سایت اصول دین


آيه ي ولايت


دکتر رحمت الله قاضیان

2

ـ آيه ي ولايت.

ولايت يکی از ارکان اصلی و آموزه¬های اساسی اساسی دين مبين اسلام و بلکه به تعبيری، اساسی¬ترين آموزه¬ آن است. روايات متعدّدی اسلام را بر پنج پايه استوار دانسته¬اند و از ميان آن¬ها مهم¬ترين رکن شمرده شده است. ازجمله امام صادق(ع)فرموده: بُنِیَ الاِسلامُ عَلیٰ خَمسٍ: عَلَی الصَّلوٰةِ وَالزَّکوٰةِ وَالصَّومِ وَالحَجِّ وَالوِلايَةِ وَلَم يُنادِ بِشَیءٍ کَما نودِیَ بالوِلایَةِ: اسلام بر پنج پايه استوار است: بر نماز و زکات و روزه و حج و ولايت و ¬چنان¬که به ولايت فراخوانده شده، به چيز ديگری فراخوانده نشده است». (بحار، ج 68، باب 27، روايت 1)

از سوی ديگر، بنا بر آنچه در روايات تصريح شده، مقصود از ولايت «ولايت اهل بيت (ع)و در رأس آن¬ها ولايت و رهبری اميرالمؤمنين علی(ع)پس از پيامبر گرامی اسلام(ص) و رهبری آن بزرگواران است، نه دوستی و محبّت آنان.

و نيز بايد توجّه داشت، که آنچه در زمان غيبت امام زمان (ع)مطرح است، در واقع همان ولايت اهل بيت (ع)است و امروزه هم به عنوان اساسی¬ترين رکن اسلام است.

يکي از آيات¬ امامت و خلافت علي(ع)آيه¬ي ولايت است: «اِنَّما وَلِيکُمُ اللهُ وَ رَسولُهُ وَالَّذينَ آمَنوا الَّذينَ يُقيمونَ الصَّلاةَ وَ يُؤتونَ الزَّكاةَ وَ هُم راكِعونَ». (مائده ¬5/ 55)

«ولی» به سه معنی است: يکی يار و ياور و ناصر، دوّم دوست و رفيق و سوّم سرپرستی و صاحب اختيار, و در اين آيه به معنی سرپرست و صاحب اختيار است؛ زيرا اوّلًا: «انّما» كه در صدر آيه آمده دليل بر حصر است, يعنی فقط اين سه دسته ولیّ مؤمنان هستند، نه غير آنها؛ در حالی كه اگر ولیّ به معنای يار و ياور يا دوست باشد حصر معنی نخواهد داشت؛ زيرا واضح است كه كسان ديگری يار و ياور و دوست مؤمنان هستند، علاوه بر اين كه اگر ولی به معنای يار و ياور يا دوست باشد، اين همه قيد برای‏ «اَلَّذِينَ آمَنُوا» لازم نبود، كه در حال اقامه نماز زكات بدهند. زيرا همه مؤمنان، حتّیٰ در غير حال نماز و بلكه حتّیٰ مؤمن بی‏نماز، می¬تواند يار و ياور و دوست برادر مسلمان خويش باشد؛ بنابراين، از كلمه «انّما» كه دلالت بر حصر می¬كند و قيود متعدّدی كه در مورد «الَّذِينَ آمَنُوا» آمده است، استفاده‏ می¬شود كه ولايت در آيه شريفه نه به معنای نصرت و ياری است و نه به معنای دوستی؛ بلكه تنها به معنای سرپرستی و صاحب اختيار بودن است. يعنی ولي و سرپرست شما تنها خدا و رسولش و مؤمناني هستند، که نماز مي¬گزارند و در حال رکوع انفاق مي¬کنند.

ثانياً: آيه 56 سوره¬ی مائده، كه بعد از آيه مورد بحث آمده است، بهترين قرينه و دليل بر مدّعای ماست؛ زيرا خداوند متعال در اين آيه می¬‏فرمايد: «وَ مَنْ يَتَوَلَّ اللهَ وَ رَسُولَهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا؛ فَإِنَّ حِزْبَ اللهِ هُمُ الْغالِبُونَ: ‏و كسانی كه ولايت خدا و پيامبر او و افراد با ايمان را بپذيرند، (پيروزند؛ زيرا) حزب و جمعيّت خدا پيروز است.

سائلي وارد مسجد شد و اظهار نياز کرد؛ امّا کسي به او چيزي نداد، علي(ع)که در رکوع بود، انگشترش را به آن سائل داد. در اين موقع فرشته¬ي وحي نازل شد و اين آيه را بر پيامبر(ع)خواند. پيامبر(ص) رهسپار مسجد شد و در خارج مسجد به سائل برخورد کرد، از او پرسيد: آيا کسي به تو چيزي داد؟ سائل گفت: بله يا رسول الله، آن شخص، با اشاره به علي(ع) اين انگشتر را به من داد. پيامبر(ص) پرسيد: درچه حال بود؟ گفت: درحال رکوع. در اين حال پيامبر(ع)صدا را به تکبير بلند کرد، و آيه¬ي فوق را که در شأن علي(ع) نازل شده بود و به «آيه¬ي ولايت» معروف شد برمردم تلاوت نمود.

حال ببينيم مراد از «وَالَّذِينَ آمَنُوا ... راكِعُونَ» كيست؟ برای پاسخ به اين سؤال بايد بدانيم كه در ميان راويان، مفسّران، دانشمندان و علماء شيعه و اهل سنّت، هيچ كس، جز «علی» را مصداقی برای آيه ذكر نكرده است. بنابراين، اجماع همه علماء مسلمان بر اين است كه بجز علی هيچ كسی مصداق آيه شريفه نيست. از سوی ديگر، برای جمله «وَالَّذِينَ آمَنُوا ...» لااقل يك مصداق وجود داشته است، پس حتماً آن نفر، جز علی بن أبي¬طالب ع نبوده است.

مرحوم محدّث بحرانی در غاية المرام 24 حديث از منابع اهل سنّت و 19 روايت از منابع و مصادر شيعه نقل كرده است، كه مجموعاً 43 حديث می‏شود.

علّامه امينی در الغدير، از 20 منبع معروف اهل سنّت رواياتی پيرامون آيه شريفه منابع معروفی چون تفسير طبری‏، تفسير اسباب النّزول‏، تفسير فخر رازی، تذكره‏ سبط ابن جوزی و الصّواعق‏ ابن حجر و نورالابصار شبلنجی و تفسير ابن كثير، درّمنثور سيوطی، تفسير نيشابوري، روح¬المعاني آلوسی، ذخائرالعقبيٰ از قاضي¬ شوکاني ص 88، اسباب¬النّزول واحدي ص 148، لباب¬النّقول سيوطي¬ص¬90، تذکره¬ سبط ابن-جوزي ص 18 نورالابصار شبلنجي ص 105 الکافي¬الشّاف ابن¬حجر ص 56، کنزالعمّال حديث شماره 6137

به نقل آلوسي در تفسير روح¬المعاني و گنجي شافعي در «كفاية الطّالب» و بسياري ديگر «حسّان بن ثابت» شاعر معروف پيامبر(ع) با خطاب به علي(ع) چنين گفته است:

وَ اَنتَ الَّذي اَعطَيتَ اِذ كُنتَ راكِعاً زَكاةُ، فَدَتكُ النَّفسُ يا خَيرَ راكِعِ

فَاَنزَلَ فيكَ اللهُ خَيــــــــــــرَ وِلايَةٍ وَ‌ بَينَها في مَحكَمــــــاتِ الشَّرايِعِ

تو بودي كه در حال ركوع زكات دادي، جان فدايت، اي بهترين ركوع¬كنندگان. و به ¬دنبالش خدا بهترين ولايت را در باره¬ي تو نازل كرد وآن را در قرآنش تبيين نمود.

در شعر ديگري، كه «سبط ابن¬جوزي»‌ از حسّان بن ثابت نقل كرده، چنين گفته است:

مَن ذا بِخاتَمِهِ تَصَدَّقَ راكِعاً وَ اَسَرَّها في نَفسِهِ اِسراراً !

چه¬كسي انگشترش را درحال ركوع صدقه داد و آن را در دلش پنهان ساخت؟

اشكال¬ها: 1 ـ بعضي گفته¬اند: «ولي» در اين¬جا به معني ناصر و ياري¬دهنده است.

پاسخ:‌ آنچه در مقام صدقه با نزول آيه تناسب دارد، ولي به ¬معناي رسيدگي به امور مردم است؛ زيرا معني ندارد خدا براي يادآوري فضيلت تصدّق، با اين اهتمام، آيه¬اي نازل كند و تنها بخواهد اين معني بديهي را تذكّر دهد، كه علي(ع)ياور مؤمنان است.

بر فرض هم كه مقصود از ولي در اين¬جا ناصر باشد، منحصر ساختن كلمه¬ي ياور به خدا و رسول و علي(ع)رسيدگي به امور آنان را نيز در بر مي¬گيرد يا مي¬رساند ياري ديگران نسبت به ياري خدا و پيامبر(ع)و علي(ع) قابل ذكر نيست،‌ كه در اين صورت هم مطلوب ما ثابت است؛‌ زيرا يكي از لوازم امامت، ياري كامل مؤمنين است، خصوصاً‌ با توجّه به اين¬كه خداوند ياري علي(ع) را در رديف ياري خود و پيامبرش قرار داده است.

خلاصه¬‌ ولايت را به هر معنايي بگيريم، در انحصار خدا و پيامبرش و علي(ع) است؛ پس اميرالمؤمنين(ع) از تمام مردم برتر و بالاتر است؛‌ و چنين كسي هم قطعاً بايد بعد از پيامبر(ص) امام و پيشواي مردم باشد و نه ديگري.

اشكال 2 : بعضي گفته¬اند: «موصول¬ها و ضميرهاي اين آيه به صورت جمع است نه مفرد، تا منظور علي(ع)باشد.»

پاسخ: درآيات بسياري لفظ جمع به کار رفته و مقصود مفرد است؛‌ از جمله:

1 ـ در شأن نزول آيه¬ي: «فَتَرَي ٱلَّذينَ في قُلوبِهِم مَرَضٌ يُسارِعونَ فيهِم يَقولونَ نَخشيٰاَن تُصيبَنا دائِرَةٌ: كساني را كه در دلشان بيماري است مي¬بيني، كه در دوستي با آنان بر يكديگر پيشي مي¬گيرند و مي¬گويند: مي¬ترسيم حادثه¬اي براي ما اتّفاق افتد.» (و به¬کمک آن¬ها نياز داشته باشيم.) (مائده 5/52) گفته¬اند: در باره¬ي «عبدالله¬ابي»‌ است.

2 ـ‌ «يَقولونَ لَئِن رَجَعنا اِلَي المَدينَةِ لَيُخرِجَنَّ الاَعَزُّ مِنهَا الاَذَلَّ: مي¬گويند: اگر به شهر برگشتيم، آن کس که عزيزتر است، آن¬کس را که ذليل¬تر است بيرون مي¬کند.» (منافقون 63/8) که مفسران گفته¬اند: گوينده¬ي اين حرف عبدالله اُبَي است.

3 ـ آيه¬ي: «اَلَّذينَ يُنفِقونَ اَموالَهُم بِاللَّيلِ وَالنَّهارِ سِرّاً وَ عَلانِيَةً فَلَهُم اَجرُهُم عِندَ رَبِّهِم وَ لاخَوفٌ عَلَيهِم وَ لاهُم يَحزَنونَ: آن¬ها كه اموالشان را،‌ شب و روز، پنهان و آشكار،‌ انفاق مي¬كنند، مزدشان نزد پروردگارشان است، نه ترسي بر آن¬هاست و نه غمگين مي¬شوند.» (بقره‌ 2/274) در شأن علي(ع) نازل شده؛ با آن¬که تمام ضميرهاي آن جمع است.

4 ـ آيه¬: «يَساَلونَكَ ماذا يُنفِقونَ: از تو مي¬پرسند چه چيزي انفاق كنند؟» (بقره 2/215)؛‌ هر چند به صورت جمع آمده؛‌ ولي سؤال¬كننده «عمرو بن جموح» بوده است.

5 ـ در آيه¬ي مباهله: «فَمَن حاجَّكَ فيهِ مِن بَعدِ ما جاءَكَ مِنَ العِلمِ؛ فَقُل تَعالَوا نَدعُ اَبناءَنا وَ اَبناءَكُم وَ َنِساءَنا وَ نِساءَكُم وَ اَنفُسَنا وَ اَنفُسَكُم: به آنان که بعد از دانشي كه در باره¬ مسيح به تو رسيده، باز كساني با تو چون و چرا کنند، بگو: بياييد فرزندانمان و فرزندانتان و زنانمان و زنانتان و خودهامان وخودهاتان را دعوت كنيم.»‌ (آل¬عمران 3/61)، مفسّرين اتّفاق دارند، که مقصود از «نسائنا» در اين آيه فاطمه زهرا (ع) و مقصود از «اَنفُسَنا» علي(ع) مي¬باشد.

6 ـ در آيه¬ي: «لاتَتَّخِذوا عَدُوّي وَ عَدُوَّكُم اَولِياءَ: دشمنان من و خودتان را دوست نگيريد.» (ممتحنه 60/1) مفسّرين اتّفاق دارند، که مقصود «حاتم بن ابي¬بلتعه» است، که براي اين¬که نکند در فتح مکّه مشرکين پيروز شوند و آن وقت براي زن و بچّه¬اش که در مکّه بودند بد شود، خبر حرکت پيامبر(ص) را به مکّه براي مکّيان نوشت و پيامبر(ص) هم علي(ع)و زبير را فرستاد و آن¬ها نامه را از او گرفتند و او را برگرداندند.

7 ـ‌ در داستان «غزوه¬ حمراء¬الأسد»‌ آمده: «اَلَّذينَ قالَ لَهُمُ النّاسُ اِنَّ النّاسَ قَد جَمَعوا لَكُم فَاخشَوهُم، فَزادَهُم ايماناً وَ قالوا حَسبُنَا اللهُ وَ نِعمَ الوَكيلُ: آن¬ها که چون مردم بدان¬ها گفتند: انبوه مردم براي [حمله به] شما گرد آمده¬اند، ازآن¬ها بترسيد. ايمانشان افزون¬تر شد و گفتند: خدا ما را بس است و او بهترين حامي است.» (آل عمران 3/173). هر چند از گوينده¬ي‌ سخن به عنوان «ناس» تعبير شده، ولي گوينده «نعيم بن مسعود» بوده است.

و ازآن¬رو، قرآن¬ در اين موارد جمع آورده، که براي همه است و در اين¬جا به قول زمخشري در کشّاف: هر چند مقصود از مؤمنيني که در حال رکوع زکات مي¬دهند، علي(ع)است، ولي با لفظ جمع آمده، تا اين باب به روي همه باز باشد و از اين¬کارها بکنند. همين¬طور در ساير مواردي که لفظ جمع به¬کار رفته و مقصود فرد خاصي است.

اشكال 4 ـ در پاسخ اين¬که علي(ع) در زمان پيامبر(ص) مقام ولايت به معناي رهبري نداشته، گوييم: اين تعبير در محاورات زياد است؛ چنان¬كه به كسي كه در حياتش ديگري را «وصيّ»‌ قرار مي¬دهد، ¬گوييم: فلان كس وصيّ يا قيّم اطفال اوست.

در قرآن¬كريم هم مي¬خوانيم: زكريّا به درگاه خدا عرض كرد:‌ «اِنّي¬ خِفتُ المَوالِيَ مِن وَرائي وَ كانَتِ امرَاَتي عاقِراً؛ فَهَب لي مِن لَدُنكَ وَلِيّاً: من از بستگانم بعد از خودم بيمناكم و همسرم نازاست، تو از نزد خود جانشيني به من ببخش.» (مريم 19/5) و خدا دعاي او را مستجاب فرمود، و يحييٰ(ع)را به او داد. مسلّماً يحييٰ(ع)در حيات زكريّا جانشين و «ولي»‌ و وارث او نبود؛ بلكه براي بعد از حيات او معيّن شده بود.

اشكال 5 ـ بعضي ديگر گفته¬اند: اصولاً انگشتر صدقه دادن زکات نيست.

پاسخ: اطلاق زکات امروزه بر زکات واجب از اين جهت است که در اين مدّت هزار و چند صد سال، مسلمين زکات را به معني واجب آن به کار برده¬اند؛ ولي در صدر اسلام به همان معناي لغويش به هرگونه صدقه ـ اعمّ از واجب و مستحب به¬کار مي¬رفته است.

در «قرآن مجيد»‌ هم در بسياري موارد زکات به معني عامّش به کار رفته؛ چنان-که در باره¬ی ابراهيم و اسحاق و يعقوب(ع)¬فرموده: «وَ جَعَلناهُم أَئِمَّةً يَهدونَ بِاَمرِنا وَ اَوحَينا اِلَيهِم فِعلَ الخَيراتِ وَ اِقامَ الصَّلاةِ وَ إِيتاءَ الزَّكاةِ وَ كانوا لَنا عابِدينَ: و آنان را پيشواياني قرار داديم كه به فرمان ما مردم را هدايت مي¬كردند و انجام كارهاي نيك و برپا داشتن نماز و اداي زكات را به آن¬ها وحي كرديم و اين¬كه تنها مرا عبادت كنند.» (انبيا 21/73)

و «قرآن مجيد»‌ راجع به حضرت عيسيٰ(ع)مي¬فرمايد: «وَاَوصَاني بِالصَّلاةِ وَالزَّكاةِ مادُمتُ حَيًّا: و خدا به من دستور داده، که تا زنده¬ام نماز و زکات را ترک نکنم.» (مريم 19/31) در حالي که در شريعت¬هاي قبل، زکات به آن معني که در اسلام هست، نبوده است.

اشکال 6 ـ بعضي ديگر گفته¬اند: علي(ع)اين انگشتر فوق¬العادّه گران¬بها را كه با صدقه دادن آن آيه در شأنش نازل شده، از كجا آورده است؟

پاسخ: كي گفته انگشتري كه حضرت علي(ع)انفاق كرده بسيارگران¬بها بوده است؟ مهمّ‌ در اين¬گونه موارد اخلاص انفاق¬كننده است،‌ كه با وجود نياز خود انفاق نمايد. جايي كه يك سوره به خاطر چند قرص نان به فقير و يتيم و اسير نازل شود،‌ تعجّب ندارد،‌ كه آيه¬اي در باره¬ي بخشيدن انگشتري معمولي در حال نماز به فقير نازل شود.

اشكال 7 ـ‌ علي(ع) در حال نماز آن¬چنان غرق در مناجات خدا بود، که در سجده تير از پايش کشيدند و متوجّه نشد؛ پس چگونه در حال رکوع متوجّه فقيري شد؟

پاسخ: اوّلاً،‌ اين ايراد در واقع به خدا برمي¬گردد، كه چرا خدا دادن زكات در حال ركوع را مورد تكريم قرار داده است؟ چه اگر اين عمل نشانه¬ي غفلت از ذكر خدا بود، نمي¬بايست به عنوان يك صفت والا و با ارزش روي آن تأكيد شود.

ثانياً، همه¬ي حالات اولياء¬الله يک¬سان نيست. پيامبر(ع)هم گاهي براي برپائي نماز بي¬تابي مي¬کرد و مي¬فرمود: «اَرِحنا يا بَلالُ: بلال، زودتر اذان را بگو که نماز بخوانيم.» و گاهي در سجده بود، که حسنين(ع) بر پشت وگردن او سوار مي¬شدند و آن حضرت آن¬قدر صبر مي¬کرد تا پايين آيند، يا خودش به آرامي آن¬ها را زمين مي¬گذاشت.

ثانياً، بنا بر آن¬چه در عرفان آمده، اگر انجذاب زياد شود، عارف در عين مشغول بودن به خدا، مشغول غيرخدا هم هست. حتّیٰ مي¬گويند: وقتي که علي(ع)در حال نماز به فقير توجّه نموده بود، از وقتي که تير از پايش کشيدند و متوجّه نشد، به خدا نزديک¬تر بوده است؛ زيرا عارف در اين حالات آن¬چنان به خدا توجّه دارد، که به همه¬ي عالَمي هم، که از خداست، توجّه دارد. علي(ع) در حال نماز از خود بيگانه بود نه از خدا، و بيگانگي از خدا بيگانگي از خلق خداست؛ زيرا آن¬چه با روح عبادت سازگار نيست، توجّه به مسائل مربوط به زندگاني مادّي و شخصي است؛ ولي توجّه به آن¬چه در مسير رضاي خداست، نه فقط با روح عبادت سازگار است، بلکه آن را تأکيد هم مي¬کند؛ ازاين¬رو، پرداخت زکات در نماز، انجام عبادت در ضمن عبادت است، نه انجام يک عمل مباح در ضمن عبادت.

ولاء محبّت از مختصّات شيعيان نيست. چنان¬که «شافعي» از ائمّه¬ي اهل سنّت گويد:

يا راکِبـاً قِف بِالمُحصَبِ مِن مَنيٰ وَاهتِف بِساکِنِ خيفِها وَالنَّهضِ

سِحراً اِذا فاضَ الحَجيجُ اِليٰمِنيٰ فَيضــاً کَمُلتَطِمُ الفُراتِ الفائِضُ

اِن کانَ رَفضـــاً حُبِّ آلِ مُحَمَّدٍ فَليَشهَدِ الثَّقَـــــلانِ اِنّي رافِضِي

اي سواره در سرزمين پرسنگ¬ريزه¬ي منيٰ بايست و سحرگاه فريادکن به آن¬که در خيف ساکن است و به آن¬که حرکت کرده ـ آن¬گاه که حُجّاج از مشعر به منيٰحرکت مي¬کنند وکثرت جمعيّت مانند رود فرات موج مي¬زند ـ که اگر محبّت آل محمّد «رفض» است، جنّ و انس گواهي دهند من رافضي¬ام. (تفسير کبير 27/16)

و نيز «شافعي» گويد:

يا آلُ بَيتِ رَسولِ اللهِ حُبّــُـــکُم فَرضُ اللهِ في القُرآنِ اََنزَلـَــــهُ

يَکفيکُم مِن عَظيمُ الفَخرِ اِنَّکُم مَن لَم يَصِل عَلَيکُم لاصَلاةَ لَهُ

اي اهل بيت رسول، دوستي شما فريضه¬اي است از جانب خداوند، که در قرآن كريم آن را فرود آورده است. از فخر بزرگ شما اين بس، که درود بر شما جزء نماز است و هر کس بر شما درود نفرستد، نمازش باطل است. (نورالأبصار شبلنجي، ص)

و به نقل فخررازي و زمخشري در تفاسيرشان ذيل آيه¬ي 32 شورا پيامبر(ع) فرموده: «مَن ماتَ عَليٰ حُبِّ آلِ مُحَمَّدٍ ماتَ شَهيداً، اَلَا مَن ماتَ عَليٰ حُبِّ آلِ مُحَمَّدٍ ماتَ مَغفوراً لَهُ، اَلا مَن ماتَ عَليٰ حُبِّ آلِ مُحَمَّدٍ ماتَ تائِباً، اَلا وَ مَن ماتَ عَليٰ حُبِّ آلِ مُحَمَّدٍ ماتَ مُؤمِناً مُستَکمِلُ الايمانِ: هر که بر دوستي آل محمّد بميرد، شهيد مرده است. هرکه بر دوستي آل محمّد بميرد آمرزيده مرده است. هرکه بر دوستي آل محمّد بميرد، توبه¬کار مرده است. هر که بر دوستي آل محمّد مرد مؤمن و با ايمان کامل مرده است.»

و به نقل فخررازي و زمخشري در ذيل روايت گذشته، پيامبر اکرم(ع) فرموده است: «اَلا وَ مَن ماتَ عَليٰ بُغضِ آلِ مَحَمَّدٍ ماتَ کافِراً، اَلا وَ مَن ماتَ عَليٰبُغضِ آلِ مُحَمَّدٍ لَم يَشُمُّ رائِحَةُ الجَنَّةِ: بدانيد، هرکس بردشمني آل محمّد بميرد، كافر مرده است؛ آگاه باشيد، هركه بر دشمني آل محمّد بميرد، بوي بهشت را استشمام نخواهد کرد.»

و ابن فارض، عارف و شاعر و غزل¬سراي معروف مصري ـ در غزل معروفش گويد:

سائِقُ الاَظعانِ يَطوي البَيدِطَي مُنعِمًا عَرَجَ عَليٰ کُثبانِ طَي...

ذَهَبَ العُمرُ ضِيـاعاً وَانقَضيٰ باطِـــلانِ لَم اَفزُ مِنکَ بِشَيءٍ

غَيرُ ما اَولَيتُ مِن عَقدي وَلاءِ عِترَةِ المَبعوثِ حَقّاً مِن قُصَيّ

خدايا، اگر به وصال تو نائل نشوم، عمرم ضايع گشته. اکنون جز يک چيز در دست ندارم و آن پيوندي است که به ولاي عترت پيغمبر از اولاد قُصُي (جدّ چهارم) پيغمبر مبعوث بسته¬ام.


کتاب امام و امامت

دکتر رحمت الله قاضیان