گرديد و منشأ بحث و كنجاوي در مسائل مختلف ـ مخصوصاً در معارف و علوم عقلي گرديد. رسول اكرم6 ‌ اسلام وقتي به عوالم فوق عالم مادّه رسيد، بعد از شهود جميع حقايق، با شريعت و كتاب و سنن و آدابي جامع و وسيع از جانب حقّ مأمور ارشاد خلايق گرديد.

همان¬طوري كه علوم انبيا و اوليا خالي از اشتباه و خطاست، هرکس هم تقواي الهي پيشه كند و بر عبادات و طاعات شرعي مواظبت نمايد، به چنين علم يعنی عاری از خطا و اشتباه می¬رسد. ولي تا شخص در درجه¬ی اوّل عالم به اعتقادات صحيح اسلامي و احكام شريعت اسلامي نباشد و آن¬گاه آن¬¬ها را انجام ندهد، حُجُب ظلماني و نوراني از جلو او برداشته نمي¬شود و خداوند تعالي علوم حقيقي را بر دلش اشراق نمي¬كند. قرآن¬كريم ‌فرموده: «وَاتَّقُوا اللهَ وَ يُعَلِّمُكُمُ اللهُ: از خدا پروا کنيد و خدا شما را تعليم مي¬دهد.» (بقره 2/282)

در حديثي رسول اكرم (ص) فرموده است: «لَولا تَكثيرٌ في كَلامِكُم وَ تَمريجٌ في قُلوبِكُم، لَرَاَيتُم مااَري وَ لَسَمِعتُم ما اَسمَعُ: هرگاه زيادی در گفتارتان و دل¬هايتان چراگاه هر حيواني نبود، می¬ديديد آن¬چه من می¬بينم و می¬شنيديد آنچه من می¬شنوم». (الميزان 5/292)

علمي هم كه خدا از طريق اشراق به انسان تعليم دهد، علم لدّني است و عاري از خطا و اشتباه است؛ چه هرگاه نفس از رذائل پاك گرديد و به فضايل و مكارم اخلاق آراسته گشت، سالك لياقت قرب حقّ و مقام فنا در توحيد و اتّصال به حقّ پيدا مي¬كند و از سرّ وحدت آگاه مي¬گردد. و چون از سرّ وحدت آگاه گشت، محلّ ظهور و تجلّي انوار الهيّه مي¬گردد و به حقايق مربوط به مبدأ و معاد آگاه مي¬گردد. چنان¬كه نبيّ مكرّم اسلام (ص) مدّت¬ها به غار حرا مي¬رفت و دور از غوغاي زندگي به عبادت و نماز و روزه و راز و نياز با خدا مي¬پرداخت. ائمّه¬ی معصومين: شبانروزي هزار ركعت نماز مي¬خواندند؛ چنان¬كه آن شخص از امام سجّاد (ع) پرسيد: چرا پدرت اين¬قدر كم بچّه داشت؟‌ فرمود: پدرم آن¬قدر شبانروز غرق در عبادت بود كه من تعجّب مي¬كنم، چگونه داراي فرزندي مثل من شد؟

و از همين¬جا هم فرق بين معارف اهل كشف با اهل برهان معلوم مي-گردد؛ چه اهل برهان از يك طرف از ادراك بسياري از معارف عاجزند؛ و از طرف ديگر، چون از ماوراء حجاب به واقع علم پيدا مي¬كنند؛ ازاين¬رو، علمشان آميخته با اشتباه است؛‌ چنان¬كه مطالب بسياري كه فلاسفه¬ی گذشته با دليل و برهان به اثبات رسانيده بودند، فلاسفه¬ی بعدي با دليل و برهان رد كردند و به مطالب ديگري معتقد گشتند؛ در حالي كه اهل كشف كه علمشان بلاواسطه مأخوذ از حقّ است، نه فقط به بسياري از حقايق كه اهل برهان بدن نرسيده¬اند، مي¬رسند؛ حقايق را هم به شهود مي¬يابند؛ ازاين¬رو، علمشان همچون انبيا و اوليا خدشه¬ناپذير است. خود اهل نظر هم اذعان دارند، كه علم حاصل از كشف و شهود عرفا بر علم نظري آنان برتري دارد؛ چنان¬كه رئيس-الفلاسفه ابن¬سينا در اواخر عمر بدين نتيجه رسيد و مقامات عارفين وي در اشارات، كه آخرين تأليف وي است گواه بر اين مطلب است.

و اين بدان خاطر است كه در اثر رياضات شرعي و عبادات ديده¬ی دل انسان چنان بينا مي¬گردد و روح او چنان صيقل داده مي¬شود و مصفّا مي¬گردد، كه به بواطن اشيا بي¬واسطه شهود علمي پيدا مي¬كند؛ چنان¬كه خداوند در مورد حضرت ابراهيم (ع) مي¬فرمايد: «كَذالِكَ نُرِي اِبراهيمَ مَلَكوتَ السَّماواتِ وَالاَرضِ وَ لِيَكونَ مِنَ الموقِنينَ: اين چنين ملكوت آسمان¬ها و زمين را به ابراهيم نشان داديم، تا اهل يقين گردد.» (انعام 6/75)

و چون بدين مقام از تهذيب و تزكيه رسيد، خدا را بالعيان در همه چيز مي¬بيند. چنان كه از مولَي الموالي اميرالمؤمين (ع) نقل است كه فرمود: «مَارَاَيتُ شَيئاً اِلَّا وَ رَاَيتُ اللهَ قَبلَهُ وَ بَعدَه و مَعَهُ:‌ هيچ چيز را نديدم، مگر اين¬كه خدا را قبل از آن و بعد از آن و با آن ديدم.»‌

از «جنيد» پرسيدند:‌ «‌مَاالدَّلِيلُ عَلي وُجُودِ الصَّانِعِ؟ گفت:‌ اَغنَي الصَّباحُ عَنِ المِصباحُ‌: ‌روز را حاجت به چراغ نيست.» (شرح¬گلشن راز، ص 69)

«مولوي»گويد:

بنــــــــد معقولات آمد فلسفي شهسوار عقلِ عقـــــــــــل آمد صفي

عقل دفترها كند يكسر سيــــــــاه عقلِ عقـــــــــل آفاق دارد پر ز ماه

عقل سرتيز است ليكن پاي سست زان¬كه دل ويران شدست و تن درست

بحث عقلي گر درّ و مرجـــان بود آن دگر باشد كه بحث جـــــــــان بود

«شاه نعمت الله ولي» در جلد چهارم «‌رسائل‌»‌ش مي¬گويد: معرفت عارف از ديده بود، عارف از ديده مي¬گويد و عاقل از شنيده:‌

عارفان ديده¬ا¬ند و مي¬گويند عاقلان از شنيده مي¬جويند

و «اقبال لاهوري» نيز در مورد تفاوت ميان فلسفه و عرفان مي¬گويد:

كار حكمت ديدن و فرمودن است كار عارف ديدن و افزودن است

آن بسنجـــــــــد در ترازوي هنر اين بسنجــــــد در ترازوي نظر

لقاءالله در اين دنياست: عرفای اسلامی و نيز حكما برآنند، كه انسان در همين جهان بايد مراحل كمال آن دنيا را طيّ كند. چنان¬كه قرآن کريم در اين مورد فرموده است: «مَن كانَ في هذِهِ اَعمی، فَهُوَ في الآخِرَةِ اَعمی وَ اَضَلُّ سَبيلاً: هركه در اين دنيا كور دل باشد، در آخرت هم كور دل وگمراه¬تر خواهد بود.» (اسراء 17/72)، و اگر كسي در اين دنيا چشم دلش باز نشود، در آن دنيا نيز كور دل و كور باطن خواهد بود.

بنابراين،آنچه به نام «لقاءالله» هم در قرآن آمده، بايد در همين دنيا براي انسان حاصل شود، نه اين¬كه آنچنان كه بعضي قشريّون پنداشته¬اند در اين دنيا تنها بايد يك سلسله اعمال و اوراد بدون حضور قلب انجام دهند، در آن دنيا ديگر حتماً‌ به لقاءالله خواهند رسيد؛ بلكه عرفا معتقدند، تنها در اين دنياست كه انسان بايد با عبادت مخلصانه و با آگاهي و حضور قلب كه از آن به « نقد »‌ تعبير مي¬شود، به لقاءالله برسد.

به قول حافظ:

من كه امروزم بهشت نقد حاصل مي¬شود وعده¬ی فرداي زاهد را چرا باور كنم؟

فروغي بسطامي نيز گويد:

كي رفته¬اي ز دل كه تمنّــا كنم تو را كي بوده¬اي نهفته كه پيدا كنم تو را

غايب نبوده¬اي كه شوم طالب حضور پنهـان نبوده¬اي كه هويدا كنم تو را

با صد هزار جلوه برون آمدي كه من با صد هزار ديده، تماشـا كنم تو را

2 ـ عرفان عملی

از نظر عرفا، نه تنها علم از عمل جدا نيست، بلكه علم حقيقي تنها در نتيجه¬ی‌ عمل و اجراي برنامه¬هاي معيّني براي سالك حاصل مي¬شود. در بخش عرفان عملی که «سير و سلوک» يا «‌حالات و مقامات انسان در سير و سلوك به سوي حقّ»‌ ناميده می¬شود و از بدايات شروع مي¬شود و با پشت سر گذاشتن مراحل و منازلي و رسيدن به احوال و مقاماتي كه از آن به طريقت تعبير مي-كنند، به نهايات كه منتهي اليه آن فناي در حقّ و بقاي به اوست، منتهي مي-شود. ازاين¬رو، عرفان عملي (طريقت)‌ مقدّمه¬ی عرفان نظري است.

عرفان عملي مانند اخلاق است؛ زيرا در آن وظائف و روابط انسان با خودش و با جهان و با خدا بيان می¬شود. بدين معنی که در اين بخش از عرفان بيان می¬شود که «سالک» برای اين¬که به قلّه¬ی منيع انسانيّت يعنی «توحيد» برسد از کجا بايد شروع کند و چه منازل و مراحلی را بايد به ترتيب طی کند و در هر منزلی در بين راه چه احوالی برای او رخ می¬دهد و چه وارداتی بر او وارد می¬شود و به چه مقاماتي مي¬رسد.

به عبارت ديگر، عرفان عملی عبارت است از بيان حالات و مقامات سالک الی الله از اوّلين منزل که «يقظه» يعنی بيداری شروع می¬شود تا به آخرين منزل که منزل وصول به حق و «لقاء الله» است و از آن تعبير به توحيد می¬کنند. يعني از نظر عارف، توحيد حقيقي جز با وصول به حقّ حاصل نمي-شود؛ و چون انسان به خدا رسيد مظهر کامل همه¬ی اسماء و صفات الهی می-شود و به اصطلاح آئينه¬ای می¬شود، که ذات حقّ در او تجلّی می¬کند.

عرفا برای رسيدن به توحيد که فنای فی الله و بقای بالله است عبور از يک سلسله منازل و مراحل که آن¬ها را «سير و سلوک» می¬نامند، لازم و ضروري مي¬دانند. در سير و سلوك عرفاني، سالك براي رسيدن به اين مقام منيع يعني توحيد، بايد از شهوات و لذايذ بسياري چشم¬پوشي كند و با هواها و خواسته¬هاي نفساني همچون حبّ مال و جاه و مقام و نام و نشان كه در بيان نبوي از آن به «جهاد اكبر» تعبير شده است، با كوشش بي¬امان مبارزه نمايد و نه فقط بر انجام واجبات و دوري از محرّمات بايد مواظبت كند، بلكه بر قلّت طعام و خواب و حرف زدن و حتّي فكر كردن در غير حقّ بكوشد و دائماً‌ با طهارت در حال ذكر و نماز و قرائت قرآن و روزه به سر برد.

مردن تن در رياضـت، زندگي است رنج اين تن، روح را پايندگي است

اين رياضت¬هاي درويشان چراست؟ كان بلا بر تن، بقاي جـــان ماست

تكميل عقل عملي براي تصفيه¬ی نفس از رذائل و زدودن كدورات از صفحه¬ی دل و تحليه به فضايل با رياضت¬هاي شرعي و انجام اعمال صالحه و اجتناب از اعمال ناپسند، شرط اساسي سلوك الي الله است؛ ولي بايد دانست كه اين حرف¬ها گفتنش آسان است؛ ولي تصفيه¬ی باطن از كدورات عالم طبيعت و پشت¬پا زدن به نشأه¬ی محسوسات براي انساني كه وليده¬ی طبيعت است، بسيار مشكل است؛ ازاين¬رو، اشخاصي همچون بسياري از دروايش و قلندران و صوفيان، دم از كشف و شهود و ملكوت و جبروت و لاهوت مي¬زنند، در حالي كه نه فقط آداب سير و سلوك را به جا نياورده¬اند؛ بلكه حتّي مسائل شرعي نماز و روزه و خمس و زكات و غيره را خوب بلد نيستند؛ و حتّي گاهي به اسم اين كه ما به حقيقت رسيده¬ايم‌ و اين دستورات شرعي براي كساني است كه هنوز مبتدي هستند و به حقيقت نرسيده¬اند، از انجام اين تکاليف هم شانه خالی می کنند. ولی اين¬ها بايد رسيدن به قرب به خدا را هم به گور ببرند، تا چه رسد به اين¬كه به فناي في¬الله و وصول به حقّ رسند.

گفته¬اند: چون مولانا آواز مؤذّن شنيدي، به عظمتي تمام بر سر زانوها قيام نمودي و گفتي: نامت بماناد تا ابد،‌ اي جان ما روشن به تو، و سه بار بگفتي و سر نهادي؛ آن¬گاه برخاستي و به نماز شروع كردي و گفتي:

اي نماز و روزه و حجّ و جهـاد هم گواهي دادن است از اعتقــــاد

هديه¬ها و ارمغان¬ها و پيشكش شد گواه آن¬كه هستم با تو خوش

امام صادق (ع) فرمود: ‌اَلقَلبُ حَرَمِ الله، فَلايَسكُن في حَرَمِ اللهِ غَيرِ اللهِ.»‌ يعني قلب حرم خدا ست، پس در حرم خدا غير خدا را ساكن نگردان.»‌ (ولايت تكويني، يادنامه علّامه‌ طباطبائي، ص 81)


کتاب عرفان

دکتر رحمت الله قاضیان