پيدايش مكاتب كلامي اسلامي.
روزي در مجلس درس «حسن بصري»، كه داراي عقايد و نظريّات خاصّي بود اين بحث پيش آمد كه مرتكب گناه كبيره مؤمن است يا كافر؟ يكي از شاگردان حسن به نام «واصل بن عطا» گفت: «مؤمن گناه کبیره نه مؤمن است و نه كافر«. حسن بصري از اين سخن ناراحت شد و به او گفت: «اِعْتَزِلْ عَنّا: از ما كناره گير»؛ ازاين¬رو، او و پيروانش را «معتزله» ناميدند. همان¬طوري كه حسن و اصحابش به نام «اصحاب عدل و توحيد» معروفند؛ چون معتقد بودند، كه خداوند مطيع را پاداش و بزهكار را جزا مي¬فرمايد و صفات خدا را هم قديم مي¬دانستند.
معتزله در علم كلام بسيار تبحّر حاصل كردند و مذهبشان در بين مردم رواج يافت، تا آن¬كه «ابوالحسن اشعري» (330 ـ 260 هجري) از اعقاب ابو موسيٰ اشعري و يكي از شاگردان ابوعلي جبائي، كه يكي از رؤساي معتزله بود، در سنّ چهل سالگي از مذهب اعتزال كناره گرفت و بناي كارش را بر نقل گذاشت و با معتزله به مبارزه برخاست.
ابوالحسن اشعري كه شخص نابغه و مفكّربزرگي بود، براي دعاوي اهل حديث و پيروان خود پايه¬هاي استدلالي ريخت و با نيروي استدلالي متّكي بر نقل موجي عليه معتزله و فلسفه و عقل در عالم اسلام به وجود آورد. اشاعره نه فقط با عقايد معتزلي و فلسفي رايج بلكه با فلسفه¬ و اصول عقلي نيز به مبارزه برخاستند. با روي كار آمدن ابوالحسن اشعري اهل حديث دو دسته شدند: يك دسته پيرو ابوالحسن اشعري شدند و براي عقايد خود به استدلال پرداختند و به نام «اشاعره» معروف شدند و دسته¬ی ديگر ظاهريّه (پيروان داوود بن علي ظاهري) و حنابله (پيروان احمد بن حنبل) و مالكيّه (پيروان مالك بن انس) مي¬باشند، كه جمود و انكار شناخت را به اوج رسانده¬اند و مخالف هرگونه استدلال عقلي بوده¬اند.
ظاهريه و حنابله معتقد بودند، كه بايد حتّيٰ الفاظ شرع را هم حفظ كرد و از جمله در مورد مسائل الوهيّت معتقد بودند، كه نبايد در مورد آن¬ها بحث كرد و به طور كلّي منكر معرفت شدند؛ و اين در حالي است، كه مخالفان آن¬ها (معتزله، شيعه و حكما) معتقد بودند، كه نه تنها معرفت ممكن است، بلكه ما موظّف به معرفت هستيم و اصولاً ارزش ايمان بسته به ميزان معرفت شخص است.
اشاعره نيز بسياري از مطالب فلسفي را با كلام درآميختند و پايه¬ها و اصولي براي مكتب طرفدار حديث و سنّت وضع كردند.
اماميّه از آن نظر با فلسفه مخالفت نداشتند، كه اصول اين مذهب، كه از ائمّه¬ی معصومين عليهم السّلام است، همان اصول عقلي و فلسفي¬اند. معتزله هم در اثبات عقايد خود از فلسفه و اصول عقلي استمداد مي¬جستند.
مسائل كلامي
علم كلام مانند هر علم ديگري تدريجاً تكامل نمود. اوّلين مسئله¬اي كه در بين مسلمين مورد بحث قرارگرفت، «امامت و خلافت» بود.
آن¬گاه مسئله¬ی كفر و ايمان كسي كه مرتكب گناه كبيره ¬گردد، كه اوّلين بار توسّط خوارج مطرح شد و قائل شدند: كسي كه مرتكب گناه كبيره گردد، كافر است؛ در حالي كه اكثريّت مسلمانان معتقد بودند، كه مرتكب گناه كبيره مؤمن است و معتزله در اين زمينه نظر سوّمي اظهار داشتند و آن اين بود كه مرتكب گناه كبيره نه مؤمن است و نه كافر، بلكه منزلتي بين اين دو منزلت دارد، كه «فاسق بودن» است.
سپس مسئله¬ی «اختيار و آزادي» از طرف معبد جهني مقتول به سال 80 هجري قمري و غيلان دمشقي مقتول بعد از 105 هجري مطرح شد و از آن دفاع نمودند، و اين عقيده در مقابل اعتقاد به جبر بود، كه توسّط حكّام اموي تبليغ مي¬گرديد. بحث جبر و اختيار ضمناً از آن جهت كه به انسان مربوط است «جبر و اختيار» نام دارد، و از آن جهت كه به خداوند مربوط است «قضا و قدر» ناميده مي¬شود.
بحث جبر و اختيار، خود بحث «عدل خداوند» را به ميان مي-آورد، زيرا بين جبر و ظلم از يك طرف، و اختيار و عدل از طرف ديگر، رابطه¬ی مستقيم و آشكاري است.
بحث عدل، بحث حسن و قبح ذاتي افعال را به ميان آورد، و اين بحث هم موجب پيدايش بحث عقل و مستقلات عقليّه گرديد؛ و اين¬ها هم روي هم رفته، بحث غايت داشتن افعال الاهي يعني «حكمت» را موجب شدند و از آن به بحث توحيد افعالي و توحيد صفاتي حق تعاليٰ كشيده شد.
فرقه های مختلف كلامي
مسلمين از نظر اصول دين به فرقه¬هاي مختلفي تقسيم شدند، كه اهمّ آن¬ها از اهل سنّت عبارتند از: خوارج، مرجئه، معتزله، اشاعره و اهل حدیث یا حنابله؛ و فرقه¬هاي مهمّ شيعه عبارتند از: زيديّه، باطنيّه یا اسماعیلیّه و اماميّه¬ی اثني¬عشريّه؛ همان طور كه مسلمين از نظر فروع دين و مسائل فقهي به فرقه¬هايي چون: حنفي، مالكي، شافعي، حنبلي، جعفري و غيره تقسيم شدند.
ولي اوّلاً، اختلاف مسلمين به آن اندازه زياد نيست، كه پايه¬ی وحدت بينش اعتقادي و روش علمي آن¬ها را به كلّي متزلزل كند. ثانياً، اختلاف فكري و نظري لابدّمنه است و اختلاف فكري اگر توأم با غرض نباشد، بلكه ناشي از طرز استنباط¬ها باشد، نه فقط بد نيست، مفيد هم هست؛ چون موجب تحرّك و بحث و كاوش و پيشرفت مي-باشد.