سایت اصول دین


پاسخ به شبهات قیام امام حسین (ع)


دکتر رحمت الله قاضیان

پاسخ به شبهات قیام امام حسین (ع).

1 ـ ممكن است بعضی كوته ¬نظران بگويند: چرا امام حسين (ع) با قيام خود عليه يزيد، خود و خاندان و يارانش را به كشتن داد و زن و بچّه¬اش را به اسارت كشاند.

پاسخ: اوّلاً، امام حسين (ع) نمي¬خواست با يزيد بيعت كند و نمي¬بايست هم بيعت كند. زيرا با بيعت با وي تمام خلافكاري¬هاي وي را به رسميّت شناخته بود. چون مردم مي¬گفتند: اين كارهاي يزيد به وسيلة نوادة رسول خدا (ص) تأييد شده است.

همان¬طوري كه در آن شوراي شش نفره¬اي هم كه خليفة دوّم براي تعيين جانشينش انتخاب كرده بود، بعد از كنار رفتن سه نفر از اعضاء،‌ عبدالرّحمان بن عوف كه رياست شورا را بر عهده داشت، رو به حضرت علي كرد و گفت: تو حاضري به كتاب خدا، سنّت پيغمبر(ص) و روش شيخين (ابوبكر وعمر) رفتار كني تا خلافت را به تو واگذار كنم؟ علي(ع) فرمود: من به كتاب خدا و سنّت پيغمبر (ص) و اجتهاد خودم عمل مي¬كنم. پس عبدالرّحمان رو به عثمان كرد و گفت: تو حاضري به اين شروط عمل كني؟ و چون او پذيرفت، خلافت را به وي واگذار كرد. چون اگر علی (ع) به خواست عبدالرحمان عوف پاسخ مثبت می¬داد، بعد هر جور عمل می¬کرد، روش و خطّ خلفا را تأیید کرده بود.

2 ـ امام حسين (ع) با به شهادت رساندن خود و يارانش، جلو هرگونه بدعت-گزاري در اسلام را گرفت. بدين معني كه بعد از پيغمبر (ص) بدعت گزاري¬ها در اسلام شروع شد. چنان¬كه خليفة‌ دوّم بالصّراحه اعلام كرد: «مُتْعَتانِ كانَتا فِي عَهْدِ رَسُول¬اللهِ، اِنِّي اُحَرِّمُهُما وَ اُعاقِبُ عَلَيْهِما: دو متعه در زمان رسول خدا (ص) بودند[متعة حجّ و متعة زنان]، من آن¬ها را تحريم مي¬كنم و كسي كه مرتكب انجام آن¬ها گردد،‌ او را تحت تعقيب قرار مي¬دهم.» و كسي هم جرأت نكرد اعتراضي كند. چه آن¬ها كه توانسته بودند، آن همه توصيه¬هاي پيامبر(ص) در مورد جانشيني حضرت علي (ع) از خودش را ناديده بگيرند و خود قدرت را به دست بگيرند و كسي هم نتواند حرفي بزند، معلوم بود كه در مورد چنين كارهايي هم به هيچ¬وجه نمي¬توانند اعتراضي بكنند.

و حتّي وقتی که علي (ع) به خلافت رسيد، نتوانست اوضاع را به صورت اوّل برگرداند؛ چه آن¬هايي كه با اوضاع به وجودآمدة توسّط خلفا ثروت¬هاي كلان اندوخته بودند، به هيچ¬وجه حاضر نبودند، آن ثروت¬ها را از دست بدهند. چنان¬كه طلحه و زبير كه صاحب آلاف و اُلوف بودند، چون علي (ع) به خلافت رسيد و اعلان كرد كه تمام اموالي را كه برده¬ايد به بيت¬المال برمي¬گردانم، نتوانستند تحمّل كنند و جان خود را هم بر سر اموالشان گذاشتند. و بالاخره معاويه هم به عنوان خون¬خواهي عثمان جنگ را عليه علي (ع) ادامه داد، تا بعد از شهادت علي (ع) خود به خلافت رسيد و به سيرة‌ شيخين ادامه داد.

و اين بدان خاطر بود كه صرف¬نظر از منافقيني هم¬چون بني¬اميّه كه تا آن¬جا كه توانستند با پيامبر (عص و مسلمین جنگيدند، و چون مكّه فتح شد، به ناچار منافقانه اسلام را پذيرفتند‌؛ و ازاين¬رو، اصلاً‌ اعتقادي به اسلام نداشتند، بلكه تودة مردم عرب هم آن¬طوري كه بايد و شايد اصلاً معني دين و وحي و پيامبري را نمی-فهميدند، بلكه مي¬پنداشتند تا كنون پيامبر رهبر و امير آن¬ها بوده،‌ حال كه او از دنيا رفته، رهبر و اميري ديگر جايش را گرفته است، و هر طور كه بخواهد مي¬تواند عمل كند.

ولي امام حسين (ع) كه به شهادت رسيد، ديگر كسي نتوانست، كوچك¬ترين بدعتي در اسلام بگذارد؛ زيرا مردم ياد گرفتند كه حساب اسلام با خليفه جداست؛ چه ممكن است خليفه به دستور اسلام عمل كند يا نكند. و اگر به دستور اسلام عمل نكند، نه فقط لازم نيست به دستور او گوش كرد، بلكه بايد هم¬چون امام حسين (ع) نوادة‌ رسول خدا (ص) در مقابل او ايستاد و با فداكردن همه چيز خود از اسلام دفاع كرد.

3 ـ ائمّة معصومين از اهل بيت پيامبر (ص) براي خنثي كردن فعّاليّت¬هاي بني¬اميّه و پامال كردن خون امام حسين (ع) و يارانش توصيه كرده¬اند كه مصيبت امام حسين(ع) بايد زنده بماند؛‌ تا جايي كه در زيارت عاشورا هدف هر شيعه و مسلمان واقعي آن دانسته شده،‌ كه آرزو كند: «بِاَبِي اَنْتَ وَ اُمِّي، لَقَدْ عَظُمَ مُصابِي بِكَ، فَاَسْئَلُ اللهَ الَّّذِي اَكْرَمَ مَقامَكَ وَ اَكْرَمَنِي بِكَ اَنْ يَرْزُقَنِي طَلَبَ ثارِكَ مَعَ اِمامٍ مَنْصُورٍ مِنْ اَهْلِ بَيْتِ مُحَمَّدٍ (ص): پدر و مادرم به فداي تو باد اي امام حسين،‌ مصيبت من به خاطر شما بزرگ است، پس از خدايي كه مقام و منزلت شما را گرامي داشت و مرا هم به خاطر تو گرامي داشت،‌ درخواست مي¬كنم كه مطالبة خونت را در ركاب امام ياري شده (حضرت مهدي (ع)) از اهل بيت محمّد (ص) روزيم فرمايد.»

بدين ترتيب،‌ در اين نگاه، نهضت حسيني به صورت يك ثار و خون¬خواهي دائم مطرح است كه شيعه بايد در هر زمان و هر مكان در گرفتن آن اهتمام ورزد. در اين تصوير چنان كه گويي همة اهل باطل در اين خونريزي نقش داشته¬اند؛ و ازاين-رو، بايد از آنان انتقام گرفت. و نيز با اين ديد حرف امام حسين (ع) و عزاداري آن حضرت هميشه حرف روز است. هركس بخواهد عليه ستم قيام نمايد، شعارش بايد «يالَثاراتِ الْحُسَيْنِ» باشد؛ و هركس مي¬خواهد عليه رشوه¬خواري، بدحجابي، اقامة نماز‌ و خلاصه احياي سنّت¬هاي اسلامي قيام كند، شعارش بايد «يا لَثاراتِ الْحُسَيْنِ» باشد. شركت در عزاداري امام حسين (ع) سبب مي¬شود‌ كه انسان با آن حضرت پيوند بخورد‌ و از صف يزيديان و پيروان خلفاي غاصب جدا گردد. انسان حسيني و جامعة حسيني، ايمان و معنويت و عزّت دارد؛ و در نتيجه نه فريب شيطان را مي¬خورد و نه تسليم زورگويان و استعمارگران مي¬شود.

4 ـ گفتيم در قيام امام حسين (ع) سه عامل وجود دارد: دعوت مردم كوفه، امتناع از بيعت با يزيد و امر به معروف و نهي از منكر. عامل دعوت ارزش قيام را تا حدّ معيّني بالا مي¬برد، امتناع از بيعت ارزش قيام را خيلي بالا مي¬برد و مسئلة امر به معروف و نهي از منكر ارزش قيام را صد چندان مي¬كند؛ زيرا در عامل دعوت احتمال موفقيّتي هست؛ ولي در عامل امتناع از بيعت چنين احتمالي هم وجود ندارد، ازاين¬رو، يك مقاومت صددرصد خطرناك است؛ امّا عامل امر به معروف و نهي از منكر از اين جهت از امتناع از بيعت هم بالاتر است كه در عامل بيعت تقاضا از طرف دشمن است؛ و چون يك تقاضاي نامشروع است، امام (ع) در مقابل آن «نه» مي¬گويد و نمي¬پذيرد و معنيش اين است كه آنان اگر از امام (ع) چنين تقاضاي نامشروعي نمي¬كردند، هرگز از طرف امام حسين (ع) قيامي صورت نمي¬گرفت؛ ولي در عامل امر به معروف و نهي از منكر اين خود امام است كه در مقابل آن¬ها قرار مي¬گيرد؛ زيرا وضع نامساعد و فاسد اجتماع او را وادار به قيام مي-كند.

5 ـ برخلاف آن¬چه هم كه بعضي پنداشته¬اند، دعوت مردم كوفه علّت نهضت امام حسين (ع) نبوده است، بلكه نهضت امام حسين علّت دعوت مردم كوفه بوده است. چون امام حسين (ع) بعد از دعوت مردم كوفه قيام نكرد، بلكه وقتی آن حضرت از بیعت با يزيد امتناع ورزيد كه ¬كسی او را دعوت نكرده بود؛ و مردم كوفه چون از امتناع آن حضرت (ع) از بيعت با يزيد و قيام او آگاه شدند، گرد هم آمدند و امام (ع) را به كوفه دعوت كردند.

دليل دیگر بر اين¬كه قيام امام حسين (ع) به خاطر دعوت مردم كوفه نبود، كه اگر امام حسين (ع) به خاطر دعوت مردم كوفه از آن حضرت قيام كرده بود، در بين راه كه فهميد مردم كوفه بيعت خود را شكسته¬اند و عبيدالله زياد، مسلم نمايندة او را دستگير كرده و كشته است، مي¬بايست برگردد و بگويد: حال كه مردم بيعت خود را شكسته¬اند، من ديگر بروم چكار كنم؟ بلکه آن حضرت به سفرش ادامه داد، تا وظيفه¬اش را كه قيام عليه حكومت غاصب و ظالم است و احكام اسلام را تغيير داده است، انجام دهد.

و چون امام حسين (ع) خبر كشته شدن مسلم و هاني را شنيد اين آيه را تلاوت فرمود: «مِنَ الْمُؤْمِنِينَ رِجالٌ صَدَقُوا مَاعاهَدُوا اللهَ عَلَيْهِ؛ فَمِنْهُمْ مَنْ قَضىٰ نَحْبَهُ، وَ مِنْهُمْ مَنْ يَنْتَظِرُ؛ وَ مَابَدَّلُوا تَبْدِيلا» (احزاب 23) يعني از ميان مؤمنين مرداني هستند كه به آن¬چه با خدا عهد بستند، صادقانه وفا كردند، برخي از آنان به شهادت رسيدند و برخي از آن¬ها در همين انتظارند و [هرگز عقيدة خود را] تبديل نكردند. (منتهي¬الآمال 1/236)

6 ـ هر چند امر به معروف تا آن¬جا واجب است كه جان و مال و آبروي انسان در خطر نباشد؛ ولي گاهي اگر قرآن و اسلام در خطر باشد، اگر عدالت در خطر باشد كه قرآن كريم صراحتاً مي¬فرمايد: «لَقَدْ اَرْسَلْنا رُسُلَنا بِالْبَيِّناتِ وَ اَنْزَلْنا مَعَهُمُ الْكِتابَ وَ الْمِيزانَ لِيَقُومَ النّاسُ بِالْقِسْطِ: ما پيامبران خود را با دلايل آشكار روانه كرديم و با آن¬ها كتاب و ترازو را فرود آورديم، تا مردم به انصاف برخيزند.» (حديد 25). در اين موارد بر هر مسلمان مؤمني لازم است كه جان و مال خود را به خطر اندازد تا اسلام باقي بماند.

و در حديثي رسول اكرم (ص) مي¬فرمايد: «اَلْمُلْكُ يَبْقيٰ مَعَ الْكُفْرِ وَ لايَبْقيٰ مَعَ الظُّلْمِ: ملك و مملكت با كفر باقي مي¬ماند، ولي با ظلم باقي نمي¬ماند.»

اين¬جا لازم است مؤمن جان و مال و فرزندش همه را فدا كند. چنان كه امام حسين(ع) چنين كاري كرد و در اين مورد فرمود: «اِنِّي لااَرَي الْمَوْتَ اِلَّا السَّعادَةَ، وَالْحَيوةَ مَعَ الظّالِمِينَ اِلّا بَرَماً: من مردن را جز سعادت و زندگي با ستمگران را جز مايه ملامت نمي¬بينم.»

هنگامي هم كه امام حسين (ع) با لشكر حرّ مواجه شد و ديد كه مي¬خواهند با هزار نفر او را تحت¬الحفظ به كوفه برده و كَت بسته تحويل عبيدالله بن زياد بدهند، در خطابه¬اي كه ايراد كرد فرمود: «مردم، پيامبر (ص) فرموده: «هرگاه كسي ببيند كه حكومت ظالمي قانون خدا را عوض مي¬كند، حلال را حرام و حرام را حلال مي-كند، بيت¬المال را به ميل شخصي مصرف مي¬كند، حدود الهي را بر هم مي¬زند و خون مسلمانان را محترم نمي¬شمارد، ساكت بنشيند، سزاوار است كه خدا چنين ساكتي را حقاً به جاي چنان جائر و جابري ببرد؛ و اين¬ها كه امروز حكومت مي¬كنند، چنين¬اند. آيا نمي¬بينيد حلال¬ها را حرام و اين همه حلال را حرام نموده¬اند؟ آيا حدود الهي را برهم نزدند؟ آيا بيت¬المال را در اختيار شخصي خودشان قرار ندادند؟ ازاين¬رو، هركس در اين شرايط ساكت بماند هم¬چون آن¬هاست.» بعد فرمود: «و من از تمام افراد ديگر براي اين¬كه به اين دستور جدّم عمل كنم، شايسته-ترم.»

7 ـ تقيّه هم بر شخصيّتي چون امام حسين (ع) حرام بود؛ زيرا با بيعتش با يزيد، خلافت او را تأييد مي¬كرد. يزيدي كه علناً مشروب¬خواري و قماربازي و فسق وفجور مي¬كرد. يزيدي كه بالصّراحه گفت: «لَعِبَتْ هاشِمُ بِالْمُلْكِ فَلاخَبَرٌ جاءَ وَ لَاوَحْيٌ نَزَلَ: بني¬هاشم با حكومت بازي كردند، نه خبري از آسمان آمده و نه وحيي نازل شده است.» (منتهي الآمال 1/311)

و مگر خود امام حسين (ع) نفرمود كه من از جدّم رسول خدا (ص) شنيدم كه فرمود: «خلافت بر آل ابوسفيان حرام است؟» (لهوف 44)

اصولاً وقتي شخص بداند حتماً او را مي¬كشند، ديگر تقيّه معني ندارد. و امام حسين (ع) كه مي¬دانست یا باید با یزید بیعت کند و تمام مظالم وی را به رسمیّت بشناسد، وگرنه حتماً او را خواهند كشت، ديگر تقيّه براي او معني و مورد نداشت. چنان¬كه خود آن حضرت در جواب برادرش محمّد حنفيّه كه اصرار داشت از مكّه خارج نشود فرمود: «بيم دارم كه به دستور يزيد مرا در حرم به ناگاه بكشند و حرمت حرم شكسته شود.» (لهوف، ص90)

وامام حسين (ع) به ابوهرّه فرمود: «اي اباهرّه، بني¬اميّه اموال ما را گرفتند و حرمت ما را شكستند و من صبر كردم، اينك آن¬ها طالب خون من هستند». (لهوف، ص 98)

و در جواب فرزدق شاعر كه به آن حضرت عرض كرد: «چه چيز تو را به شتاب واداشت كه از انجام حجّ دست بازداري؟» فرمود: «لَوْ لَمْ اُعَجِّلْ لَاُخِذْتُ: اگر شتاب نمي¬كردم گرفتار مي¬شدم.» (ارشاد 2/68)

8 ـ با دعوت مردم كوفه، وظيفة ظاهري و باطني امام حسين (ع) اين بود كه به پاسخ آن¬ها لبيك گويد. و اگر امام (ع)به آن¬ها پاسخ مثبت نمي¬داد، بعد روز قيامت و حتّي در اين دنيا هرمله¬ها و اشعث بن قيس¬ها مي¬گفتند: «ما وظيفة خود را انجام داديم و از حسين (ع) دعوت كرديم كه بيايد و رهبري و خلافت ما را در دست گيرد، و اين حسين (ع) بود كه وظيفة خود را انجام نداد.

9 ـ احتمال پيروزي هم بسيار بود، چه آن همه نامه به او نوشتند؛‌ ولي باز امام حسين (ع) در مكّه ماند، تا آن¬كه نامة مسلم از كوفه به امام حسين (ع) رسيد كه آمادگي مردم براي قيام بسيار عالي است، هر چه زودتر حركت كن. اين جريان نشان مي¬داد كه هر چند به طور عادّي احتمال خطر و شكست وجود داشت،‌ ولي احتمال پيروزي بیشتر بود. ازاين¬رو، آن حضرت در مكّه ماند؛‌ ولي به محض رسيدن نامة مسلم به دستش فوراً‌ به قصد عراق و كوفه از مكّه بيرون آمد. و حتّي وقتي كه خبر شهادت مسلم به آن حضرت رسيد، هرچند حركت كاروان سست شد و صحبت¬هايي بين امام و همراهانش مطرح شد، كه برگردند و يا به حركت خود به سمت كوفه ادامه دهند، بعضي به امام (ع) گفتند: «شما هم¬چون مسلم نيستيد، اگر مردم كوفه شما را ببينند، همه به سوي شما خواهند آمد.» يعني شما شخصيّت برجسته¬تر و جذبة بيشتري داريد. و حتّي ابن¬زياد هم اين احتمال را داد كه اگر امام حسين (ع) وارد كوفه شود و براي تودة مردم سخنراني كند،‌ به دور او جمع شوند؛‌ ازاين¬رو، حرّ و سپس عمر سعد را فرستاد كه هر جا به آن حضرت برخورد كردند، جلوش را بگيرند و از او يا بيعت بگيرند و يا با وي بجنگند.

10 ـ در جواب اين¬كه بعضی گفته¬اند: مگر قرآن¬ كريم نمي¬فرمايد: «لاتُلْقُوا بِاَيْدِيكُمْ اِلَى التَّهْلُكَةِ: با دست خودتان، خود را به هلاكت نيندازيد.» (بقره 195)؟ پس چرا امام حسين (ع) با بيعت با يزيد خود را از هلاكت و كشته شدن نجات نداد؟

گوييم: اين آيه مي¬فرمايد: «اَنْفِقُوا فِي سَبِيلِ اللهِ وَ لاتُلْقُوا بِاَيْدِيكُمْ اِلَى التَّهْلُكَةِ» يعني اگر انفاق نكنيد واز بذل مال و جانتان در راه خدا دريغ كنيد، خود را در دنيا وآخرت به مهلكه انداخته¬ايد. چون اگر از پرداخت صدقات خودداري كنيد، فقرا بر شما مي¬شورند و مال و جان شما را به خطر مي¬اندازند و اگر از بذل جانتان در راه خدا در جهاد دريغ ورزيد، كفّار و منافقان بر شما پيروز مي¬شوند و دين و دنياي شما را به خطر مي¬اندازند. پس برخلاف آن¬چه گمان مي¬رود مهلكة دنيوي و اُخروي در ترك جهاد است. ازاين¬رو، امام حسين (ع) با جهاد در راه خدا و ريختن خون خود و يارانش، سبب شد كه دين خود و بلكه دين اسلام به طور كلّي، به خطر نيفتد.

11 ـ و اصولاً مگر امام حسن (ع) كه خلافت را به معاويه واگذار كرد جان سالم به در برد، مگر او را مسموم نكرد؟ مگر معاويه در صلح¬نامه¬اش پيمان نبسته بود كه شيعيان علي(ع) در امان باشند؛ ولي او نه فقط شيعيان سرشناس علي (ع)هم¬چون عُديّ بن حاتم، حُجر بن عدي، عمرو بن حُمُق و غيره را به شهادت رساند؛ بلكه به حاكمانش از جمله زياد حاكم كوفه و عراق دستور داد كه هر كس كه احتمال شيعه بودن دارد، بكشد.

12 ـ تازه اين معاويه بود كه تا حدودي ظاهر را رعايت مي¬كرد، ولي به هيچ¬يك از تعهّداتش با امام حسن (ع) عمل نكرد؛ پس از يزيدي كه حتّي خود را مقيّد به رعايت ظواهر اسلام هم نمي¬ديد، چه انتظاري بود؟ اگر امام حسين (ع) بيعت هم مي¬كرد، او را می¬کشتند، همان¬طوري كه امام حسن (ع) با معاويه بيعت كرد و باز او را مسموم نمود. و در آن صورت هم نه فقط دين امام حسين (ع) بلكه دنيايش و جانش را هم از دست داده بود.

13 ـ امام حسين (ع) با پشت پا زدن بر جاه و مال و قدرت و حتّي با راضي به كشته شدن خود و خاندان و يارانش، يك تحوّل بسيار بزرگ در تاريخ بشري و اسلامي به وجود آورد؛ يعني يك كاري كه يك امام بعد از پيامبر (ص) بايد انجام دهد.

توضيح اين¬كه كار پيامبر مبارزه¬ با كفر و شرك و ظلم و خرافات است؛ یعنی پيامبر انقلابي به پا مي¬كند و وضع نوي به وجود مي¬آورد؛ و امام حافظ و نگدارندة آن جرياني است كه پيامبر به وجود آورده است. يعني وقتي كه پيامبر انقلاب كرد و وضع را دگرگون نمود، كساني كه وضع جديد را به ضرر خودشان مي¬بينند، چون ديگر نمي¬توانند با انقلابي كه پيامبر برپا كرده است مبارزه كنند، منافقانه وضع موجود را مي¬پذيرند، ولي به انحاء مختلف در صدد منحرف كردن آن به طرف افكار و عقايد خودشان برمي¬آيند، و در اين صورت وظيفة امام يعني كسي كه جانشين پيامبر است اين است كه مانع آن¬ها شود و جلو انحراف دين را بگيرد؛ و اين همان كاري است كه امام حسين (ع) انجام داد.

14 ـ علي (ع) وقتي كه به خلافت رسيد، به جاي اين¬كه هم¬چون خلفاي پيشين مردم را از نابساماني¬هاي داخلي متوجّه خارج كند و مردم را به مرزهاي جديد تركستان و اروپا بكشاند، اعلام كرد كه من بايد داخل را اصلاح كنم، اسلامي كه ظاهرش باشد و روح و باطن نداشته باشد، در همة روي زمين هم گسترش يابد، هيچ ارزشي ندارد. ازاين¬رو، خلافت علي (ع) در عين آن نابساماني¬ها و گرفتاري-هاي شديد داخلي آغاز يك نقطة عطف در تاريخ اسلام بود. يعني يك درونگرائي و دشمنان داخلي را شناختن و به اصلاحات داخلي متوجّه شدن. اين نقطة عطف در نهضت امام حسين (ع) به اوج خودش رسيد.

15 ـ بني¬اميّه و در رأسش ابوسفيان و فرزندانش تا آن¬جا كه توانستند با اسلام مبارزه كردند؛ و چون در فتح مكّه مجبور به پذيرش اسلام شدند، وقتي¬كه حكومت به آن¬ها رسيد، به سرعت شروع كردند كه اوضاع را بر طبق نظر خودشان و به اوضاع جاهليّت برگردانند و متأسّفانه چنان بر اوضاع هم مسلّط شدند كه كسي را ياراي آن نبود كه در مقابلشان بايستد؛ واشخاص نادري هم كه در مقابلشان مي¬ايستادند به سرعت نابود مي¬شدند.

16 ـ اين¬جاست كه نقش امام حسين (ع) در حفظ و حراست اسلام نمايان مي¬شود، يعني امام حسين (ع) (ع) چون ديد اسلام به صورت پوستة ظاهري درآمده و با ظلم و فسق و فجور و بي¬عدالتي¬هايي كه بني¬اميّه به وجود آورده¬اند، اسلام را فرسنگ¬ها از حقيقت خودش دور كرده¬اند، وي با قيامش و ريختن خون خود و فرزندان و يارانش در پاي اين درخت، مطلب را بر همگان آشكار كرد. به ¬طوري كه بعد از قيام او، نه فقط مردم عليه حكومت وخلافت بني¬اميّه قيام كردند و بالاخره آن را ساقط نمودند، حتّي مردم ياد گرفتند كه تسليم خلفا و سلاطين بعد از آن¬ها هم نشوند و حساب دين را از حكومت و خلافت جدا كنند. اگر امام علي (ع) و آن¬گاه امام حسن (ع) و مخصوصاً امام حسين (ع) با بني¬اميّه به ستيز برنمي¬خاستند، اين¬ها يك اسلامي ساخته بودند كه هيچ كفري با آن برابري نمي¬كرد.

17 ـ برخلاف اسلام كه آمد و ميان گروه¬هاي مختلف اسلامي چون اوس و خزرج،‌ مهاجر و انصار، عرب و عجم،‌ سياه و سفيد و... اتّحاد برقرار كرد، امويان، تفرقه و اختلاف را ميان مسلمانان گسترش دادند و تعصّب¬هاي قبيله¬اي را زنده ساختند و بدگويي ميان خاندان¬ها و قبايل عرب را تشويق نمودند تا وحدتي ميان مسلمين پديد نيايد.

مساوات عادلانه¬اي را که اسلام اعلام فرموده بود، ابتدا توسّط خلفاي نخستين و آن¬گاه امويان نابود گرديد؛ آنان نه فقط عرب¬ها را بر غيرعرب مقدّم شمردند، بلكه غيرعرب¬ها را موالي (بردگان) خواندند که نتيجة آن، اين شد که عرب¬ها کتاب-هايي در نقص موالي و حقير شمردن آنان نوشتند؛ هم¬چنان¬كه موالي [مسلمانان غير عرب] نيز کتاب¬هايي در نقص عرب¬ها و نکوهش آنان تأليف نمودند.

خلاصة اهداف و نتايج قيام امام حسين (ع): زنده كردن اسلام، آگاه ساختن مسلمانان و افشاي ماهيّت واقعي بني¬اميّه، احياي سنّت نبوي و علوي، اصلاح جامعه و به حركت درآوردن امّت اسلامي عليه حكومت بيدادگر بني¬اميّه، از بين بردن سلطة استبدادي بني¬اميّه بر جهان اسلام، آزادسازي ارادة ملّت اسلامي از محكوميّت سلطة زور، حاكم ساختن حقّ و نيرو بخشيدن به حقّ پرستان، تأمين قسط و عدل اجتماعي و اجراي قانون شرع، از بين بردن بدعت¬ها و كجروي¬ها، تأسيس يك مكتب تربيتي و شخصيّت بخشيدن به جامعة اسلامي.


کتاب امام حسین (ع)

دکتر رحمت الله قاضیان