سایت اصول دین


عقايد مذاهب اسلامي در مسائل مختلف كلامي


دکتر رحمت الله قاضیان

عقايد مذاهب اسلامي در مسائل مختلف كلامي.

1ـ توحيد

توحيد اقسامي دارد: توحيد ذاتي، توحيد صفاتي، توحيد افعالي و توحید در عبادت.

الف ـ توحيد ذاتي: توحيد ذاتي يعني ذات پروردگار يگانه است، مثل و مانند ندارد و ماسواي او دون درجه و مرتبه او و مخلوق است بلكه اصلاً قابل نسبت با او نيست و آيه¬ی كريمه¬ی: «لَيسَ كَمِثلِهِ شَيءٌ» و آيه: «وَ لَم يَكُن لَهُ كُفُواً اَحَدٌ» مبيّن توحيد ذاتي خداوند. توحيد ذاتي مورد قبول معتزله، اشاعره، شيعه و بلكه هر مسلماني است.

ب ـ توحيد صفاتي: اشاعره منكر توحيد صفاتي مي¬باشند و قائل¬اند، كه صفات هفتگانه: علم، قدرت، اراده، حيات، سمع، بصر و كلام ازلاً قائم به ذات خداوند و در عين حال زائد بر ذات پروردگارند و با ذات خداوند «قدماء ثمانيه: قدیم¬های هشتگانه» را تشكيل مي¬دهند. بدين معني كه اشاعره قائل¬اند، كه معاني ذات با معاني صفات فرق دارد، يعني ذات خداوند عالم، قادر يا حكيم نيست؛ زيرا در اين صورت، اوّلاً، لازم می¬آید ذات خداوند مجموعه¬ی ناهمگني از صفات متّضاد چون قهّاريّت و رحيميّت باشد و اين هم محال است؛ و ثانياً،‌چون ذات خداوند بسيط است، اگر اين صفات متمايز از ذات او نباشند، معاني اين صفات عيناً يكي خواهد شد؛ و حال آن¬كه مي¬دانيم اين صفات معاني مختلفي دارند.

ولي معتزله و شيعه طرفدار توحيد صفاتي خدا با ذاتش هستند، منتها نظرشان در اين مورد مختلف است. توحيد صفاتي از نظر معتزله به معني خالي بودن ذات خداوند از هر صفتي مي¬باشد و حال آن¬كه توحيد صفاتي از نظر شيعه به معني عينيّت صفات با ذات است، يعني صفات خداوند از قبيل علم، قدرت، حيات، اراده، ادراك، سميعيّت، بصيريّت، حقايقي غير از ذات پروردگار نيستند، بلكه عين ذات پروردگارند، به اين معني كه ذات خداوند به نحوي است، كه اين صفات بر او صدق مي¬كنند.

ج ـ توحيد افعالي: معتزله منكر توحيد افعالي مي¬باشند و اشاعره و شيعه طرفدار توحيد افعالي؛ ولي نظر اشاعره و شيعه هم در مورد توحيد افعالي مختلف است؛ زيرا توحيد افعالي از نظر اشاعره به معني اين است كه هيچ موجودي داراي هيچ اثري نيست، هر اثري مستقيماً از جانب خداست، بنابراين خالق مستقيم افعال بندگان نيز خداست، و بنده خالق و آفريننده¬ی عمل خود نيست، كه اين چنين عقيده¬اي جبر محض است و با براهين زيادي باطل شده است؛ امّا توحيد افعالي از نظر شيعه به معني اين است كه نظام اسباب و مسبّبات اصالت دارد، و هر اثري در عين اين¬كه قائم به سبب نزديك خودش است، قائم به ذات حق نيز هست و اين دو قيام در طول يكديگرند نه در عرض يكديگر.

د ـ توحيد در عبادت: توحيد در عبادت يعني جز ذات خدا هيچ موجودي شايسته عبادت و پرستش نيست، پرستش غيرخدا مساوي است با شرك و خروج از دايره توحيد اسلامي. توحيد در عبادت نيز همچون توحيد ذاتي جزء اصول اوليه اعتقادي اسلامي است، يعني هيچ¬يك از اشاعره و معتزله و شيعه و يا فِرَق ديگر اسلامي با اين اصل مخالف نيستند.

اخيراً فرقه¬ی «وهّابيه» كه پيرو محمّد بن عبدالوهاب¬اند و او تابع ابن¬تيميه حنبلي شامي است مدّعي¬اند، كه پاره¬اي از اعمال مسلمين مانند توسّلات و استمدادات از انبيا و اوليا ضدّ اصل توحيد در عبادت است، ولي ساير مسلمين آن¬ها را منافي با توحيد در عبادت نمي¬دانند.

2 ـ غرض و هدف در فعل حق

اشاعره منكر داشتن افعال الاهي براي يك يا چند غرض و هدف¬اند و مي¬گويند: «غرض و هدف داشتن مخصوص بشر يا مخلوقاتي از اين قبيل است؛ ولي خداوند منزّه است از اين امور، زيرا غرض و هدف داشتن هر فاعل به معني حكومت جبري هدف و غرض بر آن فاعل است، هر چند محكوميّت غرض داشتن باشد».

ولی شيعه و معتزله معتقدند: فرق است ميان غرض فعل و غرض فاعل، آنچه محال است اين است كه خداوند در افعالش هدفي براي خود داشته باشد؛ امّا هدف و غرضي كه عايد مخلوق گردد به هيچ¬وجه با كمال و علوّ ذات و استغناء ذاتي خداوند منافي نيست.

من نكردم خلق تا سودي كنم بلكه تا بر بندگان جودي كنم

3 ـ رؤيت خداوند

اشاعره گرچه اين اصل فلسفي را پذيرفته¬اند كه هرچه داراي جهت ومكان باشد عارض و حادث است و خدا جهت و حدوث ندارد؛ ولي به طور قطع هم معتقدند كه خداوند در قيامت با چشم ديده مي¬شود و براي حلّ اين مشكل گفته¬اند: اوّلاً ممكن است ما چيزي را ببينيم كه در برابر ما حضور ندارد. ثانياً، خداوند مي¬تواند رؤيت خود را بدون شرايط لازم معمولي همچون حضور خود شئ در زمان يا مكان بودن آن و غيره در ما ايجاد كند و خود را چون ماه تمام بر مخلوقاتش مرئي گرداند.

اشاعره با آيات و احاديثي هم بر مدّعاي خود استدلال مي¬كنند، از جمله آيه كريمه: «وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ ناضِرَةٌ، اِليٰ رَبِّها ناظِرَةٌ: چهره¬هايي در آن روز خرّمند و به سوي پروردگارشان نگرنده» (قيامت 22» است. و آيه¬اي که موسيٰ عليه السّلام از خدا تقاضای رؤيت كرده: «رَبِّ اَرِنِي اَنْظُرُ اِلَيْكَ: اي پروردگارم، خود را به من بنماي تا بتوانم در تو بنگرم. (اعراف 133)

آقاي «دكتر اسعد شيخ الاسلامي» كه خود از اهل سنّت و از اشاعره كردستان ايران و استاد دانشكده الاهيّات دانشگاه تهران است مي¬گويد: «معتزله امكان رؤيت خداوند را چه در دنيا و چه در آخرت منكر شدند، امّا ابوالحسن اشعري ضمن اين¬كه اهمّيّت فوق العاده¬اي براي اين موضوع قائل است، سعي وافر دارد، كه مسئله رؤيت خداوند را به دلايل عقلي و نقلي اثبات كند.... و بعد از نقل مطالبي مي¬گويد: از مطالب بالا چنين استفاده مي¬گردد، كه اصحاب اشعري همان¬طوري¬¬كه به رؤيت و كلام خداوند قائل¬اند، معتقدند كه لمس و ذوق و شمّ او اگر چه در قرآن نيامده ولي عقل آن را محال نمي¬داند». (تحقيقي در مسائل كلامي، ص 73)

ولي معتزله معتقدند خدا با چشم سر ديده نمي¬شود، بلكه تنها در فكر و ذهن خود مي¬توان به خدا يقين پيداكرد، يعني به مرحله¬ علم¬اليقين رسيد.

قرآن کريم ¬هم فرموده: «لاتُدْرِكُهُ الاَبْصارُ وَ هُوَ يُدْرِكُ الاَبْصارَ وَ هُوَ الَّطِيفُ الْخَبِيرُ: چشم¬ها او را نمي¬بينند و او چشم¬ها را مي-يابد؛ او لطيف (غيرقابل رؤيت) است وآگاه (بيننده چشم¬ها و غيرچشم¬ها» است.

شيعه نيز معتقد است خدا با چشم هرگز ديده نمي¬شود، نه در دنيا و نه در آخرت، امّا حدّ اعلاي ايمان هم يقين فكري و ذهني که علم¬اليقين است نمی¬باشد. بالاتر از يقين فكري يقين قلبي است ¬كه عين¬اليقين است. عين¬اليقين يعني شهود خداوند با قلب نه با چشم. پس خداوند با چشم ديده نمي¬شود؛ ولي با دل ديده مي¬شود. عرفا نيز چنين عقيده دارند.

امام صادق عليه السّلام فرموده: يک دانشمند يهودی از امام علي عليه السّلام پرسيد: «هَل رَأيتَ رَبَّکَ حينَ عَبَدتَهُ؟ آيا پروردگاري را كه عبادت مي¬كني، ديده¬اي؟‌ حضرت فرمود: «ماکُنتُ اَعبُدُ رَبّاً لَم اَرَهُ: من پرورگاري ¬كه نديده باشم عبادت نمي¬كنم». پرسيد: چگونه او را ديده¬ای؟» فرمود: «لاتُدرِکُهُ العُيُونُ فی مُشاهَدَةِ الاَبصار؛ وَلکِن رَأتهُ القُلُوبُ بِحَقايقِ الايمانِ: چشم¬ها با مشاهده ديدن او را درک نمی¬کنند؛ بلکه دل¬ها به حقيقت ايمان او را می بينند». (توحيد صدوق، باب 8 ، حديث 6)

محمّد بن فضيل هم گويد: از ابوالحسن عليه السّلام پرسيدم: «هَل رَأی رَسولَ اللهِ رَبَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ؟ فَقالَ نَعَم بِقَلبِهِ رَآهُ، اَماسَمِعتَ اللهِ عَزَّ وَ جَلَ يَقولُ: «ما کَذَبَ الفُؤادُ مارَآیٰ؟» اَی لَم يَرَهُ بِالبَصَرِ وَلَکِن رَآهُ بِالفُؤادِ: آيا رسول خدا در معراج پروردگارش را ديده؟ فرمودند: آری، با دلش ديد. آيا کلام خدا را نشنيده¬ای که می¬فرمايد: آن¬چه را که ديد، دل دروغ نشمرد؛ يعنی به ديده نديده، بلکه به دل ديده است». (توحيد صدوق، باب 8 ، ح 17)

4 ـ اختيار و آزادي

اشاعره منكر اختيار و آزادي انسان هستند و طرفدار جبر؛ يعني معتقدند، كه خدا آفريننده¬ی افعال انسان است و انسان كسب-كننده¬ی آن مي¬باشد. يعني خدا قدرت و توانائي گزينش ميان دو چيز را در انسان مي¬آفريند و عادت الله يا صفت الاهي هم بر اين جاري است، كه فعلي را بيافريند، كه مطابق با انتخاب و قدرتي باشد، كه او خود در انسان آفريده است.

ولي معتزله و شيعه طرفدار اختيار و آزادي انسان مي¬باشند، منتها ميان آزادي و اختياري كه معتزله بدان قائل¬اند با آنچه كه شيعه قائل است فرق است. اختيار و آزادي بشر از نظر معتزله مساوي است با «تفويض» يعني واگذاشته شدن انسان به خود و معزول بودن مشيّت الاهي از تأثير و اين هم محال است؛ ولي اختيار و آزادي مورد اعتقاد شيعه به اين معني است كه بندگان مختار و آزاد آفريده شده¬اند، امّا بندگان مانند هر مخلوق ديگر به تمام هستي و به تمام شئون هستي و از آن جمله شأن فاعليّت، قائم به ذات حق و مستمد از مشيّت وعنايت اویند. بدين ترتيب، اختيار وآزادی در مذهب شيعه حدّ وسطي است ميان جبر اشعري و تفويض معتزلي.

چنان¬که امام صادق عليه السّلام در اين مورد فرموده است: «لاجَبرَ وَ لاتَفوِيضَ وَ لَکِن اَمرٌ بَينَ الاَمرَينِ: نه جبر درست است و نه تفويض، بلکه امری ميان اين دو امر است». (کافی، کتاب توحيد، باب جبر و قدر، ح 13)

اصل اختيار و آزادي از فروع اصل عدل است.

5 ـ بداء

بداء در مورد خداوند كه مخصوص شيعه است، به معني آشكار ساختن چيزي است كه قبلاً ظاهر نبوده است. بدين معني كه شيعه طبق آيه¬ شريفه¬: «يَمحوا اللهُ مايَشاءُ وَ يُثبِتُ: خدا آنچه را بخواهد محو يا اثبات مي¬كند.» (رعد13/39) معتقد است چنان¬كه نسخ در احكام از نظر همه مسلمانان جايز است، در امور تكويني هم «‌بداء‌» هست.

چنان¬كه حضرت ابراهيم عليه السّلام مأمور ذبح اسماعيل عليه السّلام شد؛ امّا همين¬كه آماده¬ی اين كار شد، بداء‌ روي داد، كه ای ابراهيم، اين امر امتحاني بوده، تا اندازه¬ی تسليم تو نزد خداوند معلوم شود.

و طبق آيه 124 اعراف، حضرت موسيٰ عليه السّلام نخست مأمور شد، كه سي روز قومش را ترك گويد؛ ولي بعداً اين مدّت به خاطر مصالحي به چهل روز مبدّل شد: «وَ واعَدنا موسیٰ ثَلاثينَ لَیلَةً وَ اَتمَمنا بِعَشرٍ»

6 ـ عدل

عدل از مشخّصات اماميّه و معتزله است و آن¬ها را از ساير فرقه¬های اسلامي از جمله اشاعره جدا می¬سازد و ازاين¬رو، به نام «عدليّه» معروف¬اند.

عدل به معنی قرار دادن هر چيزی در جايگاه شايسته¬اش است، چنان¬که علی عليه السّلام می¬فرمايد: «اَلعَدلُ يَضَعُ الاُمورَ مَواضِعَها» يعني عدل کارها را به جای خود می¬نهد. (نهج¬البلاغه، حکمت429)

و عدل در مورد خدا يعني اين¬كه خداوند فيض و رحمت و نيز بلا و نقمت خود را بر اساس استحقاق¬هاي ذاتي و قبلي مي¬دهد و در نظام آفرينش از نظر فيض و رحمت و بلا و نقمت و پاداش و كيفر الاهي نظم خاصّي برقرار است؛ ولي اشاعره منكر عدل و منكر چنين نظامي مي¬باشند، ازنظر آن¬ها اعتقاد به عدل به معني چنان نظامي كه ياد شد ملازم مقهوريّت و محكوميّت ذات حق است و اين بر ضدّ قاهريّت مطلقه خداوند است.

اصل عدل هيچ امتيازي نسبت به ساير صفات ندارد. متكلّمين شيعه و معتزله از اين جهت عدل را جزء اصول اعتقادي ذكر كرده¬اند، كه اشاعره كه اكثريّت اهل تسنّن را تشكيل مي¬دهند، منكر عدل هستند؛ زيرا اشاعره عدل را به گونه¬اي تفسير مي¬كنند، كه مساوي با انكار عدل است. بدين معني‌ كه اشاعره مي¬گويند: «هيچ كاري في حدّ ذاته نه عدل است و نه ظلم، آنچه خدا بكند عين عدل است. فرضاً خدا به مطيعان كيفر بدهد و به عاصيان پاداش، عين عدل است. همچنين اگر خدا بندگان را مسلوب القدره خلق كند و آن¬گاه معصيت را به دست آن¬ها جاري سازد و بعد آن¬ها را عقاب كند؛ في حدّ ذاته ظلم نيست، بلكه باز خدا عين عدل است «آنچه آن خسرو كند شيرين بود». لهٰذا اعتقاد به عدل جزء مشخصات اعتقادي شيعه و معتزله است، كه چنين چيزي را عين ظلم دانسته و در حقّ خدا روا نمي¬دارند.

عدل الاهی بدين معناست که خدا به هر يک از بندگانش، چيزی را که شايسته¬ی اوست عطا می¬فرمايد. عدل الاهی سه شاخه دارد: عدل تکوينی که به معنی آن است که به هر يک از بندگانش به اندازه ظرفيّت و شايستگيش افاضه مي¬فرمايد؛ عدل تشريعی به معنی آن است که خداوند برای بشر قوانينی وضع کرده، که او را به سعادت برساند و به هيچ¬کس هم بيش از طاقتش تکليف نمی¬کند؛ و عدل جزايی بدان معنی است، ¬که خدا جزای هر کس را متناسب اعمالش مقرّر مي¬فرمايد؛ يعنی نيکوکاران را پاداش و بدکاران را کيفر می¬دهد و هيچ انسانی را هم به سبب تکليفی که به او ابلاغ نشده، مجازات نمی¬کند.

هم¬چنين برخلاف نظر شيعه و معتزله و برخلاف صريح آيه¬ی قرآن كريم‌ که می¬فرمايد: «لايُكَلِّفُ اللهُ نَفساً اِلَّا وُسعَها: خداوند به هيچ¬ کس جز به اندازه¬ی توانش تکليف نمی¬کند.» (بقره 286)، اشاعره معتقدند خداوند تکليف مالايطاق می¬کند.

7 ـ امامت

امامت ويژه اماميّه است. اهميّت امامت تا آنجاست که در احاديث شيعه و سنّی آمده است: هرکس بميرد و امامش را نشناسد، به مرگ جاهليّت مرده است.» (کافی¬ 1/376) (مسند احمد حنبل 4/96)

برخلاف اهل سنّت، که معتقدند نصب امام بر مسلمانان واجب است نه بر خداوند؛ و ازاين¬رو، از فروع دين است؛ اماميّه معتقد است، نصب امام همچون نصب پيامبر از طرف خدا برای هدايت بندگان است؛ و ازاين¬رو، جزء اصول دين است و وظيفه¬ی مردم هم اين است که همچون پيامبر او را بشناسند و به دستوراتش عمل کنند. و نيز امام از نظر شيعه رهبر مردم در تمام شئون بشری ـ اعمّ از اعتقادی، عملی، اجتماعی، اخلاقی و سياسی ـ است.

8 ـ حسن و قبح

شيعه و معتزله قائل¬اند، كه افعال ذاتاً يا داراي حُسن مي¬باشند يا داراي قُبح. مثلاً عدل في حدّ ذاته حَسَن است و ظلم في حدّ ذاته قبيح است؛ و حكيم كار نيك مي¬كند و از كار بد دوري مي¬گزيند. و از آنجا كه خداوند حكيم است، لازمه¬ی حكمتش اين است كه كارهاي خوب انجام دهد و از كارهاي بد اجتناب ورزد.

و لازمه¬ی حُسن و قبح ذاتي اشياء از يك طرف و حكيم بودن خداوند از طرف ديگر هم اين است كه برخي كارها بر خداوند واجب باشد و برخي كارها ناروا. و اين درحالي است كه اشاعره، هم منكر حُسن و قبح ذاتي افعال¬اند و هم منكر حكم به روايي و ناروايي چيزي بر خدا. يعني معتقدند، كه حسن و قبح افعال ذاتي نيستند، بلكه شرعي هستند، همچنين عدل شرعي است نه عقلي. بدين معني كه اشاعره معتقدند كه آنچه شرع تكليف كرده حَسَن است و آنچه شرع منع كرده قبيح می¬باشد. شرع مي¬تواند آنچه را قبلاً حسن شمرده به قبح تبديل نمايد و به عكس؛ چون در طبيعت هيچ فعلي نه صفت حَسَن هست و نه صفت قبح.

و محقّقين شيعه در عين اين¬كه حُسن و قُبح ذاتي را قبول كرده¬اند، اين احكام را در سطح عالم ربوبي جاري ندانسته¬اند.

9 ـ حکم مرتكب گناه كبيره

خوارج معتقد به کفر مرتکب گناه کبیره هستند؛ معتزله در مورد مرتکب گناه کبيره قائل به «منزلة بين المنزلتين» هستند؛ يعنی معتقدند مرتکب گناه کبيره نه مؤمن است و نه کافر، بلکه منزلتی بين ايمان و کفر دارد؛ ولی شيعه و اشاعره معتقد به فاسق بودن مرتكب گناه كبيره هستند.

10 ـ مغفرت و شفاعت

معتزله و اکنون وهّابی¬ها منكر شفاعت انبيا و اوليا و هر نوع شفاعتي هستند. اشاعره قائل به شفاعت گزافكارانه¬اند، يعني معتقدند شفاعت ممكن است شامل هر كسي حتّيٰ شمر و يزيد هم بشود.

ولي شيعه برخلاف نظر معتزله، طبق نصّ صريح «قرآن¬كريم» كه فرموده: «مَن ذَاالَّذِي يَشفَعُ عِنْدَهُ اِلَّا بِاِذنِهِ: كيست آن¬كس كه جز به اذن خدا در پيشگاهش شفاعت كند؟»‌ (سوره بقره، آيه 255) قائل به شفاعت است؛ ولی برخلاف نظر اشاعره هم باز طبق نصّ صريح قرآن¬كريم كه فرموده است: «ما لِلظّالِمينَ مِن حَمِيمٍ وَ لاشَفيعٍ يُطاعُ: براي ستمگران نه ياري است و نه شفاعتگري.»‌ (سوره مؤمن، آيه 18)، قائل به شفاعت گزافكارانه نيست و مغفرت و شفاعت به هيچ وجه شامل اشخاصي همچون معاويه و يزيد و شمر و... نخواهد شد. همين¬طور بر خلاف اشاعره که معذّب ساختن مؤمن بدون گناه را توسّط خداوند بلااشكال مي¬دانند؛ شيعه معذّب ساختن مؤمن بدون گناه را به هيچ¬وجه روا نمی¬دارند.

11 ـ قديم يا حادث بودن كلام خدا

از نظر اشاعره كلام يكي از صفات خداست و چون صفات هفت¬گانه دیگرش با ذات او قديم¬اند و روي¬هم «قدماء ثمانيه» را تشكيل مي¬دهند؛ ازاين¬رو، كلام الاهي نيز، كه همان قرآن كريم است، قديم مي¬باشد.

ولي شيعه و معتزله قائل¬اند اگر منظور از كلام خدا همين الفاظ و خطوط قرآن کريم باشد از صفات فعل خدا هستند و حادث می¬باشند؛ ولي اگر منظور از کلام الله معنا و مضمون آن¬ها باشد، كه به علم خدا برمی¬گردند و همچون ذات خدا قديم است.

12 ـ حدوث يا قدم عالم؟

همه متكلّمين اعمّ از اشاعره و معتزله و شيعه معتقدند قديم زماني منحصر به خداوند است و عالم حادث زماني است؛ ولي فلاسفه عالم را نيز همچون خداوند از نظر زماني قديم و تنها از نظر ذاتي حادث مي¬دانند.

13 ـ فاعل شرور؟

اشاعره معتقدند، كه شرور مانند خيرات از جانب خداست، ولي معتزله و شيعه و فلاسفه مخالف اين عقيده هستند. و در فلسفه هم ثابت شده است، كه شرور اصولاً از جنس عدمي¬اند؛ بنابراين، اصلاً وجودي ندارند، كه بگوييم فاعل آن¬ها خداست يا غير خدا.

14 ـ لطف و انتخاب اصلح

معتزله معتقدند كه اصل لطف به عنوان يك تكليف و يك وظيفه بر خداوند واجب و لازم است؛ ولي اشاعره معتقدند بر خداوند واجب نيست، كه در باره بندگان اصلح را رعايت كند؛ بلكه او مختار است كه هر كاري در باره¬ي بندگان که بخواهد انجام دهد و به هر چيزي كه اراده كند حكم نمايد. و محقّقين از شيعه با آن¬كه معتقد به اصل لطف و انتخاب اصلح از طرف خداوند براي بندگان هستند، ولي مسئله¬ی تكليف و وظيفه را هم در مورد خداوند غلط محض مي¬دانند.


کتاب کلام

دکتر رحمت الله قاضیان